Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
DOC-20221221-WA0025..pdf
362.7 KB
🔴 کتاب اخلاق و آزادی
و مبارزهی اخلاقی برای آزادی
و مبارزهی اخلاقی برای آزادی
Ketabe akhlagh va azadi
drsargolzaei
#فایل_صوتی
#اخلاق_و_آزادی
"نسخه کم حجم شده"
کتاب اخلاق و آزادی:
نوشته #دکترمحمدرضاسرگلزایی (1389)
خوانش و تنظیم: باشو لشکریزاده
Drsargolzaei.com
@drsargolzaei
#اخلاق_و_آزادی
"نسخه کم حجم شده"
کتاب اخلاق و آزادی:
نوشته #دکترمحمدرضاسرگلزایی (1389)
خوانش و تنظیم: باشو لشکریزاده
Drsargolzaei.com
@drsargolzaei
4_5852890038932606957.pdf
2.3 MB
🔹 نام کتاب: دستور بازداشت
نویسنده: بیل براودر
این کتاب حاوی یک پروندهی واقعی است از تخلفات مالی و قتل حکومتی در روسیه. به دلیل تهدیدات امنیتی، اسامی افراد و جزییات تغییر داده شده و نام ناشر و مترجم کتاب محفوظ است. این کتاب به منظور گسترش آگاهی درمورد جنبش جهانی مگنیتسکی به فارسی ترجمه شده است.
قوانین جهانی موسوم به مگنیتسکی امکان مقابله با اقدامات غیر انسانی را از طریق اعمال تحریم بر علیه اشخاص حقیقی میسر می کند. اجرای این قوانین تلاش در انعکاس این پیام دارد که از عواقب فساد و ستم در حق مردمان خویش نمی توان به امنیت و آسایش در کشورهای دموکراتیک گریخت.
https://www.billbrowder.com/freezing-order/
نویسنده: بیل براودر
این کتاب حاوی یک پروندهی واقعی است از تخلفات مالی و قتل حکومتی در روسیه. به دلیل تهدیدات امنیتی، اسامی افراد و جزییات تغییر داده شده و نام ناشر و مترجم کتاب محفوظ است. این کتاب به منظور گسترش آگاهی درمورد جنبش جهانی مگنیتسکی به فارسی ترجمه شده است.
قوانین جهانی موسوم به مگنیتسکی امکان مقابله با اقدامات غیر انسانی را از طریق اعمال تحریم بر علیه اشخاص حقیقی میسر می کند. اجرای این قوانین تلاش در انعکاس این پیام دارد که از عواقب فساد و ستم در حق مردمان خویش نمی توان به امنیت و آسایش در کشورهای دموکراتیک گریخت.
https://www.billbrowder.com/freezing-order/
https://youtu.be/2crzF3Xoa8k
مهاجرت قدمتی به درازای تاریخ دارد؛ ولی مهاجرت در جهان پیشمدرن الگویی متفاوت با مهاجرت در جهان مدرن داشتهاست. در جهان مدرن، انتخابها فردیتر شدهاند و نتایج انتخابها هم بستگی بیشتری به نگرشها و مهارتهای شخصی دارند. جامعهی ایرانی در این چند دهه به شکلی تصاعدی دچار پدیدهی مهاجرت شدهاست و اکنون بخش بزرگی از ایرانیان به مهاجرت فکر میکنند. جدا از دلایل سیاسی-اجتماعی این پدیده، گفتگو راجع این موضوع که چه نگرشها و مهارتهایی مهاجرت را موفقتر میکنند نیاز مهم و فوری جامعهی ایرانی است. به این دلیل، دکتر محمدرضا سرگلزایی پروندهی جدیدی را گشوده تا با کمک مهاجران موفق نگرشها و مهارتهای موفقیت در مهاجرت را به مخاطبانش منتقل کند.
لطفأ با دوستانتان به اشتراک بگذارید.
🔹 گفتوگوی دکتر سرگلزایی، روانپزشک با
مهندس رضا کاظمی، مدیر صنعتی تحولآفرین
🔴 قسمت دوم:
در این قسمت موفقیت در کسب و کار را به عنوان بخشی از مهاجرت موفق یا به تعبیری کسب رضایت و رسیدن به زندگی بالیده بررسی میکنیم.
پنجم فروردین ۱۴۰۲
25- March -2023
#مهاجرت
#دیاسپورا
#سفرناک
#مهارتها
#نگرشها
#جامعهیـایران
#دکترـسرگلزایی
@drsargolzaei
مهاجرت قدمتی به درازای تاریخ دارد؛ ولی مهاجرت در جهان پیشمدرن الگویی متفاوت با مهاجرت در جهان مدرن داشتهاست. در جهان مدرن، انتخابها فردیتر شدهاند و نتایج انتخابها هم بستگی بیشتری به نگرشها و مهارتهای شخصی دارند. جامعهی ایرانی در این چند دهه به شکلی تصاعدی دچار پدیدهی مهاجرت شدهاست و اکنون بخش بزرگی از ایرانیان به مهاجرت فکر میکنند. جدا از دلایل سیاسی-اجتماعی این پدیده، گفتگو راجع این موضوع که چه نگرشها و مهارتهایی مهاجرت را موفقتر میکنند نیاز مهم و فوری جامعهی ایرانی است. به این دلیل، دکتر محمدرضا سرگلزایی پروندهی جدیدی را گشوده تا با کمک مهاجران موفق نگرشها و مهارتهای موفقیت در مهاجرت را به مخاطبانش منتقل کند.
لطفأ با دوستانتان به اشتراک بگذارید.
🔹 گفتوگوی دکتر سرگلزایی، روانپزشک با
مهندس رضا کاظمی، مدیر صنعتی تحولآفرین
🔴 قسمت دوم:
در این قسمت موفقیت در کسب و کار را به عنوان بخشی از مهاجرت موفق یا به تعبیری کسب رضایت و رسیدن به زندگی بالیده بررسی میکنیم.
پنجم فروردین ۱۴۰۲
25- March -2023
#مهاجرت
#دیاسپورا
#سفرناک
#مهارتها
#نگرشها
#جامعهیـایران
#دکترـسرگلزایی
@drsargolzaei
YouTube
شهروند جهان - قسمت دوم (وقت شما سرمایهای برای ارتباط است: خاطرات کاریابی)
مهاجرت قدمتی به درازای تاریخ دارد؛ ولی مهاجرت در جهان پیشمدرن الگویی متفاوت با مهاجرت در جهان مدرن داشتهاست. در جهان مدرن، انتخابها فردیتر شدهاند و نتایج انتخابها هم بستگی بیشتری به نگرشها و مهارتهای شخصی دارند. جامعهی ایرانی در این چند دهه به شکلی…
Forwarded from "ابرهای تاریک" اشکان دانشمند (Ashkan GhD)
سکوت فریب میدهد
یکی ساکت است تا بفهمد
یکی ساکت است تا ویران کند
Silence can deceive
One's quiet to understand
Another to destroy
By Viviane Leite
ویویانی لیچی (شاعر برزیلی)
#ترجمه از انگلیسی
#اشکان_دانشمند✍🏻
#اشکان_غفاریان_دانشمند
@ashkandaneshmand
یکی ساکت است تا بفهمد
یکی ساکت است تا ویران کند
Silence can deceive
One's quiet to understand
Another to destroy
By Viviane Leite
ویویانی لیچی (شاعر برزیلی)
#ترجمه از انگلیسی
#اشکان_دانشمند✍🏻
#اشکان_غفاریان_دانشمند
@ashkandaneshmand
روی مبل نشسته؛ لم نداده، خیلی وقت است که لم نمیدهد. سکوتش هر روز سنگینتر میشود، گاه از صدای سکوتش گوشم سوت میکشد، گاه جیغ سکوتش آنقدر بلند میشود که ترکی روی دیوار میافتد. گاهی صدای آرام ذکر گفتنش سکوت را میشکند، دور تسبیح تمام میشود و دوباره سکوت. حتما امروز حکم اعدام داده است. ابروهایش شکسته، لابد دلش برای متهمش سوخته. هر از گاهی نفسش آهی کوتاه میشود ، متهم پروندهی جدیدش یک کودک است؛ شاید همان کودکی که دیشب بعد از اخبار در تلویزیون دیدم و دلم برایش سوخت، همان که جلوی دوربین نشانده بودند و به تمام کارهای زشتش اقرار میکرد. خدا از سر تقصیراتش بگذرد. چای را برایش روی میز میگذارم، نگاهش را به دیوار روبرو دوخته، میخواهد لبهایش را برای تشکر باز کند که صدایش میلرزد و میبرد: "ممنن....". پس زمان اندکی کنارم هست باید حرفهایم را در بیصدایی سریعتر بزنم.
میدانی حاجی خیلی وقت هست خنده های شیرین نکردهام، حواست هست؟! راستی تو صورت مرا به یاد داری؟ چه زود آمار چین و چروکها از دستم در رفت، گاه خودم را نمیشناسم. میدانی من هم با هر زایمان بخشی از خودم را اعدام کردم اما تو تولد را دیدی تا لحظهای از چشمان ملتمس زندگی نگاه مرگ را فراموش کنی. تولد اول تولد دوم ..... تولد دهم تولدم یازدهم. راستی میدانم شبهای اعدام نمیتوانی بخوابی. تو هم با متهمت انتظار مرگ را میکشی، ساعت اعدام که میرسد گلویت خشک میشود و حکم اجرا میشود. تو هم در آن لحظه میمیری؛ تو هم اعدام میشوی اما در سکوت!
بعد هر اعدام که به خانه میآیی سکوتت سنگینتر میشود .
راستی بازهم امروز بغضم ترکید، علی آقا هنوز آزاد نشده، بچههایش بیقرارند، دخترش تشنج کرده و موهای پسرش عجیب میریزد. پنج ماه است که پدرشان را ندیدهاند. دلم برایشان شور میزند.
چای را لب میزنم، داغ نیست، تلخی چای صداهای درونم را در خود حل میکند . ترک دیوار هم از جیغ سکوت بزرگتر شده. صدایم را میشنوی حاجی؟ صدای قلبم بلند شده، بلندتر از آن که نشنوی. حاج خانم امروز در روضه میگفت بچهی دوازدهم برکت است، اصلا بیا اینبار محیا را به دنیا بیاوریم... .
شاید او بتواند همهٔ مردهها را به زندگی برگرداند. بغض دیوار اینبار با تپش قلب من فرو ریخت و پشت دیوار شهری اعدام شده ...
لباسهایم را میپوشم و کنار در میایستم.
"حاج آقا مگر نمیخواهی از شاکی پرونده رضایت بگیری؟ من آمادهام."
محصول کارگاه ۱۰۰۱ شب قصه
موضوع: دنیای آدمهای آن طرف
#نه_به_اعدام
#نه_به_خشونت
میدانی حاجی خیلی وقت هست خنده های شیرین نکردهام، حواست هست؟! راستی تو صورت مرا به یاد داری؟ چه زود آمار چین و چروکها از دستم در رفت، گاه خودم را نمیشناسم. میدانی من هم با هر زایمان بخشی از خودم را اعدام کردم اما تو تولد را دیدی تا لحظهای از چشمان ملتمس زندگی نگاه مرگ را فراموش کنی. تولد اول تولد دوم ..... تولد دهم تولدم یازدهم. راستی میدانم شبهای اعدام نمیتوانی بخوابی. تو هم با متهمت انتظار مرگ را میکشی، ساعت اعدام که میرسد گلویت خشک میشود و حکم اجرا میشود. تو هم در آن لحظه میمیری؛ تو هم اعدام میشوی اما در سکوت!
بعد هر اعدام که به خانه میآیی سکوتت سنگینتر میشود .
راستی بازهم امروز بغضم ترکید، علی آقا هنوز آزاد نشده، بچههایش بیقرارند، دخترش تشنج کرده و موهای پسرش عجیب میریزد. پنج ماه است که پدرشان را ندیدهاند. دلم برایشان شور میزند.
چای را لب میزنم، داغ نیست، تلخی چای صداهای درونم را در خود حل میکند . ترک دیوار هم از جیغ سکوت بزرگتر شده. صدایم را میشنوی حاجی؟ صدای قلبم بلند شده، بلندتر از آن که نشنوی. حاج خانم امروز در روضه میگفت بچهی دوازدهم برکت است، اصلا بیا اینبار محیا را به دنیا بیاوریم... .
شاید او بتواند همهٔ مردهها را به زندگی برگرداند. بغض دیوار اینبار با تپش قلب من فرو ریخت و پشت دیوار شهری اعدام شده ...
لباسهایم را میپوشم و کنار در میایستم.
"حاج آقا مگر نمیخواهی از شاکی پرونده رضایت بگیری؟ من آمادهام."
محصول کارگاه ۱۰۰۱ شب قصه
موضوع: دنیای آدمهای آن طرف
#نه_به_اعدام
#نه_به_خشونت
نفسش بالا نمیاومد. با گریه التماس میکردم: "تو رو خدا اجازه بده به برادرم زنگ بزنم بیاد ببریمت بیمارستان." با سرفههای بریده بریده میگفت: "میخوام بمیرم ولم کن." خودم بيست ساله بودم و دختر کوچیکم هنوز دو سالش تمام نشده بود. میترسیدم جدی جدی بمیره من بمونم تو این خونه با پدر و مادرش و دو تا بچهٔ یتیم.
"تورو خدا بهخاطر بچههات بیا بریم بیمارستان"
با نفسی که بالا نمی اومد گفت: "دست از سرم بردار! چرا نمیذاری بمیرم؟ خدا خودش برام مقدر کرده؛ این بیماری هم برای اینه که زودتر ازین عذاب وجدان خلاص شم اگه دوسم داری بذار بمیرم. خودت میدونی اگه خودکشی گناه نبود تاحالا چندبار خودمو کشته بودم." بهش گفتم: "درسته تو مردی همیشه تو این خونه حرف حرف توئه ولی تو رو به بیکسی رقیه این بچه رو بیپدر نکن، آخه با کی لج کردی؟ تو که کار بدی نکردی، تو وظیفت رو انجام دادی، اون که مرده قسمت خودش بوده، تقصیر تو نبوده که یه ساله زندگی خودتو منو این بچه ها رو سیاه کردی. میخواست سرشو بندازه پایین زندگیشو کنه، اصلا شاید خودش مریض بوده، با دو تا لگد که آدم سالم نمیمیره! مگه این همه به من لگد زدی من چیزیم شده؟!"
صدای گریهی دخترم حواسمو پرت کردم رفتم کهنشو عوض کنم که مادرش از طبقه بالا اومد در خونه رو باز کرد و گریه کنان رفت بالا سرش بهش گفت: "قربونت برم پسرم ، چرا به این روز افتادی؟" بهش گفتم : "تورو خدا مادر شما بهش بگین باید بره بیمارستان." رو به پسرش گفت: "قربون قد و بالات بره مادر پاشو بریم، شوهر عمهت داره میاد ببرتت بیمارستان، معطل نکن" خشکم زد ولی خوشحال شدم که بالاخره یکی حریفش شده بود.
تا تو ترافیک برسیم به بیمارستان نیروی انتظامی صورتش کبود شده بود و صداش در نمیومد. با ویلچر بردنش توی اورژانس. پرستار اورژانس بهم گفت: "شانس آوردین داداشتون پارتی داشت وگرنه با این وضعیتش امشب تموم کرده بود، دیابت هم که داره، خیلی خطرناکه، شما که آشنا داشتین چرا زودتر نیاوردینش؟" اشکم از گوشهی چشمم رو گونهام سر خورد، گفتم: "شوهرمه" گفت: "آخی نفهمیدم، آخه خیلی کوچولویی بهت نمیاد، نگران نباش، خوب میشه ایشالا دعا کن" رفتم توی نمازخونهی بیمارستان رو به قبله نشستم، آینهی جیبیمو از کیفم در آوردم و به چشمام که قرمز بود نگاه کردم. چند تا تار موم از بغل روسری بیرون زده بود، دوباره با دستم زیر روسری قایمش کردم. داشتم فکر میکردم چی میشه حالش خوب شه، یه آدم دیگه شه، دیگه منم کتک نزنه، دیگه مردم رو هم اذیت نکنه، کاش دیگه آه مردم تو زندگیمون نباشه. کاش جابهجا شه بشه بره پلیس راهنمایی رانندگی. خدایا، به مظلومیت بچههای امام حسین بچههامو یتیم نکن.
نزدیک اذان صبح بود رفتم وضو بگیرم که عمهش و مادرش رو توی راهرو دیدم که خودشونو میزدن.
مادرش با گریه میخوند:
بو داغئ آشماق اولماز
نارجنی باشماق اولماز
باشا گلن ،گله جاخ
قضادان قچماق اولماز
کارگاه ۱۰۰۱ شب قصه
موضوع: دنیای آدمهای آن طرف
#نه_به_اعدام
#نه_به_خشونت
"تورو خدا بهخاطر بچههات بیا بریم بیمارستان"
با نفسی که بالا نمی اومد گفت: "دست از سرم بردار! چرا نمیذاری بمیرم؟ خدا خودش برام مقدر کرده؛ این بیماری هم برای اینه که زودتر ازین عذاب وجدان خلاص شم اگه دوسم داری بذار بمیرم. خودت میدونی اگه خودکشی گناه نبود تاحالا چندبار خودمو کشته بودم." بهش گفتم: "درسته تو مردی همیشه تو این خونه حرف حرف توئه ولی تو رو به بیکسی رقیه این بچه رو بیپدر نکن، آخه با کی لج کردی؟ تو که کار بدی نکردی، تو وظیفت رو انجام دادی، اون که مرده قسمت خودش بوده، تقصیر تو نبوده که یه ساله زندگی خودتو منو این بچه ها رو سیاه کردی. میخواست سرشو بندازه پایین زندگیشو کنه، اصلا شاید خودش مریض بوده، با دو تا لگد که آدم سالم نمیمیره! مگه این همه به من لگد زدی من چیزیم شده؟!"
صدای گریهی دخترم حواسمو پرت کردم رفتم کهنشو عوض کنم که مادرش از طبقه بالا اومد در خونه رو باز کرد و گریه کنان رفت بالا سرش بهش گفت: "قربونت برم پسرم ، چرا به این روز افتادی؟" بهش گفتم : "تورو خدا مادر شما بهش بگین باید بره بیمارستان." رو به پسرش گفت: "قربون قد و بالات بره مادر پاشو بریم، شوهر عمهت داره میاد ببرتت بیمارستان، معطل نکن" خشکم زد ولی خوشحال شدم که بالاخره یکی حریفش شده بود.
تا تو ترافیک برسیم به بیمارستان نیروی انتظامی صورتش کبود شده بود و صداش در نمیومد. با ویلچر بردنش توی اورژانس. پرستار اورژانس بهم گفت: "شانس آوردین داداشتون پارتی داشت وگرنه با این وضعیتش امشب تموم کرده بود، دیابت هم که داره، خیلی خطرناکه، شما که آشنا داشتین چرا زودتر نیاوردینش؟" اشکم از گوشهی چشمم رو گونهام سر خورد، گفتم: "شوهرمه" گفت: "آخی نفهمیدم، آخه خیلی کوچولویی بهت نمیاد، نگران نباش، خوب میشه ایشالا دعا کن" رفتم توی نمازخونهی بیمارستان رو به قبله نشستم، آینهی جیبیمو از کیفم در آوردم و به چشمام که قرمز بود نگاه کردم. چند تا تار موم از بغل روسری بیرون زده بود، دوباره با دستم زیر روسری قایمش کردم. داشتم فکر میکردم چی میشه حالش خوب شه، یه آدم دیگه شه، دیگه منم کتک نزنه، دیگه مردم رو هم اذیت نکنه، کاش دیگه آه مردم تو زندگیمون نباشه. کاش جابهجا شه بشه بره پلیس راهنمایی رانندگی. خدایا، به مظلومیت بچههای امام حسین بچههامو یتیم نکن.
نزدیک اذان صبح بود رفتم وضو بگیرم که عمهش و مادرش رو توی راهرو دیدم که خودشونو میزدن.
مادرش با گریه میخوند:
بو داغئ آشماق اولماز
نارجنی باشماق اولماز
باشا گلن ،گله جاخ
قضادان قچماق اولماز
کارگاه ۱۰۰۱ شب قصه
موضوع: دنیای آدمهای آن طرف
#نه_به_اعدام
#نه_به_خشونت
🔹️گفتوگو کنیم.
🔴 از دنیای آدمهای آن طرف چه میدانیم؟
چه کسانی و با چه دلایلی هنوز از حکومتی دفاع میکنند که رسما به قتلهای زنجیرهای نویسندگان، کشتن زندانیان در زندان کهریزک، کشتن صدها نفر در آبان ۹۸ و شلیک به هواپیمای مسافربری اعتراف کرده است؟
اگر از نزدیک کسانی را میشناسید که هنوز از رژیم حاکم بر ایران حمایت میکنند برایمان از دنیای آنها بنویسید: چه شخصیتی دارند؟ چگونه زندگی میکنند؟ چگونه فکر میکنند؟ ارزشهای آنان چیست؟ و رژیم حاکم برای آنها چه منافعی ایجاد میکند؟
🔹 با هم به اشتراک بگذاریم.
🔴 از دنیای آدمهای آن طرف چه میدانیم؟
چه کسانی و با چه دلایلی هنوز از حکومتی دفاع میکنند که رسما به قتلهای زنجیرهای نویسندگان، کشتن زندانیان در زندان کهریزک، کشتن صدها نفر در آبان ۹۸ و شلیک به هواپیمای مسافربری اعتراف کرده است؟
اگر از نزدیک کسانی را میشناسید که هنوز از رژیم حاکم بر ایران حمایت میکنند برایمان از دنیای آنها بنویسید: چه شخصیتی دارند؟ چگونه زندگی میکنند؟ چگونه فکر میکنند؟ ارزشهای آنان چیست؟ و رژیم حاکم برای آنها چه منافعی ایجاد میکند؟
🔹 با هم به اشتراک بگذاریم.
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹️گفتوگو کنیم. 🔴 از دنیای آدمهای آن طرف چه میدانیم؟ چه کسانی و با چه دلایلی هنوز از حکومتی دفاع میکنند که رسما به قتلهای زنجیرهای نویسندگان، کشتن زندانیان در زندان کهریزک، کشتن صدها نفر در آبان ۹۸ و شلیک به هواپیمای مسافربری اعتراف کرده است؟ اگر…
🔹 دنیای آدمهای آن طرف!
🔹 خانم مرضیه:
پرسیدید که از دنیای آدمهای آن طرف چه میدانیم؟
من در دنیای آدمهای آن طرف بهدنیا آمدم و بزرگ شدم. من لحظهلحظهی دنیای آدمهای آنطرف را لمس کردم، نفس کشیدم و زیستهام.
پدر من روحانی است. از روزی که چشم باز کردم پدرم را در محاصرهی دهها کتابِ پخشوپلا روی زمین دیدم، در حال مطالعه و فیش برداری. پدرم خیلی باهوش است، خیلی باسواد است و در ادبیات عرب و صرف و نحو حرف اول و آخر را میزند. پدرم خیلی مهربان است، در تمام عمرم سرم داد نکشیده، هیچگاه عصبانی نمیشود، هیچگاه اخم نمیکند، در تمام سی سال عمرم یکبار ندیدم که غیبت کند، قضاوت کند، پرحرفی کند، تهمت بزند یا کمترین ناله و شکایتی بکند. همیشه حق را به همسایه داده، اگر بوی غذا بلند شده برای همسایه فرستاده، پنج شش سالم بود که برایمان دوچرخه خرید و دوچرخه سواری یادم داد و گفت که باید دوچرخهام را به بچههای همسایهها هم بدهم تا بازی کنند. به همسایههای مهاجر افغان بینهایت احترام میگذاشت و هوایشان را داشت. فقط با شهریهی طلبگی در خانهای صد متری با ۶ بچه زندگی میکرد، یازده سالم که بود تازه شروع به تدریس در حوزه کرد و ما توانستیم در کنار نان صبحانهمان پنیر هم بگذاریم. پیشنهاد امام جمعه شدن، نماینده مجلس شدن و هر کار مربوط به سیاست یا حتی کار دولتی را رد کرد و ما در فقر ولی به دور از سیاست و پول خون، بزرگ شدیم. شرافت، انسانیت، آرامش، طمأنینه و وقار، محبت، خوش خلقی، دستودلبازی، بخشش و عشق به خواندن را از پدرم یاد گرفتم.
من، فرزندِ سرکش و عصیانگر و پرسشگرِ او، همواره از خودم پرسیدم که چرا این نیکمردِ شریفِ سادهزیست که هرگز وارد سیاست و حکومت نشد و چسبید به کتابهایش و عمری در ادبیات عرب تتبع کرد، طرفدار این رژیم فاسد ستمگر خونریز است و روزی چندبار اخبار صدا و سیمای ایران را گوش میکند و روایت آنها را میپذیرد و اصلا نمیداند که در خیابانها چه میگذرد؟!
چیزی که از روز برای من و شما روشنتر است، برای پدر من غیرقابل باور است.
بارها و بارها در این باره اندیشیدهام و پاسخش را تنها در یک واژه یافتم: ایمان.
ایمان و باور شدید به یک مکتب، مذهب یا فرد، آدمی را کور و کر میکند.
پدر من تمام عمرش خوانده، اما چه خوانده؟ فقط و فقط کتابهای مذهبی، دینی و اسلامی را. چیزی جز فقه و اصول و کلام و فلسفه اسلامی و ادبیات عرب نمیشناسد و نمیخواهد که بشناسد. هیچگاه از حصار امن ایمان و اعتقادش بیرون نیامده و هرگز به خودش اجازهی شک کردن و در شک ماندن نداده، به خودش اجازهی این را نداده که پایش را بیرون از دایرهی مذهب بگذارد و دنیا را از زاویهای دیگر نگاه کند.
هیچگاه نماز شبش ترک نشده، همواره مشغول ذکر بوده، نماز و عبادت و قرآن و دعا و زیارت تمام دنیایش بودهاند. نه هنر را شناخته نه ادبیات را و نه هرگز طعم عصیان و سرکشی در برابر خدا و مذهبش را چشیده! او با نافرمانی و عصیانگری بیگانه است و زندگیاش در دو کلمه خلاصه شده: ایمان و اطاعت!
بارها با او بحث کردم، استدلال کردم و از دنیای آدمهای این طرف گفتم. سکوت کرد، به فکر فرورفت و هیچ نگفت. پاسخی برای سوالاتم ندارد، جوابی در برابر استدلالها و اسناد و شواهد من ندارد، سکوت میکند، چون نمیتواند از حصار محکم ایمان شصت سالهاش بیرون بیاید و اقرار کند که شصت سال خطا رفته. چون از دست دادن این ایمان برای پدر من به منزلهی از دست دادن زندگی است. هر چیزی بیرون از دنیای او، دروغ است. شاید شخصیت محافظهکارش هم در این دست نکشیدن از پذیرش و پیروی، مؤثر است.
برای منی که مسیر مخالف او را پیمودم یعنی مسیر تردید، پرسش، نفی، جستجو، عدم پذیرش و نافرمانی، برای منِ عصیانگرِ عصبانی، درک دنیای پدرم خیلی سخت و دشوار است و تفکر و مذهبش از نظر من ویرانگر است و خطرناک. اما خواستم بگویم که من بسیار کسان دیدهام که ایمان و اعتقادی غلط دارند اما خودشان آدمهایی بسیار درست و شریف اند.
و این خیلی تلخ است.
🔹 گفتوگو کنیم.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
🔹 خانم مرضیه:
پرسیدید که از دنیای آدمهای آن طرف چه میدانیم؟
من در دنیای آدمهای آن طرف بهدنیا آمدم و بزرگ شدم. من لحظهلحظهی دنیای آدمهای آنطرف را لمس کردم، نفس کشیدم و زیستهام.
پدر من روحانی است. از روزی که چشم باز کردم پدرم را در محاصرهی دهها کتابِ پخشوپلا روی زمین دیدم، در حال مطالعه و فیش برداری. پدرم خیلی باهوش است، خیلی باسواد است و در ادبیات عرب و صرف و نحو حرف اول و آخر را میزند. پدرم خیلی مهربان است، در تمام عمرم سرم داد نکشیده، هیچگاه عصبانی نمیشود، هیچگاه اخم نمیکند، در تمام سی سال عمرم یکبار ندیدم که غیبت کند، قضاوت کند، پرحرفی کند، تهمت بزند یا کمترین ناله و شکایتی بکند. همیشه حق را به همسایه داده، اگر بوی غذا بلند شده برای همسایه فرستاده، پنج شش سالم بود که برایمان دوچرخه خرید و دوچرخه سواری یادم داد و گفت که باید دوچرخهام را به بچههای همسایهها هم بدهم تا بازی کنند. به همسایههای مهاجر افغان بینهایت احترام میگذاشت و هوایشان را داشت. فقط با شهریهی طلبگی در خانهای صد متری با ۶ بچه زندگی میکرد، یازده سالم که بود تازه شروع به تدریس در حوزه کرد و ما توانستیم در کنار نان صبحانهمان پنیر هم بگذاریم. پیشنهاد امام جمعه شدن، نماینده مجلس شدن و هر کار مربوط به سیاست یا حتی کار دولتی را رد کرد و ما در فقر ولی به دور از سیاست و پول خون، بزرگ شدیم. شرافت، انسانیت، آرامش، طمأنینه و وقار، محبت، خوش خلقی، دستودلبازی، بخشش و عشق به خواندن را از پدرم یاد گرفتم.
من، فرزندِ سرکش و عصیانگر و پرسشگرِ او، همواره از خودم پرسیدم که چرا این نیکمردِ شریفِ سادهزیست که هرگز وارد سیاست و حکومت نشد و چسبید به کتابهایش و عمری در ادبیات عرب تتبع کرد، طرفدار این رژیم فاسد ستمگر خونریز است و روزی چندبار اخبار صدا و سیمای ایران را گوش میکند و روایت آنها را میپذیرد و اصلا نمیداند که در خیابانها چه میگذرد؟!
چیزی که از روز برای من و شما روشنتر است، برای پدر من غیرقابل باور است.
بارها و بارها در این باره اندیشیدهام و پاسخش را تنها در یک واژه یافتم: ایمان.
ایمان و باور شدید به یک مکتب، مذهب یا فرد، آدمی را کور و کر میکند.
پدر من تمام عمرش خوانده، اما چه خوانده؟ فقط و فقط کتابهای مذهبی، دینی و اسلامی را. چیزی جز فقه و اصول و کلام و فلسفه اسلامی و ادبیات عرب نمیشناسد و نمیخواهد که بشناسد. هیچگاه از حصار امن ایمان و اعتقادش بیرون نیامده و هرگز به خودش اجازهی شک کردن و در شک ماندن نداده، به خودش اجازهی این را نداده که پایش را بیرون از دایرهی مذهب بگذارد و دنیا را از زاویهای دیگر نگاه کند.
هیچگاه نماز شبش ترک نشده، همواره مشغول ذکر بوده، نماز و عبادت و قرآن و دعا و زیارت تمام دنیایش بودهاند. نه هنر را شناخته نه ادبیات را و نه هرگز طعم عصیان و سرکشی در برابر خدا و مذهبش را چشیده! او با نافرمانی و عصیانگری بیگانه است و زندگیاش در دو کلمه خلاصه شده: ایمان و اطاعت!
بارها با او بحث کردم، استدلال کردم و از دنیای آدمهای این طرف گفتم. سکوت کرد، به فکر فرورفت و هیچ نگفت. پاسخی برای سوالاتم ندارد، جوابی در برابر استدلالها و اسناد و شواهد من ندارد، سکوت میکند، چون نمیتواند از حصار محکم ایمان شصت سالهاش بیرون بیاید و اقرار کند که شصت سال خطا رفته. چون از دست دادن این ایمان برای پدر من به منزلهی از دست دادن زندگی است. هر چیزی بیرون از دنیای او، دروغ است. شاید شخصیت محافظهکارش هم در این دست نکشیدن از پذیرش و پیروی، مؤثر است.
برای منی که مسیر مخالف او را پیمودم یعنی مسیر تردید، پرسش، نفی، جستجو، عدم پذیرش و نافرمانی، برای منِ عصیانگرِ عصبانی، درک دنیای پدرم خیلی سخت و دشوار است و تفکر و مذهبش از نظر من ویرانگر است و خطرناک. اما خواستم بگویم که من بسیار کسان دیدهام که ایمان و اعتقادی غلط دارند اما خودشان آدمهایی بسیار درست و شریف اند.
و این خیلی تلخ است.
🔹 گفتوگو کنیم.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹️گفتوگو کنیم. 🔴 از دنیای آدمهای آن طرف چه میدانیم؟ چه کسانی و با چه دلایلی هنوز از حکومتی دفاع میکنند که رسما به قتلهای زنجیرهای نویسندگان، کشتن زندانیان در زندان کهریزک، کشتن صدها نفر در آبان ۹۸ و شلیک به هواپیمای مسافربری اعتراف کرده است؟ اگر…
🔹 دنیای آدمهای آن طرف!
🔹 خانم شین.غ.
سلام و درود
شوهر من انسان بسیار خوبی است. در یک خانوادهی سنتی و مذهبی در روستا متولد شده. مردم این روستا به مراسم ایام محرم بسیار اهمیت میدهند و علیرغم اینکه طرفدار نظام هستند شهید یا جانباز و اصولا جبهه رفته در بینشان نیست؛ البته گویا مخالف نظام پهلوی هم نبودند، کلا بهنظر میآید همیشه موافق نظام حاکم هستند، تأکید میکنم موافق هر حاکمیتی هستند! شوهرم بههمراه خانواده برای ادامهی تحصیل به تهران آمده و به دانشگاه رفته و در حال حاضر فوق تخصص است و مطب بسیار شلوغی دارد و از نظر برخورد و رعایت حقوق مردم و خانواده انسان نمونهای است و هیچ وقت نماز و روزهاش ترک نشده ولی حرف و عقیدهی فرزندان نوجوانمان را درک نمیکند و فقط در مقابل خواستههای آنها تسلیم است. طرفدار رهبر است و معتقد است که جناب رهبر انسان بسیار خوبی است ولی اطرافیان بدی دارد، ما میگوییم پس حداقل اینکه ناتوان است و نمیتواند افراد شایسته و مناسب انتخاب کند؛ در جواب سکوت میکند. بههیچ وجه حاضر به بررسی و تجدید نظر در افکار سنتی و قدیمی نیست و در نهایت سکوت میکند. همه بهشدت دوستش داریم ولی افسوس از عقاید و افکار قدیمی او. برای بیمارش که علم پزشکی قادر به نجات او نبوده اشک میریزد، ولی وقتی میپرسم پس مهسا چه و دیگر جوانها که کشته شدند؟ فقط سکوت!
اگر آدم بدی بود انقدر دلم نمیسوخت.
بنظر من افکار آدم های آن طرف دچار مسخ و نفوذ است.
🔹گفتوگو کنیم.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
🔹 خانم شین.غ.
سلام و درود
شوهر من انسان بسیار خوبی است. در یک خانوادهی سنتی و مذهبی در روستا متولد شده. مردم این روستا به مراسم ایام محرم بسیار اهمیت میدهند و علیرغم اینکه طرفدار نظام هستند شهید یا جانباز و اصولا جبهه رفته در بینشان نیست؛ البته گویا مخالف نظام پهلوی هم نبودند، کلا بهنظر میآید همیشه موافق نظام حاکم هستند، تأکید میکنم موافق هر حاکمیتی هستند! شوهرم بههمراه خانواده برای ادامهی تحصیل به تهران آمده و به دانشگاه رفته و در حال حاضر فوق تخصص است و مطب بسیار شلوغی دارد و از نظر برخورد و رعایت حقوق مردم و خانواده انسان نمونهای است و هیچ وقت نماز و روزهاش ترک نشده ولی حرف و عقیدهی فرزندان نوجوانمان را درک نمیکند و فقط در مقابل خواستههای آنها تسلیم است. طرفدار رهبر است و معتقد است که جناب رهبر انسان بسیار خوبی است ولی اطرافیان بدی دارد، ما میگوییم پس حداقل اینکه ناتوان است و نمیتواند افراد شایسته و مناسب انتخاب کند؛ در جواب سکوت میکند. بههیچ وجه حاضر به بررسی و تجدید نظر در افکار سنتی و قدیمی نیست و در نهایت سکوت میکند. همه بهشدت دوستش داریم ولی افسوس از عقاید و افکار قدیمی او. برای بیمارش که علم پزشکی قادر به نجات او نبوده اشک میریزد، ولی وقتی میپرسم پس مهسا چه و دیگر جوانها که کشته شدند؟ فقط سکوت!
اگر آدم بدی بود انقدر دلم نمیسوخت.
بنظر من افکار آدم های آن طرف دچار مسخ و نفوذ است.
🔹گفتوگو کنیم.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹️گفتوگو کنیم. 🔴 از دنیای آدمهای آن طرف چه میدانیم؟ چه کسانی و با چه دلایلی هنوز از حکومتی دفاع میکنند که رسما به قتلهای زنجیرهای نویسندگان، کشتن زندانیان در زندان کهریزک، کشتن صدها نفر در آبان ۹۸ و شلیک به هواپیمای مسافربری اعتراف کرده است؟ اگر…
🔹 دنیای آدمهای آن طرف!
🔹 آقای میم:
همکارم یه پزشک عمومیه که نزدیک ۵۵ سالش هست و از طرفداران شدیدا متعصب نظام و شخص خامنهای است. برای خود من آزار دهنده بود با همچین آدم دگمی کار کردن، اما تصميم گرفتم حالا که یه نفر آنقدر بهم نزدیکه که هر روز میبینمش به عنوان یه نمونه از طرفداران نظام زیر نظر بگیرمش. اولین چیزی که از ایشون فهمیدم اینه که با سهمیهی جانبازی رفته دانشگاه تهران، در حالی که هیچ علائمی از جانبازی ندارد، با همین سهمیه بدون گذراندن مراحل استخدام وارد این شغل شده. بهخاطر بسیجی بودن و سابقهی جبهه و جانبازی حقوق بالاتری میگیرد و از پرداخت مالیات معاف است. هیچ فعالیتی در زمینهی پزشکی ندارد حتی در حد اسم یه دارو. ایشون رئیس ما شد و تمام دستاوردهای ادارهٔ سلامت رو بر باد داد، مثلا برای دوران کرونا تنها برنامه ای که داشت سنجش اکسیژن خون و تب کارکنان بود و توصیه به مصرف گرمیجات که مایهی تمسخر کارکنان دیگر شده بود. احساس میکنم با طرفداری از حکومت برای خودش هویت ساخته و شرم و بیکفایتیاش را با این هویت پنهان میکند. موقعی که سپاه هواپیمای مسافربری رو ساقط کرد من به ایشان گفتم من مطمئنم یه بلایی سر هواپیما آوردهاند، او با پرخاشگری و اتهام غرب زدگی به من حمله کرد تا اینکه خودشون اعتراف کردن؛ بعدش وقیحانه باز دفاع کرد که سپاه این همه امنیت شما رو تأمین کرده حالا یه خطایی هم پیش اومده حتما صلاح تو این بوده! یا موقعی که خامنهای گفت ورود واکسن آمریکایی و انگلیسی ممنوعه باز همین دلایل رو میآورد. به نظرم امثال اینها چون از درون احساس حقارت، پوچی، بیارزشی و مطرودی عمیقی دارند با چنگ زدن به ابژهی قدرت، احساس کاذب ارزشمندی و اهمیت داشتن میکنند.
🔹 گفتوگو کنیم.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
🔹 آقای میم:
همکارم یه پزشک عمومیه که نزدیک ۵۵ سالش هست و از طرفداران شدیدا متعصب نظام و شخص خامنهای است. برای خود من آزار دهنده بود با همچین آدم دگمی کار کردن، اما تصميم گرفتم حالا که یه نفر آنقدر بهم نزدیکه که هر روز میبینمش به عنوان یه نمونه از طرفداران نظام زیر نظر بگیرمش. اولین چیزی که از ایشون فهمیدم اینه که با سهمیهی جانبازی رفته دانشگاه تهران، در حالی که هیچ علائمی از جانبازی ندارد، با همین سهمیه بدون گذراندن مراحل استخدام وارد این شغل شده. بهخاطر بسیجی بودن و سابقهی جبهه و جانبازی حقوق بالاتری میگیرد و از پرداخت مالیات معاف است. هیچ فعالیتی در زمینهی پزشکی ندارد حتی در حد اسم یه دارو. ایشون رئیس ما شد و تمام دستاوردهای ادارهٔ سلامت رو بر باد داد، مثلا برای دوران کرونا تنها برنامه ای که داشت سنجش اکسیژن خون و تب کارکنان بود و توصیه به مصرف گرمیجات که مایهی تمسخر کارکنان دیگر شده بود. احساس میکنم با طرفداری از حکومت برای خودش هویت ساخته و شرم و بیکفایتیاش را با این هویت پنهان میکند. موقعی که سپاه هواپیمای مسافربری رو ساقط کرد من به ایشان گفتم من مطمئنم یه بلایی سر هواپیما آوردهاند، او با پرخاشگری و اتهام غرب زدگی به من حمله کرد تا اینکه خودشون اعتراف کردن؛ بعدش وقیحانه باز دفاع کرد که سپاه این همه امنیت شما رو تأمین کرده حالا یه خطایی هم پیش اومده حتما صلاح تو این بوده! یا موقعی که خامنهای گفت ورود واکسن آمریکایی و انگلیسی ممنوعه باز همین دلایل رو میآورد. به نظرم امثال اینها چون از درون احساس حقارت، پوچی، بیارزشی و مطرودی عمیقی دارند با چنگ زدن به ابژهی قدرت، احساس کاذب ارزشمندی و اهمیت داشتن میکنند.
🔹 گفتوگو کنیم.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
🔹️ درسهایی از تاریخ:
چه شد که اغلب احزاب و اشخاص در فروردین ۱۳۵۸ به جمهوری اسلامی رأی آری دادند؟
https://t.me/drsargolzaeipodcast/1030
چه شد که اغلب احزاب و اشخاص در فروردین ۱۳۵۸ به جمهوری اسلامی رأی آری دادند؟
https://t.me/drsargolzaeipodcast/1030
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹️گفتوگو کنیم. 🔴 از دنیای آدمهای آن طرف چه میدانیم؟ چه کسانی و با چه دلایلی هنوز از حکومتی دفاع میکنند که رسما به قتلهای زنجیرهای نویسندگان، کشتن زندانیان در زندان کهریزک، کشتن صدها نفر در آبان ۹۸ و شلیک به هواپیمای مسافربری اعتراف کرده است؟ اگر…
🔹 دنیای آدمهای آن طرف!
🔹 خانم ریحانه:
زنداداش من خیلی طرفدار حکومته. برادرم فروشگاه مبل داره در حد متوسط. از هیچ لحاظی یعنی مالی یا موقعیتی دولت براش نفعی نداره ولی شستشوی مغزی شده خامنهای براش در حد امام زمانه. وقتشو با نماز و روزه، قرآن و رفتن به جلسات مذهبی (از مدل خانم جلسه ایها) میگذرونه.
واکسن کرونا نزد، میگفت شیعه را میخواند نابود کنند و نسل شیعه را منقرض میکنن.
تحصیلاتش لیسانس روانشناسیه! از طرفداران رائفی پوره. کلا در هیچ زمینهای اهل تفکر نیست، خیلی جزمگراست، مثلا بازی مافیا را حرام میدونه چون باید دروغ بگه.
از این سبک آدمها اطرافم چند تایی هستند. به نظرم خیلی قضاوتگر هستند، اگر با معیارهاشون منطبق نباشی یه خشم فروخورده در نگاهشون هست.
اسلام براشون یه دین خیییلی خیییلی کامله بدون هیچ اشتباهی. اگر هم ایرادی بگیریم میگه عقل ما نمیرسه، یه روزی از لحاظ علمی ثابت میشه که تمااااام احکام دین درسته، همیشه میگه علم ناقصه، عقل ما ناقصه، ائمه علمشون لدنیه و کامله، همهی احادیثو باید چشم بسته قبول کرد.
اینم باید بگم که من این دسته از آدمها را خوب میشناسم چون تا ۴ سال پیش خودم هم تقریبا همین طرز فکرو داشتم، وقتی به کسی میگم این حکومت برا اینا هیچ منفعتی نداره باور نمیکنن؛ به نظر من شستشوی مغزی اینه که کورکورانه بدون هیچ علتی طرفدار حکومت هستن.
علت تغییر من این بود که دخترم شروع کرد مطالب خودشناسی گوش کنه منم خواستم ببینم چی گوش میکنه به مرور تغییر کردم.
🔹 گفتوگو کنیم.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
🔹 خانم ریحانه:
زنداداش من خیلی طرفدار حکومته. برادرم فروشگاه مبل داره در حد متوسط. از هیچ لحاظی یعنی مالی یا موقعیتی دولت براش نفعی نداره ولی شستشوی مغزی شده خامنهای براش در حد امام زمانه. وقتشو با نماز و روزه، قرآن و رفتن به جلسات مذهبی (از مدل خانم جلسه ایها) میگذرونه.
واکسن کرونا نزد، میگفت شیعه را میخواند نابود کنند و نسل شیعه را منقرض میکنن.
تحصیلاتش لیسانس روانشناسیه! از طرفداران رائفی پوره. کلا در هیچ زمینهای اهل تفکر نیست، خیلی جزمگراست، مثلا بازی مافیا را حرام میدونه چون باید دروغ بگه.
از این سبک آدمها اطرافم چند تایی هستند. به نظرم خیلی قضاوتگر هستند، اگر با معیارهاشون منطبق نباشی یه خشم فروخورده در نگاهشون هست.
اسلام براشون یه دین خیییلی خیییلی کامله بدون هیچ اشتباهی. اگر هم ایرادی بگیریم میگه عقل ما نمیرسه، یه روزی از لحاظ علمی ثابت میشه که تمااااام احکام دین درسته، همیشه میگه علم ناقصه، عقل ما ناقصه، ائمه علمشون لدنیه و کامله، همهی احادیثو باید چشم بسته قبول کرد.
اینم باید بگم که من این دسته از آدمها را خوب میشناسم چون تا ۴ سال پیش خودم هم تقریبا همین طرز فکرو داشتم، وقتی به کسی میگم این حکومت برا اینا هیچ منفعتی نداره باور نمیکنن؛ به نظر من شستشوی مغزی اینه که کورکورانه بدون هیچ علتی طرفدار حکومت هستن.
علت تغییر من این بود که دخترم شروع کرد مطالب خودشناسی گوش کنه منم خواستم ببینم چی گوش میکنه به مرور تغییر کردم.
🔹 گفتوگو کنیم.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹️گفتوگو کنیم. 🔴 از دنیای آدمهای آن طرف چه میدانیم؟ چه کسانی و با چه دلایلی هنوز از حکومتی دفاع میکنند که رسما به قتلهای زنجیرهای نویسندگان، کشتن زندانیان در زندان کهریزک، کشتن صدها نفر در آبان ۹۸ و شلیک به هواپیمای مسافربری اعتراف کرده است؟ اگر…
🔹 دنیای آدمهای آن طرف!
🔹خانم نون:
در فامیلمان خانوادهای هست که سه پسر دارد. دو پسر اول بسیار هنرمندند و نوازنده.
اما پسر سوم هیچ هنری نداشت و نهتنها درسش خوب نبود، بلکه از نظر اخلاقی هم کسی تأییدش نمیکرد. کلاً آدم جذابی نبود.
دههی هشتاد موهایش را مدل سیخسیخی کوتاه میکرد و ژل میزد و شلوار لی پاره میپوشید و جوکهای بیتربیتی تعریف میکرد و دختربازی هم میکرد.
نمیدانم چه اتفاقی افتاد که یکدفعه عضو بسیج محل شد و ریش گذاشت و جانماز آب کشید. کمکم در مهمانیها ظاهر نشد و حتی در عروسی دو برادر دیگرش هم به بهانهی اینکه مختلط است حاضر نشد.
البته هرکس در فامیل میمرد به تشییعجنازهاش میآمد و حتی داخل قبرش هم میرفت و تلقینش میداد. ولی در موارد دیگر رفتوآمدش را قطع کرد، چون ما بیحجاب بودیم.
کمکم شکمش جلو آمد و ریشش بلند شد و تسبیحبهدست میدیدیاش. سر از شورای شهر درآورد و مدتی آنجا بود. در بسیج محل با دختری ۱۸ ساله و بسیجی عروسی کرد که فقط یک چشمش پیدا بود.
نمیدانم با کدام مدرک تحصیلی و تخصصی مجوز مدرسهی غیرانتفاعی گرفت و خودش و زنش شدند مدیر و معاون آنجا!
الان هم معاون فرماندار یکی از شهرهای ایران است.
اگر ایشان خامنهای را دعا نکند، بیانصافی است. از ایشان کودنتر و نامحبوبتر در فامیل نداشتیم و حالا به لطف حضرتش، حقوق و مزایایی میگیرد که من با مدرک دکتری نمیگیرم.
بحث هویت خیلی مهم است، جمهوری اسلامی به افراد بیعرضه ولی زیرآبزن و پلید فرصتهای خوبی میدهد و برایشان هویت میسازد. اگر حکومت اسلامی نباشد و بحث شایستهسالاری مطرح شود، این افراد باید غاز بچرانند.
🔹 گفتوگو کنیم.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
🔹خانم نون:
در فامیلمان خانوادهای هست که سه پسر دارد. دو پسر اول بسیار هنرمندند و نوازنده.
اما پسر سوم هیچ هنری نداشت و نهتنها درسش خوب نبود، بلکه از نظر اخلاقی هم کسی تأییدش نمیکرد. کلاً آدم جذابی نبود.
دههی هشتاد موهایش را مدل سیخسیخی کوتاه میکرد و ژل میزد و شلوار لی پاره میپوشید و جوکهای بیتربیتی تعریف میکرد و دختربازی هم میکرد.
نمیدانم چه اتفاقی افتاد که یکدفعه عضو بسیج محل شد و ریش گذاشت و جانماز آب کشید. کمکم در مهمانیها ظاهر نشد و حتی در عروسی دو برادر دیگرش هم به بهانهی اینکه مختلط است حاضر نشد.
البته هرکس در فامیل میمرد به تشییعجنازهاش میآمد و حتی داخل قبرش هم میرفت و تلقینش میداد. ولی در موارد دیگر رفتوآمدش را قطع کرد، چون ما بیحجاب بودیم.
کمکم شکمش جلو آمد و ریشش بلند شد و تسبیحبهدست میدیدیاش. سر از شورای شهر درآورد و مدتی آنجا بود. در بسیج محل با دختری ۱۸ ساله و بسیجی عروسی کرد که فقط یک چشمش پیدا بود.
نمیدانم با کدام مدرک تحصیلی و تخصصی مجوز مدرسهی غیرانتفاعی گرفت و خودش و زنش شدند مدیر و معاون آنجا!
الان هم معاون فرماندار یکی از شهرهای ایران است.
اگر ایشان خامنهای را دعا نکند، بیانصافی است. از ایشان کودنتر و نامحبوبتر در فامیل نداشتیم و حالا به لطف حضرتش، حقوق و مزایایی میگیرد که من با مدرک دکتری نمیگیرم.
بحث هویت خیلی مهم است، جمهوری اسلامی به افراد بیعرضه ولی زیرآبزن و پلید فرصتهای خوبی میدهد و برایشان هویت میسازد. اگر حکومت اسلامی نباشد و بحث شایستهسالاری مطرح شود، این افراد باید غاز بچرانند.
🔹 گفتوگو کنیم.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹️گفتوگو کنیم. 🔴 از دنیای آدمهای آن طرف چه میدانیم؟ چه کسانی و با چه دلایلی هنوز از حکومتی دفاع میکنند که رسما به قتلهای زنجیرهای نویسندگان، کشتن زندانیان در زندان کهریزک، کشتن صدها نفر در آبان ۹۸ و شلیک به هواپیمای مسافربری اعتراف کرده است؟ اگر…
🔹 دنیای آدمهای آن طرف!
🔹 آقای بهنام:
پنج سال قبل بود در کلاس تحلیل بورس شرکت کرده بودم. استاد شروع به صحبت کرد و گفت که کشور ما در این شرایط در اوج اقتدار است و این هزینهای که میدهد برای رسیدن به آرمان است و تمام این پیشرفتها ناشی از رهنمودهای پیر فرزانه است و برای رسیدن به این عظمت باید هزینه داد و سختی کشید. البته در کلاس همه منتقد این سخنها بودند و با او بحث میکردند. نمیدانستیم طبق کدام آمار و ارقام بیان میکرد که کشور ما در اوج قدرت و عظمت است، آمار تولید ناخالص ملی یا آمار تورم یا آمار کاهش فساد یا آمار کاهش زندانیان یا آمار افزایش رفاه مردم یا آمار افزایش شفافیت مالی و بانکی یا آمار ارتباط مؤثر با تمام دنیا و باز بودن درهای تمام دنیا به روی مردم کشور یا آمار افزایش اشتغال یا آمار بهرهوری از منابع یا آمار آزادی رسانه و مطبوعات؟! این ماجرا مربوط به پنج سال پیش بود و اکنون او را ندیدهام که ببینم بازهم همانگونه فکر میکند یا نه؛ ولی واضح است که اینگونه افراد مسخ شده که سالهای پیش درصدی از جامعه را تشکیل میدادند در حال حاضر ریزش شدیدی داشتهاند. در حال حاضر افراد طرفدار حکومت به سه دسته تقسیم میشوند:
دستهی اول صاحب منصب و صاحب منافع میباشند، دسته دوم که بخش زیادی هستند نقاب طرفداری از حکومت بر چهره دارند، حتی ممکن است که منافع مالی هم نصیبشان نشود ولی با تظاهر به طرفداری احساس امنیت و قدرت میکنند، از اینگونه افراد زیاد میبینیم که در سازمانها با گذاشتن ریش و پشمی وانمود و تظاهر به طرافداری حکومت نموده و احساس قدرت میکنند، کسی جرأت زیر سؤال بردن و نقد آنها را ندارند. لذا با رفتن این حکومت این افراد نقاب را برداشته و در سریعترین زمان تغییر موضع میدهند. دستهی سوم افرادی هستند که تناقضات را آشکار میبینند ولی گویا برایشان شکست سنگینیست اعتراف به راه اشتباه رفته در این سالها.
🔹 گفتوگو کنیم.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
🔹 آقای بهنام:
پنج سال قبل بود در کلاس تحلیل بورس شرکت کرده بودم. استاد شروع به صحبت کرد و گفت که کشور ما در این شرایط در اوج اقتدار است و این هزینهای که میدهد برای رسیدن به آرمان است و تمام این پیشرفتها ناشی از رهنمودهای پیر فرزانه است و برای رسیدن به این عظمت باید هزینه داد و سختی کشید. البته در کلاس همه منتقد این سخنها بودند و با او بحث میکردند. نمیدانستیم طبق کدام آمار و ارقام بیان میکرد که کشور ما در اوج قدرت و عظمت است، آمار تولید ناخالص ملی یا آمار تورم یا آمار کاهش فساد یا آمار کاهش زندانیان یا آمار افزایش رفاه مردم یا آمار افزایش شفافیت مالی و بانکی یا آمار ارتباط مؤثر با تمام دنیا و باز بودن درهای تمام دنیا به روی مردم کشور یا آمار افزایش اشتغال یا آمار بهرهوری از منابع یا آمار آزادی رسانه و مطبوعات؟! این ماجرا مربوط به پنج سال پیش بود و اکنون او را ندیدهام که ببینم بازهم همانگونه فکر میکند یا نه؛ ولی واضح است که اینگونه افراد مسخ شده که سالهای پیش درصدی از جامعه را تشکیل میدادند در حال حاضر ریزش شدیدی داشتهاند. در حال حاضر افراد طرفدار حکومت به سه دسته تقسیم میشوند:
دستهی اول صاحب منصب و صاحب منافع میباشند، دسته دوم که بخش زیادی هستند نقاب طرفداری از حکومت بر چهره دارند، حتی ممکن است که منافع مالی هم نصیبشان نشود ولی با تظاهر به طرفداری احساس امنیت و قدرت میکنند، از اینگونه افراد زیاد میبینیم که در سازمانها با گذاشتن ریش و پشمی وانمود و تظاهر به طرافداری حکومت نموده و احساس قدرت میکنند، کسی جرأت زیر سؤال بردن و نقد آنها را ندارند. لذا با رفتن این حکومت این افراد نقاب را برداشته و در سریعترین زمان تغییر موضع میدهند. دستهی سوم افرادی هستند که تناقضات را آشکار میبینند ولی گویا برایشان شکست سنگینیست اعتراف به راه اشتباه رفته در این سالها.
🔹 گفتوگو کنیم.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹️گفتوگو کنیم. 🔴 از دنیای آدمهای آن طرف چه میدانیم؟ چه کسانی و با چه دلایلی هنوز از حکومتی دفاع میکنند که رسما به قتلهای زنجیرهای نویسندگان، کشتن زندانیان در زندان کهریزک، کشتن صدها نفر در آبان ۹۸ و شلیک به هواپیمای مسافربری اعتراف کرده است؟ اگر…
🔹 دنیای آدمهای آن طرف!
🔹️ خانم ۳۷ ساله:
مدتهاست شما را دنبال میکنم و میآموزم.
پدرم در زمان شاه از انقلابیون بود و پیرو خط امام، بعد هم از شروع تا پایان جنگ مثلا تحمیلی عراق در جبهه رزمنده بود. تا ۴سالگی پدر برایم غریبه بود.از همان زمان شکلگیری سپاه عضو سپاه بود. بعد از جنگ تحصیلات دانشگاهی در دانشگاه امام حسین داشت و کم کم بعد از سالها شد سرهنگ تمام و بازنشسته شد. مادرم از نوجوانی عضو بسیج محل بود، بعدها که مابزرگتر شدیم با چهار بچه به دبیرستان رفت تحصیل کرد و دیپلم گرفت. دوست داشت پرستاری بخواند اما قبول نشد و متأسفانه وارد حوزه علمیه قم شد و سالها تحصیل حوزوی داشت و بعدها فرمانده پایگاه بسیج هم شد.
چهار فرزندیم. من و خواهر بزرگترم و دو برادر کوچکتر. من و خواهرم در دانشگاههای سراسری رشت و صنعتی اصفهان مهندسی شیمی خواندیم ( بدون سهمیه، همه فکر میکردند ما سهمیه داریم اما نداشتیم)، دربهدر دنبال کار بودیم. کاری پیدا نکردیم، خواهرم حتی برای کار به عسلویه رفت اما باز نتوانست کاری مربوط به رشته پیدا کند. هشت سال است خواهرم و همسرش برای تحصیل به آلمان رفتهاند. من اما وابسته بودم. مربی مهدکودک شدم با ناچیزترین حقوق ممکن.
برادرم بیماری میوپاتی داشت و در سن ۱۴ سالگی از ناحیه پا فلج شد، پدر و مادرم برای تحصیلش خیلی زحمت کشیدند حمل کردن، بردن و آوردن از مدرسه و کلاس زبان و بعد دانشگاه...برادرم تنها کسی است که در خانوادهی ما استخدام رسمی شد، آن هم با سهمیه ی معلولیت.
برادر کوچکترم مشکل هوش داشت، هوش مرزی داشت، برای تحصیل او هم پدر و مادرم متحمل زحمت فراوان شدند. او بعد از سالها که کارگر کارگاه های سبدسازی بود، الآن توانسته کارگر شرکتی معتبرتر شود.
اینها را گفتم که بگویم خانوادهی سپاهی ، هم میتواند خانوادهای معمولی مثل بقیه اقشار جامعه باشد. همهی آنها را هیولا فرض نکنید.
من و خواهرم از ۱۶سالگی کم کم بیحجاب شدیم و بعد بینماز و بعد بی ثدین و بعد خداناباور .
فراز و نشیب زیاد داشتیم ،مشکل با خانواده، مشکل با سوپر ایگوی مذهبی خودمان و ...
پدرم جزء معدود انسانهایی است که با خلوص تمام مؤمن است. شخصیت باکستر (اسبی که در قلعهی حیوانات جرج اورول) بود میتواند تا حدی شخصیت پدرم را نشان دهد. پدرم کسی است که هرکه او را میشناسد از بزرگ و کوچک و با دین و بیدین، از او و اخلاقیاتش تعریف میکنند
و تنها مذهبیای است که کل فامیل او را دوست دارند و نهایت احترام را به او میگذارند. پدرم -همین سپاهی مذهبی سنتی- ،کسی است که در جامعهای که حکومت در دست سپاه است، سه فرزندش بیکار هستند.
ما بچه سپاهیهای آتئیست، چوب دو سر نجس بودیم. از آنطرف مطرود خانواده بودیم و از اینطرف هم مطرود جامعه.
هم من و هم خواهرم را بارها آقایان گشت امنیت اجتماعی گرفتند، هردو در دانشگاه بهخاطر شرکت در تحصنها ستارهداریم.
از شروع انقلاب مهسا جزو اولین نفرات تجمع شهرمان بودم و بارها شال سوزاندم و بارها بدون حجاب به خیابان رفتیم.
در یکی از تجمعات به طرزی فجیع و تحقیرآمیز لباس شخصیها مرا ربودند و بازداشت کردند و به اطلاعات سپاه بردند، در روز ۱۶ مهر. موبایل بههمراه نداشتم، در کیفم وسایل خرید بود و در نهایت از من عکس گرفتند و اثر انگشت و تعهد با اجبار و تهدید. هیچکس حال مرا نمیفهمید که آن لحظه حسم خشم از سرکوبگران بود، ترس از طرد شدن از طرف پدر، نگرانی بابت شکسته شدن پدر و اینکه اصلا پدرم مرا ازآنجا در میآورد یا چون موافق نظام است و از دید او من اغتشاشگر بودم میگذاشت زندانیام کنند؟!!
بعد از ۶ ساعت انتظار پدرم آمد. تمام بدنم میلرزید. پدرم حرف نمیزد. مدتها بینمان فقط سکوت بود. من به خانهی دخترخاله ام که روانپزشک است پناه بردم مدتی آنجا تحت درمان و مراقبت قرار گرفتم تا اثر آن وحشت کمتر شد و توانستم به زندگی عادی برگردم.
الآن که مینویسم دوباره یادم آمد که چطور مرا کشیدند، دستانم را از بالا و پاهایم را از پایین. لباسم کنار رفته بود، بدنم مشخص بود، تنم کبود شده بود، بعدش حالم بد شد.
ما همچنان انقلابی هستیم و ادامه میدهیم حتی با ترس و وحشت، اما وحشت دیگری داریم که چگونه مراقب خانوادهمان باشیم که مورد خشونت مردم قرار نگیرند. من انقلابیم ولی خانوادهی نظامیام را هم بسیار دوست دارم. نمیدانم میتوانید درک کنید چه بر من میگذرد؟
🔹 گفتوگو کنیم.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
🔹️ خانم ۳۷ ساله:
مدتهاست شما را دنبال میکنم و میآموزم.
پدرم در زمان شاه از انقلابیون بود و پیرو خط امام، بعد هم از شروع تا پایان جنگ مثلا تحمیلی عراق در جبهه رزمنده بود. تا ۴سالگی پدر برایم غریبه بود.از همان زمان شکلگیری سپاه عضو سپاه بود. بعد از جنگ تحصیلات دانشگاهی در دانشگاه امام حسین داشت و کم کم بعد از سالها شد سرهنگ تمام و بازنشسته شد. مادرم از نوجوانی عضو بسیج محل بود، بعدها که مابزرگتر شدیم با چهار بچه به دبیرستان رفت تحصیل کرد و دیپلم گرفت. دوست داشت پرستاری بخواند اما قبول نشد و متأسفانه وارد حوزه علمیه قم شد و سالها تحصیل حوزوی داشت و بعدها فرمانده پایگاه بسیج هم شد.
چهار فرزندیم. من و خواهر بزرگترم و دو برادر کوچکتر. من و خواهرم در دانشگاههای سراسری رشت و صنعتی اصفهان مهندسی شیمی خواندیم ( بدون سهمیه، همه فکر میکردند ما سهمیه داریم اما نداشتیم)، دربهدر دنبال کار بودیم. کاری پیدا نکردیم، خواهرم حتی برای کار به عسلویه رفت اما باز نتوانست کاری مربوط به رشته پیدا کند. هشت سال است خواهرم و همسرش برای تحصیل به آلمان رفتهاند. من اما وابسته بودم. مربی مهدکودک شدم با ناچیزترین حقوق ممکن.
برادرم بیماری میوپاتی داشت و در سن ۱۴ سالگی از ناحیه پا فلج شد، پدر و مادرم برای تحصیلش خیلی زحمت کشیدند حمل کردن، بردن و آوردن از مدرسه و کلاس زبان و بعد دانشگاه...برادرم تنها کسی است که در خانوادهی ما استخدام رسمی شد، آن هم با سهمیه ی معلولیت.
برادر کوچکترم مشکل هوش داشت، هوش مرزی داشت، برای تحصیل او هم پدر و مادرم متحمل زحمت فراوان شدند. او بعد از سالها که کارگر کارگاه های سبدسازی بود، الآن توانسته کارگر شرکتی معتبرتر شود.
اینها را گفتم که بگویم خانوادهی سپاهی ، هم میتواند خانوادهای معمولی مثل بقیه اقشار جامعه باشد. همهی آنها را هیولا فرض نکنید.
من و خواهرم از ۱۶سالگی کم کم بیحجاب شدیم و بعد بینماز و بعد بی ثدین و بعد خداناباور .
فراز و نشیب زیاد داشتیم ،مشکل با خانواده، مشکل با سوپر ایگوی مذهبی خودمان و ...
پدرم جزء معدود انسانهایی است که با خلوص تمام مؤمن است. شخصیت باکستر (اسبی که در قلعهی حیوانات جرج اورول) بود میتواند تا حدی شخصیت پدرم را نشان دهد. پدرم کسی است که هرکه او را میشناسد از بزرگ و کوچک و با دین و بیدین، از او و اخلاقیاتش تعریف میکنند
و تنها مذهبیای است که کل فامیل او را دوست دارند و نهایت احترام را به او میگذارند. پدرم -همین سپاهی مذهبی سنتی- ،کسی است که در جامعهای که حکومت در دست سپاه است، سه فرزندش بیکار هستند.
ما بچه سپاهیهای آتئیست، چوب دو سر نجس بودیم. از آنطرف مطرود خانواده بودیم و از اینطرف هم مطرود جامعه.
هم من و هم خواهرم را بارها آقایان گشت امنیت اجتماعی گرفتند، هردو در دانشگاه بهخاطر شرکت در تحصنها ستارهداریم.
از شروع انقلاب مهسا جزو اولین نفرات تجمع شهرمان بودم و بارها شال سوزاندم و بارها بدون حجاب به خیابان رفتیم.
در یکی از تجمعات به طرزی فجیع و تحقیرآمیز لباس شخصیها مرا ربودند و بازداشت کردند و به اطلاعات سپاه بردند، در روز ۱۶ مهر. موبایل بههمراه نداشتم، در کیفم وسایل خرید بود و در نهایت از من عکس گرفتند و اثر انگشت و تعهد با اجبار و تهدید. هیچکس حال مرا نمیفهمید که آن لحظه حسم خشم از سرکوبگران بود، ترس از طرد شدن از طرف پدر، نگرانی بابت شکسته شدن پدر و اینکه اصلا پدرم مرا ازآنجا در میآورد یا چون موافق نظام است و از دید او من اغتشاشگر بودم میگذاشت زندانیام کنند؟!!
بعد از ۶ ساعت انتظار پدرم آمد. تمام بدنم میلرزید. پدرم حرف نمیزد. مدتها بینمان فقط سکوت بود. من به خانهی دخترخاله ام که روانپزشک است پناه بردم مدتی آنجا تحت درمان و مراقبت قرار گرفتم تا اثر آن وحشت کمتر شد و توانستم به زندگی عادی برگردم.
الآن که مینویسم دوباره یادم آمد که چطور مرا کشیدند، دستانم را از بالا و پاهایم را از پایین. لباسم کنار رفته بود، بدنم مشخص بود، تنم کبود شده بود، بعدش حالم بد شد.
ما همچنان انقلابی هستیم و ادامه میدهیم حتی با ترس و وحشت، اما وحشت دیگری داریم که چگونه مراقب خانوادهمان باشیم که مورد خشونت مردم قرار نگیرند. من انقلابیم ولی خانوادهی نظامیام را هم بسیار دوست دارم. نمیدانم میتوانید درک کنید چه بر من میگذرد؟
🔹 گفتوگو کنیم.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹️گفتوگو کنیم. 🔴 از دنیای آدمهای آن طرف چه میدانیم؟ چه کسانی و با چه دلایلی هنوز از حکومتی دفاع میکنند که رسما به قتلهای زنجیرهای نویسندگان، کشتن زندانیان در زندان کهریزک، کشتن صدها نفر در آبان ۹۸ و شلیک به هواپیمای مسافربری اعتراف کرده است؟ اگر…
🔹 دنیای آدمهای آن طرف!
🔹 خانم سمانه:
پدر و مادرم؛ انگار توی یه دنیای دیگه زندگی میکنن، شستشوی مغزی به تمام معنا، منبع اطلاعاتشون فقط صدا و سیماست و طرفدار ۱۰۰ درصد حکومت، مذهبی هستن و متحجر. هیچ منفعتی هم از این نظام نبردهاند ولی همهی کاستیها رو می پذیرند، همهی حرفاشون رو باور میکنن و فقط پابرجا بودن این نظام براشون مهمه ، حتی به قیمت فاصله افتادن بین خودشون و بچه هاشون!
🔹 خانم ن:
پسر داییهای من که ایران زندگی نمیکنند و متولد آمریکا هستند طرفدار دو آتشهی این رژیم هستند. آنها انسانهایی بسیار موفق و در ردهی سنی زیر سی سال هستند که در زمان ازدواج فقط به دنبال زن محجبه بودند.
دلیل و منطق شان هم این است که این رژیم چون دشمن آمریکا است پس بهترین است و تمامی نارضایتی مردم به خاطر بازیهای آمریکاست. حتما سالی یکبار به ایران سفر میکنند ولی هیچ زمانی این درد عمیق بین مردم را حس نکردهاند.
این رو هم بگم خدمتتون مثل این پسرداییهای من اینجا خیلی زیاد هستند و همه باهم دوست و رفیقاند و جلسات سالانه دارند. در خصوص شیعه و داستان سوریه و فلسطین همهچیز برایشان مهمه. یعنی در درجه اول میگن ما مسلمان هستیم بعد ایرانی (که البته ایرانی بودن زیاد هم برای هیچکدامشان اهمیتی ندارد چون در جمعشان از هر کشوری هست)
🔹 خانم مهسا:
یکی از اقوام ما زنیست مذهبی، اما ما سالها از این خانوم رفتار بدی ندیدیم تا اینکه رسید به زمان اعتراضات. روزی در خانهی ما بودند شنیدیم که حمایت خودش رو از رهبرش اعلام کرد و دلیلش چی بود؟
زیرا ایشون سید اولاد پیغمبره، فقط همین!
به گفتهی ایشون آه سید میگیره و ما بدبخت میشیم. ایشون همسرشون هم سید هستن و ما در تمام مدت زمانی که ایشون ازدواج کرده بودند ندیدیم این آقا سر کار برن و همیشه زن و بچه در وضعیت بدی بودن اما همین خانوم هیچ وقت به شوهرش اعتراض نکرد چرا که آه سید میگیره! راضی هستن زجر بکشن به خاطر خرافات مذهبی.
🔹 گفتوگو کنیم.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
🔹 خانم سمانه:
پدر و مادرم؛ انگار توی یه دنیای دیگه زندگی میکنن، شستشوی مغزی به تمام معنا، منبع اطلاعاتشون فقط صدا و سیماست و طرفدار ۱۰۰ درصد حکومت، مذهبی هستن و متحجر. هیچ منفعتی هم از این نظام نبردهاند ولی همهی کاستیها رو می پذیرند، همهی حرفاشون رو باور میکنن و فقط پابرجا بودن این نظام براشون مهمه ، حتی به قیمت فاصله افتادن بین خودشون و بچه هاشون!
🔹 خانم ن:
پسر داییهای من که ایران زندگی نمیکنند و متولد آمریکا هستند طرفدار دو آتشهی این رژیم هستند. آنها انسانهایی بسیار موفق و در ردهی سنی زیر سی سال هستند که در زمان ازدواج فقط به دنبال زن محجبه بودند.
دلیل و منطق شان هم این است که این رژیم چون دشمن آمریکا است پس بهترین است و تمامی نارضایتی مردم به خاطر بازیهای آمریکاست. حتما سالی یکبار به ایران سفر میکنند ولی هیچ زمانی این درد عمیق بین مردم را حس نکردهاند.
این رو هم بگم خدمتتون مثل این پسرداییهای من اینجا خیلی زیاد هستند و همه باهم دوست و رفیقاند و جلسات سالانه دارند. در خصوص شیعه و داستان سوریه و فلسطین همهچیز برایشان مهمه. یعنی در درجه اول میگن ما مسلمان هستیم بعد ایرانی (که البته ایرانی بودن زیاد هم برای هیچکدامشان اهمیتی ندارد چون در جمعشان از هر کشوری هست)
🔹 خانم مهسا:
یکی از اقوام ما زنیست مذهبی، اما ما سالها از این خانوم رفتار بدی ندیدیم تا اینکه رسید به زمان اعتراضات. روزی در خانهی ما بودند شنیدیم که حمایت خودش رو از رهبرش اعلام کرد و دلیلش چی بود؟
زیرا ایشون سید اولاد پیغمبره، فقط همین!
به گفتهی ایشون آه سید میگیره و ما بدبخت میشیم. ایشون همسرشون هم سید هستن و ما در تمام مدت زمانی که ایشون ازدواج کرده بودند ندیدیم این آقا سر کار برن و همیشه زن و بچه در وضعیت بدی بودن اما همین خانوم هیچ وقت به شوهرش اعتراض نکرد چرا که آه سید میگیره! راضی هستن زجر بکشن به خاطر خرافات مذهبی.
🔹 گفتوگو کنیم.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹️گفتوگو کنیم. 🔴 از دنیای آدمهای آن طرف چه میدانیم؟ چه کسانی و با چه دلایلی هنوز از حکومتی دفاع میکنند که رسما به قتلهای زنجیرهای نویسندگان، کشتن زندانیان در زندان کهریزک، کشتن صدها نفر در آبان ۹۸ و شلیک به هواپیمای مسافربری اعتراف کرده است؟ اگر…
🔹️ دنیای آدمهای آن طرف!
🔹 خانم مهسا:
اونایی که منافع دارن که کاملا انگیزهشون واضحه؛ اونایی که منافعی ندارن هم میتونم بگم با تمام قوا خودشون رو به حماقت زدن و آنقدر انکار میکنند که تو باورم نمیگنجه کسی اینقدر متوجه اطراف نباشه. تمام کشته هارو بی استثنا کشته سازی میدونن! فیلمها رو ادیت شده و سیاه نمایی میدونن!
یک عده هم که مذهبی افراطی و بدون فکرن، میترسن ازین که محدودیتها بره یه وقت همسراشون منحرف شن، دختر پسراشون دلشون بره یا نافرمانی کنند!
🔹 خانم ماهمن:
متعصبن، نمیخوان بپذیرن که چیزی رو که چندین سال برای خودشون مقدس و بیعیب شمردن یهو فرو بریزه چون انگار بخشی از وجود خودشون زیر سوال میره.
🔹خانم فهیمه:
چند نفری که من میشناسم نماز میخونن، روزه میگیرن، دروغ هم میگن، تهمت هم راحت میزنن، غیبت هم میکنن. فکرشون اینه که اینا که اعتراض میکنن میخوان اسلامو نابود کنن پس هر بلایی حکومت سرشون بیاره حقشونه (اسلامشونم بالا گفتم چجوریه)؛ ارزشهاشون همون اسلام بیاخلاقیه که دارن و باید به هر قیمتی حفظ بشه، منفعتشونو خبر ندارم.
🔹 خانم محبوبه:
میشناسم. این آدم هنوز توی دنیای خودش زندگی میکنه، همون دورانی که انقلاب کردن و جبهه رفتن، باورشون مثل قبله، قبول دارن که یه عده بیکفایتن، ولی هنوز میگن رهبری فرزنداشونم تحت همین شرایط بزرگ شدن. اعتراضات را کار دشمنی میدونن که دنبال تجزیه ایرانه و میخواد ایران را ببرد جزو مستعمرات خودشون و معترضین فقط میخان لخت باشن!
🔹 خانم مهدیه:
شخصیت متعصب دارن، انقدر با این شیوه زندگی کردن که حتی فکر تغییر هم به ذهنشون خطور نمیکنه. انگار یه جورایی عادت شده براشون. فکر تغییر و پشت کردن به اینها براشون سخت میاد. ترس از تغییر هست، ترس از این که قبول کنن اشتباه کردن بااین انتخاب، و حالا اگه بخوان انعطاف به خرج بدن و تغییری تو عقاید و این رژیم منتخب شون داشته باشن انگار دارن میگن که راه و روشی که خودشون انتخاب کردن اشتباه بوده، پس ترس از تغییر و اعتراف به اشتباه هست
🔹 آقای حمید:
این خاصیت مغز انسانه. چیزی که سالها براش تقدس داشته، بی عیب و نقص بوده از نظرش، ازش دفاع کرده و قبولش داشته از نظر شرعی و عقلی، حالا نمیتونه با این واقعیت روبرو بشه که همهش دروغ بوده و داشتن گولش میزدن و موفق هم بودن! هرچی میگی خودشو میزنه به اون راه و میگه ساختگیه. در نهایت هم که میبینه واقعیه از بحث فرار میکنه و میره.
🔹 آقای ابوالفضل،:
اول بگم اختلاف نظر هامونو به منزلهی مشکل داشتن طرف مقابل ندونین و هر کسی می تونه نظر شخصی بده، نظرشخصی من اینه که وقتی یه نفر به یه چیزی سالها ایمان و اعتقاد داره و ازش دفاع کرده، حالا دین ومذهب باشه، حکومت باشه یا یه شخص خاصی باشه اگر بعد از مدت ها بخواد نظرشو نسبت به اون برعکس کنه پذیرشش براش سخت هست چون چهل و اندی سال داشته حمایت اشتباه می کرده. مسألهی بعد اینه که یکی از راه های ایجاد محبوبیت بین افکار عمومی دشمنسازی هست و خیلیها ایمان دارن اگه اینا نباشن داعش و افراد بدتری میان.
🔹 آقای عماد:
حکومت رو به دو قسمت خوب و و بد تقسیم میکنن. قسمت خوب بدنهی اصلی حکومته، اما در عین حال قدرت اجرایی نداره (مثلارهبری!)
قسمت بد هم دور و وریهان که دزدی میکنن (مثلا دولت قبلی). دیدشون اینجوریه که قسمت خوب حکومت میخواد وضعیتو درست کنه و اسلام ناب محمدی (که اگه درست اجرا بشه ایران بهشت میشه) رو به اجرا بگذاره ولی قسمت بد و دشمن های خارجی نمیگذارن.
🔹 آقای محمد حسین:
از این افراد متأسفانه کم نیستن اطرافم. ویژگیهایی که دارن این موارد هست:
۱- شخصیت های به شدت خشک و تعصبی، به شدت غیر منطقی و دور از اصول عقلانی.
۲- به شدت مقلد و وابسته از نظر فکری. یعنی در نظر بگیرین که کلی باهاشون منطقی بحث کنی و ببینن واقعا جوابی ندارن، تهش میگن ببین من اینا رو نمیدونم، ولی حداقلش در این حد می دونم که سردار فلانی و آیتالله و علامه فلانی بیشتر سرشون میشه تا ما. اونا تایید کنن یعنی همه چی درسته.
۳-به شدت تکلیف محور. یعنی یه پیشفرضی دارن که ما مأمور به وظیفه هستیم نه مأمور به نتیجه! یعنی کار ندارن که بدتر بشه یا بهتر، فقط مهم اینه که وظیفه خودشونو انجام بدن. مثلا من به یکیشون گفتم که سختگیری شما در مسألهی حجاب باعث میشه علاوه بر این که نفرت عمومی ایجاد میکنه، امنیت شما هم از بین بره چون شما راه دشمنی با گروه بزرگی از هموطنان خودتون رو باز کردین، اونا هم با دشمنی برخورد میکنن؛ خوبه چی جواب داده باشه؟ گفت ما در این مسیر همه چیو می پذیریم! در واقع فکر میکنن خدا بهشون وحی کرده که این کارا رو انجام بدن.
🔹 گفتوگو کنیم.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
🔹 خانم مهسا:
اونایی که منافع دارن که کاملا انگیزهشون واضحه؛ اونایی که منافعی ندارن هم میتونم بگم با تمام قوا خودشون رو به حماقت زدن و آنقدر انکار میکنند که تو باورم نمیگنجه کسی اینقدر متوجه اطراف نباشه. تمام کشته هارو بی استثنا کشته سازی میدونن! فیلمها رو ادیت شده و سیاه نمایی میدونن!
یک عده هم که مذهبی افراطی و بدون فکرن، میترسن ازین که محدودیتها بره یه وقت همسراشون منحرف شن، دختر پسراشون دلشون بره یا نافرمانی کنند!
🔹 خانم ماهمن:
متعصبن، نمیخوان بپذیرن که چیزی رو که چندین سال برای خودشون مقدس و بیعیب شمردن یهو فرو بریزه چون انگار بخشی از وجود خودشون زیر سوال میره.
🔹خانم فهیمه:
چند نفری که من میشناسم نماز میخونن، روزه میگیرن، دروغ هم میگن، تهمت هم راحت میزنن، غیبت هم میکنن. فکرشون اینه که اینا که اعتراض میکنن میخوان اسلامو نابود کنن پس هر بلایی حکومت سرشون بیاره حقشونه (اسلامشونم بالا گفتم چجوریه)؛ ارزشهاشون همون اسلام بیاخلاقیه که دارن و باید به هر قیمتی حفظ بشه، منفعتشونو خبر ندارم.
🔹 خانم محبوبه:
میشناسم. این آدم هنوز توی دنیای خودش زندگی میکنه، همون دورانی که انقلاب کردن و جبهه رفتن، باورشون مثل قبله، قبول دارن که یه عده بیکفایتن، ولی هنوز میگن رهبری فرزنداشونم تحت همین شرایط بزرگ شدن. اعتراضات را کار دشمنی میدونن که دنبال تجزیه ایرانه و میخواد ایران را ببرد جزو مستعمرات خودشون و معترضین فقط میخان لخت باشن!
🔹 خانم مهدیه:
شخصیت متعصب دارن، انقدر با این شیوه زندگی کردن که حتی فکر تغییر هم به ذهنشون خطور نمیکنه. انگار یه جورایی عادت شده براشون. فکر تغییر و پشت کردن به اینها براشون سخت میاد. ترس از تغییر هست، ترس از این که قبول کنن اشتباه کردن بااین انتخاب، و حالا اگه بخوان انعطاف به خرج بدن و تغییری تو عقاید و این رژیم منتخب شون داشته باشن انگار دارن میگن که راه و روشی که خودشون انتخاب کردن اشتباه بوده، پس ترس از تغییر و اعتراف به اشتباه هست
🔹 آقای حمید:
این خاصیت مغز انسانه. چیزی که سالها براش تقدس داشته، بی عیب و نقص بوده از نظرش، ازش دفاع کرده و قبولش داشته از نظر شرعی و عقلی، حالا نمیتونه با این واقعیت روبرو بشه که همهش دروغ بوده و داشتن گولش میزدن و موفق هم بودن! هرچی میگی خودشو میزنه به اون راه و میگه ساختگیه. در نهایت هم که میبینه واقعیه از بحث فرار میکنه و میره.
🔹 آقای ابوالفضل،:
اول بگم اختلاف نظر هامونو به منزلهی مشکل داشتن طرف مقابل ندونین و هر کسی می تونه نظر شخصی بده، نظرشخصی من اینه که وقتی یه نفر به یه چیزی سالها ایمان و اعتقاد داره و ازش دفاع کرده، حالا دین ومذهب باشه، حکومت باشه یا یه شخص خاصی باشه اگر بعد از مدت ها بخواد نظرشو نسبت به اون برعکس کنه پذیرشش براش سخت هست چون چهل و اندی سال داشته حمایت اشتباه می کرده. مسألهی بعد اینه که یکی از راه های ایجاد محبوبیت بین افکار عمومی دشمنسازی هست و خیلیها ایمان دارن اگه اینا نباشن داعش و افراد بدتری میان.
🔹 آقای عماد:
حکومت رو به دو قسمت خوب و و بد تقسیم میکنن. قسمت خوب بدنهی اصلی حکومته، اما در عین حال قدرت اجرایی نداره (مثلارهبری!)
قسمت بد هم دور و وریهان که دزدی میکنن (مثلا دولت قبلی). دیدشون اینجوریه که قسمت خوب حکومت میخواد وضعیتو درست کنه و اسلام ناب محمدی (که اگه درست اجرا بشه ایران بهشت میشه) رو به اجرا بگذاره ولی قسمت بد و دشمن های خارجی نمیگذارن.
🔹 آقای محمد حسین:
از این افراد متأسفانه کم نیستن اطرافم. ویژگیهایی که دارن این موارد هست:
۱- شخصیت های به شدت خشک و تعصبی، به شدت غیر منطقی و دور از اصول عقلانی.
۲- به شدت مقلد و وابسته از نظر فکری. یعنی در نظر بگیرین که کلی باهاشون منطقی بحث کنی و ببینن واقعا جوابی ندارن، تهش میگن ببین من اینا رو نمیدونم، ولی حداقلش در این حد می دونم که سردار فلانی و آیتالله و علامه فلانی بیشتر سرشون میشه تا ما. اونا تایید کنن یعنی همه چی درسته.
۳-به شدت تکلیف محور. یعنی یه پیشفرضی دارن که ما مأمور به وظیفه هستیم نه مأمور به نتیجه! یعنی کار ندارن که بدتر بشه یا بهتر، فقط مهم اینه که وظیفه خودشونو انجام بدن. مثلا من به یکیشون گفتم که سختگیری شما در مسألهی حجاب باعث میشه علاوه بر این که نفرت عمومی ایجاد میکنه، امنیت شما هم از بین بره چون شما راه دشمنی با گروه بزرگی از هموطنان خودتون رو باز کردین، اونا هم با دشمنی برخورد میکنن؛ خوبه چی جواب داده باشه؟ گفت ما در این مسیر همه چیو می پذیریم! در واقع فکر میکنن خدا بهشون وحی کرده که این کارا رو انجام بدن.
🔹 گفتوگو کنیم.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.