Event Horizon
443 subscribers
1.04K photos
78 videos
41 files
117 links
یک اودیسۀ شخصی، در فراسوی امپراتوری کهکشانی

لینک کانال:
https://t.me/eventhorizon1

ارتباط با ادمین:
@nnhhmm
Download Telegram
post-apocalypse-requiems-1.pdf
1.2 MB
برای علاقمندان به مجموعه کتاب‌ها و سریال "بنیاد" (Foundation).
منتشرشده در مجله‌ی شگفت‌زار، سال دوم، شماره ۲۴، آذر۱۳۹۱.

@eventhorizon1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به‌مناسبت هفتۀ جهانی فضا (13 تا 19 مهرماه) و به بهانۀ ترجمۀ مجدد سه‌گانۀ "بنیاد" (Foundation) اثر "آیزاک آسیموف":

ادبیات داستانی علمی و سه‌گانۀ "بنیاد" به‌روایت سعید سیمرغ، مترجم حوزۀ ادبیات داستانی علمی و گمانه‌زن

🆔 @fum_eng_pr
👉 Instagram
احساس و شناخت

1)
احساس و شناخت: ساختن ذهن آگاه" (Feeling and Knowing: Making Minds Conscious) كتابي است از "آنتونيو داماسيو" (Antonio Damasio)، استاد علوم اعصاب و فلسفه و مدیر مؤسسه مغز و خلاقيت در دانشگاه كاليفرنياي جنوبي، كه در سال 2021 نگاشته و در سال ۱۴۰۱ توسط "محمدعلي آرامي" ترجمه و در نشر "لوگوس" به چاپ رسيده است.

2)
"داماسيو" در اين كتاب تلاش بر اين داشته است كه با كمترين تعداد واژگان رئوس نظريات خود را فارغ از جوانب مختلف آن ارائه كند. او مسير حركت تكاملي از حس به احساس و از احساس به ذهن و درنهایت از ذهن به آگاهي را شرح مي‌دهد. نكته جالب اينجا است كه مفهوم "آگاهي" (consciousness) به آن‌گونه كه ما در ادبيات علمي به كار می‌بریم، تنها از سده‌ی هفدهم ميلادي به بعد رواج يافته و فيلسوف انگليسي، "جان لاك" (John Locke)، در بسط اين واژه و مفهوم نقش تأثيرگذاري داشته است.

3)
تشريح سير حس تا آگاهي هم از بعد نگاه کلی‌گرا به يك سامانه تكاملي داراي اهميت است و از هم بعد نگاه جزءنگر به فرآيندهاي پايه بيوشيميايي و "داماسيو" در نظريات خود هر دو رويكرد را مدنظر داشته است. این‌که انسان در رأس درخت تكاملي چه مسيري را براي داشتن ذهن آگاه طي كرده و این‌که اشتراك بيوشيميايي انسان با ساير گونه‌ها و موجودات چه همگونی‌هایی را از ديد ذهن و احساس به بار آورده است، دو وجه مهم تحليل‌هاي "داماسيو" در اين كتاب هستند.

4)
"آگاهي" همچنان يكي از مسائل مطرح حوزه فلسفه ذهن، علوم شناختي و علوم اعصاب است. "داماسيو" ذهن و آگاهي را محدود به مغز و سامانه عصبي نمي‌داند و بدن را نيز در اين فرآيند صاحب نقش مي‌پندارد. از اين ديد او به نگاه بدنمند معتقد است و اشاراتي هم به "ذهن گسترده" و نقش محيط در شكل‌گيري آگاهي مي‌كند. ديدگاه او در مورد هوش مصنوعي نيز قابل‌تأمل است. كتاب "احساس و شناخت" در ادامه ساير آثار "آنتونيو داماسيو" گام و تلاش ارزشمندي است براي پرده برداشتن بيشتر از راز آگاهي.

#فلسفه_ذهن
#علوم_شناختی
#علوم_اعصاب

@eventhorizon1
مردي در تبعيد ابدي

1)
"مردي در تبعيد ابدي" كتابي است به قلم زنده‌ياد "نادر ابراهيمي" كه در سال ۱۳۷۵ به چاپ رسيده و شرحي شيرين از زندگي "صدرالدین محمد بن ابراهيم قوام شيرازي" ملقب به "ملاصدرا" است. قلم شيرين و نثر فاخر "ابراهيمي" بر غناي روايت افزوده و اين كتاب تا كنون بيش از بيست بار تجديد چاپ شده است.

2)
صدراي شيرازي پديده تكيني است كه هنوز جاي كاوش دارد. او معتقد بود كه خوان رحمت خداوند آن اندازه گسترده است كه هم زرتشت و مغان مهري بر آن جای‌گیرند، هم ارسطو و مشاییان، هم ابن‌سینا و فارابي، هم غزالي و خواجه نصير، هم سهروردي و اشراقيون، هم ابن عربي و ابن‌الرشد، هم مولانا و شمس و این‌گونه فلسفه و كلام و عرفان و تصوف را باهم به آشتي رساند
آنچه ابن‌سينا در اثبات آن بازمانده بود يعني معاد جسماني را در دستگاه فلسفي خود به نام "حكمت متعاليه" به عرصه استدلال و اثبات درآورد و ايده ناتمام اين عربي يعني اصالت وجود و تقدم آن بر ماهيت را به سرانجام رساند، آن‌هم سال‌ها پيش از "كي‌يركه‌گور" و "سارتر" و ساير اگزیستانسیالیست‌ها.

3)
صدرا مانند فيلسوف هم‌عصر خود يعني "باروخ اسپينوزا" بر اين اعتقاد بود كه هر مخلوقي ذره‌اي از خدا را در خود دارد. او با ارائه ايده "حركت جوهري" خود مدت‌ها پيش از "آرتور شوپنهاور" مفهوم "اراده" را تبيين كرده بود و سال‌ها پيش از نگارش كتاب "اراده قدرت" توسط "فردريش نيچه" از كمال‌طلبي همه اجزاء خلقت سخن رانده بود. با تمام نامرادي‌ها، دوست و دشمن بر اطلاق لقب "صدرالمتألهين" بر او هم‌نظر بودند.

4)
شوربختانه شاه‌بيت فلسفه اسلامي و نگين تفكر شيعي در زمانه خود بسيار تنها و غريب و مهجور بود و به دستور شاه‌عباس صفوي تن به تبعيد داد. اما بنا به يك قاعده اصیل: آن‌که به خاطر انديشه از جغرافيا تبعيد ‌شود، به دستور تاريخ به ساحت انديشه بازخواهد گشت، از شاه‌عباس صفوي تنها سطوري در تاريخ باقي ماند و صدرا از مرز زمان گذشت و در عالم تفكر همچنان زنده است. دقیقاً آن‌گونه كه لسان‌الغيب، همشهري صدرا، سال‌ها پيش از او گفته بود:
"عسي‌الايام ان يرجعن قوماً كالذي كانوا..."

@eventhorizon1
مردی در تبعید ابدی

@eventhorizon1
پیش به‌سوی سنجشگرانه‌اندیشی (بخش ششم: پی‌نوشتی بر کتاب "مغز ما")

امواج برتر (نخستین ماهنامه تخصصی علوم مهندسی برق)، سال ۲۰، شماره ۱۰۷، شهریور ۱۴۰۲، صفحه ۵۵-۵۴.

#سنجشگرانه_اندیشی
#تفکر_انتقادی
#تفکر_نقاد

@eventhorizon1
مرگی کوچک (A Small Death)

1)
"مرگی کوچک" (موتٌ صغیر) نام کتابی است از "محمدحسن علوان"، نویسنده اهل عربستان سعودی، که روایتی است از زندگی "ابوعبدالله محمد بن علی بن محمد ابن عربی حاتمی اندلسی"، ملقب به "محی‌الدین"،"شیخ اکبر" و "ابن افلاطون"، و در سال 2016 میلادی نگاشته و در همان سال در نمایشگاه کتاب "ابوظبی" برنده دهمین دوره جایزه بوکر عربی شده است. این کتاب در سال ۱۳۹۷ توسط "محمدحسین الهیاری" با عنوان "گاهِ ناچیزی مرگ" ترجمه و در انتشارات "مولی" به چاپ رسید. ترجمه دیگری هم در سال ۱۳۹۸ توسط "سید حمیدرضا مهاجرانی" و با عنوان "مرگی کوچک" در انتشارات "روزنه" منتشر شد.

2)
عنوان کتاب برگرفته از یکی از گفته‌های "ابن عربی" است: "الحبُ موتٌ صغیرٌ" (عشق مرگی است کوچک). اگرچه منظور "ابن عربی" از عشق "محبةاللّه" (عشق به خداوند) است، اما می‌توان این استعاره مفهومی او را به سایر انواع عشق هم تعمیم داد. باآن‌که "مرگی کوچک" ترجمه صحیح‌تری برای عنوان کتاب است، اما "گاهِ ناچیزی مرگ" نیز برگرفته از اندیشه‌های "ابن عربی" است. در منظر عارف، لحظۀ مرگ دمی ناچیز است برای رهایی از قفس تن و پیوستن به حقیقتی بزرگ‌تر و ابدی‌. البته در طریقت عرفا، دست‌یابی به ‌یقین برآمده از چنین ادراکی، بی‌تردید برخاسته از سیر و سلوکی طولانی و طاقت‌فرسا است. صرف‌نظر از اینکه این دیدگاه را بپذیریم یا خیر، باید اعتراف کرد که روش کارآمدی برای مواجهه با اضطراب نیستی است.

3)
از صد فصل کتاب، هشتادوهشت فصل آن به بخش‌هایی از زندگی "ابن عربی" و دوازده فصل آن به شرح اتفاقات رفته بر نسخ نوشته‌های او در طول زمان اختصاص دارد. در مسیر رخدادهای زندگی "شیخ اکبر" توصیف و اشاراتی به روال‌ها و سیاست‌های حکومت‌هایی مانند "بنی‌عباس"، "فاطمیون"، "ایوبیان"، "فرانک‌ها"، "مرابطون"، "موحدون"، "سلجوقیان روم"، "تاتارها" و ... هم بر جذابیت روایت افزوده است. دیدار با "ابن‌الرشد" و جستجوی چهار وَتَد انسانی (وَتَد به معنای میخ) از دیگر نکات جالب داستان است. اوتاد چهارگانه نردبان تعالی "ابن عربی" هستند و آخرین آن‌ها "شمس تبریزی" است.

4)
"ابن عربی" در حکم دریایی است که هنوز جای کاویدن دارد. کتاب‌های او نظیر "فتوحات مکیه"، "فصوص الحکم" و ... بیش‌ازپیش نیازمند پژوهش است و گنجینه افکار او صرف‌نظر از پذیرش و یا عدم پذیرش آن، در زمرۀ میراث اندیشه بشری هستند. روایت "علوان" از "ابن عربی" از این بابت زیبا است که او را چونان انسان جستجوگری تصویر می‌کند که مانند تمام دیگر آدم‌ها در سختی‌ها، سفرها، حسرت‌ها، دوری‌ها، مصیبت‌ها و عزاها است و بااین‌همه راه خود را به سمت معرفت می‌گشاید و تمام مرگ‌های کوچک او در کنار مرگ بزرگ آخرین، جز جاودانگی برایش در پی ندارد.


@eventhorizon1
مرگی کوچک (A Small Death)

@eventhorizon1
Crusader
Chris de Burgh
اگرچه روایت "کریس دی‌برگ" در تصنیف "جنگجوی صلیبی" بیشتر یک قصه تخیلی است، روایت "ریدلی اسکات" در فیلم "قلمرو ملکوت" اصالت تاریخی دارد.

@eventhorizon1
Event Horizon
Chris de Burgh – Crusader
Crusader/ Chris Deburg

"What do I do next?" said the bishop to the priest
"I have spent my whole life waiting, preparing for the feast
And now you say Jerusalem has fallen and is lost
The king of heathen Saracen has seized the holy cross;"

Then the priest said "Oh my bishop, we must put them to the sword
For God in all His mercy will find a just reward
For the noblemen and sinners, and knights of ready hand
Who will be the Lord's Crusader, send word through all the land

Jerusalem is lost
Jerusalem is lost
Jerusalem is lost;"
That Chick Angel 'One Margarita (Margarita Song)' Official Lyrics & Meaning | Genius Verified
"Tell me what to do", said the king upon his throne
"but speak to me in whispers for we are not alone
They tell me that Jerusalem has fallen to the hand
Of some bedevilled eastern Heathen who has seized the Holy Land;"

Then the chamberlain said "Lord, we must call upon our foes
In Spain and France and Germany to end our bitter wars
All Christian men must be as one and gather for the fight
You will be their leader, begin the battle cry

Jerusalem is lost
Jerusalem is lost
Jerusalem is lost..."

Ooh, high on a hill, in the town of Jerusalem
There stood Saladin, the king of the Saracens
Whoring and drinking and snoring and sinking, around him his army lay
Secure in the knowledge that he had won the day;

A messenger came, blood on his feet and a wound in his chest
"The Christians are coming!" he said, "I have seen their cross in the west,"
In a rage Saladin struck him down with his knife
And he said "I know that this man lies
They quarrel too much, the Christians could never unite!

I am invincible, I am the king
I am invincible, and I will win..."
Closer they came, the army of Richard the Lionheart
Marching by day and night, with soldiers from every part
And when the Crusaders came over the mountain and they saw Jerusalem
They fell to their knees and prayed for her release;

They started the battle at dawn, taking the city by storm
With horsemen and bowmen and engines of war
They broke through the city walls
The Heathens were flying and screaming and dying
And the Christian swords were strong
And Saladin ran when he heard their victory song;

"We are invincible, God is the king
We are invincible, and we will win!"

"What do I do now?" said the wise man to the fool
"I have spent my whole life searching, to find the Golden Rule
Though centuries have disappeared, the memory still remains
Of those enemies together, could it be that way again?"

Then the fool said "Oh you wise men, you really make me laugh
With your talk of vast persuasion and searching through the past
There is only greed and evil in the men who fight today
The song of the Crusader has long since gone away

Jerusalem is lost
Jerusalem is lost
Jerusalem is lost...
Jerusalem."

@eventhorizon1
Audio
اما سه‌گانه "رهبر" (The Leader) از خود "کریس دی‌برگ" پاسخ‌ ماجرا است.

@eventhorizon1
Ghaboolam Nemikonad
Reza Yazdani
بی‌تردید از شعر ناب شاعری چون استاد "محمدعلی بهمنی" ترانه خوبی هم درمی‌آید. البته یکی از ابیات کلیدی در آهنگ "رضا یزدانی" حذف شده‌:

خورشیدم و شهاب قبولم نمی‌كند
سیمرغم و عقاب قبولم نمی‌كند

عریان‌ترم ز شیشه و مطلوب سنگسار
این شهر، بی‌نقاب قبولم نمی‌كند

ای روح بی‌قرار چه با طالعت گذشت
عكسی شدم كه قاب قبولم نمی‌كند

این چندمین شب است كه بیدار مانده‌ام
آن‌گونه‌ام كه خواب قبولم نمی‌كند

بی‌تاب از تو گفتنم، افسوس كه قرن‌هاست
آن لحظه‌های ناب قبولم نمی‌كند

گفتم كه با خیال دلی خوش كنم ولی
با این عطش سراب قبولم نمی‌كند

بی‌سایه‌تر ز خویش حضوری ندیده‌ام
حق دارد آفتاب قبولم نمی‌كند

محمدعلی بهمنی

@eventhorizon1