@ebteda_ir
🔺سهم متجددنمایان از جنایت کربلا
مفهوم #ارتجاع وزن عجیبی در معادلات مربوط به واقعهی عاشورا دارد. ارتجاع، هم از نوع متحجرانهاش و هم از نوع متجددانهاش!
اینطور نبود که قاتلان حسین(ع) صرفاً دارودستهی مرتجعینِ #متحجر باشند؛ دستهای از این مرتجعین، از باب #تجدد وارد کربلا شدند و امامکُشی کردند. با دَکوپُز...
امان از مرتجعینِ #متجددنما. که جاهلیتشان را لعابِ چیزفهمی میزنند و جنایتشان را پاستوریزه جلوه میدهند.
جالب است که طیف غالبِ مرتجعینِ همعصرِ ما را قماشِ متجددنمایان تشکیل میدهد. آرمانفروشهای دوره و زمانهی ما که فرمان بازگشت به عصر پیشاانقلاب را صادر کردهاند، خود را متجدد میدانند ومینامند!
🔺سهم متجددنمایان از جنایت کربلا
مفهوم #ارتجاع وزن عجیبی در معادلات مربوط به واقعهی عاشورا دارد. ارتجاع، هم از نوع متحجرانهاش و هم از نوع متجددانهاش!
اینطور نبود که قاتلان حسین(ع) صرفاً دارودستهی مرتجعینِ #متحجر باشند؛ دستهای از این مرتجعین، از باب #تجدد وارد کربلا شدند و امامکُشی کردند. با دَکوپُز...
امان از مرتجعینِ #متجددنما. که جاهلیتشان را لعابِ چیزفهمی میزنند و جنایتشان را پاستوریزه جلوه میدهند.
جالب است که طیف غالبِ مرتجعینِ همعصرِ ما را قماشِ متجددنمایان تشکیل میدهد. آرمانفروشهای دوره و زمانهی ما که فرمان بازگشت به عصر پیشاانقلاب را صادر کردهاند، خود را متجدد میدانند ومینامند!
ابتدا | نوشتههای روحالله رشیدی
🚨عدالت یا آزادی؟ 🔻انسان گاهی از نظم و عدالت خسته میشود و دلش آزادی میخواهد... 🔻این چیز بدی نیست، نیاز انسان است؛ دلچسبترین پاسخش چیه؟ #تصویری @Panahian_ir
@ebteda_ir
🔺دین ذوقی؛ عدالت، آزادی، آنتالیا!
ناتوانی در برقراری نسبت میان مفاهیمی مانند #عدالت، #آزادی، #معنویت و... به سردرگمی و آشفتگی در نظر و عمل ختم میشود.
انقلاب اسلامی آمد تا نسبت دقیق و درست میان این اصول را برقرار سازد.
در منظومهی #اسلام_ناب، عدالت، آزادی و معنویت، نه تنها جای هم را تنگ نمیکنند، که هر سه در پیوندی مدام با هم قرار دارند.
دعوا میان عدالت و آزادی، دعوایی برجای مانده از تقابل چپگراییِ مارکسیستی و راستگراییِ کاپیتالیستیست. این دعوا ریشه در #تجدد دارد و نه اسلام (اسلام ناب).
«عدالت #یا آزادی؟» پرسشی متجددانه است و نه اسلامی.
پیروان اسلام ناب، نه تنها آزادی را معارض و مزاحم عدالت نمیدانند بلکه تلاش برای تحقق آزادی را عملی عدالتخواهانه تلقی میکنند. آزادی ثمرهی عدالت است. جنگ برای عدالت، جنگ برای آزادی نیز هست. اسلام ناب میگوید: «عدالت #و آزادی».
متاسفانه گروهی از نخبگان انقلاب، با دامن زدن به تصویری ذوقی و فانتزی از اسلام و انقلاب، هم اصل اساسی عدالت را از مرتبت حقیقیاش ساقط کردهاند و هم ارزشهای حقیقیای مانند آزادی را به حاشیه راندهاند.
عدالت در دالانِ #دین_ذوقی، قید و تبصره میخورَد و تشریفاتی میشود و آزادی نیز با #آنتالیاگردی و هوسبازی معادل گرفته میشود!
اغتشاش نظری و عملیِ بدنهی حزبالله، از این سرچشمهها آب میخورد.
وقتی منظومهی نظری و عملیِ اسلام ناب رسماً در مجامع انقلابی کنار گذاشته شده و بازارِ تفسیرهای رقیق و یکبارمصرف از اسلام و انقلاب داغ میشود، باید هم عدالت تعطیل شود و آزادی به آنتالیا سفر کند!
🔺دین ذوقی؛ عدالت، آزادی، آنتالیا!
ناتوانی در برقراری نسبت میان مفاهیمی مانند #عدالت، #آزادی، #معنویت و... به سردرگمی و آشفتگی در نظر و عمل ختم میشود.
انقلاب اسلامی آمد تا نسبت دقیق و درست میان این اصول را برقرار سازد.
در منظومهی #اسلام_ناب، عدالت، آزادی و معنویت، نه تنها جای هم را تنگ نمیکنند، که هر سه در پیوندی مدام با هم قرار دارند.
دعوا میان عدالت و آزادی، دعوایی برجای مانده از تقابل چپگراییِ مارکسیستی و راستگراییِ کاپیتالیستیست. این دعوا ریشه در #تجدد دارد و نه اسلام (اسلام ناب).
«عدالت #یا آزادی؟» پرسشی متجددانه است و نه اسلامی.
پیروان اسلام ناب، نه تنها آزادی را معارض و مزاحم عدالت نمیدانند بلکه تلاش برای تحقق آزادی را عملی عدالتخواهانه تلقی میکنند. آزادی ثمرهی عدالت است. جنگ برای عدالت، جنگ برای آزادی نیز هست. اسلام ناب میگوید: «عدالت #و آزادی».
متاسفانه گروهی از نخبگان انقلاب، با دامن زدن به تصویری ذوقی و فانتزی از اسلام و انقلاب، هم اصل اساسی عدالت را از مرتبت حقیقیاش ساقط کردهاند و هم ارزشهای حقیقیای مانند آزادی را به حاشیه راندهاند.
عدالت در دالانِ #دین_ذوقی، قید و تبصره میخورَد و تشریفاتی میشود و آزادی نیز با #آنتالیاگردی و هوسبازی معادل گرفته میشود!
اغتشاش نظری و عملیِ بدنهی حزبالله، از این سرچشمهها آب میخورد.
وقتی منظومهی نظری و عملیِ اسلام ناب رسماً در مجامع انقلابی کنار گذاشته شده و بازارِ تفسیرهای رقیق و یکبارمصرف از اسلام و انقلاب داغ میشود، باید هم عدالت تعطیل شود و آزادی به آنتالیا سفر کند!
@ebteda_ir
🔺 انقلابْ بیانقلاب!
نقدِ سند تحول آموزش و پرورش، موضوع برنامۀ زاویۀ شبکۀ چهار بود و دکتر #مقصود_فراستخواه تنها مهمانِ حاضر در استودیو. شاید این اولین حضور فراستخواه در تلویزیون بود. آن هم با توپ پُر! حسابی و با هیجان در نقدِ بنیادینِ سند تحولِ بنیادین آموزش و پرورش حرف زد.
نقدهای دکتر فراستخواه تقریباً چنین خط و ربطی دارد؛ «کشور ما از زمان تاسیس دارالفنون به این سو، فلسفۀ تعلیم و تربیت داشت؛ فلسفۀ مبتنی بر #تجدد و #مدرنیته. #ایدئولوژی هم داشت: #مدرنیزاسیون. انقلاب اسلامی، این فلسفه و ایدئولوژی را بههم ریخت و خودش خواست فلسفه و ایدئولوژی برآمده از دین را جا بیندازد. و همین موجب خرابکاری در نظام تعلیم و تربیت شد.»
او قاطعانه تاکید دارد که پس از انقلاب اسلامی نباید به این فلسفه و ایدئولوژی دست میزدند! باید اجازه میدادند که همان فلسفۀ مدرن در ساختار تعلیم و تربیت معتبر میماند. فراستخواه البته برای توجیهِ تاکید خود، به ارزشهای برآمده از فلسفۀ مدرن هم اشاره میکند. ارزشهایی کماکان سرشار از ابهام و ایهام و البته در بستهبندیهای شیک!
آنچه حیرتانگیز است، نه نقدهای فراستخواه به سند تحول _ که هزار بار شدیدتر هم میتوان نقدش کرد _ بلکه صراحتِ او در طرح ضرورت تداومِ حیات و اعتبارِ فلسفه و ارزشهای مدرن حتی با وجود وقوع انقلاب اسلامی است! از این آشکارتر نمیشود پدیدهای به بزرگیِ انقلاب را ندید و یافتِ معنایش را به تاخیر انداخت.
این دیدگاه، البته تازگی ندارد. دکتر فراستخواه، چهرهای با مختصات فکریِ مشخص است. همۀ آثار و گفتارش چنین مبانیای دارد. اما اینکه یکطرفه بنشیند در قاب تلویزیون و بدون حریفِ جدی و حتی بدون ورودِ اساسیِ مجری کارشناس، بدیهیات را به رگبار ببندد، عجیب است.
.
🔺 انقلابْ بیانقلاب!
نقدِ سند تحول آموزش و پرورش، موضوع برنامۀ زاویۀ شبکۀ چهار بود و دکتر #مقصود_فراستخواه تنها مهمانِ حاضر در استودیو. شاید این اولین حضور فراستخواه در تلویزیون بود. آن هم با توپ پُر! حسابی و با هیجان در نقدِ بنیادینِ سند تحولِ بنیادین آموزش و پرورش حرف زد.
نقدهای دکتر فراستخواه تقریباً چنین خط و ربطی دارد؛ «کشور ما از زمان تاسیس دارالفنون به این سو، فلسفۀ تعلیم و تربیت داشت؛ فلسفۀ مبتنی بر #تجدد و #مدرنیته. #ایدئولوژی هم داشت: #مدرنیزاسیون. انقلاب اسلامی، این فلسفه و ایدئولوژی را بههم ریخت و خودش خواست فلسفه و ایدئولوژی برآمده از دین را جا بیندازد. و همین موجب خرابکاری در نظام تعلیم و تربیت شد.»
او قاطعانه تاکید دارد که پس از انقلاب اسلامی نباید به این فلسفه و ایدئولوژی دست میزدند! باید اجازه میدادند که همان فلسفۀ مدرن در ساختار تعلیم و تربیت معتبر میماند. فراستخواه البته برای توجیهِ تاکید خود، به ارزشهای برآمده از فلسفۀ مدرن هم اشاره میکند. ارزشهایی کماکان سرشار از ابهام و ایهام و البته در بستهبندیهای شیک!
آنچه حیرتانگیز است، نه نقدهای فراستخواه به سند تحول _ که هزار بار شدیدتر هم میتوان نقدش کرد _ بلکه صراحتِ او در طرح ضرورت تداومِ حیات و اعتبارِ فلسفه و ارزشهای مدرن حتی با وجود وقوع انقلاب اسلامی است! از این آشکارتر نمیشود پدیدهای به بزرگیِ انقلاب را ندید و یافتِ معنایش را به تاخیر انداخت.
این دیدگاه، البته تازگی ندارد. دکتر فراستخواه، چهرهای با مختصات فکریِ مشخص است. همۀ آثار و گفتارش چنین مبانیای دارد. اما اینکه یکطرفه بنشیند در قاب تلویزیون و بدون حریفِ جدی و حتی بدون ورودِ اساسیِ مجری کارشناس، بدیهیات را به رگبار ببندد، عجیب است.
.