استبصار | estebsar_persian
✨🍃باسلام ◀️ایشون خانم #کلر_ژوبرت یک نویسنده فرانسوی الاصل ساکن ایران هستند در ۱۹ سالگی مسلمان شدند و با یک دانشجوی ایرانی ازدواج کردند. 📌کلر ژوبرت لیسانس علوم تربیتی و فوق لیسانس ادبیات کودکان از #فرانسه است و تحصیلات #حوزوی نیز دارد. ♦️ایشون مهارت خاصی…
📙کتاب لینالونا به قلم خانم #کلر_ژوبرت
🔸درک میکنم که چقدر نگران آینده دختراتون هستید. توی این وضع جامعه، نگه داشتن #حجاب کار سادهای نیست.
🔹اگر دوست داری دختر کوچیکات غیرمستقیم با مفهوم #حجاب آشنا بشه و براش جذاب باشه، کتاب «#لینالونا» رو پیشنهاد میکنم.
🔸توی این کتاب در قالب یک داستان جذاب، ارزش و مفهوم حجاب توضیح داده شده.
🔹لینالونا در قالب داستانی تخیلی ماجرای دختربچه ای را بیان می کند که با آدم کوچولویی آشنا می شود که وسط جنگل کاج زندگی می کند و موهایی آبی رنگ دارد. دختربچه کم کم با او دوست می شود.اثر حاضر داستان فانتزی دینی است که برای کودکان گروه سنی ۵یا۶ تا ۹ سال منتشر شده است و میتواند یک هدیه خوب برای دختر بچه ها باشد.
✍نویسنده: خانم کلرژوبرت
❇️ اینستاگرام | تلـگرام | آپارات
✅ کانال استبصار
@estebsar_ir
Estebsar.ir 💯
🔸درک میکنم که چقدر نگران آینده دختراتون هستید. توی این وضع جامعه، نگه داشتن #حجاب کار سادهای نیست.
🔹اگر دوست داری دختر کوچیکات غیرمستقیم با مفهوم #حجاب آشنا بشه و براش جذاب باشه، کتاب «#لینالونا» رو پیشنهاد میکنم.
🔸توی این کتاب در قالب یک داستان جذاب، ارزش و مفهوم حجاب توضیح داده شده.
🔹لینالونا در قالب داستانی تخیلی ماجرای دختربچه ای را بیان می کند که با آدم کوچولویی آشنا می شود که وسط جنگل کاج زندگی می کند و موهایی آبی رنگ دارد. دختربچه کم کم با او دوست می شود.اثر حاضر داستان فانتزی دینی است که برای کودکان گروه سنی ۵یا۶ تا ۹ سال منتشر شده است و میتواند یک هدیه خوب برای دختر بچه ها باشد.
✍نویسنده: خانم کلرژوبرت
❇️ اینستاگرام | تلـگرام | آپارات
✅ کانال استبصار
@estebsar_ir
Estebsar.ir 💯
📖در بخشی از کتاب #لینالونا می خوانیم:
چند روز پیش یک دوست از آسمان برای من رسید. مثل توی داستان ها. لب حوض نشسته بودم و توی دفتر خاطراتم می نوشتم. یک دفعه پرنده بزرگی کنار من نشست. اندازه یک قو بود, شاید هم بزرگتر; و یک آدم کوچولو پشتش نشسته بود. خیلی عجیب بود, مگر نه؟
آدم کوچولو پایین پرید و گفت: « سلام! »
موهای آبی سیخ سیخی داشت و اخم هایش توهم بود. گفتم:
« سلام! تو از کجا آمدی؟ »
آدم کوچولو جواب نداد. دفترم را نشان داد و گفت:« چی چی می نویسی؟ برایم می خوانی؟»دفترم را بستم و گفتم: « نه نمی شود;خصوصی است!»
❇️ اینستاگرام | تلـگرام | آپارات
✅ کانال استبصار
@estebsar_ir
Estebsar.ir 💯
چند روز پیش یک دوست از آسمان برای من رسید. مثل توی داستان ها. لب حوض نشسته بودم و توی دفتر خاطراتم می نوشتم. یک دفعه پرنده بزرگی کنار من نشست. اندازه یک قو بود, شاید هم بزرگتر; و یک آدم کوچولو پشتش نشسته بود. خیلی عجیب بود, مگر نه؟
آدم کوچولو پایین پرید و گفت: « سلام! »
موهای آبی سیخ سیخی داشت و اخم هایش توهم بود. گفتم:
« سلام! تو از کجا آمدی؟ »
آدم کوچولو جواب نداد. دفترم را نشان داد و گفت:« چی چی می نویسی؟ برایم می خوانی؟»دفترم را بستم و گفتم: « نه نمی شود;خصوصی است!»
❇️ اینستاگرام | تلـگرام | آپارات
✅ کانال استبصار
@estebsar_ir
Estebsar.ir 💯