الهه فاخته | شعر، دلنوشته، خدا
188 subscribers
282 photos
49 videos
17 files
310 links
یا الله

اینجا کنج منست

کپی با #الهه_فاخته
.
.
:اینستاگرام
Instagram.com/elahe_fakhteh
سایت رسمی الهه فاخته
Www.eajoorloo.rozblog.com
Download Telegram
#نامه_عاشقانه_۵
فقط خدا میدونه که اگه عاشق نبودم سختیا و مشکلات زندگیم منو دق داده بود و تو همین سالها یه هجله رنگی میزدن برام مینوشتن جوون ناکام.
من انقده عاشق شددددم.
یه بار عاشق یه عروسک شدم قسطی خریدمش . توی اتوبوس روی پام توی مشما نشسته بود .همه فکر میکردن بچه ایه چیزیه روشو کشیدم.دیگه دلم طاقت نیاورد سرشو زدم کنار.با خوشحالی و شعف از پنجره بیرون رو میدید. گذاشتمش توی رختخواب.اولین صبح بیدارم کرد.دستشو گذاشت روی صورتم. پاشدم صبح بود بهش توضیح دادم ساعت کاریم از عصر شروع میشه تا شب!
روشو کشیدم شب اومدم نشستم روتخت .از درد پاهامو میمالیدم که صداشو شنیدم . (پاهاتو بذار رو تخت تا ببوسمشون بخدا خوب میشن).
این عروسک شد همدم تنهاییام.انگیزه زندگیم تو سخت ترین شرایط.
یک لحظه دور موندن ازش دیووونم میکرد.
آره من عاشق یه عروسک شدم که وقتی صداشو پیدا کردمو حرف زدم ازش میترسیدن.فکر میکردن زنده س.
بعدش عاشق ظرفاش شدم. اولین بار بود ست خریدم. ذوق داشتم.بهشون نگاه میکردم آروم میشدم.
آره خندت نگیره من عاشقم
میدونی عشق لیاقت میخواد وقتی درونت پرعشق باشه بقیه میشن انتخابت .انتخاب اینکه بهشون عشق بورزی.
حالا بعد مدتها من دوباره عاشق شدم اما اینبار عاشق تو. کنارم نیستی بخدا رووووز و شب ندارم. غمگینم
تو رو برای عشق ورزیدن انتخاب کردم.این انتخاب شیرینه دلچسبه اما دوریش تلخه.
عشق یه قدرته که هم امیدت میشه.هم انرژیت.
عشق تو رو در خودت حل میکنه بخدا نزدیکت میکنه
دلم برات تنگ شده

#الهه_فاخته
@elahe_fakhteh
دنیای دختران
عروسک و لاک و تل و سنجاق نیست
دنیای دختران یک بغل آرامش است و بازی کودکانه اش
دنیای دختران اشک و غم و سرکوب نیست
این دختر است که نباشد می میرد طبع لطیف شعر
می خشکد اشک شوق در چشم آدمی
این دختر است شاد ، پرعشق ، اوج مهربانی خدا بر روی زمین
دختر لطف خداست چرا ناسپاسی اش کنید؟
چرا غصه اش دهید تا یک زن شود
آنگاه از درد زن بگویید و مثلا همدلش شوید؟
دنیا فراز و فرود دارد
گاه خنده و گاه غصه و اشک دارد
اما نه غصه ای که مداوم است و برای جنس زن است
نه غصه ای که حل شدنیست
این مملکت شاه ندارد که الگوی مردمش شود
شاهی که زنش ، کنارش نشیند و مردم ببینند ملکه بودن چه حالت است
آن گاه هر مرد شاه خواهد شد و ملکه یار باقیش!
فرزند یا پرنسس است یا شاهزاده عزیز!

درد این است
چرا خنجر به روح دختران زدید
که وقتی یک زن شود ، جسور شود غصه هایش ریشه دار شده زخمش عمیق تر

جسارت فریاد زدن از دختر گرفته اید
غم باد شده است و آتش به زن بودنش زدست

من دخترم
که ناز دارم و الهه عشق و مهربانی ام
گرچه صد جفا به من شده است
بخشیده ام
دوباره عشق می ورزم و از نو مهر می دهم
چگونه دلت آمده که مرا به اشک واداری
وقتی جنگیده ام قوی شده ام اما
دستهای یک مرد جلویم ایستاده است
که نکن.نرو .نگو.ساکت باش
هیییس ! چرا دختر فریاد می زند؟
غم باده میکند به درونش
وقتی که زن شود، می بازد تمام جوانیش!

هیس ممنوع
دختر فریاد بزن
بخند آری بلند بخند شادی کن
هر که گفت هیس ، بلندتر بخند

هوای دل دختران با باباست
دختری که پدر ندارد ، بابایش خداست
ناز کش عشوه دختران مادر
دختری که مادر ندارد، مادرش باز خداست

دختر بخند، شادی کن
وقتش که رسید بجنگ ، تلاش کن ...خود را ساز

هر دختر یک گل است
هوا بهاریست در جمعی که دختران بسیارند
مواظب گلها باشید.
مواظب این گلستان باشید.

با قلبی پر درد #الهه_فاخته
@elahe_fakhteh

#دختر #دنیای_دختران
دخترک قالی می بافت
هر رجی را که می بافت به آواز بلندی می خواند
) غزلی رویایی از عشق ! (
دخترک نخهای گره خورده را, شانه می زد
هر رج, از رج دیگر ... زیباتر
من از او پرسیدم :
شاهزاده رویاهایت در خواب است
آخر عشق کجاست ای جانم ؟
گفت : عشق ...
قدرتمند ترین نیروی جهان است !
که نمیفهمم, انگشتانم تاول زده است
کمرم درد دارد و پاهایم بی حس است
نان شب, شام است و امیدم بافتن این قالیست !
تا که شاید زیر پایی افتد ,
خانه ای را از بوی عشقی که من
به تک تک گلهایش بخشیدم.. لبریز کند !
دخترک گفت :
فکر کن , فردا روز مرگ تو است
هر کسی خوبی کرد, ببوس

هر کسی بد کرد ,
بخشش کن حتی به قیمت گریه کردن چشمانت !
اما از خودت هرگز نگذر !
چه کسی می داند .... فردا, از کجا می آید ؟!
1394/1/9
#الهه_فاخته
@elahe_fakhteh
امروز میتواند روز زیبایی باشد اگر ... صبح که چشمهایتان را باز می کنید .لبخند بزنید و بگویید : خدایا سلام.امروز را بهترین روز برایم قرار بده🌷
صبح زیبایتان شروع یک روز عالیست
آنقدر عالی که بدیها و سختیهایش را ناپدید میکند.

یا حق
الهه فاخته
@elahe_fakhteh
آه, تو را چه شد ؟
چه روزها, در خیال خود تجسم حیات ساده ای کشیده ای
جسور بود , حر فهای حس تو !
نه از نبودنش , حسرتی کشیده ای
نه از بودنش , گذشته ای
تو را چه شد ؟
بسان کودکی که تازه از کنار مادرش,
روی فرش کهنه ای نشسته است
و تمام عاشقانه های او , در یک مداد ساده است
که روی برگه ای سپید خط خطی کند, از فکر خالی اش
تو را چه شد ؟!
تبسم نگاه پاک تو کجاست ؟
چه چیز
تو را از میان دست های لحظه ها برون کشیده است ؟
یعنی, دل شکسته بی جواب مانده است ؟
چه قدر سخت گذشت ... لحظه های خط خطی
1394/1/9
#الهه_فاخته
@elahe_fakhteh
#دفتر۱۳۹۴
به بهلول گفتن:

ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺁﻣﺪﺕ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻣﯿﭽﺮﺧﻪ؟

ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺷﮑﺮ، ﮐﻢ ﻭ ﺑﯿﺶ ﻣﯿﺴﺎﺯﯾﻢ.
ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺩﺵ میرﺳﻮﻧﻪ.

گفتند : ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﻟﻮ ﻧﻤﯿﺪﯼ؟

ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻫﻢ کاﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﺟﻮﺭ ﺑﺸﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻡ، ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﮔﻪ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻩ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻤﻮﻧﻢ.

گفتند : ﻧﻪ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ.

ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺣﻞ ﺷﺪﻩ، ﺧﺪﺍ ﺭﺯّﺍﻗﻪ، ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ.

ﮔﻔﺘند : ﻣﺎ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ دﯾﮕﻪ.

ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﯾﻪ ﺗﺎﺟﺮ یهودی ﺗﻮﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﺴﺖ ﻫﺮ ﻣﺎﻩ ﯾﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﺍﻡ ﻣﯿﺎﺭﻩ ﮐﻤﮏ ﺧﺮﺟﻢ ﺑﺎﺷﻪ.

ﮔﻔﺘند : ﺁﻫﺎﻥ، ﺩﯾﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ. ﺣﺎﻻ ﺷﺪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ. ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﻧﻤﯿﮕﯽ؟

ﮔﻔﺖ : ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﻮنه ﺑﺎﻭﺭﻧﮑﺮﺩﯼ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ تاجر یهودی ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭﮐﺮﺩﯼ.
ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﻪ تاجریهودی ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﻩ؟


ﻫﯽ ﺳﺠﺪﻩ ﻣﯿﮑﻨﯿم ﻭﻟﯽ ﻫﻨﻮﺯ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﻭﻥ ﺑﺎﻻ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﺑﻪ ﻣﺎﺳﺖ.
تا اﯾﻦ ﺷﮏ ﺑﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﻧﺮﺳﻪ ﻫﻤﻪ ﺧﺪﺍﺕ ﻣﯿﺸﻦ ﺍلا خدا

@elahe_fakhteh
شبستان.(سالن اصلی ناشرین بر اساس حروف الفبا) . راهرو شماره بیست و یک ۲۱
غرفه ۲۳
انتشارات مایا
کتاب شعر گاهی الهه فاخته

#نمایشگاه_کتاب_تهران_97
نمیدانم چرا مردم به شدت شیفته خود شده اند!
همه کارشان درست است و کار بقیه غلط!
به جان اشتباه کوچک بقیه افتاده اند و
اشتباه بزرگ خودشان ، کوچک!
فراموش می کنند آدم قبلی و
ناسپاس آدم فعلی شده اند
برود یادشان می افتد که از دست داده اند!

انگار کل دنیا بهشت شده است و جهنم اینجاست!
اسیر حرف های غلط بی ریشه ای شده اند
که دامن غیرت و ناموس را آتش زده است

نمیدانم این وضع تا کی؟
دهانشان بسته نمیشود انگار!
بکنی حرف میزنند نکنی تهمت!
درکی از قرآن ندارند و همگی حافظ قرآن شده اند!
همه حرف ها پر از ای کاش و آرزوهای زودگذر است!
همگی دکترا دارند!

راستی،چقدر زود قضاوت کرده و محکوم می کنند!
این روزها با یک اشتباه کوچک گردنت میزنند و
اشتباه بزرگ انگار بی عاریست
نه انگار که اختلاس شده است!

چرا نمیپرسند فلان حرف منبعش معتمد است؟
مثل خر .. درست بگویی یا غلط جواب نه سکوت است و درست
فقط عرعر پی در پی!

همه حامی حقوق بشر شده اند
برای عادت روزه می گیرند و آن سر شهر
کودکی سه روز است که افطارش آب است!

تا ببینند و بشنوند نظری دهند اما
سکوت داشتن هم نشانه ای از فهم و ادب است!

از خودم شروع می کنم، سکوت کردن را ! کمی فکر کردن ، تحقیق و سپس اگر که لازم بود
بلند میشوم طرف حق میگیرم
اما
اگر حس کنم قضاوتش با من نیست یا سخت است
به زمان میسپارم و سکوت میکنم

مگر حرف زدن.نظر دادن اجبار است؟
گاهی دهان ذهن و احساس را ببند ، آری
نصف بیشتر دردسر از احساس است
یعنی
فکر نکرده زود آتشی شویم و به جان بقیه قمه بزنیم!

چقدر کم تحمل و کم صبر
آه این نسل جدید است نه میترسد و نه شاد است!
تربیت نشدند. نکن .نرو نشنیده و هار شده اند.

کمی به روز شویم !
کتاب بخوانیم و فکر کنیم
الکی نترسیم سیلی مادر نیست
بشین بتمرگ دیگر نیست
بزرگ شده ایم.
فکر کنیم تا درک کنیم خوب را از بد!
غرق نشویم در هر چیز ! افراط گر شده ایم؟
طرفدار حقوق حیوانات و بشر شده ایم؟
منتظر یک حرف.یک اتفاق ساده و خرد
تا بگوییم نه غلط است این نیست
منبع انرژی منفی !
کلامی برای تخلیه تنش های روزانه!
چرا اینجاااا؟
تمااام دنیا میبینند ، مسلمانید که لخت شده اید؟

چرا ناسپاس شده اید؟
اصلا تشکر کردن بلدید؟

خدا برس به داد مردم بینا
کورها، اینجا خفت گیر شده اند و بسیارند

بیچاره بینایی که میان کوران گیر افتاده و بی چاره است!
رفتن چاره نبوده و نیست
وقتی عاشق خاک وطن شده ام
این پیر پر افتخار باید یکبار بسوزد و از نو زاده شود!

یا حق!
#الهه_فاخته
@elahe_fakhteh
#نامه_عاشقانه_۶
دلم میخواهد سرم را روی شانه هایت بگذارم
دستانم را بگیری
شاید اگر چشمهایم را ببندم و صدای نفست را بشنوم
آن لحظه سفری به بهشت کنم !
شانه های تو ، شاید .. پایان غم های دنیایم باشد.
#الهه_فاخته
بهار.. بیست و یکم خرداد ماه ۱۳۹۷
یا حق👋
@elahe_fakhteh
کتاب دختر غم زده
به نام مهربانترین مهربان
من از طوفان می ترسم
من از بی رحمی این باد، می ترسم
چرا باید بترسم ؟
منم فاخته
آزاد آزادم
ولی از رعد می ترسم
من از بغضی که سنگین است ... می ترسم
صدای رعد می گوید
منم چون تو ، دلم فریاد می خواهد
کمی باران,کمی اشک می خواهد
دلم می خواهد نترسم از کنایه
که پیرم کرد با سختی ها خدایا !
دلم می خواهد امشب زار زار
همپای رعد بگریم
دلم امشب هوای مرگ دارد
هوای پر زدن با اشک دارد
دلم امشب هوای دیگری هست
دلم امشب می خواهد بگرید
نکن فریاد ای ابر
دلم می ترسد از این خشم طوفان
دلم خیس است بس است باران !
چه سخت است این شب ، شب سرد
کنار هیزم خیس اتاقم
نه کبریتیست نه گرمایی, نه پتویی
که گرم دارم دلم را در اتاقم
نه اینکه خانه سرد است ای شب سرد
بل این دل, سردِ سرد است ای شب سرد!
دلم میگفت شکستم ، خستم
زمان میزد کنایه از بر من
تو ای دختر حیا کن ، دست بردار
بنوش از جام مرگ و بال بگشای
چه راه سخت و سردیست در شبهای اتاقم
اتاق خالص تنهایی من
چه قدر سخت است خندیدن در اینجا
تحمل کردن و باز لبخند و لبخند
چه قدر سخت است دل را گرفتن
گذشتن از میان سنگهای سخت بی دل
چه قدر سخت است شکستن... ماندن
ولی تو را افسانه دیدن
من امشب سردی ام کرده است ای مه !
هوا سرد است ، زمین سرد است و دل سرد
نمی دانم که گرمای اتاقم, به عشق کیست روشن
زمانیکه دلم را می زند چنگ
زمان می خندد بهر دل من
برو دختر.. برو که جای تو نیست
زمین سخت است ، دلها سخت تر
می زند فریاد در کوچه شب , قاصدک:
برقص ای دختر گیسو پریشان
بخند ای صاحب چشمان بی باک
منم آن دختر گیسو پریشان
شدم آواره پس کوچه شب ... هر شب
خداوندا چه جرمیست عاشقانه در پی یاری دویدن
بگذار زمان نیشش بخندد هی بخندد
بگذار که آدم هی بگوید هی بگوید
منم آن سرخ تن از خارهای حرف مردم
من آنقدر خسته ام ای بار الها
بگذار که آدم هی بگوید هی بکوبد !
من پای بسته ، اسیر دست خویشم
اسیرم ، من اسیر این زمانم
زمان بگذشت پیر گشتم
ولی رویم همیشه سرخ گون است
چه دنیای عجیبیست
راست گویی ! به تو ایمان ندارند
دلم سُرخست... تنم خونین حرفست
دگر آهن شدم از بهر این حرف
زمان می خندی از بهر دل من ؟
که تو رفتی ولی جا مانده ام من!
زمان گیر دادی ، گیر دادی
پریشان حال هستم از آن شب
که ازکوچه گذر کردم, و یارم
سبب شد تا ببینم روی ماهش
خداوندا چه دنیای عجیبیست
که راهم سخت تر گشت وقتی
که گفتم عاشقم, من درد دارم
خداوندا بگیر از من جهان را
جهان من دلم بود ای خدایا
دلم بشکست ، رویم ندیدند
سیه گوشان عالم ، باز خندیدند
خداوندا چو مجنونی، رهایم کن به دشتی
که دشت خاکیان ، گرگی ندارد
همین کوچه ، همین خاک و همین آب
همین عابر ، همین شهر, همین جا ... گرگ دارد
من از طوفان می ترسم
من از سرمای بی مهری
من از رعد و شب تاریک, می ترسم
من از فریاد بی پاسخ ,می ترسم
امشب آرزو دارم بمیرم
این مرگ باید بداند
در این دنیا کسی عاشق شود باید بمیرد
چون اینجا عشق را می فروشند
به ناچیزی و بی مهری!
در این دنیا عشق تنها مهریست
که از دل نه ولی از لب می نوازد
من امشب خسته هستم بارالها !
کمی بر من نظر کن
من از طوفان شب ، بسیار می ترسم.
من از فریاد بی پاسخ, می ترسم.
#الهه_فاخته
یا حق!

مقدمه #کتاب_صدای_حق
یک روز بالاخره به سراغم می آیی و میبینی گوشه لبهایم سیگاری روشن است.
آنگاه از خود مپرس که با گذشته ام چنین چیزی محال است
تو ..خود تو .. باعث هستی
آنگاه که ذره ذره از نبودنت آب میشدم
آنگاه که از غم دوریت هزاربار می مردم و به امید دیدنت زنده میشدم
آنگاه که برایت جان می دادم و تو چون کوه یخ نظاره گرم بودی
قلب عاشقم را سوزاندی!

حالا اگر سرد شده ام، ساکت شده ام ، بی احساس شده ام و گوشه لبهایم سیگاری روشن است که جسمم را میسوزاند ..تو آری تو باعث شده ای!
تو مسوول قلبی هستی که آن را عاشق خودت کرده ای!
پس با بی تفاوتی ات ، روح صاحبش را نسوزان
ویران کده ها خاموشند!

دلنوشته
#الهه_فاخته @elahe_fakhteh
جمعه: پانزدهم تیرماه ۱۳۹۷
#نامه_عاشقانه_۷
تمام جرم های دنیا را به گردن میگیرم اگر تو بخواهی و اگر بهانه ات این است که من مجرم هستم .

از تمام خلایق عذرخواهی میکنم اگر تو به عذرخواهیم نیاز داری تا مرا ببخشی.
هزاران بار طلب بخشش میکنم از تو، اگر مرا گناهکار و مقصر میدانی!

بر تو خرده نمیگیرم، آری بر تو خرده نمیگیرم به دوچشمان عاشقم سوگند ، اگر یک بار دیگر به آنها نگاه کنی زلالی قلبم را خواهی دید به خدا خواهی دید.

دنیای بی تو سرد است
تمام روزها زمستان است
و اگر هزاران بار در گوشم بخوانند : تو را نمیخواهد من صدهزاران بار میگویم : ولی من او را میخواهم ... میخواهم و میخوانمش ...
مهم نیست که گناهکار نیستم مهم این است تو مرا ببخشی حتی به گناه نکرده ام

یا حق
@elahe_fakhteh
بیست و چهارم تیرماه ۱۳۹۷
الهه فاخته