بانوی من
هیچ کس از درد تو آگاه نیست
راه, راه روشنیست
مقصد به مهربانی آمده است
بانوی من
درد تو رنگین ترین درد جهان است
هر دمی آید, رود
هیچ واژه ای بهر سخن گفتن نبود
درد تو سنگین شده ست !
بانوی من
چشم تو روشن ولی پر درد بود !
دست تو پیدا ولی با رنج بود !
قلب تو مهربانی را به چشمانم فروخت !
قلب تو یاد روزگارانی ربود
کز معرفت جام وفا نوشیده اند
این وفا داری که می گویند, تویی !
قلب پر امید و پر رنج و مصیبت
قلب توست
گرچه دنیا, این جهان فانی آوارگان
بد جفاکار است و من بر دست آن !
لیک ای بانوی من، بانوی زیبای خدا
غصه کم کن ای شده در راه حق
خالق زیبای ما این راه را کم می کند
گرچه دنیا فانی است
لیک جلاد بدکاری به جان آدمی رحمی نداشت
هر چه بود و هر چه ماند
حاصل فکر ضعیف آدم است
تو ای بانوی من
سالها از درد خویش غم خورده ای
بی مهرو محبت از کسی تنها شدی
حالا که پیر و دردمند و ناتوان
بر صفحه ی خورشید می نویسی :یادگاری از شما !
یاد دوران فغان افتاده ام
یاد آن لحظه های بی شماری که در آن
در میان حرف و واژه فرقی نبود !
اصل, حقیقت بود که گم شد در خفا
تو ای بانو
دگر از درد ببریده ای امسال
دگر نایی نداری تا کنی گریه
دگر از رسم نامردان ننالی و نگریی باز
دگر مردی عزیز جان !
چه می ترسی از این دنیا؟
ببین الله دانایم ....
چه شد با من, که چشمانم بوی گلی دارد
که هرگز فاش نخواهد شد, چه گل بوده است!
ببین الله زیبایم
چه شد بامن
که من پیرم, در این جوانی
کجای کوچه ی تاریک
دری باز است و من را می خوانند
ز روی بام کوتاهش!
بیا ساقی که جام تو خوشتر باشد این لحظه
مرا می رنجانند به زخم کینه ای الله
بس است دیگر که این بانو
شده تنهاتر از تنها ...
.
یکشنبه
139 0/12 /14
@elahe_fakhteh
کتاب شعر #صدای_حق
شاعر بانو #الهه_فاخته
هیچ کس از درد تو آگاه نیست
راه, راه روشنیست
مقصد به مهربانی آمده است
بانوی من
درد تو رنگین ترین درد جهان است
هر دمی آید, رود
هیچ واژه ای بهر سخن گفتن نبود
درد تو سنگین شده ست !
بانوی من
چشم تو روشن ولی پر درد بود !
دست تو پیدا ولی با رنج بود !
قلب تو مهربانی را به چشمانم فروخت !
قلب تو یاد روزگارانی ربود
کز معرفت جام وفا نوشیده اند
این وفا داری که می گویند, تویی !
قلب پر امید و پر رنج و مصیبت
قلب توست
گرچه دنیا, این جهان فانی آوارگان
بد جفاکار است و من بر دست آن !
لیک ای بانوی من، بانوی زیبای خدا
غصه کم کن ای شده در راه حق
خالق زیبای ما این راه را کم می کند
گرچه دنیا فانی است
لیک جلاد بدکاری به جان آدمی رحمی نداشت
هر چه بود و هر چه ماند
حاصل فکر ضعیف آدم است
تو ای بانوی من
سالها از درد خویش غم خورده ای
بی مهرو محبت از کسی تنها شدی
حالا که پیر و دردمند و ناتوان
بر صفحه ی خورشید می نویسی :یادگاری از شما !
یاد دوران فغان افتاده ام
یاد آن لحظه های بی شماری که در آن
در میان حرف و واژه فرقی نبود !
اصل, حقیقت بود که گم شد در خفا
تو ای بانو
دگر از درد ببریده ای امسال
دگر نایی نداری تا کنی گریه
دگر از رسم نامردان ننالی و نگریی باز
دگر مردی عزیز جان !
چه می ترسی از این دنیا؟
ببین الله دانایم ....
چه شد با من, که چشمانم بوی گلی دارد
که هرگز فاش نخواهد شد, چه گل بوده است!
ببین الله زیبایم
چه شد بامن
که من پیرم, در این جوانی
کجای کوچه ی تاریک
دری باز است و من را می خوانند
ز روی بام کوتاهش!
بیا ساقی که جام تو خوشتر باشد این لحظه
مرا می رنجانند به زخم کینه ای الله
بس است دیگر که این بانو
شده تنهاتر از تنها ...
.
یکشنبه
139 0/12 /14
@elahe_fakhteh
کتاب شعر #صدای_حق
شاعر بانو #الهه_فاخته
قلبم میتپد
روشنی پیداست
این روشن پیدا از چیست؟
برگ ... برگ زرد
برگ پاییز می افتد آسان از رخت
برگ زرد پاییز
برف .... می چکد از رخت
برف سرد .... ساده و بی آلایش
می شود خیس, سختی این جاده
می چکد گاهی چون اشک
یک غم
روی دیوار, گربه ای خوابیده ست
می ترسم از خرناس
قلب من آرام است
جنس قلبم از ابر است
می روم بالاتر
بالاتر, دور تر
آسمان از بالا
داستانش زیباست!
متانت, اقتداریست که عاشق دارد
همسفر!
بگذر از قلب ساده من
دستهای پینه بسته
راز دردهای من است
آری روشنی پیداست
سرخی قلبی پیداست
من به معراج گلی می شکفم
عید است
قلب نو هدیه امروز من است!
همسفر با من باش!
139 0/11 /10
@elahe_fakhteh
کتاب شعر #صدای_حق
شاعر بانو #الهه_فاخته
روشنی پیداست
این روشن پیدا از چیست؟
برگ ... برگ زرد
برگ پاییز می افتد آسان از رخت
برگ زرد پاییز
برف .... می چکد از رخت
برف سرد .... ساده و بی آلایش
می شود خیس, سختی این جاده
می چکد گاهی چون اشک
یک غم
روی دیوار, گربه ای خوابیده ست
می ترسم از خرناس
قلب من آرام است
جنس قلبم از ابر است
می روم بالاتر
بالاتر, دور تر
آسمان از بالا
داستانش زیباست!
متانت, اقتداریست که عاشق دارد
همسفر!
بگذر از قلب ساده من
دستهای پینه بسته
راز دردهای من است
آری روشنی پیداست
سرخی قلبی پیداست
من به معراج گلی می شکفم
عید است
قلب نو هدیه امروز من است!
همسفر با من باش!
139 0/11 /10
@elahe_fakhteh
کتاب شعر #صدای_حق
شاعر بانو #الهه_فاخته
رنگ چشمان مرا می بینی؟
پس چرا خاموشی!!
روزی قلبم لرزید, کسی رنگ چشمانم را دید
اما تهمت زد بر حسّم
من آسمان را رنگی دیدم
او تاریک! او به چشمانم تهمت زد
زین پس ترسیدم, چشمهایم را بستم
اما
روزی نوری آمد, نوری غلتید
من صدای تاپ و توپ قلبی که در نزدیکی چشمانم بود ... فهمیدم
رنگ چشمان مرا می بینی؟
این بار فکری نیست
همه احساس شده خوابیده در محفل گرم
دیگر فکر نیست
بی پروایی ست
من نمی دانم این حس چیست
فاصله ها , فاصله ها رنگ ببازید
که من در غربت این میکده تنها ماندم
لب فرو می بندم تا صدای قلبم
بسته شود
اما سینه ام می شکند
می پیچد حرمت این شکستن در یاد ت
ای معشوقه من
بی گمان این حس, آزاد است
اما
من می ترسم باز تو به چشمان من خیانت بکنی!
رنگ چشمانم آبی نیست
اما دریاست عمق چشمانم
اقیانوس است
لب فرو می بندم, چشمانم کافیست
بشنو
گیسو کمند باغ دلدارم
این بستان, این گلها
اواخر سال 1390
@elahe_fakhteh
کتاب شعر #صدای_حق
شاعر #الهه_فاخته
پس چرا خاموشی!!
روزی قلبم لرزید, کسی رنگ چشمانم را دید
اما تهمت زد بر حسّم
من آسمان را رنگی دیدم
او تاریک! او به چشمانم تهمت زد
زین پس ترسیدم, چشمهایم را بستم
اما
روزی نوری آمد, نوری غلتید
من صدای تاپ و توپ قلبی که در نزدیکی چشمانم بود ... فهمیدم
رنگ چشمان مرا می بینی؟
این بار فکری نیست
همه احساس شده خوابیده در محفل گرم
دیگر فکر نیست
بی پروایی ست
من نمی دانم این حس چیست
فاصله ها , فاصله ها رنگ ببازید
که من در غربت این میکده تنها ماندم
لب فرو می بندم تا صدای قلبم
بسته شود
اما سینه ام می شکند
می پیچد حرمت این شکستن در یاد ت
ای معشوقه من
بی گمان این حس, آزاد است
اما
من می ترسم باز تو به چشمان من خیانت بکنی!
رنگ چشمانم آبی نیست
اما دریاست عمق چشمانم
اقیانوس است
لب فرو می بندم, چشمانم کافیست
بشنو
گیسو کمند باغ دلدارم
این بستان, این گلها
اواخر سال 1390
@elahe_fakhteh
کتاب شعر #صدای_حق
شاعر #الهه_فاخته
قلبم میتپد
روشنی پیداست
این روشن پیدا از چیست؟
برگ ... برگ زرد
برگ پاییز می افتد آسان از رخت
برگ زرد پاییز
برف .... می چکد از رخت
برف سرد .... ساده و بی آلایش
می شود خیس, سختی این جاده
می چکد گاهی چون اشک
یک غم
روی دیوار, گربه ای خوابیده ست
می ترسم از خرناس
قلب من آرام است
جنس قلبم از ابر است
می روم بالاتر
بالاتر, دور تر
آسمان از بالا
داستانش زیباست!
متانت, اقتداریست که عاشق دارد
همسفر!
بگذر از قلب ساده من
دستهای پینه بسته
راز دردهای من است
آری روشنی پیداست
سرخی قلبی پیداست
من به معراج گلی می شکفم
عید است
قلب نو هدیه امروز من است!
همسفر با من باش!
یاحق
#الهه_فاخته
139 0/11 /10
@elahe_fakhteh
کتاب شعر #صدای_حق
شاعر #الهه_فاخته
روشنی پیداست
این روشن پیدا از چیست؟
برگ ... برگ زرد
برگ پاییز می افتد آسان از رخت
برگ زرد پاییز
برف .... می چکد از رخت
برف سرد .... ساده و بی آلایش
می شود خیس, سختی این جاده
می چکد گاهی چون اشک
یک غم
روی دیوار, گربه ای خوابیده ست
می ترسم از خرناس
قلب من آرام است
جنس قلبم از ابر است
می روم بالاتر
بالاتر, دور تر
آسمان از بالا
داستانش زیباست!
متانت, اقتداریست که عاشق دارد
همسفر!
بگذر از قلب ساده من
دستهای پینه بسته
راز دردهای من است
آری روشنی پیداست
سرخی قلبی پیداست
من به معراج گلی می شکفم
عید است
قلب نو هدیه امروز من است!
همسفر با من باش!
یاحق
#الهه_فاخته
139 0/11 /10
@elahe_fakhteh
کتاب شعر #صدای_حق
شاعر #الهه_فاخته
قلبم میتپد
روشنی پیداست
این روشن پیدا از چیست؟
برگ ... برگ زرد
برگ پاییز می افتد آسان از رخت
برگ زرد پاییز
برف .... می چکد از رخت
برف سرد .... ساده و بی آلایش
می شود خیس, سختی این جاده
می چکد گاهی چون اشک
یک غم
روی دیوار, گربه ای خوابیده ست
می ترسم از خرناس
قلب من آرام است
جنس قلبم از ابر است
می روم بالاتر
بالاتر, دور تر
آسمان از بالا
داستانش زیباست!
متانت, اقتداریست که عاشق دارد
همسفر!
بگذر از قلب ساده من
دستهای پینه بسته
راز دردهای من است
آری روشنی پیداست
سرخی قلبی پیداست
من به معراج گلی می شکفم
عید است
قلب نو هدیه امروز من است!
همسفر با من باش!
یاحق
#الهه_فاخته
@elahe_fakhteh
.
1390/11 /10
کتاب شعر #صدای_حق
روشنی پیداست
این روشن پیدا از چیست؟
برگ ... برگ زرد
برگ پاییز می افتد آسان از رخت
برگ زرد پاییز
برف .... می چکد از رخت
برف سرد .... ساده و بی آلایش
می شود خیس, سختی این جاده
می چکد گاهی چون اشک
یک غم
روی دیوار, گربه ای خوابیده ست
می ترسم از خرناس
قلب من آرام است
جنس قلبم از ابر است
می روم بالاتر
بالاتر, دور تر
آسمان از بالا
داستانش زیباست!
متانت, اقتداریست که عاشق دارد
همسفر!
بگذر از قلب ساده من
دستهای پینه بسته
راز دردهای من است
آری روشنی پیداست
سرخی قلبی پیداست
من به معراج گلی می شکفم
عید است
قلب نو هدیه امروز من است!
همسفر با من باش!
یاحق
#الهه_فاخته
@elahe_fakhteh
.
1390/11 /10
کتاب شعر #صدای_حق