احسان‌نامه
7.53K subscribers
3.25K photos
544 videos
103 files
1.37K links
برگزیده‌ها، خوانده‌ها و نوشته‌های یک احسان رضایی. اینجا یادداشت‌ها، مقالات و داستان‌هایم را در معرض دل و دیده شما می‌گذارم، خبر کتاب‌ها و کارهایم را می‌دهم و از کتابهایی که خوانده‌ام می‌گویم، شاید قبول طبع مردم صاحب‌نظر شود
Download Telegram
📊 گاردین - رمان جدید مارگارت اتوود با عنوان «وصیت‌ها» که دنبالۀ داستان «سرگذشت ندیمه» است، در هفتۀ اول انتشارش درانگلستان ۱۰۳هزار نسخه فروخت. فروش هفته اول این رمان در آمریکا هم ۱۲۵هزار نسخه بود. دیگر پرفروش‌های یک دهۀ اخیر، «برو دیده‌بانی بگمار» هارپر با فروش هفته اول ۱۶۸هزار نسخه‌ای در ۲۰۱۵، «نماد گمشده» دن براون با ۵۵۱هزار نسخه فروش هفته اول در ۲۰۰۹ و «هری پاتر و کودک نفرین‌شده» جی‌کی رولینگ با ۶۸۰هزار نسخه فروشِ سه روز اول در ۲۰۱۶ هستند @ehsanname
❗️روی جلد عکس لیونل مسی است ولی کتاب به رقیب همیشگیِ او، کریستیانو رونالدو (CR7) تقدیم شده - از ترول فوتبال @ehsanname
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📔 «سووشون» اثر معروفِ خانم سیمین دانشور، ۵۰ساله شد. این رمان نخستین بار در تیرماه ۱۳۴۸ منتشر شد و تاکنون به چاپ ۲۴ رسیده. در این نیم قرن، بیش از ۵۰۰هزار نسخه از آن فروش رفته و به ۱۰ زبان مختلف ترجمه شده است. ویدیو کوتاهی دربارۀ «سووشون» و خانم دانشور ببینید، ساختۀ حسین جباری، با متن و اجرای احسان رضایی @ehsanname
احسان‌نامه
📊 گاردین - رمان جدید مارگارت اتوود با عنوان «وصیت‌ها» که دنبالۀ داستان «سرگذشت ندیمه» است، در هفتۀ اول انتشارش درانگلستان ۱۰۳هزار نسخه فروخت. فروش هفته اول این رمان در آمریکا هم ۱۲۵هزار نسخه بود. دیگر پرفروش‌های یک دهۀ اخیر، «برو دیده‌بانی بگمار» هارپر با…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📕رمان «وصیت‌ها» مارگارت آتوود، ۳۴ سال بعد از انتشار «سرگذشت ندیمه» به عنوان دنبالۀ آن منتشر شده و با فروش بالا و نقدهای مختلف مواجه شده. اما در این کتاب چه خبر است؟ ایرنا یک گزارش تصویری از این رمان، «سرگذشت ندیمه» و ماجراهایش در سال‌های اخیر دارد @ehsanname
🔹انتشار روزنامه آمریکایی «اکسپرس» متوقف شد. این روزنامه وابسته به مؤسسه واشنگتن پست بود که برای ۱۶سال رایگان بین مسافران مترو واشنگتن توزیع می‌شد و تیراژی ۱۳۰هزار نسخه‌ای داشت. این تعطیلی به خاطر رواج استفاده از گوشی‌های هوشمند است. تیتر یکِ آخرین شماره «اکسپرس» هم این بود: با تلفن‌های چندش‌آورتان خوش باشید! @ehsanname
Tamanna 3
Parviz Meshkatian
🎼 استاد پرویز مشکاتیان در ۳۰ شهریور ۱۳۸۸ درگذشت. قطعه‌ای را بشنوید از سنتور و صدای مشکاتیان که شعری از ملک‌الشعراء بهار به لهجۀ مشهدی را دکلمه می‌کند @ehsanname
عاشقانه‌های دربی❤️💙
@ehsanname
در آزادی چه غوغایی‌ست امشب
نبردِ پُر تماشایی‌ست امشب
لبت پيروزی، استقلال چشمت
چه شهرآورد ِ زيبایی‌ست امشب
#شهراد_ميدری

لبانت سرخِ سرخ است و دو چشمت آبیِ آبی
سرت دعواست بین عقل و عشق، ای چهره‌ات دِربی!
#احسان_پرسا

روسری آبی به سرکردی و رژ قرمز زدی
لعنتی من علم غیبم کو؟ کدامین تیم را ... ؟!
#حسین_مرادی

گونه‌هایت قرمز و آن چشم‌هایت آبی است
صورتت آزادیِ این جمعه‌های دربی است
#عقیل_پورجمالی

باز شهرآوردِ بینِ نه و آری گفتنت
بازی لب‌های قرمز، چشمِ آبی، خب که چه؟
#شهراد_میدری
@ehsanname
امروز مساوی شده این دربیِ نمناک
خون است دل سرخم و تر آبیِ چشمم …
#باربد_بهرامی

شال آبی روی سر، با رژ قرمز بر لبت،
مثل دربی نازنین، امشب مساوی کرده‌ای
#حسن_جهانی

لطف کن لب‌های خود را بیش از این قرمز نکن
رحم کن بر این دل ویران استقلالی‌ام …
#کنعان_محمدی

چشم‌های آبی‌اش بر من هجوم آورده بود
حملۀ سرخی تدارک دیدم و بوسیدمش
#رحیم_نبی

خسته‌ام بس که دلم را به دری بسته زدم
لعنتی! عشق تو دروازه‌ی عابدزاده است!
#علی_صفری
@ehsanname
ما به آن چشمان کافرکیش عادت کرده‌ایم
ما به این دل‌های دائم‌ریش عادت کرده‌ایم
سایه چشم و رژ لب را کمی کمرنگ کن
ما به دربی‌های بی‌تشویش عادت کرده‌ایم
اشتباهات از رقیب است و جریمه سهم ما
ما به شوری‌های بخت خویش عادت کرده‌ایم
ما به داورهای دوراندیش عادت کرده‌ایم
ما به وضع فصل‌های پیش عادت کرده‌ایم
چرخ گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
ما به توپ گرد و بی‌مهری‌ش عادت کرده‌ایم
#یاسر_مالی
🔺شعار سال تحصیلی ۲۹- ۱۳۲۸ مدرسۀ دارالفنون: راست بگویید، راست بشنوید، راست بروید. آن چه را می‌خواهید جسورانه و خردمندانه به‌دست آورید. فریب ندهید و فریب نخورید - از اینستاگرام فرزانه ابراهیم‌زاده @ehsanname
Forwarded from احسان‌نامه
🔹نویسندگانی که مدرسه نرفتند!
@ehsanname
✍️احسان رضایی: مدرسه‌ها باز شده و همهمه برپا شده. آدم اولش فکر می‌کند که قاعدتاً نویسنده‌جماعت بیشتر از هر کسی اهل درس و مشق و مدرسه باشند، اما توی بحر ماجرا که بروی، می‌بینی نه، خیلی هم اینطور نیست و اغلب شعرا و نویسندگان درسخوان‌های خوبی نبودند.
سایت معروف LitHub گزارشی دارد از شخصیت‌های ادبی برجسته‌ای که مدرسه را نصفه‌کاره ول کردند یا یدتر از آن، اخراج شدند! غیر از کلاسیک‌هایی که مدرسه نرفتند، مثل مارک تواین، جک لندن، ویلیام فاکنر، هارپر لی، اسکات فیتزجرالد و ... در بین نویسندگان معاصر هم چنین سوابقی زیاد است. شرلی جکسون، که به داستان کوتاه و شاهکار «لاتاری» معروف است، آن‌قدر نمراتش بد بود که در سال دوم تحصیلش در دانشگاه روچستر در ۱۹۳۸ ترک تحصیل کرد؛ در واقع نمراتش آنقدر بد بود که اخراجش کردند. کورمک مک‌کارتی نه یک بار که دوبار تحصیلاتش را نصفه‌کاره ول کرد. دفعه اول سال ۱۹۵۳ برای پیوستن به نیروی هوایی رفت کالج که ۴ سال بعد از آنجا اخراج شد و بار دوم، زمانی که برای خواندن فیزیک به دانشگاه رفت و دو سال بعد (۱۹۵۹) آن را ول کرد. دوریس لسینگ، برنده نوبل ادبیات ۲۰۰۷، حتی دبیرستان را به زحمت شروع کرد. اول به یک مدرسه دخترانه مذهبی کاتولیک می‌رفت که از آن متنفر بود؛ تا اینکه موفق شد رضایت خانواده را برای رفتن به یک شبانه‌روزی بگیرد، اما بعد از ابتلا به یک بیماری چشمی در ۱۴سالگی برای همیشه ترک تحصیل کرد. مورد توبیاس وولف از همه بامزه‌تر است. او برای رفتن به دبیرستان خاصی که مد نظرش بود، معرفی‌نامه جعل کرد اما بعد اخراج شد؛ دلیلش؟ «عدم موفقیت در گرفتن نمرات خوب، داشتن اتاق نامرتب و خوردن چیپس سیب‌زمینی وقتی از پنجره آویزان شده بود»! البته در ۱۹۹۰ این مدرسه به او مدرک افتخاری داد.
https://lithub.com/10-successful-writers-who-dropped-out-or-were-kicked-out-of-school/

این ماجرا بین نویسندگان خودمان هم هست و سابقۀ ترک تحصیل و مدرسه نرفتن و حتی اخراج را داریم. مثلاً مرحوم مهدی آذریزدی، نویسنده «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» به خاطر فقر و نداری هرگز به مدرسه نرفت. البته آن خدابیامرز علاوه بر فقر، پدر سختگیری هم داشت که حتی به او اجازۀ بازی کردن نمی‌داد و مدرسه رفتن را هم ضروری نمی‌دانست و به جایش مهدی نوجوان را سر مزرعه می‌برد. برای همین آن مرحوم خودش بعدها به تنهایی درس خواند و سواد یاد گرفت. یا دربارۀ استاد محمد محیط طباطبایی نوشته‌اند که فقط سه سال شاگردی دیگران را کرد و جز این، تمام دانشش را خودش به سعی خویش و با همت شخصی آموخت. محیط‌طباطبایی جز درس ناتمامش در دارالفنون، هیچ درس رسمی دیگری نخواند و این درحالی بود که به زبان‌ و ادبیات فارسی، عربی، ترکی، انگلیسی، فرانسه، پهلوی، سانسکریت و سغدی مسلط بود.
باز اینها خوب است. در شرح احوالات #مهدی_اخوان_ثالث نوشته‌اند اهل درس نبود، مدتی ترک تحصیل کرد و بعد هم که برای گرفتن دیپلم در کلاس‌های شبانه اسم نوشت، در درس های تخصصی نمره‌های جالبی نمی‌آورد. این بود که معمولاً پایین برگه‌هایش چیزهایی می‌نوشت که دل معلم‌ها به رحم بیاید و نمره بدهند. یک بار خودش از این وضع خسته شد و پای برگه نوشت «برای یکی نمرۀ بی فروغ/ نشاید ازین بیش گفتن دروغ»! هیچی دیگر. هیچ وقت دیپلم نگرفت.
آن یکی شاعر بزرگ معاصر، #احمد_شاملو هم اهل مدرسه نبود. به خاطر شرایط خانوادگی، سالهای مختلف تحصیل را در شهرهای متفاوت گذراند و آخرش هم تا کلاس نهم بیشتر ادامه نداد (خانم آیدا شاملو می‌گوید کارنامۀ هشتم او را دیده). بعدها شاملو در مجله «لوح» محمد قائد هم یادداشت کوتاهی نوشت که «نمى‏‌دانم مدرسه چه فايده‏‌اى دارد. اصلاً مدرسه رفتن و نرفتن براى بچه‏‌ها على‏‌السويه است. بالاخره يک چيزى مى‏‌شوند. اين ديگر ربطى به مدرسه ندارد!»
http://mghaed.com/lawh/memoirs/shamlu.htm
🗓زمان برگزاری نمایشگاه کتاب سال بعد مشخص شد. طبق اعلام شورای سیاست‌گذاری نمایشگاه، سی و سومین دورۀ نمایشگاه کتاب تهران، زودتر از معمول و روزهای ۲۶ فروردین تا ۵ اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۹ برگزار خواهد شد تا با ماه مبارک رمضان تداخل نکند @ehsanname
📚 بهترین کتابهای قرن ۲۱ به انتخاب گاردین
نوزده سال از قرن جدید گذشته و حالا روزنامه گاردین به انتخاب صد کتاب برتر این قرن با نظرسنجی از منتقدها و نویسندگان پرداخته. در بین ۱۰ کتاب اول این فهرست، ۹ اثر به فارسی ترجمه شده است که اینها هستند:
@ehsanname
1️⃣ تالار گرگ (هیلاری مانتل، ترجمۀ علی‌اکبر قاضی‌زاده، کتابسرای تندیس) جلد اول از سه‌گانۀ رمان‌های تاریخی دربارۀ توماس کرامول، صدراعظمِ هنری هشتم

2️⃣ گیلیاد (مریلین رابینسون، ترجمه مرجان محمدی، نشر آموت) یک رمان فلسفی در قالب نامه‌هایی بین یک کشیش و پسرش

3️⃣ زمان دست دوم (سوتلانا آلکسیویچ، ترجمه شهرام همت‌زاده، کتاب نیستان) یک تاریخ شفاهی مردمی در مورد اتحاد جماهیر شوری

4️⃣ هرگز ترکم مکن (کازئو ایشی‌گورو، ترجمۀ مهدی غبرایی، نشر افق) یک درام در زمینۀ کلونینگ انسان. ترجمه دیگر هم دارد

5️⃣ آسترلیتز جوان (دبیلو جی سیبالد، ترجمۀ پویه میثاقی، کتابسرای تندیس) رمانی دربارۀ وحشت‌های مردم قرن بیستم

6️⃣ دوربین کهربایی (فیلیپ پولمن، ترجمۀ فرزاد فربد، کتاب پجره) سومین کتاب از سه گانۀ «نیروی اهریمنی‌‌اش». یک داستان فانتزی با الهام از «بهشت گمشده» جان میلتون

8️⃣پاییز (اَلی اسمیت، ترجمه فلوریا وَرنوس، انتشارات مهراندیش) یکی از اولین رمان‌های بریتانیایی در دوران پسا برگزیت

9️⃣ اطلس ابر (دیوید میچل، ترجمۀ علی منصوری، نشر روزگار) داستانی با چند خط روایی مختلف که در دو قرن اتفاق می‌افتد و به پایان زمان می‌رسد

🔟 نیمۀ یک خورشید طلایی (چیماماندا گُزی اَدیشی، ترجمۀ ناهید تبریزی، نشر چشمه) داستانی از آفریقا و تلاش مردمان سیاه برای مقابله با میراث‌ استعمار
@ehsanname
📎باقی فهرست گاردین را اینجا می‌توانید ببینید:
theguardian.com/books/2019/sep/21/best-books-of-the-21st-century
🔹دربارۀ مولانا جلال‌الدین محمد مولوی، شاعر بزرگ، نظرات متفاوتی هست. گروهی مثل آن طلابی که امروز از برخی مراجع دربارۀ ساخت فیلم دربارۀ شمس و مولانا استفتا کرده‌اند، هیچ گونه ستایشی را از او برنمی‌تابند و در مقابل گروهی از فقهای شیعه هم سخت شیفتۀ او هستند.
چنان که شیخ بهایی، شیخ‌الاسلام و بزرگترین مقام مذهبی عصر شاه عباس او را «حکیم معنوی» می‌خواند (کلیات شیخ بهایی، مثنوی «نان و حلوا»، ص۱۷۳) و شعر معروفی دربارۀ کتاب مثنویِ مولانا دارد:
من نمی‌گویم که آن عالیجناب
هست پیغمبر ولی دارد کتاب (به نقل از «روضات الجنات»، جلد ۸، ص۷۴)
قاضی نورالله شوشتری، فقیه قرن یازدهم که در تاریخ شیعه به «شهید ثالث» معروف است هم در کتاب معروف «مجالس المؤمنین» خود به تجلیل از مولوی پرداخته و او را از بزرگان شیعه می‌داند. (ج ۲، ص ۱۰۹ تا ۱۱۵)
در همان ایام، ملامحسن فیض کاشانی، از شاگردان برجستۀ ملاصدرا منتخبی از مثنوی را با عنوان «سراج السالکین» آماده کرد. یک قرن بعد، ملاهادی سبزواری، یکی از معروفترین فیلسوفان تاریخ شیعه، شرحی مفصل بر مثنوی نوشت.
آقا نجفی قوچانی، از علمای زمان مشروطه و نویسندۀ کتاب‌های معروف «سیاحت غرب» (داستانی در مورد جهان آخرت) و «سیاحت شرق» (زندگینامۀ خودنوشت) به مثنوی معنوی علاقه زیاد داشت و در کتاب «سیاحت شرق» اشارات فراوانی در مورد رواج مثنوی‌خوانی در حوزۀ علمیه نجف دارد، از یک مورد تفأل به مثنوی بعد از واقعۀ به توپ بستن گنبد حضرت رضا(ع) توسط روس‌ها را ضبط کرده. (سیاحت شرق، چاپ امیرکبیر ۶۲، ص ۴۸۵)
در بین معاصران هم علامه سیدجلال‌الدین آشتیانی برای کتاب «شرح مثنوی معنوی» نیکلسون (ترجمۀ حسن لاهوتی) مقدمۀ مفصلی نوشته و در آن آورده: «مثنوی معنوی مولوی بهترین وسیله برای تعلیم و تعلّم معارف اسلامی است.» (به نقل از «تحفه‌های آن جهانی»، ص۶۵۰) علامه محمدتقى جعفرى هم کتاب بزرگ و مفصل «تفسير و نقد و تحليل مثنوى مولوی» را در ۱۵ جلد نوشته که در مقدمۀ آن قید کرده: «نتيجه‌اى كه از مجموع ملاحظات درباره مثنوى به دست مى‌آيد، اين است كه اين كتاب مى‌تواند يكى از عالى‌ترين منابع شهودگرايى و عرفان مثبت بوده باشد، نه وسيله گرايش به عرفان منفى.» (ج۱، ص۲۴)

می‌گویند یکبار دربارۀ مولانا و همین اختلاف نظرها از شیخ مرتضی انصاری سؤال کردند. می‌دانیم که شیخ انصاری، یکی از بزرگترین فقهای شیعه در عصر غیبت است و القابی نظیر «شیخ اعظم»، «شیخِ مطلق» و «خاتم الفقهاء و المجتهدین» دارد. ماجرای استفتاء از شیخ انصاری دربارۀ مولانا را آیت‌الله شبیری زنجانی، از مراجع تقلید حال حاضر نقل کرده: «قضیه دیگر ماجرای استفتائی است که از مرحوم شیخ انصاری درباره مولوی می‌کنند که مولوی چگونه آدمی است؟ شیخ در پاسخ - چنان که شنیده‌ام - می‌نویسد:
من کتاب مثنوی را کم مطالعه کرده‌ام، ولی در جوانی قدری آن را دیده‌ام. این شعر از آن زمان در نظرم مانده است که مولوی می‌گوید:
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
وقتی مولوی درباره معاصرین خود در ششصد سال قبل می‌گوید که اینها تشخیص نمی‌دهند که من چکاره‌ام، من چگونه دربارۀ او قضاوت کنم؟» (کتاب «جرعه‌ای از دریا»، ج۱، ص۱۴۱)
@ehsanname
🔺نیوزویک - این خانم نماینده ونزوئلا در سازمان ملل است و عکس هم برای زمان سخنرانی ترامپ. ترامپ در سخنرانی‌اش به مادرو، رئیس‌جمهور این کشور حمله کرد و خانم دیپلمات هم این‌طوری واکنش را نشان داد. با خواندن بی‌خیال کتابی دربارۀ سیمون بولیوار، فرماندۀ ونزوئلایی که رهبر جنبش استقلال آمریکای جنوبی در برابر استعمار اسپانیا بود @ehsanname
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📺 ویژه‌برنامه «کتاب‌باز» با موضوع کتاب «قصه‌های مجید» اثر هوشنگ مرادی کرمانی، با حضور احسان رضایی، متین ستوده، مجتبی شکوری و علی میرمیرانی. امشب (چهارشنبه ۳ مهر) ساعت۲۰، شبکه نسیم (بازپخش ۱ونیم بامداد، ۹ و ۱۵ روز بعد)
@ketabbaztv
@ehsanname
🎙 نسخۀ صوتی: رولف دوبلی: کمتر بخوانید ولی دوباره بخوانید
— برخی از کتاب‌ها در قفسه هستند که نمی‌توانم با اطمینان بگویم که آیا تا به حال آن‌ها را خوانده‌ام یا نه

🎯 پس از مدتی سر وقت کتابخانه و کتاب‌هایمان که می‌رویم اکثرشان دیگر با هم تفاوت زیادی نمی‌کنند، چون تقریباً چیز زیادی از آن‌ها یادمان نمی‌آید؛ محتوای هر کتاب صرفاً به‌صورتی مبهم و آشفته از ذهن ما عبور می‌کند. در چنین مواقعی ابتدا پریشان می‌شویم که مشکل از حافظۀ ضعیف خودمان است یا شاید کتاب‌ها تأثیر اندکی بر ما داشته‌اند. اما وقتی می‌فهمیم بسیاری از دوستانمان هم همین تجربه را دارند کمی احساس آسودگی می‌کنیم. اگر محتوای کتاب‌ها تا بدین حد کم به خاطر می‌مانند، اساساً اهمیت مطالعه در چیست؟ رولف دوبلی، نویسندۀ کتاب «هنر شفاف اندیشیدن»، پیشنهادهایی دارد.

🎧 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بشنوید:
http://tarjomaan.com/sound/9535/

📌 نوشتار این مطلب را اینجا بخوانید:
http://tarjomaan.com/neveshtar/9440/

— فهرست برخی از صفحات ترجمان در نرم‌افزارهای پادکست را در لینک زیر ببینید:
https://anchor.fm/tarjomaan

🔻خرید اشتراک چهار شمارۀ فصلنامۀ ترجمان

🔗 @tarjomaanweb
📗پیشنهاد کتاب
کتاب‌های زیادی در حوزه تاریخ‌نگاری شفاهی جنگ داریم، چند رمان خوب که اغلب آنها معروف هستند، اما می‌خواهم در اینجا از کتاب غیرمعروفی نام ببرم که خیلی دوستش داشتم؛ کتابی به اسم «زندگی خوب بود» نوشته حسن رحیم‌پور، خاطرات یک مسئول بانک انتقال خون از دوره‌های ۴۵ روزه‌ای که پرسنل بهداشتی و درمانی به جبهه‌ها اعزام می‌شدند. این فرد هم به جبهه می‌رود و در یک بیمارستان صحرایی خدمت می‌کند و این کتاب، خاطرات آن دوره است. کتاب به‌قدری ساده و عمیق و انسانی نوشته شده که موقع خواندن نمی‌توانی کتاب را زمین بگذاری.  یکی از صحنه‌های جالب کتاب آنجاست که برادر نویسنده می‌آید بیمارستان تا به او سر بزند و عکسی از دوران خدمتش را از جیبش درمی‌آورد و آدم‌ها را از روی آن عکس حضور و غیاب می‌کند که متوجه بشود چه‌کسی شهید شده و چه‌کسی زنده است و پشت صحنه هم صدای آهنگران پخش می‌شود که می‌خواند «ابوالفضل باوفا، علمدار لشگرم». از‌ آن به‌بعد در کل کتاب این نوحه «ابوالفضل باوفا، علمدار لشگرم» مثل یک موسیقی زمینه کار می‌کند و پیش می‌رود. 
@ehsanname
📌منتشر در روزنامه «فرهیختگان» ۲ مهر (پیشنهادهای دیگران را اینجا + ببینید)
🔹سینما چندبعدیِ سعدی
احسان رضایی: ابزار کار شاعر کلمه است و حرف. اما بعضی شاعرها هم هستند که از کلمه و کلام، کارهای بیشتری می‌کشند. انگار که کلمه برایشان فقط یک سری آوای صوتی محض نباشد. آنها با تصویرسازی و ساختن تابلوهای نقاشی و مناظر مختلف، به کلمه ابعاد بیشتری می‌دهند. درست مثل این سینماهایی که توی شهربازی‌ها تبلیغ می‌کنند سه‌بعدی و چهاربعدی و بیشتر هستند، شعر این شاعران هم کارکردی بیشتر از حد معمول دارد. طوری که شما وقتی شعرشان را می‌خوانید، خود به خود سرد و گرمتان می‌شود، دلتان می‌شکند یا شاد می‌شوید و سنگی دل معشوق را به عینه و از درد مشتتان موقع برخورد با آن قلب سنگ، حس می‌کنید.
معمولاً شاعران بزرگ ما، بخشی از شهرتشان را از همین تصویرسازی‌ها آورده‌اند. طوری که آدم خیال می‌کند سعدی و حافظ مدتی هم نقاشی کار می‌کرده‌اند. فرقی نمی‌کند کدام شعر و کدام غزل؛ هر صفحه از دیوان‌های این دو شاعر بزرگ را که باز کنید، خودتان هنرنمایی‌ها را می‌بینید. فرض کنید این غزل معروف از شیخ سعدی را به یاد بیاورید:
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیال‌ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی...

شعر پر است از تصویر. پر است از تابلو. مثلاً در بیت تخلص شعر، برای نشان دادن عظمت غم فراق و دوری، از تشبیه گرداندن سنگ آسیا توسط شرشر اشکش گفته:
دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدی
عجب‌است اگر نگردد که بگردد آسیابی

و جای دیگر آرزوی دیدارِ یک لحظه‌ای را با تشبیه مرده‌ای که در آب افتاده باشد، نشان داده:
سرم از خدای خواهد که به پایش اندرافتد
که در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی

اما نکته اینجاست که این تشبیه‌ها را شاعران دیگر هم کرده‌اند. هنر سعدی از جایی شروع می‌شود که همان سینما چندبعدی را راه می‌اندازد. او با استفاده از قابلیت‌های زبان، گاهی چیزهایی گفته که در آن واحد چند جور تصویر می‌سازند. مثلا همان بیت «دل هچو سنگ» را ببینید. در مصرع دوم گفته «عجب است اگر [دلت] نگردد». فعل «گردیدن» یا «گشتن» معانی متعدد دارد؛ اینجا هر دو معنای این فعل جواب می‌دهد. در معنای اول، «گردیدن» را به معنای چرخیدن فرض کردیم که اشک چشم بی‌خاصیت من، آن‌قدر زیاد است که تبدیل به رود پرخروشی شده که سنگ آسیاب را به حرکت درمی‌آورد ولی عجیب است که دل تو را از جایش تکان نداد! اما گردیدن در معنای دومش، تبدیل شدن معنی می‌دهد. اینجوری می‌شود چرا اشک شر شرِ من، جنس دلت را عوض نکرد و همچنان از سنگ است؟ تا اینجا البته هر دو معنا یک چیز بود و به معنای آه و زاری. اما بیایید یک کم دیگر هم همینجا مکث کنیم. لغت گرد (با فتح گ) و گرد (با کسر گ) هم همریشه هستند و هر کدام یکی از این دو معنی را یادآوری می‌کنند. در گِرد چرخیدن و حرکت دورانی را می‌بینیم و در گـَرد، تبدیل یک جسم سخت به پودر یا غبار را. اینجوری حتی خواننده به ذهنش می‌رسد که آیا منظور شیخ این بوده که اشک روان و حال نزارش می‌تواند قلب طرف را پودر کند و بفرستد هوا و اصلا این بیت یک جورهایی نفرین باشد؟ حالا یک بیت‌ دیگر:
نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند
همه بلبلان برفتند و نماند جز غرابی

بیت با حضور سه جور پرنده، خروس و کلاغ و بلبل، از همه تصویری‌تر و حتی شبیه تصویرسازی‌های پیچیده شاعران سبک هندی است. معمولاً در خواندن این بیت، ی «نوبتی» را ی نکره فرض می‌کنند و بیت را این‌طور معنی می‌کنند که خروس می‌خواسته یک نوبت، یا یک دهن بخواند، اما کلاغ به او فرصت نمی‌داده. اما یکی دیگر از بازی‌های زبانی سعدی همینجاست که ی «نوبتی» می‌تواند ی صفت‌ساز هم باشد، یعنی چیزی که به نوبت مربوط است و سر نوبت انجام می‌شود. در قدیم به هر چیز منظم و مرتبی «نوبتی» می‌گفتند. اما از همه «نوبتی‌»ها معروفتر، اذان است که هر روز پنج نوبت گفته می‌شود. حالا بیایید شعر را با این دو معنی جدید برای نوبتی بخوانیم. توی یکی، خروس می‌خواسته مثل همیشه سر نوبتش، یعنی دم سحر بخواند اما به جای او فقط قار قار کلاغ می‌آید. اینجوری می‌شود همان حرف اول غزل: «سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی». در معنای دیگر نوبتی، یعنی اذان، ماجرا پیچیده‌تر می‌شود؛ خروس می‌خواهد وقت اذان را به مؤمنان یادآوری کند، اما کلاغی بدصدا نوبت به او نمی‌دهد و مصداق همان حکایت شده که «گر تو قرآن بدین نمط خوانی/ ببری رونق مسلمانی». تا اینجا شد سه تا تصویر: در اولی خروس می‌خواسته از سر تفنن و «دل ای‌، دل ای» آوازی بخواند، در یکی دیگر قصد اعلام آغاز روز و شروع کار و تلاش را داشته و در سومی هم برای تکلیف دینی‌اش آماده بوده، اما همیشه کلاغ بدصدا مانع او و دیگران است. حالا به این فکر می‌کنید که آن بلبل‌ها توی بیت چه نقشی دارند؟ به همین راحتی، بازی ادامه پیدا می‌کند. چند فیلم با یک بلیت؛ آن هم فقط با چند کلمه. گفت قیامت می‌کنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن.
@ehsanname
منتشر در روزنامه «هفت صبح» ۴ مهر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📚چیزهایی هست که فقط یک عشق کتاب درک می‌کند @ehsanname
🔹سعید بیابانکی:
رفته بودم چلوکبابی دیدم این بیت را طرف نوشته روی دیوار:

همیشه اول پاییز یادتان باشد
چهار برگ برایم کنار بگذارید

پرسیدم: این شعر از کیست؟ گفت نمی‌دانم، دیدم برگ دارد و به چلوکبابی می‌خورد من هم نوشتم این بالا...
گفتم برادر این بیت از من است و برای ۴ مهر روز تولدم سروده‌ام!
https://twitter.com/sbiabanaki47/status/1177209026339360768
فلان!

بیچاره فلان فتاد در پایِ فلان
جان می‌بدهد فلان به سودای فلان
شادست فلانی به تمنّای فلان
فردا که فلان کوچ کند، وایِ فلان!

اثیر اخسیکتی

(ص ۲۷۷، جنگ رباعی، پژوهش علی میرافضلی، نشر سخن.)
📸 محمدرضا بایرامی در مراسم بزرگداشتش. بایرامی یکی از بهترین نویسندگان ادبیات روستایی است. از آثار برجسته او، رمان «لم‌یزرع» (در زمینۀ جنگ تحمیلی، ولی با نگاهی از زاویه دید یک خانواده عراقی) و «مردگان باغ سبز» (داستانی تاریخی با ارجاع به فرقه دموکرات آذربایجان) است. اطلاعات بیشتر دربارۀ بایرامی و کارنامه او را در ویکی‌ادبیات بخوانید @ehsanname