سیدحسین‌حسینی؛فلسفه/روش/نقدپژوهی
502 subscribers
1.31K photos
22 videos
398 files
355 links
کانال دکتر سیّد حسین حسینی
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
Dr.Sayyed Hossein Hosseini, lecturer and university professor
Twitter.com/HJHOSSEINI2
instagram.com/dr.hossein.hosseini
📌استفاده از مطالب، با ذکر منبع.

جهت ارتباط:
@drshhs44
Download Telegram
@drshhs

کتاب الگوی نقد
در زمینه مطالعات نقد پژوهی
بزودی چاپ میشود...

انتشارات نقد فرهنگ1401
سیدحسین‌حسینی؛فلسفه/روش/نقدپژوهی
@drshhs کارگاه نقد ونبوغ
نابغه ها هیچوقت پیر نمیشوند...

نقل قولی از یک سیاستمدار انگلیسی در سرمقاله نویسنده ناشناسی در نشریه مهر به تاریخ تیر ۱۳۱۵
باعنوان #نبوغ و عظمت در جوانان و پیران...


بمناسبت کارگاه نقد ونبوغ
@drshhs


درسگفتار معرفت شناسی اجتماعی
چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۱‌
سیدحسین‌حسینی؛فلسفه/روش/نقدپژوهی
@drshhs درسگفتار معرفت شناسی اجتماعی چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۱‌
@drshhs


الوین گلدمن در کتاب معرفت شناسی اجتماعی به بحث آگاهی جمعی و چیستی آن پرداخته است
و بر اساس تحلیل گزارش جالب و بقول خودش پرمغز سندی برگر (مشاور امنیت ملی دولت کلینتون) از واقعه 11سپتامبر، برای آگاهی جمعی دو مصداق بیان کرده است:
1. آگاهی جمعی توزیعی بمعنای معرفت بصورت توزیعی در اختیار مجموعه ای از افراد در یک سازمان و مجموعه.

2. آگاهی جمعی بمعنای معرفت سازمانی سلسله مراتبی که مثلا یک مجموعه از بالا به پایین دارای آگاهی جمعی شود...

اگرچه بحث گلدمن و اشاره به گزاره های بکار رفته سندی برگر بسیار جالب توجه است
اما گلدمن به مرتبه دیگری از آگاهی جمعی که بمعنای اقتضای اجتماعی معرفتی فراتر از آگاهی تک تک افراد و سلسله مراتب سازمانی است اشاره نکرده است
و آن آگاهی جمعی یا اجتماعی سازمان بما هو سازمان و یک مجموعه انسانی بمعنای اصالت الجمعی آن است که هویتی جدا از افراد و سلسله مراتب دارد و از این رو طبیعتا خصوصیات و ویژگیهای مجزا و متفاوت با اجزا و نیز جمع عددی آنها را خواهد داشت...


مساله آگاهی جمعی از مسایل مهم امروز است
شاید راه حل بسیاری از چالشهای امروز جامعه و دنیای معاصر در ایجاد چنین آگاهی های جمعی باشد چرا که بدون آنها نمیتوان آحاد جامعه را بسمت حل آن چالشها دلالت نمود...
@drshhs

کتاب الگوی نقد...
زیرچاپ...
۱۴۰۱
انتشارات نقد فرهنگ
@drshhs

تامس کوهن در کتاب معروف «ساختار انقلابهای علمی» بصورت مشخص به طرح مساله انقلاب علمی و چیستی و ویژگیهای آن پرداخته و این مساله پس از تبیین وی، از نظر فلسفی اهمیت دوچندانی پیدا کرد.

مساله کوهن در این کتاب، تحلیل و ارائه الگویی برای تغییر و تحولات علمی بود.
این پرسش که آیا الگویی کلی برای تحول علمی وجود دارد؟، جدای از اهمیت فلسفی موضوع،برای امروز جامعه علمی ما در نسبت سنجی با مساله تحول علوم انسانی دارای اهمیت بسزایی است...

در کارگاه آموزشی انقلابهای علمی؛ دوره مقدماتی
به این مساله خواهیم پرداخت...

برگزاری دوره در شهریور ماه 1401
@drshhs


‏تامس نیکلز در ‎#کتاب انقلابهای علمی در تحلیل دیدگاه تامس کوهن متاخر در نفی یکپارچگی ‎#علم، از فردی بنام مارگولیس به اصل ‎#سرایت اشاره دارد
که طی آن ایده‌ها یا شیوه های عمل جدیدی ناگهان در نوک پیکان جامعه قرار میگیرند و بسرعت گسترش پیدا میکنند و سرایت برای آنکه شورشی به انقلاب
‏تبدیل شود ضروری است...

نیکلز میگوید ‎#اصل سرایت امروزه مورد نظر نظریه پردازان شبکه ها قرار گرفته...

این اصل شبیه اصل ‎#شتاب است که در مباحث علوم ‎#سیاسی بدان میپردارند...
..

‏سخن ما همه ‎#نقد است و سخنهای دیگر نقل است و این ‎#نقل، فرع نقد است. نقد همچون پای آدمی است و نقل همچنان است که قالب چوبین به شکل قدم آدمی...
پس بعضی سخن ها نقد است و بعضی نقل است و به همدیگر میمانند؛ ممیزی می‌باید که نقد را از نقل بشناسد...

#فیه_ما_فیه

@drshhs
@drshhs


‏وقتی بحثی فقهی و اصولی را از قلمرو ‎#فقه و ‎#اصول
به مطالعات زبان شناختی
و از آنجا به مطالعات ‎#فلسفه زبان انتقال میدهید
یا دامنه بحث را تا م.ف.ز ارتقا میدهید،
دیگر در این موقف نمیتوانید همچنان به ساخت و پرداخت فقهی مساله و اقوال پاره‌ای فقها و اصولیین بسنده کنید

بلکه باید وارد ‏حوزه فلسفه ‎#زبان شوید و این امر ‎#لوازم و اقتضائات ‎#پژوهشی خاص خودش را دارد...

@drshhs
@drshhs



تردید نکنید؛ نه شما خدا را دوست دارید و نه خدا شما را!


هر حکمی در دین اسلام، فلسفه ای دارد؛
1. بصورت جزئی و انفرادی
2. در نسبت با سایر احکام و
3. در نسبت با کل منظومه دین که اعم از نظام کنشی و نظام ارزشی و نظام بینشی آن است.

اصولا از امتیازات اسلام نسبت به سایر ادیان توحیدی، همین سیستمی بودن آن است. پس، فلسفه مبنایی دین در تمام احکام جزئی و فردی آن جاری و ساری است چه رسد به احکام اجتماعی و سیاسی.
از این رو اگر درصدد فهم یا اجرای احکام باشیم بایستی هر سه فلسفه را دریابیم که البته کار پیچیده‌ای است.

تفاوت فقه پویا با فقه غیرپویا و فقیه زنده با فقیه متحجر همین است که یکی صرفا به ظاهر و شکل اجرای احکام تنسک ورزیده و از فلسفه و فلسفه¬های ضروری آنها پرده پوشی کرده و متصلبانه بر روی یک جزء میچسبد و از نگاه منظومه¬ای و فهم نسبت و ارتباط معنادار اجزاء و ارکان دین با یکدیگر غافل می¬ماند و داعش¬وار توان تحلیل سیستمی را از دست داده و می¬گوید باید حکم الهی به هر قیمتی و در هر شرایط ملی و منطقه‌ای و جهانی اجراء شود ولو بلغ ما بلغ...! حتی اگر اجرای آن حکم دقیقا به ضد خود و نفی فلسفه تربیتی و هدایتی دین منجر شود.

اما فقیه کل¬نگر پرسش میکند آیا در شرایط کنونی و در این زمان و مکان خاص آنهم با این خصوصیات عملیاتی، این نحوۀ اجراء، آن فلسفه را تامین میکند یا خیر؟ و اگر خیر تردیدی ندارد که حکم به تعطیلی حکم الهی میدهد حتی پایه¬ای¬ترین احکام مانند نماز و روزه و حج و غیره.

امروزه هیچ تردیدی نیست که این نحوۀ برخورد غیرانسانی، خشن و نامحترمانه با زنان و دختران به بهانۀ اجرای حکم حجاب( با فرض ضرورت فقهی یا اجتماعی اعمال حکومتی آن) توسط نیروهای نظامی و انتظامی در معابر عمومی، هیچ تاثیر تربیتی یا انگیزشی یا بینشی بر بانوان و سائر افراد جامعه ندارد بلکه دقیقا به ضد و نقیض خود تبدیل شده و عاملی موثر و قوی برای انزجار مردم از دین و خداست (چه رسد به احکام اسلامی) که این خود، منکری بس گسترده¬تر از دعوی به حجاب است!

از یاد نبریم:
1.همچنان ریشه چاره¬اندیشی بسیاری از مشکلات اینچنینی که کم هم نیستند، در ضرورت تحول در مبانی فقه سنتی است و پیش¬تر، در طراحی و انقلاب در فلسفه اصول تا مطالعات دقیق فلسفه دین.

2.فهم شرایط اجتماعی همواره با فقها نیست بلکه بدست اندیشمندان جامعه شناس و عالمان علوم تربیتی و مهم¬تر، فلاسفه کل¬گراست که بتوانند نقشه و نگاه منظومه¬ای را معنا کنند.

3.نمیتوان همواره خود و جامعه را در شرایط انفعال قرار داد و بر تداوم آن تاکید نمود بلکه بر رهبران سیاسی جامعه است که ضمن پرهیز دادن از تنگ نظری در اجرای احکام، مسیر برنامه¬ریزی کلان حرکت جامعه را بسمت بستر تحقق فلسفه احکام الهی پیش برند که این نیز نیازمند نگاه سیستمی به دین و پرهیز از فقه سنتی غیرپویا است.

4. اینجاست که نقش و اهمیت تحول علوم انسانی در مسیر دوری از مبانی مادی گرایی، جزء نگر، و اومانیستی بیش از پیش خود را نشان میدهد که در جای خود از آن سخن گفتیم...