احسان‌نامه
7.52K subscribers
3.25K photos
544 videos
103 files
1.37K links
برگزیده‌ها، خوانده‌ها و نوشته‌های یک احسان رضایی. اینجا یادداشت‌ها، مقالات و داستان‌هایم را در معرض دل و دیده شما می‌گذارم، خبر کتاب‌ها و کارهایم را می‌دهم و از کتابهایی که خوانده‌ام می‌گویم، شاید قبول طبع مردم صاحب‌نظر شود
Download Telegram
Tamanna 3
Parviz Meshkatian
🎼 استاد پرویز مشکاتیان در ۳۰ شهریور ۱۳۸۸ درگذشت. قطعه‌ای را بشنوید از سنتور و صدای مشکاتیان که شعری از ملک‌الشعراء بهار به لهجۀ مشهدی را دکلمه می‌کند @ehsanname
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گریه‌ها کرده وطن، تاب آورده وطن ...
@ehsanname
▪️آهنگ «مام وطن» محسن چاوشی، با ترانۀ امیر ارجینی، به یاد ۲۵ شهید حملۀ تروریستی اهواز
📸خانم فاطمه رحیماویان، عکاس حاضر در حادثه تروریستی اهواز که در این شرایط دشوار به وظیفه‌اش عمل می‌کند (عکس از مهدی پدرامخو)
@ehsanname
📌عکس‌های خانم رحیماویان، اینجا
farsnews.com/photo/13970631000975/
Forwarded from کامبیز نوروزی-حقوق و جامعه (Kambiz Norouzi)
تصویر مقایسه ای از دوگانگی تنظیم خبر در رسانه های فارسی زبان خارج از کشور از تروریسم . گویی آنکه مردم ایران را می کشد ، تروریست نیست .@kambiznouroozi
Forwarded from احسان‌نامه
❤️«پاییز را دوست دارم»
این را به من گفت
و من از آن روز شروع به ریختن کردم...
@ehsanname
📸 عاشقانه‌ای بر دیواری در بغداد، سرودۀ شاعر عراقی سِنان انطون
#جداریات
🗞یادداشت احمد مسجدجامعی در واکنش به حادثه تروریستی اهواز و در ارتباط با پیوستگی ملی ایرانیان، در ‎روزنامه «ایران» امروز به دو زبان فارسی و عربی منتشر شده است @ehsanname
Sedaye To Ra Doost Daram
Homayoun Shajarian
🎼 «صدای تو را دوست دارم‏» شعر #اسماعیل_خویی، موسیقی مجید درخشانی و آواز همایون و مژگان شجریان برای پدر - اول مهر تولد استاد شجریان است @ehsanname
Forwarded from ناخواناخوانی
#رباعی‌خوانی

> زنده‌یاد «حسین منزوی»


دستی که به دستِ من بپیوندد نیست
صبحی که به روی ظلمتم خندد نیست
زنجیر، فراوانِ فراوان، اما
چیزی که مرا به زندگی بندد نیست

عاشق به هوای دیدنت می‌آید
با شوقِ به بر کشیدنت می‌آید
آه، ای گلِ آتشین! شقایق! هشدار؛
این دست برای چیدنت می‌آید

خورشید سحرگه که به عالم تابید
در رهگذرش ذرّۀ کوچک را دید
کر خاک به افلاک شتابان می‌گفت:
ای عشق! مدد کن که رسم تا خورشید

بس مرثيه‌ها نوشته و آمده‌ام
غربت‌ها درنوشته و آمده‌ام
ای ساحلِ امن! تا رسیدن به تو، من
از توفان‌ها گذشته و آمده‌ام

زیبایی، دل‌فریب و زیبا، گُلِ من!
آری زیبا، ولی دریغا گلِ من!
گیرم که به هر برگ، بهاری داری
در پاییزم شکفتی امّا، گل من!

در چشمت آسمانِ بازی داری
با او از هر ستاره، رازی داری
افراشته گیسوانِ نیلی در باد
چون قامتِ فتح اهتزازی داری

ای سروِ بلندِ سرنگون افتاده
از تیشۀ ناگهان زبون افتاده
تا خونت کی ز تیشه دامان گیرد
آزادی! ای به خاک و خون افتاده!


> به نقل از کتابِ «گوشۀ تماشا»
> رباعی؛ از نیما تا امروز
> پژوهشِ #سیدعلی_میرافضلی

#رباعی #حسین_منزوی

> امروز، یکمِ مهرماه، زادروزِ زنده‌یاد «حسین منزوی»، غزل‌سرای نام‌دارِ روزگارِ ماست؛ زادۀ یکم مهرماهِ ۱۳۲۵، درگذشتۀ شانزدهمِ اردی‌بهشتِ ۱۳۸۳.


@NaaKhaaNaa
Forwarded from روزآروز
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 ۹۳روزنامه‌نگار بیکار شدند؛ ۸مجله #همشهری به یک ‌بی‌تجربه ناشناخته در روزنامه‌نگاری واگذار و ۸مجله تعطیل شده؛ معیشت شماری روزنامه‌نگار به خطر افتاده.../ایرنا🎧👆

@roozArooz_media
🗞جلد «همشهری جوان» برای آخرین شماره قبل از واگذاری مجلات این طرح بود که مدیران همشهری آن را وتو کردند. در جریان واگذاریِ عجیب ۸ مجله همشهری به بخش خصوصی، ۹۳ خبرنگار بیکار شده‌اند @ehsanname
🔹نویسندگانی که مدرسه نرفتند!
@ehsanname
✍️احسان رضایی: مدرسه‌ها باز شده و همهمه برپا شده. آدم اولش فکر می‌کند که قاعدتاً نویسنده‌جماعت بیشتر از هر کسی اهل درس و مشق و مدرسه باشند، اما توی بحر ماجرا که بروی، می‌بینی نه، خیلی هم اینطور نیست و اغلب شعرا و نویسندگان درسخوان‌های خوبی نبودند.
سایت معروف LitHub گزارشی دارد از شخصیت‌های ادبی برجسته‌ای که مدرسه را نصفه‌کاره ول کردند یا یدتر از آن، اخراج شدند! غیر از کلاسیک‌هایی که مدرسه نرفتند، مثل مارک تواین، جک لندن، ویلیام فاکنر، هارپر لی، اسکات فیتزجرالد و ... در بین نویسندگان معاصر هم چنین سوابقی زیاد است. شرلی جکسون، که به داستان کوتاه و شاهکار «لاتاری» معروف است، آن‌قدر نمراتش بد بود که در سال دوم تحصیلش در دانشگاه روچستر در ۱۹۳۸ ترک تحصیل کرد؛ در واقع نمراتش آنقدر بد بود که اخراجش کردند. کورمک مک‌کارتی نه یک بار که دوبار تحصیلاتش را نصفه‌کاره ول کرد. دفعه اول سال ۱۹۵۳ برای پیوستن به نیروی هوایی رفت کالج که ۴ سال بعد از آنجا اخراج شد و بار دوم، زمانی که برای خواندن فیزیک به دانشگاه رفت و دو سال بعد (۱۹۵۹) آن را ول کرد. دوریس لسینگ، برنده نوبل ادبیات ۲۰۰۷، حتی دبیرستان را به زحمت شروع کرد. اول به یک مدرسه دخترانه مذهبی کاتولیک می‌رفت که از آن متنفر بود؛ تا اینکه موفق شد رضایت خانواده را برای رفتن به یک شبانه‌روزی بگیرد، اما بعد از ابتلا به یک بیماری چشمی در ۱۴سالگی برای همیشه ترک تحصیل کرد. مورد توبیاس وولف از همه بامزه‌تر است. او برای رفتن به دبیرستان خاصی که مد نظرش بود، معرفی‌نامه جعل کرد اما بعد اخراج شد؛ دلیلش؟ «عدم موفقیت در گرفتن نمرات خوب، داشتن اتاق نامرتب و خوردن چیپس سیب‌زمینی وقتی از پنجره آویزان شده بود»! البته در ۱۹۹۰ این مدرسه به او مدرک افتخاری داد.
https://lithub.com/10-successful-writers-who-dropped-out-or-were-kicked-out-of-school/

این ماجرا بین نویسندگان خودمان هم هست و سابقۀ ترک تحصیل و مدرسه نرفتن و حتی اخراج را داریم. مثلاً مرحوم مهدی آذریزدی، نویسنده «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» به خاطر فقر و نداری هرگز به مدرسه نرفت. البته آن خدابیامرز علاوه بر فقر، پدر سختگیری هم داشت که حتی به او اجازۀ بازی کردن نمی‌داد و مدرسه رفتن را هم ضروری نمی‌دانست و به جایش مهدی نوجوان را سر مزرعه می‌برد. برای همین آن مرحوم خودش بعدها به تنهایی درس خواند و سواد یاد گرفت. یا دربارۀ استاد محمد محیط طباطبایی نوشته‌اند که فقط سه سال شاگردی دیگران را کرد و جز این، تمام دانشش را خودش به سعی خویش و با همت شخصی آموخت. محیط‌طباطبایی جز درس ناتمامش در دارالفنون، هیچ درس رسمی دیگری نخواند و این درحالی بود که به زبان‌ و ادبیات فارسی، عربی، ترکی، انگلیسی، فرانسه، پهلوی، سانسکریت و سغدی مسلط بود.
باز اینها خوب است. در شرح احوالات #مهدی_اخوان_ثالث نوشته‌اند اهل درس نبود، مدتی ترک تحصیل کرد و بعد هم که برای گرفتن دیپلم در کلاس‌های شبانه اسم نوشت، در درس های تخصصی نمره‌های جالبی نمی‌آورد. این بود که معمولاً پایین برگه‌هایش چیزهایی می‌نوشت که دل معلم‌ها به رحم بیاید و نمره بدهند. یک بار خودش از این وضع خسته شد و پای برگه نوشت «برای یکی نمرۀ بی فروغ/ نشاید ازین بیش گفتن دروغ»! هیچی دیگر. هیچ وقت دیپلم نگرفت.
آن یکی شاعر بزرگ معاصر، #احمد_شاملو هم اهل مدرسه نبود. به خاطر شرایط خانوادگی، سالهای مختلف تحصیل را در شهرهای متفاوت گذراند و آخرش هم تا کلاس نهم بیشتر ادامه نداد (خانم آیدا شاملو می‌گوید کارنامۀ هشتم او را دیده). بعدها شاملو در مجله «لوح» محمد قائد هم یادداشت کوتاهی نوشت که «نمى‏‌دانم مدرسه چه فايده‏‌اى دارد. اصلاً مدرسه رفتن و نرفتن براى بچه‏‌ها على‏‌السويه است. بالاخره يک چيزى مى‏‌شوند. اين ديگر ربطى به مدرسه ندارد!»
http://mghaed.com/lawh/memoirs/shamlu.htm
Forwarded from نقد حال
سوم مهرماه زادروز زنده‌یاد استاد حسن کسایی
Forwarded from نقد حال
شعر شفیعی کدکنی در ستایش نی حسن کسایی

بشنو از نی را چو مولانا سرود
هرکس‌اش داد از درون جان درود

بخردی گفت این نوای خلقت است
کز سپهر آید به سوی ما فرود

عارفی گفتا نه، روح قدسی است
کاین چنین بر عالم ما پر گشود

دیگری گفتا که آن دانای راز
زین سخن لوح و قلم را می‌ستود

هم بر این سان نسل‌ها و نسل‌ها
عقل‌ها در راز و رمزش آزمود

با گذشت قرن‌ها و قرن‌ها
هرکس‌اش رمز و اشاراتی فزود

همچنان در پرده ماند این راز و رمز
پردهٔ نایی ز سحرش تار و پود

من بر آنم کان ضمیر تابناک
هم به وحی‌القلب از دل می‌شنود

کز پس آن روزگار آید پدید
بانگ نایی از کران زنده رود

این اشارت زان بشارت می‌دهد
آذرخشی از میان ابر و دود

گوش بر نای کسایی نِه دلا
تا بدانی آن اشارت‌ها چه بود
Forwarded from نقد حال
صدا و نی استاد حسن کسایی.3gp
6.6 MB
استاد کسایی در محفلی در سامان اصفهان از زندگی خودش مختصر میگوید و سپس نی‌ زیبایی می‌نوازد. آدمهای این جمع به قاعده شکاریم یک سر همه پیش مرگ، به عالم باقی رفته‌اند.
با سپاس از آقا رضا ضیا.
Audio
«در این سرای بی‌کسی»
خواندن شعر مشهور #سایه توسط #کسایی همراه با نی ایشان.
استاد کسایی - چهارگاه
<unknown>
قطعهٔ مشهور سلام (صبحگاهی) را حسن کسایی ساخته‌ و نواخته است هرچند بیشتر افراد اجرای این قطعه را با تار فرهنگ شریف به یاد دارند زیرا این اجرا هر روز صبح از رادیو پخش می‌شد.
Forwarded from نقد حال
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
استاد کسایی ماجرای ساخت قطعه سلام را بازگو می‌کند.
Forwarded from نقد حال
پایان
استاد حسن کسایی در ۲۵ خرداد ۱۳۹۱ چشم از جهان فروبست.
📖 ترجمۀ رمان «زندگی در پیش رو» رومن گاری، دوباره و بعد از ۱۳ سال توقیف منتشر شد.
@ehsanname
کتاب «زندگی در پیش رو» یکی از شاهکارهای رومن گاری است که البته ابتدا با اسم مستعار امیل آژار آن را منتشر کرده بود و بعد که برندۀ گنکور شد، برای گرفتن جایزه ناچار از افشای اسم خودش شد. کتاب، از زبان پسربچه‌ای به اسم مومو است که چون طبق قوانین فرانسه مادرش حق داشتن فرزند ندارد، همراه با بچه‌های دیگری مثل خودش پیش خانم رُزا نگه‌داری می‌شوند و این مومو می‌خواهد زندگی‌اش را تغییر دهد و ... چاپ اول ترجمۀ این رمان سال ۱۳۵۴ توسط انتشارات امیرکبیر (و با اسم امیل آزار بر روی جلد) منتشر شد، بعد از انقلاب توقیف شد، سال ۱۳۸۰ مجوز گرفت و توسط انتشارت بازتاب‌نگار منتشر شد و دوباره باز سال ۱۳۸۴ توقیف شد تا حالا که این بار نشر ثالث آن را منتشر کرده است. (bit.ly/2xSaRTJ)
انتشار این رمان حاصل یکی از معدود دفعاتی است که یک مسئول به ماجرای فروش کتابهای قاچاق حساسیت نشان داده. ماجرا را خانم لیلی گلستان، مترجم کتاب اینطور تعریف کرده: «مدتی قبل مصاحبه‌ای با روزنامه‌ای داشتم و اشاره کردم این کتاب دارد به صورت افست منتشر می‌شود و هیچ‌کسی پاسخگو نیست. خوشبختانه مدیرکل اداره کتاب با من تماس گرفت و طی گفت‌وگویی که با هم داشتیم، کمک کردند کتاب منتشر شود.»
http://www.ibna.ir/fa/doc/naghli/265633/
🔹طرح جلد چاپ قبلی (راست) و فعلی (چپ) کتاب
📘اولیس در ایران
@ehsanname
«اولیس» رمان معروف جیمز جویس از زمان انتشار (۱۹۲۲) موضوع گفتگوهای زیادی بوده است. یکی‌اش بحث ترجمۀ کتاب، چنان‌که بورخس در مصاحبه‌اش با «پاریس ریویو» تعریف کرده که در جوانی صفحهٔ آخر «اولیس» را به اسپانیایی برگردانده بود، اما بعدها از آن پشیمان شد. این داستان هم نثر پیچیده‌ای دارد و هم برخی صحنه‌های آن حتی در کشورهای غربی هم دردسرساز بوده.
bit.ly/2xABygn
ترجمۀ «اولیس» به فارسی هم مثل خودش ماجرای پیچیده‌ای دارد. از اواخر دهه هفتاد در محافل ادبی شنیده می‌شد که منوچهر بدیعی که «دوبلینی‌ها» و «سیمای مرد هنرمند در جوانی» جویس به فارسی را برگردانده، این کتاب را هم در ۴ جلد به فارسی ترجمه کرده. اما فقط در سال ۱۳۸۱ بود که بدیعی کتابی منتشر کرد با عنوان «جیمز جویس» و عنوان فرعی «همراه با بخش ١٧ اولیس» (انتشارات نیلوفر). در واقع این کتاب مقاله‌ای بود دربارۀ جویس که ترجمه فصل هفدهم «اولیس» هم به آن ضمیمه شده بود. بدیعی بعدها در یک مصاحبه گفت که این کارش آزمایشی بوده برای سنجش علاقۀ جامعه ادبی ما به «اولیس».
http://www.1pezeshk.com/archives/2007/10/_-_12.html
منوچهر بدیعی سال ۱۳۹۳ کتاب «اولیس جویس - عصارۀ داستانی» را هم منتشر کرد (انتشارات نیلوفر) که خلاصه و شرحی است از این اثر. همزمان (از مرداد ۱۳۹۳ تا خرداد ۱۳۹۴) ایمان فانی ترجمۀ سه فصل اول (از ۱۸ فصل) این رمان را در مجله اینترنتی پیاده‌رو منتشر کرد‌:
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=934
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=957
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1151
سال ۱۳۹۶ هم شهریار وقفی‌پور یک کتاب کمیک را ترجمه و منتشر کرد با عنوان «یولیسس و عربی» (نشر چترنگ) که شامل برگردان تصویری از خلاصۀ داستان «اولیس» (یا در تلفظ این کتاب: «یولیسس») بود و داستان کوتاه «عربی» از جویس که در مجموعه «دوبلینی‌ها» چاپ شده است.
حالا خبر جدید این است که خانم اکرم پدرام‌نیا، پزشک و مترجمی که قبلاً «لولیتا» ولادیمیر ناباکوف را به فارسی برگردانده و در افغانستان منتشر کرده بود، دارد «اولیس» را (با تلفظ «یولسیز» البته) ترجمه می‌کند و جلد اول آن را هم آماده انتشار دارد:
https://www.isna.ir/news/97070100683/

🔸«اولیس» ماجرای زندگی دو مرد در طول یک روز است که دنبال کارهای عادی خودشان هستند و در شهر دوبلین این طرف و آن طرف می‌روند. جیمز جویس در این برش جزیی از زندگی، یکی از پیچیده‌ترین روایت‌ها را ارایه کرده است. جویس در این رمان ارجاعات زیادی به هومر دارد و نام رمان و اسامی فصول آن را از اسم شخصیت‌های «اودیسه‌» گرفته. البته همه اسم‌ها را مطابق با تلفظ یونانی آنها ضبط کرده، جز اسم خود رمان، که همان اسم پادشاه افسانه‌ای یونان و قهرمان «اودیسه‌» یعنی اودیسئوس است و جویس، برای اثرش شکل لاتین این اسم، یعنی Ulysses را انتخاب کرده‌.
@ehsanname
Forwarded from احسان‌نامه
عاشقانه‌های دربی❤️💙
@ehsanname
در آزادی چه غوغایی‌ست امشب
نبردِ پُر تماشایی‌ست امشب
لبت پيروزی، استقلال چشمت
چه شهرآورد ِ زيبایی‌ست امشب
#شهراد_ميدری

لبانت سرخِ سرخ است و دو چشمت آبیِ آبی
سرت دعواست بین عقل و عشق، ای چهره‌ات دِربی!
#احسان_پرسا

روسری آبی به سرکردی و رژ قرمز زدی
لعنتی من علم غیبم کو؟ کدامین تیم را ... ؟!
#حسین_مرادی

گونه‌هایت قرمز و آن چشم‌هایت آبی است
صورتت آزادیِ این جمعه‌های دربی است
#عقیل_پورجمالی

باز شهرآوردِ بینِ نه و آری گفتنت
بازی لب‌های قرمز، چشمِ آبی، خب که چه؟
#شهراد_میدری
@ehsanname
امروز مساوی شده این دربیِ نمناک
خون است دل سرخم و تر آبیِ چشمم …
#باربد_بهرامی

شال آبی روی سر، با رژ قرمز بر لبت،
مثل دربی نازنین، امشب مساوی کرده‌ای
#حسن_جهانی

لطف کن لب‌های خود را بیش از این قرمز نکن
رحم کن بر این دل ویران استقلالی‌ام …
#کنعان_محمدی

چشم‌های آبی‌اش بر من هجوم آورده بود
حملۀ سرخی تدارک دیدم و بوسیدمش
#رحیم_نبی
@ehsanname
خسته‌ام بس که دلم را به دری بسته زدم
لعنتی! عشق تو دروازه‌ی عابدزاده است!
#علی_صفری