دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.2K subscribers
1.74K photos
97 videos
151 files
3.23K links
Download Telegram
#مقاله
#عرفان_زدگی_درفرهنگ_ایرانی

✍️#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

1_ عرفان چیست؟
مذهب را مجموعه گزاره هایی تعریف می کنیم که محور آن ها رابطه ی انسان با خداست. در هر مجموعه ی معرفتی، تعدادی "بدیهیات" وجود دارند که ثابت فرض می شوند و سایر موضوعات را بر اساس آن بدیهیات اثبات یا نفی می کنند.
مذاهب برخلاف علوم و فلسفه، الوهیت را بدیهی فرض می کنند و هستی شناسی، اخلاق و حقوق را بر این اساس تعریف می نمایند.
"عرفان" یکی از خوانش های مذهبی است که در آن به جای انگاره ی خداوندی که انسان در برابر او "مکلف" است؛ "خدا انسان" را می نشاند که در مرحله ی "وحدت" و "وصال" در اوج وجد است و در مرحله ی "کثرت" و "جدایی" در رنج و عذاب. ابیات زیر به خوبی این دو حالت را بیان می کنند:

گر به اقلیم عشق روی آری
همه آفاق گلستان بینی
آنچه بینی دلت همان خواهد
آنچه خواهد دلت همان بینی
(گلشن راز_ شیخ محمود شبستری)

از نیستان چون مرا ببریده اند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
(مثنوی معنوی_ مولانا جلال الدین)

در این خوانش (قرائت) از مذهب، اذن وصال را "معشوق" می دهد و وظیفه ی "عاشق"، انتظار و صبر و امید است نه انجام تعهدات اخلاقی یا مناسک عبادی خاص. به این ابیات از حافظ شیرازی توجه نمایید:

تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
*
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی ست
آن به که کار خود به عنایت رها کنند
*
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد

برخلاف دیدگاه فقها که انجام دقیق "حق الله" را شرط رستگاری می دانند، عرفا تنها بر "اشتیاق" و "تسلیم" تاکید می ورزند. آخرین داستان طولانی مثنوی (قلعه ی هوش ربا) به صراحت بر این موضوع گواهی می دهد.
این تفاوت دیدگاه، ریشه ی اختلاف عقیده ی شدید فقها و عرفا بوده که بر دار شدن حسین بن منصور (حلاج) و شیخ اشراق سهروردی به رأی فقیهان، نمونه های تاریخی شدت این اختلاف هستند.

2_ عرفان زدگی چیست؟
عرفان زدگی به این معناست که در مناسبات اجتماعی و در موقعیت های بین فردی بخواهیم از الگوها و انگاره های عرفانی استفاده کنیم. همانطور که گفته شد انگاره های عرفانی با موضوع رابطه ی انسان و خدا مناسبت دارند و استفاده از آنها در مناسبات بین فردی نوعی "سوء استفاده" محسوب می شود.
نمونه ی سنتی این عرفان زدگی را در عبارت "به خدا واگذار کن" بارها شنیده ایم.
فیلم سینمایی "تنگسیر" نمونه ی جالبی از مقابله ی قهرمان داستان با این گزاره است. در این داستان، در حالی که سه گانه ی "زر و زور و تزویر" دست به دست هم داده اند و دسترنج قهرمان داستان را چپاول کرده اند، عرفان زدگان از "زارممد" می خواهند سرش را پایین بیاندازد و "به ابوالفضل واگذار کند"!
این داستان حدیث مکرر است. افراد زیادی را می بینیم که شانه از زیر بار مسؤولیت اجتماعی خود خالی می کنند، در مقابل ظلم و ستم زانو می زنند و آنجا که باید اعتراض کنند، سکوت می کنند و برای این رفتارها توجیهاتی عارفانه می تراشند.
گفتارهای زیبایی که جهان بیرون را آیینه ی جهان درون ما می دانند و به ما می آموزند که هر نابسامانی که در جامعه می بینیم بازتاب نابسامانی روحی ماست، اگر گسترش یابند در جامعه چه شهروندانی خواهیم داشت؟ شهروندانی که تنها واکنش شان به هر معضل اجتماعی فرو رفتن در خود و "مراقبه" است!
نمونه ی مدرن عرفان زدگی نیز در کتابها و فیلم هایی متجلی می شود که در آنها برای دستیابی به موفقیت تنها داشتن "اشتیاق" و "تصویر ذهنی روشن" کافی است!
فیلم "راز" که متأسفانه بارها با نگاه تأییدی در صدا و سیما به نمایش در آمد و کتاب آن نیز با ترجمه های مختلف به ده ها بار تجدید چاپ رسید، چنین الگویی را تجویز می کند. این همه محصولات صنعتی و پیشرفت های علمی تنها با "اشتیاق" و "تصویر ذهنی" ایجاد شده اند یا با برنامه ریزی دقیق و پشتکار مستمر؟!

3_ چه باید کرد؟
به عقیده ی نگارنده، در هم تنیدگی فرهنگ ایرانی با ادبیات عرفانی از یک سو و ورود سیل آسای عرفان های وارداتی از سوی دیگر باعث می شود که "عرفان زدگی" شیوع بالایی داشته باشد و اغلب ما بدون اینکه آگاه باشیم تحت تأثیر این پدیده قرار داریم. همه ی ما نیاز به تأمل و گفتگو راجع به این داریم که اشکال مختلف عرفان زدگی را بشناسیم و بدانیم در چه موقعیت هایی از زندگی تفکر عارفانه به ما کمک می کند و در چه مواقعی بر عکس، به ما آسیب می زند.
در پایان "دعای آرامش" را ذکر می کنم که وظیفه ی "خرد" را تفکیک این موقعیت ها می داند:

"خداوندا!
به من آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه تغییر نیافتنی است
و شهامتی، تا تغییر دهم آنچه تغییر یافتنی است
و خردی که تفاوت این دو را دریابم!"

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
با توجه به محدودیت فضای کلاس، قبلاً حضورتان را به آموزشگاه آریا اعلام فرمایید.
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_کتاب

نام کتاب: #تهوع
نویسنده: #ژان_پل‌_سارتر
ترجمه: #امیر_جلال‌الدین_اعلم
انتشارات: نیلوفر

* * *

"ژان پل سارتر" فیلسوف، نمایش‌نامه‌ نویس، روزنامه‌ نگار، فعّال سیاسی، منتقد و نویسندهٔ روشنفکر فرانسوی قرن بیستم بود که به جرأت می‌توان او را یکی از پیشگامان مکتب #اگزیستانسیالیسم دانست، امّا شاید مهم‌ترین خصیصه ای که "ژان پل سارتر" را از بسیاری روشنفکران دیگر جدا می‌کند این است که او را می توان به حق به عنوان الگوی کامل یک روشنفکر و فیلسوف "عملگرا" قلمداد کرد. چه در موارد خصوصی و شخصی زندگی وی، چه در مسائل اجتماعی و سیاسی.
هنگامی که فعالیت ها و تلاش های سارتر در مخالفت با جنگ الجزایر و نقش استعماری فرانسه در این کشور او را در معرض خطر دستگیری قرار داد، "ژنرال دوگل" در پاسخ به کسانی که خواهان دستگیری سارتر بودند، گفت: "کسی "ولتر" را بازداشت نمی کند."
مقایسه این دو با هم به جا بود زیرا که هر دو دغدغه "فلسفی، ادبی و سیاسی" داشتند. و مانند مراسم خاکسپاری ولتر در مراسم خاکسپاری سارتر نیز ده ها هزار نفر شرکت داشتند.

سارتر کتاب های مختلفی‌ در مورد دیدگاه های فلسفی خود نوشته است امّا به صورت داستان برای نخستین‌ بار آن ها را در قالب رمان "تهوّع" مورد بحث و بررسی قرار داده است که شامل‌ مفاهیم و مقولاتی مانند آزادی، خود فریبی، پدیدار شناسی، زمان و هنر و ... می شود. این رمان یادداشت‌های شخصی به‌نام "آنتوان روکانتن" است و حوادث آن در متن این یادداشت‌ها و از زوایه‌ دید او نقل می‌گردد. این خاطرات بیشتر توصیفات عینی و ابژکتیو است.
"تهوّع" بیان ملال و تشویش انسان منزوی و تنهائی است که در شهر کوچکی به قید اسارت کشیده‌ شده که خود را آنجا تنها و سرگردان می‌بیند و وجودش ناضرور است.

مشکل روکانتن یک افسردگی ساده یا یک بیماری روانی نیست، هرچند انزجار او از نیروهای وجودی و کشمکش‌های او با معنای زندگی او را به این مرز می‌رساند. آنتوان متوجه می‌شود "اشیاء بی‌جان" و "موقعیت‌های خاص" بر درک او از خود و آزادی فکری و معنویش تأثیر می‌گذارند و احساسی مانند تهوع در سراسر وجودش برمی‌انگیزند. او بعداً درمی‌یابد "موسیقی و ادبیات" این تهوع را تسکین می‌دهند و به دنبال جاودانه شدن یا به عبارتی دیگر ارزشمند ساختن موجودیت خود و زندگیش، خود را وقف نویسندگی می‌کند.
از منظر سارتر راه برون‌ رفت از تهوع، "هنر" است چرا که ما را به یک جهان غیرواقعی می‌برد و جهان غیرواقع از ضرورت‌های جهان واقع می‌گریزد. از آنجا که جهان تخیل طرح و نقشه دارد یک هنرمند طراح آن است پس غایت دارد و تهوع برانگیز نیست. روکانتن با آفرینش هنری، قادر خواهد شد موجبی برای زندگی خود بیابد و دیگران را وادار کند، همان‌گونه که او با تحسین به سازندگان آن آهنگ می‌اندیشد، به او بیاندیشند. خلق یک رمان نیز شاید سبب شود که "اندکی از روشنایی‌اش روی گذشته" او بتابد و از خلال آن بتواند زندگیش را "بدون دل‌زدگی" به‌ خاطر بیاورد.
سارتر هشت‌ سال پس از انتشار تهوع در رسالهٔ انتقادی خود موسوم به «ادبیات چیست؟» نوشت: "یکی از انگیزه‌های اصلی آفرینش هنری یقیناً نیاز ماست به اینکه خود را نسبت به جهان، مهم حس کنیم."
بنابراین نوشتن نیز همانند موسیقی برای روکانتن یک ضرورت برای رهایی از نقصان وجود و گریز از چنگال تهوع است.
شاید این داوری شتابزده ‌نباشد اگر بگوییم که رمان‌ها و داستان‌های کوتاه سارتر نظیر "تهوع" (۱۹۳۸)، "دیوار" (۱۹۳۷) و "راه‌های آزادی" اثرگذارترین و ماندنی‌ترین کتاب‌های او هستند. در یک نگاه کوتاه می‌توان گفت که در این آثار توضیحات پدیدارشناسانه از حوادث روزمره به نمایش گذاشته شده‌اند. شخصیت‌های داستانی سارتر در میدان مغناطیسی قرار دارند که یک قطب آن آزادی و مسئولیت و قطب دیگر آن محدودیت‌ها و موانع است.

#علی_محمدی
کارشناس ارشد روان‌شناسی

@drsargolzaei
Forwarded from آفتاب مهر
🔸۴ جلسه ۳ ساعتی
شنبه ها ساعت ۱۰ صبح تا ۱۳
شنبه ۲۸ بهمن -۵ و ۱۲ و ۱۹ اسفند
شهریه ۳۴۰۰۰۰تومان
پیش ثبت نام: ۸۸۱۰۹۳۴۹
Forwarded from اتچ بات
#چشم_تاریخ
#بازداشتگاه

فرشته علیزاده، فعّال دانشجویی دانشگاه الزهرا و مسؤول بُرد انجمن این دانشگاه بود که در میان درگیری‌های پس از حمله شبه‌ِ نظامیان انصار حزب‌الله و پلیس به خوابگاه دانشجویان در کوی دانشگاه تهران در وقایع ۱۸ تیر ۱۳۷۸ ناپدید شد.
سعید زینالی متولد ۱۳۵۵ دانشجوی دیگری بود که در جریان اعتراضات دانشجویی پس از حمله به کوی دانشگاه در تیر ۱۳۷۸ توسط نیروهای امنیتی در منزل بازداشت شد و تاکنون خبری از وی به دست نیامده است.
زهرا کاظمی خبرنگار کانادایی - ایرانی بود که در مسافرتی به قصد تهیهٔ گزارش از ایران، به جرم عکس‌برداری حین تجمع برخی از خانواده‌های زندانیان در مقابل زندان اوین، در تیرماه 1382 بازداشت و در 55 سالگی در زندان درگذشت.
امیدرضا میرصیافی متولد ۱۲ مرداد ۱۳۵۹ نویسنده وبلاگ «روزنامه‌نگار» و تهیه کننده مقاله در زمینهٔ موسیقی بود. وی به‌دلیل مطالبی که در وبلاگ روزنامه‌نگار منتشر ساخته بود در آبان 1387 از سوی دادگاه انقلاب به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام به شش ماه زندان، و به اتهام توهین به رهبر قبلی و فعلی جمهوری اسلامی به دو سال حبس محکوم گردید. وی در ۲۸ اسفند ۱۳۸۷ در زندان اوین و در سن ۲۸ سالگی درگذشت. «مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران» علت درگذشت وی را «فشار روانی و عدم دریافت کمک‌های پزشکی» اعلام کردند.
محسن روح‌الامینی، محمد کامرانی و امیر جوادی‌فر از جمله دستگیرشدگان تظاهرات جنبش سبز در ۱۸ تیر ۱۳۸۸ بودند که پس از بازداشت به بازداشتگاه کهریزک انتقال داده و کشته شدند. رامین قهرمانی نیز از دیگر کشته شدگان این بازداشتگاه است.
دکتر رامین پوراندرجانی پزشکی که دوران خدمت وظیفه خود را در این بازداشتگاه می‌گذرانده ‌است در ۱۹ آبان ۱۳۸۸ در بهداری بازداشتگاه درگذشت. مقامات حکومتی علت مرگ وی را مسمومیت دارویی و فرمانده پلیس خودکشی عنوان کرد، امّا مسؤولان از کالبد شکافی جسد وی جلوگیری کردند.
کیانوش آسا دانشجوی کارشناسی ارشد رشتهٔ مهندسی شیمی در دانشگاه علم و صنعت ایران، فعال محیط زیست و نوازنده بود. و در جریان تظاهرات روز دوشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ در میدان آزادی تهران ناپدید شد و روز ۳ تیر ماه ۱۳۸۸ در سردخانهٔ پزشکی قانونی توسط خانواده‌اش شناسایی شد. آسا در اثر اصابت دو گلوله کشته شده‌بود. خانوادهٔ وی می‌گویند که تا پیش از سوّم تیر بارها به آن‌ها اعلام شده‌بود که فرزندشان در زندان اوین به‌سر می‌برد.
ستّار بهشتی کارگر و وبلاگ‌نویس ایرانی بود که در تاریخ ۹ آبان ماه ۱۳۹۱ توسط پلیس فتا دستگیر شد. او به اتّهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق فعالیت در شبکهٔ اجتماعی و فیس بوک بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل شده بود. ستار بهشتی در جریان بازجویی درگذشت. بر اساس گزارش ثبت شده در روابط عمومی بهشت زهرای تهران، بهشتی در ۱۳ آبان ماه 1391 در 35 سالگی فوت کرده‌است.
سینا قنبری جوان معترض ایرانی که در جریان تظاهرات ۱۳۹۶ ایران توسط نیروی انتظامی بازداشت شده بود پس از انتقال به زندان اوین در روز ۱۷ دی‌ماه 1396 در بند قرنطینهٔ این زندان در سن 22 سالگی درگذشت.

@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#واکاوای_حریم‌خصوصی_به‌لحاظ_‌روانشناسی

گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش چهارم

· چه نسبتی میان مرزهای حریم خصوصی و فرهنگی که فرد در آن رشد پیدا کرده وجود دارد؟

در فرهنگ‌هایی که آن فرهنگ‌ها collectivist هستند، یعنی اولویت را به جمع می دهند، آدم ها مرتب دور هم جمع می‌شوند در هیئت ها، در کلوپ ها، باشگاه ها و در جاهای مختلف کارها را جمعی انجام می‌دهند، مالکیت‌های جمعی دارند و خانواده‌های گسترده وجود دارد، آن فرهنگ‌ها امنیت شان از آزادی بیشتر است و اساساً شما می‌بینید که حریم خصوصی در این فرهنگ ها آنقدر مهم نیست، مثلاً چند سال پیش من در محلّه ی هندی های بانکوک قدم می زدم، با تعجب دیدم درب تمام خانه ها باز است، همه راحت در خانه لم داده اند تلویزیون نگاه می کنند یا غذا می خورند، هرکس که از کوچه رد می شود داخل خانه ها را می بیند و آنها هم با این مسئله راحتند!
من خاطرم می‌آید وقتی بچه بودم، در اغلب محلّه‌هایی که ما زندگی می‌کردیم که معمولا محله‌های متوسط شهرستان ها بودند، بعد از ظهرهای تابستان اغلب مردم می‌آمدند در کوچه گلیم و فرش پهن می‌کردند و همه پهلوی هم می‌نشستند و راجع به همه چیز شان با هم صحبت می‌کردند و وقتی یک آدمی وارد کوچه می‌شد که به خانه‌اش برود با همه احوالپرسی می‌کرد و همه هم از سر گوچه تا ته کوچه تماشایش می‌کردند. نوجوان‌ها اندکی معذب می‌شدند چون نیاز به استقلال داشتند، می‌گفتند از سر کوچه تا اینجا مثلا ده نفر با من سلام‌علیک کردند و احوال پدر و مادرم را پرسیدند، همه هم دارند من را نگاه می‌کنند، بعد من اگر قرار باشد با دوستم به خانه بیایم و برگردم همه خبردار می‌شوند. درحالی‌که از نظر همسایگان ، این مساله‌ی حریم خصوصی مهم نبود برای این که آنها در یک فرهنگ کالکتیویست زندگی می‌کردند. اگر یک نفر هم دچار بیماری می‌شد، یکی آش می‌پخت، یکی شربت درست می‌کرد، ‌یکی دکتر می‌برد، یکی از او پرستاری می‌کرد. طبعاً همه هم از جیک و پیک هم خبر داشتند و معمولاً کسی فکر نمی‌کرد که چرا وارد حریم خصوصی من شدید. حتی من خاطرم می‌آید که مثلاً زمانی در یک محلّه یک نفر تلویزیون داشت، یک شب در هفته که تلویزیون سریال جذّابی داشت، چند خانواده جمع می‌شدند در خانه‌ی او و تلویزیون نگاه می‌کردند. نه او شاکی می‌شد که چرا به حریم خصوصی خانواده و تلویزیون ما احترام نمی‌گذارید و نه آنها تصور می‌کردند این کار تجاوز کردن است. امّا مثلا در فرهنگ غربی به خصوص فرهنگ آمریکا، یکی از مهم‌ترین فضیلت‌های آدم‌ها اتکابه‌نفس و استقلال است؛ بنابراین شما می‌بینید که در فیلم‌های سینمایی هالیوودی، همیشه قهرمان فیلم، یک آدمِ تنهاست که مسائل را به‌صورت team work حل نمی‌کند بلکه خودش به‌صورت فردی مسائل را حل می‌کند. حتی اگر تیمی هم وجود دارد در آن تیم یک نفر نخبه‌ی آن تیم است. این نخبه‌گرایی و این فردگرایی باعث می‌شود که آنجا حریم خصوصی خیلی مهم باشد و شما اگر در مترو سرت را پایین نیندازی و دیگران را نگاه کنی، اگر که توریست نباشید آنها خیلی جا می‌خورند و می‌گویند این آدم به چی دارد نگاه می‌کند؟! ولی به هر حال از توریست‌ها انتظار رفتاری که با فرهنگ آنها مغایر باشد را دارند.
حالا ما ایرانی‌ها در نقطه‌ای گیر کرده ایم که از یک طرف یک فرهنگ جمع‌گرا داریم، همان فرهنگی که همه با همدیگر می‌رفتند خواستگاری و وقتی بله‌برون بود پنجاه نفر جمع می‌شدند و به بله‌برون می‌رفتند و وقتی جهیزیه می چیدند همه را به‌ خانه‌ی نوعروس دعوت می‌کردند که جهیزیه اش را تماشا کنند و خریدهای عروسی را دسته‌جمعی می‌رفتند انجام می‌دادند و چادر نماز و لباس خواب عروس را هم به همه نشان می‌دادند که اینها خریدهای عروس هست و همه هم کف می‌زدند و نُقل می‌پاشیدند، یک طرفمان این است و هنوز هم این مراسم را حداقل در بخش زیادی از شهرستان‌ها داریم؛ از آن طرف داریم با عصر صنعتی مواجه می‌شویم و فرهنگ عصر صنعتی که یک فرهنگ individualist و تفرّدگرای غربی است که آن فرهنگ به ما می‌گوید متکی به نفس باش و حریم خصوصی و استقلال داشته باش.

@drsargolzaei
Forwarded from اتچ بات
#چشم_تاریخ
#نسل_کشی_رواندا

در آوریل ۱۹۹۴، رواندا بیش از ۷ میلیون نفر جمیعت داشت که از سه گروه قومی تشکیل می‌شد: هوتو (۸۵٪)، توتسی (۱۴٪ جمیعت) و توا (۱٪). دو گروه هوتو و توتسی در حقیقت بسیار بهم شبیه هستند. هر دو یک زبان را صحبت می‌کنند، در یک منطقه زندگی می‌کنند و آداب و رسوم مشابهی دارند.
در دوران قبل از استعمار، توتسی‌ها در ردهٔ بالاتری از اجتماع قرار داشتند و هوتوها طبقهٔ پایین‌تر اجتماع محسوب می‌شدند. پس از انتقال رواندا به عنوان مستعمره به حکومت بلژیک (پس از شکست آلمان در جنگ جهانی) در رواندا سیاستی در پیش گرفته شد که در آن اقلیت توتسی و اکثریت هوتو به اختلافات قومی و نژادی کشیده شدند. این سیاست توسط بلژیکی‌ها که سرپرستی مستعمره رواندا را بعد از جنگ جهانی اول بر عهده داشتند در رواندا بنا نهاده شد؛ شب ششم آوریل ۱۹۹۴ به هواپیمای حامل رئیس جمهوری وقت رواندا و رئیس جمهوری بوروندی که هر دو از قوم هوتو بودند شلیک شد. هواپیما سقوط کرد و همه سرنشینان آن کشته شدند. افراط گرایان هوتو جبههٔ هواداران رواندا را مسئول این حمله دانستند و بلافاصله دست به کشتار دسته جمعی زدند. جبههٔ هواداران رواندا اعلام کرد که هواپیما توسط خود هوتی‌ها منهدم شده است تا به آن‌ها بهانه‌ای برای قتل‌عام دهد. ا آغاز نسل‌کشی سازمان یافته که ۱۰۰ روز طول کشید، ۸۰۰٬۰۰۰ (آمار سازمان ملل) یا ۱٬۰۷۱٬۰۰۰ (آمار دولت رواندا) از قوم برتر توتسی و هوتوهای میانه رو که از پیروی از دستورها هوتوهای تندرو ممانعت کرده بودند کشته شدند. حزب وابسته به دولت، در آن زمان یک شاخه جوانان به نام «اینتراهاموه» داشت که تبدیل به یک نیروی شبه نظامی شد که جریان نسل‌کشی را دنبال می‌کرد. تندروهای هوتو یک ایستگاه رادیویی و روزنامه به راه انداخته بودند که نفرت پراکنی می‌کردند و مردم را با پیام‌هایی از جمله اینکه علف‌های هرز و سوسک‌ها را ریشه کن کنید به کشتن توتسی‌ها تشویق می‌کردند. اسامی آنهایی که باید کشته می‌شدند در رادیو اعلام می‌شدند. حتی راهبه ها و کشیش ها در کشتارها نقش داشتند، از جمله در کشتار مردمی که به کلیساها پناه برده بودند! نسل‌کشی با شکست هوتوها از نیروهای نظامی گردآوری شده از بین توتسی‌ها و سایر کشورهای آفریقایی متوقف شد و بعدها دادگاهی برای محاکمه سران نسل‌کشی تشکیل شد. هم اکنون هزاران نفر از توتسی‌های زنده مانده از نسل‌کشی سعی می‌کنند با ۲ میلیون هوتوی شرکت کننده در کشتار همزیستی مسالمت آمیزی داشته باشند.

@drsargolzaei
كارگاه مشترك پاياني با عنوان
بعد از سلام چه مي گوييد؟ چگونه خودتان و كسب و كارتان را اثر گذار معرفي كنيد.
سه شنبه يكم اسفند ماه (ساعت 14 تا 20، مجموعا 6 ساعت)

مبلغ: 150.000 تومان

ثبت نام تا تاریخ ١٨ بهمن با تخفیف 120.000 تومان خواهد بود.

مدرسين :
دكتر محمد رضا سرگلزايي
دكتر سيد ايمان ايرانمنش

آنچه در این دوره خواهید آموخت:

١- ديالكتيك انساني
٢-بند بازي بين كشف و خلق خود و ديگري
٣-خود ابرازي اجتماعي، فرهنگي و معنوي
٤-معرفي خود-برند (presentation skills)
٥-فنون روانشناسي در مصاحبه شغلي مؤثر

جهت کسب اطلاعات بیشتر روزهای شنبه تا چهارشنبه از ساعت ١٧ تا ١٩ با شماره 09383250979 تماس حاصل فرمایید.
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

با درود و وقت بخیر خدمت استاد گرامی
سؤالی داشتم راجع به زندگی زیست نشده. اول اینکه زندگی زیست نشده رو تا کجا میشه ادامه داد و زندگی کرد؟ یعنی حد و مرزهاش کجاست؟ با اینکه میدونم نمیشه برای همه نسخه واحدی پیچید ولی اون حد تجربه کردنش تا کجاست؟ دوّم این که من وقتی خودم رو مقایسه میکنم با دوستانم احساس میکنم که یک سری از چیزا رو تجربه نکردم و به نوعی اخلاقی زیستم یا بزرگتر از سنم رفتار کردم و به دنبال درس و کار و مسئولیت پذیری بودم ولی این نوعی تعارض رو در من به وجود آورده که در جواب به اون فکری که میگه چرا تجربه نکردی میگم پس من برترم که اینکارها رو کردم و برم تو زندگیم به یک شهرت یا محبوبیتی برسم تا اینکه برتری خودم رو اثبات کنم ولی در این بین تا رسیدن به اون حدی که تصور کردم قطعا با حال خوبی پیش نمیرم و به همین خاطر به این فکر افتادم که برم اون قسمت ها رو هم زیست کنم. مساله دیگه ­ای که هست وقتی کلی تر و بدون حذف و تعمیم و تحریف نگاه میکنم میبینم که نه اونقدرها هم زندگی نزیسته ندارم ولی خب انسان موجود حریصیه و میخواد همیشه بیشتر داشته باشه و باز این خودش باعث تعارض میشه. خواستم ببینم آیا این تعارضات طبیعیه؟ و در صورت طبیعی بودنش فقط باید دید و پذیرفت یا راهکارهایی برای برون ریزی و کاتارسیس وجود داره؟
با سپاس
برقرار باشید

پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام
در یونان باستان فیلسوفان «رواقی مسلک» توصیه می کردند که انضباط و فداکاری پیشه کنیم و به وظایف مان در قبال جامعه عمل کنیم، در همان زمان فیلسوفان «کلبی مسلک» نظام اجتماعی را به سخره می گرفتند و ارضای نیازهای غریزی را توصیه می کردند. در چین باستان هم کنفوسیوس انضباط و خدمت را توصیه می کرد و لائوتزو همسویی با قانون طبیعت را. همین اختلاف رأی در زمانهٔ ما نیز وجود دارد، دکتر الکسیس کارول در کتاب راه و رسم زندگی اش، شیوهٔ رواقی-کنفوسیوسی را توصیه می کند در حالی که باگوان راجنیش اوشو در کتاب هایش شیوهٔ کلبی-لائوتزویی را. در دوران پس از رنسانس فیلسوفان اصالت عقلی به دیدگاه رواقی-کنفوسیوسی نزدیک بودند و فیلسوفان رومانتیسیست به دیدگاه کلبی-لائوتزویی. در ادبیات یونگی که تحت تأثیر فلسفهٔ رومانتیسیسم قرار دارد بحث «زندگی نزیسته» مطرح شده است و افراد زیادی را درگیر خود کرده است، ولی باید توجه داشته باشیم که نظرات یونگ در فلسفهٔ رومانتیسیسم ریشه دارند و از آنجا که فاقد آزمون پذیری هستند نمی توانیم آنها را همچون یک توصیهٔ طبّی تجویز کنیم.

تندرست و سربلند باشید

T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

عرض سلام و ادب دارم خدمت استاد ارجمند جناب آقای دکتر سرگلزایی
حدود 2 سالی میشه که مطالب بسیار مفید کانالتونو دنبال میکنم و جا داره از زحمات ارزشمندتان به نوبه خودم قدردانی کنم. سوالی داشتم خدمتتون راجع به دلایل خودزنی دختر بچه های نوجوان 11 سال به بالا که کنترل خشم و فشار احساسات درونی براشون سخته و دست به خودزنی می زنند، نوارهای صوتی روش های ریلکسیشن و مدیتیشن هم بهشون دادیم اما با این حال همچنان کنترلی بر خشمشان ندارند. خواهشمندم راهکاری در این زمینه پیشنهاد بفرمایید
و همچنین لیستی از کتاب هایی که مناسب سنین دختران نوجوان هست که مطالعه کنند ممنون میشم ذکر بفرمایید
و نیز لیستی از کتاب های لازم در زمینه فرزند پروری در دوره نوجوانی ذکر بفرمایید ممنون میشم.
با سپاس فراوان

پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام
اوّل - بنده مقاله ای با عنوان #خالکوبی_خودزنی_هویت نوشته ام که در تاریخ بیستم ماه مِی 2017 در کانال تلگرام گذاشته شده، در این مقاله به دلایل شیوع خودزنی های نمایشی در نوجوانان و روش برخورد با این پدیده پرداخته ام.
دوّم- کتاب های «ماجراهای عاشقانه»، «من این سرنوشت را نمی خواهم» و «زندگی، فکر و دیگر هیچ» نوشتهٔ بنده که توسط انتشارات همنشین در بستهٔ مهارت های زندگی منتشر شده اند و کتاب های «یک، دو، سه، حرکت» و «بفرمایید، نوبت شماست» بنده که توسط انتشارات بهار سبز منتشر شده اند برای نوجوانان کتاب های مناسبی هستند.
سوّم- جلد سوّم کتاب «با بچّه ها گفتن، از بچّه ها شنیدن» نوشته آدل فابر از انتشارات دایره راهنمای مناسبی برای گفتگو با نوجوانان ارائه می دهد.

تندرست و شادکام باشید

T.me/drsargolzaei
#مقاله
#خالکوبی_خودزنی_هویت

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

در سال های اخیر با موجی از خالکوبی و نمایش های خودزنی در نوجوانان و جوانان جامعه مان مواجه بوده ایم.
در پاسخ به این پرسش که چه فرایندی باعث رشد تصاعدی این رفتارها شده است من به موضوع "هویّت" می پردازم.
هویّت پاسخی است که هر کدام از ما به پرسش "من کیستم؟" می دهیم. یک نفر خود را با پدرش توصیف می کند، یک نفر با میهنش، یک نفر با مذهبش و یک نفر با بدنش.
کودکان کمتر درگیر پرسش "من کیستم؟" هستند. چرا که هویّت آن ها تابعی است از والدین شان، اما از آغاز نوجوانی با رشد بدنی و تلاش برای ورود به جامعه، نوجوانان تلاش می کنند خود را مستقل از والدین تعریف کنند، اینجاست که دوران نوجوانی با "بحران هویت" مشخص می شود. یکی از راه های کنار آمدن با "خلاء هویّت" در نوجوانان و جوانان فرایند "عضویّت" است. نوجوان می کوشد عضو گروه همسالان خود شود و برای پذیرفته شدنش در گروه ، شروع به پیروی از "آیین های گروه" می کند. این آیین های نانوشته در دیالکتیک بین فرد و گروه به شکل تصاعدی بازتولید می شوند و ما با پدیدهٔ مُد مواجه می شویم. رشد بدن و بلوغ جنسی در نوجوانی باعث می شود که "بدن" یکی از هسته های مهم هویتی نوجوانان باشد؛ در نتیجه مُدهای بدنی در نوجوانی بیش از سایر سنین نمود می یابند.
نوجوانان با عکس گرفتن از خالکوبی ها و زخم های خودزنی و گذاشتن این عکس ها در شبکه های اجتماعی در پی کسب تایید از همسالان و عضویت در گروه و در نتیجه حل بحران هویت هستند.
راه حل چیست؟ اوّل این که برخوردهای مستقیم با این رفتارها و تنبیه و تحذیر و منع و پند بر ضد آن ها هیچ تأثیر اصلاحی ندارند. پرداختن مراجع قدرت (والدین - مدرسه و حکومت) به این پدیده ها، بیشتر این باور را در نوجوان تقویت می کند که توانسته اقتدار این مراجع را به چالش بکشد، چنین احساس قدرتی باعث تقویت این رفتارها می شود.
دوّم این که به تلاش نوجوانان برای کسب استقلال احترام بگذاریم، برای این تلاش ارزش قائل شویم و مسیر های سازنده ای را برای ابراز این استقلال ایجاد نماییم. اعطای حق انتخاب به دانش آموزان مدرسه برای تصمیم گیری راجع به برنامهٔ درسی و تفریحی و ساختارهای آموزشی و اجتماعی مدرسه و اعطای حق رأی به نوجوانان در خانه برای تصمیم گیری در امور خانواده مسیر امنی را برای جریان یافتن انرژی اعتراض نوجوانان فراهم می کند. 
سوّم این که آموزش "تفکّر نقّاد" به نوجوانان تلقین پذیری افراطی آن ها نسبت به گروه همسالان را کاهش می دهد و باعث می شود آن ها به شکلی گزیده و آگاهانه با آیین های گروهی همانند سازی کنند. برای این که آموزش تفکّر نقّاد نتیجهٔ عملی داشته باشد باید شجاعت این را داشته باشیم که مورد نقد قرار بگیریم. بسیاری از والدین، معلمان و مدیران مدارس و نیز نهادهای حکومتی نسبت به نقد موضع دفاعی دارند و تمایل دارند "نقد ویترینی" را جایگزین نقد واقعی کنند، به این دلیل برنامه های آموزش تفکّر نقّاد اغلب شکلی نمایشی و غیر عملی به خود می گیرند. نوجوانی که به عنوان عضو یک خانواده و یک شهروند جامعه حق رأی، اجازه نقد و حق اعتراض و مخالفت داشته باشد کمتر ممکن است برای اثبات "من هستم" ساعد خود را با تیغ بخراشد و عکس آن را چون مدالی به پروفایل خود بیاویزد.

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
Forwarded from آفتاب مهر
جمعه ۴ اسفند ساعت ۱۶تا۲۰
شهریه ۴۵۰۰۰تومان
ثبت نام : ۸۸۱۰۹۳۴۹
@aftabemehr
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_کتاب
قسمت اول

نام کتاب: #رؤیاهای_انیشتن
نویسنده: #آلن_لایتمن
ترجمه: مهتاب مظلومان
انتشارات: چشمه
* * *
مقدمهٔ کتاب این مجموعه داستان ها را چنین معرفی می کند:
ما فقط يک چهره از زمان را مى‏ بينيم، ولى شايد به نوعى زمان‏ هاى مختلفى در دنياى واقعى ما جريان داشته باشد و اين مى تواند دليلى باشد براى بسيارى از شگفتى‏ هاى اطراف ما که نمى‏ توانيم براى آن‌ها توضيحى منطقى داشته باشيم. "آلن لايتمن"، "انيشتين" را در روزهايى تصور مى‏ کند که هنوز به فرضيه‌ي زمان دست نيافته است و هر کدام از فرضيه‏ هايى را که انيشتين مى ‏توانست متصوّر شود حدس زده و داستانى راجع ‌به آن مى‏ نويسد، به اين ترتيب که در تمام داستان ‏ها ساکنان شهر کوچکى در سوئيس را فرض مى‏ کند که آن زمان در دنياشان جريان دارد و به اين ترتيب چهره‏ هاى مختلف زمان را معرفى مى‏ کند.
ترجیح میدهم در ادامه یکی از داستان های کوچک این مجموعه را نقل کنم تا نمونه ای باشد از داستان های شیرین و جالب این کتاب:

۹ ژوئن ۱۹۰۵
تصور کنید که زندگی پایانی نداشته باشد.
ساکنان هر شهری، به طور غریبی دو قسمت شده‌اند: "بعدتر"ها و "بی‌درنگ"ها.
"بعدتر"ها عقیده دارند که احتیاج نیست برای ادامه تحصیل در دانشگاه یا برای یاد گرفتن یک زبان دیگر، یا خواندن آثار ولتر یا فهمیدن فرضیه‌های نیوتن، یا سعی برای پیشرفت، یا برای عاشق شدن، یا برای تشکیل خانواده عجله کرد. برای این کارها، زمان بی‌پایانی در اختیار دارند. در یک زمان بی‌کران، همه چیز انجام‌ شدنی است، پس انتظار هر چیز را می‌توان کشید. وانگهی عجله منتهی به اشتباه می‌شود. و چه کسی می‌تواند منطق آن‌ها را رد کند؟ خیلی ساده می‌توان "بعدتر"ها را در مغازه‌ها یا در گردشگاه‌ها شناخت. راحت راه می‌روند و لباس‌های نرم می‌پوشند. از خواندن هر مجله باز شده‌ای لذت می‌برند، خوششان می‌آید که جای مبل و صندلیشان را عوض کنند، همچون برگی که از درخت می‌افتد وارد بحث‌ها می‌شوند. "بعدتر"ها در کافه‌ها می‌نشینند و از امکانات زندگی صحبت می‌کنند.
"بی‌درنگ"ها بر این اصل هستند که در یک زندگی بی‌پایان می‌توانند هر چیزی را که به تصورشان می‌آید به انجام برسانند. به تعداد بی‌پایانی از موفقیت‌ها دست خواهند یافت. دفعات بی‌پایانی ازدواج خواهند کرد، به دفعات بی‌پایانی عقیده سیاسی عوض خواهند کرد. هرکسی وکیل، بنا، نویسنده، حسابدار، نقاش، پزشک و کشاورز خواهد شد. "بی‌درنگ"ها مرتب مشغول خواندن کتاب جدیدی هستند. شغل تازه و زبان‌های تازه یاد می‌گیرند. برای دست یافتن به امکانات بی‌پایان زندگی، زود شروع می‌کنند و هرگز آهسته کار نمی‌کنند. و چه کسی می‌تواند منطق آن‌ها را رد کند؟ به "بی‌درنگ"ها به راحتی می‌توان دست یافت. آن‌ها صاحب کافه، استاد، پزشک و پرستار یا سیاستمدار هستند. اینها کسانی هستند که وقتی نشسته‌اند، مرتب پاهایشان را تکان می‌دهند. آنها مجموعه‌ای از زندگانی را پشت سر می‌گذارند و حرص می‌زنند که هیچ‌چیز را از دست ندهند. وقتی "بی‌درنگ"ها، به‌طور اتفاقی همدیگر را کنار ستون‌های لوزی شکل آب‌نمای "زاهرینگر" می‌بینند، موفقیت‌های زندگیشان را با هم مقایسه می‌کنند. اطلاعاتشان را رد و بدل می‌کنند و نگاهی به ساعتشان می‌اندازند. وقتی دو "بعدتر" در همان‌جا با هم ملاقات می‌کنند، در حال نگاه کردن به موج‌های آب به آینده می‌اندیشند.
"بی‌درنگ"ها و "بعدتر"ها وجه مشترکی دارند. از یک زندگی بی‌پایان، تعداد بی‌پایانی خانواده بوجود می‌آید. پدربزرگ‌ها هیچ ‌وقت نمی‌میرند، پدر پدربزرگ‌ها، عمه بزرگ‌ها و دایی بزرگ‌ها و بقیه همین‌طور در این سلسله راست بالا می‌روند. همه زنده هستند و نصیحت می‌کنند. پسر هیچوقت از سایه پدرش بیرون نمی‌آید، دخترها هم همین حالت را با مادرشان دارند. هیچ‌کس نمی‌تواند خودش باشد.
وقتی مردی می‌خواهد کاری را شروع کند، مجبور است با پدر و مادرش، پدربزرگش و مادربزرگش، پدر پدربزرگ، مادر مادربزرگش صحبت کند، همین‌طور تا بی‌انتها، تا بتواند از اشتباهاتشان درس بگیرد. برای این که هیچ اقدامی واقعا تازه نیست. همه چیز را قبلا یکی از نیاکان در رده نسب‌ها به عهده گرفته است. در حقیقت، همه چیز انجام شده است. در ازایش بهایی باید پرداخت. زیرا در چنین دنیایی، از قید و بند موفقیت‌ها به خاطر جاه‌طلبی کم، کاسته شده است.

#علی_محمدی
کارشناسی ارشد روان شناسی

@drsargolzaei
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_کتاب
قسمت دوم

وقتی دختری با مادرش مشورت می‌کند، جوابی که می‌گیرد نسبی است برای این که مادرش هم با مادر خودش مشورت می‌کند، این مادر باز با مادرش و همین‌طور تا بی‌نهایت، از آن‌جا که دخترها و پسرها نمی‌توانند خودشان تصمیمی بگیرند، از پدرها و مادرها هم نمی‌توان انتظار اندرز قابل اطمینانی داشت. پس پدر و مادرها سرچشمه اعتماد و ثبات نیستند. میلیون‌ها سرچشمه وجود دارد.
وقتی هر کاری باید میلیون‌ها بار بررسی شود، زندگی قابل اطمینان نیست. پل‌ها تا نیمه راه روی رودها زده و ناگهان قطع می‌شوند. ساختمان‌ ها تا نه طبقه بالا می‌روند ولی سقف ندارند. در یک خواربارفروشی، ذخایر زنجبیل، نمک، ماهی و گوشت گاو، با هر تصمیم جدید، و با هر مشاوره‌ای عوض می‌شود. جملات در حالت تردید باقی می‌مانند. نامزدی‌ها فقط چند روز پیش از ازدواج به هم‌می‌خورند. در کوچه‌ها و خیابان‌ها، مردم سرشان را برمی‌گردانند تا ببینند آیا کسی مراقبشان نیست.
این تاوان جاودانی بودن است. هیچ‌کسی کامل نیست، هیچ‌کس آزاد نیست. با گذشت زمان بعضی‌ها بر این تصمیم بوده‌اند که تنها راه زندگی کردن مردن است، برای این که مرگ انسان را از فشار گذشته رهایی می‌بخشد. این تعداد معدود از موجودات زیر نگاه خانواده، در دریاچه "کنستاس" فرو می‌روند یا از بالای کوه "مون‌لما" خود را پایین می‌اندازند برای این که به زندگی بی‌پایان‌شان خاتمه دهند. بدین‌ترتیب نیستی بر بی‌پایانی پیروز شده است، میلیون‌ها پاییز در برابر فقدان پاییز تسلیم گشته‌اند، میلیون‌ها ریزش برف در برابر فقدان ریزش برف، میلیون‌ها نصیحت در برابر فقدان نصیحت." (آرزوهای انیشتن، صفحات 77، 78 و 79)

#علی_محمدی
کارشناسی ارشد روان شناسی

@drsargolzaei
شروع دوره NLP جمعه ۴ اسفند

22908701
09365658632

میرداماد، میدان مادر . خیابان شاه نظری .کوچه ۱۴ . پلاک ۲۰
موسسه آوند
Forwarded from اتچ بات
#چشم_تاریخ
#فساد_سیاسی

سازمان شفافیت بین‌الملل، با استفاده از شاخص درک یا احساس فساد (Corruptions Perception Index: CPI)، کشورها را برحسب میزان فساد موجود در میان مقامات دولتی و سیاستمداران شان رتبه‌بندی می‌کند. به عبارت دیگر، این معیار، شاخصی است که رتبه فساد در بخش عمومی یک کشور را در میان سایر کشورهای جهان نشان می‌دهد. این شاخص که هرساله منتشر می‌شود، به‌وسیله معیارهای تعیین‌شده سازمان جهانی شفافیت بین‌الملل و دانشگاه پاساو در آلمان محاسبه می‌شود. سازمان بین‌المللی شفاف‌سازی در ۱۸۰ کشور جهان دفتر داشته و گزارش‌های سالانه خود را بر پایه معیارهایی از جمله بررسی مدیریت دولتی در کشورها، شرایط دسترسی شهروندان به خدمات عمومی، ساختار حقوقی و قضاییِ حاکم در کشورها و موقعیت بخش خصوصی تهیه می‌کند. مدیر اجرایی سازمان بین‌المللی شفاف سازی اعتقاد دارد:
این تنها دولت نیست که مسئول کاهش فساد است. مجلس، نهادهای مدنی، صاحبان مشاغل، رسانه‌ها و حتی شهروندان عادی نیز در کاهش فساد مسئول هستند. از آنجا که فساد برای همه نامطلوب است، مبارزه با آن نیز یک مسئولیت مشترک است.
طبق نمودار این سازمان، میزان فساد سیاسی در ایران، از یکصد و سی کشور دنیا شدّت بیشتری دارد.

@drsargolzaei
#آهنگ
#We_Shall_Overcome

We shall overcome.
We shall overcome.
We shall overcome some day.
Deep in my heart,
I do believe.
That we shall overcome,
Someday.

And we’ll walk hand in hand,
we’ll walk hand in hand,
we’ll walk hand in hand one day.
Deep in my heart,
I do believe.
That we will walk hand in hand,
One day.

And we’ll break down the prison walls.
We will tear down those prison walls.
Together we will tear down the prison walls on that day.
Deep in my heart,
I do believe.
That we will tear down all those prison walls,
on that day.

And the truth will set us free,
The truth will set us free,
The truth will set us all free,
On that day.

@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#واکاوای_حریم‌خصوصی_به‌لحاظ_‌روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش پنجم
(قسمت اول)

· نتیجه این تعارض چه می­ شود؟
مرزهای حریم خصوصی‌مان برای خودمان مرزهای نامشخص است و منجر به این می‌شود که ‌استانداردهای دوگانه داشته باشیم، هم بخواهیم همه برای ما کف بزنند و ما را تماشا کنند و هم بخواهیم که وقتی یک کاری انجام دادیم که ممکن است برای ما سرزنش ایجاد کند هیچ کس ما را نبیند و هیچکس نظر ندهد! هم بخواهیم که راجع به همه بپرسیم که چه کسی با چه کسی مثلاً رابطه‌شان چطوری شد، هم اینکه وقتی خودمان رابطه‌مان جوری می‌شود که دوست نداریم کسی راجع به آن صحبت کند، دلمان می‌خواهد که هیچ کس راجع به آن حرف نزند. مشکل ما در حوزه‌ی حریم خصوصی ناشی از این است که اولاً یک گیجی فرهنگی داریم، ثانیاً یک perfectionist و کمال طلبی داریم که دوست داریم همه چیز را همزمان با هم داشته باشیم و متوجه محدودیت انتخاب‌ها نمی‌شویم و ثالثاً به اینکه مهم‌ترین نیازمان چه هست خودآگاهی نداریم و در عین حال که می‌خواهیم نیاز آزادی‌مان تامین بشود، می‌خواهیم نیاز امنیت‌مان هم تامین بشود و برعکس.

· در رابطه با سلبریتی ها و رفتار متناقض شان در رابطه با حریم خصوصی و به خصوص در شبکه های مجازی صحبت کردید، اما از دیگر سو می بینیم که جامعه هم میل زیادی به سرک کشیدن در حریم خصوصی این افراد دارد. علت این میل چیست؟

ببینید اساساً خود سینما و خود رسانه‌های نظام سرمایه‌داری این میل را ایجاد می‌کنند؛ این میل در مردم وجود ندارد، این میل را خود رسانه ها ایجاد می‌کنند زیرا مرتب ذهن مردم را با تصاویر اینها بمباران می‌کنند. می‌خواهند کاپشن بفروشند عکس یکی از اینها را می‌گذارند، می‌خواهند مسواک بفروشند، عکس یکی از اینها را می‌گذارند، می‌خواهند چایی بفروشند عکس یکی از اینها را می‌گذارند. ما مرتب در بیلبوردها داریم با تصاویر اینها بمباران می‌شویم. ما مرتب در شبکه‌های اجتماعی با تصاویر و فیلم‌ها و صدای اینها بمباران می‌شویم. شما اگر به کیوسک‌های مطبوعاتی بروید اگر پنجاه تا مجله چیده شده، روی جلد چهل تاشان عکس اینهاست، بقیه‌اش هم عکس سیاستمدارها است و دو تایش عکس دو تا آدم نظریه پرداز، ادیب و فیلسوف است. خب ما داریم بمباران می‌شویم؛ مثل این می‌ماند که مثلاً به فردی غذای چرب بدهیم و بعد بگوییم تو چرا چاقی؟! خب چربی وارد بدنش کرده ایم دیگر! درنتیجه رسانه‌های نظام سرمایه‌داری، رسانه‌های نظام‌های توتالیتر و رسانه‌های نظام‌های فاشیستی مغز مردم را که به حال خود نمی‌گذارند. ما غریزه‌های طبیعی نداریم، غریزه‌های دستکاری‌شده داریم. آدم‌ها نمی‌توانند به celebrity ها فکر نکنند چون همه‌اش دارند اینها را می‌بینند و با آنها همانندسازی می‌کنند، درنتیجه وقتی فرد دارد به آنها فکر می‌کند، انگار دارد به خودش فکر می‌کند. آنها تبدیل به آرمان آدم‌ها می‌شوند، آنها تبدیل به بُت آدم‌ها می‌شوند. درنتیجه وقتی یکی از آنها یک کاری در زندگی‌اش می‌کند انگار یک بخشی از ما دارد آن کار را می‌کند.
ژان بودریلار یک اصطلاحی تحت‌عنوان «هایپر رئالیتی» دارد که به فارسی به «ابرواقعیت» یا «واقعیت افزوده» ترجمه‌اش می‌کنند. در آنجا می‌گوید رسانه یک واقعیتی را خلق می‌کند که از واقعیت فیزیکی دنیا قوی‌تر است، چرا؟ برای اینکه شما آنقدر که آقای x یا خانم y را در طول روز دارید در رسانه ها می‌بینید، آنقدر پسرعمویتان یا دخترخاله‌تان و یا رفیق دانشگاهی‌تان را نمی‌بینید. خب وقتی نمی‌بینید، مغزتان آن را می‌گذارد عقب و این را می‌گذارد جلو و با اینکه شما ممکن است که هیچ وقت با این آدم یک چایی هم نخورید، ولی آن واقعیت افزوده یا ابرواقعیتی که رسانه ایجاد کرده باعث می‌شود شما در طول روز این آدم را سر میزتان ببینید چون دارید عکسش را در روزنامه و مجله می‌بینید و یا تلویزیون روشن است و دارید او را می‌بینید. در نتیجه مغز ما فریب می‌خورد و او را سر میز خودش می‌بیند و در حالی که کسی که خانه‌ی بغلی است را نمی‌شناسد.

@drsargolzaei