حکیمه خاتون
109 subscribers
744 photos
526 videos
5 files
112 links
من زنی هستم
که از کوه های زندگی بالا رفته ام
تخته سنگ ها را از سر راه برداشته ام
و به جای آنها گل کاشته ام.
دکتر زهرا کمال آراء
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گاهی یک نگاه مهربان
گاهی یک لبخند زیبا
گاهی یک پیام شادی
گاهی یک کتاب خواندنی
گاهی یک فیلم یا موزیک
گاهی حتی یک شکلات
میشه اتفاق قشنگ زندگی


هفته تان پر از اتفاق های رنگین و شیرین

#دکتر_زهرا_کمال_آراء
@drzahrakamalara
Yek Nafas Arezouye To
Homayoun Shajarian
یک نفس آرزوی تو
همایون شجریان💙
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلم تابستانی می خواهد
منتهی شود به جاده چالوس و دریای شمالش
با سبزی جنگل ها و شالیزارهایش
دلم دریا می خواهد
با صدای موج هایش
که در آخرین پیچ نگاه جاده نشسته به انتظار مسافرهایش
دلم خانه های کلاردشت می خواهد با ابرهای صبحگاهش
که از جانب آسمان می آیند به احوالپرسی زمین و آدم هایش
دلم آسمان شب ماسوله می خواهد
که چون چادری پرستاره می افتد بر پشت بام هایش
دلم بوی زغال هیزم ها می خواهد
که از دودکش کلبه ها می پیچد در هوای بارانی جنگل هایش
دلم خیالی می خواهد
به اندازه فارغ بالی جاده چالوس و دریای شمالش

دکتر زهرا کمال آراء

# موج پنجم کرونا در راه است😪
Jade Chalos
Reza Yazdani
جاده چالوس
رضا یزدانی💙
کارد به استخوان رسید
چو زخمه به هلاک جان رسید
قلم از چه نشسته ای ؟
که قیمت نان تا به جان رسید!
جان ها همه به لب ها رسید!

" نون والقلم و مایسطرون"
آری قلم
قسم به تو و آنچه می نویسی
نوشتی قیمت آن قلم تا به کجاها رسید؟؟؟


دکتر زهرا کمال آراء

روز قلم بر قلم فرسایان مبارک....
هم تیغ در دست دارم هم یک قلم
گاه تیغ را می گذارم بر یک شکم
تا برون آورم قلم از دل یک صنم

دکتر زهرا کمال آراء

روز قلم بر همه دوستانی که قلم را می آفرینند یا با قلم می آفرینند یا با قلم آفریده می شوند مبارک باد.....
آنان که با قلم بیدار می مانند
با تاریکی به خواب نمی روند

دکتر زهرا کمال آراء
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز ابرها را دیدم که به سمت صحرای سیستان در حرکت بودند
بادها زمزمه دعاهای کودکان آن صحرا را به گوش ابرها رسانده بودند
و آنها به همراه بادها به سوی آن سرزمین روانه شدند
به آنجا رسیدند ، همانجا ماندند و باریدند .
رودخانه خشک را دیدم که پر از آب شده بود و همچون ماری از خوشحالی در بستر خشک خود گاه می لولید و گاه می جهید و می دوید .
و کودکان را دیدم که دست و زبان و چشم و دلشان را از آدم ها گرفتند و به آسمان سپردند .
آسمان هم آنها را در آغوش خود گرفت و بوسه ی باران زد
و امروز آن کودکان بوسه باران شده ، با لباس های خیس در کوچه ها می رقصند و برای آسمان زمینشان آواز شکر می خوانند...

آری
امروز در سیستان باران بارید
آن کودکان زیر باران رفتند
آن کودکان در باران بازی کردند
آن کودکان آب نداشتند
آن کودکان امروز باران دیدند

دکتر زهرا کمال آراء
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لهجه لبخند تو
با لهجه شهر آفتاب یکی است
و من چقدر این لهجه را دوست دارم

دکتر زهرا کمال آراء

# شهر آفتاب : اراک
# آهنگ : گیسو
# آواز : علیرضا پوراستاد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سهم من از گردش حزن آلود آن روز در باغ
یک سطل توت بود
که من به امید آمدن تو
برایت چیده بودم

و تو نیامدی.......

دکتر زهرا کمال آراء
Fasle Akhar
Daal Band
فصل آخر
دال باند💙
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خورشید را از شب گرفتند
ماه جای آن را گرفت
نور را از شب گرفتند
مهتاب جای آن را گرفت
خواب را از شب گرفتند
بیداری جای آن را گرفت
مستی را از شب گرفتند
هوشیاری جای آن را گرفت
فریاد را از شب گرفتند
سکوت جای آن را گرفت

دکتر زهرا کمال آراء

شبتان به این زیبایی.....
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کوکب خانم مادر عباس زن باسلیقه ای بود
هر روز خانه او پر از آمد و رفت و مهمان بود
یک روز که عباس سرزده به خانه آمده بود
از قضا کبری هم مهمان آن خانه بود
چشم پسر تا به آن دختر افتاده بود
یک دل نه صد دل عاشق او شده بود
کوکب خانم چیزی نفهمیده بود
اما گویی کبری بوهایی برده بود
هر روز به بهانه کمک نزد خاله بود
عباس هم حسابی سر به هوا شده بود
این آمد و رفت کار هر روز شده بود
دست آنها دیگر برای همه رو شده بود
کوکب خانم از این رو به آن رو شده بود
فکرش از این غذا به آن قضا کشیده بود
دیگر نه به دنبال نان و تخم مرغ و کره بود
نه در صف گوشت و مرغ و رب و گوجه بود
با این که کتاب فارسی سومش گم شده بود
درس تصمیم کبری را دیگر از بر شده بود
"جای آن کتاب بدبخت را پسرش گرفته بود "
راستی چه خوابی کبری برای آن پسر دیده بود؟؟
برای آن مادر و پسر چه تصمیمی گرفته بود؟؟

کرونا که آمد دیگر درس و کتاب جمع شده بود
خانه کوکب خانم هم به روی مهمان و کبری بسته شده بود
عباس از ترس کرونا خانه نشین شده بود
کوکب خانم هم از ترس کبرا قرنطینه شده بود
جای درس تصمیم کبری ، تصمیم کوکب درس آنلاین شده بود

دکتر زهرا کمال آراء
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندگی خوب است
Alireza Ghorbani
زندگی خوب است
علیرضا قربانی💙
پنج شنبه ها
هم بوی تعطیلی می دهد
هم بوی دلتنگی
هم بوی رستوران و کافه و مهمانی می دهد
هم بوی حلوا و خرما و گلاب

پنجشنبه ها
گاه خیابانی می شود پر از بوق بوق ماشین ها
و رفت و آمد آدم ها
و گاهی خیابانی پر از سکوت
با نیمکت هایی خالی از آدم ها

پنج شنبه ها
گاه زمانی است برای لمس دست ها
و زمزمه های درگوشی وخنده ها و عاشقانه ها
و گاه لمس خاطره دست هایی که دیگر نیستند
و زمزمه های فاتحه زیر لبی و اشک ها و گدازها

دکتر زهرا کمال آراء

# پنج شنبه ها اگر هنوز دستی برای گرفتن و لمس کردن دارید ، چشم انتظارش نگذارید
گاه چقدر زود دیر می شود.....
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خودهای شما را نمی دانم
ولی خود من از من خواسته
که او را بردارم و به اینجا بیاورم و رهایش کنم
تا در جوار خودش استراحت کند
خودش برای خودش و در کنار خودش
و برای مدتی از من دور باشد

و من برای خواسته اش احترام قائلم......

دکتر زهرا کمال آراء
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پونه های لب رودخانه ها را اگر می بینید
سلام مرا هم برسانید.....

دکتر زهرا کمال آراء