دفتر یادداشت صدرا امامی
162 subscribers
6 photos
2 videos
1 file
11 links
اگر کیستی مد نظر باشه:
یک مشاور کسب و کار و در تلاش برای بهبود خود و دنیای پیرامونی

این‌جا از ایران، توسعه و البته « زندگی » می‌نویسم.

اگر صحبتی هست:
@sadraemami
Download Telegram
از پس دیدن جهان با من برقص

🔹 کیارستمی جایی در سر رسیدش نوشته:
«درست است که زندگی بسیار غم‌انگیز و بیهوده است امّا تنها چیزی است که ما داریم...» فکر می‌کنم این تنها دارایی، در کنار چگونگی مرگ کیارستمی از تناقض‌های عجیبی‌ست که می‌توان به آن فکر کرد.

🔹 انسان به عنوان تنها موجود خودآگاه بر هستی‌ش، مرگ را نیز درک می‌کند و این شروع تناقض‌های روزهایش می‌شود. هیچ موجود دیگری ( حداقل آن‌هایی که تا به حال شناخته‌ایم ) بر این موضوع واقف نیست که روزی، چشمانش باز نمی‌شود و جسدش را در خاک می‌گذارند یا می‌سوزانند. تصویری که تجسمش انسان را متفاوت از قبلش می‌کند.

🔹 دنیای مدرن و شهری ما، مرگ را دور می‌کند. قبرستان‌ها را با نام‌های قشنگی صدا می‌کند و آن‌ها را در جایی دور از شهر می‌سازد تا شاید انسان امروزی کمتر به آن بیندیشد و در سرعت روزگاران نو، گم شود و دقیقا همین ساختار باعث می‌شود که اگر انسان با واقعیت مرگ روبه‌رو شود به اضطرابی عمیق دچار شود. انسان گذشته به صبوری و زندگی آرام عادت دارد، به کشاورزی و صبر کردن برای بار، به این که روزها تلاش کند تا بتواند از گرما و سرما جان به در ببرد و شاید چند ماهی بتواند در مکانی اتراق کند؛ اما انسان مدرن همه‌چیز را سریع می‌خواهد و می‌بیند و این سرعت و هیاهو در مقابل مرگ بسیار متناقض‌تر است.

🔹 زیستن در ایران، موضوع را پیچیده‌تر نیز می‌کند. زیستن در سرزمینی که به سبب ساختار ملت - دولت آن، سرعت تحولاتش بیشتر هم می‌شود. سرعتی که باعث می‌شود انسان ایران امروزی کودتا، انقلاب، تسخیر سفارت آمریکا، جنگ، جام زهر، کوی دانشگاه، قتل‌های زنجیره‌ای، خرداد ۸۸، تحریم‌های آمریکا، آبان و دی ۹۸ و در کنار تمام این‌ها، کم شدن ۴ صفر از ارزش پول ملی‌ش را در کمتر از یک سده تجربه کند.

🔹 این انسان و تجربه تاریخیش، البته اگر بتواند از پس زیست روزانه‌ش بر بیاید لاجرم به سمت فضای فکری خاصی سوق داده می‌شود. یا دچار تصویری کوتاه مدت برای زندگی می‌شود یا برعکس غرق در آرمان‌هایی بلند مدت و باید بگویم لزوما هیچ کدامش به معنی عمق نداشتن نیست.

🔹 به گمانم اما پارادایم فکری کوتاه مدت اسیر ارزش‌هایی می‌شود که با آن بزرگ شده و از اصل و اساس زندگی را فراموش می‌کند، از زندگی می‌گوید ولی طعم زندگیش کم است، در این ارزش‌ها گویی زندگی گم شده. زندگی می‌کند که سیاست‌ورزی می‌کند، زندگی می‌کند که دین‌دار باشد، زندگی می‌کند که مبارز باشد، زندگی می‌کند که پول درآورد؛ و گویی فراموش می‌کند که از اساس تمام این فعالیت‌ها برای زندگی بهتر است نه زندگی برای آن‌ها.

🔹 قصدم به یک چوب راندن مبارزان و متفکران و فعالان اقتصادی نیست، قصدم یادآوری مفهومی‌ست که در روزهایمان رنگ باخته، یادآوری زندگی. بله، من هم از مشکلات روزانه زندگی خبر دارم و با آن‌ها روزگارم را می‌گذرانم اما به گمانم اتفاقا در همان افرادی که وضع اقتصادیشان چندان مناسب نیست زندگی یافت می‌شود. ( شاید دیدن مهمان مامان مهرجویی هم بتواند تصویر جالبی از موضوع ارائه دهد. )

🔹 من نمی‌خواهم فراموش کنم که برای زندگی بهتر انسان‌ها باید تلاش کرد اما می‌خواهم یادآور محدودیت‌هایی هم باشم که انسان و شهروند امروزی با آن دست و پنجه نرم می‌کند و اتفاقا در کنار قبول این محدودیت، باور دارم که راه بنا کردن روزهای خوب، مبارزه‌ای تن به تن نیست بلکه ستایش زندگی‌ست. استبداد بنای آن دارد که زندگی را خفه کند و انسان‌هایی عزلت‌نشین و عصبانی در مقابل تلویزیون بسازد؛ اما انسانی که زندگی را به یاد دارد به جای خو گرفتن به اخبار بد و چشم به راه اتفاقی مهیب بودن مولد است، از زندگی می‌گوید، از انسان‌های دیگر، از عشق و از امید.

🔹 دیدن فیلم‌های این‌چنین کمک‌ می‌کند یادمان بیاید و یادمان بماند که زیستن این زندگی تنها دارایی ماست و بهتر است از این دارایی بهتر استفاده کنیم. در نهایت بگویم که به دیدنش می‌ارزد، نه آن‌چنان عمیق است که در پی یافتن پاسخی سخت برای زندگی باشد و نه آن‌چنان سطحی که صرفا لبخندی لحظه‌ای را تحویلمان بدهد. چیزی شبیه زندگی.

پی‌نوشت:
در تمام طول فیلم حس می‌کردم که شاید از این به بعد خواندن سهراب و شنیدن صدای همایون برایم بیشتر کارساز باشد، به همین دلیل پس از این متن، آهنگی از همایون را هم می‌فرستم.

#فیلم
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تو می‌توانی خوشحال باشی، ساده فکر کن، باور کن می‌شود.

گاهی ما قدرتمان را یادمان می‌رود، این که چگونه می‌توانیم با تغییرهای کوچک در زندگیمان چه کارهایی بکنیم.

این ویدیو والت دیزنی را از دست ندهید.
« اگه ازت می‌پرسیدم تا همه چیزایی که دوستشون داری رو اسم ببری، چقدر طول می‌کشید تا "خودت" رو بگی؟ »

🔹 یکی از روزهای تراپی که اتفاقا همین پنج‌شنبه‌ها هم هست؛ بحث دیالوگ‌های ذهنی شد و این که من چقدر ساده، به تمام دیالوگ‌های منفی که به خودم می‌گم، بی‌واکنشم. امیرحسن توضیح داد که وقتی یک دیالوگی رو مدام در ذهنت داری دو تا اتفاق برات می‌افته:
۱- یا کاملا بهش واکنشی و حساس می‌شی
۲- یا برعکس، کاملا بی‌تفاوت می‌شی و می‌ذاری مدام بگه

🔹 من بی‌تفاوت شده بودم. ازم پرسید اگر این دیالوگ‌ها رو، خانواده‌ت، دوست‌های صمیمیت و خلاصه آدم‌هایی که دوستشون داری بگن، چه حالی می‌شی؟ گفتم خب طبیعیه، ناراحت می‌شم، احتمالا بغض هم می‌کنم چون به نظرم این حقم نیست. گفتش خب پس چرا به صدای خودت واکنش نداری؟

🔹 فکر کردم، لزوما هر جمله‌ای که به خودمون می‌گیم درست و واقعی نیست. گاهی فکر کنیم اگر یک بلندگو به مغزمون وصل و دیالوگ‌هامون به خودمون رو پخش کنیم، از بلند شنیدنش چه حس‌ها و فکرهایی پیدا می‌کنیم؟

❇️ امیدوارم آخر هفته‌ی خوبی داشته باشید.
دوری از بنگاه‌های خبری، آری؛ دوری از خبر، نه!

🔹 فکر می‌کنم ۳ ماهی باشد که توییتر و اینستاگرام را از روی گوشی پاک کرده‌ام و از تمامی کانال‌های خبری نیز خارج شده‌ام. این کار نه برای در جریان اخبار نبودن، بلکه بر عکس به دلیل عمق بخشیدن به توانایی تحلیلم از شرایط بوده است. چرا که از اساس باور دارم یک شهروند مسئول نمی‌تواند نسبت به اتفاقات پیرامونش ناآگاه و بی‌نظر باشد.

🔹 من از همان ابتدا هم از کانال‌هایی مانند آمدنیوز و مسیح علینژاد و توانا گریزان بودم و معتقد بودم و هستم تنها رسالت این جنس از خبرپراکنی، مسموم کردن نگاه، ایجاد غلیان احساسات و در نتیجه از بین بردن توان تحلیل است؛ اما روند توییتر فارسی به عنوان اصلی‌ترین مرکز تولید محتوا هم به همان سمت رفته، پیوسته بدتر هم می‌شود و تبدیل به چرخه‌ای گریزناپذیر شده است. چرخه‌ای که به تمام رسانه‌های نوشتاری و تصویری داخلی و خارجی نیز رسیده است.
اگر بخواهم توصیفی ساده از آن به دست بدهم بدین شرح است:

۱- اعتراض به موضوع یا گلایه از شرایط
۲- ایجاد موج
۳- رسیدن آن به تلگرام بعضی از افراد
۴- ورود آن به فضای اینستاگرام
۵- واکنش رسانه‌های مختلف به آن

🔹 در این بین، دعواهای گروهی و انگ‌زنی و ادبیات رکیک هم وجود داشت.
گروهی از طرفداران نظام هم به جای بررسی ریشه‌ای و درک این موضوع که در مرکز توجه قرار گرفتن توییتر نه در ذات این شبکه، بلکه به دلیل نبود رسانه‌های آزاد در کشور است به صورت تهاجمی وارد این فضا شدند و گمان کردند با حضور پر تعداد و صرف بودجه‌های عمومی کشور می‌توانند در مقابل این فشار رسانه‌ای بایستند.

🔹 حقیقتا من باور دارم قسمتی از موج رسانه‌ای ساخته شده، با پول‌های کشورهای رقیب بوده و هست ( کما این که اسناد متقنی برای چندین شخص و کانال و صفحه وجود دارد ) اما نادیده گرفتن بطن واقعی جامعه و نارضایتی‌هایش هم عجیب و نگران‌کننده است.

🔹 در پس این اتفاقات، خوانش خبرهای من هم محدود به تعدادی از افراد داخلی و خارجی و کانال‌هایی شد که با دید تحلیلی خود به بررسی شرایط می‌پردازند و اگر هم خبری را ذکر می‌کنند از پس آن به دنبال تحلیل و بررسی هستند. به بیان دیگر به جای قرارگیری در فضای واکنشی شبکه‌های اجتماعی، همچنان کنش‌گرایی و چهارچوب ذهنی خود را حفظ می‌کردند.
به گمانم برای فهم بهتر این فضای واکنشی، خواندن این گزارش از توییتر فارسی جالب باشد:
https://telegra.ph/توییتر-ایرانی-به-کدام-سو-می%e2%80%8cرود-07-14

🔹 هدف از بیان این مقدمه بلند این بود که بگویم اگر از این به بعد به نوشته‌ای اشاره‌ می‌شود تلاش کرده‌ام که به خبر یا تحلیل قوی‌ای بپردازم. در پست بعدی از بورس و اقتصاد ایران می‌نویسم و به چند تحلیل اشاره می‌کنم.
🔹 داستانی که باعث شد بازار سرمایه و اتفاقات مربوط بهش تبدیل به یکی از کارهای روزانه‌ی من بشه رو بعدها حتما مفصل می‌گم؛ اما امروز می‌خوام از یکی از شیوه‌های تحلیل تکنیکال بگم:
امواج الیوت


🔹 اصول امواج می‌گه:
بالا رفتن قیمت سهم در یک خط مستقیم و به طور تصادفی رخ نمی دهد، بلکه این حرکت به صورت سه گام رو به جلو و دو گام رو به عقب خواهد بود. این حرکت رو توی تصویر هم می‌تونید ببینید. ۵ گام از رشد و اصلاح که برآیند مثبتی دارد.

🔹 حقیقتش زندگی روزانه‌ی خود من هم توی دوران کرونا چیزی شبیه همین حرکت موجی شده. پیشرفت، اصلاح و پیشرفت بعدی. فکر کردم این تصویر و نظریه شاید بتونه ایده‌ی جدیدی از بررسی خودتون به شما هم بده.

🔹 نکات اصلی اینه:
۱- هر اصلاح و عقب‌گردی بد نیست و گاهی لازمه‌ی رشد بعدی محسوب می‌شه.
۲- نقطه‌ی شروع حرکت رو نباید فراموش کرد.

❇️ امیدوارم هفته‌ی خوبی داشته باشید.
آرام_باش_عزیز_من_آرام_باش_حكایت_دریاست_زندگی_شمس_لنگ
<unknown>
خواستم بنویسم؛ اما دیدم شنیدن صدای شمس لنگرودی خودش کافی‌ست

آرام باش عزیز من، آرام باش.
حکایت دریاست زندگی.

گاهی درخشش آفتاب،
برق و بوی نمک،
ترشح شادمانی.

گاهی هم فرو می‌رویم،
چشم‌هایمان را می‌بندیم،
همه جا تاریکی است.

آرام باش عزیز من، آرام باش
دوباره سر از آب بیرون می‌آوریم و تلالو آفتاب را می‌بینیم، زیر بوته‌ای از برف

که این دفعه درست از جایی که تو دوست داری طالع می‌شود.

پی‌نوشت: به تازگی فیلم ۵ تا ۵ را دیدم که شمس لنگرودی هم در آن ایفای نقش می‌کرد. به زودی از فیلم می‌نویسم.

#بشنویم
@emamisadra
دفتر یادداشت صدرا امامی pinned « آن روز رویایی نمی‌آید؛ بی‌خیال تقویم محتوا! 🔹 قبل‌ترها به تقویم محتوا بسیار اعتقاد داشتم. تقویمی که در آن برنامه‌ی کاملی برای محتوایی که بناست بر روی شبکه‌های اجتماعی و سایت قرار بگیرد، تنظیم می‌شود. محتوای این تقویم بر اساس اصول برندینگ شخصی یا سازمانی،…»
📍انسان‌ها خودخواه‌اند یا اهل گذشت و همکاری؟ در نیمۀ قرن بیستم، یک معلم انگلیسی به اسم ویلیام گلدینگ رمان پرفروشی نوشت که به بیش از ۳۰ زبان ترجمه شد. ماجرای رمان در جزیره‌ای متروکه می‌گذرد. هواپیمایی سقوط کرده است و بازماندگانش چند بچه‌مدرسه‌ای هستند. بچه‌ها در تلاش برای زنده‌ماندن تقسیم کار می‌کنند و حتی یک نفر را به‌عنوان رهبر گروه انتخاب می‌کنند. ولی پس از مدتی وقتی بالأخره یک افسر نیروی دریایی بچه‌ها را پیدا می‌کند با فاجعه‌ای تمام عیار روبه‌رو می‌شود: جزیره ویران شده و سه‌تا از بچه‌ها مُرده‌اند. گلدینگ توانایی استادانه‌ای در ترسیم تیره‌ترین اعماق طینت انسان داشت و رمانش به یکی از آثار کلاسیک قرن بیستم و نمادی از خودخواهی انسان تبدیل شد. اما وقتی در سال ۱۹۶۵ و در دنیای واقعی چند پسربچه واقعاً بیش از یک سال در جزیره‌ای متروکه در میان اقیانوس آرام گیر افتادند، ماجرا جور دیگری پیش رفت. انسان‌ها خودخواه‌اند یا اهل گذشت و همکاری؟

🔖 ۲۵۰۰ کلمه
زمان مطالعه: ۱۶ دقيقه

📌 مطلب را در لینک زیر بخوانید:
http://tarjomaan.com/barresi_ketab/9805/

🔗 @tarjomaanweb
آدمیزاد خیک ماست نیست
yaghma
بیش از ۲۰ سال پیش، برای ما گفت؛ از باب مدارا و برای ایرانه خانم زیبا

#محمدمختاری
#رضابراهنی

------
@emamisadra
نگاهی به ایران از کمی بالاتر - بخش اول

🔹 صحبت از حقوق بشر و وضعیت آن در ایران، موضوعی بسیار چندوجهی و پیچیده است که می‌توان ساعت‌ها از آن گفت و شنید اما در این نوشته تلاش شده تا با نگاهی کلان‌تر به ایران و ما، تحلیلی فراگیر، با ادبیاتی ساده‌ و البته به دور از احساسات نسبت به وضع موجود ارائه شود.

🔸 پرده‌ی اول: دسته‌بندی برای بررسی وضع موجود

برای به دست آوردن تصویری مناسب از وضعیت باید به سطح‌بندی نظراتی‌ پرداخت که در رابطه با ایران ارائه می‌شود. این نظرات در سه سطح می‌توانند دسته‌بندی شوند:
۱- معرفتی یا پدیدارشناسانه که در واقع اساس باورهای شکل‌دهنده وضعیت جاری را بررسی می‌کند.
۲- ساختاری که به بررسی روابط و شاکله‌ای می‌پردازد که وضع فعلی را ایجاد می‌کند.
۳- نهادی - عملکردی که رفتارهای تکرارشونده وضع فعلی را بررسی می‌کند.

البته باید گفت این دسته‌بندی بیشتر برای فهم نظرات و توانایی تحلیل آن‌هاست تا یک چهارچوب مشخص که در ارائه نظرات توسط اندیشمندان استفاده می‌شود؛ زیرا بسیاری از نظرات ترکیبی از این سه وجه را در خود دارا هستند.

🔸 پرده‌ی دوم: کمک از نظریه سیستم‌ها
در کاربردهای نظریه‌ی سیستم‌ها می‌خوانیم چالش‌های فعلی شما، از نگرش حال حاضر شما خلق می‌شود و برای حل این چالش‌ها باید نگرشی جدید داشته باشید. در واقع نگرش فعلی شما، همزمان آن که سازنده‌ی موفقیت‌ها و دستاوردهای فعلی شماست، سازنده و خالق مشکلات شما نیز هستند و قاعدتا نمی‌توانید با همان نگرش به راه‌حلی جدید برای مشکلات خود برسید. یقینا باید گفت از دل نگرش جدید هم، راه‌حل‌‌ها و چالش‌های جدیدی خلق می‌شوند اما باید با بررسی همه‌جانبه متوجه شد آیا نگرش جدید باعث رشد کلی وضعیت شده است یا خیر. با در نظر گرفتن این موضوع باید گفت دوام یک سیستم در توانایی خلق مداوم نگرش‌های نو و به‌کارگیری آن است تا بتواند چالش‌ها را به حداقل ممکن برساند و همچنین توانایی لازم برای حل چالش‌های نو را در خود بپروراند. همین نظریه به ظاهر ساده می‌تواند بسیاری از چالش‌های فعلی را نمایان کند ولی هدف از بیان آن، بیشتر ناظر بر آن قسمت اول آن است: نگرش فعلی سازنده‌ی چالش‌ها. در این نوشته تلاش شده تا با بررسی نگرشی فعلی به این موضوع پی ببریم کدامین جز این نگرش باعث خلق چالش‌های فعلی کشور شده است. البته این موضوع ناظر به آن است که از اساس وجود چالش و بحران در کشور پذیرفته شده باشد. در واقع بعد از قبول وجود چالش و با این بررسی می‌توان به تحلیلی در سطح معرفتی دست یافت تا پس از آن بتوان نظریه‌ای واحد در مقابل نظریات ساختاری و نهادی هم به دست آورد.

🔸 پرده‌ی سوم: بیونگ چول هان و مقاله‌ی جامعه فرسودگی

بیونگ چول هان، در مقاله‌ی جامعه فرسودگی خود، برای بررسی وضعیت فعلی جهان به دو پارادایم اشاره می‌کند. او معتقد است که پارادایم قرن بیستم پارادایم ایمنی‌شناسی‌ و پارادایم فعلی زوال دیگری‌بودگی و بیگانگی‌بودگی است. برای توضیح بیشتر باید گفت در پارادایم ایمنی‌شناسی دو جز وجود دارد: من و بیگانه. مانند آن‌چه بدن انجام می‌دهد، هر بیگانه‌ای در بدن شناسایی می‌شود و سپس دستگاه ایمنی به آن حمله می‌کند تا بتواند بیگانه را از پا درآورد. در این نگاه، مرزها، آستانه‌ها و دیوارها معنایی بنیادین پیدا می‌کنند و بهترین مثالش می‌تواند جنگ سرد باشد، نمایشی تمام‌عیار از هر دو طرف در راستای ایمنی‌شناسی. اما در نقطه‌ی مقابل پارادایم فعلی، جهانی‌سازی را در فکر خود دارد؛ دهکده‌ای جهانی. اساس این اندیشه از آن‌جا می‌آید که فکر می‌کند: نفی نفی کردن دیگری بدون خطر مرگ رخ می‌دهد، چون سیستم ایمنی به مواجهه دیگری نمی‌رود. قدری آسیب خودخواسته فرد را از خطری بزرگ‌تر محافظت می‌کند، خطری که می‌توانست مرگ‌بار از آب درآید.
درست است که حزب‌های راست جهانی با نمونه‌هایی مانند ترامپ و جانسون و دیگر کشورها با وارد کردن نقدهایی به پارادایم فعلی ( البته دانسته یا ندانسته ) از اساس به دنبال برگشت به پارادایم قبلی هستند ولی باید اذعان کرد که پارادایم اصلی فعلی همچنان همان است: زوال نفی دیگری.
نگاهی به ایران از کمی بالاتر - بخش دوم

🔸 پرده چهارم: یک مثال از الزامات حکمرانی در پارادایم ایمنی‌شناسی

فرج سرکوهی در خاطرات خود نقل می‌کند که در بازجویی در وزارت اطلاعات به او گفته شده ما تاریخ شوروی را خوانده‌ایم، پاشنه آشیل آن‌ها فرهنگ بوده است و اگر ما بتوانیم این حیطه را مدیریت کنیم می‌توانیم بقای خود را تضمین کنیم. این دیالوگ می‌تواند یک توصیف بسیار مناسب از نگاه برنامه‌ریزان ناپیدای کشور باشد. فرج سرکوهی در مقاله‌‌ای دیگر می‌نویسد:
جمهوری اسلامی، که بر نقش مهم فرهنگ در عرصه سیاست آگاه بود، از همان آغاز کوشید تا با اسلامی کردن عرصه های تفکر و تخیل و خلاقیت فرهنگی، رقبای فرهنگی خود را حذف و انحصار فرهنگی را در خدمت دوام قدرت سیاسی تثبیت کند.
برنامه‌های گوناگونی در این عرصه اجرا شد از جمله با کپی‌برداری از «انقلاب فرهنگی» چین و با گرته برداری از «رئالیزم سوسیالیسی» بلوک شرق، «رئالیزم اسلامی» را تبلیغ می کردند، با سرمایه گذاری گسترده در بنیاد فارابی و حوزه اندیشه و هنر اسلامی، از دو منظر مختلف اما با هدف واحد، به تولید سینمای اسلامی در قالب سینمای عرفانی و معنوی و سینمای اگزوتیک جشنواره پسند برخاستند، نهادهای موازی چون «کانون نویسندگان مسلمان» و «انجمن های اسلامی» صنف های مختلف تاسیس شدند، کوشیدند تا موسیقی ردیف را به عنوان موسیقی عرفانی ـ اسلامی معرفی و تقویت و دیگر انواع موسیقی را از صحنه حذف کنند.
مقاومت فرهنگی در برابر فرهنگ کلیشه‌ای تک صدائی مذهبی حاکم اما قدرتمند بود. مکتب حکومتی در خلق هنری و ادبی ناتوان بود و خلاقیت فرهنگی با قید و بندهای مکتبی حاکم در تضاد. بخش عمده فرهنگ خلاقه ایران از مشروطه به بعد، به ویژه در عرصه هنر و ادبیات، حاصل خلاقیت هنرمندان و نویسندگان مستقل غیرحکومتی بود که اغلب به چپ گرایش داشتند.
حکومت کوشید تا ناتوانی در خلق هنری و ادبی را با مکانیزم هایی چون سانسور و حذف فرهنگی و فیزیکی هنرمندان و نویسندگان و روشنفکران غیرحکومتی یا به اصطلاح رایج در آن سال ها «دگراندیشان» جبران کند.
جمهوری اسلامی در عرصه خلق فرهنگی ناموفق و در عرصه سرکوب سازمان های سیاسی موفق بود. ناکامی در عرصه فرهنگ می توانست کامیابی استبداد را در سیاست خنثی کند.
لایه های میانی جامعه هنوز به چارچوب‌های مکتبی و جناحی تن نداده و استقلال روشنفکران از جناح‌های حکومت استبدادی هنوز ارزشی مهم بود. بدل شدن این لایه‌ها به هواداران جناحی از حکومت و نفی استقلال فکری و سیاسی به تغییرات در بافت هرم جمعیتی و تحولات اقتصادی دو دهه بعد نیاز داشت.
جمهوری اسلامی نظامی است مبتنی بر فرهنگ تک صدائی. آزادی اندیشه و بیان در این نظام حداکثر به قرائت های گوناگون مکتب حاکم محدود است. هر فعالیت فرهنگی بیرون از چارچوب مکتب حاکم در هر عرصه ای، از هنر و ادبیات تا تفکر و علم، «دگر اندیشی» تلقی شده و دگراندیشان، به این دلیل که مکتب حکومتی را به چالش می طلبند و مکتب از پایه های حکومت است، «خطر امنیتی» تلقی شدند. بر این مبنا بود که مبارزه با « تهاجم فرهنگی» و «حذف دگراندیشان» در آن سال ها به یکی از محورهای عمده سیاست امنیتی نظام بدل شد.
نگاهی به ایران از کمی بالاتر - بخش سوم

🔸 پرده‌ی پنجم: زندگی در پارادایم قبلی

به نظر می‌رسد مرور مقاله‌ی جامعه فرسودگی و نوشته‌ی فرج سرکوهی می‌تواند به راحتی نشان دهد که جمهوری اسلامی از اساس در پارادایم ایمنی‌شناسی به سر می‌برد و نتوانسته گذاری به پارادایم جدید داشته باشد و به همین دلیل هم نتوانسته ارتباطی با جامعه جهانی و استفاده از فرصت‌های آن داشته باشد. در واقع آن‌چه که بر امروز ایران حاکم است، شناسایی پی در پی و بی‌امان بیگانه‌ست تا بتوان آن را از بین برد. با بررسی وضعیت منطقه و جهان نمی‌توان گفت که کشورهای منطقه‌ در حکم دیگری یا حداقل رقیب نیستند یا می‌توان بدون هیچ دردسری به خاورمیانه‌ای بدون مرز دست یافت، این تفکر از اساس ساده‌انگاری‌ست. حتی کشورهایی که در پارادایم فعلی گذران می‌کنند سطحی از ایمنی‌شناسی را برای خود به کار می‌برند و تمام درهای کشورشان را باز نکرده‌اند ولی گذاری به این منطق داشته‌اند و سیاست‌گذاری خود را بر اساس کسب منافع از این پارادایم بنا کرده‌اند. به بیان دیگر آن‌ها منافع کشور را بر اساس پارادایم حاکم بنا می‌کنند نه آن که تمام منابع خود را برای تغییر پارادایم به کار بگیرند؛ کاری که حتی دیگر از آمریکا و انگلیس هم برنمی‌آید. اما موضوع در ایران دو‌چندان نیز می‌شود زیرا این نگاه حداکثری نه فقط به خارج از مرزها بلکه به داخل و شهروندان هم وجود دارد. هسته‌ی کوچکی از خودی‌ها وجود دارند و باقی، دیگری محسوب می‌شوند. چند مثال ساده می‌توان زد: در سیاست‌گذاری اقتصادی، بخش خصوصی واقعی، دیگری محسوب شده و احتیاج است بخشی خودی در آن و برای مدیریت آن ایجاد شود. در فرهنگ، افراد به دو دسته خودی و دیگری تقسیم شده و منابع و امکانات به صورت جهت‌دار استفاده می‌شود. در اجتماع، روشنفکران یا باید در تایید صحبت کنند یا با اندک انتقادی به دیگری تبدیل می‌شوند. این نگاه حداکثری و فعالیت بی‌امان دستگاه ایمنی به شدت خطرناک است‌. در واقع مشکل پارادایم ایمنی‌شناسی این است که هنگامی که بدن، به مشکلی بنیادین بر بخورد همان دستگاه ایمنی می‌تواند زمینه‌ساز مشکلات بیشتری شود. بیماری خودایمنی نمونه‌ی واضح این موضوع است. در تعریف این بیماری نوشته شده:
بیماری خودایمنی هنگامی رخ می‌دهد که دستگاه ایمنی بدن به اشتباه حمله به خود بدن را آغاز می‌کند. بیماری‌های خودایمنی می‌توانند اندام‌ها و بافت‌هایی از جمله گلبول‌های سرخ خون، عروق خونی، غده تیروئید، لوزالمعده، عضلات، مفاصل و پوست را درگیر کنند.

🔸 پرده‌ی ششم: فهم نظرات نظریه‌پردازان

استفاده از این نگرش می‌تواند صحبت‌های افرادی مانند محسن رنانی و باقی را روشن‌تر سازد. افق‌گشایی به عنوان کلیدواژه نوشته‌های این روزها به معنای گذار از همین پارادایم ایمنی‌شناسی‌ست. پارادایمی که بیماری خودایمنی مزمنی را برای کشور در لایه‌های ساختاری و نهادی ایجاد کرده و باعث شده نتوانیم به توسعه‌ای پایدار گذار کنیم.

🔸 پرده هفتم: نتیجه‌گیری

از پس این صورت‌بندی می‌توان به وقایع امروز هم اشاره‌ای کرد، اشاره‌ای کوتاه که البته جان کلام هم در آن است: بیماری خودایمنی را جدی بگیرید و #اعدام_نکنید
در ارتباط با توافق ۲۵ ساله با چین، متن‌ها و تحلیل‌های زیادی خواندم که بیشترشان هم احساسی و به دور از دقت و موشکافی بودند.
اما در این بین، مقاله‌ی آقای حسین طباطبائی به گمانم تحلیلی موجز و جامع را ارائه داده است و خواندنش خالی از لطف نیست.
به بهانه تصویب پیش‌نویس سند همکاری ۲۵ ساله بین ایران و چین توسط هیات وزیران؛ تقویت روابط با چین؛ آری یا نه؟

سید حسین طباطبایی (هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس، گروه حقوق بین الملل)

بخش اول

برخی معتقدند امریکا تا آینده قابل مشاهده از دید ژئوپلیتیک، ابرقدرت خواهد ماند و دل بستن به چین به عنوان آلترناتیو این قدرت بیشتر شبیه شوخی است. نگارنده با نفس این جمله مشکلی ندارد و حتی با بخشی از آن همدل است بویژه که دارای قید «از دید ژئوپلیتیک» است. اما نکته قابل تامل این است که با بیان یک قید درست (فرض ما) یک نتیجه فراتر از قید گرفته شده است. گویی حتی اگر مراد بیان کنندگان چنین تحلیل هایی هم نباشد اما مخاطب گمان می کند سیاست نزدیک شدن به چین در هر زمینه ای مساوی است با این «توهم» که قدرت ایالات متحده مد نظر قرار نگرفته است یا تنها گزینه حل و فصل مشکلات از طریق مذاکره با آمریکا است. بگذارید ساده بگویم. نگارنده نه معتقد است چین قرار است جای آمریکا را بگیرد و نه گمان دارد ایالات متحده رو به سراشیبی است و قرار است دیگر قدرت درجه یک جهانی نباشد؛ به هیچ وجه، اما مساله سیاست ما (ایران) در قبال تغییرات حال و آینده و تعریف ارتباط خودمان با این دو کشور است.

نگارنده طی یادداشتی به تاریخ ۱۲ دی ۱۳۹۷ در روزنامه اعتماد با عنوان «چرا، چگونه و به چه کسی منافع اقتصادی مان را گره بزنیم» نگاشته بود: دوره معاصر نشان می دهد روابط بین کشورها زمانی پایدار می ماند که روابط تجاری ایشان مستحکم است. این واقعیت را می توان از ایده تشکیل اتحادیه اروپا تا تداوم همکاری آلمان و روسیه بعد از وضع تحریم ها علیه روسیه به دنبال بحران کریمه، مشاهده کرد. مهم ترین بازار در تجارت بین المللی، تجارت انرژی و بویژه نفت و گاز است و علت عقب نشینی ایالات متحده و اعطای معافیت به مشتریان نفت ایران (در آن بازه زمانی)، منطق بازار بوده است. با این حال تاکید شده بود عقب نشینی ایالات متحده موقت است اما لابی سعودی-اسرائیلی دائم. درواقع همانطور که در بند ۶ آن یادداشت ذکر شده بود تمام ترفندهای ایران و واقعیت بازار تنها برای رجزهای «کوتاه مدت» ایالات متحده می توانست کارایی نسبی داشته باشد، به بیان دیگر اگر سیاست ایالات متحده برای میان مدت یا بلند مدت به صفر رساندن نفت ایران باشد و وقت کافی و استراتژی لازم برای تقویت تولید عربستان و خود ایالات متحده داشته باشد، معلوم نیست در سال ۲۰۱۹ یا در طول سال ۲۰۲۰ هم ایران بتواند درآمد نفتی خود را حفظ نماید. بنابراین باید نگران آینده بود و گمان نکرد این عقب نشینی مهم ایالات متحده همیشگی است. بویژه که اتحاد سعودی-اسرائیلی برای تحت فشار قرار دادن ایران ظاهرا پایانی ندارد. اتحادی ثروتمند و صاحب نفوذ در تجارت بین الملل که به دنبال صفر کردن درآمد ایران و وارد ساختن ضربه نهایی است. ادعایی که امروز کم و بیش می توان صحتش را تصدیق کرد.

برگردیم به مساله یعنی سیاست ما (ایران) در قبال تغییرات حال و آینده و تعریف ارتباط خودمان با ایالات متحده و چین. ایران در حال تبدیل شدن به یک قدرت منطقه ای است (شده است) بدین معنا که هیچ مساله ای در منطقه بدون حضور ایران حل نمی شود. شاید بهترین شاهد مثالش مسائل سوریه و یمن باشد (حتی اگر با این گزاره موافق نباشیم، ایران دست کم کشور تاثیرگذاری در منطقه است و امتیازاتی در منطقه دارد که می تواند طبق منافع ملی از آن بهره برداری نماید).

اما بازیگر جهانی منطقه ما در آینده کیست؟ و از طریق ایجاد رابطه اقتصادی مستحکم با کدام قدرت جهانی باید به تقویت جایگاه ایران پرداخت؟

آمریکا از ۲۰۱۶ به صادر کننده انرژی تبدیل شده است، (این مهم با انقلاب نفت و گاز شیل، تغییرات سیاست آمریکا به دنبال بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸، تغییرات سیاست این کشور در استفاده از منابع نفتی آن کشور از جمله لغو قانون منع خام فروشی، پیشرفت تکنولوژی و پایین آوردن آستانه سودآوری استخراج مخازن طی دهه اخیر و... رقم خورده است)، بیش از یک دهه است مهم ترین مساله سیاست خارجی خود را چین و «جنگ تجاری» تعیین کرده است و در حال تمرکز نظامی بر اقیانوس آرام به جای خاورمیانه است درواقع آمریکا به دلایل «مختلف» رغبتی به ماندن در خاورمیانه و هزینه برای این منطقه به اندازه سابق ندارد، مرکز ثقل تجارت جهانی از دو سمت اقیانوس اطلس به دو سمت اقیانوس آرام منتقل شده است و توان امریکا را بدان سمت سوق داده است (این دغدغه (یکی از) مهم ترین بحث (ها) بین دو حزب ایالات متحده بوده است که بحث های انتخاباتی «اوباما-رامنی» و «ترامپ-هیلاری» بخوبی نشان دهنده این ادعاست).
به بهانه تصویب پیش‌نویس سند همکاری ۲۵ ساله بین ایران و چین توسط هیات وزیران؛ تقویت روابط با چین؛ آری یا نه؟
سید حسین طباطبایی (هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس، گروه حقوق بین الملل)

بخش دوم

در مقابل چین اکثر پروژه های آفریقا را با قیمت بهتر به دست آورده، همچنان متقاضی ترین مصرف کننده انرژی در افق چند دهه ای است و تقریبا تنها کشوری بود که تا مدتی با وجود کاهش واردات انرژی از ایران، «به طور رسمی» و البته «تا اندازه ای» به تحریم های ایالات متحده بی توجهی کرد. تراز تجاری بین چین و ایالات متحده به سمت چین سنگینی می کند و تقریبا تنها کشوری است که فشار اقتصادی بر آن برای ایالات متحده توالی منفی معنا دار دارد. از طرف دیگر نمودار مصرف گرایی جهانی نشان می دهد در میان مدت و دراز مدت اگر وضع محصولات چینی (خرده فروشی تا تکنولوژی های میانه مثل موبایل و خودرو) بهتر از ایالات متحده نباشد بدتر از آن نیست. اینها به معنای فروپاشی یا پوشالی بودن ایالات متحده نیست، بلکه بدین معناست که بازیگر آینده خاورمیانه (منطقه ما) بیش از آنکه امریکا باشد چین است. نکته دیگر، وضعیت ماست، برگ برنده ما قدرت منطقه ای ما (یا وضعیت ما در منطقه) و دارا بودن منابع انرژی بویژه گاز است (آنچه در پیش بینی های جهانی در آینده وضع بهتری نسبت به نفت دارا خواهد بود) و نکته مهم آنکه برگ برنده ما بویژه انرژی، رقیب بازار امریکا و متحدان منطقه ای این کشور اما نیاز چین است. به شرح مجدد این معنا که مطابق با آمارهای مختلف (برای مثال گزارش و پیش بینی BP) در افق ۲۰۵۰ گاز مهم ترین منبع سوخت جهان خواهد بود، چین در همین افق و تا چند دهه بعد از آن اولین مصرف کننده انرژی خواهد بود و ایران نیز جزو سه دارنده بزرگ منابع گازی جهان است. بنابراین پیوند استراتژیک با چین به عنوان یکی از دو قدرت اقتصادی جهانی دست کم از نظر اقتصادی و نیازها و منافع معقول تر می نماید. با این حال، در این راستا ذکر چند نکته را ضروری می دانم:

- می بایست توجه داشت عرصه سیاست و استراتژی عرصه بایدها و نبایدها نیست، عرصه هست ها و نیست هاست. ایران به دلایل مختلف امکان پیوند با ایالات متحده را ندارد (این گزاره بدین معنا نیست که برای کاهش تنش و امتیاز گرفتن از ایالات متحده نباید تلاش کرد) اما در نقطه مقابل امکان همکاری با چین را داراست و می تواند از نیازهای این قدرت جهانی (ولو دومین یا سومین یا چهارمین قدرت، اتنخاب و تعیین معیار با شما) استفاده کند. بنابراین نسخه تقویت ارتباط استراتژیک - اقتصادی با چین نه لزوما به معنای نفی قدرتمند بودن ایالات متحده است و نه منافاتی با تلاش برای کاهش تنش ها با غرب دارد (حتی می شود ادعا کرد ارتباط موثر و کارآمد با چین، برای کاهش تنش با غرب نیز می تواند موثر باشد. بدین معنا که چنین ارتباطی دست کم به کشورهای اروپایی نشان می دهد ایران بیش از این منتظر کشوری نمی ماند و اگر خواهان منافع اقتصادی در بازار ایران هستند می بایست به اصولی پایبند باشند). همچنین تاکید می کنم که به هیچ وجه نباید تقویت ارتباط با چین منافاتی با اصل نگاه به داخل و قوی شدن داخلی داشته باشد.

- فراموش نکنیم غرب (ایالات متحده و اروپای غربی) وضعیت سال های ۱۹۸۰ تا ۲۰۱۰ را ندارد نه به عنوان چشمه های «انحصاری» سرمایه گذاری و انتقال تکنولوژی به طور توامان و نه برای مصرف کننده ثابت بودن انرژی خاورمیانه. شرایط تغییر کرده است، چین هم توان سرمایه گذاری دارد (توانی که در مورد اروپا دیگر به اندازه سابق نیست) و هم نیازمند انرژی است (آنچه ایالات متحده از آن بی نیاز شده است اگرچه نسبت به تحولات آن همچنان حساس باشد).

- چین یکی از فعالان پروژه های موفق دو دهه اخیر کشور بوده است از جمله پروژه میادین آزادگان شمالی و یادآوران. به عبارت دیگر سطح پیشرفت تکنولوژی چینی ها به نحوی بوده است که اگرچه همچنان از همتای اروپایی و امریکایی اش پایین تر باشد اما قابلیت مقایسه را در ابعادی داراست.

نهایتا نگارنده امیدوارست فراموش نشود که در این برهه و در ایجاد ارتباط با چین، بیش از هر زمانی کشور نیازمند نهادهای کارآمد مدیریتی و نظارتی است، تا از این نیاز متقابل ایران و چین به یکدیگر به کارا ترین شکل بهره برداری شود. توجه جامعه مدنی و نهادهای مختلف از جمله دانشگاه ها به مساله چین می تواند در این زمینه نقش مکمل و راهگشا را داشته باشد که بررسی این موضوع خود تخصص و مطلبی دیگر می‌طلبد.
والرشتاین و مدل توسعه‌ای برای ایران

🔸 قریب ۱۰ ماه پیش بود که مکرون، از نظم نوین جهانی و جایگاه اروپا گفت. آن‌ زمان با استفاده از نظرات والرشتاین، رشته‌توییتی نوشتم تا بگویم بر مبنای این نظر، ایران باید به خود، مناسباتش با دنیا و همچنین برنامه اصلاحاتش چگونه بنگرد. یقینا رسیدن به برنامه‌ای عملیاتی از پس این توصیف، کار جداگانه‌ای‌ست اما گام اول برای آغاز باید این‌چنین باشد:
تصویری کلان که بتوان برنامه‌ها را بر پایه‌ی آن شکل داد.
به گمانم حالا و در خلال صحبت از همکاری ایران و چین، خواندن این رشته توییت می‌تواند مفید باشد. در ادامه توییت‌ها را عینا نقل می‌کنم.

🔸 مردان عمل که خود را کاملا فارغ از هرگونه نفوذ روشنفکری می‌پندارند، معمولا بردگان یک اندیشمند مرده هستند. والرشتاین را بپسندیم یا خیر، اندیشه‌اش تلنگری اساسی به ما می‌زند. سخنان مکرون را می‌توان در اندیشه‌های والرشتاین پیدا کرد.

🔸 اندیشه والرشتاین، حول مضمون نظامِ جهانی است. او سطح تحلیل خود را نظام جهانی می‌داند.مضمونِ مرکزیِ اندیشه والرشتاین، نظامِ جهانی است. وی نظام جهانی را یک نظام اجتماعی می‌داند که مرزها، ساختارها، گروه‌های عنصر، قواعد مشروعیت و پیوستگی خاص خود را دارد.

🔸 همه اجزاء از طریق تقسیم کار و با استفاده از مکانیزم بازار به نحوی به یکدیگر متصل می‌شوند. از دیدگاهِ والرشتاین، نظام جهانی سرمایه‌داری متضمن نابرابری‌های بنیادین بین مناطق جغرافیایی و اقتصادی است.

🔸 درحالی‌که فقر و ناتوانی مناطق پیرامونی را فراگرفته است، ثروت و قدرت در یک یا چند منطقه مرکزی جهان متمرکز است. در این بین مناطقی هستند که جزء این دو منطقه نمی‌باشند و منطقه شبه پیرامونی را تشکیل می‌دهند.

🔸 در مناطق مرکز همواره رقابت و منازعه جهت کنترل انحصاری بر آن وجود دارد. موضوع اصلی این است که والرشتاین درباره آینده نظامِ جهانی می گوید که نظامِ جهانی دچار بحران شده است.

🔸 کمونیسم به فروپاشی منجر شده است و لیبرالیسم، مشروعیت خودش را از دست داده است. او معتقد است که نظامِ جهانی کنونی به ناچار دچار فروپاشی می شود و توان حل این بحران‌ها را نخواهد داشت اما وی در مورد آلترناتیو و بدیلِ نظامِ جهان محتاط است و هیچ جایگزینِ مشخصی مطرح نمی کند.

🔸 در صورت قبول این تبیین موضوع این است که باید پذیرفت که تنها یک ساخت جهانی وجود خواهد داشت و تمام سیستم‌ها در یک کلیت نمود پیدا خواهد کرد.
از دیدگاه والرشتاین انتقال و گذارِ موقعیتی جوامع پیرامونی به جوامع نیمه پیرامونی به عنوان یک استراتژیِ دستیابی به توسعه است.

🔸 او معتقد است که در این زمینه چند استراتژی اساسی وجود دارد. اغتنام فرصت اولین راهبرد است. دیگر، دعوت از شرکت های چندملیتی و اقتصادی برای سرمایه گذاری در جوامع و کشورهای پیرامونی است؛ و راهبرد سوم، توسعه از طریقِ اعتماد به نفس جوامع پیرامونی است.

🔸 این راهبرد با در پیش گرفتن یک سیاستِ توسعه‌ای منسجم و یکپارچه که به استقلال اقتصادی بینجامد، ممکن است تحقق پیدا کند. با علم به این موارد اندیشه‌های مکرون بهتر تحلیل خواهد شد.
منطقه مرکزی را می‌توان سرمایه‌داری به مرکزیت آمریکا و اروپای غربی دانست.

🔸 اما در حال حاضر اروپا در حال واگذاری این مرکزیت به چین است. اروپا با همکاری با جوامع نیمه پیرامونی‌ می‌تواند وزنه‌ی خود را قوی‌تر کند. ایران می‌تواند یکی از کشورهای شبه پیرامونی مهم در ساخت نوین جهانی باشد. اقتصاد متنوعی که فقط ۲۵ درصد آن را نفت گاز تشکیل می‌دهد.

🔸 موقعیتی استراتژیک دارد و شاهراه اتصال شرق به غرب است، طبقه مصرف‌کننده‌ای دو برابر چین و برزیل دارد و شهرنشینیش دو برابر هند است؛ اما چالش‌های سختی برای حل کردن در پیش رو دارد. ثبات بلندمدت اقتصادی که هیچ راهی جز آشتی با دنیا ندارد، اولین گام و البته سخت‌ترین آن است.

🔸 رقابتی کردن اقتصاد و گذار از اقتصاد مرکانتیلستی دومین چالش بزرگ است. مثلث تجار، قدرت سیاسی - دینی و قدرت نظامی مانع بلند و سختی برای پریدن است. نظام مالی کارا و جراحی بزرگ بانکی چالش بعدی خواهد بود و در نهایت جذب سرمایه‌گذاری به میزان ۳.۵ تریلیون دلار دورنمای سختی‌ست.

------------
@emamisadra
درست ۶ ماه پیش جمعی از متخصصین حوزه سلامت روان، بیانیه‌ای را نوشتند که شاید در آن بحبوحه، کمتر شنیده شد.
بیانیه‌ای که می‌تواند کاملا در زیر چتر پارادایم ایمنی‌شناسی که قبلا بیان شد جا بگیرد و به‌گونه‌ای دیگر ابعاد بیماری خودایمنی را نشان دهد.

در هر حال گمان می‌کنم اکنون و بعد از گذر آن روزها خواندنش می‌تواند مفید باشد.

----------
@emamisadra
در این روزهای پرتنش و روان فرسا، كه جراحت‌هایی هولناک بر روان جامعه‌ی ایرانی فرود آمده است، اعماق فاجعه در سطوح فردی و اجتماعی می تواند فراتر از تاب آوری و هضم پذیری مردمان دردمند ایران زمین گردد و این مساله می‌تواند موجب بروز كنش‌هایی ویرانگر و پرخاشگرانه شود و گفت و شنید در فضایی فرهنگی را بین حاكمان و مردمان ناممكن سازد؛ آفتی جامعه ستیز كه برخی رویکردهای تدافعی امنیتی و انتظامی، بستر آن را سالیانی است فراهم آورده است و می تواند به عقب‌گردی فرهنگی بینجامد و خشونت‌هایی نامتمدنانه را رقم زند. 

 ▫️ملت ایران اگر‌چه سال‌هاست که به گونه‌ای مستمر استرس‌های حاد و مزمن روانی را پشت سر نهاده، اما امروز سوگوار فقدان نه فقط عزیزان با جان برابرش، كه آرمان‌های عزیزتر از جانش نیز هست. آرمان‌هایی چون آزادی، منافع ملی، استقرار حاكمیت و قانون برآمده از اراده‌ی ملت، امنیت روانی و ارتقای فرهنگی، راستی در ابعاد مختلف زیست اجتماعی و به رسمیت شناختن دیگری با هر اندیشه‌ای و احترام به جایگاه و حقوق شهروندی اش و پرهیز از دروغ و پنهان کاری. 

 ▫️وقتی حاکمیت به طور مکرر از طریق رسانه‌ای که بنا بود ملی و اعتمادساز باشد، "اصل صداقت" را مخدوش می‌سازد، یكی از ستون‌های اتكای جامعه متزلزل می‌گردد و "احساس ناامنی روانی ملی" فراتر از تحمل می‌شود و این همه راه را بر خشونت های عیان و نهان می‌گشاید.

▫️مسیر زمانی سخت‌تر می‌شود که حاکمیت از تاب آوری و تحمل عصبانیت مردم رنجوری که تا مغز استخوان احساس تحقیر و فریب خوردگی می‌کنند، عبور كند. اگر مسیر طبیعی اظهار اعتراض و خشم، - كه گاه می‌تواند حتی با اعتراض تند و ابراز خارج از عرف مدنی باشد -، تحمل نشود و حاكمیت نخواهد پذیرای شنیدن و درک و فهم آن باشد، نتیجه‌اش حل و فصل پرخاش فروخورده و اصل کینه و انتقام‌جویی در جامعه نیست، بلکه این میزان از خشم از شکلی به شکل دیگر بدل می‌شود، روان فردی و اجتماعی را درگیر خویش می‌سازد و در موقعیت‌هایی دیگر بیم آن می‌رود که سر برآورد و برای ابراز خویش مسیرهای مخرب و مهیبی را درنوردد.

 ▫️ما متخصصین حوزه‌ی سلامت روان - كه کاملا متاثر از امر سیاسی و اجتماعی است -، از تصمیم‌گیران محوری كشورمان می‌خواهیم، تا به اصلاح و بازسازی گفتمان و رابطه‌ی خود با مردمانی بنشینند، که امروزه بسیار دردمند و روان خسته‌ی آسیب‌های روانی-اجتماعی‌ای هستند که بر سر ایشان آوار شده است؛ گفتمان قیم مابانه را وانهند و صدای مردم را بشنوند، به دیگربودگی آنان احترام نهند و دیدگاه‌هایشان در مورد سرنوشتشان را به رسمیت شناسند و مشاركت آنان در زندگانی اجتماعیشان را امكان پذیر سازند، احساس نادیده انگاشته شدن را از اندیشه‌ی جامعه بزدایند، با شنیدن و پذیرش كاستی‌ها و پوزش‌خواهی در گفتار و كردار، التیامی بر آلام جامعه عرضه دارند و بستر بالندگی و پویایی روان و فرهنگ را در جامعه ی امروز ایران فراهم آورند.
------
@emamisadra
دفتر یادداشت صدرا امامی
yaghma – آدمیزاد خیک ماست نیست
🔹 من اضطراب رو اساسا یک امر اجتماعی تلقی می‌کنم؛ در نتیجه روشنفکرا هم در موقعیت اضطراب مثل بقیه مردم می‌دونم.

🔹 کارکرد روشنفکر تفکر انتقادی است البته.
این نوع تفکر و گسترش اون اساسا باید مایه نشاط باشه؛ منتهی شرایط و موقعیت‌هایی پیش میاد که با تفکر انتقادی همساز نیست یا مانع تفکر انتقادی می‌شه، از این بابت داشتن خود تفکر انتقادی با اضطراب‌هایی روبه‌روست.

🔹 بقیه مردم هم در همین موقعیت قرار دارند که این جون کندن‌های از صبح تا شب در وجه غالب جامعه ما فقط برای گذران معیشت، حتی برای فکر کردن یا فراغ خاطر، مجالی باقی نمی‌مونه. این‌ها آدم‌ها رو به سمت شی‌شدگی، به سمت از خود بیگانگی می‌بره. در چنین شرایطی روشنفکر هم دچار تنش می‌شه مثل بقیه منتهی این نکته هست که چون روشنفکران غالبا اهل بیان هستند بازتاب اضطرابشون از این طریق برای دیگران روشن‌تر هست.

🔹 در حالی که پیامد‌های اضطراب مردم رو باید در جنبه‌های رفتاری، زندگی عملی گوناگون جامعه پیدا کرد. وقتی تامین‌ها و امنیت‌ها وجود نداشته باشه، از یک طرف آدم طبعا از رشد ذهنی و نوآوری و خلاقیت باز می‌مونه، جاش ترس و پرهیز و بی اطمینانی و آشفتگی و نگرانی و سرانجام خودسانسوری و خودخوری و از خودبیگانگی جای این‌ها رو می‌گیره.


🔹 آدم که نباید همه عوامل اختلال روانی رو داشته باشه که مضطرب یا افسرده قلمداد بشه، آدمیزاد که خیک ماست نیستش انگشت بزنیم توش جای انگشت هم بیاد، جای انگشت درد و فقر و رنج و بلا و تنهایی و بی پناهی و این‌ها در آدم می‌مونه و ادبیات بهرحال اگر نتونه شکل این گونه رد انگشت‌های بلا رو در درون انسان کشف کنه خب پس چیکارس؟

🔹 من نمی‌خوام پرده‌ی سیاهی جلوی چشمم بکشم و جلوی چشم دیگران بکشم، دوستم دارم میهنمو خوب تخیل کنم. دوست دارم مردممون رو با نشاط ببینم؛ اما نمی‌تونم مثل بعضیا وانمود کنم که آب از آب تکون نخورده، همه پر نشاط و شادابند و پر شکوه و جای هیچ نگرانی هم نیست. این حرف ها کار سیاست بازانه؛ اما نویسنده نمی‌تونه این حقایق رو در قلمش جاری نکنه و نادیده بگیره و هشدار نده نسبت به اون‌ها

#محمدمختاری

------
@emamisadra