#پیشنهاد
✍ #حسین_پناهی در بندی از شعر بلند #سلام_خداحافظ می گوید:
...
به کفر من نترس
نترس کافر نمی شوم
زیرا به نمی دانم های خود ایمان دارم
✍ حالا من هم به نمی دانم های خود ایمان دارم برای همین است که پیوسته در حال آموختنم.
تمام سعی ام در زندگی این است که نگذارم خردک شرر #آموختن و شاگردی کردن در وجودم خاموش شود.
✍ #اسحاق_نیوتون در سال ۱۶۷۶ نامه ای به رابرت هوک نوشت و در آن آورد:
اگر افق های دورتری را دیده ام برای آن است که روی شانه غول ها ایستاده ام.
✍ در نوشتن مدیون بسیاری از اهل فرهنگ و هنرم اما روی شانه های دو نفر ایستاده ام.
اول پدرم که توقف ناپذیر به خواندن تشویقم کرد و بعد استادم #مهرداد_خدیر که فرصت نوشتن را به من داد.
✍ گفتم که؛ به نمی دانم های خود ایمان دارم اما همین اندک نوشتن را مدیون شاگردی استاد خدیر هستم که یادم داد #تلاش کنم هر ماجرایی را چند وجهی ببینم و فراموشم نشود که؛
✅ سیاست مداران مهمانان تاریخند و اهل فرهنگ و هنر، میزبانان تاریخ.
✍ از سال ۷۶ تقریباً تمام تحلیل هایش را در هفته نامه #امید_جوان و هرجای دیگر که دیده ام خوانده ام و هر بار یاد گرفته ام.
هوشمندی، حافظه تحسین برانگیز، نرم خویی، فروتنی، دایره لغات گسترده و فرصت دادن به جوان ترها از بارزترین شاخصه های اوست که برایم آموختنی است. گاهی یاد گرفته ام گاهی نه.
✍ کانال تلگرامی بی هیاهویی راه انداخته که خواندن یادداشت های آن و شنیدن فایل های صوتی یک دقیقه ای اش را توصیه می کنم.
👇
@mehrdadkhadir
🖋 @ehsanmohammadi95
✍ #حسین_پناهی در بندی از شعر بلند #سلام_خداحافظ می گوید:
...
به کفر من نترس
نترس کافر نمی شوم
زیرا به نمی دانم های خود ایمان دارم
✍ حالا من هم به نمی دانم های خود ایمان دارم برای همین است که پیوسته در حال آموختنم.
تمام سعی ام در زندگی این است که نگذارم خردک شرر #آموختن و شاگردی کردن در وجودم خاموش شود.
✍ #اسحاق_نیوتون در سال ۱۶۷۶ نامه ای به رابرت هوک نوشت و در آن آورد:
اگر افق های دورتری را دیده ام برای آن است که روی شانه غول ها ایستاده ام.
✍ در نوشتن مدیون بسیاری از اهل فرهنگ و هنرم اما روی شانه های دو نفر ایستاده ام.
اول پدرم که توقف ناپذیر به خواندن تشویقم کرد و بعد استادم #مهرداد_خدیر که فرصت نوشتن را به من داد.
✍ گفتم که؛ به نمی دانم های خود ایمان دارم اما همین اندک نوشتن را مدیون شاگردی استاد خدیر هستم که یادم داد #تلاش کنم هر ماجرایی را چند وجهی ببینم و فراموشم نشود که؛
✅ سیاست مداران مهمانان تاریخند و اهل فرهنگ و هنر، میزبانان تاریخ.
✍ از سال ۷۶ تقریباً تمام تحلیل هایش را در هفته نامه #امید_جوان و هرجای دیگر که دیده ام خوانده ام و هر بار یاد گرفته ام.
هوشمندی، حافظه تحسین برانگیز، نرم خویی، فروتنی، دایره لغات گسترده و فرصت دادن به جوان ترها از بارزترین شاخصه های اوست که برایم آموختنی است. گاهی یاد گرفته ام گاهی نه.
✍ کانال تلگرامی بی هیاهویی راه انداخته که خواندن یادداشت های آن و شنیدن فایل های صوتی یک دقیقه ای اش را توصیه می کنم.
👇
@mehrdadkhadir
🖋 @ehsanmohammadi95
🤝 سلام کردن به ۵۰ شکل
🤝 روز جهانی #سلام
🤝 امروز چهارشنبه ۳۰ آبان (۲۱ نوامبر) "روز جهانی سلام" (World Hello Day) است.
🤝 حل مناقشه و اختلاف تنها از طریق گفتگو امکانپذیر است و "سلام" آغاز هر گفتگوست.
🤝 فراگرفتن "سلام" به زبانهای مختلف دنیا میتواند به ایجاد جو دوستی با دیگر مردمان جهان کمک کند.
/ دویچه وله
😊 سلام بر همه شما که همراهید.
🖋 @ehsanmohammadi95
🤝 روز جهانی #سلام
🤝 امروز چهارشنبه ۳۰ آبان (۲۱ نوامبر) "روز جهانی سلام" (World Hello Day) است.
🤝 حل مناقشه و اختلاف تنها از طریق گفتگو امکانپذیر است و "سلام" آغاز هر گفتگوست.
🤝 فراگرفتن "سلام" به زبانهای مختلف دنیا میتواند به ایجاد جو دوستی با دیگر مردمان جهان کمک کند.
/ دویچه وله
😊 سلام بر همه شما که همراهید.
🖋 @ehsanmohammadi95
#شعر_شب
هر چه هستی، باش
با توأم
ای لنگرِ تسکین!
ای تکانهای دل
ای آرامش ساحل
با توأم
ای نور!
ای منشور
ای تمام طیفهای آفتابی
ای کبودِ ارغوانی
ای بَنفشابی!
با توأم ای شور، ای دلشورهی شیرین ...
با توأم
ای شادی غمگین!
با توأم
ای غم
غم مبهم!
ای نمیدانم
هر چه هستی باش ....
اما کاش...
نه، جز اینم آرزویی نیست:
هر چه هستی باش!
اما باش ....
#قیصر_امین_پور
🖋 @ehsanmohammadi95
هر چه هستی، باش
با توأم
ای لنگرِ تسکین!
ای تکانهای دل
ای آرامش ساحل
با توأم
ای نور!
ای منشور
ای تمام طیفهای آفتابی
ای کبودِ ارغوانی
ای بَنفشابی!
با توأم ای شور، ای دلشورهی شیرین ...
با توأم
ای شادی غمگین!
با توأم
ای غم
غم مبهم!
ای نمیدانم
هر چه هستی باش ....
اما کاش...
نه، جز اینم آرزویی نیست:
هر چه هستی باش!
اما باش ....
#قیصر_امین_پور
🖋 @ehsanmohammadi95
Forwarded from سید عبدالجواد موسوی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔸چرا رضا امیرخانی شهردار تهران نشود؟/ چهارمین قسمت از برنامه «بیرون از کادر»
▫️سیدعبدالجواد موسوی در چهارمین قسمت از برنامه تحلیلی فرهنگی و هنری «بیرون از کادر» به نقد و بررسی رمان «رهش» نوشته رضا امیرخانی میپردازد.
▫️دراین باره در #خبرآنلاین بیشتر بخوانید؛👇🏽
https://goo.gl/tT52JP
#بیرون_از_کادر
@KhabarOnline_IR
▫️سیدعبدالجواد موسوی در چهارمین قسمت از برنامه تحلیلی فرهنگی و هنری «بیرون از کادر» به نقد و بررسی رمان «رهش» نوشته رضا امیرخانی میپردازد.
▫️دراین باره در #خبرآنلاین بیشتر بخوانید؛👇🏽
https://goo.gl/tT52JP
#بیرون_از_کادر
@KhabarOnline_IR
📚#کتابوکتابخوانی_از_زوایایدیگر؛
✍ پویان بوترابی
📕 معمولا آدمهای خوب با كتابخواندن خوبتر میشوند و آدمهای بد، بدتر. يک قاتل يا سارق اگر اهل مطالعه باشد بهندرت ردی از خود باقی میگذارد ...با ارتقای آگاهی، حتا ديكتاتورها ديرتر به سقوط میرسند... و آزادیخواهان زودتر به آزادی.
اما تاجایی كه حافظهام ياری میکند، كتاب هرگز نتوانسته يک ديكتاتور را آزادیخواه كند... مطالعه، مسير را عوض نمیکند، به مسير كيفيت میدهد...
📕در كشورهایی كه سرشت مردمش با خرافات و عقدههای تاريخی و اضطرابهای موروثی٬ خو گرفته...گاهی حتا نسخهای از يک كتاب میتواند خطرساز باشد
مثل خوددرمانی یک بيمار با نسخهی بيماری ديگر...
📕درصد كمی از مردم كتاب میخوانند و درصد كمتری كتاب را درست میخوانند... شاعرانی را ميشناسم كه خودكاربهدست، مثل دانشآموزی در شب امتحان، تندتند کتابها را میخوانند و گوشهای هم نكات مهم را مینويسند اما فقط برای تقلب.
فيلم هم خودكاربهدست میبینند، تا ديالوگهای زيبا را عينا در ترانه و شعرشان بهكار ببرند...
عدهای ويکیپديا برایشان كافیست. با حفظكردن اسم نويسندهها و خواندن چکیدهی داستانها ، بين اقوام و دوستانشان، از متفكرين محسوب میشوند.
📕اما كتابخوان های جدی، آدمهایی عميقاًتنها هستند. هرشب روی دستهای تكيدهی آنها بهجای موی معشوق، كتابی باز است... عطر " او" را از واژه ها میشنوند... رويا میسازند.. و با بوی كاغذها بهخواب میروند...
📕بهتر میشد اگر یکهفته قبل از "هفتهی کتابخوانی"، هفتهی " چگونگی و چراییِ كتابخوانی " نامگذاری میشد.. كه يادبگيريم هركتاب را پنجرهای ببينيم برای ورود به جهانیتازه...نه خانهای برای ورودِ يواشكی و دستبردزدن ...
در بهترين حالت ممكن، كتابخوانی كه تامل و تعمق ندارد، "حمال تفكر ديگران است"
📕" ايجاد فرهنگ مطالعه " تعبيری مضحک است در جامعهای كه از يکطرف اغلب، آدمهای ضدفرهنگ، بیادب و بیسواد، متوليان فرهنگیاند و از یکطرف، فرهنگسازان فیک و جعلی، غالباند...
📕۳ بند از حيات ١٩سالگیم، كه تصويری از همزيستیِ انقلاب و تواضع ماست؛
اينهمهسال پرسهزديم/ تو كوچههای انقلاب
گفتيم همين غنيمته/ پيدا ميشه چارتا كتاب
پوستر " صادق " و همون/ جملهی معروف زيرِ اون
رو هم ميشن هزارتومن/ با افستِ سهقطرهخون...
ژست ترکخوردهی ما/ رو شيشهی مغازهها
همينجوری خيرهشديم/ به چشمای چهگوارا ...
-اينروزها احتمالا اينجورپوسترها و كتابهای چاپ افست هم ناياب شده...
📕از اينها كه بگذريم ... از جنبهی دیگر؛ بهنظر من مطالعهی زياد غالبا برای اين است كه تو جای خالی "او" را نبيني... لذت خواندنِ مثلا شعر و فلسفه بی او اصالت ندارد.
لذتش برای محتوايش نيست. برای آن است كه فراموشكردنِ او را آسان میكند. فراموشكردنِ هرگزنبودنش يا حالانبودنش... فرقي نميكند..
-میشود بجای "او" بگوييم "آن".
اين " آن" هرچيزی هركسي يا هرحسي میتواند باشد كه جای خالیاش همهی زندگیمان را گرفته.
با نگاهی لاكانی ؛ عمر ما صرف پيداكردن گمشدهای میشود كه هرگز نمییابیماش ... كه با آن بهتكامل برسيم... تكامل و يگانگیای كه روزی در رحمِ مادر تجربهکردهايم...
📕نهفقط در خواندن، در نوشتن هم قصه همين است؛ "او" نباشد و من بنويسم و نوشتههايم برای ديگران خاطره شود؟! میخواهم نشود...
با قبول اين نگاه؛ که ما میخوانيم تا لذت ببريم و بهدرک برسيم، خواندن یکرُمان ۵۰۰صفحهای بيشتر كيف میدهد يا یکبوسهی ۵دقيقهای از لبهای "او"؟ كدام از اين دوفعل، درک درستتر و گزارش دقيقتری از حقيقتِ زندگی به ما میدهد؟ نه اشتباه نكن! مغز من در نيازهایاولیهیجسمی، درجا نميزند!
آناتومیِعاطفی من بهحدی خوشتراش و زيباست كه ابتدا و انتهایش، شکل تمنای اوست..
من بهدنيا آمدهام كه او را ببينم و بروم ... ولاغير!
📕اگر او باشد و قهوه و ميز كنار پنجره هم باشد آنوقت میتوانم بگويم بهبه چه شعر دلچسبی چه كتاب باحالی... تازه اگر بوسههايش مجال خواندن بدهد.. بی "او"، شعر حافظ هم -حتا با صدا و دكلمهی خودِ آنحضرت- تنها كاربرد تسكيندهندگي دارد.
اگر او كنارم باشد، آنوقت میتوانم فيلمهایهنری جهان را بیتوقع تماشا كنم... وگرنه مفهومیترين و هنریترين فيلم، زندگی خودم بوده كه هر دقيقهاش دهبار ناظران را بهخوابمیبرد...
📕"انسان مثل درخت است، هرچه برافراشتهتر و پربارتر میشود ريشههایش بيشتر در كثافت و لجن فرو میرود."
اين گفتهی نيچه وقتی از ذهنم عبور ميكند، تنم ميلرزد؛ كتاب را ميبندم و نگاه ميكنم به پاهايم!
🖋 @ehsanmohammadi95
✍ پویان بوترابی
📕 معمولا آدمهای خوب با كتابخواندن خوبتر میشوند و آدمهای بد، بدتر. يک قاتل يا سارق اگر اهل مطالعه باشد بهندرت ردی از خود باقی میگذارد ...با ارتقای آگاهی، حتا ديكتاتورها ديرتر به سقوط میرسند... و آزادیخواهان زودتر به آزادی.
اما تاجایی كه حافظهام ياری میکند، كتاب هرگز نتوانسته يک ديكتاتور را آزادیخواه كند... مطالعه، مسير را عوض نمیکند، به مسير كيفيت میدهد...
📕در كشورهایی كه سرشت مردمش با خرافات و عقدههای تاريخی و اضطرابهای موروثی٬ خو گرفته...گاهی حتا نسخهای از يک كتاب میتواند خطرساز باشد
مثل خوددرمانی یک بيمار با نسخهی بيماری ديگر...
📕درصد كمی از مردم كتاب میخوانند و درصد كمتری كتاب را درست میخوانند... شاعرانی را ميشناسم كه خودكاربهدست، مثل دانشآموزی در شب امتحان، تندتند کتابها را میخوانند و گوشهای هم نكات مهم را مینويسند اما فقط برای تقلب.
فيلم هم خودكاربهدست میبینند، تا ديالوگهای زيبا را عينا در ترانه و شعرشان بهكار ببرند...
عدهای ويکیپديا برایشان كافیست. با حفظكردن اسم نويسندهها و خواندن چکیدهی داستانها ، بين اقوام و دوستانشان، از متفكرين محسوب میشوند.
📕اما كتابخوان های جدی، آدمهایی عميقاًتنها هستند. هرشب روی دستهای تكيدهی آنها بهجای موی معشوق، كتابی باز است... عطر " او" را از واژه ها میشنوند... رويا میسازند.. و با بوی كاغذها بهخواب میروند...
📕بهتر میشد اگر یکهفته قبل از "هفتهی کتابخوانی"، هفتهی " چگونگی و چراییِ كتابخوانی " نامگذاری میشد.. كه يادبگيريم هركتاب را پنجرهای ببينيم برای ورود به جهانیتازه...نه خانهای برای ورودِ يواشكی و دستبردزدن ...
در بهترين حالت ممكن، كتابخوانی كه تامل و تعمق ندارد، "حمال تفكر ديگران است"
📕" ايجاد فرهنگ مطالعه " تعبيری مضحک است در جامعهای كه از يکطرف اغلب، آدمهای ضدفرهنگ، بیادب و بیسواد، متوليان فرهنگیاند و از یکطرف، فرهنگسازان فیک و جعلی، غالباند...
📕۳ بند از حيات ١٩سالگیم، كه تصويری از همزيستیِ انقلاب و تواضع ماست؛
اينهمهسال پرسهزديم/ تو كوچههای انقلاب
گفتيم همين غنيمته/ پيدا ميشه چارتا كتاب
پوستر " صادق " و همون/ جملهی معروف زيرِ اون
رو هم ميشن هزارتومن/ با افستِ سهقطرهخون...
ژست ترکخوردهی ما/ رو شيشهی مغازهها
همينجوری خيرهشديم/ به چشمای چهگوارا ...
-اينروزها احتمالا اينجورپوسترها و كتابهای چاپ افست هم ناياب شده...
📕از اينها كه بگذريم ... از جنبهی دیگر؛ بهنظر من مطالعهی زياد غالبا برای اين است كه تو جای خالی "او" را نبيني... لذت خواندنِ مثلا شعر و فلسفه بی او اصالت ندارد.
لذتش برای محتوايش نيست. برای آن است كه فراموشكردنِ او را آسان میكند. فراموشكردنِ هرگزنبودنش يا حالانبودنش... فرقي نميكند..
-میشود بجای "او" بگوييم "آن".
اين " آن" هرچيزی هركسي يا هرحسي میتواند باشد كه جای خالیاش همهی زندگیمان را گرفته.
با نگاهی لاكانی ؛ عمر ما صرف پيداكردن گمشدهای میشود كه هرگز نمییابیماش ... كه با آن بهتكامل برسيم... تكامل و يگانگیای كه روزی در رحمِ مادر تجربهکردهايم...
📕نهفقط در خواندن، در نوشتن هم قصه همين است؛ "او" نباشد و من بنويسم و نوشتههايم برای ديگران خاطره شود؟! میخواهم نشود...
با قبول اين نگاه؛ که ما میخوانيم تا لذت ببريم و بهدرک برسيم، خواندن یکرُمان ۵۰۰صفحهای بيشتر كيف میدهد يا یکبوسهی ۵دقيقهای از لبهای "او"؟ كدام از اين دوفعل، درک درستتر و گزارش دقيقتری از حقيقتِ زندگی به ما میدهد؟ نه اشتباه نكن! مغز من در نيازهایاولیهیجسمی، درجا نميزند!
آناتومیِعاطفی من بهحدی خوشتراش و زيباست كه ابتدا و انتهایش، شکل تمنای اوست..
من بهدنيا آمدهام كه او را ببينم و بروم ... ولاغير!
📕اگر او باشد و قهوه و ميز كنار پنجره هم باشد آنوقت میتوانم بگويم بهبه چه شعر دلچسبی چه كتاب باحالی... تازه اگر بوسههايش مجال خواندن بدهد.. بی "او"، شعر حافظ هم -حتا با صدا و دكلمهی خودِ آنحضرت- تنها كاربرد تسكيندهندگي دارد.
اگر او كنارم باشد، آنوقت میتوانم فيلمهایهنری جهان را بیتوقع تماشا كنم... وگرنه مفهومیترين و هنریترين فيلم، زندگی خودم بوده كه هر دقيقهاش دهبار ناظران را بهخوابمیبرد...
📕"انسان مثل درخت است، هرچه برافراشتهتر و پربارتر میشود ريشههایش بيشتر در كثافت و لجن فرو میرود."
اين گفتهی نيچه وقتی از ذهنم عبور ميكند، تنم ميلرزد؛ كتاب را ميبندم و نگاه ميكنم به پاهايم!
🖋 @ehsanmohammadi95
Forwarded from روزنوشتهای احسان محمدی
🙏 دریغا تهی از تو ایران زمین...
داریوش فروهر و پروانه اسکندری شامگاه ۱ آذر ۷۷ سلاخی شدند👇
http://www.tarikhirani.ir/fa/events/3/EventsDetail/448
#قتل_زنجیره_ای
🖋 @ehsanmohammadi95
داریوش فروهر و پروانه اسکندری شامگاه ۱ آذر ۷۷ سلاخی شدند👇
http://www.tarikhirani.ir/fa/events/3/EventsDetail/448
#قتل_زنجیره_ای
🖋 @ehsanmohammadi95
🗞 ما کُردها کی اینطوری بودیم؟!
🗞 این چند نکته رنگی شده بخش هایی از گزارش روزنامه #ایران در خصوص زلزله زدگان کرمانشاه است. به غرور کُردی آدم بر می خورد ...
🗞 نگاهی دقیق تر اما یادمان می آورد که فقط در کرمانشاه این اتفاق نیفتاده، گاهی کمک هایی که از سر خیرخواهی اما بدون مدیریت و دوراندیشی به نیازمندان می شود ممکن است اثرات منفی بر جای بگذارد. روح کار و تلاش و جنگیدن را در آنها می کشد ...
🐟 کاش در کنار ماهی دادن به کسانی که گرسنه اند، به آنها ماهیگیری یاد بدهیم.
🖋 @ehsanmohammadi95
🗞 این چند نکته رنگی شده بخش هایی از گزارش روزنامه #ایران در خصوص زلزله زدگان کرمانشاه است. به غرور کُردی آدم بر می خورد ...
🗞 نگاهی دقیق تر اما یادمان می آورد که فقط در کرمانشاه این اتفاق نیفتاده، گاهی کمک هایی که از سر خیرخواهی اما بدون مدیریت و دوراندیشی به نیازمندان می شود ممکن است اثرات منفی بر جای بگذارد. روح کار و تلاش و جنگیدن را در آنها می کشد ...
🐟 کاش در کنار ماهی دادن به کسانی که گرسنه اند، به آنها ماهیگیری یاد بدهیم.
🖋 @ehsanmohammadi95
#شعر_شب
از باغ میبرند چراغانیات كنند
تا كاج جشن های زمستانیات كنند
پوشاندهاند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه كه بارانیات كنند
یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند كه زندانیات كنند
ای گل گمان مكن به شب جشن میروی
شاید به خاك مردهای ارزانیات كنند
یك نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطهای بترس كه شیطانیات كنند
آب طلب نكرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانهای است كه قربانیات كنند
#فاضل_نظری
🖋 @ehsanmohammadi95
از باغ میبرند چراغانیات كنند
تا كاج جشن های زمستانیات كنند
پوشاندهاند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه كه بارانیات كنند
یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند كه زندانیات كنند
ای گل گمان مكن به شب جشن میروی
شاید به خاك مردهای ارزانیات كنند
یك نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطهای بترس كه شیطانیات كنند
آب طلب نكرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانهای است كه قربانیات كنند
#فاضل_نظری
🖋 @ehsanmohammadi95
Forwarded from روزنوشتهای احسان محمدی
🔺از مرید فرار کن، از مراد فرار کن!
✍ احسان محمدی
↙️ می گويند آلفرد هيچكاك، در حال رانندگی بود، ناگهان از پنجره ماشين به بيرون اشاره كرد و گفت: «اين ترسناک ترين منظره ايست كه تا حالا ديده ام» و امتداد اشاره او، كشيشی بود كه دست بر شانه پسرك خردسالی نهاده بود و با او صحبت می كرد.
↙️ هيچكاك از پنجره ماشين به بيرون خم شد و فرياد زد: « فرار كن پسر جان! زندگی ات را نجات بده».
↙️ از مراد و مرید بازی و نوچه پروری و عرفونی! بازی آنها که ادای انسان کامل را در می آورند خنده ام می گیرد. فکر می کنم دیگر دانای کل وجود ندارد، اینکه یک نفر بگوید آهای خلایق! از پی من بیایید! برای خوشبختی از این سو می رویم!
↙️ دانای کامل وجود ندارد. همه ما اندکی می دانیم و انبوهی نمی دانیم. داناترین ما الان حضرت گوگل است که جواب هر سوالی را فروتنانه می دهد. بی منت. بی قر و قمیش و "ما اینیم دیگه" گفتن های معمول بین انسان ها!
↙️ چشم بسته دنبال هیچکس نیفتیم. دربست هیچکس را قبول نکنیم. امام زاده نسازیم از آدم ها. هاله نور آویزان نکنیم دور سردیگران. اجازه بدهیم انسان بمانند. آدمیزاد. با خطاهای کوچک. با مهربانی های کوچک. مثل خودمان. هیچکس را از سیاستمدار گرفته تا کارگردان و شاعر آنقدر بزرگ و مقدس نکنیم که مسخ اش شویم. وحشت کنیم از هیبت اش. از لبخند زدن به او.
↙️ اصلا" لذت زندگی در دوشادوش کنار هم رفتن است. شانه به شانه. برای اینکه وقتی خوشحالیم در چشم هم خیره شویم، لبخند بزنیم. وقتی نفس مان بُرید از گوشه چشم هم را نگاه کنیم، از هم شوق بگیریم برای ادامه دادن. آدم هایی که پشت کسی راه می افتند چشم های هم را نمی بینند.
↙️ اگر یک نفر گفت: "دنبال من بیایید و من مراد و استاد هستم". همین که یک قدم جلو رفت و به شما پشت کرد، فرار کنید و زندگی تان را نجات بدهید!
↙️ اگر کسانی به شما گفتند: "ای استاد! شما جلوتر بروید تا ما مریدان باشیم و پشت سرتان بیاییم". یک قدم جلو بگذارید. فرار کنید و زندگی تان را نجات بدهید!
↙️ ما در زندگی و در همین دنیای مجازی "کنار هم" کامل تر می شویم. برای من هیچکس شاگرد نیست. هیچکس فالوئر و دنباله رو نیست. ما از هم یاد می گیریم. کنار هم آدم های بهتری می شویم. شانه به شانه هم. نه پشت سر هم!... این چیزی است که هر روز تمرین می کنم.
🖋 @ehsanmohammadi95
✍ احسان محمدی
↙️ می گويند آلفرد هيچكاك، در حال رانندگی بود، ناگهان از پنجره ماشين به بيرون اشاره كرد و گفت: «اين ترسناک ترين منظره ايست كه تا حالا ديده ام» و امتداد اشاره او، كشيشی بود كه دست بر شانه پسرك خردسالی نهاده بود و با او صحبت می كرد.
↙️ هيچكاك از پنجره ماشين به بيرون خم شد و فرياد زد: « فرار كن پسر جان! زندگی ات را نجات بده».
↙️ از مراد و مرید بازی و نوچه پروری و عرفونی! بازی آنها که ادای انسان کامل را در می آورند خنده ام می گیرد. فکر می کنم دیگر دانای کل وجود ندارد، اینکه یک نفر بگوید آهای خلایق! از پی من بیایید! برای خوشبختی از این سو می رویم!
↙️ دانای کامل وجود ندارد. همه ما اندکی می دانیم و انبوهی نمی دانیم. داناترین ما الان حضرت گوگل است که جواب هر سوالی را فروتنانه می دهد. بی منت. بی قر و قمیش و "ما اینیم دیگه" گفتن های معمول بین انسان ها!
↙️ چشم بسته دنبال هیچکس نیفتیم. دربست هیچکس را قبول نکنیم. امام زاده نسازیم از آدم ها. هاله نور آویزان نکنیم دور سردیگران. اجازه بدهیم انسان بمانند. آدمیزاد. با خطاهای کوچک. با مهربانی های کوچک. مثل خودمان. هیچکس را از سیاستمدار گرفته تا کارگردان و شاعر آنقدر بزرگ و مقدس نکنیم که مسخ اش شویم. وحشت کنیم از هیبت اش. از لبخند زدن به او.
↙️ اصلا" لذت زندگی در دوشادوش کنار هم رفتن است. شانه به شانه. برای اینکه وقتی خوشحالیم در چشم هم خیره شویم، لبخند بزنیم. وقتی نفس مان بُرید از گوشه چشم هم را نگاه کنیم، از هم شوق بگیریم برای ادامه دادن. آدم هایی که پشت کسی راه می افتند چشم های هم را نمی بینند.
↙️ اگر یک نفر گفت: "دنبال من بیایید و من مراد و استاد هستم". همین که یک قدم جلو رفت و به شما پشت کرد، فرار کنید و زندگی تان را نجات بدهید!
↙️ اگر کسانی به شما گفتند: "ای استاد! شما جلوتر بروید تا ما مریدان باشیم و پشت سرتان بیاییم". یک قدم جلو بگذارید. فرار کنید و زندگی تان را نجات بدهید!
↙️ ما در زندگی و در همین دنیای مجازی "کنار هم" کامل تر می شویم. برای من هیچکس شاگرد نیست. هیچکس فالوئر و دنباله رو نیست. ما از هم یاد می گیریم. کنار هم آدم های بهتری می شویم. شانه به شانه هم. نه پشت سر هم!... این چیزی است که هر روز تمرین می کنم.
🖋 @ehsanmohammadi95
Forwarded from روزنوشتهای احسان محمدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلخوش و امیدوارم به این نسل. به دخترها و پسرهایی که به زندگی خاکستری مان رنگ بپاشند. نور، صدا. شاید حال «ایران» بهتر شود... جان من فدای خاک پاک میهنم...
#لبخند_پدر
🖋 @ehsanmohammadi95
#لبخند_پدر
🖋 @ehsanmohammadi95
#شعر_شب
کیستی که من اینگونه به اعتماد
نام خود را
با تو می گویم
نان شادی ام را با تو قسمت می کنم
به کنارت می نشینم و
بر زانوی تو اینچنین به خواب می روم
کیستی که من این گونه به جد
در دیار رویاهای خویش با تو
درنگ می کنم!
#احمد_شاملو
🖋 @ehsanmohammadi95
کیستی که من اینگونه به اعتماد
نام خود را
با تو می گویم
نان شادی ام را با تو قسمت می کنم
به کنارت می نشینم و
بر زانوی تو اینچنین به خواب می روم
کیستی که من این گونه به جد
در دیار رویاهای خویش با تو
درنگ می کنم!
#احمد_شاملو
🖋 @ehsanmohammadi95
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
⛔️ در کشوری که مردم گرفتار #گرانی و تورم هستند، تهدید و تحریم بین المللی وجود دارد، #کارگران ماه هاست حقوق نگرفتهاند این همه تندی و تلخی مربیان خارجی که حقوق عالی می گیرند برای چیست؟
🍭 کیروش تلخ است اما ممکن است بگوید اگر شیرینی می خواستید به جای من یک آب نبات استخدام می کردید ...
☕️ چندسال بعد وقتی موهای این دو نفر سفید شد یک گوشه دنیا با هم قهوه می نوشند و در مورد خاطرات ایران حرف می زنند، درست وقتی ما در حمایت از آنها صورت هم را چنگ می زنیم!
📺 گفت و گو درباره جدال #برانکو_کیروش در برنامه #شب_های_فوتبالی شبکه ورزش
#احسان_محمدی
🖋 @ehsanmohammadi95
🍭 کیروش تلخ است اما ممکن است بگوید اگر شیرینی می خواستید به جای من یک آب نبات استخدام می کردید ...
☕️ چندسال بعد وقتی موهای این دو نفر سفید شد یک گوشه دنیا با هم قهوه می نوشند و در مورد خاطرات ایران حرف می زنند، درست وقتی ما در حمایت از آنها صورت هم را چنگ می زنیم!
📺 گفت و گو درباره جدال #برانکو_کیروش در برنامه #شب_های_فوتبالی شبکه ورزش
#احسان_محمدی
🖋 @ehsanmohammadi95