🚩 ساطع شدن نور از رأس شریف امام حسین علیهالسلام در مسیر شام و شیعه شدن راهب مسیحی به برکت آن
ابن حجر هیتمی، از علمای مشهور و متعصّب اهل تسنّن مینویسد:
(در مسیر #شام) لشکریان ابنزیاد (لعنةاللهعلیهم) در هر منزلی که توقف میکردند، سر #امام_حسین (علیهالسلام) را بر نیزهای میزدند و پاسبانیاش میکردند؛ راهبی در کلیسا سر را دید و از حکایتش پرسید؛ پاسبانان شرح ماجرا کردند؛ پس راهب گفت: «شما چه قوم بدی هستید! اگر مسیح فرزندی داشت، ما در باغهایمان سکونتش میدادیم، ولی شما عجب قوم پستی هستید که چنین کردید! آیا حاضرید در ازای دریافت ده هزار دینار، این سر را امشب به من بدهید؟» پاسبانان (پس از کسب اجازه از عمرسعد ملعون) قبول کردند؛ پس راهب سر شریف را گرفت و شست و معطّر کرد و بر دامنش گذاشت؛ ناگاه دید از سر مقدّس، نور ساطع شد و تا آسمان بالا رفت؛ راهب با دیدن این #معجزه از رأس شریف، تا صبح نشست و گریه کرد؛ سپس اسلام آورد و از کلیسا خارج و خادم اهلبیت (علیهمالسلام) شد.
📚 الصواعق المحرقة (ابنحجرهیتمی)، ج۲، ص۵۸۱
👈 تفصیل ماجرا از کتب شیعه
🏴 «صلّی الله علیک یا أباعبدالله.»
ابن حجر هیتمی، از علمای مشهور و متعصّب اهل تسنّن مینویسد:
(در مسیر #شام) لشکریان ابنزیاد (لعنةاللهعلیهم) در هر منزلی که توقف میکردند، سر #امام_حسین (علیهالسلام) را بر نیزهای میزدند و پاسبانیاش میکردند؛ راهبی در کلیسا سر را دید و از حکایتش پرسید؛ پاسبانان شرح ماجرا کردند؛ پس راهب گفت: «شما چه قوم بدی هستید! اگر مسیح فرزندی داشت، ما در باغهایمان سکونتش میدادیم، ولی شما عجب قوم پستی هستید که چنین کردید! آیا حاضرید در ازای دریافت ده هزار دینار، این سر را امشب به من بدهید؟» پاسبانان (پس از کسب اجازه از عمرسعد ملعون) قبول کردند؛ پس راهب سر شریف را گرفت و شست و معطّر کرد و بر دامنش گذاشت؛ ناگاه دید از سر مقدّس، نور ساطع شد و تا آسمان بالا رفت؛ راهب با دیدن این #معجزه از رأس شریف، تا صبح نشست و گریه کرد؛ سپس اسلام آورد و از کلیسا خارج و خادم اهلبیت (علیهمالسلام) شد.
📚 الصواعق المحرقة (ابنحجرهیتمی)، ج۲، ص۵۸۱
👈 تفصیل ماجرا از کتب شیعه
🏴 «صلّی الله علیک یا أباعبدالله.»