#اعتراف #پسرونه

نامزدم بهم خیانت کرد منم بهم زدم، الان یکسال گذشته، مادرش زنگ زده بهم که دخترم پشیمونه دوست داره و... منم گفتم نمیشه، گفت خب نامزد کنید شما هم یکبار خیانت کن😳🤦‍♂ منم گفتم: توان کرد با ناکسان بدرگی، ولیکن ناید ز مردم سگی(شعر سعدی) و قطع کردم، پشم برام نمونده چه خانواده ای بودند😳

@eteraf_dokhtaroneh

#اعتراف

سلام به همگی دخترم ٢۵ ، میخواستم از دردناک ترین لحظه ی زندگیم بگم که اسیر خودخواهیاو بی رحمی مادرم شدم ‌:)..هفت سال پیش بود که داداشم پاش و گچ گرفته بود و منومامانم داشتیم از پله ها خونه مون میبردیمش بالا که یهو من تعادلمو از دست دادم محکم از روی سینه هام خوردم زمین ارتفاع زیاد بود و سطحش سنگی همون لحظه برا چن دقیقه کامل نفسم رفت و همه چی برام تیره و تار شده‌ بود با اینکه تو اون شرایط جونی برا بلند شدن نداشتم فقط صداهای مامانمو می‌شنیدم که از رو تمسخر میگفت فقط بلده خودشو لوس کنه بدبخت 😏 منی که از شدت درد تا بیهوش شدنم رفته بودم بگذریم به حدی دردش شدید بود که تا چند ماه نمیتونستم از درد کاری کنم فقط سوتین می‌بستم و رو دست راستم میخوابیدم که فقط اون درد لعنتی تموم بشه هرچی التماس مامانم میکردم میگفت دیگه داداششو دیده خونه نشین شده خودشو لوس میکنه بگذریم از اون روزای سخت و پر درد ، تازه ی هفته س از طریق سرچ تو مجله ها و پیج های پزشکی فهمیدم اون سخت ترین روزای زندگیمو درد روحی و جسمی‌ش ک تا الان مونده برا این بوده ک دنده های سینه راستم خیلی بد شکسته بوده 🙂💔...

@eteraf_dokhtaroneh

#اعتراف

سلام
من و یکی از دوستام که دوتامون دختریم از یکی توی کوچمون خیلیی بدمون میومد اون موقع من ۱۲ سالم بود اونم ۱۰ سالش بود یروز که مامان اونی که ازش بدمون میومد خونه نبود دختررو بردیم تو پشت بوم خونشون شلوارشو کشیدیم پایین🤣🤣
ازون موقع فهمیدم مغزم لازم به شستشو داره🤣🤣

@eteraf_dokhtaroneh

#اعتراف

سلام ABC ام
بعد ماه ها دیروز صبح با مادرم رفتیم خونه پدربزرگم که خونه داییم هم اونجا توی یه حیاط هستند.
روز اول در سکوت و تنهایی گذشت طبق معمول
پدربزرگم که مریضه فقط می‌گفت دارو هام نخوردم یا خوردم یا اشتباه خوردم . حتی نصف شب چندین بار منو و مادرم رو بیدار کرد و پرسید .
خلاصه هیچوقت اونجا خوش نمی‌گذره از بچگی هم همینطور بود به رسم ادب میرفتم سر میزدم الآنم رفتم چون فکر میکنم انتظار دارن و وظیفه است .
داییم پسر داره ، دختر ندارع
ک از من بزرگتره
اخلاقش هم اصلا خوب نیست حتی با پدر مادر خودش هم همیشه دعوا داره و مادرش از دستش همیشه مریضه و قرص میخوره.
توی این گرفتاری و شب نخوابیدن من و حوصله سر رفتن به مدت دو روز اونجا و ایرانسل هم قطع تو منطقه همه همراه اولن کلا اینترنت هم نداشتم ، مادرم گفت تو حلوا های خوشمزه ای درست می‌کنی برای زن داییت درست کن منم دیدم زندانیم دوست داره و میل داره که درست کنم ، قبول کردم اومدم دو ساعت پای گاز نشستم و حسابی آرد و سرخ کردم و....
ولی چون ما تو خونه سه نفریم و همیشه برا خودمون کم درست میکردم اینبار هنگ کردم که آرد زیاد بود چقدر شکر بزنم
زیاد شکر زدم
در کمال تعجب حلوای من شد شبیه قند شبیه سنگ 🙃
واقعا دلم شکست ، خیلی خجالت کشیدم.
گریه ام گرفت حتی .
ولی یواشکی🖤

@eteraf_dokhtaroneh

#اعتراف

سلام دخترم
خاستم یکی از خاطرات سمه خونواده و خودمو براتون تعریف کنم
ما هر سال عید کله عمه هامو عمو هام میریم دهات پدربزرگم که یه خونه باغ بزرگه 😂😂
تو خونواده ی ما عیدا همهه کاری میکنن
یعنی از تریاک تا عرق و شیشه 🙂😂
شب پنجم عید بود منو پسر عمو هامو دختر عمو هام مست کردیم با صدا اهنگه زیاد بعد پیرمردا تریاک میکشیدن زنا قلیون کلا خیلی ناجور بود (اصلا اینجور نیستیم بخدا فقط عیدا جوگیر میشیم وگرنه همه ورزشکار و نماز خونن) تقریبا ساعت ۴ صبح بود که دیدیم در میزنن من گفتم شاید پسر عمومه که رفته خوراکی بخره با لباسای توخونه ای رفتم درو باز کردم دیدم عهه اقا پلیسه🤣🤣😂😂
خودمو زود جمع کردم گفتم ببخشید صبر کنین برم چادر بپوشم رفتم تو گفتم پلیس اومده جمع کنین اینام مست میخوردت تو درو دیوار من مونده بودم گریه کنم یا بخندم🤣😔 با هر بدبختی بود سینی مزه هارو جمع کردیم بعد پسر عمو بزرگم رفت دمه در فهمیدیم گذارش دادن بخاطر سرو صدا بعد که پسر عمومو دید شک کردن اومدن تو یه کیلو تریاک گرفتن با پنج ایتر عرق خلاصه همه رو دست بند زدن داشتن میبردن بجز من نمیدونم چرا با من کاری نداشتن😂😂
منم مست بودم باز دیدم دارن مامانمو میبرن زدم زیر گریهه توروخدا بزارین با مامانم حرف بزنم یه سوال بپرسم انقددد عرر زدم پشماشون ریخت گذاشتن یه سربازا منو برد پیش مامانم بعد من گفتم مامان الان تو بری من چی بخورممم😭😭😭 واقعا نمیدونم اینو چرا اینو گفتم😂😂 همه پشپتشون ریخته بود دختر عموم انقد خندید که جیش کرد تو خودشش😂😂😂😂😂😂 خلاصه همه رو دو هفته بردن بازداشگاه با کلی جریمه و تعهد اومدن بیرون ولی هنوز که هنوزه هرکی منو ببینه میگه مامان من چی بخورم😂😂😂😂😂😂

@eteraf_dokhtaroneh

سلام دوستان 🌸
من مدرس زبان انگلیسی هستم و به‌صورت آنلاین کلاس‌های تقویت مکالمه و بحث آزاد زبان انگلیسی برگزار می‌کنم.
این کلاس‌ها مناسب همه‌ی سطوحه و به شکل دوستانه و کاربردی پیش میره تا با اعتمادبه‌نفس انگلیسی صحبت کنید.
هزینه ۵ جلسه کلاس فقط ۱۵۰ت


اگر علاقه‌مند هستید در این کلاس‌ها شرکت کنید، لطفاً پیام بدید تا جزئیات و زمان‌بندی رو براتون بفرستم. ✨
آیدی
@Mohadesss21

#اعتراف

سلام دخترم
وقتی بچه بودم‌عروسی خالم تو روستا بود بعد شیرینی هارو گذاشته بودن تو صندوقچه که کسی نخوره😂
من و پسر خالم و دختر خاله هام رفتیم دیدیم مادر جونم کلید کجا گذاشته برداشتیم و شیرینی خوردیم جاتون خالی 😁
خلاصه در شیرینی هارو خوب نبستیم و همشو مورچه ای شده بود وقتی فهمیدن ما باز گذاشتیم خودمونو زدیم به کوچه علی چت همه رو انداختیم گردن دختر خالم و کلی کتک خورد آیناز از همینجا ازت معذرت میخوام حلال کن😂❤️

@eteraf_dokhtaroneh

‏«آبشار خون» تو قطب جنوب!
جایی تو یخچال «تیلور»، تو دره‌های خشک «مک‌موردوئه».
رنگ خون به خاطر آب شوری که پر از آهنه و سال‌ها زیر یخ گیر کرده بوده. وقتی این آب میاد بیرون و با هوا برخورد می‌کنه، آهنش زنگ می‌زنه و این رنگ باحال رو درست می‌کنه.

@eteraf_dokhtaroneh

#اعتراف

سلامممم دخترم
راستش چند وقت پیش برام خواستگار اومده بود و خونشون دور بود ماهم اصرار کردیم شام بمونن من میخواستم دوغ بریزم تو پارچ چون دوغ و شیر پلاستیکی داشتیم اصلا روشو نخوندم و ندیدم که شیره و هم یه پلاستیک شیر و یه پلاستیک دوغ ریختم تو پارچ😂💔
و ابرومون رفت همون اول خلاصه الان عقد کردیم هر وقت دوغ دستمه بهم دیگه اعتماد نداره همسرم میگه اول خودت بخور ببینم شیرم ریختی یانه🤦‍♀😂

@eteraf_dokhtaroneh

#اعتراف

راجب این دوستمون ک قرص اشتباهی داده
منم وقتی خواهرم دنیا اومد زردی خیلی شدید داشت ی روز مامانم گفت بهش شیر خشک بده منم درست کردم و دادم اون روز ۲/۳باری دادم بهش
چن روز بعد دیدیم ب شدتتت زردیش رفته بالا و بستری شد 😕
ماهم پشمامون ریخته بود چون خیلی رعایت میکردیم
بعد فهمیدیم اون شیر خشکی ک من بهش دادم تقویتی برا دوران بعد زایمانه ک دکتر برا مامانم نوشته بود😂😂
خداروشکر بخیر گذشت وگرنه هیچ وقت خودمو نمیبخشیدم 🥲

@eteraf_dokhtaroneh

#اعتراف

سلام دخترم 19
مادر من دیابت داره و وقتی که قندش افت میکنه یه حرفایی میزنه که خودشم متوجه نمیشه مثل هذیون گفتن بود
حالا چند سال پیش که سنم خیلی کمتر بود خواهر کوچیکترم گیر داد که موهام اذیتم میکنن بیا برام کوتاهشون کن جلوشون منم به حرف اون که گوش ندادم میدونستم چرت و پرت میگه ،مامانمم روی تخت دراز کشیده بود بعد خوارم میگفت مامانی هم راضی خودش گفت کوتاه کن
در صورتی که مامانم خیلی روی مو حساس بود قبلا که خواهرم میخواست کوتاه کنه موهاشو مامانم اصلا اجازه نمی‌داد بخاطر همین تعجب کرده بود از مامانمم پرسیدم واقعا کوتاه کنم؟ میگفت آره کوتاه کن چندبارم هی ازش می‌پرسیدم واقعا کوتاه کنم خندم گرفته بود باورم نمیشد آخه
هیچی دیگه قیچی برداشتم و ریدم به موهای خواهرم تا اینکه دیدم مامانم خیلی داره حرفای عجیب غریب میزنه اون موقع دوهزاریم افتاد که قندش افتاده 💔و پدرمم سر کار بود هیچی دیگه اینقدر شربتو اینا دادیم بهش که خوب شد هر چند خاطره خوبی نبود ولی همیشه با خنده ازش یاد میکنیم 😂

@eteraf_dokhtaroneh

#اعتراف #پسرونه

سلام پسرم خطاب به اون دختری که ده سال عاشق بوده
این اتفاق برای منم افتاد ولی من هیچوقت جرئت نداشتم برم‌بگم‌دوسش دارم من واقعا عاشق چهرش نبودم بااینکه خیلی خوشگل بود انقدر متین و با وقار در عین حال مستقل و حاضر جواب و نجیب بود که آدم فقط محوش میشد فک نمیکردم دیر بشه میگفتم میرم خواستگاری حالا ولی الان با یکی دیگه عقد کرده و هر وقت میبینمش دلم‌نمیخواد دیگه فکر کنم بهش اما نمیتونم اون شد مال یکی دیگه و برای من تا همیشه تو افکارم موند...💔
اون پسری که گرفتش خوشبخت ترین آدم دنیاشد واقعا بااون دختر هیچی کم نخواهد داشت امیدوارم خوشبت شن❤️

@eteraf_dokhtaroneh

#اعتراف #پسرونه

آقا دوست خنگ برای شادی روح و روان خوبه😂🤦‍♂ رفتیم بیرون، دختری که عاشقشه دیده، خواسته ازش مخفیانه عکس بگیره، دوربین گوشیش فلش زده😂 دختره انقدر خندید، منم بهش گفتم سریع برو مخشو بزن، الان نامزد کردند👌

@eteraf_dokhtaroneh

#اعتراف

با داداشم بیرون بودیم، یک دختر خیلی کیوت دیدم، نزدیکمون بود، یکدونه اسپنک زدم در رفتم که دختره فکرکنه کار داداشمه و حال داداشمو بگیره😈😂🤦‍♀ الان یکساله ازدواج کردند باهم😂 میخواستم حال داداشمو بگیرم مسیر زندگیش عوض شد، ولی در کل راضیم دختر خوبیه😊❤️

@eteraf_dokhtaroneh