روزنوشت‌های احسان محمدی
17.5K subscribers
3.58K photos
1.17K videos
61 files
367 links
🎓دکترای فرهنگ و ارتباطات
📡مشاور رسانه‌ای
📰روزنامه‌نگار
📺 کارشناس رادیو و تلویزیون

📚 کتاب‌ها‌: جنگ بود، مارکز در تاکسی، شیوه دلبری و متروآشوبی و گنجینه‌پنهان

🔰صفحه اینستاگرام: ehsanmohammadi94
🔰توئیتر: ehsanm92
Download Telegram
نامش زهراست و توسط برادرش مورد ضرب و شتم قرار گرفته،اما پس از گفتن نام وعلت مجروحیت،دیگر صحبت نکرده است.(معاون پیشگیری بهزیستی اصفهان)

..دیگر صحبتی نکرد!جگر آدم آتش می گیرد.
#خدا
🖋 @ehsanmohammadi95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽 به جای کلیپ بی ادبانه کسگم، این یکی را ببینید تا از ظرافت و شیرینی کُردی کرمانشاهی لذت ببرید☺️🙂
🖋 @ehsanmohammadi95
🙈 از روحانی تا علی کریمی و کارشناس تشت و ... هر مشکلی چه دلیلی دارد؟!
🖋 @ehsanmohammadi95
#اتفاق_خوب_روز
📸 دوستی این عکس را فرستاده و نوشته زنی روکش پاره شده اتوبوس را در مسیر حرکت رفو کرده.
این زن کشورش را هزار برابر بیشتر از عالمان بی عمل دوست دارد.
🖋 @ehsanmohammadi95
#شعر_شب

ای با من و پنهان چو دل، از دل سلامت می کنم
تو کعبه‌ای، هر جا روم، قصد مقامت می کنم

هر جا که هستی حاضری، از دور در ما ناظری
شب خانه روشن می شود، چون یاد نامت می کنم

دوری به تن، لیک از دلم، اندر دل تو روز نیست
زان روزن دزدیده من، چون مه پیامت می کنم
#مولوی
🖋 @ehsanmohammadi95
روزنوشت‌های احسان محمدی
نامش زهراست و توسط برادرش مورد ضرب و شتم قرار گرفته،اما پس از گفتن نام وعلت مجروحیت،دیگر صحبت نکرده است.(معاون پیشگیری بهزیستی اصفهان) ..دیگر صحبتی نکرد!جگر آدم آتش می گیرد. #خدا 🖋 @ehsanmohammadi95
🙏 بعد از انتشار خبر تلخ پیدا شدن زهرا کودکی رها شده که به شدت توسط برادرش مورد ضرب و جرح قرار گرفته بود، محمد درویش نازنین پیام داد: « سلام احسان جان. پریروز مشکلش را به کمک دوستانم در انجمن امام علی حل کردیم و خوشبختانه خانواده ای را یافتیم تا سرپرستی اش را برعهده گیرد».

اندکی دل آرام گرفت. امیدوارم از این پس روزگار با #زهرا کمی مهربان تر باشد. این حجم از ظلم و خانه خرابی برای شانه های دخترکی که آدم نگاهش را از چشمان کبودش می دزدد، بی اندازه زیاد است...

#خمینی_شهر
#کودک_آزاری
🖋 @ehsanmohammadi95
🙏 صداقت فقط این!
کودکی در جشنواره قرآنی فجر دارالقرآن خانه کارگر آمده تا مراسم قرعه کشی را انجام بدهد.پشتش را به گوی شیشه ای کرده و چشمهایش را عمیق بسته است.
📸کیانوش محبیان/ایلنا
🖋 @ehsanmohammadi95
تو زیبایی، همانطور که هستی
زیبایی تو در این است که همیشه خودت هستی.
#دیوار_نوشته
🖋 @ehsanmohammadi95
📸 ابوعلی سینا بعد از بارش برف تهران جلوی بیمارستان عرفان در حال معاینه یک کودک گرفتار برف!!
📸 عکس از دکتر میثم اکبری
🖋 @ehsanmohammadi95
🚁 از مردی که با دهانش صدای هلی کوپتر در می آورد تا #ساعت_خوش!

احسان محمدی

📻 طنز برای خیلی از هم نسل های من یعنی صبح جمعه با شما. همان شوخی های #منوچهر_نوذری در دو کارکتر مُلَوَّن و آقای دست و دلباز. دست انداختن صاحبخانه و نک و نال کارمندها از گرانی. لابلایش هم #منوچهر_آذری و #جاوید نیا سوت بلبلی می زدند و #فرهنگ_مهرپرور نازنین و چند نفر دیگر برایمان خاطره می ساختند.

📺 دو شبکه تلوزیون در اختیار سریال های #رعنا و #آینه بود. دومی با ژانر یک معتاد آب زیپوی آفتابه به دست، به الگویی برای آنها که در تئاترهای دبیرستانی می خواستند نشان بدهند که «اعتیاد دشمن سلامتی» است تبدیل شد!

🚁 نهایتاً دهه فجر می شد و یک آقایی می آمد و با دهانش صدای هلی کوپتر در می آورد و ما از خوشی کف و خون بالا می آوردیم تا اینکه #ساعت_خوش از راه رسید.

انگار یک مشت جوان به سرکردگی #مهران_مدیری علیه شبکه دو کودتا کرده بودند و حالا یک استودیو برای خودشان داشتند که آنجا ادای همه را در می آوردند.

🙂 در روزگاری که کسی جرات شوخی کردن با منوچهر نوذری جذاب و مغرور را نداشت برایش آیتم ساختند و با مسابقه هفته اش آیتم طنز درست کردند!

#اردشیر_منظم ترانه «گل می روید به باغ» را به یک شوخی تبدیل کرد. آهنگ تقویم تاریخ را #رضا_عطاران با دهانش که می زد فردا صبح توی حیاط تمام مدارس پسرانه کشور ادایش را در می آوردیم.

🕵یا آن آیتم «بچه این محلی؟!» با بازی #محسن_حاجیلو که امروز به نظر یک شوخی دم دستی می آید، برای خودش کُشته مرده داشت! از کارآگاه دِرِک و دستیارش چیزی نمی گویم که سینه خواهم شرحه شرحه از فراق!

🎥 سال هفتاد و سه، هفته ای یکبار شبکه دو به محبوب ترین شبکه دنیای ما تبدیل می شد. زل می زدیم به خان دایی جان و #رادش و #پوپک_گلدره و #حسین_رفیعی و #رضا_شفیعی_جم و #نادر_سلیمانی و .. یک دفعه برنامه قطع شد. تمام. بی هیچ توضیحی.

🗣 شایعه شد که در پشت صحنه سریال اتفاقاتی افتاده است. یادم می آید یکی از بچه های دبیرستان قسم می خورد که خودش در آینه ای که گوشه یک آیتم بوده دیده که یک زن و مرد رقصیده اند!

🤐 آن روزها مثل همین روزها مهم نبود که مردم خوششان بیاید یا نیاید، مدیران کار خودشان را می کردند. برنامه متوقف شد و ما برگشتیم به همان آقایی که با دهانش صدای هلی کوپتر در می آورد! راستی الان کجاست؟

🙏 زندگی اما ادامه پیدا کرد. بیشتر آن ستاره های نوپا به جز پوپکی که حالا زیر خاک خفته و #داود_اسدی که یکباره رفت، فاتحان کمدی سینما و تلویزیون شدند. مدیران البته هنوز به همان شیوه کار خودشان را می کنند، ما اما در آرزوی ساعتی خوش در زندگی، عمر می گذرانیم.

⌛️ گاهی حس می کنم مغز یک دایناسور #تیرانوزوروس را توی جمجمه ام کاشته اند که این همه خاطره دور دارم. مگر ما چندهزار سال عمر کرده ایم؟
🖋 @ehsanmohammadi95
#اتفاق_خوب_روز
ماشین جلویی ما از این موسسه های تعلیم رانندگی بود. خانمی که تحت تعلیم بود آرام و با احتیاط می راند، راننده تاکسی نه بوق زد، نه گفت جای زن آشپزخونه است، نه سعی کرد دست فرمانش را به رخ بکشد..هیچ! فقط کمی با او فاصله بیشتری گرفت که هولش نکند.
🖋 @ehsanmohammadi95
#شعر_شب
بر زبان جاری نشد شوری که در جان داشتم
ورنه با تو گفتنی های فراوان داشتم

بی تو از ناگفتنی هایی که در دل مانده بود
کوه دردی بودم و سر در گریبان داشتم

#مصطفی_محدثی_خراسانی
🖋 @ehsanmohammadi95
ما در وطن زندگی نمی کنیم
این وطن است که در ما زندگی می کند.
#دیوار_نوشته
🖋 @ehsanmohammadi95
💳 رنج و لذت #خرید برای مردان و زنان!

احسان محمدی

👕 زن دستش را دراز کرد و از روی رگالی که من نزدیکش بودم پیراهن بچگانه ای برداشت و گفت:
- آهااااا علیرضا! خودشه. این همونه لباسیه که واسه امیرحسین دنبالش می گشتم. خوبه؟

مرد شبیه فلامینگویی بود که تازه از یک سفر طولانی فرود آمده بود وسط فروشگاه. گردن باریک و بلندی داشت و موهای سرش ریخته بود. گردنش را کج کرد و گفت:
- آره! خوبه!

زن یقه لباس را برگرداند و گفت: نه! ببین اینجا دوختش خوب نیست. گردن بچه رو می خوره. ببین؟
فلامینگو که بافت راه راهی تنش کرده بود با چشم های کم رمق گفت:
- آره!

👼 امیرحسین پنج، شش ساله لابلای لباس های روی رگال وول می خورد. زن شلوار لی رنگ پریده ای برداشت و گفت:
- این رنگش خوبه؟
مرد خودش را کج کرد. دستش را بالا برد و موهای اندک روی سرش را خاراند.
- آره خوبه. قشنگه!

زن شلوار را به کمر امیرحسین گرفت و گفت:
- نه!خوب نیست. همین رنگ رو مامانم براش خرید. یادت نیست؟

فلامینگو گفت:
- آها! آره! راس میگی!

دلم می خواست بگویم: به خدا داری خالی می بندی علیرضا! عمراً یادت باشه.

👚زن دوباره چرخید و پیراهن دیگری برداشت. مرد تکیه داده بود به دیوار. شلوار لی به پاهای لاغر و بلندش زار می زد. زن گفت: این چطوریه؟ یقه اش هم نمی زنه. دست بزن جنسش رو ببین.

مرد دستش را دراز کرد و با بی حوصلگی لمسش کرد و گفت: آره خیلی جنسش خوبه. همینو بگیر.

زن دوباره لباس را گذاشت روی رگال و گفت: نه! صدرا پسر همسایه بالایی مون رنگ همینو داره.

🔻فلامینگو آنقدر بی حوصله بود که فکر می کردم الان یک پایش را بلند می کند و می گذارد نزدیک زانویش. یا بالهایش را باز می کند و شلخته پرواز می کند و از فروشگاه می زند بیرون. زن پیراهن دیگری برداشت و گفت: این چطوره؟

- آخه تو که قراره خودت بپسندی یا نپسندی واسه چی نظر منو می پرسی؟ من میگم خوبه میگی نه! میگم جنسش خوبه میگه همسایه داره! میگم رنگش خوبه میگی...

🔺 هنوز حرفش تمام نشده بود که زن لباس را گذاشت سرجایش و با غیظ و صدای خفه ای گفت: اصلاً تقصیر منه که نظر توی بی سلیقه رو می پرسم. بعد پشتش را کرد به فلامینگوی خسته و دست امیرحسین را گرفت و رفت سمت دیگر فروشگاه.

فلامینگو گردنش رها شد و زل زد به سرامیک های سفید فروشگاه. انگار می خواست سرش را بکوبد وسط برکه!

💔 دلم می خواست بروم جلو و بگویم:
- علیرضا! غصه نخور! سرت رو بذار روی سینه خودم عزیزم! توی این دنیا تنها نیستی!
🖋 @ehsanmohamnadi95
🔺 ستاد امربه معروف و نهی از منکر اصفهان از #علی_کریمی به خاطر تبریک روز #کوروش شکایت کرد.

🔻اطلاع ندارم این ستاد از #اسیدپاشان اصفهان هم شکایت کرد یا نه؟
🖋 @ehsanmohammadi95
🔰 درس زندگی که از مشاجره کریمی-فردوسی پور باید بگیریم

احسان محمدی

⚽️ نوشتن در مورد مشاجره #علی_کریمی و #عادل_فردوسی پور به خودزنی شباهت دارد. مثل همیشه فضای دو قطبی دیو و دلبر شکل گرفته.

⚽️ شما یا از علی کریمی حمایت می کنید یا طرفدار عادل فردوسی پور هستید! یا عاشقی هستید که دستانت بوی عطر و گل می دهد یا یک سطل اسید دست ات گرفته اید و .... تا این اندازه دور از هم! یا با من یا بر من... خسته نمی شویم از این بت پرستی مدرن؟

⚽️ قابل پیش بینی است که این داستان مثل هزاران داستان مشابه با وساطتت و پادرمیانی اطرافیان ختم به خیر می شود. با گل و بوسه و لبخند. به همین خاطر پیشنهاد می کنم که در حمایت از هیچکدام به صورت همدیگر چنگ نزنیم. اما در این مناقشه درس هایی هست که معمولاً یاد نمی گیریم. برای همین هر بار تکرار و تکرار و تکرار می شود.

⚽️ #زلاتان_ابراهیموویچ وقتی در یوونتوس شاگرد فابیو کاپلو بود می گفت:« دُن فابیو هر وقت سر تمرین یوونتوس صدایت می کرد، ترس برت می داشت که این دفعه چه گندی زده ای؟! کاپلو می توانست هر کسی را استرس زده کند. وین رونی یک بار حرف جالبی درباره اش زده بود: «وقتی کاپلو از کنارت رد می شود، حس می کنی مُرده ای.»

واقعا همین طور بود. حتی ستاره های یاغی ایتالیا هم رو به روی او شانسی ندارند. یک بار در پاسخ روزنامه نگاری که از او پرسیده بود چطور چنین احترامی به شما می گذارند؟ جواب داده بود: «احترام گذاشتنی نیست، گرفتنی است...».

⚽️ احترام گذاشتنی نیست، گرفتنی است. چیزی در مایه « ای بی خبر از سوخته و سوختنی/ عشق آمدنی بود نه آموختنی».

شاید اگر همین نکته کوچک را یاد بگیریم نیازی نباشد خیلی اوقات فریاد بزنیم یا از دیگران بخواهیم به ما احترام بگذارند.

⚽️ وقتی علی کریمی از فوتبال خداحافظی کرد در یادداشتی با عنوان «خداحافظ پسر، جنگجوی بی سپر!» از افسوس هایی نوشتم که همراه با یاد او می آید.

از تصویرهایی که از او در ذهن داریم. دوست داشتنی، سرکش، مغرور و خاموش. اما مثل یک آتشفشان که اگر گُر بگیرد خاموش کردنش کار هر کسی نیست.

⚽️ همیشه باور دارم که هیچ آزمونی برای شناخت مردان ایرانی بهتر از «فوتبال بازی کردن با آنها» یا «نشستن کنارشان هنگام رانندگی کردن شان» وجود ندارد. در این دو وضعیت آدم ها معمولاً خشم و گذشت و ادبیات گفتاری و نزاکت اجتماعی شان را به خوبی نشان می دهند.

⚽️ حالا به این دو، می شود «مربیگری» را هم اضافه کرد. صندلی داغی که حتی مردان آرام را هم به نقطه جوش می رساند.

⚽️ #علی_دایی وقتی روی نیمکت می نشیند به یک انسان دیگر تبدیل می شود. صدایش را بالا می برد، پرخاش می کند؛ گاهی غیرمنطقی حرف می زند، حرف کسی را نمی پذیرد و به درجه ای از عصبانیت نزدیک می شود که گمان می کنی هر آن ممکن است با داور گلاویز شود.

بی شباهت به مردی که برای کمک به زلزله زدگان و نیازمندان آستین بالا می زند و همه می دانند چه قلب بزرگی دارد.

⚽️ این صندلی پر وسوسه و پر از خار و خسک، با خودش حجم زیادی از توقعات و فشارها را می آورد که هر کسی تاب آن را ندارد.

همه که زین الدین زیدان نیستند که انگار کنار نیمکت تیم در دوران بازنشستگی دارد قدم می زند و نوه هایش داخل زمین تاب و سرسره بازی می کنند. بزرگترین مربیان دنیا هم آنجا تا مرز سکته پیش رفته اند.

⚽️ ستاره های ورزش و رسانه و ادبیات و سیاست اگر از نامهربانی ها و برخوردهای اطرافیان به خشم می آیند خوب است این جمله فابیو کاپلو را با خودشان مدام مرور کنند: #احترام_گذاشتنی_نیست_گرفتنی_است./عصرایران
🖋 @ehsanmohammadi95
Audio
🎵 نه نور را می توانید در پستو نهان کنید نه عطر را در قفس! هیچ فیلمی هم تا ابد در هیچ کمدی توقیف نمی ماند و هیچ صدایی هم تا همیشه سانسورشدنی نیست. با زنان و دختران این سرزمین مهربان باشید.
#خواهرزاده
#اتفاق_خوب_روز
توی تاکسی پسر جوانی بود که داشت می رفت پادگان جوادی نیا در آبیک. اولین روز خدمت سربازی. مرد میانسالی کنارش نشسته بود و تمام مدت به او روحیه داد که این پادگان، هتل است و نگران خدمت نباش و ...
گاهی با چند کلمه می توانیم به یک نفر امید بدهیم. آنچنان که خودمان هم باورمان نشود.
🖋 @ehsanmohammadi95
#شعر_شب
عشق اگر در کار دل بستن
کمی انصاف داشت

من به او مومن نبودم
او به من کافر نبود
#احسان_افشاری
🖋 @ehsanmohammadi95