مشتاقان تعليم و تربيت
81 subscribers
1.95K photos
356 videos
5 files
242 links
پيش دبستان و دبستان پسرانه علم و پرواز
سايت : www.elmoparvaz.com
اينستاگرام:
https://www.instagram.com/elmoparvaz_
آپارات:
www.aparat.com/elmoparvazsch
Download Telegram
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺

🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿

(حکایت) 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿

🌿🌺🌿

🌿🌿🌿🌿کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.

🌿🌿🌿🌿پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.

🌿🌿🌿🌿مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد.

🌿🌿🌿🌿روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد ...
 
بله اینگونه است:

🌺🌺🌺🌺مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود!🌺🌺🌺🌺


🌺🌿 واحد پرورشی دبستان علم و پرواز 🌿🌺
 
#لطفا_با_دقت_مطالعه_کنید👇🏻

🔹روزى زنبور و مار با هم بحث می‌کردند. مار ميگفت: آدما از ترسِ ظاهر ترسناک من میمیرن، نه بخاطر نيشم! مار برای اثبات حرفش، به چوپانى که زير درختى خوابيده بود؛ نزديک شد و به زنبور گفت: من چوپان را نيش مى‌زنم اما تو بالاى سرش سر و صدا کن!

🔹مار چوپان را نيش زد و زنبور بالای سرش پرواز کرد.
چوپان گفت: اى زنبور لعنتى! و شروع به مکيدن جاى نيش و تخليه زهر کرد و خوب شد.

🔹مار و زنبور نقشه ديگه اى کشيدند: اين بار زنبور نيش زد و مار خودنمايى کرد! چوپان از خواب پريد و همين که مار را ديد، از ترس پا به فرار گذاشت! از ضمادی استفاده نکرد و چند روز بعد، چوپان به خاطر ترس از مار و نيش زنبور مرد!

🔻خيلى از مشكلات هم همين هستند؛ و آدم‌ها فقط بخاطر ترس از آنها، نابود ميشوند. همه چى بر میگرده به برداشت ما از زندگى. برای همين بهتره ديدگاهمان رو مثبت كنيم "مواظب تلقين های زندگی باشیم!

🔺تلقین برای این ویروس ناشناخته جدید سخت تر از خودبیماری است. مواظب باشید و جوانب احتیاط و بهداشت را رعایت کنید اما خیلی بهش فکر نکنید. 🔻



🌺🌿واحد پرورشی دبستان علم و پرواز🌿🌺
چطور از ماسک‌های یکبار مصرف استفاده کنیم؟

🆔 @elmoparvazsch1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#مشاوره
#فرزندپروری
#کرونا
اولیا محترم لطفا این ویدیئو را با دقت مشاهده کنید تا به درستی کودکان را از آسیبهای مربوط به ویروس کرونا محافظت کنید.

هرگونه سوال شما در صفحه اینستاگرام مدرسه پاسخ داده خواهد شد.

☃️واحد مشاوره دبستان علم و پرواز☃️

@elmoparvazsch1🌸❄️🌸
#مشاوره
#فرزندپروری


سلام مامان باباهای مهربون ..

یه سلام پر انرژی هم به پسرای توانمند ، با نشاط و دوست داشتنی خودم .. 🥰

دلم‌ برای نگاه پاک ، شوخی های کودکانه و شیطنت های شما تنگ شده.. 🥰

آرزو می کنم حال همتون خوبِ خوب باشه و بعد از تعطیلی های اجباری روی ماه تک تکتون رو صحیح و سالم ببینم .😍

عزیزانم برای اینکه زحمات چند ماهه هممون از بین نره تو این تعطیلات می خوام از خونه بیرون نرید و در کنار بازی و سرگرمی ، با حس مسولیت پذیری که دارید، تکالیف رو به موقع انجام بدید .( همونطور که می دونید انجام هر تکلیف مارو یک قدم به سمت موفقیت نزدیک‌میکنه .)📖🧠

پس با فیلم ها و ویس های معلمان زحمت کش کلاس خودکه در کانال کلاسیتون گذاشته میشه همراه باشید و تا اتمام تعطیلات اجباری از مامان نازنین فعالیت روزانه ی خودتون رو بپرسید .👌

دعا میکنم کودکان سرزمینم و پدران و مادران این دیار در این روزهای حساس و خاص در پناه خدا سلامت باشند .تا دوباره با طنین اشتیاقشان الفبای زندگی را در دامن مدرسه زمزمه کنند .


☃️واحد مشاوره دبستان علم و پرواز☃️

@elmoparvazsch1🌸❄️🌸
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺

🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿

🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿

🌿🌺🌿


با سلام خدمت اولیای محترم و پسرای گلم امیدوارم همگی سلامت باشید .
واحد پرورشی دبستان علم و پرواز در نظر دارد هر روز راس ساعت ۶ بعد از ظهر برای شما عزیزان حکایتی زیبا و دنباله دار قرار دهد .
امیدارم که بخونید و لذت ببرید .
پس وعده ما از الان روزانه ساعت ۶ بعد از ظهر

🌺نام داستان:جهانگرد و زرگر 🌺

🌺برگرفته شده از کلیله و دمنه🌺

🌺نویسنده:محمود احیایی🌺

🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@elmoparvazsch1
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖

#حکایت
#جهانگرد و زرگر
#قسمت اول


مرد جهانگرد گامهایش را تندتر کرد‌آفتاب لحظه به لحظه داغ تر می شد و زمین را هم داغ تر می کرد.



جهانگرد کلاه لبه دارش را پایین کشید و دو سوی جاده را پایید .کوه های بلند و پر آفتاب سمت راست و زمین های خشک سمت چپ جاده، انگار تشنگی او را بیشتر می کرد .می دانست پشت این کوهها جنگل بزرگی است و ممکن است آب هم پیدا شود ،اما بالا رفتن از کوههای به این بلندی ،کار او نبود .
🏔🏔🏔🏔🏔🏔

نگاه خسته مرد روی جاده افتاد و تا عمق جاده را پیمود ،اما هنوز نشانه ای از یک شهر یا ده یا حتی یک آبادی کوچک ،پیدا نبود.
قطره های درشت عرق از پیشانی بلند مرد روی گونه های برجسته و لپ های صافش ریخت .چشمان درشت ،بینی کوچک و دهان تنگش با آن چانه مربع شکل و گردن کوتاه دم به دم در زیر گرما سرختر می شد .

ناگهان در سمت راست جاده ، پای کوه دهانه ی چاهی را دید ،امید کم رنگی در قلبش دوید،فکر کرد ممکن است چاه، آب داشته باشد .

🏜🏜🏜🏜🏜🏜🏜🏜🏜🏜🏜

از جاده ی باریک خاکی بیرون رفت ، هیکل بلند و باریکش را با خستگی جلو کشید و به سوی دهانه ی چاه رفت.به لبه ی چاه که رسید ایستاد و سرش را جلو برد ،نگاهش در تاریکی چاه گم شد .سپس لبه ی چاه نشست و باز نگاه کرد.در همین لحظه صدایی از توی چاه بلند شد .مرد جهانگرد جا خورد و تعجب کرد .پیش خودش گفت :"نکند اشتباه می کنم؟!"
سرش را جلو تر برد و خوب گوش داد ،انگار چند نفر باهم حرف میزدند !مرد سرش را برگرداند و دور و بر جاده را پایید ،هیچ کس پیدا نبود .یادش آمد از یک سال پیش که از شهرش بیرون آمده و سفر دور و درازش را آغاز کرده بود ،چیزهای عجیب و حادثه های زیادی دیده بود ، اما حالا حس میکردبا یک رویداد باور نکردنی روبرو شده است!
باز پیش خودش گفت:"چطور ممکن است توی یک چاه متروکه در دل بیابان چند نفرزندگی کنند؟!"


✳️✳️خوب به نظرتون توی چاه چی بود یا کی بود ؟؟داستان رو دنبال کنید تا به راز چاه پی ببرید🤔🤔

🌿🌺واحد پرورشی دبستان علم و پرواز 🌺🌿
@elmoparvazsch1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ورزش
#یکشنبه

ما اول عادتهایمان رو می سازیم. بعد عادتهایمان مارا می سازند. بیایید ورزش را به یک عادت در زندگیمان تبدیل کنیم.

دوستان عزیزم سلام
امروز یکشنبست و قراره بچه ها تو خونه ورزش کنن

🔸۳ تا ست ۱۰ تایی پروانه🔸

نیازی نیست این حرکات رو عکس و فیلمش رو بفرستید چون الان بهتون میگن که باید چیکار کنید

⚽️داحد ورزش دبستان علم و پرواز⚽️

@elmoparvazsch1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#مشاوره
#فرزندپروری
#بازی

این روزا که تو خونه نشستیم بیش تر از هر زمانی فرصت داریم برای اینکه با بچه ها بازی کنیم.
قول میدم که که در هفته براتون چندتا بازی که هم کم هزینه است و هم ساده در نظر بگیرم و بهتون پیشنهاد کنم.
امیدوارم پسرای گلم دوست داشته باشن و لذت ببرن.

☃️واحد مشاوره دبستان علم و پرواز☃️

@elmoparvazsch1🌸❄️🌸
#ورزش
#یکشنبه

قابل توجه اولیای عزیز
همه دانش اموزان از پایه پیش دبستانی تا ششم یه مهارت ورزشی انجام بدن(روپایی،طناب زنی،پنجه زدن تا توپ والیبال و ...) برای ما در دایرکت اینستاگرام برای ارسال کنید

زمان فیلم ها ۲۰ تا ۳۰ ثانیه باشه

دایرکت اینستاگرام به نشانی زیر👇

Www.instagram.com/elmoparvaz
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ورزش
#یکشنبه

این یه نمونه از مهارت های ورزشی گل پسرامونه

برای دیدن مهارت های ورزشی بچه ها استوری های اینستاگرام رو از دست ندید👇
Www.instagram.com/elmoparvaz
#حکایت
#جهانگرد و زرگر
#قسمت دوم

بله تا اونجا گفتیم که از توی چاه صدایی اومد و جهانگرد رو کنجکاو کرد که کی تو چاهه
حالا ادامه ی داستان:


جهانگرد سرش را پایین تر برد و داد زد:
-آهای کسی توی این چاه است؟!
چند لحظه صدایی نیامد ،ناگهان سر و صداها ،در ته چاه با هم قاطی شد
-ما را نجات بده!
-ثواب دارد!
-مدتهاست توی این چاه اسیر هستیم !
-پاداشت را میدهیم.

مرد تازه فهمید چند نفر که از اینجا رد می شده اند ،یا از کوه پایین می آمدند توی چاه افتاده اند و نمیتوانند بیرون بیایند .
فوری لباده ی بلند و آبی رنگش را در آورد،کوله بارش را هم روی زمین گذاشت و در ِ آن را باز کرد .طناب محکم و بلندی از میان اثاثیه و خرد و ریزه هایش برداشت ،نوک طناب را به سنگ کوچکی بست و داد زد :
-آهای! آماده باشید !الان طناب به ته چاه می آید ،یکی یکی طناب را به دور کمرتان ببندید تا من شما را بالا بکشم.

سر و صدا ها از ته چاه بلند شد :
-خدا عوضت بدهد .
-ما هم زحمتت را جبران می کنیم !
مرد جهانگرد که حالا تشنگی و گرما را از یاد برده بود نوک طناب را توی چاه ول کرد ،طناب پایین رفت و چند لحظه بعد صدایی بلند شد ؛

-آهای بکش بالا

مرد جای پایش را بر لبه ی چاه محکم کرد و با تمام زورش شروع به کشیدن طناب کرد .حالا تمام تنش از عرق خیس شده و ته گلویش از تشنگی می سوخت ،اما او فقط به فکر رهایی کسانی بود که توی چاه افتاده و از او کمک میخواستند .

چند لحظه گذشت و ناگهان سر یک بوزینه از دهانه چاه بیرون آمد !هنوز مرد جهانگرد حرفی نزده بود که بوزینه دو دستش را به دو سوی لبه ی چاه گذاشت و بیرون پرید ،طناب را از کمرش باز کرد و رو بروی مرد ایستاد و با صدای تو دماغی اش گفت:
-تو جان مرا نجات دادی ،اگر تو نرسیده بودی ،من از گرسنگی و تشنگی در ته چاه می مردم.

🦧🦧🦧🦧🦧🦧🦧🦧🦧🦧🦧🦧

مرد هیکل و چهره بوزینه را که از گرسنگی استخوانی شده بود نگاه کرد و پرسید :

-چی شد که توی چاه افتادی؟!

بوزینه در حالی که موهای خاکی بدنش را می تکاند ،گفت:

-شب بود و هوا تاریک بود ،از اینجا رد می شدم،افتادم توی چاه .درست همانجور که........

🌺🌿واحد پرورشی دبستان علم و پرواز 🌿🌺

🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺

@elmoparvazsch1
#آموزش_مجازی
#نظر_سنجی

دوستان عزیزم سلام
دیروز در اینستاگرام یه نظر سنجی گذاشتیم و میخواستیم نظر شما رو درباره برگزاری کلاس های مجازی بدونیم که خداروشکر رو سفید شدیم و همه شما عزیزان راضی بودید😊

این عکس ها فقط تعدادی از نظرات شما عزیزان هست

اگر میخوایید تو نظر سنجی شرکت کنید یا نظرات بقیه دوستان رو ببینید روی لینک پایین یه ضربه بزنید👇

Www.instagram.com/elmoparvaz
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#مشاوره
#فرزندپروری
#بازی

امروز هم میخوام بهتون یک بازی جدید ، هیجان انگیز ، و کم هزینه و ساده معرفی کنم.
بعد از اینکه تکالیفتونو انجام دادید ، جهت رفع خستگی و بالا رفتن هیجانتون تو خونه با خانواده بازی کنید.


☃️واحد مشاوره دبستان علم و پرواز☃️


@elmoparvazsch1
#حکایت
#جهانگرد و زرگر
#قسمت سوم

-شب بود و هوا تاریک بود ،از اینجا رد می شدم،توی چاه افتادم درست همانطور که مار،ببر و مرد زرگر توی این چاه افتادند و حالا منتظر هستند تو آنها را در آوری ،اما از من به تو نصیحت که مرد زرگر را در نیاور!چون آدم بدجنسی است و فقط به مال دنیا فکر می کند،یقین داشته باش اگر بیرون بیاید زهرش را به تو می ریزد!

🐍🐯🐍🐯🐍🐯🐍🐯🐍🐯🐍🐯🐍

مرد جهانگرد با تعجب سر تا پای بوزینه را نگاه کرد و گفت:
-تو از کجا می دانی او چنین آدمی است؟
بوزینه کمرش را راست کرد ،سر پا روی زمین نشست و گفت:
-همین چند روزه که با او توی چاه بودم ، شناختمش او زرگر و زرشناس پادشاه است و عده ی زیادی کارگر زیر دستش کار می کنند و خیلی هم ثروتمند است ،کارش این است که دور و بر کشور می گردد و هر جا قطعه ای طلا ،گوشواره،سینه ریز ،دستبند و النگو می بیند بازور از دست صاحبش در می آورد و به خزانه پادشاه تحویل می دهد ،همیشه هم ده تا سرباز با او هستند که هر جا او طلای با ارزشی تشخیص داد آن را تصاحب کنند و به خزانه ی پادشاه برسانند ،این بار موقع سفر از سربازانش دور شده و توی چاه افتاده ،می گوید موقع شب آنها را گم کرده و اشتباهی به این سمت آمده است .

👑💍👑💍👑💍👑💍👑💍👑💍👑

جهانگرد گفت:
-هر چه باشد انسان است.
سپس سر طناب را توی چاه انداخت و چند لحظه بعد صدایی بلند شد:

-بکش بالا!من مار هستم .
مرد طناب را بالا کشید و مار سبک وزن فوری در دهانه چاه پیدا شد،فیشی کرد و زبانش را دور دهانش کشید و جلو آمد ،سرش را روی کفش چرمین مرد مالید و گفت :

🐍👞🐍👞🐍👞🐍👞🐍👞🐍👞🐍

-دوست من ،اگر تو نبودی من در ته چاه می مردم!
جهانگرد با تعجب گفت:
-تو که خزنده ای چرا ته چاه مانده ای؟میتوانستی روی دیوار چاه بخزی و خودت را بالا بکشی.

مار دهانش را باز کرد و فیش و فیشی کرد و با صدای نازکش گفت:
-آخر من داشتم از لبه ی این چاه رد می شدم ، ناگهان توفان سختی شروع شد و من تاآمدم به خودم بجنبم توی چاه پرت شدم و دیدم بوزینه و ببر هم آنجا هستند ، آنقدر کمرم درد گرفته بود که هنوز به سختی روی زمین می خزم چه برسد به اینکه از دیواره ی چاه ِبه این گودی بالا بیایم ،دیواره ی بلند و صاف صاف .

بوزینه مار را که حالا خودش را در سینه آفتاب داغ ول داده و کیف می کرد نگاه کرد و
گفت : .........

🌺🌿واحد پرورشی دبستان علم و پرواز🌿🌺

🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺

@elmoparvazsch1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گر نگهدارِ من آن است که من می‌دانم
شیشه را در بغلِ سنگ نگه می‌دارد...
#مشاوره
#فرزندپروری
#معرفی_کتاب

این روزها که اوقات فراغتمون زیادِ از مطالعه غافل نشیم...
مامان باباها یادتون تو کارگاه ها میگفتم یکی از راه های آموزش برای گروه سنی کودک استفاده از قصه است ؟!...
من براتون کتاب معرفی میکنم که هم زمانِ باکیفیت را با فرزندانتون تجربه کنید و هم آموزش غیر مستقیم داشته باشید.

راستی ، این روزا خیلی از کتاب فروشی ها ،فروش آنلاین دارن،از این فرصت استفاده کنیید.

⭕️ لطفا به گروه سنی روی کتاب دقت کنید.

☃️واحد مشاوره دبستان علم و پرواز☃️
@elmoparvazsch1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM