مشتاقان تعليم و تربيت
80 subscribers
1.95K photos
356 videos
5 files
242 links
پيش دبستان و دبستان پسرانه علم و پرواز
سايت : www.elmoparvaz.com
اينستاگرام:
https://www.instagram.com/elmoparvaz_
آپارات:
www.aparat.com/elmoparvazsch
Download Telegram
#مشاوره
#فرزندپروری


سلام مامان باباهای مهربون ..

یه سلام پر انرژی هم به پسرای توانمند ، با نشاط و دوست داشتنی خودم .. 🥰

دلم‌ برای نگاه پاک ، شوخی های کودکانه و شیطنت های شما تنگ شده.. 🥰

آرزو می کنم حال همتون خوبِ خوب باشه و بعد از تعطیلی های اجباری روی ماه تک تکتون رو صحیح و سالم ببینم .😍

عزیزانم برای اینکه زحمات چند ماهه هممون از بین نره تو این تعطیلات می خوام از خونه بیرون نرید و در کنار بازی و سرگرمی ، با حس مسولیت پذیری که دارید، تکالیف رو به موقع انجام بدید .( همونطور که می دونید انجام هر تکلیف مارو یک قدم به سمت موفقیت نزدیک‌میکنه .)📖🧠

پس با فیلم ها و ویس های معلمان زحمت کش کلاس خودکه در کانال کلاسیتون گذاشته میشه همراه باشید و تا اتمام تعطیلات اجباری از مامان نازنین فعالیت روزانه ی خودتون رو بپرسید .👌

دعا میکنم کودکان سرزمینم و پدران و مادران این دیار در این روزهای حساس و خاص در پناه خدا سلامت باشند .تا دوباره با طنین اشتیاقشان الفبای زندگی را در دامن مدرسه زمزمه کنند .


☃️واحد مشاوره دبستان علم و پرواز☃️

@elmoparvazsch1🌸❄️🌸
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺

🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿

🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿

🌿🌺🌿


با سلام خدمت اولیای محترم و پسرای گلم امیدوارم همگی سلامت باشید .
واحد پرورشی دبستان علم و پرواز در نظر دارد هر روز راس ساعت ۶ بعد از ظهر برای شما عزیزان حکایتی زیبا و دنباله دار قرار دهد .
امیدارم که بخونید و لذت ببرید .
پس وعده ما از الان روزانه ساعت ۶ بعد از ظهر

🌺نام داستان:جهانگرد و زرگر 🌺

🌺برگرفته شده از کلیله و دمنه🌺

🌺نویسنده:محمود احیایی🌺

🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@elmoparvazsch1
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖

#حکایت
#جهانگرد و زرگر
#قسمت اول


مرد جهانگرد گامهایش را تندتر کرد‌آفتاب لحظه به لحظه داغ تر می شد و زمین را هم داغ تر می کرد.



جهانگرد کلاه لبه دارش را پایین کشید و دو سوی جاده را پایید .کوه های بلند و پر آفتاب سمت راست و زمین های خشک سمت چپ جاده، انگار تشنگی او را بیشتر می کرد .می دانست پشت این کوهها جنگل بزرگی است و ممکن است آب هم پیدا شود ،اما بالا رفتن از کوههای به این بلندی ،کار او نبود .
🏔🏔🏔🏔🏔🏔

نگاه خسته مرد روی جاده افتاد و تا عمق جاده را پیمود ،اما هنوز نشانه ای از یک شهر یا ده یا حتی یک آبادی کوچک ،پیدا نبود.
قطره های درشت عرق از پیشانی بلند مرد روی گونه های برجسته و لپ های صافش ریخت .چشمان درشت ،بینی کوچک و دهان تنگش با آن چانه مربع شکل و گردن کوتاه دم به دم در زیر گرما سرختر می شد .

ناگهان در سمت راست جاده ، پای کوه دهانه ی چاهی را دید ،امید کم رنگی در قلبش دوید،فکر کرد ممکن است چاه، آب داشته باشد .

🏜🏜🏜🏜🏜🏜🏜🏜🏜🏜🏜

از جاده ی باریک خاکی بیرون رفت ، هیکل بلند و باریکش را با خستگی جلو کشید و به سوی دهانه ی چاه رفت.به لبه ی چاه که رسید ایستاد و سرش را جلو برد ،نگاهش در تاریکی چاه گم شد .سپس لبه ی چاه نشست و باز نگاه کرد.در همین لحظه صدایی از توی چاه بلند شد .مرد جهانگرد جا خورد و تعجب کرد .پیش خودش گفت :"نکند اشتباه می کنم؟!"
سرش را جلو تر برد و خوب گوش داد ،انگار چند نفر باهم حرف میزدند !مرد سرش را برگرداند و دور و بر جاده را پایید ،هیچ کس پیدا نبود .یادش آمد از یک سال پیش که از شهرش بیرون آمده و سفر دور و درازش را آغاز کرده بود ،چیزهای عجیب و حادثه های زیادی دیده بود ، اما حالا حس میکردبا یک رویداد باور نکردنی روبرو شده است!
باز پیش خودش گفت:"چطور ممکن است توی یک چاه متروکه در دل بیابان چند نفرزندگی کنند؟!"


✳️✳️خوب به نظرتون توی چاه چی بود یا کی بود ؟؟داستان رو دنبال کنید تا به راز چاه پی ببرید🤔🤔

🌿🌺واحد پرورشی دبستان علم و پرواز 🌺🌿
@elmoparvazsch1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ورزش
#یکشنبه

ما اول عادتهایمان رو می سازیم. بعد عادتهایمان مارا می سازند. بیایید ورزش را به یک عادت در زندگیمان تبدیل کنیم.

دوستان عزیزم سلام
امروز یکشنبست و قراره بچه ها تو خونه ورزش کنن

🔸۳ تا ست ۱۰ تایی پروانه🔸

نیازی نیست این حرکات رو عکس و فیلمش رو بفرستید چون الان بهتون میگن که باید چیکار کنید

⚽️داحد ورزش دبستان علم و پرواز⚽️

@elmoparvazsch1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#مشاوره
#فرزندپروری
#بازی

این روزا که تو خونه نشستیم بیش تر از هر زمانی فرصت داریم برای اینکه با بچه ها بازی کنیم.
قول میدم که که در هفته براتون چندتا بازی که هم کم هزینه است و هم ساده در نظر بگیرم و بهتون پیشنهاد کنم.
امیدوارم پسرای گلم دوست داشته باشن و لذت ببرن.

☃️واحد مشاوره دبستان علم و پرواز☃️

@elmoparvazsch1🌸❄️🌸
#ورزش
#یکشنبه

قابل توجه اولیای عزیز
همه دانش اموزان از پایه پیش دبستانی تا ششم یه مهارت ورزشی انجام بدن(روپایی،طناب زنی،پنجه زدن تا توپ والیبال و ...) برای ما در دایرکت اینستاگرام برای ارسال کنید

زمان فیلم ها ۲۰ تا ۳۰ ثانیه باشه

دایرکت اینستاگرام به نشانی زیر👇

Www.instagram.com/elmoparvaz
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ورزش
#یکشنبه

این یه نمونه از مهارت های ورزشی گل پسرامونه

برای دیدن مهارت های ورزشی بچه ها استوری های اینستاگرام رو از دست ندید👇
Www.instagram.com/elmoparvaz
#حکایت
#جهانگرد و زرگر
#قسمت دوم

بله تا اونجا گفتیم که از توی چاه صدایی اومد و جهانگرد رو کنجکاو کرد که کی تو چاهه
حالا ادامه ی داستان:


جهانگرد سرش را پایین تر برد و داد زد:
-آهای کسی توی این چاه است؟!
چند لحظه صدایی نیامد ،ناگهان سر و صداها ،در ته چاه با هم قاطی شد
-ما را نجات بده!
-ثواب دارد!
-مدتهاست توی این چاه اسیر هستیم !
-پاداشت را میدهیم.

مرد تازه فهمید چند نفر که از اینجا رد می شده اند ،یا از کوه پایین می آمدند توی چاه افتاده اند و نمیتوانند بیرون بیایند .
فوری لباده ی بلند و آبی رنگش را در آورد،کوله بارش را هم روی زمین گذاشت و در ِ آن را باز کرد .طناب محکم و بلندی از میان اثاثیه و خرد و ریزه هایش برداشت ،نوک طناب را به سنگ کوچکی بست و داد زد :
-آهای! آماده باشید !الان طناب به ته چاه می آید ،یکی یکی طناب را به دور کمرتان ببندید تا من شما را بالا بکشم.

سر و صدا ها از ته چاه بلند شد :
-خدا عوضت بدهد .
-ما هم زحمتت را جبران می کنیم !
مرد جهانگرد که حالا تشنگی و گرما را از یاد برده بود نوک طناب را توی چاه ول کرد ،طناب پایین رفت و چند لحظه بعد صدایی بلند شد ؛

-آهای بکش بالا

مرد جای پایش را بر لبه ی چاه محکم کرد و با تمام زورش شروع به کشیدن طناب کرد .حالا تمام تنش از عرق خیس شده و ته گلویش از تشنگی می سوخت ،اما او فقط به فکر رهایی کسانی بود که توی چاه افتاده و از او کمک میخواستند .

چند لحظه گذشت و ناگهان سر یک بوزینه از دهانه چاه بیرون آمد !هنوز مرد جهانگرد حرفی نزده بود که بوزینه دو دستش را به دو سوی لبه ی چاه گذاشت و بیرون پرید ،طناب را از کمرش باز کرد و رو بروی مرد ایستاد و با صدای تو دماغی اش گفت:
-تو جان مرا نجات دادی ،اگر تو نرسیده بودی ،من از گرسنگی و تشنگی در ته چاه می مردم.

🦧🦧🦧🦧🦧🦧🦧🦧🦧🦧🦧🦧

مرد هیکل و چهره بوزینه را که از گرسنگی استخوانی شده بود نگاه کرد و پرسید :

-چی شد که توی چاه افتادی؟!

بوزینه در حالی که موهای خاکی بدنش را می تکاند ،گفت:

-شب بود و هوا تاریک بود ،از اینجا رد می شدم،افتادم توی چاه .درست همانجور که........

🌺🌿واحد پرورشی دبستان علم و پرواز 🌿🌺

🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺

@elmoparvazsch1
#آموزش_مجازی
#نظر_سنجی

دوستان عزیزم سلام
دیروز در اینستاگرام یه نظر سنجی گذاشتیم و میخواستیم نظر شما رو درباره برگزاری کلاس های مجازی بدونیم که خداروشکر رو سفید شدیم و همه شما عزیزان راضی بودید😊

این عکس ها فقط تعدادی از نظرات شما عزیزان هست

اگر میخوایید تو نظر سنجی شرکت کنید یا نظرات بقیه دوستان رو ببینید روی لینک پایین یه ضربه بزنید👇

Www.instagram.com/elmoparvaz
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#مشاوره
#فرزندپروری
#بازی

امروز هم میخوام بهتون یک بازی جدید ، هیجان انگیز ، و کم هزینه و ساده معرفی کنم.
بعد از اینکه تکالیفتونو انجام دادید ، جهت رفع خستگی و بالا رفتن هیجانتون تو خونه با خانواده بازی کنید.


☃️واحد مشاوره دبستان علم و پرواز☃️


@elmoparvazsch1
#حکایت
#جهانگرد و زرگر
#قسمت سوم

-شب بود و هوا تاریک بود ،از اینجا رد می شدم،توی چاه افتادم درست همانطور که مار،ببر و مرد زرگر توی این چاه افتادند و حالا منتظر هستند تو آنها را در آوری ،اما از من به تو نصیحت که مرد زرگر را در نیاور!چون آدم بدجنسی است و فقط به مال دنیا فکر می کند،یقین داشته باش اگر بیرون بیاید زهرش را به تو می ریزد!

🐍🐯🐍🐯🐍🐯🐍🐯🐍🐯🐍🐯🐍

مرد جهانگرد با تعجب سر تا پای بوزینه را نگاه کرد و گفت:
-تو از کجا می دانی او چنین آدمی است؟
بوزینه کمرش را راست کرد ،سر پا روی زمین نشست و گفت:
-همین چند روزه که با او توی چاه بودم ، شناختمش او زرگر و زرشناس پادشاه است و عده ی زیادی کارگر زیر دستش کار می کنند و خیلی هم ثروتمند است ،کارش این است که دور و بر کشور می گردد و هر جا قطعه ای طلا ،گوشواره،سینه ریز ،دستبند و النگو می بیند بازور از دست صاحبش در می آورد و به خزانه پادشاه تحویل می دهد ،همیشه هم ده تا سرباز با او هستند که هر جا او طلای با ارزشی تشخیص داد آن را تصاحب کنند و به خزانه ی پادشاه برسانند ،این بار موقع سفر از سربازانش دور شده و توی چاه افتاده ،می گوید موقع شب آنها را گم کرده و اشتباهی به این سمت آمده است .

👑💍👑💍👑💍👑💍👑💍👑💍👑

جهانگرد گفت:
-هر چه باشد انسان است.
سپس سر طناب را توی چاه انداخت و چند لحظه بعد صدایی بلند شد:

-بکش بالا!من مار هستم .
مرد طناب را بالا کشید و مار سبک وزن فوری در دهانه چاه پیدا شد،فیشی کرد و زبانش را دور دهانش کشید و جلو آمد ،سرش را روی کفش چرمین مرد مالید و گفت :

🐍👞🐍👞🐍👞🐍👞🐍👞🐍👞🐍

-دوست من ،اگر تو نبودی من در ته چاه می مردم!
جهانگرد با تعجب گفت:
-تو که خزنده ای چرا ته چاه مانده ای؟میتوانستی روی دیوار چاه بخزی و خودت را بالا بکشی.

مار دهانش را باز کرد و فیش و فیشی کرد و با صدای نازکش گفت:
-آخر من داشتم از لبه ی این چاه رد می شدم ، ناگهان توفان سختی شروع شد و من تاآمدم به خودم بجنبم توی چاه پرت شدم و دیدم بوزینه و ببر هم آنجا هستند ، آنقدر کمرم درد گرفته بود که هنوز به سختی روی زمین می خزم چه برسد به اینکه از دیواره ی چاه ِبه این گودی بالا بیایم ،دیواره ی بلند و صاف صاف .

بوزینه مار را که حالا خودش را در سینه آفتاب داغ ول داده و کیف می کرد نگاه کرد و
گفت : .........

🌺🌿واحد پرورشی دبستان علم و پرواز🌿🌺

🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺

@elmoparvazsch1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گر نگهدارِ من آن است که من می‌دانم
شیشه را در بغلِ سنگ نگه می‌دارد...
#مشاوره
#فرزندپروری
#معرفی_کتاب

این روزها که اوقات فراغتمون زیادِ از مطالعه غافل نشیم...
مامان باباها یادتون تو کارگاه ها میگفتم یکی از راه های آموزش برای گروه سنی کودک استفاده از قصه است ؟!...
من براتون کتاب معرفی میکنم که هم زمانِ باکیفیت را با فرزندانتون تجربه کنید و هم آموزش غیر مستقیم داشته باشید.

راستی ، این روزا خیلی از کتاب فروشی ها ،فروش آنلاین دارن،از این فرصت استفاده کنیید.

⭕️ لطفا به گروه سنی روی کتاب دقت کنید.

☃️واحد مشاوره دبستان علم و پرواز☃️
@elmoparvazsch1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بابت تاخیر برای ارسال قسمت چهارم داستان عذر خواهی می کنم و حالا قسمت چهارم 👇👇
#حکایت
#جهانگردو زرگر
#قسمت چهارم

بوزینه مار را که حالا خودش را در سینه آفتاب داغ ول داده و کیف می کرد نگاه کرد و گفت:

💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎

-من در باره مرد زرگر و پستی او با دوستمان حرف زدم،اما او باور نمی کند و می خواهد مرد زرگر را هم نجات دهد .

مار سرش را راست گرفت و به مرد جهانگرد گفت:

-اشتباه میکنی دوست من،همانجور که بوزینه به تو گفت و بعد ببر هم شهادت خواهد داد ،این زرگر مزدور پادشاه و شریک ستمگری های اوست و آدم درستی نیست ،من و بوزینه و ببر وقتی توی چاه افتادیم ،به قدری درد خودمان را داشتیم که لطمه ای به مرد زرگر نزدیم ،ولی او آدم درستی نیست.

💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥

مرد جهانگرد در حالی که طناب را توی چاه ول می کرد گفت:
-هر جور باشد به من ربطی ندارد ،فقط می خواهم نجاتش بدهم، آخر او هم جان دارد ،تازه انسان هم هست .

🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀

بوزینه گفت:

-هر انسانی را که نباید نجات داد ،انسانی که به دیگران ضرر بزند و آنها را آزار دهد ،در واقع انسان نیست و فقط ظاهر انسانی دارد و باید با او مبارزه کرد.

در این لحظه طناب به ته چاه رسید و صدای کلفت ببر بلند شد :


🐯🐯🐯🐯🐯🐯🐯🐯🐯🐯🐯

-آهای بکش بالا !من ببر هستم !
مرد تمام زورش را در دستهایش جمع کرد و شروع به کشیدن طناب کرد ،اما ببر خیلی سنگین بود .بوزینه که دید مرد جهانگرد نمی تواند به تنهایی ببر را بالا بکشد به کمک او رفت و سر طناب را گرفت و شروع به کشیدن کرد .
مار خندید و گفت:

🐍🐍🐍🐍🐍🐍🐍🐍🐍🐍🐍🐍

-حیف که من نمیتوانم به شما کمک کنم ،نه دست دارم ، نه اصلا زوری توی بدنم هست .
بوزینه همانجور که زور می زد و به کمک مرد جهانگرد طناب را می کشید به مار گفت :

-شاید هم یک وقت یک کاری پیش بیاید که فقط تو بتوانی آن را انجام دهی ،دنیا را چه دیدی؟
در همین لحظه سر گنده ببر از میان حلقه چاه پیدا شد ،دو دستش را به دو سوی چاه گرفت و روی زمین آمد و طناب را از کمرش باز کرد .
ناگهان نور تند آفتاب چشمانش را زد

🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞

فوری چشمانش را بست و روی زمین ولو شد و گفت :

-استخوانهایم از درد دارد میترکد ،وقتی توی چاه افتادم،چند جای بدنم شکست ،سپس بلند شد چند گام راه رفت اما بد جور می لنگید .به مرد جهانگرد نزدیک شد ،جلوی پایش زانو زد و با همان صدای کلفتش گفت:


-زحمتت را تلافی میکنم مرد .

آنوقت دور و برش را نگاه کرد ،هنوز چشمانش به روشنایی عادت نکرده بود که ......

🌿🌺واحد پرورشی دبستان علم و پرواز🌺🌿

@elmoparvazsch1
#مشاوره
#فرزندپروری

عوامل مخاطره‌آمیز کودکان و نوجوانان در خانواده چیست؟

سبک فرزندپروری نادرست، اختلافات، نزاع و نابه‌سامانی در خانواده، سبک زندگی نامناسب خانواده و سابقه رفتارهای پرخطر در خانواده.

چگونه می‌توانیم از کودکان و نوجوانان مراقبت کنیم؟

مهارت‌های خودمراقبتی را به آنها آموزش دهیم، خطراتی که آنها را تهدید می‌کند بشناسیم، عوامل مخاطره‌آمیز و تهدیدکننده آنها را کنترل و کاهش دهیم. زمینه‌های بهداشت و سلامت روان آنها را تقویت کنیم و تاب‌آوری آنها در رویدادهای ناگوار و شرایط مخاطره‌آمیز را افزایش دهیم.

چه مهارت‌هایی را باید به فرزندانمان بیاموزیم؟

1.مهارت‌های شخصی که عبارتند از: شناخت مسئله، تصمیم‌گیری، خودکنترلی، رفتارها و عادت‌های سالم، شناخت عواطف و احساسات، قضاوت‌های درست و مناسب و عزت نفس.

2.مهارت‌های مواجهه موثر که عبارتند از: مدیریت استرس، مقابله با ناامیدی، مقابله با شکست، درخواست کمک، سازگاری و انعطاف پذیری و فایق آمدن بر مشکلات و موانع.

3.مهارت‌های اجتماعی که عبارتند از: رشد مهارت‌های ارتباطی خوب، در نظر گرفتن و توجه به دیدگاه‌های دیگران، همکاری و مشارکت با دیگران، مقاومت در برابر فشار همسالان، دوستیابی مناسب و حفظ دوستان خوب و مهارت نه گفتن.

4. مهارت‌های شناخت خطر که عبارتند از: شناخت خطرات و مخاطرات تهدید کننده، شناخت زیان‌های دخانیات، شناخت نقش رسانه‌ها در گرایش به رفتارهای پرخطر، شناخت تأثیر رفتارهای پرخطر بر آینده و بر خانواده.

☃️واحد مشاوره دبستان علم و پرواز☃️

@elmoparvazsch1
#حکایت
#جهانگردو زرگر
#قسمت پنجم

آنوقت دور و برش را نگاه کرد،هنوز چشمانش به روشنایی عادت نکرده بود.بوزینه گفت:

-آقا ببر،هر چه از مرد زرگر می دانی بگو!

ببر سرش را تکان داد و گفت :

-از بس توی تاریکی چاه بودم ،روشنایی چشمم را می زند .سپس چند نفس بلند کشید و گفت:

-به به !حال آمدم !

آنوقت رویش را به سوی مرد جهانگرد برگرداند و گفت :

💍💍💍💍💍💍💍💍💍💍💍

-مرد زرگر حاضر است بچه اش را در راه پادشاه قربانی کند که مال و مقامش بیشتر شود ،ما این چند روزه ،خیلی چیزها از او دستگیرمان شده.

💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫

مرد جهانگرد گفت:
-من که نمی خواهم با او زندگی یا کار کنم ،فقط می خواهم نجاتش بدهم و فوری بروم دنبال کارم ،از تشنگی و گرما دارم می میرم .
بعد سر طناب را توی چاه ول کرد و چند لحظه که گذشت ،صدای مرد زرگر بلند شد :

-بکش بالا!

مرد شروع به زور زدن کرد،چند لحظه بعد سر گرد و کچل مرد زرگر با آن چهره ی پر گوشت ،چشمان ریز ، بینی دراز و چانه پهن ، میان دهانه ی چاه پیدا شد .

👴👴👴👴👴👴👴👴👴👴👴👴

فوری دور و برش را پایید ،روی زمین آمد ،رو به مرد جهانگرد کرد و گفت :

-سلام دوست عزیز!جان مرا خریدی!هر چه بخواهی به تو میدهم ، من مردی ثروتمند و از نزدیکان پادشاه هستم .

مرد جهانگرد در حالی که طناب را گلوله می کرد سرش را تکان داد و گفت:

-سلام!ازت متشکرم ،ولی من نیازی به چیزی ندارم ،مردی جهانگردم وبا یک لقمه نان سیر می شوم و توی کوچه ،گوشه ی مسجد یا در بیابان هم می خوابم و از مال دنیا هم دل برداشته ام .



سپس گلوله ی طناب را در کوله پشتی انداخت ،لباده اش را پوشید ، کوله پشتی را بر شانه اش انداخت و گفت:

-خدا خافظ همگی .

راه افتاد و با گام های تند از آنجا دور شد ،تشنگی اش بیشتر شده وگرما بد جوری آزارش می داد.

🐍🦧🐯🐍🐯🦧🐍🐯🦧🐍🐯🦧🐍🐯

بوزینه ، مار ،ببر و مرد زرگر هم راه افتادند و به سوی لانه ها و خانه ی خودشان رفتند .

🏡🏠🏡🏠🏡🏠🏡🏡🏠🏡🏠🏡

یکسال بعد .......

🌿🌺واحد پرورشی دبستان علم و پرواز 🌺🌿

@elmoparvazsch
#پیام_قرآن

🌿🌺هر روز خود را با یک پیام قرآنی شروع کنیم🌺🌿