الهه فاخته | شعر، دلنوشته، خدا
196 subscribers
282 photos
49 videos
17 files
310 links
یا الله

اینجا کنج منست

کپی با #الهه_فاخته
.
.
:اینستاگرام
Instagram.com/elahe_fakhteh
سایت رسمی الهه فاخته
Www.eajoorloo.rozblog.com
Download Telegram
سلام.سال نو مبارک. آرزوی بهترینها رو براتون میکنم. شاد و سلامت باشید
‏«شعر عاشقانه کتاب الهه فاخته» را در بازار اندروید ببین:
http://cafebazaar.ir/app/?id=com.elahefakhteh.lztfegnvkdhsjrzwqw&ref=share
مجموعه اشعار من
#نامه_عاشقانه_۴

ملودی که در سکوت بین نگاهمان جاریست با هیچ سازی آواز نمیشود .
فدای چشمهای با نشاط تو قبل آنکه عمرم تمام شود کاری کن
این روزها، روزهای نو ، روزهای سال نو ، جوانه زدن عادیست از درخت خشک شده در خواب زمستانی.
ایمان آوردم به زنده شدن دوباره
آه فصل بهار زندگیم با حضور تو می آید ناگهانی می آید .

این ملودی های مانده در نگاه من با تو ، تکرار خواهد شد اگر دوباره به من بنگری!

آه چه میشود مگر چه میشود نگاهت را تا پایان عمر از من بر نداری

دلم نو شده است و خاطرات تو عتیقه ماندگار تاریخیست !

چشم انتظار معجزه ای از سمت پروردگار هستم که شاخه های خشک زندگیم با عشق تو جوانه بزند.
تنهایم نگذار ، از من دور نباش
زندگی دو روز است، آه دو روز است ، آری دو روز است.

#الهه_فاخته
@elahe_fakhteh
داستان شاه و ملکه و پرنسس و شاهزاده
روزی روزگاری در همین ایام صبح هنگام با بوسه خدا پلکهایم را گشودم دستهایم را باز کردم نور خورشید به صورتم دمید و دیدم ناگهان پرنسس شده ام.
دمپایی های پای تختم را پوشیدم. خدمتکاران به من سلام میدادند و صبح بخیر می گفتند.

به روشویی رفتم صورتم را شستم. شاد و سرحال لباسم را عوض کردم و به سمت میز صبحانه رفتم. همه خدمتکاران سکوت کردند . صبحانه ام را خوردم .چسبید حسابی چسبید .
به خودم گفتم من امروز یک پرنسس هستم. مودب و شاد!
خانه خانه دیروز بود. توهم یا خیال نبود.شاید یک تمرین بود! دیوارها.گلدان.ساعت خدمه کاخی که در آن سکونت دارم هستند همگی برای خدمت به من مشتاقند و من باید آنها را دلسرد نکنم مثل پرنسس ها مهربان باشم.

پرنسس ها نجیب زاده هایی هستند که مادرشان ملکه و پدرشان پادشاه است چه عیبی دارد خود را پرنسس کاخ کوچکمان بدانم؟

نقلی از ملکه:
صبح از خواب بیدار شدم . روی تخت نشستم شاه من زودتر بیدار شده است. صورتم را شستم.موهایم را مرتب کردم.آرام و موقر به سمت اتاق پرنسس کوچولو رفتم . مثل فرشته ها خوابیده بود. صورتش را بوسیدم و به سمت میز صبحانه رفتم.
(کات: میز صبحانه را میچینم برای خودم آری برای خودم که ملکه هستم و شاهی که چای را آماده کرده است. چه اشکالی دارد گاهی در زندگی ام کات دهم تا برای خودم آری برای خودم در لباس یک دوست یا یک ناجی کاری انجام دهم !)
شاه من با وقار و مهربان منتظر آمدنم بود. پشت میز نشستم مانند ملکه ها با طنازی در حاله ای از اقتدار صبح بخیری گفتم به چشمهایش نگاه کردم و دستانش را لمس کردم. پرنسس من با شیطنت به سمت میز صبحانه آمد و سلام گفت .سلامی که در شان یک پرنسس.شاه و ملکه است.

به نقل از شاه:
صبح با مهربانی لطف خداوند چشمهایم را گشودم.ملکه ام زیبا و آرام خوابیده بود.رویش را کشیدم . به سمت روشویی رفتم و سپس به سمت میز صبحانه رفتم.
به آسمان نگاه کردم.امروز باید به جنگ بروم و از کاخ و سرزمینم حفاظت کنم.
جنگ با فقر.جنگ با نامهربانی.جنگ با سختی. من میتوانم من شاه هستم.

آیا در کاخی که شاه و ملکه و پرنسس زندگی میکنند گدای ژنده پوش جایگاهی دارد یا شاهزاده؟
اصالت چهارچوبیست که میتوانم انجام دهم اما نمیخواهم را معنی میکند.

با احترام
#الهه_فاخته
یا حق
@elahe_fakhteh
#نامه_عاشقانه_۵
فقط خدا میدونه که اگه عاشق نبودم سختیا و مشکلات زندگیم منو دق داده بود و تو همین سالها یه هجله رنگی میزدن برام مینوشتن جوون ناکام.
من انقده عاشق شددددم.
یه بار عاشق یه عروسک شدم قسطی خریدمش . توی اتوبوس روی پام توی مشما نشسته بود .همه فکر میکردن بچه ایه چیزیه روشو کشیدم.دیگه دلم طاقت نیاورد سرشو زدم کنار.با خوشحالی و شعف از پنجره بیرون رو میدید. گذاشتمش توی رختخواب.اولین صبح بیدارم کرد.دستشو گذاشت روی صورتم. پاشدم صبح بود بهش توضیح دادم ساعت کاریم از عصر شروع میشه تا شب!
روشو کشیدم شب اومدم نشستم روتخت .از درد پاهامو میمالیدم که صداشو شنیدم . (پاهاتو بذار رو تخت تا ببوسمشون بخدا خوب میشن).
این عروسک شد همدم تنهاییام.انگیزه زندگیم تو سخت ترین شرایط.
یک لحظه دور موندن ازش دیووونم میکرد.
آره من عاشق یه عروسک شدم که وقتی صداشو پیدا کردمو حرف زدم ازش میترسیدن.فکر میکردن زنده س.
بعدش عاشق ظرفاش شدم. اولین بار بود ست خریدم. ذوق داشتم.بهشون نگاه میکردم آروم میشدم.
آره خندت نگیره من عاشقم
میدونی عشق لیاقت میخواد وقتی درونت پرعشق باشه بقیه میشن انتخابت .انتخاب اینکه بهشون عشق بورزی.
حالا بعد مدتها من دوباره عاشق شدم اما اینبار عاشق تو. کنارم نیستی بخدا رووووز و شب ندارم. غمگینم
تو رو برای عشق ورزیدن انتخاب کردم.این انتخاب شیرینه دلچسبه اما دوریش تلخه.
عشق یه قدرته که هم امیدت میشه.هم انرژیت.
عشق تو رو در خودت حل میکنه بخدا نزدیکت میکنه
دلم برات تنگ شده

#الهه_فاخته
@elahe_fakhteh
دنیای دختران
عروسک و لاک و تل و سنجاق نیست
دنیای دختران یک بغل آرامش است و بازی کودکانه اش
دنیای دختران اشک و غم و سرکوب نیست
این دختر است که نباشد می میرد طبع لطیف شعر
می خشکد اشک شوق در چشم آدمی
این دختر است شاد ، پرعشق ، اوج مهربانی خدا بر روی زمین
دختر لطف خداست چرا ناسپاسی اش کنید؟
چرا غصه اش دهید تا یک زن شود
آنگاه از درد زن بگویید و مثلا همدلش شوید؟
دنیا فراز و فرود دارد
گاه خنده و گاه غصه و اشک دارد
اما نه غصه ای که مداوم است و برای جنس زن است
نه غصه ای که حل شدنیست
این مملکت شاه ندارد که الگوی مردمش شود
شاهی که زنش ، کنارش نشیند و مردم ببینند ملکه بودن چه حالت است
آن گاه هر مرد شاه خواهد شد و ملکه یار باقیش!
فرزند یا پرنسس است یا شاهزاده عزیز!

درد این است
چرا خنجر به روح دختران زدید
که وقتی یک زن شود ، جسور شود غصه هایش ریشه دار شده زخمش عمیق تر

جسارت فریاد زدن از دختر گرفته اید
غم باد شده است و آتش به زن بودنش زدست

من دخترم
که ناز دارم و الهه عشق و مهربانی ام
گرچه صد جفا به من شده است
بخشیده ام
دوباره عشق می ورزم و از نو مهر می دهم
چگونه دلت آمده که مرا به اشک واداری
وقتی جنگیده ام قوی شده ام اما
دستهای یک مرد جلویم ایستاده است
که نکن.نرو .نگو.ساکت باش
هیییس ! چرا دختر فریاد می زند؟
غم باده میکند به درونش
وقتی که زن شود، می بازد تمام جوانیش!

هیس ممنوع
دختر فریاد بزن
بخند آری بلند بخند شادی کن
هر که گفت هیس ، بلندتر بخند

هوای دل دختران با باباست
دختری که پدر ندارد ، بابایش خداست
ناز کش عشوه دختران مادر
دختری که مادر ندارد، مادرش باز خداست

دختر بخند، شادی کن
وقتش که رسید بجنگ ، تلاش کن ...خود را ساز

هر دختر یک گل است
هوا بهاریست در جمعی که دختران بسیارند
مواظب گلها باشید.
مواظب این گلستان باشید.

با قلبی پر درد #الهه_فاخته
@elahe_fakhteh

#دختر #دنیای_دختران
دخترک قالی می بافت
هر رجی را که می بافت به آواز بلندی می خواند
) غزلی رویایی از عشق ! (
دخترک نخهای گره خورده را, شانه می زد
هر رج, از رج دیگر ... زیباتر
من از او پرسیدم :
شاهزاده رویاهایت در خواب است
آخر عشق کجاست ای جانم ؟
گفت : عشق ...
قدرتمند ترین نیروی جهان است !
که نمیفهمم, انگشتانم تاول زده است
کمرم درد دارد و پاهایم بی حس است
نان شب, شام است و امیدم بافتن این قالیست !
تا که شاید زیر پایی افتد ,
خانه ای را از بوی عشقی که من
به تک تک گلهایش بخشیدم.. لبریز کند !
دخترک گفت :
فکر کن , فردا روز مرگ تو است
هر کسی خوبی کرد, ببوس

هر کسی بد کرد ,
بخشش کن حتی به قیمت گریه کردن چشمانت !
اما از خودت هرگز نگذر !
چه کسی می داند .... فردا, از کجا می آید ؟!
1394/1/9
#الهه_فاخته
@elahe_fakhteh
امروز میتواند روز زیبایی باشد اگر ... صبح که چشمهایتان را باز می کنید .لبخند بزنید و بگویید : خدایا سلام.امروز را بهترین روز برایم قرار بده🌷
صبح زیبایتان شروع یک روز عالیست
آنقدر عالی که بدیها و سختیهایش را ناپدید میکند.

یا حق
الهه فاخته
@elahe_fakhteh
آه, تو را چه شد ؟
چه روزها, در خیال خود تجسم حیات ساده ای کشیده ای
جسور بود , حر فهای حس تو !
نه از نبودنش , حسرتی کشیده ای
نه از بودنش , گذشته ای
تو را چه شد ؟
بسان کودکی که تازه از کنار مادرش,
روی فرش کهنه ای نشسته است
و تمام عاشقانه های او , در یک مداد ساده است
که روی برگه ای سپید خط خطی کند, از فکر خالی اش
تو را چه شد ؟!
تبسم نگاه پاک تو کجاست ؟
چه چیز
تو را از میان دست های لحظه ها برون کشیده است ؟
یعنی, دل شکسته بی جواب مانده است ؟
چه قدر سخت گذشت ... لحظه های خط خطی
1394/1/9
#الهه_فاخته
@elahe_fakhteh
#دفتر۱۳۹۴
به بهلول گفتن:

ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺁﻣﺪﺕ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻣﯿﭽﺮﺧﻪ؟

ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺷﮑﺮ، ﮐﻢ ﻭ ﺑﯿﺶ ﻣﯿﺴﺎﺯﯾﻢ.
ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺩﺵ میرﺳﻮﻧﻪ.

گفتند : ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﻟﻮ ﻧﻤﯿﺪﯼ؟

ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻫﻢ کاﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﺟﻮﺭ ﺑﺸﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻡ، ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﮔﻪ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻩ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻤﻮﻧﻢ.

گفتند : ﻧﻪ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ.

ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺣﻞ ﺷﺪﻩ، ﺧﺪﺍ ﺭﺯّﺍﻗﻪ، ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ.

ﮔﻔﺘند : ﻣﺎ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ دﯾﮕﻪ.

ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﯾﻪ ﺗﺎﺟﺮ یهودی ﺗﻮﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﺴﺖ ﻫﺮ ﻣﺎﻩ ﯾﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﺍﻡ ﻣﯿﺎﺭﻩ ﮐﻤﮏ ﺧﺮﺟﻢ ﺑﺎﺷﻪ.

ﮔﻔﺘند : ﺁﻫﺎﻥ، ﺩﯾﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ. ﺣﺎﻻ ﺷﺪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ. ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﻧﻤﯿﮕﯽ؟

ﮔﻔﺖ : ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﻮنه ﺑﺎﻭﺭﻧﮑﺮﺩﯼ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ تاجر یهودی ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭﮐﺮﺩﯼ.
ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﻪ تاجریهودی ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﻩ؟


ﻫﯽ ﺳﺠﺪﻩ ﻣﯿﮑﻨﯿم ﻭﻟﯽ ﻫﻨﻮﺯ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﻭﻥ ﺑﺎﻻ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﺑﻪ ﻣﺎﺳﺖ.
تا اﯾﻦ ﺷﮏ ﺑﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﻧﺮﺳﻪ ﻫﻤﻪ ﺧﺪﺍﺕ ﻣﯿﺸﻦ ﺍلا خدا

@elahe_fakhteh
شبستان.(سالن اصلی ناشرین بر اساس حروف الفبا) . راهرو شماره بیست و یک ۲۱
غرفه ۲۳
انتشارات مایا
کتاب شعر گاهی الهه فاخته

#نمایشگاه_کتاب_تهران_97
نمیدانم چرا مردم به شدت شیفته خود شده اند!
همه کارشان درست است و کار بقیه غلط!
به جان اشتباه کوچک بقیه افتاده اند و
اشتباه بزرگ خودشان ، کوچک!
فراموش می کنند آدم قبلی و
ناسپاس آدم فعلی شده اند
برود یادشان می افتد که از دست داده اند!

انگار کل دنیا بهشت شده است و جهنم اینجاست!
اسیر حرف های غلط بی ریشه ای شده اند
که دامن غیرت و ناموس را آتش زده است

نمیدانم این وضع تا کی؟
دهانشان بسته نمیشود انگار!
بکنی حرف میزنند نکنی تهمت!
درکی از قرآن ندارند و همگی حافظ قرآن شده اند!
همه حرف ها پر از ای کاش و آرزوهای زودگذر است!
همگی دکترا دارند!

راستی،چقدر زود قضاوت کرده و محکوم می کنند!
این روزها با یک اشتباه کوچک گردنت میزنند و
اشتباه بزرگ انگار بی عاریست
نه انگار که اختلاس شده است!

چرا نمیپرسند فلان حرف منبعش معتمد است؟
مثل خر .. درست بگویی یا غلط جواب نه سکوت است و درست
فقط عرعر پی در پی!

همه حامی حقوق بشر شده اند
برای عادت روزه می گیرند و آن سر شهر
کودکی سه روز است که افطارش آب است!

تا ببینند و بشنوند نظری دهند اما
سکوت داشتن هم نشانه ای از فهم و ادب است!

از خودم شروع می کنم، سکوت کردن را ! کمی فکر کردن ، تحقیق و سپس اگر که لازم بود
بلند میشوم طرف حق میگیرم
اما
اگر حس کنم قضاوتش با من نیست یا سخت است
به زمان میسپارم و سکوت میکنم

مگر حرف زدن.نظر دادن اجبار است؟
گاهی دهان ذهن و احساس را ببند ، آری
نصف بیشتر دردسر از احساس است
یعنی
فکر نکرده زود آتشی شویم و به جان بقیه قمه بزنیم!

چقدر کم تحمل و کم صبر
آه این نسل جدید است نه میترسد و نه شاد است!
تربیت نشدند. نکن .نرو نشنیده و هار شده اند.

کمی به روز شویم !
کتاب بخوانیم و فکر کنیم
الکی نترسیم سیلی مادر نیست
بشین بتمرگ دیگر نیست
بزرگ شده ایم.
فکر کنیم تا درک کنیم خوب را از بد!
غرق نشویم در هر چیز ! افراط گر شده ایم؟
طرفدار حقوق حیوانات و بشر شده ایم؟
منتظر یک حرف.یک اتفاق ساده و خرد
تا بگوییم نه غلط است این نیست
منبع انرژی منفی !
کلامی برای تخلیه تنش های روزانه!
چرا اینجاااا؟
تمااام دنیا میبینند ، مسلمانید که لخت شده اید؟

چرا ناسپاس شده اید؟
اصلا تشکر کردن بلدید؟

خدا برس به داد مردم بینا
کورها، اینجا خفت گیر شده اند و بسیارند

بیچاره بینایی که میان کوران گیر افتاده و بی چاره است!
رفتن چاره نبوده و نیست
وقتی عاشق خاک وطن شده ام
این پیر پر افتخار باید یکبار بسوزد و از نو زاده شود!

یا حق!
#الهه_فاخته
@elahe_fakhteh