⛔️ توقع را کنار بگذاریم!
✍ #احسان_محمدی
🔹توقع چیست؟ چیزی است که همه از تو دارند ولی تو نباید از کسی داشته باشی. اگر دنبال آرامش هستید از کسی توقعی نداشته باشید. حتی از پدر و مادرتان.
🔸انتظار: همه چیز را از همه کس انتظار داشته باشید. «تکرار می کنم»؛ همه چیز را از همه کس انتظار داشته باشید تا کمتر غافلگیر شوید.
🔺هموطن عزیز! همشهری گرامی! همکار ارجمند! هم کلاس بزرگوار!
من از شما #هیچ توقعی ندارم. از پدر، مادر، همسر، فرزند، دوست، شاگرد و ... از هیچکس! اگر محبتی می کنید این بزرگواری شماست، اگر نه، گله مند نیستم و حتما" برایش دلیل قانع کننده ای دارید.
🔺 لطفا" شما هم توقعی نداشته باشید. زندگی تان را بکنید، لذتش را ببرید اما سر هم منت نگذاریم و مدام #گله و شکایت شخصی نکنیم. گله نکنیم، گله نکنیم....
هر وقت به کسی گفتیم "من از تو توقع..." آن لحظه را مرور کنیم که چه دلیلی دارد از کسی #توقع داشته باشیم؟
قانون، وجدان و پروردگار بین ما قضاوت خواهد کرد. دست برداریم از گله گذاری های مداوم و کلافه کننده ای که آدم را حقیر می کند!
#تمرین_کنیم
🖋 @ehsanmohammadi95
✍ #احسان_محمدی
🔹توقع چیست؟ چیزی است که همه از تو دارند ولی تو نباید از کسی داشته باشی. اگر دنبال آرامش هستید از کسی توقعی نداشته باشید. حتی از پدر و مادرتان.
🔸انتظار: همه چیز را از همه کس انتظار داشته باشید. «تکرار می کنم»؛ همه چیز را از همه کس انتظار داشته باشید تا کمتر غافلگیر شوید.
🔺هموطن عزیز! همشهری گرامی! همکار ارجمند! هم کلاس بزرگوار!
من از شما #هیچ توقعی ندارم. از پدر، مادر، همسر، فرزند، دوست، شاگرد و ... از هیچکس! اگر محبتی می کنید این بزرگواری شماست، اگر نه، گله مند نیستم و حتما" برایش دلیل قانع کننده ای دارید.
🔺 لطفا" شما هم توقعی نداشته باشید. زندگی تان را بکنید، لذتش را ببرید اما سر هم منت نگذاریم و مدام #گله و شکایت شخصی نکنیم. گله نکنیم، گله نکنیم....
هر وقت به کسی گفتیم "من از تو توقع..." آن لحظه را مرور کنیم که چه دلیلی دارد از کسی #توقع داشته باشیم؟
قانون، وجدان و پروردگار بین ما قضاوت خواهد کرد. دست برداریم از گله گذاری های مداوم و کلافه کننده ای که آدم را حقیر می کند!
#تمرین_کنیم
🖋 @ehsanmohammadi95
🥊 راند بعد راند ماست!
✍ احسان محمدی
_ خسته ام! می دونی مثل بوکسوری شدم که توی راند اول اونقد مُشت خورده که خونین و مالین افتاده گوشه رینگ. اما تا داور می شماره که ناک اوت رو اعلام کنه، دندوناشو به هم فشار میده، دستش رو می گیره به طناب های رینگ و بلند می شه. خونین و مالین! اما بلند می شه، می خواد اینقد مُشت بخوره که راند اول تموم بشه و بره تا راند دوم...
◀️ وقتی داشت حرف می زد نگاهش می کردم. انگار درست وسط رینگ بود. حلقه کبودی دور چشم هایش و باریکه خونی از لبش تا زیر چانه اش لیز خورده بود.
◀️ انگار خلاصه همه ما بود که صبح از خواب بیدار می شویم و از بی مبالاتی مهمان های همسایه بغلی که تا نصفه شب هوار کردند و نگذاشتند بخوابیم و مشت خوردیم اما به راند صبح رسیدیم.
◀️آسانسور گیر کرده چون همسایه بالایی در را باز گذاشته، مشت می خوریم، می خواهیم از پارکینگ بیرون بیابیم یک نفر ماشینش را درست روبروی در پارکینگ پارک کرده، مُشت می خوریم، از این راند هم رد می شویم، رادیو را روشن می کنیم از بیکاری می گوید، گرانی، بی آبی خرمشهر، افزایش قیمت دلار، تحریم... مُشت می خوریم، مُشت می خوریم....
◀️ اما خونین و مالین، لب مان را می گزیم، دندان هایمان را به هم فشار می دهیم و بلند می شویم. امیدواریم به راند بعد. به اینکه تاب بیاوریم و برگردیم به رینگ زندگی، شاید حریف خسته شد، شاید داور مهربانی کرد، شاید مثل ملوان زبل اسفناجی خوردیم و با مُشت های آهنی رقیب را در هم شکستیم...
◀️ ما مُشت می خوریم اما ناک اوت نمی شویم، تسلیم نمی شویم، نمی میریم. مزه خون شور است و وقیح، ته دل آدم را خاکی می کند اما نمی میریم. دست مان را می گیریم به طناب رینگ و بلند می شویم... باید تاب بیاوریم تا راند بعد... راند بعد...
◀️ به جای ناله کردن، غر زدن، زار زدن، فرار کردن و التماس به داور و خدا که فقط رقیب را جسورتر می کند، باید تاب بیاوریم. ما پناه خودمان هستیم، کَس خودمان، دار و ندار خودمان.
◀️ همه مان نمی توانیم مهاجرت کنیم. باید بجنگیم. می گذرد. این مُشت های هولناک می گذرد. پدران ما از خنجر مغول هم گذشتند ما هم می گذریم.
◀️ هر کس که می گوید هیچ امیدی نیست، دروغ می گوید. حرفش را گوش نکنید.اگر واقعا" #هیچ امیدی نیست چرا نمی رود توی قبر بخوابد؟
با همه تلخی این روزها ته دل همه مان هنوز امید سوسو می زند. مثل شمعی در باد... مثل مردی که حکم اعدامش به حبس ابد تقلیل یافته و هنوز امیدوار است!
◀️ مزه خون توی دهان من هم وقیح است، زانویم را سُست می کند اما دست می گیرم به طناب رینگ، به شانه شما و لجوج می ایستم. ما برای شکست آفریده نشدیم. این رخت چرکین و پاره ناامیدی را بکنیم از تن. تنها مُردگان شانسی برای تغییر زندگی ندارند. تو مُشتت را بزن روزگار لعنتی...
🖋 @ehsanmohammadi95
✍ احسان محمدی
_ خسته ام! می دونی مثل بوکسوری شدم که توی راند اول اونقد مُشت خورده که خونین و مالین افتاده گوشه رینگ. اما تا داور می شماره که ناک اوت رو اعلام کنه، دندوناشو به هم فشار میده، دستش رو می گیره به طناب های رینگ و بلند می شه. خونین و مالین! اما بلند می شه، می خواد اینقد مُشت بخوره که راند اول تموم بشه و بره تا راند دوم...
◀️ وقتی داشت حرف می زد نگاهش می کردم. انگار درست وسط رینگ بود. حلقه کبودی دور چشم هایش و باریکه خونی از لبش تا زیر چانه اش لیز خورده بود.
◀️ انگار خلاصه همه ما بود که صبح از خواب بیدار می شویم و از بی مبالاتی مهمان های همسایه بغلی که تا نصفه شب هوار کردند و نگذاشتند بخوابیم و مشت خوردیم اما به راند صبح رسیدیم.
◀️آسانسور گیر کرده چون همسایه بالایی در را باز گذاشته، مشت می خوریم، می خواهیم از پارکینگ بیرون بیابیم یک نفر ماشینش را درست روبروی در پارکینگ پارک کرده، مُشت می خوریم، از این راند هم رد می شویم، رادیو را روشن می کنیم از بیکاری می گوید، گرانی، بی آبی خرمشهر، افزایش قیمت دلار، تحریم... مُشت می خوریم، مُشت می خوریم....
◀️ اما خونین و مالین، لب مان را می گزیم، دندان هایمان را به هم فشار می دهیم و بلند می شویم. امیدواریم به راند بعد. به اینکه تاب بیاوریم و برگردیم به رینگ زندگی، شاید حریف خسته شد، شاید داور مهربانی کرد، شاید مثل ملوان زبل اسفناجی خوردیم و با مُشت های آهنی رقیب را در هم شکستیم...
◀️ ما مُشت می خوریم اما ناک اوت نمی شویم، تسلیم نمی شویم، نمی میریم. مزه خون شور است و وقیح، ته دل آدم را خاکی می کند اما نمی میریم. دست مان را می گیریم به طناب رینگ و بلند می شویم... باید تاب بیاوریم تا راند بعد... راند بعد...
◀️ به جای ناله کردن، غر زدن، زار زدن، فرار کردن و التماس به داور و خدا که فقط رقیب را جسورتر می کند، باید تاب بیاوریم. ما پناه خودمان هستیم، کَس خودمان، دار و ندار خودمان.
◀️ همه مان نمی توانیم مهاجرت کنیم. باید بجنگیم. می گذرد. این مُشت های هولناک می گذرد. پدران ما از خنجر مغول هم گذشتند ما هم می گذریم.
◀️ هر کس که می گوید هیچ امیدی نیست، دروغ می گوید. حرفش را گوش نکنید.اگر واقعا" #هیچ امیدی نیست چرا نمی رود توی قبر بخوابد؟
با همه تلخی این روزها ته دل همه مان هنوز امید سوسو می زند. مثل شمعی در باد... مثل مردی که حکم اعدامش به حبس ابد تقلیل یافته و هنوز امیدوار است!
◀️ مزه خون توی دهان من هم وقیح است، زانویم را سُست می کند اما دست می گیرم به طناب رینگ، به شانه شما و لجوج می ایستم. ما برای شکست آفریده نشدیم. این رخت چرکین و پاره ناامیدی را بکنیم از تن. تنها مُردگان شانسی برای تغییر زندگی ندارند. تو مُشتت را بزن روزگار لعنتی...
🖋 @ehsanmohammadi95
◾️ دلت خوش است؟ نه! دلم خون است!
✍️ احسان محمدی
🌍 در مترو جوانی آمد جلو و بعد از احوالپرسی گفت شما داری به مردم خیانت میکنی، چرا امیدواری میدی که اینجا بمونن و کار کنن؟ بذارید برن!
از خوانندگان کانال تلگرامیام بود. این حرف را از کسان دیگری هم شنیدهام.
🌍 بعید میدانم حتی یک نفر پیدا شود که به خاطر نوشتههای من مهاجرتش را لغو کند. یعنی ویزا و اقامتش آماده باشد بعد با خواندن یک نوشته من بگوید: آه!نه! #احسان_محمدی تو مرا متحول ساختی! میمانم و نمیروم! گور بابای خارج!
🌍 دچار این توهم تاثیرگذاری نیستم. مردم نان و ماستشان را میخورند و زندگیشان را میکنند. یک بار زندهاند و حق دارند لذت ببرند. اینجا نشد آمریکا، کانادا، استرالیا ...
نه آنها که میروند خائن و وطنفروش هستند و نه آنها که میمانند همه خادم و عاشق ایرانند!
🌍 هرکس برای رفتن یا ماندن دلایل قانعکننده خودش را دارد. من اعتقاد دارم که همین سرزمین با هزاران مشکل ریز و درشت اگر مانده، محصول رنج آنهاست که برایش خون دادند، زندان رفتند، جنگیدند و قدمی برداشتند.
ربطی هم به این حکومت و آن حکومت ندارد. در طول تاریخ همیشه کسانی بوده اند که نترسیدهاند، نرمیدهاند، حتی اگر دلشان شکسته و قدرشان دانسته نشده، ماندهاند و در حد وسع کار کردهاند.
🌍 من خودم را مدیونشان میدانم. میتوانستند بگویند به من چه که از این قلعه دفاع کنم، حالا این خاکریز از دست رفت، رفت من چرا جان عزیزم را بدهم؟ بروم پی زندگی خودم!
مدیون آنها که وقتی این سرزمین را دشمن فتح کرد، قحطی از نفس انداخت، #وبا کمرش را شکست، رهایش نکردند، برای نجات و درمانش ماندند. کاری کردند.
🌍 حال ایران بد است؟ بله بد است اما چاره مهاجرت 80 میلیون نفر است؟ به کجا؟ اگر میتوانید بروید، به سلامت، سفرتان خوش، اما چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتید، سرکوفت نزنید، تحقیرمان نکنید.
#ایران نام مادر بیمار من است، تنهایش نمیگذارم. نمیروم و نمیگویم هر وقت خوب شدی برمیگردم مادر! کنارش میمانم، تقلا میکنم، حتی اگر بدانم درمانش نمیکنم.
دلم خوش نیست، دلم خون است اما چاره را در خودتحقیری ملی و پناه بردن به تخدیر و شراب و انتظار معجزه آسمانی و فرار زمینی نمیبینم.
🌍 در دنیای کوچک من، خیانت فقط این نیست که آدم رازهای مملکت را ببرد بفروشد به #ترامپ، به #نتانیاهو. هرکس با رفتار و گفتار و قلمش مردم را دلسرد و ناامید کند، خائن است. وطنفروش است. هر کس.
🌍 منتی سرکسی ندارم. چشم طمعی هم به چیزی نبستهام. چندی مسئول روابطعمومی دانشکده کوچکی بودم و از سال گذشته از آن هم کنار گذاشتند، اما راهم را میروم، کارم را میکنم.
برای وفادار ماندن به این خاک شرط نگذاشتهام. که باشم که شرط بگذارم برای این خاک؟! میدانم یک روز برای این عاشقی، تلخ تاوان میدهم. مثل همه آنها که بیشتر وفادار ماندند.
🌍 هیچ نجاتدهنده ویژه و اختصاصی برای «ایران» وجود ندارد. نه در گور، نه در آسمان. خودمان باید حالش را بهتر بکنیم. من در اندازه خودم میکوشم.
#هیچ اگر نباشم، #هیچ اگر نکنم، دلم میخواهد بعدها اگر کسی اینجا در سرزمین مادری، خشتی ساخت برای دیوار باغی یا خانهای، خاک تن من هم در آن باشد. اینقدر که میتوانم.
🖋 @ehsanmohammadi95
✍️ احسان محمدی
🌍 در مترو جوانی آمد جلو و بعد از احوالپرسی گفت شما داری به مردم خیانت میکنی، چرا امیدواری میدی که اینجا بمونن و کار کنن؟ بذارید برن!
از خوانندگان کانال تلگرامیام بود. این حرف را از کسان دیگری هم شنیدهام.
🌍 بعید میدانم حتی یک نفر پیدا شود که به خاطر نوشتههای من مهاجرتش را لغو کند. یعنی ویزا و اقامتش آماده باشد بعد با خواندن یک نوشته من بگوید: آه!نه! #احسان_محمدی تو مرا متحول ساختی! میمانم و نمیروم! گور بابای خارج!
🌍 دچار این توهم تاثیرگذاری نیستم. مردم نان و ماستشان را میخورند و زندگیشان را میکنند. یک بار زندهاند و حق دارند لذت ببرند. اینجا نشد آمریکا، کانادا، استرالیا ...
نه آنها که میروند خائن و وطنفروش هستند و نه آنها که میمانند همه خادم و عاشق ایرانند!
🌍 هرکس برای رفتن یا ماندن دلایل قانعکننده خودش را دارد. من اعتقاد دارم که همین سرزمین با هزاران مشکل ریز و درشت اگر مانده، محصول رنج آنهاست که برایش خون دادند، زندان رفتند، جنگیدند و قدمی برداشتند.
ربطی هم به این حکومت و آن حکومت ندارد. در طول تاریخ همیشه کسانی بوده اند که نترسیدهاند، نرمیدهاند، حتی اگر دلشان شکسته و قدرشان دانسته نشده، ماندهاند و در حد وسع کار کردهاند.
🌍 من خودم را مدیونشان میدانم. میتوانستند بگویند به من چه که از این قلعه دفاع کنم، حالا این خاکریز از دست رفت، رفت من چرا جان عزیزم را بدهم؟ بروم پی زندگی خودم!
مدیون آنها که وقتی این سرزمین را دشمن فتح کرد، قحطی از نفس انداخت، #وبا کمرش را شکست، رهایش نکردند، برای نجات و درمانش ماندند. کاری کردند.
🌍 حال ایران بد است؟ بله بد است اما چاره مهاجرت 80 میلیون نفر است؟ به کجا؟ اگر میتوانید بروید، به سلامت، سفرتان خوش، اما چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتید، سرکوفت نزنید، تحقیرمان نکنید.
#ایران نام مادر بیمار من است، تنهایش نمیگذارم. نمیروم و نمیگویم هر وقت خوب شدی برمیگردم مادر! کنارش میمانم، تقلا میکنم، حتی اگر بدانم درمانش نمیکنم.
دلم خوش نیست، دلم خون است اما چاره را در خودتحقیری ملی و پناه بردن به تخدیر و شراب و انتظار معجزه آسمانی و فرار زمینی نمیبینم.
🌍 در دنیای کوچک من، خیانت فقط این نیست که آدم رازهای مملکت را ببرد بفروشد به #ترامپ، به #نتانیاهو. هرکس با رفتار و گفتار و قلمش مردم را دلسرد و ناامید کند، خائن است. وطنفروش است. هر کس.
🌍 منتی سرکسی ندارم. چشم طمعی هم به چیزی نبستهام. چندی مسئول روابطعمومی دانشکده کوچکی بودم و از سال گذشته از آن هم کنار گذاشتند، اما راهم را میروم، کارم را میکنم.
برای وفادار ماندن به این خاک شرط نگذاشتهام. که باشم که شرط بگذارم برای این خاک؟! میدانم یک روز برای این عاشقی، تلخ تاوان میدهم. مثل همه آنها که بیشتر وفادار ماندند.
🌍 هیچ نجاتدهنده ویژه و اختصاصی برای «ایران» وجود ندارد. نه در گور، نه در آسمان. خودمان باید حالش را بهتر بکنیم. من در اندازه خودم میکوشم.
#هیچ اگر نباشم، #هیچ اگر نکنم، دلم میخواهد بعدها اگر کسی اینجا در سرزمین مادری، خشتی ساخت برای دیوار باغی یا خانهای، خاک تن من هم در آن باشد. اینقدر که میتوانم.
🖋 @ehsanmohammadi95
Forwarded from روزنوشتهای احسان محمدی
🥊 راند بعد راند ماست!
✍ احسان محمدی
_ خسته ام! می دونی مثل بوکسوری شدم که توی راند اول اونقد مُشت خورده که خونین و مالین افتاده گوشه رینگ. اما تا داور می شماره که ناک اوت رو اعلام کنه، دندوناشو به هم فشار میده، دستش رو می گیره به طناب های رینگ و بلند می شه. خونین و مالین! اما بلند می شه، می خواد اینقد مُشت بخوره که راند اول تموم بشه و بره تا راند دوم...
◀️ وقتی داشت حرف می زد نگاهش می کردم. انگار درست وسط رینگ بود. حلقه کبودی دور چشم هایش و باریکه خونی از لبش تا زیر چانه اش لیز خورده بود.
◀️ انگار خلاصه همه ما بود که صبح از خواب بیدار می شویم و از بی مبالاتی مهمان های همسایه بغلی که تا نصفه شب هوار کردند و نگذاشتند بخوابیم و مشت خوردیم اما به راند صبح رسیدیم.
◀️آسانسور گیر کرده چون همسایه بالایی در را باز گذاشته، مشت می خوریم، می خواهیم از پارکینگ بیرون بیابیم یک نفر ماشینش را درست روبروی در پارکینگ پارک کرده، مُشت می خوریم، از این راند هم رد می شویم، رادیو را روشن می کنیم از بیکاری می گوید، گرانی، بی آبی خرمشهر، افزایش قیمت دلار، تحریم... مُشت می خوریم، مُشت می خوریم....
◀️ اما خونین و مالین، لب مان را می گزیم، دندان هایمان را به هم فشار می دهیم و بلند می شویم. امیدواریم به راند بعد. به اینکه تاب بیاوریم و برگردیم به رینگ زندگی، شاید حریف خسته شد، شاید داور مهربانی کرد، شاید مثل ملوان زبل اسفناجی خوردیم و با مُشت های آهنی رقیب را در هم شکستیم...
◀️ ما مُشت می خوریم اما ناک اوت نمی شویم، تسلیم نمی شویم، نمی میریم. مزه خون شور است و وقیح، ته دل آدم را خاکی می کند اما نمی میریم. دست مان را می گیریم به طناب رینگ و بلند می شویم... باید تاب بیاوریم تا راند بعد... راند بعد...
◀️ به جای ناله کردن، غر زدن، زار زدن، فرار کردن و التماس به داور و خدا که فقط رقیب را جسورتر می کند، باید تاب بیاوریم. ما پناه خودمان هستیم، کَس خودمان، دار و ندار خودمان.
◀️ همه مان نمی توانیم مهاجرت کنیم. باید بجنگیم. می گذرد. این مُشت های هولناک می گذرد. پدران ما از خنجر مغول هم گذشتند ما هم می گذریم.
◀️ هر کس که می گوید هیچ امیدی نیست، دروغ می گوید. حرفش را گوش نکنید.اگر واقعا" #هیچ امیدی نیست چرا نمی رود توی قبر بخوابد؟
با همه تلخی این روزها ته دل همه مان هنوز امید سوسو می زند. مثل شمعی در باد... مثل مردی که حکم اعدامش به حبس ابد تقلیل یافته و هنوز امیدوار است!
◀️ مزه خون توی دهان من هم وقیح است، زانویم را سُست می کند اما دست می گیرم به طناب رینگ، به شانه شما و لجوج می ایستم. ما برای شکست آفریده نشدیم. این رخت چرکین و پاره ناامیدی را بکنیم از تن. تنها مُردگان شانسی برای تغییر زندگی ندارند. تو مُشتت را بزن روزگار لعنتی...
🖋 @ehsanmohammadi95
✍ احسان محمدی
_ خسته ام! می دونی مثل بوکسوری شدم که توی راند اول اونقد مُشت خورده که خونین و مالین افتاده گوشه رینگ. اما تا داور می شماره که ناک اوت رو اعلام کنه، دندوناشو به هم فشار میده، دستش رو می گیره به طناب های رینگ و بلند می شه. خونین و مالین! اما بلند می شه، می خواد اینقد مُشت بخوره که راند اول تموم بشه و بره تا راند دوم...
◀️ وقتی داشت حرف می زد نگاهش می کردم. انگار درست وسط رینگ بود. حلقه کبودی دور چشم هایش و باریکه خونی از لبش تا زیر چانه اش لیز خورده بود.
◀️ انگار خلاصه همه ما بود که صبح از خواب بیدار می شویم و از بی مبالاتی مهمان های همسایه بغلی که تا نصفه شب هوار کردند و نگذاشتند بخوابیم و مشت خوردیم اما به راند صبح رسیدیم.
◀️آسانسور گیر کرده چون همسایه بالایی در را باز گذاشته، مشت می خوریم، می خواهیم از پارکینگ بیرون بیابیم یک نفر ماشینش را درست روبروی در پارکینگ پارک کرده، مُشت می خوریم، از این راند هم رد می شویم، رادیو را روشن می کنیم از بیکاری می گوید، گرانی، بی آبی خرمشهر، افزایش قیمت دلار، تحریم... مُشت می خوریم، مُشت می خوریم....
◀️ اما خونین و مالین، لب مان را می گزیم، دندان هایمان را به هم فشار می دهیم و بلند می شویم. امیدواریم به راند بعد. به اینکه تاب بیاوریم و برگردیم به رینگ زندگی، شاید حریف خسته شد، شاید داور مهربانی کرد، شاید مثل ملوان زبل اسفناجی خوردیم و با مُشت های آهنی رقیب را در هم شکستیم...
◀️ ما مُشت می خوریم اما ناک اوت نمی شویم، تسلیم نمی شویم، نمی میریم. مزه خون شور است و وقیح، ته دل آدم را خاکی می کند اما نمی میریم. دست مان را می گیریم به طناب رینگ و بلند می شویم... باید تاب بیاوریم تا راند بعد... راند بعد...
◀️ به جای ناله کردن، غر زدن، زار زدن، فرار کردن و التماس به داور و خدا که فقط رقیب را جسورتر می کند، باید تاب بیاوریم. ما پناه خودمان هستیم، کَس خودمان، دار و ندار خودمان.
◀️ همه مان نمی توانیم مهاجرت کنیم. باید بجنگیم. می گذرد. این مُشت های هولناک می گذرد. پدران ما از خنجر مغول هم گذشتند ما هم می گذریم.
◀️ هر کس که می گوید هیچ امیدی نیست، دروغ می گوید. حرفش را گوش نکنید.اگر واقعا" #هیچ امیدی نیست چرا نمی رود توی قبر بخوابد؟
با همه تلخی این روزها ته دل همه مان هنوز امید سوسو می زند. مثل شمعی در باد... مثل مردی که حکم اعدامش به حبس ابد تقلیل یافته و هنوز امیدوار است!
◀️ مزه خون توی دهان من هم وقیح است، زانویم را سُست می کند اما دست می گیرم به طناب رینگ، به شانه شما و لجوج می ایستم. ما برای شکست آفریده نشدیم. این رخت چرکین و پاره ناامیدی را بکنیم از تن. تنها مُردگان شانسی برای تغییر زندگی ندارند. تو مُشتت را بزن روزگار لعنتی...
🖋 @ehsanmohammadi95