Forwarded from زیر سقف آسمان
♦️به مناسبت روز معلم
✍خیام عباسی
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
۱۲ اردیبهشت از ابتدا به یاد ابوالحسن خانعلی نامگذاری شد اما پس از انقلاب سال ۵۷، این روز را چنان مصادره کردند که بسیاری از فلسفۀ این روز اطلاع ندارند.
از این موضوع که بگذریم، پرسش این است که از شأن و مقام و کارکرد معلم در ایران امروز چه برجای مانده است؟.
میدانید که هر سال، کارگزاران جمهوری اسلامی به مناسبت این روز، مجالسی برپا، و در پیامها و مجالسی در بیان اهمیت و ارزش علم و تعلیم و معلم مبالغه میکنند و به هزار شاهد و مشهود نیز از بیان واقعیات زندگی معلمان و چگونگی آموزش طفره میروند و قلب حقیقت میکنند و خرقۀ تزویر میپوشند و در حفظ ظاهر میکوشند.
مسئولین امر آموزش (از آموزش پیشدبستانی تا دورههای تخصصی) میدانند، خانوادهها نیز نیک اطلاع دارند، و معلمان و استادان هم بهتر و نیکتر آگاه هستند که از درس و مدرسه و دانشگاه «چیزکی» برجای نمانده است.
به سادگی و شفافی میگویم که از آموزش در ایران جز یک «هیچ بزرگ» اثری و ثمری نیست. البته من از دو دسته علوم فنی و تجربی اطلاع وثیقی ندارم و آنچه میگویم، ناظر به علوم انسانی است.
علتالعلل این فاجعۀ ویرانکننده، بدون شک، سلطۀ ایدئولوژی بر علم است. از توضیح این ویرانی الان میگذرم. اما از زندگی معلمان باید گفت. تا اینجا با هزینۀ سنگینی بر ایرانیان مسلم گشته است که علم بهتر از ثروت نیست. و اگر باشد، در ایران امروز نیست.
از بدیهیات رشد علم و تربیت عالم، اوضاع بسامان زندگی معلمان در هر کشوری است، و زندگی معلمان ایرانی، در اوج پریشانی و آشفتگی و نابسامانی و بیاعتمادی و لغزندگی و فقر و فلاکت و گرسنگی و بیخانومانی شدید است. اکثریت این قشر در تدبیر زندگی خویشتن فروماندهاند. پس چه جای توصیه و نصیحت به شاگردان است که «توانا بود هر که دانا بود»، یا «برای تحصیل علم از مهد تا لحد بکوشید»؟!. یا کدام معلم شهامت آن دارد که راز زندگی خود را چون نمونه بر شاگردان بگشاید چنان که آنان را پشیمان و حسرتزده نکند؟.
بهجز درصد اندکی از این قشر که با حکومت همنوایی میکنند، بقیه در حسرت نان و نوایی، ابتدای ماه را در سختی و عسرت به انتها میرسانند. بهراستی هیچ قومی با معلمان سرزمین خود این چنین نکرده است. معلمان که از مظلومترین و قانعترین قشر تاریخ این مرز و بوم هستند، از پشیمانترین هم هستند. معلمان ایرانی رنج درازی کشیدهاند، سعی باطلی بردهاند، عمر ضایع کردهاند، حسرت به دل خود و خانواده نهادهاند، به بیراهه رفتهاند، شاهد مقصود در آغوش نکشیدهاند، خسرالدنیا شدهاند، صورت به سیلی سرخ کردهاند، میراث عالمان بردهاند و بهجز غصۀ ایام نخوردهاند. دریغا که حسرت گذشته میخورند و بیم آینده میبرند. آخر به چه چیزی ابتهاج و افتخار کنند؟. به ارزشمندی شأن و شخصیت؟، به آرزوهای بر باد رفته؟، به فرزندان ناکام مانده؟، به روزگار سپری شدۀ بیهوده؟، به دربهدری و بیمسکنی؟، به رخسار زرد و تن زار و گرسنه؟، به فردای منهدم شده؟، به لکنت در کلاس درس؟، به از اسب و اصل افتادن؟، به ازخودبیگانه شدن؟، به بیحرمتی علم؟، به چهرههای مغموم و مأیوس شاگردان؟، به مخروبۀ وطن؟، به آنهمه بیداد و بدبختی که بر مردم وطن میرود؟، به فروش اعضای بدن ملت، به احکام سنگین قضایی برای شاگردان آگاه وطن؟، به چه دل خوش دارند؟. یک نشانه برای دلخوشی این قوم بیاورید تا اینان هم به تسبیح تزویر، محسنات علم در ایران این سالها را بشمارند و بیاموزند.
آن چه بر معلمان میرود، نه در تاریخ کشور همانند دارد نه در دگر کشورها.حکومت اگر به جای یک روز، تمامشمار سال را به نام آنان هم بزند، هیچ از تخریب دبستان تا دانشگاه کم نمیکند.
ما درست در زمهریر و زمستان تعلیم ایستادهایم. انزوای عاقلان و عالمان، و برکشیدن جاهلان، بنای علم را منهدم کرده است. سواد آینده تاریک و خاموش است. آیندۀ نوباوگان، مبهم است و معلم و دانش و دانشاندوزی به وادی بیارزشها سقوط کردهاند.
کاش این یک روز را هم مسوولین از ما نگویند. کاش خموشی بگزینند. کاش نمک بر زخمهای ما نپاشند.
#معلم
@NewHasanMohaddesi
✍خیام عباسی
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
۱۲ اردیبهشت از ابتدا به یاد ابوالحسن خانعلی نامگذاری شد اما پس از انقلاب سال ۵۷، این روز را چنان مصادره کردند که بسیاری از فلسفۀ این روز اطلاع ندارند.
از این موضوع که بگذریم، پرسش این است که از شأن و مقام و کارکرد معلم در ایران امروز چه برجای مانده است؟.
میدانید که هر سال، کارگزاران جمهوری اسلامی به مناسبت این روز، مجالسی برپا، و در پیامها و مجالسی در بیان اهمیت و ارزش علم و تعلیم و معلم مبالغه میکنند و به هزار شاهد و مشهود نیز از بیان واقعیات زندگی معلمان و چگونگی آموزش طفره میروند و قلب حقیقت میکنند و خرقۀ تزویر میپوشند و در حفظ ظاهر میکوشند.
مسئولین امر آموزش (از آموزش پیشدبستانی تا دورههای تخصصی) میدانند، خانوادهها نیز نیک اطلاع دارند، و معلمان و استادان هم بهتر و نیکتر آگاه هستند که از درس و مدرسه و دانشگاه «چیزکی» برجای نمانده است.
به سادگی و شفافی میگویم که از آموزش در ایران جز یک «هیچ بزرگ» اثری و ثمری نیست. البته من از دو دسته علوم فنی و تجربی اطلاع وثیقی ندارم و آنچه میگویم، ناظر به علوم انسانی است.
علتالعلل این فاجعۀ ویرانکننده، بدون شک، سلطۀ ایدئولوژی بر علم است. از توضیح این ویرانی الان میگذرم. اما از زندگی معلمان باید گفت. تا اینجا با هزینۀ سنگینی بر ایرانیان مسلم گشته است که علم بهتر از ثروت نیست. و اگر باشد، در ایران امروز نیست.
از بدیهیات رشد علم و تربیت عالم، اوضاع بسامان زندگی معلمان در هر کشوری است، و زندگی معلمان ایرانی، در اوج پریشانی و آشفتگی و نابسامانی و بیاعتمادی و لغزندگی و فقر و فلاکت و گرسنگی و بیخانومانی شدید است. اکثریت این قشر در تدبیر زندگی خویشتن فروماندهاند. پس چه جای توصیه و نصیحت به شاگردان است که «توانا بود هر که دانا بود»، یا «برای تحصیل علم از مهد تا لحد بکوشید»؟!. یا کدام معلم شهامت آن دارد که راز زندگی خود را چون نمونه بر شاگردان بگشاید چنان که آنان را پشیمان و حسرتزده نکند؟.
بهجز درصد اندکی از این قشر که با حکومت همنوایی میکنند، بقیه در حسرت نان و نوایی، ابتدای ماه را در سختی و عسرت به انتها میرسانند. بهراستی هیچ قومی با معلمان سرزمین خود این چنین نکرده است. معلمان که از مظلومترین و قانعترین قشر تاریخ این مرز و بوم هستند، از پشیمانترین هم هستند. معلمان ایرانی رنج درازی کشیدهاند، سعی باطلی بردهاند، عمر ضایع کردهاند، حسرت به دل خود و خانواده نهادهاند، به بیراهه رفتهاند، شاهد مقصود در آغوش نکشیدهاند، خسرالدنیا شدهاند، صورت به سیلی سرخ کردهاند، میراث عالمان بردهاند و بهجز غصۀ ایام نخوردهاند. دریغا که حسرت گذشته میخورند و بیم آینده میبرند. آخر به چه چیزی ابتهاج و افتخار کنند؟. به ارزشمندی شأن و شخصیت؟، به آرزوهای بر باد رفته؟، به فرزندان ناکام مانده؟، به روزگار سپری شدۀ بیهوده؟، به دربهدری و بیمسکنی؟، به رخسار زرد و تن زار و گرسنه؟، به فردای منهدم شده؟، به لکنت در کلاس درس؟، به از اسب و اصل افتادن؟، به ازخودبیگانه شدن؟، به بیحرمتی علم؟، به چهرههای مغموم و مأیوس شاگردان؟، به مخروبۀ وطن؟، به آنهمه بیداد و بدبختی که بر مردم وطن میرود؟، به فروش اعضای بدن ملت، به احکام سنگین قضایی برای شاگردان آگاه وطن؟، به چه دل خوش دارند؟. یک نشانه برای دلخوشی این قوم بیاورید تا اینان هم به تسبیح تزویر، محسنات علم در ایران این سالها را بشمارند و بیاموزند.
آن چه بر معلمان میرود، نه در تاریخ کشور همانند دارد نه در دگر کشورها.حکومت اگر به جای یک روز، تمامشمار سال را به نام آنان هم بزند، هیچ از تخریب دبستان تا دانشگاه کم نمیکند.
ما درست در زمهریر و زمستان تعلیم ایستادهایم. انزوای عاقلان و عالمان، و برکشیدن جاهلان، بنای علم را منهدم کرده است. سواد آینده تاریک و خاموش است. آیندۀ نوباوگان، مبهم است و معلم و دانش و دانشاندوزی به وادی بیارزشها سقوط کردهاند.
کاش این یک روز را هم مسوولین از ما نگویند. کاش خموشی بگزینند. کاش نمک بر زخمهای ما نپاشند.
#معلم
@NewHasanMohaddesi