روزنوشت‌های احسان محمدی
17.5K subscribers
3.58K photos
1.17K videos
61 files
367 links
🎓دکترای فرهنگ و ارتباطات
📡مشاور رسانه‌ای
📰روزنامه‌نگار
📺 کارشناس رادیو و تلویزیون

📚 کتاب‌ها‌: جنگ بود، مارکز در تاکسی، شیوه دلبری و متروآشوبی و گنجینه‌پنهان

🔰صفحه اینستاگرام: ehsanmohammadi94
🔰توئیتر: ehsanm92
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺 رونمایی رشیدپور از تنها زنی که همه مردم ایران صدایش را شنیده اند اما او را ندیده اند!
🖋 @ehsanmohammadi95
🇮🇷✌️حساب آنان که در جنگ تحمیلی از جان و مال و آرامش شان گذشتند از کاسبان و رزمندگان و شجاعان "بعد از جنگ" جداست.
ایران تا ابد مدیون شماست.🙏
#هفته_دفاع_مقدس
🖋 @ehsanmohammadi95
☝️ اگر مجالش را دارید به این مراسم بروید و به کسانی که برای این کشور قدمی بر می دارند دلگرمی بدهید... منتظر معجزه گر نباشید، شما بخشی از معجزه اید.
شروع برنامه ساعت ۱۹
🖋 @ehsanmohammadi95
▪️چشم هایمان را کمی هم باز کنیم می بینیم هر روز عاشوراست و هر جا کربلا! با چشم بسته ممکن است با نیت «حسینی» به صف «یزیدی» ها بپیوندیم.
#محرم
#مقابل_ظلم_بایستیم
🖋 @ehsanmohammadi95
🏴 سید محمد خاتمی و لاریجانی در مراسم عزاداری محرم

👈هم‌اکنون در حسینیه جماران
📷عکس: امین پژوهنده
@nazar
🖋 @ehsanmohammadi95
Forwarded from اتچ بات
📗 صفحاتی از کتاب #جنگ_بود
روایتی واقعی از آخرین روزهای زندگی ما در جنگ

✍️ احسان محمدی

«بابا پایش را گذاشته بود روی گاز و ما با هر دست‌اندازی مثل دانه‌های گندم بالا و پایین می‌پریدیم، به آسفالت که رسیدیم بوی باروت می‌آمد و صدای انفجارها و شلیک‌ها بیشتر شده بود. روی آسفالت شانه زنانه بزرگ، پفک، لباس بچه و چیزهایی مثل این افتاده بود، معلوم بود که اینها از توی ماشینی که دکان شیخ حسن را بار زده‌اند حین فرار روی جاده افتاده‌اند. از روی کوه دود بلند می‌شد، خمپاره‌ها به کوه می‌خورد و صدای از هم پاشیدن سنگ‌ها و موجی که توی دل کوه می‌پیچید، ترسمان را صدچندان کرده بود.

کنار جاده می‌شد تویوتاها، سربازهای زخمی، جیپ‌هایی که خراب شده بود و سربازهایی که داشتند عقب‌نشینی می‌کردند را دید. فکر می‌کردم که حال بقیه دوستان و فامیل‌هایمان که ماشین نداشتند چطور است، آیا می‌توانند فرار کنند یا اسیر می‌شوند؟ جاده کاور – پهله باریک و پیچ پیج بود، بابا پیچ‌ها را تیز می‌برید و گاز می‌داد، یک پیچ را که رد کرد، روبرویمان کامیون بزرگی با تمام سرعت توی شیب پایین آمد، معلوم بود راننده نمی‌تواند توی آن سرعت کاری بکند، من که میله‌های جلوی نیسان را گرفته بودم و داشتم جلو را نگاه می‌کردم، پوزه بزرگ و بدقواره کامیون را دیدم که داشت می‌خورد به ماشین، سمت چپ مان دره عمیقی بود که اگر توی آن می‌افتادیم، امکان نداشت یک نفرمان زنده بماند. بابا خیلی سریع ماشین را سمت راست پیچاند و توقف کرد!

کامیون با آنچنان فاصله نزدیکی از کنار ما رد شد که داغی بدنه آهنی‌اش را روی صورتمان حس کردیم. گازش را گرفت و رفت و حتی سرش را برنگرداند که ببیند چه بلایی سر ما آمده است.

بابا دوباره ماشین را روشن کرد و راه افتادیم، سر ظهر بود و انگار داشت از آسمان آتش می‌بارید، تشنه‌مان شده بود ولی کسی نمی‌توانست زیر آن همه دست و پا مشک‌ها را پیدا کند و اگر پیدا می‌کردیم لیوان هم نبود که آب بخوریم!

ماشین زوزه کنان خودش را توی جاده می‌کشاند که صدای سوت خمپاره‌ای را نزدیک تر از هر وقت دیگری حس کردیم، بعد صدای انفجار بلند شد و خاک و سنگریزه‌هایی که اطرافمان بود پاشید توی ماشین. همه سرفه کردند،بابا دوباره گاز داد و چند پیچ دیگر را بُرید اما ماشین کمی جلوتر از نفس افتاد، خاموش کرد. بابا پیاده شد، کاپوت ماشین را داد بالا و نگاهی کرد، هی سرش را برمی‌گرداند به سمت جاده‌ای که دیگر ماشینی از آن تردد نمی‌کرد. ما صدایمان در نمی‌آمد، بچه‌های کوچک گریه می‌کردند.

بابا گفت:
- ماشین خراب‌شده! پیاده بشید آسفالت رو بگیرید برید! من می مونم شاید بشه درستش بکنم! شما اینجا نمونید! شاید عراقی‌ها پشت سرمون باشن!

مادرم اسما را بغل کرده بود، از ماشین پیاده شد و گفت:
- بیاید پایین! زود باشین تور و خدا!

ما از نیسان پریدیم پایین، مادر جلوتر می‌رفت و ما دنبالش روی آسفالت راه افتادیم. خیلی از بچه‌ها کفش نداشتند و همین که پا روی جاده آسفالتی که توی گرمای تابستان داغ تر از هر وقت دیگری شده بود می‌گذاشتند، جیغ شان گوش فلک را کر می‌کرد. بابا ماند که شاید بتواند ماشین را درست کند. سرم را برگرداندم، دلم می‌خواست او هم می می‌آمد اما داشت با ماشین ور ‌می‌رفت.

- اختر! ابوذر! روله بدوید!
مادر هر چند دقیقه یکبار سرش را برمی‌گرداند و اینها را می‌گفت، صدایش در نمی‌آمد از بس داد زده بود، زن‌های دیگر هم دست بچه‌هایشان را گرفته بودند و کشان کشان روی آسفالت می‌بردند، صدای انفجارهای دور و نزدیک می‌آمد، جاده مثل مار سیاهی روی کوه لم داده بود و تا چشم کار می‌کرد پیچ در پیچ می‌رفت و آنجا پشت بلندترین کوه که اسمش «دنه» بود گم می‌شد...» ص 119 و 120
🖋 @ehsanmohammadi95
#شعر_شب
خسته،
خودخواه،
بی‌شکیب
از این جهان
فقط همین‌ها را برایم باقی گذاشته‌اند
با من مدارا کن!
بعدها ...
دلت برایم تنگ خواهد شد ...
#سید_علی_صالحی
🖋 @ehsanmohammadi95
🍂🍁🍂
موسم دلتنگی جالیز بود
این همه از برکت پاییز بود

صبح غزل های مرا کرده شام
حضرت پاییز علیه السلام
🖋 @ehsanmohammadi95
⚽️🎵 اگر مثل استاد شجریان فوتبال نگاه کنیم

✍️ سید عبدالجواد موسوی

⚽️ یادداشت استاد شجریان درباره غیراخلاقی های مرسوم درعالم ورزش و به ویژه اشاره اش به فوتبال برای خیلی ها جالب بود. به ویژه برای آن ها که با صدای استاد نسبتی عاشقانه دارند. دغدغه اخلاق از سمت و سوی کسی که به اخلاق مداری شهره است و هماره سعی داشته شان و منزلت خود را به عنوان یک هنرمند ممتاز حفظ و حراست کند کاملا طبیعی و قابل درک است. اما در این میان استاد ازعلاقه مندی منحصر به فرد و اخلاق مدارانه خود به فوتبال می گوید.

⚽️ به نظرمی رسد فرهیختگی با فوتبال که درمنظر برخی از اربابان رای و نظر هیاهوی بسیار برای هیچ است نسبتی ندارد اما سال هاست که این نظر به ظاهر بدیهی با اظهار علاقه صریح خیل عظیمی از فرهیختگان ترک برداشته. حالا هم ناصر تقوایی فیلمساز درباره فوتبال کارشناسانه نظر می دهد، هم رضا داوری فیلسوف در نسبت ما و فوتبال قلم می زند و هم خسرو آواز ایران صراحتا از علاقه اش به رئال مادرید سخن می گوید. نفسِ این اتفاق را باید به فال نیک گرفت. فوتبال اگر به مسئله ای جدی بدل نشود مشکلاتش حل نخواهد شد که این سخن بگذار تا وقت دگر.

⚽️ چیزی که می خواهم درباره آن سخن بگویم نوع نگاه استاد شجریان به فوتبال است. دراین جا علاقه مندی به فوتبال کمی رنگ و بوی فرهیختگی می گیرد. طبیعی هم هست. از کوزه همان برون تراود که دراوست. از کسی که مظهر وقار و فرهیختگی است نمی توان انتظار داشت همانند طرفداران دوآتشه فوتبال حرف بزند. اودرمقام انصاف و عدل سخن می گوید و به همین دلیل حتی وقتی سخن از گل مسی به تیم ملی کشورش به میان می آید می گوید نمی توان هنرمندی مسی را درآن صحنه منکر شد. یا وقتی می گوید طرفدار رئال هستم این را هم اضافه می کند که از تیم بارسلونا نیز خوشم می آید.

⚽️ راستش را بخواهید من نیزسال هاست درمقام یکی از کوچک ابدالانِ آن مرد بزرگ همانند استاد فوتبال نگاه می کنم و جز مواقعی که تیم ملی بازی دارد نمی توانم نسبت به هیچ تیم دیگری تعصب به خرج دهم. فی المثل وقتی استقلال و پرسپولیس بازی دارند برایم فرقی نمی کند کدام تیم از بازی برنده بیرون بیاید. بازی زیبا برایم مهم است. هرطرف که گل بزند خوشحال می شوم و درست به همین دلیل هیچ یک از اطرافیانم حاضر نیستند با من فوتبال تماشا کنند. نکته همین جاست. من درست یا غلط فکرمی کنم تعصب ورزیدن درحق یک تیم در شان من نیست اما پرسش بنیادین من این است: اگرهمگان بخواهند همانند من فوتبال نگاه کنند اصلا این بازی تا این حد می تواند جذاب باشد؟ اصلا فوتبال آن وقت تماشایی خواهد بود؟

⚽️ عنایت بفرمایید که بنده بحث اخلاقی نمی کنم. اگر تعصب و هواداری افراطی را از فوتبال بگیریم در حقیقت ماهیت این بازی و جذابیت های آشکار و پنهان آن را مورد تعرض قرار داده ایم. فوتبال در حقیقت چیزی فراتر از یک بازی است. لفظ بازی شاید مارا از معنای حقیقی فوتبال دور کند. کدام بازی می تواند گاه حتی نیرومند تر از دین و آیین ظاهر شود و این چنین باعث وحدت قومی و ملی شود؟ کدام بازی است که می تواند پایتخت های کشورهای توسعه یافته را با دورافتاده ترین روستاهای یک کشور عقب مانده در یک سطح از آگاهی و حضور قرار دهد؟ کدام بازی می تواند این چنین مردمان را به شور و شوق و شادمانی بکشاند و یا این چنین مغموم و سوگوارشان کند؟

⚽️ من وقتی می شنوم هوادار یک تیم فوتبال از شنیدن و یا دیدن شکست تیم مورد علاقه اش سکته کرده و به دیار باقی شتافته نه تنها ناراحت نمی شوم که دردل او را سرزنش می کنم اما در عین حال ازقدرت و جذابیت عجیب فوتبال حیرت می کنم که تا این حد می تواند در عقول و نفوس مردمان تصرف کند و مرگ و زندگی آنان را رقم بزند. یک بار از زبانِ یکی از بازیکنان تیم ملی شنیدم که می گفت من تعجب می کنم مردم چطور برای دیدن بازی ما دراین هوا- هنگام نقل این سخن زمستان سختی بود- رنج آمدن به ورزشگاه را متحمل می شوند.

⚽️ هم او می گفت من اگر جام جهانی هم در ورزشگاه آزادی برگزار شود حاضر نیستم دراین هوا به ورزشگاه بیایم. او درست می گفت هیچ آدم عاقلی درآن هوای سرد حاضر نبود گرمای خانه را رها کند و لذت فوتبال دیدن با زیرشلواری و یک لیوان چای داغ را آن هم در زیر پتو با سرمای ورزشگاه آزادی تاخت بزند اما اگر نباشند عشاق سینه چاکی که بی پروای سرد و گرم روزگار به عشق دیدن بازی های مورد علاقه شان راهی ورزشگاه ها شوند آیا فوتبال جذابیت کنونی اش را خواهد داشت؟ آیا دریک فضای عاقلانه و منطقی فوتبال آن قدر محبوب و فراگیرمی شد که استاد یگانه موسیقی ایرانی نیز به آن علاقه مند شود؟/ منبع: فرهنگستان فوتبال
http://f-f.ir/
🖋 @ehsanmohammadi95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎵 تولد استاد شجریان؛ خسرو شیرین دهنان مبارک باد...
🖋 @ehsanmohammadi95
🤴🎵 از پادشاه اسپانیا تا استاد شجریان

✍️ احسان محمدی

1️⃣ پادشاه اسپانیا، به دودمان خود بسیار می بالید. همچنین مشهور بود که با ضعیفان بی رحم است. یک روز، با نزدیکانش در دشت آراگون راه می رفت که سالها قبل، پدرش در جنگی در آن کشته شده بود. در آنجا به مرد مقدسی برخوردند که در میان توده عظیمی از استخوان ها، چیزی را جستجو می کرد.

پادشاه پرسید:
_ آنجا چه کار می کنی؟

مرد گفت:
_ اعلیحضرتا! سربلند باشید. هنگامی که شنیدم پادشاه اسپانیا به اینجا می آید.تصمیم گرفتم که استخوانهای پدرتان را پیدا کنم و به شما بدهم. اما هر چه نگاه می کنم نمی توانم پیدایش کنم. مثل استخوان های کشاورزان، فقرا، گدایان و بردگان است.
📙 مکتوب، پائولو کوئیلو

2️⃣ سال ۱۳۸۹ خبرنگار صدا و سیما به مجلس رفت تا نظر عصاره های ملت را در مورد پخش نشدن ربنای شجریان بپرسد. یک نفر برای اینکه اوج نفرتش از شجریان را به رخ بکشد به خبرنگار گفت:
_ صدای یک چوب خشک از صدای شجریان بهتر است!

یکی دیگر هم فرمود:
_ من حالم از شنیدن ربنای این... به هم می خورد واقعا جای تاسف بود که ما سر سفره افطار مجبور بودیم صدای ربنای کسی را بشنویم که... و حالت مشمئز کننده ای به من دست می دهد وقتی صدای او را می شنوم. (بخش های نامناسب این اظهارات نقطه چین شده اند.) ... ما گذشتیم و گذشت آنچه با ما کردند!

3️⃣ شجریان بت من نیست. مدتهاست بُت پرستی را کنار گذاشته ام اما جشن تولد مردم برای این خسرو شیرین دهان که بی هیچ بودجه اختصاصی و تشکیل کمیته و دستوری در فضای مجازی برگزار می شود نشان می دهد که با همه تندی پشمینه پوش های تندخو، این هنر است که می ماند وگرنه نام و یاد آنها که سنگ می اندازند به جام مردم، مثل استخوان های پدر پادشاه اسپانیا در تاریخ گم می شود. از یاد می رود...
این قفس چون دلم تنگ و تار است...
تنت به ناز طبیان نیازمند مباد.
#شجریان
🖋 @ehsanmohammadi95
🍂🍂 مسابقه نِک و نال از پاییز!

✍️ احسان محمدی

◀️ آنها که زندان انفرادی را تجربه کرده اند می دانند که در آن دنیای کوچکِ بدون ساعت و تقویم، آدم ها اندک اندک ساعت، روز و بعد فصل و تاریخ را فراموش می کنند. همه چیز تکراری می شود. آن چیزی که آدم های بیرون اسمش را «عصر دلگیر جمعه» می گذارند برای کسی که زمان سنج ندارد تفاوتی با یکشنبه غروب یا سه شنبه حوالی ظهر ندارد!

🍂 درک می کنم که پاییزِ هزار رنگ با آن همه فریبندگی اش دلبرانه است و اینکه چون روز کوتاه تر می شود و نور کمتر، آدم ها از تابستان بلند و فراخ اندکی بیشتر در خودشان فرو می روند برای همین انگار حس دلتنگی بیشتر می شود اما با همه ی مسابقه «خود اندوهباربینی» و نِک و نال و شعرهای «پاییز ای زیبای غمگین، ای تو رنگ آرزوهایم و ...»، حقیقت این است که حال خوب آدمها بیشتر به خودشان ربط دارد تا به گردش زمین به دور خورشید و آمدن و رفتن فصل ها!

😊 مثلاً همین اول مهری که امروز خیلی از دانش آموزان و دانشجویان و معلمان و ناظم ها و ... صورت شان را چنگ زدند که از راه رسیده، برای آنها که دلی و دلبری دارند و با او قدم می زنند، معامله پرسودی کرده اند، با دوستی نشسته اند و قهوه ای دَم کرده اند و پیش هم اعتراف کرده اند از دلتنگی و باقی قضایا، اتفاقاً نهایت خوشبختی است!

📺 به قول مارمولک: « بزمجّه! خریت خودت رو گردن خدا ننداز! ببین منو؛ آدمیه خب! آدم خود به خود علاقه داره به کار خلاف، دست خودشم نیست. خود خدا اونقدرها هم که میگن سختگیر نیست!»... برهمین اساس «حال خرابی مان» را گردن فصل ها نیندازیم! شما هم اگر مخالفی با این حرف ها؛ دوغتووو بنوش!!
#بشوره_ببره
🖋 @ehsanmohammadi95
#شعر_شب

اتل متل توتوله
گاو حسن چه جوره؟
نه شیر داره نه پستون
دمبشو بردن اردستون
سمشو بردن پاکستون
شیرشو بردن هندستون
یک زن کردی بستون
اسمشو بذار ستاره
براش بزن ناقاره
رو گنبد و مناره
اسمشو بزار عمقزی
دور کلاش قرمزی
موی سرش وز وزی
عمقزی شوخ و شنگه
قر دادنش قشنگه
هروقت میرن النگه
یک پای خرش می لنگه
این درو واکن سلیمون
اون درو واکن سلیمون
قالی رو بکش تو ایوون
یه پک بزن به قلیون
گوشه ی قالی کبود
اسم دائیم محمود
محمود بالا بالا
سر کرده ی شغالا
آش می خوری بسم الله
حسنی کجاس تو باغچه
چی چی می چینه آلوچه
واسه ی دختران کوچه
حسنی رفته به اردو
برای نصف گردو
اردو خبردار شد
حسنی گرفتار شد
حال بگوم زار شد
بگوم بگوم حیا کن
از سوراخ در نیگا کن
خروسه میگه قوقولی قو
مرغ پا کوتای من کو
کلاغه میگه قارقار
سفره قلمکار کار
ببعی میگه بع بع
دنبه داری؟ نه نه
پس چرا می گی بع بع
قورباغه میگه من زرگرم
طوق طلا بگردنم
اسب سیاه اسب سفید
زیر بغلم
دسته گل برادرم
هاچین و واچین
یه
پا
تو
ور
چین.
#نورالدین_زرین_کلک
🖋 @ehsanmohammadi95
🔺نزاع، دومین علت مرگ در عملیات‌ اورژانسی

◀️ وزیر بهداشت از بی توجهی نسبت به مقوله پیشگیری از وقوع تصادفات، نزاع‌ها و رفتارهای پرخطر انتقاد کرد.
◀️ آمارهای سال گذشته نشان می دهد ۲۷ درصد فراخوان‌های اورژانس ناشی از نزاع بوده است.

دعوا نکنید
دعوا نکنید
دعوا نکنید
دعوا...
🖋 @ehsanmohammadi95
www.sahebzaman.org پایگاه فرهنگی صاحب الزمان
farahmand
دعای عهد با صدای محسن فرهمند
📻 رادیوی درونم همیشه روشن است ...
🖋 @ehsanmohammadi95
🗞 ترفند روزنامه خوب همدلی!
📸 ممنوع التصویری خاتمی از آن شوخی های ملی است! غیرمستقیم رئیس جمهور تعیین می کند، رئیس یک قوه کنارش نشسته اما نباید عکسش را منتشر کرد!
🖋 @ehsanmohammadi95
🌧🌩 باران و اوضاع کشور خارج!

🔰 مردی دو دختر داشت یکی را به یک کشاورز و دیگری را به یک کوزه گر شوهر داد. چندی بعد همسرش به او گفت :
- ای مرد سری به دخترانت بزن واحوال آنها را جویا بشو.

مرد نیز اول به خانه کشاوز رفت وجویای احوال شد، دخترک گفت: که زمین را شخم کرده وبذر پاشیده ایم اگر باران ببارد خیلی خوبست اما اگر نبارد بدبختیم!

مرد به خانه کوزه گر رفت، دخترک گفت: کوزها را ساخته ایم ودر آفتاب چیده ایم اگر باران ببارد بدبختیم و اگر نبارد خوبست!

مرد به خانه خود برگشت همسرش از اوضاع پرسید مرد گفت:
- چه باران بیاید و چه باران نیاید ما بدبختیم!

◀️ حالا این حکایت کشور خارج است وگرنه ما که خوشبختیم!
🖋 @ehsanmohammadi95
Forwarded from دنیای ‌فوتبال
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حرف های تکان دهنده ی #علی_عالی ، کارشناس ورزشی حالا خورشید در باره پرونده ی #پرسپولیس / از موشکی که به مستطیل سبز خورد تا مدیری که به میزش چسبیده است
@donyayefootball
🌀 فرصت استثنایی شغلی: رئیس جمهور نشدید، مدیرعامل قرمز و آبی شوید!

✍️ احسان محمدی

⚽️ تلاطم باشگاه استقلال برای فوتبال ایران کم بود که بحران پرسپولیس و مهدی طارمی از راه رسید. در این میان اما مدیران عامل/سرپرست دو باشگاه مثل کوه سرجایشان هستند و انگار همه مقصر هستند جز آنها!

برخی از هواداران استقلال معتقدند که وزیر ورزش «پرسپولیسی» است و تنها هوای قرمزها را دارد برای همین روزگار استقلال اینطور شده، کسانی هم می گویند اینها «توهم توطئه» است و ضعف مدیران این تیم باعث شده آنها در رده شانزدهم لیگ قرار بگیرند.

⚽️فاجعه قرارداد ناکام مهدی طارمی با ریزه اسپور هم البته تازگی ندارد ولی مردم می پرسند اگر قرار بود جریمه های فیفا را مدیرعامل ها یا اعضای هیات مدیره باشگاه از جیب خودشان بپردازند- واقعاً از جیب خودشان_ باز هم اینطور گشاده دستانه برخورد می کردند و اجازه می دادند که بازیکن سرخود و بدون مشاوره برود و چنین خسارتی به بار بیاورد؟

🚹 در موسم ثبت نام انتخابات ریاست جمهوری امسال 1636نفر از جمله یک خانم 92 ساله موفق به ثبت نام در وزارت کشور شدند. همه آنها وقت صرف کردند و با انبوهی مدرک سودای رئیس جمهور شدن داشتند. فارغ از اینکه برخی از آنها برای جلب توجه و شوخی و خنده وارد این نمایش شدند، کسانی بودند که بدون هیچ تجربه و تخصصی با اعتماد به نفس آمدند و گفتند اگر انتخاب شوند می توانند مملکت را اداره کنند.

🔺چرا؟ چون گمان می کنند که کار رئیس جمهور توزیع کردن پول نفت بین مردم است. فرمولی ساده! نفت می فروشیم، پولش را تبدیل می کنیم به حقوق و یارانه و توزیع می کنیم بین ملت! همه چیز را با پول می شود خرید. مگر «محمود احمدی نژاد» وقتی رئیس جمهور شد به حسن روحانی دبیر اسبق شورای امنیت ملی که مسئول پرونده هسته‌ای ایران نگفت: شما همین حالا به البرادعی زنگ بزنید و بگویید ما کل مخارج آژانس را می‌دهیم ...تا علیه ایران موضع نگیرند!

⚽️در چند سال اخیر تصویری که از مدیرعامل های انتصابی باشگاه های پرسپولیس و استقلال داشته ایم این بوده که به محض نشستن روی صندلی گفته اند باشگاه چند میلیارد تومان بدهکار است، بعد با بذل و بخشش از هزینه بیت المال بازیکن داخلی و خارجی خریده اند، نتیجه گرفته اند یا نگرفته اند و بر بدهی های افزوده اند و رفته اند!... چرخه ای که مدام تکرار می شود بدون اینکه نیاز باشد به افکار عمومی پاسخی روشن بدهند که عملکردشان چطور بود. اصلاً افکار عمومی را چه به این جسارت ها؟! «بیت المال» خوب است اما «مردم» نباید زیاد در چگونگی هزینه کردن آن کنجکاوی کنند!

⚽️بیشتر آنها مهمترین مشکل شان را «فقدان یا کسری بودجه» عنوان می کنند. یعنی اگر پول اندازه کافی باشد پرسپولیس و استقلال کاری می کنند که بارسلونا و رئال هم به گرد پایشان نرسند. تا حالا شنیده اید که یک مدیرعامل یا سرپرست این دو باشگاه بگوید ما به دلیل مدیریت ضعیف یا اشتباهات استراتژیک یا خطای راهبردی ما نتیجه نگرفتیم؟ فقط بودجه، بودجه و بودجه!

این اتفاقات در کشوری رخ می دهد که میلیون ها نفر طبق اعلام رسمی برخی مقامات «زیرخط فقر» زندگی می کنند. که کارگرانی ماههاست حقوق نگرفته اند و بچه هایشان این مهر هم به مدرسه رفتند. با کیف و کفش نو؟ با امیدواری؟! با ...

◀️ تجربه نشان می دهد که علیرغم همه گلایه کردن های مدیران در این کشور، اتفاقاً پول و بودجه هست، آنچه نیست «مدیریت» هزینه کردن آن است. آنچه در باشگاه استقلال و پرسپولیس رخ می دهد نمای کوچکی از مدیریت در کُل کشور است که به دلیل فضای آزاد رسانه ای حاکم بر ورزش همگان از آن مطلع می شوند وگرنه گمان نکنید در نهادها و وزارتخانه های دیگر همه چیز طبق ضوابط و استاندارها رخ می دهد و از این خسارت ها نمی دهیم. می دهیم و چون رسانه و روشنگری نیست یا هست و «مجال گفتنش» نیست زیر فرش پنهان می شود تا اینکه ناگهان فریاد بر می آورند که در فلان بانک و وزارتخانه «اختلاس» شد و بگیرید آن که به کانادا رفته است!

◀️با این شکل و سیاق نگاه به مدیریت، هر ایرانی اگر رای نیاورد و نتواند رئیس جمهور شود از این شانس برخوردار است که مدیرعامل پرسپولیس و استقلال شود! فقط بودجه بدهید از بیت المال باقی ماجرا کاری ندارد!
🖋 @ehsanmohammadi95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی یه دسته گل به آب می دی، پشیمون میشی ولی دیگه دیره!
🖋 @ehsanmohammadi95
🔺 تب اسپینر از طاعون سریع تر همه را مبتلا کرد. هیچوقت نفهمیدم چرا و چطور استرس را برطرف می کند؟!🤔

تولیدکننده و بازاریاب آن از کسی که به اسکیموها یخچال بفروشد باهوش تر بوده!
🖋 @ehsanmohanmadi95