Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
دهم تیرماه، روزِ صائبِ تبریزی گرامی باد.
اهلِ کمال را لب اظهار خامشی است
منّتپذیر ماهِ تمام از هلال نیست.
#صائبتبریزی
روزی در مجلسِ نواب نظامالدّوله ناصر جنگ شهید مرحوم بر این بیت هنگامهها برپا شد و هرکس در حلِّ معنی تقریری میکرد؛ به جایی نمیرسید. فقیر دم نمیزدم تا آنکه معنیِ بیت به خاطر رسید. آن وقت بر نوّاب و یاران عرض کردم. همه زبان به تحسین گُشودند. مَغلطهی این بیت لفظِ «ماهِ تمام» است که به قرينهی «هلال» ذهن انتقال به "بدر" می کند و کتانِ فکر پاره می شود. مراد از "ماه" در اینجا «شهر» است و از "ماه تمام"، "شهر سی روزه" و «هلال» را لب اظهار مقرّر میکند و میفرماید که ماهِ سی روزه در اظهار کمال خود منت هلال نمیپذیرد که روز سَلخ پیش از طلوع هلال معلوم می شود که امروز ماه به کمال رسید؛ به خلافِ شهر بیست و نُه روزه.
تذکرهی خزانهی عامره؛ میرغلامعلی آزادبلگرامی؛ تحقیق و تصحیح دکتر هومن یوسفدهی؛ مجلس؛ ۱۳۹۳؛ ج۱: ۴۵۴.
https://t.me/tarikhfarhanghonariranzamin
اهلِ کمال را لب اظهار خامشی است
منّتپذیر ماهِ تمام از هلال نیست.
#صائبتبریزی
روزی در مجلسِ نواب نظامالدّوله ناصر جنگ شهید مرحوم بر این بیت هنگامهها برپا شد و هرکس در حلِّ معنی تقریری میکرد؛ به جایی نمیرسید. فقیر دم نمیزدم تا آنکه معنیِ بیت به خاطر رسید. آن وقت بر نوّاب و یاران عرض کردم. همه زبان به تحسین گُشودند. مَغلطهی این بیت لفظِ «ماهِ تمام» است که به قرينهی «هلال» ذهن انتقال به "بدر" می کند و کتانِ فکر پاره می شود. مراد از "ماه" در اینجا «شهر» است و از "ماه تمام"، "شهر سی روزه" و «هلال» را لب اظهار مقرّر میکند و میفرماید که ماهِ سی روزه در اظهار کمال خود منت هلال نمیپذیرد که روز سَلخ پیش از طلوع هلال معلوم می شود که امروز ماه به کمال رسید؛ به خلافِ شهر بیست و نُه روزه.
تذکرهی خزانهی عامره؛ میرغلامعلی آزادبلگرامی؛ تحقیق و تصحیح دکتر هومن یوسفدهی؛ مجلس؛ ۱۳۹۳؛ ج۱: ۴۵۴.
https://t.me/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
تماشاخانه
▪️حلقهٔ زلفش تماشاخانهٔ باد صباست
جان صد صاحبدل آنجا بستهٔ یک مو ببین
لطف و زیبائی این بیت حافظ آنگاه بدرستی دریافت میشود که آن را اشارهای به خیمه شببازی معمول در ایران بدانیم. در خیمه شببازی بازیچهها از تارهای مو آویخته و بحرکت درمیآیند و این تارهای نازک مو یا ابریشم دیده نمیشوند.
حافظ که بارها دلها را اسیر دام زلف و کمند گیسوی محبوب خوانده است در اینجا بازی دیگری انگیخته و خیالبازی زیبائی کرده است. زلف محبوب را به تماشاخانهٔ خیمه شببازی تشبیه کرده است که در آن دلها مانند بازیچههای بازی مذکور از موهای زلف آویخته و با حرکت باد صبا به جنبش درمیآیند.
این تشبیه و خیالانگیزی خود خیالی است زیرا در مشبّه که زلف است در حقیقت موجوداتی بنام دل وجود ندارند تا آن را بتوان به خیمه شببازی تشبیه کرد. شاعر آن را در خیال چنین تصور کرده است و آن را همچون واقعیّت مسلّم پنداشته و به یک صورت دیگری که واقعی است تشبیه کرده است.
▪️این تشبیه نوعی تشبیه عقلی است به این معنی که مشبّه از جهتی امری خیالی است امّا مشبّهبه که خیمه شببازی میباشد امری محسوس است و وجه شبه نیز امری حسی است.
این بیت حافظ نیز اشارهای به خیمه شببازی دارد:
به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی
شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند
به دلیل تشبیه زلف به «تماشاگه»؛ زیرا اگر بیت را یادآور «خیمه شببازی» ندانیم کلمهٔ تماشاگه معنی محصّلی در آن پیدا نمیکند.
آئینهٔ جام، صص ۱۲۲_۱۲۳
شرح مشکلات دیوان حافظ
شادروان استاد عباس زریاب خوئی
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
یکشنبهها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
ـــــــــــــــــــــــ
تماشاخانه
▪️حلقهٔ زلفش تماشاخانهٔ باد صباست
جان صد صاحبدل آنجا بستهٔ یک مو ببین
لطف و زیبائی این بیت حافظ آنگاه بدرستی دریافت میشود که آن را اشارهای به خیمه شببازی معمول در ایران بدانیم. در خیمه شببازی بازیچهها از تارهای مو آویخته و بحرکت درمیآیند و این تارهای نازک مو یا ابریشم دیده نمیشوند.
حافظ که بارها دلها را اسیر دام زلف و کمند گیسوی محبوب خوانده است در اینجا بازی دیگری انگیخته و خیالبازی زیبائی کرده است. زلف محبوب را به تماشاخانهٔ خیمه شببازی تشبیه کرده است که در آن دلها مانند بازیچههای بازی مذکور از موهای زلف آویخته و با حرکت باد صبا به جنبش درمیآیند.
این تشبیه و خیالانگیزی خود خیالی است زیرا در مشبّه که زلف است در حقیقت موجوداتی بنام دل وجود ندارند تا آن را بتوان به خیمه شببازی تشبیه کرد. شاعر آن را در خیال چنین تصور کرده است و آن را همچون واقعیّت مسلّم پنداشته و به یک صورت دیگری که واقعی است تشبیه کرده است.
▪️این تشبیه نوعی تشبیه عقلی است به این معنی که مشبّه از جهتی امری خیالی است امّا مشبّهبه که خیمه شببازی میباشد امری محسوس است و وجه شبه نیز امری حسی است.
این بیت حافظ نیز اشارهای به خیمه شببازی دارد:
به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی
شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند
به دلیل تشبیه زلف به «تماشاگه»؛ زیرا اگر بیت را یادآور «خیمه شببازی» ندانیم کلمهٔ تماشاگه معنی محصّلی در آن پیدا نمیکند.
آئینهٔ جام، صص ۱۲۲_۱۲۳
شرح مشکلات دیوان حافظ
شادروان استاد عباس زریاب خوئی
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
یکشنبهها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
Forwarded from بنیاد فردوسی شاخه ي توس
🟨 کهنترین روایت منظوم از داستان آرش کمانگیر
🔷آرش اکبری مفاخر
پيركاظم كنگاوري يكي از شاعران بزرگ گورانيزبان است كه در سال 686 ه. در كنگاور – از توابع كرمانشاه- به دنيا آمده و در سال 775 ه. در سن 89 سالگي درگذشته است (صفيزاده، 1376: 156-157). يكي از اشعار زيباي او سرود آرش كمانگير است كه در شش بيت دههجايي سروده شده است. هر مصراع از اين سرود به دو بخش پنجهجايي با يك درنگ در بين هجاي پنج و شش تقسيم ميشود.
اين سرود كه به زبان گوراني – از زبانهاي ايراني نو (شاخة شمال غربي)- است(بلو، 1383: 2/ 555Mackenzie, 2005: 401-403; ) به ماجراي تيراندازي آرش كمانگير در دوران پادشاهي منوچهر پيشدادي ميپردازد. در اين سرود بنيادهاي اسطورهاي همچون پرتاب تير از البرزكوه، جدا شدن روان آرش از تن او در هنگام پرتاب تير و بنيانگذاري جشن تيرگان درخور توجه است. اين سرود در كنار گزارشهاي تيريشت و رسالهی ماهفروردين روز خرداد و گزارش بزرگاني همانند ابوريحان بيروني (360-440ه.ق)(آثارالباقيه: 334-335؛ التفهيم: 254)، ابيالخير رازي (446ه)(روضه المنجمين: 36) و گرديزي (م.442- 443 ه. ق)(تاريخ گرديزي: 518) كه ضمن بيان داستان تيراندازي آرش، جشن تيرگان را به او منسوب كردهاند، ارزش تاريخي ويژهاي دارد. همچنين از ديدگاه زبانشناسي تاريخي، دگرگونيهاي زباني و پيوند زبان گوراني با زبانهاي ايراني باستان، ايراني ميانه و ايراني نو در خور بررسي است. .
- متن گوراني (بارگهبارگه: بند 41، كرده2)
پيركاظم كنگاوري مرمو:
او كوي آرشان، او كوي آرشان
بارگه شام وستن، او كوي آرشان
شام منوچهر بي، چاو رورشان
ميرد كمانگير، و گرد دا نشان
گرد و دو دسش، تير و تركشان
آما و هربرز، سركوي سركشان
تيري وست نه زي، بي و مرزشان
گيانش پي ايران، برشي و خشان
اوسا و فرمان، خواجاي خواجكان
وراستن جشني، و نام تيريكان
نور آرش شي، وست نه توي جهان
نودم پيوار بي، شي و كوي نهان.
- آوانگاري
pīr Kazim-i Kaŋawarī maramû:
aw kûy Āriš-ān / aw kûy Āriš-ān
bārgā-y šā-m wast-in / aw kûy Āriš-ān
šā-m Manučēr bī / čāw-i ŗû-ŗiš-ān
mērd-i kamān-gēr / wa gird dā nišān
gird wa du das-iš / tīr u tarkiš-ān
āmā wa Harbarz / sar-kûy sar-kiš-ān
tīr-ē wast na zōy / bī wa marz-i-šān
gyān-iš piy Ērān / bar-šī wa xišān
awsā wa frmān / xwāǰā-y xwāǰa-kān
wirāst-in ǰašn-ē / wa nām-i tīr-ya-kān
nûr-i Āriš ši / wast na tō-y ǰihān
naw dam pēwār bī / šī wa kûy nihān.
ترجمه:
پير كاظم كنگاوري ميفرمايد:
در كوي آرشان، در كوي آرشان
بارگاه خداوندي بستند در كوي آرشان
شاهم منوچهر بود، اميد نااميدان،
مرد كمانگير را به انجمن داد نشان
(كمانگير) گرفت در دو دستش تير و ترکشان
آمد به البرز، سَرْكويِ سَركشان،
تيري بست در زمين، شد مرزشان
جانش براي ايران، آرام بالا رفت
پس از آن به فرمان خواهی خواجگان
آراستند جشني به نام تيرگان
نور آرش رفت، خيمهزد در روي جهان
سپس ناپيدا شد، رفت در كوي نهان.
سرود آرش كمانگير از پيركاظم كنگاوري از آثار ماندگار زبان و ادبيات گوراني در قرن هشتم هجري است. اين سرود داراي وزن دههجايي با يك درنگ در ميان هجاي پنجم و ششم ميباشد. سرود در عين كوتاهي داراي بنيادهاي اسطورهاي داستان آرش كمانگير از جمله: پرتاب تير از البرزكوه، جانبخشيدن آرش هنگام پرتاب تير و بنيانگذاري جشن تيرگان است. اين سرود به دليل دربرداشتن داستان آرش و انتساب روايت جشن تيرگان به آرش كمانگير ارزشي همسان با يشتها، ماهفروردين روز خرداد و آثارالباقيه و ... دارد. علاوه بر ارزشهاي اسطورهشناختي و تاريخي امكان بررسي يكي از گونههاي زباني بازمانده از خانوادة زبانهاي ايراني ميانه (پارتي) در قرن هشتم را نيز از ديدگاه زبانشناسي فراهم ميكند.
🟪در کوی آرشان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار و سخن، ۱۳۹۷، ص ۵۳۵-۵۳۶، ۵۴۷-۵۴۸.
💠#بنیاد_فردوسی_مشهد
💠#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس
🆔 http://bonyadferdowsitous.ir/
🆔https://t.me/bonyadeferdowsitous
🆔https://www.instagram.com/bonyadeferdowsitous
🆔https://www.aparat.com/BonyadeFerdowsiMashad
🆔https://www.youtube.com/channel/UCP207h1pOJJQu4UTkUrUq1Q
🔷آرش اکبری مفاخر
پيركاظم كنگاوري يكي از شاعران بزرگ گورانيزبان است كه در سال 686 ه. در كنگاور – از توابع كرمانشاه- به دنيا آمده و در سال 775 ه. در سن 89 سالگي درگذشته است (صفيزاده، 1376: 156-157). يكي از اشعار زيباي او سرود آرش كمانگير است كه در شش بيت دههجايي سروده شده است. هر مصراع از اين سرود به دو بخش پنجهجايي با يك درنگ در بين هجاي پنج و شش تقسيم ميشود.
اين سرود كه به زبان گوراني – از زبانهاي ايراني نو (شاخة شمال غربي)- است(بلو، 1383: 2/ 555Mackenzie, 2005: 401-403; ) به ماجراي تيراندازي آرش كمانگير در دوران پادشاهي منوچهر پيشدادي ميپردازد. در اين سرود بنيادهاي اسطورهاي همچون پرتاب تير از البرزكوه، جدا شدن روان آرش از تن او در هنگام پرتاب تير و بنيانگذاري جشن تيرگان درخور توجه است. اين سرود در كنار گزارشهاي تيريشت و رسالهی ماهفروردين روز خرداد و گزارش بزرگاني همانند ابوريحان بيروني (360-440ه.ق)(آثارالباقيه: 334-335؛ التفهيم: 254)، ابيالخير رازي (446ه)(روضه المنجمين: 36) و گرديزي (م.442- 443 ه. ق)(تاريخ گرديزي: 518) كه ضمن بيان داستان تيراندازي آرش، جشن تيرگان را به او منسوب كردهاند، ارزش تاريخي ويژهاي دارد. همچنين از ديدگاه زبانشناسي تاريخي، دگرگونيهاي زباني و پيوند زبان گوراني با زبانهاي ايراني باستان، ايراني ميانه و ايراني نو در خور بررسي است. .
- متن گوراني (بارگهبارگه: بند 41، كرده2)
پيركاظم كنگاوري مرمو:
او كوي آرشان، او كوي آرشان
بارگه شام وستن، او كوي آرشان
شام منوچهر بي، چاو رورشان
ميرد كمانگير، و گرد دا نشان
گرد و دو دسش، تير و تركشان
آما و هربرز، سركوي سركشان
تيري وست نه زي، بي و مرزشان
گيانش پي ايران، برشي و خشان
اوسا و فرمان، خواجاي خواجكان
وراستن جشني، و نام تيريكان
نور آرش شي، وست نه توي جهان
نودم پيوار بي، شي و كوي نهان.
- آوانگاري
pīr Kazim-i Kaŋawarī maramû:
aw kûy Āriš-ān / aw kûy Āriš-ān
bārgā-y šā-m wast-in / aw kûy Āriš-ān
šā-m Manučēr bī / čāw-i ŗû-ŗiš-ān
mērd-i kamān-gēr / wa gird dā nišān
gird wa du das-iš / tīr u tarkiš-ān
āmā wa Harbarz / sar-kûy sar-kiš-ān
tīr-ē wast na zōy / bī wa marz-i-šān
gyān-iš piy Ērān / bar-šī wa xišān
awsā wa frmān / xwāǰā-y xwāǰa-kān
wirāst-in ǰašn-ē / wa nām-i tīr-ya-kān
nûr-i Āriš ši / wast na tō-y ǰihān
naw dam pēwār bī / šī wa kûy nihān.
ترجمه:
پير كاظم كنگاوري ميفرمايد:
در كوي آرشان، در كوي آرشان
بارگاه خداوندي بستند در كوي آرشان
شاهم منوچهر بود، اميد نااميدان،
مرد كمانگير را به انجمن داد نشان
(كمانگير) گرفت در دو دستش تير و ترکشان
آمد به البرز، سَرْكويِ سَركشان،
تيري بست در زمين، شد مرزشان
جانش براي ايران، آرام بالا رفت
پس از آن به فرمان خواهی خواجگان
آراستند جشني به نام تيرگان
نور آرش رفت، خيمهزد در روي جهان
سپس ناپيدا شد، رفت در كوي نهان.
سرود آرش كمانگير از پيركاظم كنگاوري از آثار ماندگار زبان و ادبيات گوراني در قرن هشتم هجري است. اين سرود داراي وزن دههجايي با يك درنگ در ميان هجاي پنجم و ششم ميباشد. سرود در عين كوتاهي داراي بنيادهاي اسطورهاي داستان آرش كمانگير از جمله: پرتاب تير از البرزكوه، جانبخشيدن آرش هنگام پرتاب تير و بنيانگذاري جشن تيرگان است. اين سرود به دليل دربرداشتن داستان آرش و انتساب روايت جشن تيرگان به آرش كمانگير ارزشي همسان با يشتها، ماهفروردين روز خرداد و آثارالباقيه و ... دارد. علاوه بر ارزشهاي اسطورهشناختي و تاريخي امكان بررسي يكي از گونههاي زباني بازمانده از خانوادة زبانهاي ايراني ميانه (پارتي) در قرن هشتم را نيز از ديدگاه زبانشناسي فراهم ميكند.
🟪در کوی آرشان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار و سخن، ۱۳۹۷، ص ۵۳۵-۵۳۶، ۵۴۷-۵۴۸.
💠#بنیاد_فردوسی_مشهد
💠#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس
🆔 http://bonyadferdowsitous.ir/
🆔https://t.me/bonyadeferdowsitous
🆔https://www.instagram.com/bonyadeferdowsitous
🆔https://www.aparat.com/BonyadeFerdowsiMashad
🆔https://www.youtube.com/channel/UCP207h1pOJJQu4UTkUrUq1Q
Telegram
attach 📎
Forwarded from شفیعی کدکنی
ده نکتهٔ اسطورهای دربارهٔ دماوند
[۱۳ تیرماه؛ جشن تیرگان و روز ملّی دماوند]
یک: دماوند در اساطیر ایرانی مرکز جهان و جایگاه میترا و گیومرد، نخستین انسان، پنداشته شده است.
دو: جمشید سوار بر گردونهای که دیوان آن را میکشیدند، سفری هوایی از دماوند به بابل داشت.
سه: ضحاک در دماوند به جمشید تاخت.
چهار: فریدون در روستایی نزدیک دماوند به دنیا آمد؛ زیرا مادرش به آنجا پناه برده بود.
پنج: ضحاک تا پایان جهان در دماوند زندانی است.
شش: منوچهر در دماوند، زاده شد.
هفت: آرش کمانگیر تیرش را از کوه دماوند پرتاب کرد.
هشت: دیوِ سپید در دماوند مسکن دارد
و دخترش در صخره های آن میزیَد و سرگرم نخ ریسی است.
نه: اژدها در نزدیکی همین کوه در خواب به رستم برمیخورد.
ده: چکاد هرآ يا قله البرز ۱۸۰ روزنه در خاور و ۱۸۰ روزنه در باختر دارد که خورشید هر روز از یکی از روزنهای خاور به روزنهای در باختر رهسپار میشود.
دکتر ابوالقاسم اسماعیلپور مطلق
دو ماهنامهٔ فرهنگ و ادبیات عامه، سال ۵، شمارهٔ ۱۴، خرداد و تیر ۱۳۹۶
#دماوند
[۱۳ تیرماه؛ جشن تیرگان و روز ملّی دماوند]
یک: دماوند در اساطیر ایرانی مرکز جهان و جایگاه میترا و گیومرد، نخستین انسان، پنداشته شده است.
دو: جمشید سوار بر گردونهای که دیوان آن را میکشیدند، سفری هوایی از دماوند به بابل داشت.
سه: ضحاک در دماوند به جمشید تاخت.
چهار: فریدون در روستایی نزدیک دماوند به دنیا آمد؛ زیرا مادرش به آنجا پناه برده بود.
پنج: ضحاک تا پایان جهان در دماوند زندانی است.
شش: منوچهر در دماوند، زاده شد.
هفت: آرش کمانگیر تیرش را از کوه دماوند پرتاب کرد.
هشت: دیوِ سپید در دماوند مسکن دارد
و دخترش در صخره های آن میزیَد و سرگرم نخ ریسی است.
نه: اژدها در نزدیکی همین کوه در خواب به رستم برمیخورد.
ده: چکاد هرآ يا قله البرز ۱۸۰ روزنه در خاور و ۱۸۰ روزنه در باختر دارد که خورشید هر روز از یکی از روزنهای خاور به روزنهای در باختر رهسپار میشود.
دکتر ابوالقاسم اسماعیلپور مطلق
دو ماهنامهٔ فرهنگ و ادبیات عامه، سال ۵، شمارهٔ ۱۴، خرداد و تیر ۱۳۹۶
#دماوند
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
سیزدهم تیرماه سالروز درگذشت محمّد معین
معین میدید دوستان همسن و همکارش در پهنۀ سیاست و اجتماع و احراز مقامات اداری و کشوری به نام رسیدهاند و در طلب نان بیشتر به هر در میروند و آیندهای روشنتر را در افقهای تاریک سیاست و جامعه جستوجو میکنند، اما او دل بدان خوش کرده بود که بخواند و بنویسد و آنچه تازه مییابد بر برگهای کوچک یادداشت کند و برگهدانها را بیاکند و هرچند یک بار از دستهای از آنها مقالهای بپردازد. نوشتهای مفید و بدیع عرضه کند. نهال تشنۀ شوق و نامجویی را از آب نهاد خویش سرسبزی بدهد. چون به رنج و تعب و بیمدد و محبت بدین بخت بلند برآمده بود با دوستان که مینشست یله میداد و در «مبل» دراز میشد و سنگین صحبت میکرد. ناز بر فلک و فخر بر ستاره میکرد. ناچار دوستان میگفتند معین «عصاقورتداده» است، ولی معین به شوق علمجویی زنده بود. حیاتش آکنده بود بدین فضیلت.
معین هیچگاه دنیای پرنگار خودپرداختۀ خود را رها نکرد. روزی که بر خاک درافتاد و جهان تیره بر او چیره شد در همان اندیشه بود که سی سال پیش از آن بود.
دوران حیات علمی معین ثمربخش و اثرزای بود. او مقالات و کتب متعدد انتشار داد. آثارش از زمانی که با روش تحقیق اروپایی انس گرفت و مخصوصاً از موقعی که بر نوشتههای خارجی دست یافت موجب انعطاف نظر ایرانشناسان بدو شد.
معین به محضر مرحوم قزوینی نیز آمد و شد داشت، ولی به مناسبت آنکه در کار تدوین لغتنامه با مرحوم دهخدا همکاری میکرد بیش از هر کس با او مأنوس شده بود. دهخدا هم به موقع مرگ چون کسی را امینتر و لایقتر و دلسوزتر از معین نیافت وصیت کرد که معین به کار لغتنامه بپردازد.
معین شیفتۀ کار بود و مخصوصاً به کار لغت علاقهمندی مخصوص داشت. الحق در این زمینه تبحّر و بصیرتی پیدا کرد. توانست همزمان با ادامۀ انتشار لغتنامه به تصحیح و نشر برهان قاطع و نیز تألیف فرهنگ فارسی بپردازد.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۸۹-۱۳۰۴)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۴۰۰، ج ۱، ص۳۹۸-۳۹۹]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
معین میدید دوستان همسن و همکارش در پهنۀ سیاست و اجتماع و احراز مقامات اداری و کشوری به نام رسیدهاند و در طلب نان بیشتر به هر در میروند و آیندهای روشنتر را در افقهای تاریک سیاست و جامعه جستوجو میکنند، اما او دل بدان خوش کرده بود که بخواند و بنویسد و آنچه تازه مییابد بر برگهای کوچک یادداشت کند و برگهدانها را بیاکند و هرچند یک بار از دستهای از آنها مقالهای بپردازد. نوشتهای مفید و بدیع عرضه کند. نهال تشنۀ شوق و نامجویی را از آب نهاد خویش سرسبزی بدهد. چون به رنج و تعب و بیمدد و محبت بدین بخت بلند برآمده بود با دوستان که مینشست یله میداد و در «مبل» دراز میشد و سنگین صحبت میکرد. ناز بر فلک و فخر بر ستاره میکرد. ناچار دوستان میگفتند معین «عصاقورتداده» است، ولی معین به شوق علمجویی زنده بود. حیاتش آکنده بود بدین فضیلت.
معین هیچگاه دنیای پرنگار خودپرداختۀ خود را رها نکرد. روزی که بر خاک درافتاد و جهان تیره بر او چیره شد در همان اندیشه بود که سی سال پیش از آن بود.
دوران حیات علمی معین ثمربخش و اثرزای بود. او مقالات و کتب متعدد انتشار داد. آثارش از زمانی که با روش تحقیق اروپایی انس گرفت و مخصوصاً از موقعی که بر نوشتههای خارجی دست یافت موجب انعطاف نظر ایرانشناسان بدو شد.
معین به محضر مرحوم قزوینی نیز آمد و شد داشت، ولی به مناسبت آنکه در کار تدوین لغتنامه با مرحوم دهخدا همکاری میکرد بیش از هر کس با او مأنوس شده بود. دهخدا هم به موقع مرگ چون کسی را امینتر و لایقتر و دلسوزتر از معین نیافت وصیت کرد که معین به کار لغتنامه بپردازد.
معین شیفتۀ کار بود و مخصوصاً به کار لغت علاقهمندی مخصوص داشت. الحق در این زمینه تبحّر و بصیرتی پیدا کرد. توانست همزمان با ادامۀ انتشار لغتنامه به تصحیح و نشر برهان قاطع و نیز تألیف فرهنگ فارسی بپردازد.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۸۹-۱۳۰۴)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۴۰۰، ج ۱، ص۳۹۸-۳۹۹]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎
#محمد_امین_ریاحی:
چگونه میتوان در پیام وطن دوستی شاهنامه نشانی از نژادگرایی یافت، در حالی که میبینیم کیخسرو فرمانروای آرمانی شاهنامه از یک سو نژاد تورانی دارد و مادرش فرنگیس، دختر افراسیاب دشمن آشتی ناپذیر ایران است , مادر رستم جهان پهلوان ایران دختر مهراب کابلی دیوزاد است که تبار از ضحاک تازی پلیدترین دشمن ایرانیان دارد و سرانجام هم به نیرنگ همان مهراب در چاهساری جان میسپارد.
بلی، شاهنامه حماسه ملی مردم ایران، و ستایش ایران و ایرانیان است، و از دشمنان ایران نفرت دارد, اما فردوسی هرجا در میان اقوام بیگانه نیکی و دانایی و خردمندی میبیند، از بیان آن بازنمیایستد. یک نمونه اش تصویری است که از پیران ویسه آفریده است. پیرانویسه را با اینکه از تورانیان و سپهسالار دشمن است، به خردمندی و دوراندیشی و فرزانگی و مداراجویی و پاکدلی و آزادگی و مردانگی و جوانمردی میستاید. پیران به سیاوش مهر میورزد و موجبات ورود او را به توران زمین فراهم میکند و دختر افراسیاب را برای او میگیرد. فرنگیس و کیخسرو و بیژن را از مرگ میرهاند. دردل از خونریزیها و بیدادگریهای افراسیاب ناخشنود است.
@shahnamehpajohan
#میر_جلال_الدین_کزازی :
حماسه بزرگ فردوسی، شبیه کوه دماوند است.
اگر بخواهید داوری کنید که چه کسی از میان ایرانیان، ایرانیتر است، باید سنجید که تا چه پایه با فردوسی و شاهنامه آشنایی دارد. اگر فردوسی، شاهنامه را نمیسرود، هیچیک از شاعران بزرگ ایران به آن پایه که رسیدهاند، نمیرسیدند و فراتر از آن، اگر اکنون ما به زبان شیوای فارسی با یکدیگر سخن میگوییم، مدیون فردوسی و شاهنامه هستیم. حماسه بزرگ فردوسی، شبیه کوه دماوند است. هر دو نمادی از ایران هستند؛ همانگونه که شاهنامه در میان دیوانهای شعر فارسی پایگاهی بلند دارد، دماوند هم در میان کوههای ایران، ارجمند است.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
چگونه میتوان در پیام وطن دوستی شاهنامه نشانی از نژادگرایی یافت، در حالی که میبینیم کیخسرو فرمانروای آرمانی شاهنامه از یک سو نژاد تورانی دارد و مادرش فرنگیس، دختر افراسیاب دشمن آشتی ناپذیر ایران است , مادر رستم جهان پهلوان ایران دختر مهراب کابلی دیوزاد است که تبار از ضحاک تازی پلیدترین دشمن ایرانیان دارد و سرانجام هم به نیرنگ همان مهراب در چاهساری جان میسپارد.
بلی، شاهنامه حماسه ملی مردم ایران، و ستایش ایران و ایرانیان است، و از دشمنان ایران نفرت دارد, اما فردوسی هرجا در میان اقوام بیگانه نیکی و دانایی و خردمندی میبیند، از بیان آن بازنمیایستد. یک نمونه اش تصویری است که از پیران ویسه آفریده است. پیرانویسه را با اینکه از تورانیان و سپهسالار دشمن است، به خردمندی و دوراندیشی و فرزانگی و مداراجویی و پاکدلی و آزادگی و مردانگی و جوانمردی میستاید. پیران به سیاوش مهر میورزد و موجبات ورود او را به توران زمین فراهم میکند و دختر افراسیاب را برای او میگیرد. فرنگیس و کیخسرو و بیژن را از مرگ میرهاند. دردل از خونریزیها و بیدادگریهای افراسیاب ناخشنود است.
@shahnamehpajohan
#میر_جلال_الدین_کزازی :
حماسه بزرگ فردوسی، شبیه کوه دماوند است.
اگر بخواهید داوری کنید که چه کسی از میان ایرانیان، ایرانیتر است، باید سنجید که تا چه پایه با فردوسی و شاهنامه آشنایی دارد. اگر فردوسی، شاهنامه را نمیسرود، هیچیک از شاعران بزرگ ایران به آن پایه که رسیدهاند، نمیرسیدند و فراتر از آن، اگر اکنون ما به زبان شیوای فارسی با یکدیگر سخن میگوییم، مدیون فردوسی و شاهنامه هستیم. حماسه بزرگ فردوسی، شبیه کوه دماوند است. هر دو نمادی از ایران هستند؛ همانگونه که شاهنامه در میان دیوانهای شعر فارسی پایگاهی بلند دارد، دماوند هم در میان کوههای ایران، ارجمند است.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
باشگاه شاهنامه پژوهان
باشگاه شاهنامه پژوهان باشگاه شاهنامه پژوهان
شاهنامه، شاهنامه خوانی، شاهنامه پژوهی، شاهنامه فردوسی، آرامگاه فردوسی، فردوسی، مقالات شاهنامه پژوهی، اخبار شاهنامه، سخنرانی شاهنامه پژوهان
Forwarded from شرق
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عبدالمجید ارفعی، پژوهشگر و متخصص زبانهای باستانی:
🔺️نگذارید خانه اندیشمندان از هم بپاشد
عبدالمجید ارفعی استاد زبانشناسی و متخصص زبان های باستانی با حضور در محل خانه اندیشمندان از مسئولان خواست بگذارند خانه اندیشمندان به همین شکل باقی بماند.
@sharghdaily
sharghdaily.com
🔺️نگذارید خانه اندیشمندان از هم بپاشد
عبدالمجید ارفعی استاد زبانشناسی و متخصص زبان های باستانی با حضور در محل خانه اندیشمندان از مسئولان خواست بگذارند خانه اندیشمندان به همین شکل باقی بماند.
@sharghdaily
sharghdaily.com
⭕️بیانیه انجمن اندیشه و قلم درپی هجمه شهرداری تهران به خانه اندیشمندان علوم انسانی
بسمه تعالی
🔹هجمه برای تخلیه خانه اندیشمندان علوم انسانی که از معدود فضاهای باقی مانده در کشور برای گردهمایی نخبگان، برگزاری کرسیهای آزاداندیشی و مباحث علمی بود، نشان میدهد آستانه تحمل مدیریت جدید شهری به قدری کوتاه شده که حتی خود را ملزم به احترام ظاهری به شعارهای رهبرانقلاب در حوزه اندیشه نمیداند.
🔹انجمن اندیشه و قلم ضمن هشدار نسبت به پیامدهای مخرب این گونه اقدامات در تعمیق شکاف میان نخبگان و نظام، از مسئولان بالادستی و نهادهای نظارتی انتظار دارد نسبت به قطع نهالی که با زحمات فراوان، طی حدود یک دهه به بار نشسته بود، بی تفاوت نباشند.
🔹ضروری است فعالیتهای خانه اندیشمندان که خود بستری برای فعالیتهای فکری مدنی و مردمنهاد بوده، با قوت بیشتر از گذشته ادامه یابد و شهرداری تهران به جای اعمال قدرت بر فضاهای فکری و فرهنگی، به وظایف اصلی خود بویژه صیانت از باغات و فضای سبز و جلوگیری از تخلفات در حوزه ساخت و ساز و کاهش ترافیک تمرکز کند.
🔸هیئت مدیره انجمن اندیشه و قلم
📡@andisheqalam
بسمه تعالی
🔹هجمه برای تخلیه خانه اندیشمندان علوم انسانی که از معدود فضاهای باقی مانده در کشور برای گردهمایی نخبگان، برگزاری کرسیهای آزاداندیشی و مباحث علمی بود، نشان میدهد آستانه تحمل مدیریت جدید شهری به قدری کوتاه شده که حتی خود را ملزم به احترام ظاهری به شعارهای رهبرانقلاب در حوزه اندیشه نمیداند.
🔹انجمن اندیشه و قلم ضمن هشدار نسبت به پیامدهای مخرب این گونه اقدامات در تعمیق شکاف میان نخبگان و نظام، از مسئولان بالادستی و نهادهای نظارتی انتظار دارد نسبت به قطع نهالی که با زحمات فراوان، طی حدود یک دهه به بار نشسته بود، بی تفاوت نباشند.
🔹ضروری است فعالیتهای خانه اندیشمندان که خود بستری برای فعالیتهای فکری مدنی و مردمنهاد بوده، با قوت بیشتر از گذشته ادامه یابد و شهرداری تهران به جای اعمال قدرت بر فضاهای فکری و فرهنگی، به وظایف اصلی خود بویژه صیانت از باغات و فضای سبز و جلوگیری از تخلفات در حوزه ساخت و ساز و کاهش ترافیک تمرکز کند.
🔸هیئت مدیره انجمن اندیشه و قلم
📡@andisheqalam
Forwarded from انجمنحقوقشناسی
پیام دکتر ژاله آموزگار
استاد برجسته زبان و ادبیات فارسی در محکومیت اقدام بر علیه خانه اندیشمندان علوم انسانی
به عنوان یکی از کسانی که بارها در سالنهای خانه اندیشمندان علوم انسانی نشستهام و به سخنان مفید و پرمحتوای صاحب نظران گوش فرا دادهام و یا خود از بلندگوی آن خدمات خدمتگزاران فرهنگ را ستودهام و به چشم خود اظهار علاقه جوانان را به این مباحث دیدهام نمیتوانم باور کنم که چنین پایگاهی بسته شود. آیا خردمندانهتر نیست که به جای بریدن درختان بارور در آبیاری آنها بکوشیم و اگر نیازی به ایجاد مرکز فرهنگی دیگری هست، نهال جدیدی بکاریم ؟
ژاله آموزگار
۱۵ تیرماه ۱۴۰۲
#انجمن_حقوق_شناسی
#خانه_اندیشمندان_علوم_انسانی
استاد برجسته زبان و ادبیات فارسی در محکومیت اقدام بر علیه خانه اندیشمندان علوم انسانی
به عنوان یکی از کسانی که بارها در سالنهای خانه اندیشمندان علوم انسانی نشستهام و به سخنان مفید و پرمحتوای صاحب نظران گوش فرا دادهام و یا خود از بلندگوی آن خدمات خدمتگزاران فرهنگ را ستودهام و به چشم خود اظهار علاقه جوانان را به این مباحث دیدهام نمیتوانم باور کنم که چنین پایگاهی بسته شود. آیا خردمندانهتر نیست که به جای بریدن درختان بارور در آبیاری آنها بکوشیم و اگر نیازی به ایجاد مرکز فرهنگی دیگری هست، نهال جدیدی بکاریم ؟
ژاله آموزگار
۱۵ تیرماه ۱۴۰۲
#انجمن_حقوق_شناسی
#خانه_اندیشمندان_علوم_انسانی
فردوسی که در سراسر کتابش، ستایشگر آزادگان است، خود نیز در میان آنان جای میگیرد. بنظر میرسد که ارادت او به خاندان علی(ع) که بارها و به اصرار از آن دم زدهاست، بیشتر به سبب بزرگواری و آزادمنشی و دلیری آنان در دفاع از حق بودهاست، تا ناشی از یک اعتقاد مذهبی. ستایش او از خاندان علی(ع)، بالطبع، خالی از یک رنگ سیاسی نیست. او بین همه تازیان، تنها این خانواده را سزاوار ستودن میداند، و این، علیرغم عباسیان است که دشمن آنان به شمار میرفتند.
____
کانال دکتر اسلامی ندوشن
@dr_eslaminodoushan
____
کانال دکتر اسلامی ندوشن
@dr_eslaminodoushan
#محمد_علی_اسلامی_ندوشن :
شاهنامه تبلور مبارزه بین آزادی و بندگی است
شاهنامه تبلور مبارزه بین آزادی و بندگی است و خطاب این کتاب به تمام جهانیان است.تاریخ بعد از اسلام را باید به پیش و پس از سرایش شاهنامه تقسیم کنیم، چون ایران پیش از شاهنامه مانند لختهای بود که شکل نگرفته بود و فردوسی مانند یک پیکرتراش آن را شکل داد. این هزار ساله ترکیبش را از شاهنامه گرفته است. باید قبول کنیم که چه خوب و چه بد، پروردهٔ این کتاب هستیم که راهنما و نشانهٔ هویت ماست.
@shahnamehpajohan
@ESHTADAN
شاهنامه تبلور مبارزه بین آزادی و بندگی است
شاهنامه تبلور مبارزه بین آزادی و بندگی است و خطاب این کتاب به تمام جهانیان است.تاریخ بعد از اسلام را باید به پیش و پس از سرایش شاهنامه تقسیم کنیم، چون ایران پیش از شاهنامه مانند لختهای بود که شکل نگرفته بود و فردوسی مانند یک پیکرتراش آن را شکل داد. این هزار ساله ترکیبش را از شاهنامه گرفته است. باید قبول کنیم که چه خوب و چه بد، پروردهٔ این کتاب هستیم که راهنما و نشانهٔ هویت ماست.
@shahnamehpajohan
@ESHTADAN
Forwarded from شرق
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
میرجلالالدین کزازی:
کدام اندیشمند روا میدارد که در خانه اندیشمندان بسته شود؟
میرجلالالدین کزازی استاد دانشگاه و ادیب ایرانی در حمایت از خانه اندیشمندان در محل خانه حاضر شد.
کزازی :
در خانه اندیشمندان را اگر ببندند، در فرهنگ، دانش، اندیشه، بینش و هرآنچه مایه آدمیت است بسته خواهد شد.
چرا میخواهیم خانهای را که به راستی خانه آدمیزادگان است را ببندیم؟
@sharghdaily
sharghdaily.com
کدام اندیشمند روا میدارد که در خانه اندیشمندان بسته شود؟
میرجلالالدین کزازی استاد دانشگاه و ادیب ایرانی در حمایت از خانه اندیشمندان در محل خانه حاضر شد.
کزازی :
در خانه اندیشمندان را اگر ببندند، در فرهنگ، دانش، اندیشه، بینش و هرآنچه مایه آدمیت است بسته خواهد شد.
چرا میخواهیم خانهای را که به راستی خانه آدمیزادگان است را ببندیم؟
@sharghdaily
sharghdaily.com
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
«در نظر گرفتن دریچهٔ ایدئولوژیک در آموزش،
ظلم به آیندهٔ مملکت»
[به بهانهٔ ۱۸ تیرماه؛ روزِ ملی ادبیات کودک و نوجوان]
▪️مرحوم پدرم یک فرزند داشت. دست من را میگرفت و توی مشهد آن دوران که خیلی کوچکتر بود میچرخیدیم. در این مدت مرحوم پدرم بدون اینکه من یک کلمهٔ اینها را بفهمم، شعرهای الفیهٔ ابن مالک را و منظومهٔ منطق و حکمتِ سبزواری که خودش استاد اینها بود برای من میخواند. من طوطیوار حفظ میکردم. دیشب بعد از هفتاد و چهار سال شروع کردم مقدار زیادی از آنها را دوره کردن.
▪️مرحوم پدرِ من از کمترین سنّی که بچه میتوانست چیزی یاد بگیرد این مغز من را که خیلی برجسته و ممتاز نبوده و نیست، سرشار کرد از مقدار زیادی چیزهایی که من بعدها اینها را پیش استادانم خواندم و فهمیدم و الان گاهی سرِ کلاسِ درس چیزهایی که در ۶ سالگی یاد گرفتم به بچههای دکتری دانشگاه تهران درس میدهم.
▪️پدرم هیچ راضی نشد من به دبستان بروم. خیلی دلم میخواست مثل بچّههای همبازی خودم، بچّههای همسایهمون، منم کیفی دستم بگیرم؛ صبح بروم مدرسه. پدرم کیف برایم خرید. کتاب اول ابتدایی هم برای من خرید، ولی گفت همینجا توی خانه!
نمیخوام بری مدرسه!
دست من را گرفت و در سن ۹ سالگی سر درس سیوطیِ ادیب که همدرسان من همهشان آدمهای بیستوچهار پنج ساله بودند، نشاند. روز اول، من را با خنده و مسخره دست انداختند که این بچه را بگذاریدش روی طاقچه! کوچولو بودم. خیلی هم ریزه پیزه بودم. ولی پدر من جدی برخورد میکرد با این مسئله.
▪️ما نسبت به آموزش ابتدایی مخصوصاً در سنین پایین خیلی خیلی کم شاید توجه داشته باشیم. من گاهی کتابهای فرزندانم را سالها پیش میدیدم. بینهایت به مسئلهٔ آموزشِ کودکان کم اهمیت میدهیم.
▪️ذهن بچه بینهایت امکانات است. ما این را خیلی ساده میگیریم و خیلی دست کم میگیریم. بدون اینکه تمام جوانب آموزش سنتی خودمان را در نظر بگیریم یا پیشرفتهایی که در حوزهٔ جهانی کودکان افتاده توجه کنیم.
از امکانات تاریخی خودمان در حوزهٔ آموزشِ کودکان که عملاً آموزشِ نسلهای بعد خواهد بود غفلت میکنیم.
▪️مشکلترین کار، شعر برای بچه است. آن شعرِ ایرج حاصل یک نبوغ بود.
خیال میکنند کسی که برای بزرگان شعر نمیتواند بگوید، پس حتماً میتواند برای بچهها شعر بگوید؛ اصلاً اینجوری نیست. کتابهای مدرسه را من قدیمها دیدم. بسیار شعرهای بدی برای بچّهها میگذارند.
▪️هر چیز، ایدئولوژیک بشود به نظر من با اشکال روبهرو میشود. نوع ایدئولوژی مارکسیسم، لنینیسم شکست خورد. ایدئولوژیهایی که بخواهند افراط کنند شکست خواهند خورد.
ما با در نظر گرفتن دریچهٔ ایدئولوژیک در آموزش، ظلم میکنیم به آیندهٔ مملکت خودمان و فلان آدمی را که هیچ کاری نمیتواند بکند میگوییم بیا برای بچهها شعر بگو.
▪️من یادم هست کتابهای بچههای هممدرسه و همبازی هفتاد سال پیش خودم را. میآمدند خانهٔ ما. کتابهایشان جا میماند. یادم هست:
ای ریزهٔ روزیِ تو بوده
از ریزشِ ریسمان مادر
خو کرده به تنگنایِ شَروان
با تنگیِ آب و نان مادر
شعری که خاقانی برای مادرش گفته است.
چه عیبی دارد بچهها با ادبیات فاخر کلاسیک ما آشنا بشوند. معلم یک خرده بیشتر وقت صرف کند.
محمدرضا شفیعی کدکنی
۲۴ آبان ۱۳۹۸
پردیس کتاب مشهد
#کودک_و_نوجوان
ـــــــــــــــــــــــ
«در نظر گرفتن دریچهٔ ایدئولوژیک در آموزش،
ظلم به آیندهٔ مملکت»
[به بهانهٔ ۱۸ تیرماه؛ روزِ ملی ادبیات کودک و نوجوان]
▪️مرحوم پدرم یک فرزند داشت. دست من را میگرفت و توی مشهد آن دوران که خیلی کوچکتر بود میچرخیدیم. در این مدت مرحوم پدرم بدون اینکه من یک کلمهٔ اینها را بفهمم، شعرهای الفیهٔ ابن مالک را و منظومهٔ منطق و حکمتِ سبزواری که خودش استاد اینها بود برای من میخواند. من طوطیوار حفظ میکردم. دیشب بعد از هفتاد و چهار سال شروع کردم مقدار زیادی از آنها را دوره کردن.
▪️مرحوم پدرِ من از کمترین سنّی که بچه میتوانست چیزی یاد بگیرد این مغز من را که خیلی برجسته و ممتاز نبوده و نیست، سرشار کرد از مقدار زیادی چیزهایی که من بعدها اینها را پیش استادانم خواندم و فهمیدم و الان گاهی سرِ کلاسِ درس چیزهایی که در ۶ سالگی یاد گرفتم به بچههای دکتری دانشگاه تهران درس میدهم.
▪️پدرم هیچ راضی نشد من به دبستان بروم. خیلی دلم میخواست مثل بچّههای همبازی خودم، بچّههای همسایهمون، منم کیفی دستم بگیرم؛ صبح بروم مدرسه. پدرم کیف برایم خرید. کتاب اول ابتدایی هم برای من خرید، ولی گفت همینجا توی خانه!
نمیخوام بری مدرسه!
دست من را گرفت و در سن ۹ سالگی سر درس سیوطیِ ادیب که همدرسان من همهشان آدمهای بیستوچهار پنج ساله بودند، نشاند. روز اول، من را با خنده و مسخره دست انداختند که این بچه را بگذاریدش روی طاقچه! کوچولو بودم. خیلی هم ریزه پیزه بودم. ولی پدر من جدی برخورد میکرد با این مسئله.
▪️ما نسبت به آموزش ابتدایی مخصوصاً در سنین پایین خیلی خیلی کم شاید توجه داشته باشیم. من گاهی کتابهای فرزندانم را سالها پیش میدیدم. بینهایت به مسئلهٔ آموزشِ کودکان کم اهمیت میدهیم.
▪️ذهن بچه بینهایت امکانات است. ما این را خیلی ساده میگیریم و خیلی دست کم میگیریم. بدون اینکه تمام جوانب آموزش سنتی خودمان را در نظر بگیریم یا پیشرفتهایی که در حوزهٔ جهانی کودکان افتاده توجه کنیم.
از امکانات تاریخی خودمان در حوزهٔ آموزشِ کودکان که عملاً آموزشِ نسلهای بعد خواهد بود غفلت میکنیم.
▪️مشکلترین کار، شعر برای بچه است. آن شعرِ ایرج حاصل یک نبوغ بود.
خیال میکنند کسی که برای بزرگان شعر نمیتواند بگوید، پس حتماً میتواند برای بچهها شعر بگوید؛ اصلاً اینجوری نیست. کتابهای مدرسه را من قدیمها دیدم. بسیار شعرهای بدی برای بچّهها میگذارند.
▪️هر چیز، ایدئولوژیک بشود به نظر من با اشکال روبهرو میشود. نوع ایدئولوژی مارکسیسم، لنینیسم شکست خورد. ایدئولوژیهایی که بخواهند افراط کنند شکست خواهند خورد.
ما با در نظر گرفتن دریچهٔ ایدئولوژیک در آموزش، ظلم میکنیم به آیندهٔ مملکت خودمان و فلان آدمی را که هیچ کاری نمیتواند بکند میگوییم بیا برای بچهها شعر بگو.
▪️من یادم هست کتابهای بچههای هممدرسه و همبازی هفتاد سال پیش خودم را. میآمدند خانهٔ ما. کتابهایشان جا میماند. یادم هست:
ای ریزهٔ روزیِ تو بوده
از ریزشِ ریسمان مادر
خو کرده به تنگنایِ شَروان
با تنگیِ آب و نان مادر
شعری که خاقانی برای مادرش گفته است.
چه عیبی دارد بچهها با ادبیات فاخر کلاسیک ما آشنا بشوند. معلم یک خرده بیشتر وقت صرف کند.
محمدرضا شفیعی کدکنی
۲۴ آبان ۱۳۹۸
پردیس کتاب مشهد
#کودک_و_نوجوان
Forwarded from دکتر اسلامی نُدوشن
🔰هجدهم تیرماه سالروز درگذشت مهدی آذریزدی و روز ملّی ادبیات کودک و نوجوان
❇یکی از نامههای استاد مهدی آذریزدی، پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران به دکتر اسلامی نُدوشن:
آقای دکتر سلام و دست مريزاد!
خيلی دلم ميخواست اين نامه را بنويسم، اما نمیدانستم چه جور و چی بنويسم و میترسيدم که مانند آخرين آن مغفّل باشد. آخر نتوانستم خودداری کنم زيرا که حالتی رفته بود که اين کاغذ خطدار و خودکار بيک، به فرياد آمده بودند. قضيه اينست که قسمت اول سفر تاجيکستان را در اطلاعات خوانده بودم و کيف کرده بودم و لذت برده بودم. هميشه هم از آثار شما همين انتظار را داشتم که انتظار بر حق و مستند و مستدلی است اما شبی که قسمت دوم و پايانی آن گزارش چاپ شده بود، جواني که دانشجوی رشته فيزيک_کاربردی است و گاهگاه احوالی از من میپرسد، سر رسيد و اوّل چيزی که پرسيد اين بود که: سفر تاجيکستان دکتر را ديدی؟ گفتم: بله، ايناهاش، دارم آخرين سطرهايش را میخوانم، مگه چطور؟ گفت: خيلی عاليه، من و داداشم و خواهرم و پدرم آن را با هم خوانديم و پدر پنجاه و پنج سالهام از شوق گريه میکرد و میگفت: "بارکالله و آفرين! مدّتها بود که چنين چيزی نخوانده بوديم که از يک طرف سفرنامه ناصرخسرو را تداعی میکند با ريزهکاریها و داوریهايش ...
و از طرفی حافظ را و مبارزه نهان و آشکارش را با رياکاریها و دغلبازیها و چقدر دلير است اين مرد که وقتی به خجند و اشروسنه میرسد بیپروا همه چيز را روی دايره میريزد و میداند که کسانی برايش مضمون کوک میکنند."
گفتم: بله ... و هويّتی ما اينطورند که در دل مردم جا دارند و اسلامی ندوشن يعنی همين و همين ديگه و جای خوشوقتی است که مردم همه چيز را میفهمند و نه فلسفهخوان و اديب بلکه دانشجوی فيزيک کاربردی هم و بقيّه دلها و جانهای پاک هم.
و الحمدالله و خداوند شما را اقلّا 46 سال ديگر در نهايت سلامت و امن و آسايش نگهبان و ياریرسان باشد تا باز هم بنويسيد و مردم را زنده دل نگاه داريد تا ببينيم چه میشود و چگونه درست میشود.
___
✅کانال دکتراسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan
❇یکی از نامههای استاد مهدی آذریزدی، پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران به دکتر اسلامی نُدوشن:
آقای دکتر سلام و دست مريزاد!
خيلی دلم ميخواست اين نامه را بنويسم، اما نمیدانستم چه جور و چی بنويسم و میترسيدم که مانند آخرين آن مغفّل باشد. آخر نتوانستم خودداری کنم زيرا که حالتی رفته بود که اين کاغذ خطدار و خودکار بيک، به فرياد آمده بودند. قضيه اينست که قسمت اول سفر تاجيکستان را در اطلاعات خوانده بودم و کيف کرده بودم و لذت برده بودم. هميشه هم از آثار شما همين انتظار را داشتم که انتظار بر حق و مستند و مستدلی است اما شبی که قسمت دوم و پايانی آن گزارش چاپ شده بود، جواني که دانشجوی رشته فيزيک_کاربردی است و گاهگاه احوالی از من میپرسد، سر رسيد و اوّل چيزی که پرسيد اين بود که: سفر تاجيکستان دکتر را ديدی؟ گفتم: بله، ايناهاش، دارم آخرين سطرهايش را میخوانم، مگه چطور؟ گفت: خيلی عاليه، من و داداشم و خواهرم و پدرم آن را با هم خوانديم و پدر پنجاه و پنج سالهام از شوق گريه میکرد و میگفت: "بارکالله و آفرين! مدّتها بود که چنين چيزی نخوانده بوديم که از يک طرف سفرنامه ناصرخسرو را تداعی میکند با ريزهکاریها و داوریهايش ...
و از طرفی حافظ را و مبارزه نهان و آشکارش را با رياکاریها و دغلبازیها و چقدر دلير است اين مرد که وقتی به خجند و اشروسنه میرسد بیپروا همه چيز را روی دايره میريزد و میداند که کسانی برايش مضمون کوک میکنند."
گفتم: بله ... و هويّتی ما اينطورند که در دل مردم جا دارند و اسلامی ندوشن يعنی همين و همين ديگه و جای خوشوقتی است که مردم همه چيز را میفهمند و نه فلسفهخوان و اديب بلکه دانشجوی فيزيک کاربردی هم و بقيّه دلها و جانهای پاک هم.
و الحمدالله و خداوند شما را اقلّا 46 سال ديگر در نهايت سلامت و امن و آسايش نگهبان و ياریرسان باشد تا باز هم بنويسيد و مردم را زنده دل نگاه داريد تا ببينيم چه میشود و چگونه درست میشود.
___
✅کانال دکتراسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan
هجدهم تیرماه سالروز درگذشت مهدی آذر یزدی
نامهای از مهدی آذر یزدی به ایرج افشار
جناب آقای افشار
آدرس آقای جمالزاده را از آقای کیانوش گرفتم و یک نسخه شعر قند و عسل را خدمتشان فرستادم و انتظار جوابی نداشتم. اما نامهای از ایشان در بیست و پنج صفحه به خط دستی خودشان بهوسیلۀ آقای خدیو جم رسید که رونوشت آن را برای اطلاع جنابعالی تقدیم میکنم. (رونوشت کلمه به کلمه مطابق اصل است و اصل نیز برای ارائه حاضر است).
فکر کردم از دو جهت: یکی برای اینکه اظهار نظر جمالزاده دربارۀ نمونهای از آثار معاصر شعر فارسی است و یکی برای اینکه معرفی شعر قند و عسل بیشک برای جوانان سودمند است. بد نیست اگر صلاح بدانید و با کسب اجازه از خود آن سیّد بزرگوار قسمتهای لازمی از این نامه را در راهنمای کتاب یا در یغما با توصیۀ خودتان به طبع برسانید. توضیح آنکه شعر قند و عسل را پیش از کتاب کردن برای یغما فرستاده بودم، ولی چاپ نکرد. با اینکه شعرهای بدتری را همیشه چاپ میکند و دیگر خودم خجالت میکشم با آقای یغمایی حرفش را بزنم؛ زیرا من این مرد خوب را دوست میدارم و نمیخواهم به هیچ قیمتی ناراحت شود.
ظاهراً بهتر است که قسمتهایی از نامۀ ایشان حذف شود؛ زیرا شاید اگر نامۀ خصوصی نبود خودشان چیزهایی از آن را حذف میکردند (مثلاً آنچه دربارۀ تبریکها نوشتهاند ...) و مخصوصاً آن را پاکنویس کردم که بشود روی قسمتهایی از آن خط کشید. نظر شما را نمیدانم. آنچه میدانم این است که این شعر قند و عسل در زبان فارسی به خوبی بهترین آثار ایرج است و شاید اگر مقایسه شود از بعضی از آثار لافونتن در اصل فرانسه شیرینتر و روانتر است و موضوع آن هم بسیار آموزنده است و حیف است که حالا دربارۀ آن هیچ حرفی نزنند و آن وقت چند سال دیگر که ما نیستیم بگویند شعر قند و عسل یک نمونۀ خوب از آثار قرن بیستم زبان فارسی بوده است.
خودم تصور میکنم که منظومۀ دومی که شعر جنگل مولا نام دارد از این هم بهتر شود، گرچه موضوعش کهنهتر است و به هر حال نام آنها باقی میماند. پس مرا هم از لطف خودتان دریغ نفرمایید.
دو نامۀ دیگر از دکتر حمیدی و خانم لیلی ایمن داشتم که بیش از توقع و تصور خودم از آن تمجید و تشویق نمودهاند و با این ترتیب البته در این زمینه باز هم کار خواهم کرد و بهار خواهم کرد که با یک گل بهار نمیشود و میدانم که اگر پسر وزیر و وکیل و از این قبیل بودم برای همین قند و عسل جنجال میشد، ولی حالا که هیچکس آذر یزدی را نمیشناسد و با او کاری ندارد حیف است اگر این پانصد نسخه هم نافروش بماند و مردم از فیض عظمای مطالعۀ این تحفۀ نطنز محروم و بیخبر بمانند، در حالی که استحقاق معرفی را هم دارد. به خدا که دارد. با تقدیم احترام و عرض سلام.
مهدی آذر یزدی
تهران، ۱۳۴۵
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ۱۵۰۲-۱۵۰۳]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
نامهای از مهدی آذر یزدی به ایرج افشار
جناب آقای افشار
آدرس آقای جمالزاده را از آقای کیانوش گرفتم و یک نسخه شعر قند و عسل را خدمتشان فرستادم و انتظار جوابی نداشتم. اما نامهای از ایشان در بیست و پنج صفحه به خط دستی خودشان بهوسیلۀ آقای خدیو جم رسید که رونوشت آن را برای اطلاع جنابعالی تقدیم میکنم. (رونوشت کلمه به کلمه مطابق اصل است و اصل نیز برای ارائه حاضر است).
فکر کردم از دو جهت: یکی برای اینکه اظهار نظر جمالزاده دربارۀ نمونهای از آثار معاصر شعر فارسی است و یکی برای اینکه معرفی شعر قند و عسل بیشک برای جوانان سودمند است. بد نیست اگر صلاح بدانید و با کسب اجازه از خود آن سیّد بزرگوار قسمتهای لازمی از این نامه را در راهنمای کتاب یا در یغما با توصیۀ خودتان به طبع برسانید. توضیح آنکه شعر قند و عسل را پیش از کتاب کردن برای یغما فرستاده بودم، ولی چاپ نکرد. با اینکه شعرهای بدتری را همیشه چاپ میکند و دیگر خودم خجالت میکشم با آقای یغمایی حرفش را بزنم؛ زیرا من این مرد خوب را دوست میدارم و نمیخواهم به هیچ قیمتی ناراحت شود.
ظاهراً بهتر است که قسمتهایی از نامۀ ایشان حذف شود؛ زیرا شاید اگر نامۀ خصوصی نبود خودشان چیزهایی از آن را حذف میکردند (مثلاً آنچه دربارۀ تبریکها نوشتهاند ...) و مخصوصاً آن را پاکنویس کردم که بشود روی قسمتهایی از آن خط کشید. نظر شما را نمیدانم. آنچه میدانم این است که این شعر قند و عسل در زبان فارسی به خوبی بهترین آثار ایرج است و شاید اگر مقایسه شود از بعضی از آثار لافونتن در اصل فرانسه شیرینتر و روانتر است و موضوع آن هم بسیار آموزنده است و حیف است که حالا دربارۀ آن هیچ حرفی نزنند و آن وقت چند سال دیگر که ما نیستیم بگویند شعر قند و عسل یک نمونۀ خوب از آثار قرن بیستم زبان فارسی بوده است.
خودم تصور میکنم که منظومۀ دومی که شعر جنگل مولا نام دارد از این هم بهتر شود، گرچه موضوعش کهنهتر است و به هر حال نام آنها باقی میماند. پس مرا هم از لطف خودتان دریغ نفرمایید.
دو نامۀ دیگر از دکتر حمیدی و خانم لیلی ایمن داشتم که بیش از توقع و تصور خودم از آن تمجید و تشویق نمودهاند و با این ترتیب البته در این زمینه باز هم کار خواهم کرد و بهار خواهم کرد که با یک گل بهار نمیشود و میدانم که اگر پسر وزیر و وکیل و از این قبیل بودم برای همین قند و عسل جنجال میشد، ولی حالا که هیچکس آذر یزدی را نمیشناسد و با او کاری ندارد حیف است اگر این پانصد نسخه هم نافروش بماند و مردم از فیض عظمای مطالعۀ این تحفۀ نطنز محروم و بیخبر بمانند، در حالی که استحقاق معرفی را هم دارد. به خدا که دارد. با تقدیم احترام و عرض سلام.
مهدی آذر یزدی
تهران، ۱۳۴۵
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ۱۵۰۲-۱۵۰۳]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎
Forwarded from Iranian Studies News پژوهشهای ایرانی
❇️ آذربایجان شرقی | ایرانشناسان
🔘 مشکور در زمره بزرگان سده زرین دانشمندان تکرارنشدنی است
💠 ژاله آموزگار گفت: استاد مشکور هم در زمره بزرگان سدهای قرار میگیرد که من آن را سده زرین بزرگان و دانشمندان تکرارنشدنی مینامم که در طی آن شخصیتهای ارزندهای قد برافراشتهاند و هر کدام در حد توانایی و تخصصشان در اعتلای سرزمین عزیزمان ایران کوشیدهاند. دورانی که علم و عالم مقام و منزلتی داشت و عالم در برابر علمی که آموخته بود و جامعهای که او را پرورده بود، خود را مسئول احساس میکرد.
بنیاد ایرانشناسی شعبه آذربایجان شرقی همایش بزرگداشت ایرانشناس و محقق تاریخ تبریز مرحوم دکتر محمدجواد مشکور را برگزار کرد. در این مراسم کتاب «راوی روزگاران» (مجموعه مقالات اهدایی به دکتر مشکور) که از سوی دکتر سیدسعید میرمحمدصادق گردآوری شده است، رونمایی شد. این همایش در عمارت تاریخی بنیاد ایرانشناسی آذربایجان شرقی برگزار شد و در آن جمع کثیری از محققان و پژوهشگران حوزه زبان شناسی، ایرانشناسی و تاریخ و ادبیات فارسی شرکت کردند.
ژاله آموزگار در پیامی که به این مراسم ارسال کرد، گفت: خوشحالم که با پیام کوتاهی در محفل گرم دوستداران استاد عزیز درگذشتهام دکتر محمدجواد مشکور شرکت میکنم. شاید من قدیمیترین دانشجوی این استاد نازنین باشم که هنوز میتوانم قدمهای آرام و صورت مهربانانهاش را وقتی در دانشکده ادبیات تبریز وارد کلاس میشد، به یاد بیاورم.
وی افزود: برای من در آن سالها بسیار جذاب بود که استادی هفتهای یک بار رنج سفر تهران به تبریز را بر خود هموار میکند تا دانستههایش را در اختیار دانشجویان مشتاق و تازهنفس قرار دهد. او استادی بود که نجابت و مهربانی ذاتی داشت و با آرامش و تسلط کلاسهایش را اداره میکرد.
ژاله آموزگار بیان کرد: در جلسه بزرگداشتی که در آذرماه ۱۳۸۴، ده سال پس از درگذشت ایشان در دائرهالمعارف بزرگ اسلامی برگزار شد، من سعی کردم به نحوی دین شاگردیام را به جای آورم و مراتب احترامم را ابراز دارم و از دو…
🔘 مشکور در زمره بزرگان سده زرین دانشمندان تکرارنشدنی است
💠 ژاله آموزگار گفت: استاد مشکور هم در زمره بزرگان سدهای قرار میگیرد که من آن را سده زرین بزرگان و دانشمندان تکرارنشدنی مینامم که در طی آن شخصیتهای ارزندهای قد برافراشتهاند و هر کدام در حد توانایی و تخصصشان در اعتلای سرزمین عزیزمان ایران کوشیدهاند. دورانی که علم و عالم مقام و منزلتی داشت و عالم در برابر علمی که آموخته بود و جامعهای که او را پرورده بود، خود را مسئول احساس میکرد.
بنیاد ایرانشناسی شعبه آذربایجان شرقی همایش بزرگداشت ایرانشناس و محقق تاریخ تبریز مرحوم دکتر محمدجواد مشکور را برگزار کرد. در این مراسم کتاب «راوی روزگاران» (مجموعه مقالات اهدایی به دکتر مشکور) که از سوی دکتر سیدسعید میرمحمدصادق گردآوری شده است، رونمایی شد. این همایش در عمارت تاریخی بنیاد ایرانشناسی آذربایجان شرقی برگزار شد و در آن جمع کثیری از محققان و پژوهشگران حوزه زبان شناسی، ایرانشناسی و تاریخ و ادبیات فارسی شرکت کردند.
ژاله آموزگار در پیامی که به این مراسم ارسال کرد، گفت: خوشحالم که با پیام کوتاهی در محفل گرم دوستداران استاد عزیز درگذشتهام دکتر محمدجواد مشکور شرکت میکنم. شاید من قدیمیترین دانشجوی این استاد نازنین باشم که هنوز میتوانم قدمهای آرام و صورت مهربانانهاش را وقتی در دانشکده ادبیات تبریز وارد کلاس میشد، به یاد بیاورم.
وی افزود: برای من در آن سالها بسیار جذاب بود که استادی هفتهای یک بار رنج سفر تهران به تبریز را بر خود هموار میکند تا دانستههایش را در اختیار دانشجویان مشتاق و تازهنفس قرار دهد. او استادی بود که نجابت و مهربانی ذاتی داشت و با آرامش و تسلط کلاسهایش را اداره میکرد.
ژاله آموزگار بیان کرد: در جلسه بزرگداشتی که در آذرماه ۱۳۸۴، ده سال پس از درگذشت ایشان در دائرهالمعارف بزرگ اسلامی برگزار شد، من سعی کردم به نحوی دین شاگردیام را به جای آورم و مراتب احترامم را ابراز دارم و از دو…
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
در قلمروِ نقدِ ادبی
خلاقیّتِ فردی مهم نیست،
نقشِ تاریخی اهمیّت دارد.
▪️میتوانیم با اطمینان بگوییم که هر شعر ماندنی به طور کلی هر اثر ادبی برجسته در تاریخ ادبیات، حاصل شکلگیری مجموعهای از تجربههاست، تجربههای یک نسل و غالباً چندین نسل.
شاهنامه فردوسی، استمرار کارهای امثال دقیقی و قبل از دقیقی است. رباعیات خیام حاصل سه قرن آزمون در حوزهٔ رباعی و شکلگیری مضامین خیامی در ادبیات دورهٔ اسلامی ماست، اگر از سوابق قبل از اسلامی آن و ترانههای ایرانی کهن صرف نظر کنیم.
مثنوی جلالالدین رومی نیز تبلور تجربههای تمام عارفان قبل از اوست بهویژه سنایی و عطار.
دیوان حافظ که آخرین شاهکار بزرگ فرهنگ ملی ماست تبلور تمام آثار برجستهٔ شعری زبان فارسی است، از رودکی تا سعدی و حتی اوحدی مراغی و سلمان ساوجی و عماد فقیه کرمانی، یعنی اکثر معاصران حافظ وامدار یکیک شاعران قبل از خویش است، چه قدما و چه معاصرانش. این نکته را در مورد صائب و بیدل و بهار و شهریار هم میتوان گفت و در مورد نیما و اخوان و فروغ هم میتوان توضیح داد. با این تفاوت که هرچه فاصلهٔ زمانی دورتر باشد، ظهور این امر یعنی تکامل و تبلور تجربهها را بهتر میتوان احساس کرد.
در قلمرو نقد ادبی، آنچه در کار یک هنرمند مهم است خلاقیت فردی او نیست، بلکه «نقش تاریخی» اوست، یعنی پایگاهی که وی در زنجیرهٔ تکامل ادبی دارد. به همین دلیل، شعری که نتوان هیچیک از اجزای آن را جز در تجربهٔ واحد گویندهاش تعقیب کرد پیش از خداوند خویش خواهد مرد، حتی اگر گویندهاش نبوغی برتر از نبوغ شکسپیر و مولوی و ابوتمام داشته باشد. منظور از نبوغ در اینجا استعداد محض است نه تجلیات آن که مسلماً نیازمند تمام تجربههای عظیم قبل از هنرمند است.
وقتی که ما در دیوان حافظ این تصویر را ملاحظه میکنیم حتی اگر بر تمام تجربههای گویندگان قبل از حافظ در این میدان اشراف داشته باشیم باز هم نبوغ هنری او را ستایش میکنیم و برای گویندگان قبل از او نیز در بافت تاریخی هر کدام، کمال حرمت را قائلیم. آنچه برای ما مهم است نقش تاریخی اوست در تکامل این تصویر و نه این که او از کجا این تصویر را گرفته است.
تصویری که میخواستم چند نکته را در باب آن یادآوری کنم، تصویری است که او، درین بیت، از شمع داده است:
جدا شد یارِ شیرینت کنون تنها نشین، ای شمع!
که حکمِ آسمان این است اگر سازی وگر سوزی
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد اول، صص ۱۱۸–۱۱۷
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
یکشنبهها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
#حافظ
ـــــــــــــــــــــــ
در قلمروِ نقدِ ادبی
خلاقیّتِ فردی مهم نیست،
نقشِ تاریخی اهمیّت دارد.
▪️میتوانیم با اطمینان بگوییم که هر شعر ماندنی به طور کلی هر اثر ادبی برجسته در تاریخ ادبیات، حاصل شکلگیری مجموعهای از تجربههاست، تجربههای یک نسل و غالباً چندین نسل.
شاهنامه فردوسی، استمرار کارهای امثال دقیقی و قبل از دقیقی است. رباعیات خیام حاصل سه قرن آزمون در حوزهٔ رباعی و شکلگیری مضامین خیامی در ادبیات دورهٔ اسلامی ماست، اگر از سوابق قبل از اسلامی آن و ترانههای ایرانی کهن صرف نظر کنیم.
مثنوی جلالالدین رومی نیز تبلور تجربههای تمام عارفان قبل از اوست بهویژه سنایی و عطار.
دیوان حافظ که آخرین شاهکار بزرگ فرهنگ ملی ماست تبلور تمام آثار برجستهٔ شعری زبان فارسی است، از رودکی تا سعدی و حتی اوحدی مراغی و سلمان ساوجی و عماد فقیه کرمانی، یعنی اکثر معاصران حافظ وامدار یکیک شاعران قبل از خویش است، چه قدما و چه معاصرانش. این نکته را در مورد صائب و بیدل و بهار و شهریار هم میتوان گفت و در مورد نیما و اخوان و فروغ هم میتوان توضیح داد. با این تفاوت که هرچه فاصلهٔ زمانی دورتر باشد، ظهور این امر یعنی تکامل و تبلور تجربهها را بهتر میتوان احساس کرد.
در قلمرو نقد ادبی، آنچه در کار یک هنرمند مهم است خلاقیت فردی او نیست، بلکه «نقش تاریخی» اوست، یعنی پایگاهی که وی در زنجیرهٔ تکامل ادبی دارد. به همین دلیل، شعری که نتوان هیچیک از اجزای آن را جز در تجربهٔ واحد گویندهاش تعقیب کرد پیش از خداوند خویش خواهد مرد، حتی اگر گویندهاش نبوغی برتر از نبوغ شکسپیر و مولوی و ابوتمام داشته باشد. منظور از نبوغ در اینجا استعداد محض است نه تجلیات آن که مسلماً نیازمند تمام تجربههای عظیم قبل از هنرمند است.
وقتی که ما در دیوان حافظ این تصویر را ملاحظه میکنیم حتی اگر بر تمام تجربههای گویندگان قبل از حافظ در این میدان اشراف داشته باشیم باز هم نبوغ هنری او را ستایش میکنیم و برای گویندگان قبل از او نیز در بافت تاریخی هر کدام، کمال حرمت را قائلیم. آنچه برای ما مهم است نقش تاریخی اوست در تکامل این تصویر و نه این که او از کجا این تصویر را گرفته است.
تصویری که میخواستم چند نکته را در باب آن یادآوری کنم، تصویری است که او، درین بیت، از شمع داده است:
جدا شد یارِ شیرینت کنون تنها نشین، ای شمع!
که حکمِ آسمان این است اگر سازی وگر سوزی
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد اول، صص ۱۱۸–۱۱۷
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
یکشنبهها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
#حافظ
Forwarded from خانه اندیشمندان علوم انسانی
بسم الله الرحمن الرحیم
اطلاعیه شماره ۲ خانه اندیشمندان علوم انسانی
فرهیختگان و اصحاب گرانمایهُ علم و فرهنگ و ادب
ضمن سپاسگزاری خاضعانه از همه شما همراهان گرامی و فرهنگ دوست که در روزهای گذشته پشتیبان خانه اندیشمندان علوم انسانی و پیگیر وضعیت این مجموعه علمی و فرهنگی بودهاید، نکات زیر را به استحضار شما بزرگواران میرسانیم:
۱- خرسندیم به استحضار برسانیم با استعانت از خداوند متعال و پس از رایزنی با جمعی از بزرگان خیرخواه و دلسوز کشور و نیز پیگیریهای حقوقی از مراجع ذیصلاح، خوشبختانه امروز با باز شدن قفل دربها، وضعیت خانه اندیشمندان علوم انسانی به روال سابق بازگشت. در حال حاضر آرامش بر این مجموعه حاکم است و فعالیتهای خانه به صورت طبیعی و عادی در جریان است.
۲- خانه اندیشمندان علوم انسانی آمادگی خود را برای هرگونه همکاری و تعامل با مدیران محترم شهرداری تهران در جهت تداوم خدمت رسانی فرهنگی به شهروندان و مخاطبان گرانقدر اعلام میدارد. در همینجا به همه اندیشمندان و فرزانگان کشور به عنوان صاحبان اصلی این خانه اطمینان میدهیم در این مذاکرات، ضمن پایبندی به اصل تعامل منطقی، از چارچوبهای اصلی حاکم بر فعالیتهای خانه اندیشمندان بهویژه رعایت اصل تعاطی افکار و تضارب آرا و اندیشههای مختلف در فضایی آرام، برابر و آزاد و در چارچوب قوانین و مقررات کشور و نیز رعایت اصل استقلال در تصمیمگیریها و برنامهریزهای علمی و فرهنگی خانه، عدول نخواهیم کرد و پاسداری از حریم علم و دانش و رعایت حرمت بزرگان و پیشکسوتان علمی و فرهنگی به عنوان میراث معنوی کشور را خط قرمز خود میدانیم.
۳- در راستای تحقق دو اصل ارزشمند شفافیت و پاسخگویی، پیشنهاد و درخواست مطرح شده توسط برخی از مخاطبان فرهیخته را اجابت کرده، طی سه روز آینده گزارش تفصیلی فعالیتها و برنامههای اجرا شده در خانه اندیشمندان علوم انسانی در طول ۱۲ سال گذشته را به استحضار شهروندان گرامی خواهیم رساند.
۴- در پایان وظیفه خود میدانیم از دستگاههای محترم قضایی و انتظامی که از حریم علم و اندیشه و اخلاق صیانت کرده و با رعایت شأن و جایگاه رفیع مفاخر علمی و فرهنگی کشور، امنیت و آرامش را به خانه اندیشمندان علوم انسانی و همه دلسوزان نظام هدیه کردند، صمیمانه سپاسگزاری کنیم.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
خانه اندیشمندان علوم انسانی
نوزدهم تیرماه هزار چهارصد و دو
🆔 @iranianhht
اطلاعیه شماره ۲ خانه اندیشمندان علوم انسانی
فرهیختگان و اصحاب گرانمایهُ علم و فرهنگ و ادب
ضمن سپاسگزاری خاضعانه از همه شما همراهان گرامی و فرهنگ دوست که در روزهای گذشته پشتیبان خانه اندیشمندان علوم انسانی و پیگیر وضعیت این مجموعه علمی و فرهنگی بودهاید، نکات زیر را به استحضار شما بزرگواران میرسانیم:
۱- خرسندیم به استحضار برسانیم با استعانت از خداوند متعال و پس از رایزنی با جمعی از بزرگان خیرخواه و دلسوز کشور و نیز پیگیریهای حقوقی از مراجع ذیصلاح، خوشبختانه امروز با باز شدن قفل دربها، وضعیت خانه اندیشمندان علوم انسانی به روال سابق بازگشت. در حال حاضر آرامش بر این مجموعه حاکم است و فعالیتهای خانه به صورت طبیعی و عادی در جریان است.
۲- خانه اندیشمندان علوم انسانی آمادگی خود را برای هرگونه همکاری و تعامل با مدیران محترم شهرداری تهران در جهت تداوم خدمت رسانی فرهنگی به شهروندان و مخاطبان گرانقدر اعلام میدارد. در همینجا به همه اندیشمندان و فرزانگان کشور به عنوان صاحبان اصلی این خانه اطمینان میدهیم در این مذاکرات، ضمن پایبندی به اصل تعامل منطقی، از چارچوبهای اصلی حاکم بر فعالیتهای خانه اندیشمندان بهویژه رعایت اصل تعاطی افکار و تضارب آرا و اندیشههای مختلف در فضایی آرام، برابر و آزاد و در چارچوب قوانین و مقررات کشور و نیز رعایت اصل استقلال در تصمیمگیریها و برنامهریزهای علمی و فرهنگی خانه، عدول نخواهیم کرد و پاسداری از حریم علم و دانش و رعایت حرمت بزرگان و پیشکسوتان علمی و فرهنگی به عنوان میراث معنوی کشور را خط قرمز خود میدانیم.
۳- در راستای تحقق دو اصل ارزشمند شفافیت و پاسخگویی، پیشنهاد و درخواست مطرح شده توسط برخی از مخاطبان فرهیخته را اجابت کرده، طی سه روز آینده گزارش تفصیلی فعالیتها و برنامههای اجرا شده در خانه اندیشمندان علوم انسانی در طول ۱۲ سال گذشته را به استحضار شهروندان گرامی خواهیم رساند.
۴- در پایان وظیفه خود میدانیم از دستگاههای محترم قضایی و انتظامی که از حریم علم و اندیشه و اخلاق صیانت کرده و با رعایت شأن و جایگاه رفیع مفاخر علمی و فرهنگی کشور، امنیت و آرامش را به خانه اندیشمندان علوم انسانی و همه دلسوزان نظام هدیه کردند، صمیمانه سپاسگزاری کنیم.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
خانه اندیشمندان علوم انسانی
نوزدهم تیرماه هزار چهارصد و دو
🆔 @iranianhht
Forwarded from نور سیاه
احمدرضا احمدی
احمدرضا احمدی برای من در وهلۀ اول نویسنده و شاعری است که نیم قرن برای کودکان مینویسد. او فصلی از تاریخ ادبیات کودک ایران است. به سهم خود این تکه از فرهنگ و ادب ما را توانگر کرده است. آخرین کتابی که از او خواندم و پسندیدم اسب و سیب و بهار بود؛ تلفیقی از خیال خوش و زبان شاعرانۀ نرم و تصویرهای دلپسند.
باید تأکید کنم بر نثر این کتابها؛ شفاف و لطیف و بلیغ. با جملات کوتاه و چالاک. سودمند و کارساز برای آموزش درست نوشتن و روشن نوشتن به کودکان.
در این کتابها هرچند خیال نویسنده تا دورجاها میرود اما فضای سورئال با منطق وهمپرورد جهان کودکان و افسانههایشان سازگار است. تأویلپذیری داستانها کودکان را به اندیشیدن راهنمون میشود و قریحۀ کودکانه را میپرورد و ورزیده میکند. احمدی گفته نمیخواهد در دهان کودک راحتالحلقوم بگذارد بااینهمه کام کودک از خواندن شیرین است.
محتوای کتابها بی که شعار بدهد، پر امید است و برانگیزاننده به خیر و نیکی. کفۀ مهربانی و دوست داشتن را گرانبار میکند. از صبح و چراغ و رنگینکمان و باران و بهار میگوید. از سیب و عشق و انار. از تنهایی و رهایی و کمند مهر. از گنجشک تنهای غمگینی که از قفس بیرون آمد و آنقدر بر تصویر گنجشک نقاشیشده بر دیوار، نوک کوفت که سرانجام گنجشک باغ نقاشی از قفس دیوار رهید و با او دوست شد.
به گوش کودکانمان میخواند وقتی خانه و باغچه ویران شده، وقتی کاری نمیتوان کرد، دستکم یک بوته گل لادن از باغچه بردارند و در گلدان بکارند. همیشه ملازم گلدان خود باشند و تمام روز به او بنگرند. شب با گلدان خود بخوابند و صبح با گلدان خود از خواب برخیزند. تا در روزی و نوروزی دیگر و باغچهای دیگر لادن خود را بکارند.
نفسش شکفته بادا که راز ماندگاری ایران در درازنای تاریخ نفسگیرش را به بچهها آموخته است.
احمدرضا احمدی جایی گفته تا دم مرگ پیوسته برای کودکان حکایت دل میگوید. که امیدش به کودکان هرگز گسسته نمیشود. که در خشکسال فروبستگی «هزار دروازۀ نگشودهبردریا» هست که کلیدش در دستان نازک کودکان است. که باور دارد عاقبت در کویر کور و تموز تفتیده، از آسمان بیابر کودکان، باران خواهد بارید.
باید به احترام درخت کهنی که در شامگاه عمر، آفتاب و باران را چنین گرم و روشن نماز میبرد، از جای برخیزم.
سال هشتاد و یکم بر تو مبارک بادا ای پیر سپیدمویی که به معجزت کودکان باور داشتی و باور داری و بچهها، و فقط بچهها، حرفت را باور کردهاند... پس نوشتی باران، باران بارید. بازهم نوشتی صبح، صبح آمد.
پانوشت
این یادداشت پیش از این در صفحهٔ اینستاگرامم و مجلهٔ بخارا منتشر شده بود.
https://t.me/n00re30yah
احمدرضا احمدی برای من در وهلۀ اول نویسنده و شاعری است که نیم قرن برای کودکان مینویسد. او فصلی از تاریخ ادبیات کودک ایران است. به سهم خود این تکه از فرهنگ و ادب ما را توانگر کرده است. آخرین کتابی که از او خواندم و پسندیدم اسب و سیب و بهار بود؛ تلفیقی از خیال خوش و زبان شاعرانۀ نرم و تصویرهای دلپسند.
باید تأکید کنم بر نثر این کتابها؛ شفاف و لطیف و بلیغ. با جملات کوتاه و چالاک. سودمند و کارساز برای آموزش درست نوشتن و روشن نوشتن به کودکان.
در این کتابها هرچند خیال نویسنده تا دورجاها میرود اما فضای سورئال با منطق وهمپرورد جهان کودکان و افسانههایشان سازگار است. تأویلپذیری داستانها کودکان را به اندیشیدن راهنمون میشود و قریحۀ کودکانه را میپرورد و ورزیده میکند. احمدی گفته نمیخواهد در دهان کودک راحتالحلقوم بگذارد بااینهمه کام کودک از خواندن شیرین است.
محتوای کتابها بی که شعار بدهد، پر امید است و برانگیزاننده به خیر و نیکی. کفۀ مهربانی و دوست داشتن را گرانبار میکند. از صبح و چراغ و رنگینکمان و باران و بهار میگوید. از سیب و عشق و انار. از تنهایی و رهایی و کمند مهر. از گنجشک تنهای غمگینی که از قفس بیرون آمد و آنقدر بر تصویر گنجشک نقاشیشده بر دیوار، نوک کوفت که سرانجام گنجشک باغ نقاشی از قفس دیوار رهید و با او دوست شد.
به گوش کودکانمان میخواند وقتی خانه و باغچه ویران شده، وقتی کاری نمیتوان کرد، دستکم یک بوته گل لادن از باغچه بردارند و در گلدان بکارند. همیشه ملازم گلدان خود باشند و تمام روز به او بنگرند. شب با گلدان خود بخوابند و صبح با گلدان خود از خواب برخیزند. تا در روزی و نوروزی دیگر و باغچهای دیگر لادن خود را بکارند.
نفسش شکفته بادا که راز ماندگاری ایران در درازنای تاریخ نفسگیرش را به بچهها آموخته است.
احمدرضا احمدی جایی گفته تا دم مرگ پیوسته برای کودکان حکایت دل میگوید. که امیدش به کودکان هرگز گسسته نمیشود. که در خشکسال فروبستگی «هزار دروازۀ نگشودهبردریا» هست که کلیدش در دستان نازک کودکان است. که باور دارد عاقبت در کویر کور و تموز تفتیده، از آسمان بیابر کودکان، باران خواهد بارید.
باید به احترام درخت کهنی که در شامگاه عمر، آفتاب و باران را چنین گرم و روشن نماز میبرد، از جای برخیزم.
سال هشتاد و یکم بر تو مبارک بادا ای پیر سپیدمویی که به معجزت کودکان باور داشتی و باور داری و بچهها، و فقط بچهها، حرفت را باور کردهاند... پس نوشتی باران، باران بارید. بازهم نوشتی صبح، صبح آمد.
پانوشت
این یادداشت پیش از این در صفحهٔ اینستاگرامم و مجلهٔ بخارا منتشر شده بود.
https://t.me/n00re30yah
Telegram
نور سیاه
یادداشتهای ایرانشناسی میلاد عظیمی
@MilaadAzimi
@MilaadAzimi
#میر_جلال_الدین_کزازی:
سخن پارسی ستیغ و فرازنای فرهنگ ایرانی است
چگونگی آموزش زبان و ادب پارسی در دانشگاه های ایران، به هیچ روی شایسته و درخور و هماهنگ با این ادبِ شگرفِ شکرینِ شگفت انگیز نیست! سخن پارسی ستیغ و فرازنای فرهنگ ایرانی است. ایران را جهانیان به بهانه و بر بنیاد این سخنِ ستودهِ سختهِ ستوار می شناسند. بی هیچ گمان و گزافه، بزرگترین و نامورترین سخنوران جهان در زبان پارسی، بالا برافراخته اند. شاهکار های بی مانند را در رزم نامه و بزم نامه و راز نامه و دیگر قلمرو های ادب آفریده اند. سخنورانی مانند فردوسی، خیام، مولانا، سعدی، حافظ و نظامی؛ که هر کدام در قلمرو آفرینشی خویش، بی همال و همتایند. این نازشگاهِ فرهنگی – هنری، شایستهِ آن است که بیش از هر زمینه ای دیگر، فرهنگی – آموزشی، بدان پرداخته شود در آموزش؛ چه آموزشِ راست یکباره و چه آموزشِ کنارین که به شیوه هایی دیگر بیرون از آموزشگاه و دانشگاه انجام می تواند گرفت.
@shahnamehpajohan
#جلال_خالقی_مطلق :
دوست ندارند کشور ایران متحد باقی بماند
بخش بزرگی از شاهنامه دولت و قدرت ساسانی را منعکس میکند مضافاً بر اینکه در آن زمان دولتهای کوچک قبیلهای که دستنشانده ساسانیان بودند در زمان فردوسی بر کشور چیره شدند. بنابراین در واقع تجاوز کردند به کشور ایران. کشور ایران را به چنگ آوردند. وظیفه شاعر ملی در برابر آنها اعتراض است، تکیه بر گذشته است. اگر غیر از این بود که ما فردوسی را شاعر ملی دیگر نمیگفتیم. در هیچ جای جهان به شاعری که این صفات را نداشته باشد شاعر ملی نمیگویند. بحثهایی درباره نژادپرستی فردوسی، عربستیزی، ترکستیزی، بحثهای امروزی است. اینها برخاسته از عقاید امروز مردم ما است. بهخصوص نه مردم ما بلکه گروهی که اینها خودشان بیشتر نژادپرستاند از آن چیزی که گذشتگان بودند. دوست ندارند کشوری به نام ایران با مرزهایی که دارد متحد باقی بماند. از این رو به نمادهای ملی، به سمبلهای ملی این کشور حمله میکنند و مهمترین سمبلهای ملی این کشور #فردوسی و #شاهنامه و #زبان_فارسی است.
@shahnamehpajohan
عظمت فردوسی در این است که او شاهکار خود را علی رغم سیاست فرهنگی حاکم بر ایران آن روز سروده و بعد از او هم تا کابوس خلافت عربی بغداد دوام داشت، او و اثرش مقبول فرمانروایان دست نشانده نبودند.
#محمد_امین_ریاحی
@shahnamehpajohan
https://t.me/eshtadan
سخن پارسی ستیغ و فرازنای فرهنگ ایرانی است
چگونگی آموزش زبان و ادب پارسی در دانشگاه های ایران، به هیچ روی شایسته و درخور و هماهنگ با این ادبِ شگرفِ شکرینِ شگفت انگیز نیست! سخن پارسی ستیغ و فرازنای فرهنگ ایرانی است. ایران را جهانیان به بهانه و بر بنیاد این سخنِ ستودهِ سختهِ ستوار می شناسند. بی هیچ گمان و گزافه، بزرگترین و نامورترین سخنوران جهان در زبان پارسی، بالا برافراخته اند. شاهکار های بی مانند را در رزم نامه و بزم نامه و راز نامه و دیگر قلمرو های ادب آفریده اند. سخنورانی مانند فردوسی، خیام، مولانا، سعدی، حافظ و نظامی؛ که هر کدام در قلمرو آفرینشی خویش، بی همال و همتایند. این نازشگاهِ فرهنگی – هنری، شایستهِ آن است که بیش از هر زمینه ای دیگر، فرهنگی – آموزشی، بدان پرداخته شود در آموزش؛ چه آموزشِ راست یکباره و چه آموزشِ کنارین که به شیوه هایی دیگر بیرون از آموزشگاه و دانشگاه انجام می تواند گرفت.
@shahnamehpajohan
#جلال_خالقی_مطلق :
دوست ندارند کشور ایران متحد باقی بماند
بخش بزرگی از شاهنامه دولت و قدرت ساسانی را منعکس میکند مضافاً بر اینکه در آن زمان دولتهای کوچک قبیلهای که دستنشانده ساسانیان بودند در زمان فردوسی بر کشور چیره شدند. بنابراین در واقع تجاوز کردند به کشور ایران. کشور ایران را به چنگ آوردند. وظیفه شاعر ملی در برابر آنها اعتراض است، تکیه بر گذشته است. اگر غیر از این بود که ما فردوسی را شاعر ملی دیگر نمیگفتیم. در هیچ جای جهان به شاعری که این صفات را نداشته باشد شاعر ملی نمیگویند. بحثهایی درباره نژادپرستی فردوسی، عربستیزی، ترکستیزی، بحثهای امروزی است. اینها برخاسته از عقاید امروز مردم ما است. بهخصوص نه مردم ما بلکه گروهی که اینها خودشان بیشتر نژادپرستاند از آن چیزی که گذشتگان بودند. دوست ندارند کشوری به نام ایران با مرزهایی که دارد متحد باقی بماند. از این رو به نمادهای ملی، به سمبلهای ملی این کشور حمله میکنند و مهمترین سمبلهای ملی این کشور #فردوسی و #شاهنامه و #زبان_فارسی است.
@shahnamehpajohan
عظمت فردوسی در این است که او شاهکار خود را علی رغم سیاست فرهنگی حاکم بر ایران آن روز سروده و بعد از او هم تا کابوس خلافت عربی بغداد دوام داشت، او و اثرش مقبول فرمانروایان دست نشانده نبودند.
#محمد_امین_ریاحی
@shahnamehpajohan
https://t.me/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با درج شناسه اشتادان در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
@Tabaa24
Forwarded from خنیای جاوید.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ترانه : مجنون تو هستیم
براساس مقام های هراتی
تنظیم : هوشنگ جاوید
شعر: محمدمهدی سیار
خوانندگان: جوادتابش، آصف حبیبی
ازمجموعه : خواهی آمد
تولید : مرکزموسیقی حوزه هنری
سال تولید: ۱۴۰۱
باحضور هنرمندان برجسته موسیقی افغانستان
@khonyayejavid
با کانال خنیای جاوید همراه باشید
براساس مقام های هراتی
تنظیم : هوشنگ جاوید
شعر: محمدمهدی سیار
خوانندگان: جوادتابش، آصف حبیبی
ازمجموعه : خواهی آمد
تولید : مرکزموسیقی حوزه هنری
سال تولید: ۱۴۰۱
باحضور هنرمندان برجسته موسیقی افغانستان
@khonyayejavid
با کانال خنیای جاوید همراه باشید