چیزهایی هست که نمی‌دانیم
868 subscribers
298 photos
35 videos
53 links
بر اساس داستان‌های غیرواقعی.
Download Telegram
سنج و دمام‌زنی خوزستانی‌ها بوی شمشیر و خون می‌ده.
سحاب در این غم اگر بجای آب خون بارد، بجای خود است. دریا در این ماتم اگر کف بر سر آورد، رواست. آفتاب را مهر چون شاید خواند، که بعد از او برافروخت؟ شفق را شفیق نتوان گفت، که دلش نسوخت.

نفثه‌المصدور
من کلا خیلی امید و انتظاری از این سلبریتی‌های مغز فندقی و ابله برای بازگو کردن آن‌چه در ایران داره می‌گذره ندارم و بنابراین نه ازشون ناراحت می‌شم نه بهشون دل‌خوش. چون طرف حتا سوادی در حد گفتن دوتا جمله‌ی درست توی مصاحبه‌ش هم نداره. ولی زر امیرابراهیمی خیلی به دلم نشست، خبرنگار به این اشاره کرد که توی فضای مجازی ازش به عنوان ققنوسی که از خاکستر بلند شده یاد می‌شه، و امیرابراهیمی بدون اینکه ذره‌ای نقش قربانی به خودش بگیره و ترحم برای خودش بخره گفت من اصلا خاکستر نشدم که بخوام ازش بلند شم.
چندشبه که درست نخوابیدم و به زودی پرستوها در گودی زیر چشمانم تخم خواهند گذاشت.
"زندگی آن‌قدر نامحسوس عمل می‌کند که به سختی متوجه می‌شوید در حال عبور از درهایی هستید که روزی دعا می‌کردید باز شوند."
من که پروازی نمی‌کردم هم بال‌هایم شکست.
"خواب دیدم دستت بر شانه‌ام بود و انگار دوستم داشتی."
"اگر زندگی کلاف نخی باشد من آن را باز کرده می‌بینم. کاملا گسترده و صاف. پیچ و تابش نمی‌دهم و رشته‌هایش را به دست و پایم نمی‌بندم. برای همین است که عده‌ای را دوست می‌دارم و عده‌ای را دوست نمی‌دارم. آماده‌ام که به دیگران کمک کنم، زیرا دلیلی نمی‌بینم از این کار سرباز زنم. هوا و آفتاب و عشق و غذا و علم و مرگ و حیات و کوهها را می‌پسندم و به آنها دل می‌بندم به هرچیز قانعم اما آن قناعتی که نتیجه تصور خاص من از زندگی است"
حوصله‌م سر رفته، نیاز به حضور داشتن در صدر یک حادثه دارم.
یه چیزی که لازمه این روزها ازش حرف بزنیم اینه که توی مسیر طولانی انقلاب، حفظ زندگی روزمره تا جایی که کمک به بقای نظام نباشه کار غلطی نیست. می‌بینم بعضی افراد خرده می‌گیرن که چرا توی این اوضاع تولد می‌گیرید، ازدواج می‌کنید، کافه می‌رید (منظور بازنشر این اتفاقات توی فضای مجازی نیست، به انجام خود این کارها خرده می‌گیرن). در حالی که ممکنه آدمی که تولدش رو جشن گرفته، روز قبلش توی اعتراضات بوده باشه. شاید کسی که با دوستاش توی کافه‌س داره همون لحظه توی کانالش برای اعتراضات فراخوان می‌ده. این‌ها چیزاییه که ایراد گرفتن ازش توی این اوضاع نباید اولویتمون باشه. و اعتقاد دارم که حفظ امید و شور و سرزندگی توی چنین شرایطی خیلی مهمه، لازمه که بتونیم خودمون رو سرپا نگه داریم چون درسته که مردن توی کوله‌مونه، ولی باید زندگی کرد. مبارزه در روزمره.
نامه‌ی رهام پسر هفت ساله‌ی گلنار صمصامی به مادرش که آبان ۹۸ کشته شد.
"کاشکی من به جای تو شهید می‌شدم، کاشکی من تو را می‌بوسیدم بعد می‌رفتی مادر جان."
ششم دی ماه پنج سال پیش رو یادتونه؟ تو دل اعتراضات مردمی‌ای که به مسائل اقتصادی شکل گرفته بود، ویدا موحد روی یه سکو ایستاد و شال سفید رنگش رو توی هوا چرخوند. اون‌قدر اتفاق عجیب و جدیدی بود که همه توجهشون جلب شده بود. توی عکس‌هایی که از اون لحظه گرفته شده، بیشتر از هرچیز نگاه متعجب و شگفت‌زده‌ی آدم‌های اطرافش جلب‌توجه می‌کنه. حالا پنج سال گذشته و در میانه‌ی انقلابی هستیم که شعارش زن زندگی آزادیه و با آتیش زدن شال و روسری شروع شد. و حالا دخترها هرروز بدون شال و حجاب اجباری، ویدا موحدی هستن که می‌دونن سهمشون از این انقلاب چیه.
تنها مزیت فیلترینگ این بود که کسایی که به بهانه فیلتر بودن تلگرام از واتس‌اپ استفاده می‌کردن، دیگه بهانه‌ای واسه‌ش ندارن.
من دیگر منتظر آزادی نمی‌مانم. من آزادانه رفتار می‌کنم. اگر توانستی محدودم کن.

استوری راضیه جانباز، بازیکن تیم‌ملی هندبال که به نشانه اعتراض به حجاب اجباری از تیم‌ملی هم کناره‌گیری کرده بود.
قافیه‌ای که با هر واژه می‌آمیزد:
آزادی
که مرا به مرگ می‌خواند،
آزادی

آزادی من به من لبخند زد
همچون گردابی که در آن
جز تصویر خویش چیزی باز نتوان دید.
آزادی به بال‌ها می‌ماند
به نسیمی که در میان برگ‌ها می‌وزد
و بر گلی ساده آرام می‌گیرد.

آزادی به خوابی می‌ماند که در آن
ما خود
رویای خویشتنیم.

به دندان فرو بردن در میوه ممنوع می‌ماند آزادی
به گشودن دروازه‌ی قدیمی متروک و
دست‌های زندانی

اکتاویو پاز- ترجمه احمد شاملو
Road Movie
Yom
پیش از آن هرگز ندیده بودم و دیگر نمی‌خواهم ببینم که این همه آدم باهم گریه کنند و با رفتگانشان وداع بگویند.
@emptyhug
"تمایلی نداشتم که درگیر سیاست شوم. مدام با خودم می‌گفتم همه آن‌چه می‌خواهم یک زندگی آرام و عادی است. بعدها فهمیدم که یک زندگی ساده و آرام، نه معمول است نه به راحتی دست‌یافتنی. برای اینکه در آرامش زندگی کنی، کار کنی، فرزندانت را بزرگ کنی و از شادی‌های بزرگ و کوچک زندگی لذت ببری، داشتن یک شریک زندگی خوب و شغل مناسب کافی نیست. از همه مهم‌تر باید جایگاه اجتماعی خوبی داشته باشی که بر پایه آن زندگی خوبی بسازی. باید در نظام اجتماعی زندگی کنی که با اصول بنیادین آن موافقی. نظامی که تحت فرمان و نظارت دولتمردانی باشد که بتوانی به آن‌ها اعتماد کنی.
همان‌طور که نمی‌توان خانه‌ای را بر گودالی از گل بنا کرد، نمی‌توان در جامعه‌ای فاسد یک زندگی همراه باسعادت ساخت."
چیزهایی هست که نمی‌دانیم
"تمایلی نداشتم که درگیر سیاست شوم. مدام با خودم می‌گفتم همه آن‌چه می‌خواهم یک زندگی آرام و عادی است. بعدها فهمیدم که یک زندگی ساده و آرام، نه معمول است نه به راحتی دست‌یافتنی. برای اینکه در آرامش زندگی کنی، کار کنی، فرزندانت را بزرگ کنی و از شادی‌های بزرگ…
داستان کتاب زیر تیغ ستاره جبار روایتی است بر اساس واقعیت، درباره زندگی تحت لوای اندیشه‌های کمونیستی. تصویری تکان دهنده از چهره واقعی کمونیسم و اندیشه مستتر در آن که بی‌هیچ کم و کاستی و بدون جانب‌داری از «ایسم» خاصی، برای خواننده ترسیم شده است، تصویری یکدست اما دردناک از آدم‌هایی که آرزو‌هایشان روی دستشان ماسید و میوه امیدشان، نرسیده، خوراک کلاغ‌ها شد.