Forwarded from Media AMP 🎬🎧 (Mehdi Rezaee ᭨)
📡با رادیو اَمپ، همراه باشید.
🔰شماره چهل و چهارم
📍۲۰ اسفند ۱۴۰۰
♦️مصاحبه اختصاصی رادیو اَمپ با آقای مهندس ناصر حافظی مطلق
#نشریه_صوتی_امپ
#رادیو_امپ
🔶صاحب امتیاز: انجمن علمی مهندسی پزشکی
🔹مدیر مسئول: مهدی رضائی
🖋سردبیر: فاطمه نامورراد
🎙گوینده: مهرداد جهانگیری
👨🏻💻نویسنده و هماهنگی: سيد سجاد حیدرنیا
🖼طراحی گرافیک: امیر حسین دلالان
🎛تنظیم کننده: مهرداد جهانگیری
|رادیو اَمپ، اولین رادیو مهندسی پزشکی ایران|
📻 @radio_AMP
🔰شماره چهل و چهارم
📍۲۰ اسفند ۱۴۰۰
♦️مصاحبه اختصاصی رادیو اَمپ با آقای مهندس ناصر حافظی مطلق
#نشریه_صوتی_امپ
#رادیو_امپ
🔶صاحب امتیاز: انجمن علمی مهندسی پزشکی
🔹مدیر مسئول: مهدی رضائی
🖋سردبیر: فاطمه نامورراد
🎙گوینده: مهرداد جهانگیری
👨🏻💻نویسنده و هماهنگی: سيد سجاد حیدرنیا
🖼طراحی گرافیک: امیر حسین دلالان
🎛تنظیم کننده: مهرداد جهانگیری
|رادیو اَمپ، اولین رادیو مهندسی پزشکی ایران|
📻 @radio_AMP
مصاحبه با آقای مهندس حافظی مطلق
@radio_AMP
🔷کاری از انجمن علمی مهندسی پزشکی دانشگاه بین المللی امام رضا (ع) و دانشگاه آزاد مشهد
#رادیو_امپ
#شماره_۴۴
🔶نشریه صوتی امپ را دنبال کنید ⬇️
📻 @radio_AMP
#رادیو_امپ
#شماره_۴۴
🔶نشریه صوتی امپ را دنبال کنید ⬇️
📻 @radio_AMP
Forwarded from آسیموفیا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
آسیموف در اوج😍
روزهای پایانی سدهی چهاردهم رو میگذرونیم و این سده رو درحالی به پایان میبریم که بیش از 150 اثر از آسیموف در ایران به چاپ رسیده و سال 1400 رو در حالی به پایان میرسونیم که از لحاظ انتشار آثار آسیموفی بهترین سال در ایران بوده.
سپاسگزارم از همهی دوستان و ناشرانی که در این راه تلاش کردن🙏
آسیموف در اوج😍
روزهای پایانی سدهی چهاردهم رو میگذرونیم و این سده رو درحالی به پایان میبریم که بیش از 150 اثر از آسیموف در ایران به چاپ رسیده و سال 1400 رو در حالی به پایان میرسونیم که از لحاظ انتشار آثار آسیموفی بهترین سال در ایران بوده.
سپاسگزارم از همهی دوستان و ناشرانی که در این راه تلاش کردن🙏
درآمدي به اسطورهشناسي عصبي- تكاملي
1)
با اين نيت به سراغ اين كتاب رفته بودم كه شايد پاسخي براي تبديل يك شبهعلم به علم پيدا كنم. براي مفاهيم مطرح روانشناسي كلاسيك از نوع فرويدي و يونگي و بهویژه دو عنوان "کهنالگو" و "ناخودآگاه جمعي" كه نه از آزمونپذیری علمي سربلند بيرون میآمد و نه ابطالپذيري پوپري، فرضيهاي داشتم كه شايد "اسطورهشناسی عصبي- تكاملي" میتوانست آن را تأييد كند. البته اين شاخۀ جديد هنوز نوزاد است و نويسندهي كتاب كاملاً به روش علمي وفادار مانده و لذا هنوز پاسخي قطعي براي سؤال من وجود ندارد، اما مطالب كتاب بسيار راهگشا بود، از اين بابت كه ميتواند زيرساختي براي تحليل “اسطورههاي موازي” و پنجرهاي براي مكاشفه بهتر آگاهي و خودآگاهي باشد. بازبيني نگاه "كاسيرر" به اسطوره و دوگانهي تنشزاي "تفكر علمي" و "تفكر اسطورهاي" كه حداقل در ايران هنوز شديداً درگير آن هستيم، از نقاط قوت كتاب است و اين ميتواند ابتداي مسيري باشد كه مردمان همچنان اسطورهپسند را كمي به سمت تفكر انتقادي هل بدهد.
2)
بدنمندي (تنانگي) از نگاه "مرلو پونتي" و نقش آن در تطور اسطورهها و بهموازات آن نقش زبان و ابزار در اين تطور از آن دسته حرفهاي نابي است كه در كشور ما بوي تازگي دارد. البته نويسنده اگرچه ايدههاي "داماسيو" را به ميان آورده، سراغ ديدگاههاي گرانقدر "مارك جانسون" و "جرج ليكاف" نرفته و شايد رويكرد "فلسفۀ جسماني" به اسطوره را به پژوهشي ديگر موكول كرده باشد. جهان نه به آنگونه كه هست بلكه به آنگونه كه ذهن بدنمند ما آن را بازنمايي ميكند سراسر اسطورهاي است و تحليل اين تصور و بازنمود جنس نابتري از ايدئاليسم آلماني از نوع كانتي و شوپنهاوري دارد. اينجا همان مسيري است كه اسطوره را نه بهعنوان علم، بلكه بهعنوان موضوعي براي علم به جاده تحليل و اكتشاف میبرد و از ارتفاعي بالاتر ذهن اسطورهساز انسان انديشهورز (ضمن احترام به نويسنده، من انديشهورز را بيشتر از خردمند ميپسندم) را بهمثابه محصول تكاملي چندشاخگي درختگونهاي كه از نياكان پيشينش آغازشده زير عدسي موشكافي ميگذارد. اشاره به ايدۀ "طبيعتگرايي" از ديد "ادوارد ويلسون" از نقاط قوت اين موشكافي است.
3)
روش مورداستفاده در تحليل اسطورههاي ايراني از زاويهي عصبي تكاملي رويكرد نويني است كه البته شايد بتوان ريشههاي ابتدايي آن را در دو اثر از "بهرام بيضايي" با نامهاي "ريشهيابي درخت كهن" و "هزارافسان كجاست؟" يافت. البته نويسنده كار خود را به "شاهنامه" و متون اوستايي محدود كرده و سراغ "هزار و يك شب" و متون مانوي و آثار مهري نرفته است. اشاراتي به "ريگ ودا" و آثار هندي- آريايي اوليه هم دارد. دوگانه جمشيد- ضحاك همچنان جاي پژوهش بيشتري دارد و شايد بتوان ريشۀ اين دوگانه را بسان بسياري ديگر از اسطورههاي ملل در افسانههاي اوليه ناشناختهاي كه حوالي سيهزار سال پيش مهاجران از آفريقا با خود به خاورميانه و بقيه جهان آوردند پيدا كرد. نويسنده وارد بحث ريشهيابي اين تراوشات ذهني مهاجران ساوانا نشده است.
اشارات نويسنده به مجموعه داستانهاي "اوديسه" اثر "آرتور سي. كلارك" نهفقط نشانگر وسعت مطالعات، كه بيشتر دغدغهمندي و جستجوگري او براي يافتن پاسخهاي علمي است. در اين ميان و در كنار شرح ايدههاي "الياده"، "بهار"، "استراوس"، "ستاري"، "صفا"، "كريستين سن"، "مجيدزاده" و سايرين، جاي ارجاع به آثار "جوزف كمپل" خالي است.
4)
كتاب "درآمدي به اسطورهشناسي عصبي- تكاملي" به قلم پژوهشگر ارزنده "عبدالرضا ناصر مقدسي" در سال 1400 و در "نشر كرگدن" به چاپ رسيده است. به اعتقاد شخصي، ارزش اين اثر جداي از موضوعات جذاب و عميق آن و گذشته از دامنه وسيع مطالعات و تلاش ژرف نويسندهاش، به بومي بودن آن است. هر آنکس كه اندك علاقهاي به علوم شناختي، علوم اعصاب، روانشناسی تكاملي و اسطورهشناسي دارد، از خواندن اين كتاب بسيار لذت خواهد برد.
#درآمدي_به_اسطورهشناسي_عصبي_تكاملي
@MSbadrmoghadasi
@eventhorizon1
1)
با اين نيت به سراغ اين كتاب رفته بودم كه شايد پاسخي براي تبديل يك شبهعلم به علم پيدا كنم. براي مفاهيم مطرح روانشناسي كلاسيك از نوع فرويدي و يونگي و بهویژه دو عنوان "کهنالگو" و "ناخودآگاه جمعي" كه نه از آزمونپذیری علمي سربلند بيرون میآمد و نه ابطالپذيري پوپري، فرضيهاي داشتم كه شايد "اسطورهشناسی عصبي- تكاملي" میتوانست آن را تأييد كند. البته اين شاخۀ جديد هنوز نوزاد است و نويسندهي كتاب كاملاً به روش علمي وفادار مانده و لذا هنوز پاسخي قطعي براي سؤال من وجود ندارد، اما مطالب كتاب بسيار راهگشا بود، از اين بابت كه ميتواند زيرساختي براي تحليل “اسطورههاي موازي” و پنجرهاي براي مكاشفه بهتر آگاهي و خودآگاهي باشد. بازبيني نگاه "كاسيرر" به اسطوره و دوگانهي تنشزاي "تفكر علمي" و "تفكر اسطورهاي" كه حداقل در ايران هنوز شديداً درگير آن هستيم، از نقاط قوت كتاب است و اين ميتواند ابتداي مسيري باشد كه مردمان همچنان اسطورهپسند را كمي به سمت تفكر انتقادي هل بدهد.
2)
بدنمندي (تنانگي) از نگاه "مرلو پونتي" و نقش آن در تطور اسطورهها و بهموازات آن نقش زبان و ابزار در اين تطور از آن دسته حرفهاي نابي است كه در كشور ما بوي تازگي دارد. البته نويسنده اگرچه ايدههاي "داماسيو" را به ميان آورده، سراغ ديدگاههاي گرانقدر "مارك جانسون" و "جرج ليكاف" نرفته و شايد رويكرد "فلسفۀ جسماني" به اسطوره را به پژوهشي ديگر موكول كرده باشد. جهان نه به آنگونه كه هست بلكه به آنگونه كه ذهن بدنمند ما آن را بازنمايي ميكند سراسر اسطورهاي است و تحليل اين تصور و بازنمود جنس نابتري از ايدئاليسم آلماني از نوع كانتي و شوپنهاوري دارد. اينجا همان مسيري است كه اسطوره را نه بهعنوان علم، بلكه بهعنوان موضوعي براي علم به جاده تحليل و اكتشاف میبرد و از ارتفاعي بالاتر ذهن اسطورهساز انسان انديشهورز (ضمن احترام به نويسنده، من انديشهورز را بيشتر از خردمند ميپسندم) را بهمثابه محصول تكاملي چندشاخگي درختگونهاي كه از نياكان پيشينش آغازشده زير عدسي موشكافي ميگذارد. اشاره به ايدۀ "طبيعتگرايي" از ديد "ادوارد ويلسون" از نقاط قوت اين موشكافي است.
3)
روش مورداستفاده در تحليل اسطورههاي ايراني از زاويهي عصبي تكاملي رويكرد نويني است كه البته شايد بتوان ريشههاي ابتدايي آن را در دو اثر از "بهرام بيضايي" با نامهاي "ريشهيابي درخت كهن" و "هزارافسان كجاست؟" يافت. البته نويسنده كار خود را به "شاهنامه" و متون اوستايي محدود كرده و سراغ "هزار و يك شب" و متون مانوي و آثار مهري نرفته است. اشاراتي به "ريگ ودا" و آثار هندي- آريايي اوليه هم دارد. دوگانه جمشيد- ضحاك همچنان جاي پژوهش بيشتري دارد و شايد بتوان ريشۀ اين دوگانه را بسان بسياري ديگر از اسطورههاي ملل در افسانههاي اوليه ناشناختهاي كه حوالي سيهزار سال پيش مهاجران از آفريقا با خود به خاورميانه و بقيه جهان آوردند پيدا كرد. نويسنده وارد بحث ريشهيابي اين تراوشات ذهني مهاجران ساوانا نشده است.
اشارات نويسنده به مجموعه داستانهاي "اوديسه" اثر "آرتور سي. كلارك" نهفقط نشانگر وسعت مطالعات، كه بيشتر دغدغهمندي و جستجوگري او براي يافتن پاسخهاي علمي است. در اين ميان و در كنار شرح ايدههاي "الياده"، "بهار"، "استراوس"، "ستاري"، "صفا"، "كريستين سن"، "مجيدزاده" و سايرين، جاي ارجاع به آثار "جوزف كمپل" خالي است.
4)
كتاب "درآمدي به اسطورهشناسي عصبي- تكاملي" به قلم پژوهشگر ارزنده "عبدالرضا ناصر مقدسي" در سال 1400 و در "نشر كرگدن" به چاپ رسيده است. به اعتقاد شخصي، ارزش اين اثر جداي از موضوعات جذاب و عميق آن و گذشته از دامنه وسيع مطالعات و تلاش ژرف نويسندهاش، به بومي بودن آن است. هر آنکس كه اندك علاقهاي به علوم شناختي، علوم اعصاب، روانشناسی تكاملي و اسطورهشناسي دارد، از خواندن اين كتاب بسيار لذت خواهد برد.
#درآمدي_به_اسطورهشناسي_عصبي_تكاملي
@MSbadrmoghadasi
@eventhorizon1
استعارههايي كه با آنها زندگي ميكنيم
Metaphors we live by
1)
شروع طوفانيِ همكاري "جرج ليكاف" (George Philip Lakoff) و "مارك جانسون" (Mark L. Johnson) در سال 1980 ميلادي و در نگارش اين اثر هماكنون كلاسيك، سرآغازي بر "نظريه استعارههاي مفهومي" (CMT) شد كه همچنان در حال گسترش و تكميل است. ايدهي اصلي كتاب دلالت بر اين دارد كه استعاره فقط يك صنعت ادبي و يك آرايه تزئيني محض نيست، بلكه يك ساختار فكري است و بخش قابلتوجهي از نظام مفهومسازي ما انسانها استعاري است. نسخه اوليه نظريه ضمن تأييد وجود استعارههاي مبتني بر تشبيه و شباهت، دسته بزرگتري از استعارهها را نگاشت حوزه مفاهيم ذهني بر مفاهيم عيني ميداند كه ميتوانند از بُعد هستيشناسي، تجربه زيسته، رويكرد ساختاري و ... شكل بگيرند. اين نظام مفهومسازي و مقولهبندي نهفقط انسان- تجربه مدار كه فرهنگمدار هم هست. به همين دليل است كه اگرچه بسياري از فرهنگها آينده را در پيش رو و گذشته را در پشت سر مفهومسازي استعاري ميكنند، زباني مانند "آيمارا" (Aymara) به شكل برعكس آينده را در پشت سر و گذشته را در پيش رو ميداند زيرا كه بر اساس مفهومسازي تجربه زيستي- فرهنگي گويشوران آن زبان، آنچه قابلمشاهده است در روبروي چشمها و آنچه ناديدني است در پشت سر قرار دارد. يا در زبان "ماندارين" (Mandarin) حركت از گذشته به آينده يك حركت افقي نيست، بلكه حركتي عمودي از ارتفاع بالا به پايين است. توان انسان در مفهومسازي ذهني آنگاهکه به مسير گفتار و بيان وارد شود بايد با استفاده از مفاهيم عيني نگاشت و استعاري شود و از اين بابت است كه پيروز شدن در مناظره (مناظره جنگ است)، بالارفتن از پلههاي ترقي (ترقي نردبان است)، در آسمانها بودن (احساس داراي ارتفاع است و شادي و لذت در ارتفاع بالا هستند)، غرق شدن كشتيها (غصه و غم در ارتفاع پايين و در حكم از دست دادن دارايي هستند) و ... در زبان گفتاري ما موجودند.
2)
براي درك نظريه استعارههاي مفهومي نيازي به تحليلهاي پيچيده نيست. يك مثال ساده و معاصر گوياي تصديق اين نظريه است:
پلنگها شاخهاي اينستاگرام شدهاند.
اين يك استعاره مركب است و مفهومسازيهاي استعاري آن عبارتاند از: الف) خوشخطوخال پلنگ است و ب) مطرح بودن و در چشم بودن شاخ بودن است.
خوشخطوخال بودن يك مفهوم بيشتر ذهني است كه در ادراك استعاري بر روي يك مفهوم عيني مثل پلنگ نگاشت شده است. مطرح بودن هم يك مفهوم ذهني است كه بر روي شاخ بودن نگاشت شده است. بر اساس تجربه زيسته انساني شاخ در يك جانور شاخدار اولين بخشي است كه در ادراك ديداري به چشم ميآيد زيرا كه عناصر مؤثر بر بقاي تكاملي و گريز از خطر در اين توجه مشهودتر است. انسان بر اساس اين رويكرد فرگشتي در برخورد با موجودي شاخدار در زمان كوتاهي نور بازتابيده از شاخ را بر روي لكهای از شبكيه كه بيشترين تجمع گيرندههاي رنگ در بينايي را دارد مياندازد و ساير عناصر چشمانداز را در پسزمینه قرار خواهد داد. حالا موجود خوشخطوخالی كه در اينستاگرام مطرح است و زياد به چشم ميآيد طبق يك ادراك و مفهومسازي استعاري در زبان فارسي ميشود: پلنگي كه شاخ اينستاگرام شده است. البته "نظريه استعارههاي مفهومي" بهخوبی بيان ميدارد كه در نگاشت استعاري فقط اجزاء سازگار مفهومي از حوزه مبدأ به حوزه مقصد فرافكني ميشوند و لذا يك شاخ اينستاگرامي شبيه شاخ يك جانور خطري از ديد بقا فرگشتي محسوب نميشود.
3)
"ليكاف" و "جانسون" در سال 2003 ميلادي نسخه بازنگري شده نظريه خود را ارائه دادند كه در ضميمه ترجمه كتاب هم آمده است. "نظريه استعارههاي مفهومي" توسط بسياري ديگر از پژوهشگران دنبال شده است كه شايد معروفترين آنها "زولتان كُوِچِش" (Zoltán Kövecses) در دانشگاه "اتوش لورند" (Eötvös Loránd) مجارستان باشد. "كُوِچِش" بر اين اعتقاد است كه بسياري از مفاهيم عيني نيز در ذهن ما به شكل ذهني و استعاري مفهومسازي شدهاند و دامنه مفاهيم صد در صد عيني بسيار محدودتر ازآنچه ميانديشيم است. مثال جالب اين ادعا واژه "طوفان" (Typhoon) است كه در اسطورههاي يوناني فرزندان ايزدي زیرزمینی به نام "Typhon" هستند و بادهاي شديد را در زمين توليد ميكنند. نقش دستور زبان در شكلگيري استعاره موضوع جديدتري است كه توسط "كارن سوليوان" (Karen Sullivan) دنبال شده است. در زبان فارسي پژوهشهاي مرتبط با استعارههاي مفهومي بسيار پررونق است و همچنان ادامه دارد. تحليل معناشناسي شناختي قرآن كريم بر اساس دستاوردهاي متأخر ازجمله استعارههاي مفهومي نيز رويكرد جديدي است كه پژوهشگراني مانند "عليرضا قائمينيا" به آن همت گماشتهاند.
#استعاره_هايي_كه_با_آنها_زندگي_ميكنيم
@eventhorizon1
Metaphors we live by
1)
شروع طوفانيِ همكاري "جرج ليكاف" (George Philip Lakoff) و "مارك جانسون" (Mark L. Johnson) در سال 1980 ميلادي و در نگارش اين اثر هماكنون كلاسيك، سرآغازي بر "نظريه استعارههاي مفهومي" (CMT) شد كه همچنان در حال گسترش و تكميل است. ايدهي اصلي كتاب دلالت بر اين دارد كه استعاره فقط يك صنعت ادبي و يك آرايه تزئيني محض نيست، بلكه يك ساختار فكري است و بخش قابلتوجهي از نظام مفهومسازي ما انسانها استعاري است. نسخه اوليه نظريه ضمن تأييد وجود استعارههاي مبتني بر تشبيه و شباهت، دسته بزرگتري از استعارهها را نگاشت حوزه مفاهيم ذهني بر مفاهيم عيني ميداند كه ميتوانند از بُعد هستيشناسي، تجربه زيسته، رويكرد ساختاري و ... شكل بگيرند. اين نظام مفهومسازي و مقولهبندي نهفقط انسان- تجربه مدار كه فرهنگمدار هم هست. به همين دليل است كه اگرچه بسياري از فرهنگها آينده را در پيش رو و گذشته را در پشت سر مفهومسازي استعاري ميكنند، زباني مانند "آيمارا" (Aymara) به شكل برعكس آينده را در پشت سر و گذشته را در پيش رو ميداند زيرا كه بر اساس مفهومسازي تجربه زيستي- فرهنگي گويشوران آن زبان، آنچه قابلمشاهده است در روبروي چشمها و آنچه ناديدني است در پشت سر قرار دارد. يا در زبان "ماندارين" (Mandarin) حركت از گذشته به آينده يك حركت افقي نيست، بلكه حركتي عمودي از ارتفاع بالا به پايين است. توان انسان در مفهومسازي ذهني آنگاهکه به مسير گفتار و بيان وارد شود بايد با استفاده از مفاهيم عيني نگاشت و استعاري شود و از اين بابت است كه پيروز شدن در مناظره (مناظره جنگ است)، بالارفتن از پلههاي ترقي (ترقي نردبان است)، در آسمانها بودن (احساس داراي ارتفاع است و شادي و لذت در ارتفاع بالا هستند)، غرق شدن كشتيها (غصه و غم در ارتفاع پايين و در حكم از دست دادن دارايي هستند) و ... در زبان گفتاري ما موجودند.
2)
براي درك نظريه استعارههاي مفهومي نيازي به تحليلهاي پيچيده نيست. يك مثال ساده و معاصر گوياي تصديق اين نظريه است:
پلنگها شاخهاي اينستاگرام شدهاند.
اين يك استعاره مركب است و مفهومسازيهاي استعاري آن عبارتاند از: الف) خوشخطوخال پلنگ است و ب) مطرح بودن و در چشم بودن شاخ بودن است.
خوشخطوخال بودن يك مفهوم بيشتر ذهني است كه در ادراك استعاري بر روي يك مفهوم عيني مثل پلنگ نگاشت شده است. مطرح بودن هم يك مفهوم ذهني است كه بر روي شاخ بودن نگاشت شده است. بر اساس تجربه زيسته انساني شاخ در يك جانور شاخدار اولين بخشي است كه در ادراك ديداري به چشم ميآيد زيرا كه عناصر مؤثر بر بقاي تكاملي و گريز از خطر در اين توجه مشهودتر است. انسان بر اساس اين رويكرد فرگشتي در برخورد با موجودي شاخدار در زمان كوتاهي نور بازتابيده از شاخ را بر روي لكهای از شبكيه كه بيشترين تجمع گيرندههاي رنگ در بينايي را دارد مياندازد و ساير عناصر چشمانداز را در پسزمینه قرار خواهد داد. حالا موجود خوشخطوخالی كه در اينستاگرام مطرح است و زياد به چشم ميآيد طبق يك ادراك و مفهومسازي استعاري در زبان فارسي ميشود: پلنگي كه شاخ اينستاگرام شده است. البته "نظريه استعارههاي مفهومي" بهخوبی بيان ميدارد كه در نگاشت استعاري فقط اجزاء سازگار مفهومي از حوزه مبدأ به حوزه مقصد فرافكني ميشوند و لذا يك شاخ اينستاگرامي شبيه شاخ يك جانور خطري از ديد بقا فرگشتي محسوب نميشود.
3)
"ليكاف" و "جانسون" در سال 2003 ميلادي نسخه بازنگري شده نظريه خود را ارائه دادند كه در ضميمه ترجمه كتاب هم آمده است. "نظريه استعارههاي مفهومي" توسط بسياري ديگر از پژوهشگران دنبال شده است كه شايد معروفترين آنها "زولتان كُوِچِش" (Zoltán Kövecses) در دانشگاه "اتوش لورند" (Eötvös Loránd) مجارستان باشد. "كُوِچِش" بر اين اعتقاد است كه بسياري از مفاهيم عيني نيز در ذهن ما به شكل ذهني و استعاري مفهومسازي شدهاند و دامنه مفاهيم صد در صد عيني بسيار محدودتر ازآنچه ميانديشيم است. مثال جالب اين ادعا واژه "طوفان" (Typhoon) است كه در اسطورههاي يوناني فرزندان ايزدي زیرزمینی به نام "Typhon" هستند و بادهاي شديد را در زمين توليد ميكنند. نقش دستور زبان در شكلگيري استعاره موضوع جديدتري است كه توسط "كارن سوليوان" (Karen Sullivan) دنبال شده است. در زبان فارسي پژوهشهاي مرتبط با استعارههاي مفهومي بسيار پررونق است و همچنان ادامه دارد. تحليل معناشناسي شناختي قرآن كريم بر اساس دستاوردهاي متأخر ازجمله استعارههاي مفهومي نيز رويكرد جديدي است كه پژوهشگراني مانند "عليرضا قائمينيا" به آن همت گماشتهاند.
#استعاره_هايي_كه_با_آنها_زندگي_ميكنيم
@eventhorizon1
4)
كتاب "استعارههايي كه با آنها زندگي ميكنيم" در سال 1397 توسط "جهانشاه ميرزابيگي" ترجمهشده و در انتشارات آگاه به چاپ رسيده است.
"جهانشاه ميرزابيگي" را بهحق بايد مترجمي دانست كه یکتنه عمده دستاوردهاي نوين علوم شناختي را به فارسي برگردانده است و انتشارات آگاه نيز در اين زمينه حقي بزرگ به گردن پژوهشگران علاقهمند به اين حوزه دارد.
آثار ديگر "ليكاف"، "جانسون" و "كُوِچِش" را در انتشارات آگاه و با ترجمه "جهانشاه ميرزابيگي" دنبال كنيد.
#استعاره_هايي_كه_با_آنها_زندگي_ميكنيم
@eventhorizon1
كتاب "استعارههايي كه با آنها زندگي ميكنيم" در سال 1397 توسط "جهانشاه ميرزابيگي" ترجمهشده و در انتشارات آگاه به چاپ رسيده است.
"جهانشاه ميرزابيگي" را بهحق بايد مترجمي دانست كه یکتنه عمده دستاوردهاي نوين علوم شناختي را به فارسي برگردانده است و انتشارات آگاه نيز در اين زمينه حقي بزرگ به گردن پژوهشگران علاقهمند به اين حوزه دارد.
آثار ديگر "ليكاف"، "جانسون" و "كُوِچِش" را در انتشارات آگاه و با ترجمه "جهانشاه ميرزابيگي" دنبال كنيد.
#استعاره_هايي_كه_با_آنها_زندگي_ميكنيم
@eventhorizon1
خاطرهای به نام امپراتوری
A Memory Called Empire
1)
"آنالیندن ولر" (AnnaLinden Weller) که نام ادبی "آرکیدی مارتین" (Arkady Martine) را برای خودش برگزیده است، دانشآموختۀ مطالعات دینی (مقطع کارشناسی)، مطالعات ارمنی (مقطع کارشناسی ارشد) و امپراتوری بیزانس قرونوسطی (مقطع دکتری) است، و همین دلشیفتگی او به فرهنگ بیزانس که مانند یک امپراتوری در حال تسخیر ارمنستان محبوبش در بازهای از قرونوسطی (سدهی 11 میلادی) است، ایدهی نابی شد تا در قالب قسمت اول از یک سهگانهی علمی- تخیلی اعجابانگیز، اولین کتابش را با نام "خاطرهای به نام امپراتوری" (A Memory Called Empire) در سال 2019 میلادی منتشر کند و "جایزه هوگو" (Hugo Award) را در سال 2020 برای این کتاب دریافت نماید. کتاب تلفیقی از سایبرپانک و اپرای فضایی است. در سال 2021 کتاب دوم این سهگانه با نام "ویرانهای به نام صلح" (A Desolation Called Peace) نیز منتشر شد.
2)
داستان در آیندهای بسیار دور اتفاق میافتد و یک امپراتوری کهکشانی تقریباً تمام جهان مسکون انسانی را در برگرفته. تا همینجا داستان عظیم "بنیاد" (Foundation) اثر "آیزاک آسیموف" (Isaac Asimov) و تأثیرپذیری آسیموف از کتاب سترگ "ادوارد گیبون" (Edward Gibbon) به نام "انحطاط و سقوط امپراتوری روم" (The History of the Decline and Fall of the Roman Empire) را به خاطر آورید. "مارتین" ارمنستان ذهنش را به "منطقه لسل" (Lsel Station) و بیزانس محبوب ولی چپاولگرش را به "امپراتوری تیکسکالانلی" (Teixcalaanli Empire) تصویر کرده است. شخصیت اصلی داستان هم تصویری از خود "مارتین" است با نام "ماهیت دزمار" (Mahit Dzmare) که بهعنوان سفیر "لسل" در قلب امپراتوری حضور دارد و از یکسو دلبسته "لسل" است و از دیگر سو دلشیفته فرهنگ امپراتوری. او بسان لسلیها تراشهای در مغزش دارد که از دانش گذشته بهرهمندش میسازد.
3)
توان "مارتین" در بازگویی تجربه زیستهاش آنهم در قالب یک علمی- تخیلی خوشخوان آن اندازه قدرتمند بوده که جایزه "هوگو" را برایش به ارمغان آورد و تحلیل و توصیف او از گستردگی فرهنگی یک امپراتوری نشان از تسلطش بر تاریخ سیاسی دارد. چندگانگی ذهن سفیر "دزمار" نماد کاملاً قابلدرکی از سرگشتگی انسان شرقی امروزی است که در جدال بین فرهنگ بومی و فرهنگ جهانی گیر افتاده است و جذبههای هر دو سو امانش نمیدهد. سفیر "دزمار" باید تصمیمات تعیینکنندهای بگیرد.
4)
جای بسی مسرت است که ترجمه این کتاب به دست یک همکلاسی قدیمی صورت گرفته است. "مطهره اسلامی" که پیشازاین سهگانه "زمین شکسته" (Broken Earth) را هم در کارنامهاش داشت هماینک مشغول ترجمه کتاب دوم یعنی "ویرانهای به نام صلح" است.
کتاب "خاطرهای به نام امپراتوری" در زمستان 1400 و در انتشارات "کتابسرای تندیس" به چاپ رسیده است.
#خاطرهای_به_نام_امپراتوری
@eventhorizon1
A Memory Called Empire
1)
"آنالیندن ولر" (AnnaLinden Weller) که نام ادبی "آرکیدی مارتین" (Arkady Martine) را برای خودش برگزیده است، دانشآموختۀ مطالعات دینی (مقطع کارشناسی)، مطالعات ارمنی (مقطع کارشناسی ارشد) و امپراتوری بیزانس قرونوسطی (مقطع دکتری) است، و همین دلشیفتگی او به فرهنگ بیزانس که مانند یک امپراتوری در حال تسخیر ارمنستان محبوبش در بازهای از قرونوسطی (سدهی 11 میلادی) است، ایدهی نابی شد تا در قالب قسمت اول از یک سهگانهی علمی- تخیلی اعجابانگیز، اولین کتابش را با نام "خاطرهای به نام امپراتوری" (A Memory Called Empire) در سال 2019 میلادی منتشر کند و "جایزه هوگو" (Hugo Award) را در سال 2020 برای این کتاب دریافت نماید. کتاب تلفیقی از سایبرپانک و اپرای فضایی است. در سال 2021 کتاب دوم این سهگانه با نام "ویرانهای به نام صلح" (A Desolation Called Peace) نیز منتشر شد.
2)
داستان در آیندهای بسیار دور اتفاق میافتد و یک امپراتوری کهکشانی تقریباً تمام جهان مسکون انسانی را در برگرفته. تا همینجا داستان عظیم "بنیاد" (Foundation) اثر "آیزاک آسیموف" (Isaac Asimov) و تأثیرپذیری آسیموف از کتاب سترگ "ادوارد گیبون" (Edward Gibbon) به نام "انحطاط و سقوط امپراتوری روم" (The History of the Decline and Fall of the Roman Empire) را به خاطر آورید. "مارتین" ارمنستان ذهنش را به "منطقه لسل" (Lsel Station) و بیزانس محبوب ولی چپاولگرش را به "امپراتوری تیکسکالانلی" (Teixcalaanli Empire) تصویر کرده است. شخصیت اصلی داستان هم تصویری از خود "مارتین" است با نام "ماهیت دزمار" (Mahit Dzmare) که بهعنوان سفیر "لسل" در قلب امپراتوری حضور دارد و از یکسو دلبسته "لسل" است و از دیگر سو دلشیفته فرهنگ امپراتوری. او بسان لسلیها تراشهای در مغزش دارد که از دانش گذشته بهرهمندش میسازد.
3)
توان "مارتین" در بازگویی تجربه زیستهاش آنهم در قالب یک علمی- تخیلی خوشخوان آن اندازه قدرتمند بوده که جایزه "هوگو" را برایش به ارمغان آورد و تحلیل و توصیف او از گستردگی فرهنگی یک امپراتوری نشان از تسلطش بر تاریخ سیاسی دارد. چندگانگی ذهن سفیر "دزمار" نماد کاملاً قابلدرکی از سرگشتگی انسان شرقی امروزی است که در جدال بین فرهنگ بومی و فرهنگ جهانی گیر افتاده است و جذبههای هر دو سو امانش نمیدهد. سفیر "دزمار" باید تصمیمات تعیینکنندهای بگیرد.
4)
جای بسی مسرت است که ترجمه این کتاب به دست یک همکلاسی قدیمی صورت گرفته است. "مطهره اسلامی" که پیشازاین سهگانه "زمین شکسته" (Broken Earth) را هم در کارنامهاش داشت هماینک مشغول ترجمه کتاب دوم یعنی "ویرانهای به نام صلح" است.
کتاب "خاطرهای به نام امپراتوری" در زمستان 1400 و در انتشارات "کتابسرای تندیس" به چاپ رسیده است.
#خاطرهای_به_نام_امپراتوری
@eventhorizon1
یاد جنگل دور: فرضیه ساوانا و انتخاب زیستگاه در انسان
Snakes, Sunrises, and Shakespeare: How Evolution Shapes Our Loves and Fears
1)
چرا برخی از مناظر برای ما زیباترند؟
دوگانۀ نور/ تاریکی در فرهنگ بشری چه خاستگاهی دارد؟
ترس ذهنی ما از موجوداتی مانند مار چه علتی دارد؟
توصیف بهشت و جهنم در ادیان از کجا سرچشمه گرفته؟
آیا حس تنفر ابتدا از ذائقه غذایی انسان پدید آمده است؟
بوی خوش و بوی بد برآمده از چه نوع دگرگشتی هستند؟
علت علاقه ما به موسیقی چیست؟
فرضیاتی محکم برای پاسخ دادن به چنین سؤالاتی را میتوان در کتاب "یاد جنگل دور" یافت. "گوردون اوراینز" (Gordon Howell Orians) پرندهشناس و بومشناس آمریکایی این کتاب را در سال 2015 میلادی و با عنوان اصلی "مارها، طلوع آفتاب و شکسپیر" منتشر کرده است. کتاب در سال 1399 و با عنوان "یاد جنگل دور" در انتشارات "فرهنگ نشر نو" (با همکاری نشر آسیم) و با ترجمه "کاوه فیضاللهی" به چاپ رسیده. مترجم در مقدمۀ پربار خود علت این تغییر نام را ذکر کرده و به کسب اجازه از نویسنده برای چنین تغییر نامی هم اشاره نموده است.
2)
انسان در بازهای نسبتاً طولانی از زمان با ابزار انتخاب طبیعی و فرگشت به ویژگیهایی مجهز شده است که دستیابی به بقای بیشتر و تولیدمثل بهتر را برایش فراهم آورد. اما این ویژگیها برآمده از محیطهای علفزارگونه و خاصی به نام "ساوانا" (Savana) در آفریقا است. شروع مهاجرت گونهی انسان از آفریقا و در پی آن اتفاقات سریعی نظیر انقلاب کشاورزی، انقلاب صنعتی و ظهور دنیای امروزی فرصت کافی برای اصلاح ویژگیهای انسانی را در جهت تطابق با محیط جدید نداده است. به همین علت است که ما با تلفنهای همراهمان در ساختمانهای مدرن هنوز کارکردی ذهنی شبیه انسانهای ساوانا داریم. به همین دلیل پدیده چاقی یکی از معضلات بزرگ انسان امروزی است، چون هنوز شبیه انسان ساوانا در ولع منابع غذایی حاوی قند هستیم که چند ده هزار سال پیش بهشدت کم بودند.
3)
نویسنده فرضیه جالبی درباره شکلگیری درجه گرایش زیباییشناسانه ما به باغهای سرسبز دارد و علت آن را در ردۀ همبستگی مناظر باغگونه با ساوانا میداند. او این فرضیه را در متون مذهبی نیز دنبال میکند و تصاویر ارائهشده از بهشت در ادیان گوناگون را نمادی از دلبستگی همچنان انسان امروزی به زادبوم باستانیاش یعنی علفزارهای آفریقایی میداند. بدیهی است که خطری مانند مارها در آن زادبوم بهاندازهای در ناخودآگاه تکاملی ما ریشه کرده باشد که برخی از ادیان شیطان را به شکل مار تصویر کنند و هنوز هم در آستانه سده پانزدهم خورشیدی کابوسهای ما برآمده از همین ترسهای تکاملی باشد و نه خطرات واقعی دنیای امروزی مانند برقگرفتگی و تصادفات جادهای.
4)
کتاب "یاد جنگل دور" در نقطه میانۀ "روانشناسی تکاملی"، "زیستشناسی تکاملی"، "ژنتیک رفتاری" و "نمادشناسی" ایستاده است و درعینحال نقش محیط و تربیت را نیز بر شکلگیری خصیصههای انسانی انکار نمیکند. "کاوه فیضاللهی" دانشآموختهی رشته زیستشناسی که از پیشتازان ترجمه آثار حوزه "زیستشناسی تکاملی" و "سوسیوبیولوژی" است، نهفقط ترجمه روانی از کتاب ارائه داده که با افزودن توضیحات روشنگر در پاورقیها، ارزشافزودۀ علمی کتاب را نیز به شکل قابلتوجهی بالابرده است. مقدمه ارزشمند او بر کتاب نیز خواندنی است.
#یاد_جنگل_دور
@eventhorizon1
Snakes, Sunrises, and Shakespeare: How Evolution Shapes Our Loves and Fears
1)
چرا برخی از مناظر برای ما زیباترند؟
دوگانۀ نور/ تاریکی در فرهنگ بشری چه خاستگاهی دارد؟
ترس ذهنی ما از موجوداتی مانند مار چه علتی دارد؟
توصیف بهشت و جهنم در ادیان از کجا سرچشمه گرفته؟
آیا حس تنفر ابتدا از ذائقه غذایی انسان پدید آمده است؟
بوی خوش و بوی بد برآمده از چه نوع دگرگشتی هستند؟
علت علاقه ما به موسیقی چیست؟
فرضیاتی محکم برای پاسخ دادن به چنین سؤالاتی را میتوان در کتاب "یاد جنگل دور" یافت. "گوردون اوراینز" (Gordon Howell Orians) پرندهشناس و بومشناس آمریکایی این کتاب را در سال 2015 میلادی و با عنوان اصلی "مارها، طلوع آفتاب و شکسپیر" منتشر کرده است. کتاب در سال 1399 و با عنوان "یاد جنگل دور" در انتشارات "فرهنگ نشر نو" (با همکاری نشر آسیم) و با ترجمه "کاوه فیضاللهی" به چاپ رسیده. مترجم در مقدمۀ پربار خود علت این تغییر نام را ذکر کرده و به کسب اجازه از نویسنده برای چنین تغییر نامی هم اشاره نموده است.
2)
انسان در بازهای نسبتاً طولانی از زمان با ابزار انتخاب طبیعی و فرگشت به ویژگیهایی مجهز شده است که دستیابی به بقای بیشتر و تولیدمثل بهتر را برایش فراهم آورد. اما این ویژگیها برآمده از محیطهای علفزارگونه و خاصی به نام "ساوانا" (Savana) در آفریقا است. شروع مهاجرت گونهی انسان از آفریقا و در پی آن اتفاقات سریعی نظیر انقلاب کشاورزی، انقلاب صنعتی و ظهور دنیای امروزی فرصت کافی برای اصلاح ویژگیهای انسانی را در جهت تطابق با محیط جدید نداده است. به همین علت است که ما با تلفنهای همراهمان در ساختمانهای مدرن هنوز کارکردی ذهنی شبیه انسانهای ساوانا داریم. به همین دلیل پدیده چاقی یکی از معضلات بزرگ انسان امروزی است، چون هنوز شبیه انسان ساوانا در ولع منابع غذایی حاوی قند هستیم که چند ده هزار سال پیش بهشدت کم بودند.
3)
نویسنده فرضیه جالبی درباره شکلگیری درجه گرایش زیباییشناسانه ما به باغهای سرسبز دارد و علت آن را در ردۀ همبستگی مناظر باغگونه با ساوانا میداند. او این فرضیه را در متون مذهبی نیز دنبال میکند و تصاویر ارائهشده از بهشت در ادیان گوناگون را نمادی از دلبستگی همچنان انسان امروزی به زادبوم باستانیاش یعنی علفزارهای آفریقایی میداند. بدیهی است که خطری مانند مارها در آن زادبوم بهاندازهای در ناخودآگاه تکاملی ما ریشه کرده باشد که برخی از ادیان شیطان را به شکل مار تصویر کنند و هنوز هم در آستانه سده پانزدهم خورشیدی کابوسهای ما برآمده از همین ترسهای تکاملی باشد و نه خطرات واقعی دنیای امروزی مانند برقگرفتگی و تصادفات جادهای.
4)
کتاب "یاد جنگل دور" در نقطه میانۀ "روانشناسی تکاملی"، "زیستشناسی تکاملی"، "ژنتیک رفتاری" و "نمادشناسی" ایستاده است و درعینحال نقش محیط و تربیت را نیز بر شکلگیری خصیصههای انسانی انکار نمیکند. "کاوه فیضاللهی" دانشآموختهی رشته زیستشناسی که از پیشتازان ترجمه آثار حوزه "زیستشناسی تکاملی" و "سوسیوبیولوژی" است، نهفقط ترجمه روانی از کتاب ارائه داده که با افزودن توضیحات روشنگر در پاورقیها، ارزشافزودۀ علمی کتاب را نیز به شکل قابلتوجهی بالابرده است. مقدمه ارزشمند او بر کتاب نیز خواندنی است.
#یاد_جنگل_دور
@eventhorizon1
وبسایت "درثانیه" با همكاري "تالار فيكشن" تقديم ميكند:
🟣 پادكست "چرا علمي- تخيلي؟"
Why Science-fiction?
🗓 تاريخ انتشار: جمعه ۱۹ فروردين ۱۴۰۱
علم و تخيل بهعنوان دو ويژگي افزودۀ انسان و دو پديداري كه در برنامۀ فرگشتي طبيعت جايي نداشتهاند، آنگاهکه باهم درميآميزند و در بطن قالب سومي به نام ادبيات به يكديگر پيوند ميخورند، آفرينشگاه فراژانري ميشوند به نام ادبيات داستاني علمي و يا به شكل خودماني: علمي- تخيلي.
پادكست "چرا علمي- تخيلي؟" مجموعه پاسخ شش مترجم حوزۀ ادبيات و سينما به اين پرسش است و اين تحليل كه چرا علمي- تخيلي نهفقط محبوب كودكان و نوجوانان، بلكه افزون بر آن شايد بيشتر فراژانري شگفتانگيز براي بزرگسالان باشد و اهميت آن در قرن بيست و يكم بسيار بيش از پيش خواهد بود.
🌐وبسايت درثانيه↪️
🌐كانال تلگرامي تالار فيكشن↪️
#چرا_علمي_تخيلي
🆔 @eventhorizon1
🟣 پادكست "چرا علمي- تخيلي؟"
Why Science-fiction?
🗓 تاريخ انتشار: جمعه ۱۹ فروردين ۱۴۰۱
علم و تخيل بهعنوان دو ويژگي افزودۀ انسان و دو پديداري كه در برنامۀ فرگشتي طبيعت جايي نداشتهاند، آنگاهکه باهم درميآميزند و در بطن قالب سومي به نام ادبيات به يكديگر پيوند ميخورند، آفرينشگاه فراژانري ميشوند به نام ادبيات داستاني علمي و يا به شكل خودماني: علمي- تخيلي.
پادكست "چرا علمي- تخيلي؟" مجموعه پاسخ شش مترجم حوزۀ ادبيات و سينما به اين پرسش است و اين تحليل كه چرا علمي- تخيلي نهفقط محبوب كودكان و نوجوانان، بلكه افزون بر آن شايد بيشتر فراژانري شگفتانگيز براي بزرگسالان باشد و اهميت آن در قرن بيست و يكم بسيار بيش از پيش خواهد بود.
🌐وبسايت درثانيه↪️
🌐كانال تلگرامي تالار فيكشن↪️
#چرا_علمي_تخيلي
🆔 @eventhorizon1
آنتونیو داماسیو، عصبشناس و استاد دانشگاه کالیفرنیا، و دانشمندی خوشسلیقه در انتخاب عنوان کتابهایش:
(خطای دکارت
در جستجوی اسپینوزا
خویشتن به ذهن میآید)
نقش هیجانات و عواطف در آگاهی را مورد پژوهش قرار داده و معتقد است خرد و تعقل انسانی مستقل از عواطف و هیجانات نیست. در صورت پذیرش این ادعا باید بپذیریم وجود شخصیتی مانند "آقای اسپاک" در مجموعه "سفرهای ستارهای" ناممکن است. امکان ندارد کسی بتواند مستقل از عواطف و هیجانات، فقط خرد و استنتاج و تعقل محض باشد و به این دلیل دوگانهگرایی دکارتی مبنی بر استقلال ذهن از بدن امکانپذیر نیست.
کتاب "احساس آنچه اتفاق میافتد" با ترجمه "جهانشاه میرزابیگی" و منتشرشده در سال ۱۴۰۰ در "انتشارات آگاه" در ادامهی همین رویکرد است. این کتاب پیش از این نیز ترجمه دیگری با نام "درک رخداد" در نشر "نگاه معاصر" داشته است.
@eventhorizon1
(خطای دکارت
در جستجوی اسپینوزا
خویشتن به ذهن میآید)
نقش هیجانات و عواطف در آگاهی را مورد پژوهش قرار داده و معتقد است خرد و تعقل انسانی مستقل از عواطف و هیجانات نیست. در صورت پذیرش این ادعا باید بپذیریم وجود شخصیتی مانند "آقای اسپاک" در مجموعه "سفرهای ستارهای" ناممکن است. امکان ندارد کسی بتواند مستقل از عواطف و هیجانات، فقط خرد و استنتاج و تعقل محض باشد و به این دلیل دوگانهگرایی دکارتی مبنی بر استقلال ذهن از بدن امکانپذیر نیست.
کتاب "احساس آنچه اتفاق میافتد" با ترجمه "جهانشاه میرزابیگی" و منتشرشده در سال ۱۴۰۰ در "انتشارات آگاه" در ادامهی همین رویکرد است. این کتاب پیش از این نیز ترجمه دیگری با نام "درک رخداد" در نشر "نگاه معاصر" داشته است.
@eventhorizon1