احسان‌نامه
7.46K subscribers
3.25K photos
546 videos
103 files
1.37K links
برگزیده‌ها، خوانده‌ها و نوشته‌های یک احسان رضایی. اینجا یادداشت‌ها، مقالات و داستان‌هایم را در معرض دل و دیده شما می‌گذارم، خبر کتاب‌ها و کارهایم را می‌دهم و از کتابهایی که خوانده‌ام می‌گویم، شاید قبول طبع مردم صاحب‌نظر شود
Download Telegram
🔻چند اجرا از مثنوی «بانگ نی» هوشنگ ابتهاج #سایه. این اجراها از ابیاتِ مندرج در صفحات ۵۷ تا ۶۵ کتاب است @ehsanname
Bang Ney
MReza Shajarian
🎼 بخشهایی از مثنوی «بانگ نی» #سایه با صدای محمدرضا شجریان و نیِ حسن ناهید، از گروه پایور. این کار سال ۱۳۵۸ و ظاهرا به مناسبت افتتاح مجلس شورای اسلامی اول اجرا شد @ehsanname
Bange Ney
Shahram Nazeri
🎼 بخشهایی از مثنوی «بانگ نی» #سایه با صدای شهرام ناظری و تار محمدرضا لطفی، اجرا در تابستان ۱۳۵۹ و انتشار در آلبوم «چاووش ۸» @ehsanname
Shoghe Yousof
Hossein Alizadeh
🎼 قطعه «شوق یوسف»، از مثنوی «بانگ نی» #سایه، کاری از حسین علیزاده با صدای حسین بهاربین از موسیقی متن سریال «زیر تیغ» در سال ۱۳۸۶ @ehsanname
Forwarded from احسان‌نامه
📸۲۳ دی‌ماه، سالروز درگذشت استاد سیدجعفر شهیدی است. اهمیت استاد شهیدی، علاوه بر آثار تاریخی و ادبی خودش، در به پایان رساندن کارهای ناتمام استادان دیگر است. او «لغتنامه دهخدا»، «فرهنگ معین» و «شرح مثنوی شریف» فروزانفر را کامل کرد و به شکل نهایی درآورد. امروزه منزل و کتابخانه شخصی استاد سیدجعفر شهیدی با ۲۸هزار جلد کتاب، کتابخانه عمومی شده. این تصویر، دستخط استاد است که بر روی دیوار ورودی کتابخانه عمومی شهیدی در نارمک تهران نقش شده است @ehsanname
Forwarded from علی‌اصغر سیدآبادی (Ali)
روزنه‌های امید در روزهای سیاه

مدتی پیش عبدالقادر بلوچ را در تهران دیدم و ناهاری با هم خوردیم. دیدار خوبی بود.
به قیافه‌اش نمی‌آمد اما تقریبا هم‌سن بچه‌ی من بود. احتمالا ما دو نفر را کنار هم ببینید، به قیافه‌ی من هم نمی‌خورد که فرزند این سنی داشته باشم، ولی واقعیت‌ها را باید پذیرفت.
از این طرف و آن طرف حرف زدیم. من بیش‌تر دوست داشتم بشنوم. از عبدالحکیم بهار و نقشش در راه‌اندازی کتابخانه‌ی روستایش وشنام دری گفت و از ۲۵ کتابخانه‌ی روستایی در منطقه دشتیاری #چابهار گفت که مردم بدون کمک دولت درست کرده‌اند. از تاثیر کتابخانه‌ کوچک وشنام دری گفت که دختران ترک‌تحصیل کرده‌ی روستا را به مدرسه بازگردانده است و نویسنده‌هایی گفت که عبدالقادر کتاب‌هایشان را خواسته است و آنان فرستاده‌اند و من یادم افتاد که چه آم بدقولی‌ام. از شبکه‌ای گفت که آقای بهار و دیگر ترویج‌کنندگان روستایی کتاب در منطقه راه انداخته‌اند و هر ماه در یک روستا جمع می‌شوند و تجربه‌هایشان را رد و بدل می‌کنند و همان‌جا کتاب‌هایی را که بچه های روستا خوانده‌اند با خوانده های دیگر روستاها مبادله می‌کنند. به عبدالقادر که هم سن و سال فرزند من است، گفتم حتما چیزی درباره‌ی کارهای دوستم عبدالحکیم و تو و بقیه‌ی بچه‌های بلوچ که کار ترویج کتاب‌خوانی‌ را هم‌چون نهادی اجتماعی دنبال می‌کنند، می نویسم، اما هربار خواستم درباره‌اش بنویسم حادثه‌ای و فاجعه‌ای پیش آمد تا امروز که عکس او را در سیل دیدم. باید وسط همین حادثه‌ها از زندگی بنویسیم.
می‌نویسم چون کسانی مثل عبدالقادر و عبدالحکیم و دیگرانی مانند ایشان در سیاه‌ترین روزها برای من نقطه‌‌های امیدند و بخت بلندی دارم که تعداد زیادی از آنان را در سراسر ایران می‌شناسم. از همه جا که ناامید می‌شوم و پریشان‌حال، کسانی را به یاد می‌آورم که با کم‌ترین داشته‌ی پولی و با تکیه بر سرمایه‌ی اجتماعی در کار روشن کردن چراغند. وقتی ناامیدی دوستانم را می‌بینم، دلم می خواهد نشانی ساده‌ی آنان را بنویسم و بگویم درمان درد شما در این نشانی‌هاست.
سیاهی مثل ویروس سرماخوردگی تندتند تکثیر می‌شود و ما ناخواسته با مایوس شدن و ناامید شدن به انتقال این ویروس کمک می‌کنیم. هر یک باید روزنه‌‌ی نوری پیدا کنیم و به آن چنگ بزنیم و به گسترشش کمک کنیم. این روزنه‌ها دل مرا روشن می‌کنند. شما هم بگردید و روزنه‌های نور و امید خود را پیدا کنید تا سیاهی ناامیدی زمینگیرمان نکند.


https://t.me/Seidabadii
Forwarded from احسان‌نامه
📕ماجرای نان و سرکه
@ehsanname
"قاضی در زبان فارسی آدم خیلی باسوادی بود. یعنی زبان فارسی را خیلی خوب می‌دانست و برای اثری که می‌خواست ترجمه کند، نمونه یا معادل خوبی در فارسی جست‌وجو می‌کرد. این‌که مثلاً زبان فلان اثری که می‌خواهد ترجمه کند باید شبیه زبان کدام دورۀ فارسی باشد. این خیلی مهم است که یک مترجم بتواند به چنین دیدی برسد. خود بنده هم در واقع همین کار را کردم. البته «بازماندۀ روز» قابل مقایسه با «دون کیشوت» نیست. کار من در مقایسه با قاضی، کار کوچک‌تری است... «دون کیشوت» طوری ترجمه شده که به نظر نمی‌رسد از زبان دیگری است. انگار یک اثر فارسی است. اصل مسأله همین است. یعنی وقتی شما اثری را ترجمه می‌کنید که خواننده احساس کند که با اصل یک اثر روبه‌رو است، نه با ترجمۀ آن. این از خوشبختی خوانندۀ فارسی زبان بوده که این اثر به دست آقای قاضی افتاده." اینها را نجف دریابندری که خودش یکی از مترجم‌های کاردرست ماست، گفته (کتاب «گفت‌وگو با نجف دریابندری»، مهدی مظفری ساوجی، ص ۲۰۷ و ۲۰۹)
برای یادکرد استاد محمد قاضی در سالروز درگذشتش (۲۴ دی ۱۳۷۶) بخشی از خاطرات او دربارۀ ترجمه کتاب «نان و شراب» و ماجراهای بعدی آن را بخوانید، از ماجرای پیدا کردن کتاب، تا جمله‌ای از کتاب که باعث دردسر او شد و پیشنهاد عجیب تغییر اسمش به «نان و سرکه»!
bit.ly/2FsMUbS
🔸برگزیدگان نهمین دورۀ جایزۀ دکتر فتح‌الله مجتبایی معرفی شدند: «تصحیح دیوان عارف قزوینی و تحقیق در احوال وی» نوشتۀ سعید پورعظیمی و «مسیح‌شناسی در سنت مسیحی و اسلامی» تالیف محمد صبائی. از پورعظیمی (راست) قبلاً کتابهای «من بامدادم سرانجام» دربارۀ شاملو و «بام بلند هم‌چراغی» مصاحبه با خانم ایدا سرکیسیان، همسر شاملو را دیده بودیم. در این مراسم از رساله‌های «زیبایی‌شناسی تکرار در غزل سعدی» نوشتۀ زیبا اشراقی (همسر زنده‌یاد قیصر امین‌پور)، «تصویرگری خاقانی در قصاید» اثر سیدمحسن حسینی‌وردنجانی و «تحقیق در کانون ادبی هرات با تکیه بر تصحیح انتقادی لطایف‌نامۀ فخری هروی» تالیف هادی بیدکی هم تقدیر شد.
جایزۀ دکتر مجتبایی، پیشنهاد این استاد برجسته برای حمایت از تحقیقات دانشگاهی است و هر سال بهترین رسالۀ دکتری در رشته‌های ادبیات فارسی و ادیان و عرفان را انتخاب می‌کند. آثار برگزیدۀ این جایزه به صورت کتاب منتشر می‌شوند.
@ehsanname
🎯 توصیه‌های یک رمان‌نویس برای نوشتن یک مقالۀ دانشگاهی
— کورمک مک‌کارتی، رمان‌نویس برندۀ جایزۀ پولیتزر، معتقد است باید ساده و داستانی نوشت

📍متن علمی با متن داستانی تفاوت دارد، اما کورمک مک‌کارتی، رمان‌نویس موفق آمریکایی، معتقد است می‌توان با الهام‌گرفتن از رمان و فنون روایت مقاله‌های علمی بهتری هم تولید کرد. او طی سال‌های گذشته ویراستار چندین کتاب تأثیرگذار علمی بوده است که از محبوبیت زیادی برخوردار شده‌اند. دو نفر از کسانی که برای نوشتن کارهایشان از او کمک گرفته بودند، با همکاری خود او، تلاش کرده‌اند تا مهم‌ترین این توصیه‌ها را خلاصه و جمع‌بندی کنند.

🔖 ۱۱۵۰ کلمه
زمان مطالعه: ۷ دقيقه

📌 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:
http://tarjomaan.com/neveshtar/9629/

🔻خرید اشتراک چهار شمارۀ فصلنامۀ ترجمان

🔗 @tarjomaanweb
🔸سید‌احمدرضا طهوری، مدیر کتابفروشی طهوری به ایبنا گفته از شرایط حوزۀ نشر و کتاب‌ خسته‌ شده و می‌خواهد این کتابفروشی ۶۶ساله را بفروشد. طهوری جزو معدود فروشگاه‌هایی است که فقط آثار مربوط به تاریخ و فرهنگ ایران را می‌فروشد و از کتابهای درسی و کمک‌درسی در آن خبری نیست. طهوری ناشر هم هست و آثار معروفی منتشر کرده که بعضی‌هایشان مثل «هشت کتاب» سهراب سپهری محبوبیت عمومی هم دارند. امیدواریم راه‌حلی برای حفظ این کتابفروشی قدیمی پیدا شود و باز هم ویترینِ کتابهای طهوری، در خیابان انقلاب نبش ۱۲فروردین، نمایۀ بهترین آثار فرهنگی ما باقی بماند @ehsanname
▪️گفت: «از سردیِ دی فسرده، یاد آر». امروز امیرکاووس بالازاده، مدرس و منتقد تئاتر هم بعد از یک دوره بیماری درگذشت. از او چند کتاب خواندنی در زمینۀ اسطوره‌شناسی باقی مانده و یادهای خوب. یک کتاب هم هست با عنوان «پسر شهرزاد». مجموعه نامه‌هایی است که مرحوم مهدی آذریزدی، نویسندۀ سری کتابهای معروف «قصه‌های خوب برای بچه‎‌های خوب» خطاب به بالازاده نوشته بوده و بعد از درگذشتش، بالازاده آنها را همراه چند مقاله از آذریزدی کتاب کرده است. نامه‌هایی که از عشق دو خورۀ کتاب به خواندن و مطالعه می‌گوید. برای یادکرد این هر دو، بخشی از یکی از نامه‌ها را (از صفحات ۱۴۶ و ۱۴۷ «پسر شهرزاد») ببینید که در آن آذریزدی اول به بالازاده می‌گوید خودش را از عشق کتاب نجات بدهد و باز دست آخر هم توصیه‌اش به او در همین زمینه است:
@ehsanname
«... اشکال زندگی ما عادت به کتاب است که جابه‌جا شدن را مشکل می‌کند. محل اجاری یا رهنی زودی مدتش منقضی میشود و دوباره سر ماه باید احمال و اثقال کتابی را جمع و جور کنی و سه ماه دوباره در جای دیگر بساط را پهن کن یا بتوانی بنشینی و برای خودت عشق کنی. آن هم عشقی که طبیعی و عاقلانه نیست. خوشا به حال آنان که می‌توانند به زندگی واقعی برسند، گرچه معلوم نیست کدام درست‌تر است. مال بنده که دیگر ۷۵سالش گذشته و چیز قابلی باقی نمانده، اگر تا آخرش هم همین‌طور باشد، مهم نیست ولی شما جوانها باید همۀ عقل‌ها و تجربه‌ها را روی هم جمع کنید و ببینید چه جوری بهتر است، چون هیچ کس دو بار به این دنیا نمی‌آید و باید زندگی کرد وگرنه مایۀ غبن است.
این را چند بار هم نقل کرده‌ام. یک وقتی که در چاپخانۀ علمی کار می‌کردم و روزهای برو برو کتاب‌های درسی صفاری-قربانی بود و همیشه حق‌التأليف آنها را طلبکار بودند، یک روز آقای قربانی گفت: امروز قدری پول می‌خواهم. گفتند: چه‌قدر؟ گفت: فلان قدر. یک دسته اسکناس صدی از صندوق درآوردند و دادند و گفتند: آقای قربانی، لطفا بشمارید که درست باشد. ایشان شروع کرد به شمردن. یک، دو، سه، چهار تا رسید به بیست و پنج و بیست و شش، آن وقت دسته اسکناس را گذاشت توی جیبش و گفت: تا اینجاش که درسته، لابد تا آخرش هم همین‌طوره!
البته اگر دسته اسکناس کم باشد آخرش معلوم می‌شود، ولی حوصلۀ شمردن نداشت و به شوخی گذراند. حال من هم حالا مثل آن دسته اسکناس است، تا اینجاش که گذشته، لابد تا آخرش هم همین طور است و قدری بهتر یا بدترش می‌گذرد و تا وقتی این کتابهای لامصّب صاحاب دم دست هست، چندان احساس کسر و کمبود هم ندارم. کتاب فقط اینش خوب است که آدم را به دنیایی می‌برد که خود دنیا را می‌تواند فراموش کند و ظاهراً همۀ عشق‌ها همین‌طور است، چه عشق کفتربازی باشد یا جمع کردن کلکسیون تمبر و هزار مشغولیت دیگر.
... خیلی دلم برای همه چیز تنگ شده، برای شما، برای تهران، برای کتابفروشی‌های دست دوم، برای چیزهایی که سال‌ها می‌خواستیم و یک روز ناگهان روی بساطها پیدا می‌کردیم و عرش را سیر می‌کردیم و حالا حتی پشیمانی‌اش هم و خاطره‌اش هم شیرین است. الآن سی چهل‌تا کارتن تخم‌مرغی پر از مجله دارم که از وقتی به يزد آمده‌ام دیگر اندازه‌اش به هم خورد و ناقص مانده، ولی یادم است که دانه دانه‌اش را که می‌خریدم چه‌قدر ذوق می‌کردم و شب توی آن بالاخانه چه‌قدر خوشحال بودم که امروز فلان شمارۀ مجلۀ عهد بوق را توی زیرزمین [پاساژ] ایران‌زمین یا بالاخانۀ [کتابفروشی] اوستا پیدا کرده‌ام. یعنی آیا خوشی‌های زندگی همین است؟ نخیر، زندگی صحیح‌تر همان است که اکثریت مردم روزگار از اول تا آخر دنیا دارند و ما استثناهای قاعده بودیم. امیدوارم شما خود قاعده را زودتر پیدا کنید و خوش‌تر بگذرانید. یا در همین زمینۀ عوضیِ کتاب کاری بکنید و یادگارهای دل‌خوش‌کنکی بسازید که هم فال باشد، هم تماشا...»
@ehsanname
🔸دربارۀ مفهوم همدلی
کتاب «ذهنِ کاملِ نو» نوشتۀ دانیل پینک، یکی از معروفترین چهره‌های مطرح در زمینۀ مدیریت است. این کتاب می‌گوید زمانه عوض شده است و جامعه جدید بشری از دورۀ شکوفایی فن‌آوری و اطلاعات، وارد دوران جدیدی شده که خودش نام آن را «عصر مفهومی» گذاشته. نویسنده می‌گوید شیوۀ کار و مدیریت و اصلاً زندگی در عصر جدید با دوران قبلی تفاوت دارد و بعد، شش مهارت برای روزگار جدید معرفی می‌کند. یکی از این مهارتها، طراحی (design) است. پینک می‌گوید نباید فقط به عملکرد فکر کنیم، چون امروزه تکنولوژی به حدی رسیده که همۀ فندک‌ها روشن می‌شوند و همۀ موبایل‌ها آنتن می‌دهند، پس باید به فکر طراحی بهتر بود. مهارت بعدی داستان‌سرایی (story) است. پینک می‌گوید همۀ کسانی که گوشی آیفون می‌خرند نمی‌توانند برای شما در مورد مقایسۀ مشخصات فنی آن با نمونه‌های دیگر حرف بزنند، اما می‌توانند چندتایی داستان از استیو جابز برایتان تعریف کنند. هم‌نوایی (symphony) و به هم مربوط کردن چیزهای به‌ظاهر نامربوط، یک مهارت دیگر برای این عصر است. درست مثل همین گوشی‌های همراه که دیگر صرفاً وسیلۀ برقراری تماس صوتی نیستند و انواع کارکردهای دیگر را هم دارند. توجه به بازی (play) و سرگرمی و همین‌طور معنا (meaning) دو مهارت دیگر است. کاری که تولیدکنندگان موبایل انجام می‌دهند، هم قابلیت بازی می‌گذارند و هم مفهومی ابداع می‌کنند که فلان محصول برای این دسته از آدمهاست. و بالاخره مهارت ششم، همدلی (emphaty) است که خیلی وقتها کمک‌کننده‌تر از منطقی بودن است. پینک می‌گوید در دنیای جدید همدلی دیگر یک فضیلت اخلاقی نیست، بلکه یک ضرورت است. آن هم نه تصور قدیمی که از همدلی داریم که شامل دلسوزی و تایید کلامیِ دیگری است، بلکه برای این کار باید از هر پنج مهارت دیگر هم استفاده کرد. مثلاً باید برایش طراحی درست داشت، داستان‌ها و روایت‎هایی برای این کار تدارک دید، همدلی را در هماهنگی و هم‌نوایی با کارهای دیگر انجام داد ... تا اینکه با مجموعه این کارها بشود موضوع را از دریچه چشم دیگری دید و بفهمیم طرف دقیقاً چی می‌گوید و چی می‌خواهد. غیر از این، هر کاری که باشد همدلی نیست و فقط ادای همدلی درآوردن است.
@ehsanname
▪️خبر بد برای فانتزی‌بازها: کریستوفر تالکین، پسر سومِ جی.آر.آر. تالکین، در ۹۵سالگی درگذشت. این پسر تالکین دنیای خیالی پدرش را زنده نگه داشت و آثار زیادی از تالکین را کامل و چاپ کرد: «سیلماریلیون»، «قصه‌های ناتمام»، ۱۲جلد «تاریخ سرزمین میانه»، «فرزندان هورین»، «برن و لوتین» و «سقوط گاندولین». او اقتباس‌های سینمایی پیتر جکسن از آثار پدرش را دوست نداشت @ehsanname
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺یک نسخۀ قدیمی دیوان حافظ در آمستردام هلند کشف شد. این نسخه که سال ۸۶۷ قمری (۷۵ سال بعد از وفات حافظ) در بغداد کتابت شده، متعلق به آقای جعفر قاضی، ساکن مونیخ المان بود که بعد از درگذشت او در سال ۲۰۰۷ ناپدید شده و از همان زمان جستجوی پلیس آلمان برایش شروع شد. دیلی میل گزارشی از کشف این نسخه دارد و کاشف آن را «ایندیانا جونز دنیای هنر» معرفی کرده. نکتۀ جالب گزارش اینجاست که می‌گوید سازمان‌های اطلاعاتی ایران هم دنبال این دیوان بوده و می‌خواستند آن را به ایران برگردانند. ارزش این نسخه یک میلیون یورو تخمین زده می‌شود. بعضی از کانال‌های خبری، این نسخه خطی را قدیمی‌ترین نسخۀ دیوان حافظ معرفی کرده‌اند که درست نیست. استادِ مرحوم سلیم نیساری، که کپی این نسخه را در اختیار داشته و از آن در تصحیحش استفاده کرده، این نسخه را از لحاظ قدمت ۳۰مین نسخۀ دیوان حافظ می‌داند (کتاب «نسخه‌های خطی دیوان حافظ سده نهم» صفحه ۹۷-۹۸) @ehsanname
💵 دوازدهمین حراج تهران عصر امروز (جمعه ۲۷ دی) برگزار شد. در این حراجی تصویری خیالی از شیخ ابوسعید ابوالخیر، اثر هوشنگ پزشک‌نیا (۱۳۵۱-۱۲۹۶) یکی از از معروفترین هنرمندان نسل اول مدرنیسم ایران، با قیمت ۱۵۰میلیون تومان به فروش رسید. قیمت فروش تابلوی پرتره #سهراب_سپهری اثر فرشید مثقالی (متولد ۱۳۲۲) تصویرگر معروف کتاب‌های کودک و نوجوان هم ۱۵۰میلیون تومان بود. رکورد حراج تهران، فروش یکی از تابلوهای نقاشیِ سهراب سپهری(در ایر۹۷) با ۵.۱میلیارد تومان است @ehsanname
احسان‌نامه
📚 بهترین کتابهای قرن ۲۱ به انتخاب گاردین نوزده سال از قرن جدید گذشته و حالا روزنامه گاردین به انتخاب صد کتاب برتر این قرن با نظرسنجی از منتقدها و نویسندگان پرداخته. در بین ۱۰ کتاب اول این فهرست، ۹ اثر به فارسی ترجمه شده است که اینها هستند: @ehsanname 1️⃣ تالار…
📚 پیشنهادهایی برای خواندن
در پایان دهۀ ۲۰۱۰، منتقدان ماهنامۀ انترتینمنت ویکلی (Entertainment Weekly) داستان‌های برتر دهۀ دوم قرن ۲۱ را انتخاب کرده‌اند. از ۱۰ کتاب اول این فهرست (+) ۶ اثر به فارسی ترجمه شده که اینها هستند:
@ehsanname
1️⃣ ملاقات با جوخۀ آدمکش (جنیفر ایگان، ترجمۀ فاطمه رحیمی بالایی، انتشارات نقش جهان) مجموعه ۱۳ داستان درهم‌تنیده از آدمهایی که همین‌طور که پیرتر می‌شوند زندگی‌شان وارد مسیرهایی عجیبتری می‌شود

2️⃣ زندگی پس از زندگی (کیت اتکینسون، ترجمۀ سعید کلاتی، نشر هیرمند / ترجمۀ دیگر هم دارد) دختری که چندین بار تا دم مرگ می‌رود اما در عین حال سرشار از امید به زندگی است، با مروری داستانی بر جنگ جهانی دوم

3️⃣ خروجی غربی (محسن حمید، ترجمۀ حسین حسنی، کتاب سده/ ترجمه‌های دیگر هم دارد) نویسندۀ پاکستانی‌الاصل اینجا داستان زوج جوانی را در یک شهر بی‌نام در خاورمیانه تعریف می‌کند که از جنگ و خشونت به اروپا پناه می‌برند، اما آنجا هم جایی ندارند

5️⃣ آوازاجساد بی‌گور (جزمین وارد، ترجمۀ سعید کلاتی، کتاب کوچه) زنی سیاهپوست با دو فرزندش برای برگرداندن همسر سفیدپوستش که تازه از زندان آزاد شده، راهی سفری می‌شوند که روایتی از تقابل نژادی می‌شود

6️⃣ ثروت مشترک (آن پچت، ترجمۀ امین باورصاد، نشر صدای معاصر) داستانی دربارۀ دو خانواده و شش بچه که با روایتی غیرخطی، سرگذشت آنها را بازگو می‌کند

7️⃣ ایستگاه ۱۱ (امیلی سنت جان مندل، ترجمۀ پگاه صمدزاده، نشر نیماژ) به خاطر نوعی ویروس آنفولانزا بیشتر جمعیت جهان نابود شده‌اند و حالا ۲۰سال بعد از فاجعه گروهی دارند سفر می‌کنند تا آثار شکسپیر را اجرا کنند...
@ehsanname
📕قبلاً منتقدهای روزنامه گاردین هم فهرستی از بهترین رمان‌های قرن ۲۱ ارایه داده بود (+). دربارۀ آن فهرست هم می‌توانید اینجا بخوانید:
https://t.me/ehsanname/5098
📸 عکسی غریب از وضعیت نابسامان آرامگاه کمال‌الدین اسماعیل اصفهانی (ایسنا). کمال‌الدین اسماعیل (۵۶۸-۶۳۵ ه.ق) که در جریان حمله مغول کشته شد، یکی از بزرگترین شاعران و از نقاط تحول شعر فارسی است، جایی که شعر خراسانی به انتها می‌رسد و سبک عراقی شروع به فعالیت می‌کند. به خاطر ابتکارهای فراوان کمال در شعر به او لقب «خلّاق المعانی» داده‌اند و حافظ از دوستداران شعر او بود. مزار کمال در اصفهان، خیابان کمال است @ehsanname
قصیده برف کمال الدین اصفهانی
Amir Khadem
صدا - شماره دو
قصیدهٔ برف کمال‌الدین اصفهانی
با صدای امیر خادم
قصیدهٔ برف سرودهٔ کمال‌الدین اصفهانی، شاعر قرن هفتم، از شعرهای اجتماعی و بسیار زیبای ادبیات کهن فارسی است.

@readingferdowsi
Forwarded from نقد حال
عبدالمحمد آیتی - برف کمال‌الدین.pdf
1.8 MB
متن قصیدهٔ برف کمال‌الدین اصفهانی با توضیحات زنده‌یاد عبدالمحمد آیتی در کتاب بسیار خوب شکوه قصیده که به‌گزینی از قصاید سبک خراسانی در شعر فارسی است.
Forwarded from احسان‌نامه
📚شاهکارها از نگاه دیگر
@ehsanname
«همه غصه دارند. برف می‌بارد.» بر سر اینکه خلاصه کردن یک رمان کار درستی است یا نه، بین اهالی ادبیات اختلاف نظر هست. بازار کتاب اما کار خودش را می‌کند و طبق قاعدۀ اقتصاد، هر جا که تقاضایی باشد، عرضه هم صورت می‌گیرد. گاهی هم هست که یک طنزنویس می‌خواهد با همین خلاصه‌سازی شوخی کند و آن وقت کل دو جلد رمان عظیم «جنگ و صلح» می‌شود دو جمله: «همه غصه دارند. برف می‌بارد.» این، یک نمونه از کتاب «کلاسیک‌های خلاصه‌شده» جان اتکینسون است، باقی نمونه‌ها را ادامه بخوانید:
bit.ly/2L8351n
🌕 برندۀ نوبل ادبیات چطور انتخاب می‌شود؟
@ehsanname
احسان رضایی: آکادمی نوبل به عادت هر ساله، اسناد ۵۰ سال پیش خودش را آزاد کرد و از جمله فهرست ۱۰۳ کاندیدای نوبل ادبی ۱۹۶۹ هم منتشر شد (اینجا +). این‌طوری معلوم شد که در این سال، از بین ادیبان بزرگ و مشهوری مثل خورخه لوییس بورخس، پابلو نرودا (برندۀ نوبل ۱۹۷۱)، گراهام گرین، جی. آر. آر. تالکین، هاینریش بل (برندۀ ۱۹۷۲)، فردریش دورنمات، گونتر گراس (برندۀ ۱۹۹۹)، سیمون دوبووار، آندره مالرو، پل سزان، لویی آراگون، ناتالی ساروت، کلود سیمون، آرتور میلر، ادوراد آلبی، میکا والتاری، عزرا پاوند، آلبرتو موراویا، ایناتسیو سیلونه، زاهاریا استانکو، ولادیمیر ناباکوف، آلکساندر سولژنیتسین (برندۀ ۱۹۷۰) و ... در نهایت نوبل به ساموئل بکت، نمایشنامه‌نویسِ تلخِ ایرلندی رسید.
🔹جالب اینکه ما هم نماینده‌ای در فهرست کاندیداهای نوبل ۱۹۶۹ داریم: محمدعلی جمالزاده. نامزدی جمالزاده از طرف ایرانشناس دانمارکی، یِس پیتر آسموسن بوده. از پروفسور آسموسن قبلاً کتابهای «ایرانشناسی در دانمارک»، «دیانت زرتشتی» (یکی از سه مقالۀ کتاب) و تصحیح مثنوی «جمشید و خورشید» سلمان ساوجی را خوانده‌ایم. جمالزاده دو نوبت دیگر هم کاندیدای نوبل ادبیات بوده. بار اول در ۱۹۶۵ ریچارد نلسون فرای، ایرانشناس معروف (همان که عید۹۳ درگذشت و آرزوی دفنش در کنار زاینده‌رود داستان شد) از هاروارد، اسم جمالزاده را به عنوان نامزد نوبل ادبیات ۱۹۶۵ پیشنهاد داد. آن سال میخاییل شولوخف برندۀ نوبل شد. دو سال بعد، احسان یارشاطر از دانشگاه تهران جمالزاده را برای نوبل ادبیات ۱۹۶۷ نامزد کرد که میگل آنخل آستوریاس برنده شد. خود جمالزاده (در «اسنادی از مشاهیر ادب معاصر ایران» جلد ۴، صفحات ۴۲۵ تا ۴۲۸) مدعی است شانس نوبل بردنش زیاد بوده ولی دربار پهلوی مانع برنده شدن او شده، چون از چهرۀ دیگری حمایت کرد (بسیج خلخالی که شعر معروف «نامه‌رسان نامۀ من دیر شد» از اوست). هرچند وجود اسامی بزرگی در کاندیداهای آن سال ادعای جمالزاده را زیر سوال می‌برد، اما به‌هرحال یادداشت جمالزاده و تفصیل ماجرا را می‌توانید اینجا بخوانید:
https://t.me/ehsanname/5225
🔸برگردیم سراغ ماجرای نوبل ادبیات ۱۹۶۹ و انتخاب نهایی آن. طبق گزارش گاردین، آن سال اعضای آکادمی بین انتخاب ساموئل بکت و آندره مالرو اختلاف داشتند. چهار عضو آکادمی موافق بکت بودند و دو عضو دیگر مالرو را حمایت می‌کردند. ظاهراً سیمون دوبووار، بورخس، پابلو نرودا و گراهام گرین هم هر کدام طرفداری داشتند، اما بحث اصلی در مورد بکت بود.
از لحاظِ سطح بحث داشته باشید که آندره اوسترلینگ، رئیس فرهنگستان سوئد جدی‌ترین مخالف بکت بود. او می‌گفت شک دارد «نوشته‌های منفی یا ماهیت نیهیلستی» آثارِ بکت با روح وصیت‌نامۀ آلفرد نوبل همخوانی داشته باشد. طبق وصیت آلفرد نوبل، نوبل ادبيات باید به «برجسته‌ترين اثری که در یک سال گذشته با رويكرد آرمان‌گرايانه نوشته شده» اهدا شود. اوسترلینگ می‌گفت ممکن است پشت «موتیف‌های یأس‌آور» بکت نوعی دفاع از انسانیت هم باشد؛ اما اغلب خوانندگانش «اثری هول‌آور را می‌خوانند که با ظرافت آدمی را تحقیر می‌کند». در مقابل مهم‌ترین حامی بکت، کارل راگنار گیرو بود که خودش هم کارگردان تئاتر بود و می‌گفت «دیدگاه سیاه» بکت بیانگر اندیشه منفی و نیهیلیسم نیست. بلکه «بکت انسانیت را همان‌طور که همه ما دیده‌ایم، در زمانه‌ای که تا ته پیمان‌شکنی‌ها رسیده، تصویر می‌کند» و به اعماق تباهی‌ها سرک می‌کشدف چون حتی انحا هم «امکان بازسازی» وجود دارد.
🔹در سال ۱۹۶۸ هم اوسترلینگ مانع نوبل گرفتن بکت شده و سعی کرده بود جایزه را به آندره مالرو بدهد که آن بار هم بقیه با او مخالفت کرده بودند و برای همین از باب نسوختنِ سیخ و کباب، جایزه نوبل را به یاسوناری کاواباتا ژاپنی داده بودند. اسنادی که سال پیش منتشر شد البته نشان داد که اول می‌خواستند نوبل را به یوکیو میشیما بدهند، اما چون دیدند او باز هم شانس برنده شدن دارد (میشیما آن زمان ۴۱سال داشت) گفتند کاواباتای (آن موقع) ۶۹ساله اولویت دارد. دست بر قضا، میشیما دو سال زودتر از کاواباتا مرد و در ۱۹۷۰ به سبک سامورایی‌ها، هاراگیری کرد. کاواباتا هم در ۱۹۷۲ با گذاشتن شلنگ گاز شهری در دهان خودکشی کرد تا معلوم شود نوبل چقدر «آمد» دارد!
🔸در زمان اهدای جایزه نوبل ادبیات ۱۹۶۹ رئیس فرهنگستان سوئد یعنی آندره اوسترلینگ سخنرانی نکرد و به جایش، گیرو سخنران مراسم بود. ساموئل بکت هم متقابلاً برای دریافت جایزه به استکهلم نرفت تا مثل بقیه برگزیدگان سخنرانی کند. اما خوبی‌اش این بود که ماجرای اختلاف میان هیأت داوران نیم قرن مثل یک راز مسکوت ماند؛ برخلاف امسال که اختلاف‌نظر در مورد تصمیم نوبل پیتر هاندکه باعث دو استعفا از طرف اعضای فرهنگستان شد.
@ehsanname
🔻تصویر لوح نوبلِ ساموئل بکت