Forwarded from اتچ بات
#چشم_تاریخ
#محمدعلی_شاه_قاجار
محمدعلیشاه قاجار (۱۲۵۱–۱۳۰۴ خورشیدی) ششمین پادشاه از سلسله قاجار و از مخالفان #مشروطه است كه به سبب به توپ بستن مجلس شوراى ملى شهرت دارد. وی از ۲۸ دی 1285 تا ۲۲ تیر ۱۲۸۸ پادشاه ايران بود.
او تحت تعلیم و تربیت آموزگار روسی خود، سرگی مارکوویچ شابشال (ملقب به ادیبالسلطان) زبان و فرهنگ روسی را آموخت. شابشال نفوذ زیادی بر محمدعلی میرزا داشت و او را علاقهمند به روسیه کرد.
محمدعلی شاه در روز تاجگذاریاش نمایندگان مجلس شورای ملی را دعوت نکرد. همچنین زمانی که حکم سلطنت مشروطه را نزدش آوردند، از امضای آن خودداری کرد. او از امضاکردن متمّم قانون اساسی مشروطه هم خودداری کرد، ولی با اعتراضات سراسری مردم بهناچار آن را امضاء کرد، هرچند دشمنیاش با مشروطیت ادامه یافت. پس از آن به ستیز با مشروطهخواهان پرداخت و پس از چندی کش و قوس سرانجام شمشیر را از رو بسته و به کمک ولادیمیر لیاخوف روس، دستور به توپبستن مجلس شورای ملی را داد. در سال ۱۲۸۷ خورشیدی (۱۳۲۶ قمری)، محمدعلیشاه قاجار پس از آن که با مشروطهخواهان و مجلس از مخالفت درآمد، مرکز فرماندهی خود را در باغشاه قرار داد، در باغشاه ملکالممتکلمین و میرزا جهانگیرخان از رهبران مشروطه را به قتل رساند و بسیاری از مشروطهخواهان را به زندان انداخت. در این دوران که به استبداد صغیر معروف است محمدعلی شاه و #شیخفضلاللهنوری به شدت در مقابل مشروطه ایستادگی کردند.
در تاریخ ۲۲ تیر ۱۲۸۸ خورشیدی محمدعلیشاه پس از فتح تهران توسط مشروطهخواهان، به سفارت روسیه در تهران پناهنده و در آنجا متحصن شد. نهایتاً توسط مجلس عالی از مقام سلطنت خلع و مجبور به ترک ایران شد. مجلس عالی پسر ۱۲سالهاش احمد (شاه ) را به سلطنت منصوب کرد و برای محمدعلی میرزا نیز مقرری برابر ۱۰۰ تومان در هر ماه در نظر گرفت. وی پس از مدتی با کمک روسها در صدد بازگشت به ایران و کسب مجدد قدرت برآمد که شکست خورد. سپس به روسیه بازگشت و مقرریاش از سوی دولت ایران نیز قطع شد.
محمدعلی شاه همچون بیشتر شاهان قاجار خود را باورمند به دین و باورهای اسلامی مینمایاند. او تعدادی از روحانیون را در دربار خود مقام داده بود و از ایشان در مقابل روحانیون مشروطه خواه استفاده میکرد و با برخی ازایشان مانند شیخ فضل ا... نوری پیوندهای نزدیکی داشت. او همچنین مردی به شدت خرافاتی بود و انجام بسیاری از کارهایش را به فال و استخاره میسپرد. استخارههای محمدعلیشاه مشهور است. او به ویژه به یکی از علمای تهران به نام میرزا ابوطالب زنجانی اعتقاد داشت و تمام تصمیمات خود از قبیل عزل و نصب وزرا و سرکوب مخالفان را بر اساس پاسخهایی میگرفت که میرزا ابوطالب پس از استخاره به وی اعلام میکرد.
به انتخاب: #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
#محمدعلی_شاه_قاجار
محمدعلیشاه قاجار (۱۲۵۱–۱۳۰۴ خورشیدی) ششمین پادشاه از سلسله قاجار و از مخالفان #مشروطه است كه به سبب به توپ بستن مجلس شوراى ملى شهرت دارد. وی از ۲۸ دی 1285 تا ۲۲ تیر ۱۲۸۸ پادشاه ايران بود.
او تحت تعلیم و تربیت آموزگار روسی خود، سرگی مارکوویچ شابشال (ملقب به ادیبالسلطان) زبان و فرهنگ روسی را آموخت. شابشال نفوذ زیادی بر محمدعلی میرزا داشت و او را علاقهمند به روسیه کرد.
محمدعلی شاه در روز تاجگذاریاش نمایندگان مجلس شورای ملی را دعوت نکرد. همچنین زمانی که حکم سلطنت مشروطه را نزدش آوردند، از امضای آن خودداری کرد. او از امضاکردن متمّم قانون اساسی مشروطه هم خودداری کرد، ولی با اعتراضات سراسری مردم بهناچار آن را امضاء کرد، هرچند دشمنیاش با مشروطیت ادامه یافت. پس از آن به ستیز با مشروطهخواهان پرداخت و پس از چندی کش و قوس سرانجام شمشیر را از رو بسته و به کمک ولادیمیر لیاخوف روس، دستور به توپبستن مجلس شورای ملی را داد. در سال ۱۲۸۷ خورشیدی (۱۳۲۶ قمری)، محمدعلیشاه قاجار پس از آن که با مشروطهخواهان و مجلس از مخالفت درآمد، مرکز فرماندهی خود را در باغشاه قرار داد، در باغشاه ملکالممتکلمین و میرزا جهانگیرخان از رهبران مشروطه را به قتل رساند و بسیاری از مشروطهخواهان را به زندان انداخت. در این دوران که به استبداد صغیر معروف است محمدعلی شاه و #شیخفضلاللهنوری به شدت در مقابل مشروطه ایستادگی کردند.
در تاریخ ۲۲ تیر ۱۲۸۸ خورشیدی محمدعلیشاه پس از فتح تهران توسط مشروطهخواهان، به سفارت روسیه در تهران پناهنده و در آنجا متحصن شد. نهایتاً توسط مجلس عالی از مقام سلطنت خلع و مجبور به ترک ایران شد. مجلس عالی پسر ۱۲سالهاش احمد (شاه ) را به سلطنت منصوب کرد و برای محمدعلی میرزا نیز مقرری برابر ۱۰۰ تومان در هر ماه در نظر گرفت. وی پس از مدتی با کمک روسها در صدد بازگشت به ایران و کسب مجدد قدرت برآمد که شکست خورد. سپس به روسیه بازگشت و مقرریاش از سوی دولت ایران نیز قطع شد.
محمدعلی شاه همچون بیشتر شاهان قاجار خود را باورمند به دین و باورهای اسلامی مینمایاند. او تعدادی از روحانیون را در دربار خود مقام داده بود و از ایشان در مقابل روحانیون مشروطه خواه استفاده میکرد و با برخی ازایشان مانند شیخ فضل ا... نوری پیوندهای نزدیکی داشت. او همچنین مردی به شدت خرافاتی بود و انجام بسیاری از کارهایش را به فال و استخاره میسپرد. استخارههای محمدعلیشاه مشهور است. او به ویژه به یکی از علمای تهران به نام میرزا ابوطالب زنجانی اعتقاد داشت و تمام تصمیمات خود از قبیل عزل و نصب وزرا و سرکوب مخالفان را بر اساس پاسخهایی میگرفت که میرزا ابوطالب پس از استخاره به وی اعلام میکرد.
به انتخاب: #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
Telegram
attach 📎
Forwarded from مرکز تخصصی هیپنوتیزم اریکسونی، انالپی و هیپنوآنالیز
سوپرویژن تربیت رواندرمانگر
ناظر بالینی دکترسرگلزایی
از 23 بهمن (روزهای دوشنبه از 17تا19)
ثبت نام تلفنی👇
09123336716 - 88063547
ثبت نام تلگرامی 👇
https://t.me/joinchat/BJoObj-9TGJYPeKZi3XTGg
.
ناظر بالینی دکترسرگلزایی
از 23 بهمن (روزهای دوشنبه از 17تا19)
ثبت نام تلفنی👇
09123336716 - 88063547
ثبت نام تلگرامی 👇
https://t.me/joinchat/BJoObj-9TGJYPeKZi3XTGg
.
Avaz Goosheh Daad-(SONG95.IR)
Mohammad Reza Shajarian
#آهنگ
#زمستان
خواننده: #شجریان
هنر مندان: استاد کلهر(کمانچه)
استاد علیزاده(تار)
استاد همایون شجریان(ضرب-آواز)
شاعر: #اخوان_ثالث
@drsargolzaei
#زمستان
خواننده: #شجریان
هنر مندان: استاد کلهر(کمانچه)
استاد علیزاده(تار)
استاد همایون شجریان(ضرب-آواز)
شاعر: #اخوان_ثالث
@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش دوم
· جناب دکتر چطور است که بعضی از نوجوانان و جوانان حریم خصوصی سفت و محکمی برای خود در برابر خانواده شان دارند امّا خصوصی ترین مسائل شان را با غریبه ها در شبکه های اجتماعی به اشتراک می گذارند؟
وقتی که ما در یک آدمی این تعارض را میبینیم، از یک طرف ادعا میکند که حریم خصوصی میخواهد و مثلا اعضای خانوادهاش اجازه ندارند بدون اجازه وارد اتاقش بشوند، یا اعضای خانوادهاش اجازه ندارند عضو فیسبوک یا اینستاگرامش باشند ولی در همان حال صدها آدم ناشناس مثلا عضو فیسبوک و اینستاگرام او هستند و عکسهای خصوصی بدنش را، شرایط روانی اش را و وضعیت اتاقش را در آنجا به اشتراک میگذارد، نشان می دهد که آن فرد راجع به نیازها و اولویتهای خودش دچار سردرگمی شده است، میشود به تعبیر ساده گفت که «هم خدا را میخواهد و هم خرما را» و نمیداند که اولویتش چه هست و یکی از مهمترین دلایل مشکلات روانی-اجتماعی آدمها و مشکلات بینفردی آدمها این است که در ذهن شان اولویتبندی ندارند و علت این که اولویتبندی ندارند یکی این است که خودآگاهی ندارند و نمیتوانند فکر بکنند که الان «مهمترین نیاز من» چه است، دلیل دوّم می تواند این باشد که در ذهن شان تمامیّتطلبی یا کمالطلبی (perfectionism) شکل گرفته و فکر میکنند که میشود همه چیز را با هم داشت؛ مثلاً فکر میکنند که میتوانند درس نخوانند و در رشتههای خوب دانشگاه های خوب قبول شوند یا فکر میکنند میتوانند هر غذایی را که دل شان خواست بخورند ولی باز هم خوشهیکل باشند یا فکر میکنند میتوانند به دیگران سخن تند و کنایه آمیز بگویند و متلک بیندازند و محبوب هم باشند. متوجه این نیستند که در زندگی ما مجبوریم انتخاب کنیم و در هر انتخابی داریم چیزهایی را از دست میدهیم. فکر میکنند انتخاب کردن یعنی به دست آوردن و کسب کردن؛ درحالیکه ما وقتی یک غذایی را از منوی یک رستوران انتخاب میکنیم، داریم ده تا غذا را همزمان از دست میدهیم. وقتی از بین آدمها به یک نفر نزدیک میشویم، داریم از چند نفر فاصله میگیریم.
· این عدم مواجهه با واقعیت چرا اتفاق می افتد؟ آموزش درست ندیده اند؟
این ماجرا در سیستم باورهای ما خیلی وقتها تحتتاثیر رسانه شکل میگیرد؛ رسانهای که مرتب راجع به آدمهایی تبلیغ میکند که هم خوشتیپ هستند، هم پولدار هستند، هم باهوش هستند و هم قوی هستند. شما قهرمانهای فیلمهای سینمایی را که میبینید هم یک تنه ده نفر را حریف هستند، هم بسیار شریف هستند، هم از همه باهوشتر هستند، هم از همه زیباتر هستند و هم از همه ماشینهای بهتری دارند؛ این تصویر، ناخودآگاه یک پُرتوقّعی و تمامیتطلبی را به ذهن ما تزریق می کند که ما فکر میکنیم همه چیز را میتوانیم همزمان داشته باشیم. آن وقت در عین حال که بهشدت نیاز به حریم خصوصی داریم و فکر میکنیم هیچ کس نباید در کار من دخالت بکند، هیچ کس نباید من را چک بکند و هیچ کس نباید از من بپرسد چون این حریم خصوصی من است؛ در همان حال هم دل مان میخواهد هزاران نفر ما را ببینند و ما را follow کنند و برایمان like بزنند! این توقع منجر به این میشود که به قول انگلیسیها که میگویند «طمع، همه چیز را میخواهد و همه چیز را از دست میدهد» (Greed wants all, loses all)، ما «از اینجا مانده و از آنجا رانده» بشویم. مهمترین نمونهاش همین celebrity ها یا سوپراستارها هستند که از طرفی همهشان هر لحظه دارند اخبار و اطلاعات زندگی خصوصی خودشان را به دیگران اطلاع میدهند مثلاً بچهشان یک روزه میشود عکس میاندازند و در اینستاگرامشان میگذارند؛ نامزد میکنند عکسش را میگذارند، بعد به هم میخورد عکس و خبر میگذارند. راجع به ازدواج شان مصاحبه میکنند، راجع به طلاق شان فیلم تولید میکنند، ازدواج شان را رسانهای میکنند و دل شان میخواهد میلیونها نفر آدم آنها را ببینند و جزو افتخارات شان هم این است که مثلاً فلانی دو میلیون follower دارد و من سه میلیون follower دارم. در عین حال وقتی آدمها یک جایی ازشان فیلم میگیرند که حالا روسریاش افتاده یا خمیازه کشیده یا مست کرده؛ آن وقت آنها شروع به شکوه میکنند و شاکی میشوند که «شما مگر حریم خصوصی نمیفهمید؟!» ، «شما مگر فرهنگ ندارید؟!»، «چرا در حریم خصوصی من وارد میشوید؟!»؛ این دقیقاً چشمگیرترین مصداق گیجی و سردرگمی در حوزهی اولویتبندی است که یک نفر فکر میکند هر وقت دلش بخواهد میتواند اعلام کند که هزاران نفر من را ببینند و هر وقت هم دلش بخواهد بگوید این دیگر حریم خصوصی من است و کسی به اینجا نگاه نکند!
ادامه ی این مصاحبه را شنبه ی آینده در همین کانال خواهید خواند.
@drsargolzaei
#واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش دوم
· جناب دکتر چطور است که بعضی از نوجوانان و جوانان حریم خصوصی سفت و محکمی برای خود در برابر خانواده شان دارند امّا خصوصی ترین مسائل شان را با غریبه ها در شبکه های اجتماعی به اشتراک می گذارند؟
وقتی که ما در یک آدمی این تعارض را میبینیم، از یک طرف ادعا میکند که حریم خصوصی میخواهد و مثلا اعضای خانوادهاش اجازه ندارند بدون اجازه وارد اتاقش بشوند، یا اعضای خانوادهاش اجازه ندارند عضو فیسبوک یا اینستاگرامش باشند ولی در همان حال صدها آدم ناشناس مثلا عضو فیسبوک و اینستاگرام او هستند و عکسهای خصوصی بدنش را، شرایط روانی اش را و وضعیت اتاقش را در آنجا به اشتراک میگذارد، نشان می دهد که آن فرد راجع به نیازها و اولویتهای خودش دچار سردرگمی شده است، میشود به تعبیر ساده گفت که «هم خدا را میخواهد و هم خرما را» و نمیداند که اولویتش چه هست و یکی از مهمترین دلایل مشکلات روانی-اجتماعی آدمها و مشکلات بینفردی آدمها این است که در ذهن شان اولویتبندی ندارند و علت این که اولویتبندی ندارند یکی این است که خودآگاهی ندارند و نمیتوانند فکر بکنند که الان «مهمترین نیاز من» چه است، دلیل دوّم می تواند این باشد که در ذهن شان تمامیّتطلبی یا کمالطلبی (perfectionism) شکل گرفته و فکر میکنند که میشود همه چیز را با هم داشت؛ مثلاً فکر میکنند که میتوانند درس نخوانند و در رشتههای خوب دانشگاه های خوب قبول شوند یا فکر میکنند میتوانند هر غذایی را که دل شان خواست بخورند ولی باز هم خوشهیکل باشند یا فکر میکنند میتوانند به دیگران سخن تند و کنایه آمیز بگویند و متلک بیندازند و محبوب هم باشند. متوجه این نیستند که در زندگی ما مجبوریم انتخاب کنیم و در هر انتخابی داریم چیزهایی را از دست میدهیم. فکر میکنند انتخاب کردن یعنی به دست آوردن و کسب کردن؛ درحالیکه ما وقتی یک غذایی را از منوی یک رستوران انتخاب میکنیم، داریم ده تا غذا را همزمان از دست میدهیم. وقتی از بین آدمها به یک نفر نزدیک میشویم، داریم از چند نفر فاصله میگیریم.
· این عدم مواجهه با واقعیت چرا اتفاق می افتد؟ آموزش درست ندیده اند؟
این ماجرا در سیستم باورهای ما خیلی وقتها تحتتاثیر رسانه شکل میگیرد؛ رسانهای که مرتب راجع به آدمهایی تبلیغ میکند که هم خوشتیپ هستند، هم پولدار هستند، هم باهوش هستند و هم قوی هستند. شما قهرمانهای فیلمهای سینمایی را که میبینید هم یک تنه ده نفر را حریف هستند، هم بسیار شریف هستند، هم از همه باهوشتر هستند، هم از همه زیباتر هستند و هم از همه ماشینهای بهتری دارند؛ این تصویر، ناخودآگاه یک پُرتوقّعی و تمامیتطلبی را به ذهن ما تزریق می کند که ما فکر میکنیم همه چیز را میتوانیم همزمان داشته باشیم. آن وقت در عین حال که بهشدت نیاز به حریم خصوصی داریم و فکر میکنیم هیچ کس نباید در کار من دخالت بکند، هیچ کس نباید من را چک بکند و هیچ کس نباید از من بپرسد چون این حریم خصوصی من است؛ در همان حال هم دل مان میخواهد هزاران نفر ما را ببینند و ما را follow کنند و برایمان like بزنند! این توقع منجر به این میشود که به قول انگلیسیها که میگویند «طمع، همه چیز را میخواهد و همه چیز را از دست میدهد» (Greed wants all, loses all)، ما «از اینجا مانده و از آنجا رانده» بشویم. مهمترین نمونهاش همین celebrity ها یا سوپراستارها هستند که از طرفی همهشان هر لحظه دارند اخبار و اطلاعات زندگی خصوصی خودشان را به دیگران اطلاع میدهند مثلاً بچهشان یک روزه میشود عکس میاندازند و در اینستاگرامشان میگذارند؛ نامزد میکنند عکسش را میگذارند، بعد به هم میخورد عکس و خبر میگذارند. راجع به ازدواج شان مصاحبه میکنند، راجع به طلاق شان فیلم تولید میکنند، ازدواج شان را رسانهای میکنند و دل شان میخواهد میلیونها نفر آدم آنها را ببینند و جزو افتخارات شان هم این است که مثلاً فلانی دو میلیون follower دارد و من سه میلیون follower دارم. در عین حال وقتی آدمها یک جایی ازشان فیلم میگیرند که حالا روسریاش افتاده یا خمیازه کشیده یا مست کرده؛ آن وقت آنها شروع به شکوه میکنند و شاکی میشوند که «شما مگر حریم خصوصی نمیفهمید؟!» ، «شما مگر فرهنگ ندارید؟!»، «چرا در حریم خصوصی من وارد میشوید؟!»؛ این دقیقاً چشمگیرترین مصداق گیجی و سردرگمی در حوزهی اولویتبندی است که یک نفر فکر میکند هر وقت دلش بخواهد میتواند اعلام کند که هزاران نفر من را ببینند و هر وقت هم دلش بخواهد بگوید این دیگر حریم خصوصی من است و کسی به اینجا نگاه نکند!
ادامه ی این مصاحبه را شنبه ی آینده در همین کانال خواهید خواند.
@drsargolzaei
Forwarded from آفتاب مهر
🔸۴ جلسه ۳ ساعتی
شنبه ها ساعت ۱۰ صبح تا ۱۳
شنبه ۲۸ بهمن -۵ و ۱۲ و ۱۹ اسفند
شهریه ۳۴۰۰۰۰تومان
پیش ثبت نام: ۸۸۱۰۹۳۴۹
شنبه ها ساعت ۱۰ صبح تا ۱۳
شنبه ۲۸ بهمن -۵ و ۱۲ و ۱۹ اسفند
شهریه ۳۴۰۰۰۰تومان
پیش ثبت نام: ۸۸۱۰۹۳۴۹
Forwarded from آفتاب مهر
Forwarded from آفتاب مهر
#پرسش_و_پاسخ
❓پرسش:
سلام و درود استاد سرگلزایی
بسیار سپاس گزارم از مطالب آموزنده و همه جانبه تان در کانال حضرتعالی
برای من و چند تن از دوستانم سوالی پیش آمد که متاسفانه در اینترنت هم نتوانستم جواب قابل قبولی پیدا کنم.
"تفاوت هیجان با استرس چیست؟" و "تفاوت استرس با اضطراب"
چه از لحاظ روانی و چه از بعد فیزیکی(هورمونی و بیوشیمی)
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
هر نوع اضافه بار و فشار اضافی که به ارگانیسم وارد شود استرس نامیده می شود. این اضافه بار ممکن است منجر به بیماری جسمانی شود یا خود را به صورت واکنش های روان شناختی (اضطراب- افسردگی- پرخاشگری- روی آوردن به مواد) نشان دهد. اوّلین واکنش جانوران به استرس واکنش اضطرابی است، بنابراین واکنش حادّ استرس از حیث فیزیولوژیک و نوروشیمی همان است که در فرد مضطرب دیده می شود، .ولی استرس مزمن ممکن است از حیث فیزیولوژیک و نوروشیمیایی واکنش متفاوتی ایجاد کند.
تندرست باشید
T.me/drsargolzaei
❓پرسش:
سلام و درود استاد سرگلزایی
بسیار سپاس گزارم از مطالب آموزنده و همه جانبه تان در کانال حضرتعالی
برای من و چند تن از دوستانم سوالی پیش آمد که متاسفانه در اینترنت هم نتوانستم جواب قابل قبولی پیدا کنم.
"تفاوت هیجان با استرس چیست؟" و "تفاوت استرس با اضطراب"
چه از لحاظ روانی و چه از بعد فیزیکی(هورمونی و بیوشیمی)
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
هر نوع اضافه بار و فشار اضافی که به ارگانیسم وارد شود استرس نامیده می شود. این اضافه بار ممکن است منجر به بیماری جسمانی شود یا خود را به صورت واکنش های روان شناختی (اضطراب- افسردگی- پرخاشگری- روی آوردن به مواد) نشان دهد. اوّلین واکنش جانوران به استرس واکنش اضطرابی است، بنابراین واکنش حادّ استرس از حیث فیزیولوژیک و نوروشیمی همان است که در فرد مضطرب دیده می شود، .ولی استرس مزمن ممکن است از حیث فیزیولوژیک و نوروشیمیایی واکنش متفاوتی ایجاد کند.
تندرست باشید
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
❓پرسش:
سلام دکتر سرگلزایی گرامی
روزتون بخیر باشه
سوالی دارم که چند وقتیه ذهنم رو مشغول کرده. اخیرا در یک فایل صوتی که ترجمهی مقالهای علمی بود، شنیدم که تجربهی عشق برای آدمی، شبیه تجربهی مصرف کوکائینه؛ و مکانیزمی که طی عاشق شدن فعال میشه شبیه تجربه استعمال مواد مخدره. راستش این مسئله برای من نوعی بحران معنا بوجود آورد. چرا که این دیدگاه که علمی و evidence based هستش، داره عشق رو یه فرآیند توی مغز معرفی میکنه که چه بسا با دستکاری مغز و انتقال دهنده های عصبی، این حس کلا از بین بره. یعنی مثلا غزلیات سعدی و مولانا که سرشارن از مضامین والای عاشقانه، هیچکدوم اصالت ندارن و با تغییر اندکی توی مغز شاعرانشون، هیچ وقت سروده نمیشدن؟ راستش این مسئله اصالت عشق رو برام زیر سوال برده. خوشحال میشم که شما هم نظرتون رو ابراز کنید.
با مهر
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
احتمالاً اطلاع دارید که ارسطو بحث «علل اربعه» را مطرح کرد: علّت مادّی، علّت فاعلی، علّت صوری و علّت غائی. اگر دو پدیده (مثلاً عشق و کوکائین) تحریک مشابهی در مناطق مشابه مغز پدید آورند، معنایش این است که آن دو پدیده علّت مادّی یکسان دارند، از این یافته نمی توان نتیجه گیری کرد که آن دو پدیده، علّت غائی یکسانی هم دارند.
شبیه این سؤال را دوست دیگری دربارهٔ مقایسهٔ تجارب وحیانی و دشارژهای تشنّجی در مناطق خاص مغز پرسیده بودند و بنده جواب مشابهی به ایشان داده بودم که در بخش پرسش و پاسخ کانال قابل مطالعه است.
سبز باشید
T.me/drsargolzaei
❓پرسش:
سلام دکتر سرگلزایی گرامی
روزتون بخیر باشه
سوالی دارم که چند وقتیه ذهنم رو مشغول کرده. اخیرا در یک فایل صوتی که ترجمهی مقالهای علمی بود، شنیدم که تجربهی عشق برای آدمی، شبیه تجربهی مصرف کوکائینه؛ و مکانیزمی که طی عاشق شدن فعال میشه شبیه تجربه استعمال مواد مخدره. راستش این مسئله برای من نوعی بحران معنا بوجود آورد. چرا که این دیدگاه که علمی و evidence based هستش، داره عشق رو یه فرآیند توی مغز معرفی میکنه که چه بسا با دستکاری مغز و انتقال دهنده های عصبی، این حس کلا از بین بره. یعنی مثلا غزلیات سعدی و مولانا که سرشارن از مضامین والای عاشقانه، هیچکدوم اصالت ندارن و با تغییر اندکی توی مغز شاعرانشون، هیچ وقت سروده نمیشدن؟ راستش این مسئله اصالت عشق رو برام زیر سوال برده. خوشحال میشم که شما هم نظرتون رو ابراز کنید.
با مهر
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
احتمالاً اطلاع دارید که ارسطو بحث «علل اربعه» را مطرح کرد: علّت مادّی، علّت فاعلی، علّت صوری و علّت غائی. اگر دو پدیده (مثلاً عشق و کوکائین) تحریک مشابهی در مناطق مشابه مغز پدید آورند، معنایش این است که آن دو پدیده علّت مادّی یکسان دارند، از این یافته نمی توان نتیجه گیری کرد که آن دو پدیده، علّت غائی یکسانی هم دارند.
شبیه این سؤال را دوست دیگری دربارهٔ مقایسهٔ تجارب وحیانی و دشارژهای تشنّجی در مناطق خاص مغز پرسیده بودند و بنده جواب مشابهی به ایشان داده بودم که در بخش پرسش و پاسخ کانال قابل مطالعه است.
سبز باشید
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
#مقاله
#آمار_دروغ_نمیگوید
✍️#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
اعداد و ارقام زندگي را براي انسان "قابل اندازه گيري" و "قابل مديريت" مي كنند. ضرب المثلي در تفكر نقاد وجود دارد كه "آنچه قابل اندازه گيري نباشد، قابل مديريت نيست!" بنابراين آمار مبناي مديريت است.
آمار، تصويري عيني و روشن از اوضاع و احوال به دست ما مي دهد. مثلا وقتي مي گوييم احمد با ١٧٥ سانتي متر قد، ٩٥ كيلوگرم وزن دارد، هر فرد مطلعي با تقسيم كردن 95 به مجذور ١/٧٥ خواهد فهميد كه احمد فردي "تن- درست" نيست و در معرض بيماريهاي قلبي- عروقي قرار دارد.
همين طور هم وقتي مي گوييم كل فروش نفت ايران از هنگام ملي شدن صنعت نفت به اين طرف (شصت سال) برابر با يك هزار ميليارد دلار بوده، در حالي كه ژاپني ها ساليانه پنج هزار ميليارد دلار ثروت توليد مي كنند (كتاب اقتدارگرايي ايراني در عصر قاجار- مقدمه- دكتر محمود سريع القلم) هر فرد دانايي خواهد فهميد كه ژاپني ها بدون داشتن نفت و گاز، نسبت به ايراني ها كه بزرگترين مخازن نفت و گاز دنيا را در اختيار دارند، در رفاه بيشتري زندگي مي كنند. همچنين وقتي مي گوييم جمعيت ايران در سي سال گذشته دو برابر شده است، اما جمعيت زندانيان ايران در سي سال گذشته ده برابر شده است (كتاب ناگفته ها- حسن نراقي- نشر اختران)، هر فرد بي طرفي خواهد دانست كه در سي سال گذشته رشد فرهنگي ايران منفي بوده است و طبعأ اگر "اهل درد" باشد نمي تواند روزگار به خوشي سپري كند.
اما اين كه آمار و اعداد دروغ نمي گويند به اين معنا نيست كه كسي هم نمي تواند با آمار دروغ بگويد؛ اتفاقأ دروغگوهاي بزرگ اين روزها معمولا با استفاده از آمار دروغ مي گويند!
مثلأ من با گفتن اين كه بهمن بلند قامت ترين فرد قبيله ي ماست، مي توانم اين نتيجه را در ذهن مخاطب ايجاد كنم كه بهمن شايسته ترين فرد براي رهبري اين قبيله است؛ حتي گفتن اين كه قد بهمن ١٩٥ سانتي متر است سندي براي صحه گذاشتن بر بلندبالا بودن بهمن است. من مي توانم با نگفتن اين كه بهمن ٩٠ سال سن دارد و از پنج سال پيش علائم اختلال مشاعر (دمانس) در او ايجاد شده و به دليل از كار افتادگي كبد، ديسك كمر، آرتروز زانوها، و وابستگي به ترياك نيازمند به پرستاري دائمي است، تصويري غير واقعي از بهمن در ذهن شما ايجاد كنم!
در سطح كلان نيز ما مي توانيم با آمار دروغ بگوييم. مثلأ در اتحاد جماهير شوروي گفته مي شد ما زنداني سياسي نداريم، بنابراين در كشور ما آزادي بيان وجود دارد؛ در حالي كه در آن حكومت به دگرانديشان و معترضان اجتماعي برچسب "بيماري رواني" زده مي شد و آن ها را به "ندامتگاه هايي اعزام مي كردند" كه بر سر در آن ها تابلوي "آسايشگاه رواني" نصب شده بود!
وقتي به دانشجويانم مي گويم نيجريه در سال ٢٠١٠ بالاترين نرخ رشد اقتصادي را داشته است تعجب مي كنند، آن گاه برايشان راجع به "نرخ رشد اقتصادي" سخن مي گويم و تازه در مي يابند كه نرخ رشد اقتصادي ساليانه ي بزرگترين قدرت هاي اقتصادي دنيا هيچ گاه در رده هاي بالاي جدول نخواهد بود.
اين روزها كه مردم "اهل حساب و كتاب" شده اند، دنبال "دو كلمه حرف حساب" مي گردند و اعتقاد دارند كه "حساب، حساب است و كاكا برادر!"، دروغگوها هم حواسشان جمع است كه به جاي شعر، با اعداد دروغ بگويند. پس بايد بيشتر حواس مان را جمع كنيم كه به "حساب ما" به بهشت نروند!
@drsargolzaei
#آمار_دروغ_نمیگوید
✍️#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
اعداد و ارقام زندگي را براي انسان "قابل اندازه گيري" و "قابل مديريت" مي كنند. ضرب المثلي در تفكر نقاد وجود دارد كه "آنچه قابل اندازه گيري نباشد، قابل مديريت نيست!" بنابراين آمار مبناي مديريت است.
آمار، تصويري عيني و روشن از اوضاع و احوال به دست ما مي دهد. مثلا وقتي مي گوييم احمد با ١٧٥ سانتي متر قد، ٩٥ كيلوگرم وزن دارد، هر فرد مطلعي با تقسيم كردن 95 به مجذور ١/٧٥ خواهد فهميد كه احمد فردي "تن- درست" نيست و در معرض بيماريهاي قلبي- عروقي قرار دارد.
همين طور هم وقتي مي گوييم كل فروش نفت ايران از هنگام ملي شدن صنعت نفت به اين طرف (شصت سال) برابر با يك هزار ميليارد دلار بوده، در حالي كه ژاپني ها ساليانه پنج هزار ميليارد دلار ثروت توليد مي كنند (كتاب اقتدارگرايي ايراني در عصر قاجار- مقدمه- دكتر محمود سريع القلم) هر فرد دانايي خواهد فهميد كه ژاپني ها بدون داشتن نفت و گاز، نسبت به ايراني ها كه بزرگترين مخازن نفت و گاز دنيا را در اختيار دارند، در رفاه بيشتري زندگي مي كنند. همچنين وقتي مي گوييم جمعيت ايران در سي سال گذشته دو برابر شده است، اما جمعيت زندانيان ايران در سي سال گذشته ده برابر شده است (كتاب ناگفته ها- حسن نراقي- نشر اختران)، هر فرد بي طرفي خواهد دانست كه در سي سال گذشته رشد فرهنگي ايران منفي بوده است و طبعأ اگر "اهل درد" باشد نمي تواند روزگار به خوشي سپري كند.
اما اين كه آمار و اعداد دروغ نمي گويند به اين معنا نيست كه كسي هم نمي تواند با آمار دروغ بگويد؛ اتفاقأ دروغگوهاي بزرگ اين روزها معمولا با استفاده از آمار دروغ مي گويند!
مثلأ من با گفتن اين كه بهمن بلند قامت ترين فرد قبيله ي ماست، مي توانم اين نتيجه را در ذهن مخاطب ايجاد كنم كه بهمن شايسته ترين فرد براي رهبري اين قبيله است؛ حتي گفتن اين كه قد بهمن ١٩٥ سانتي متر است سندي براي صحه گذاشتن بر بلندبالا بودن بهمن است. من مي توانم با نگفتن اين كه بهمن ٩٠ سال سن دارد و از پنج سال پيش علائم اختلال مشاعر (دمانس) در او ايجاد شده و به دليل از كار افتادگي كبد، ديسك كمر، آرتروز زانوها، و وابستگي به ترياك نيازمند به پرستاري دائمي است، تصويري غير واقعي از بهمن در ذهن شما ايجاد كنم!
در سطح كلان نيز ما مي توانيم با آمار دروغ بگوييم. مثلأ در اتحاد جماهير شوروي گفته مي شد ما زنداني سياسي نداريم، بنابراين در كشور ما آزادي بيان وجود دارد؛ در حالي كه در آن حكومت به دگرانديشان و معترضان اجتماعي برچسب "بيماري رواني" زده مي شد و آن ها را به "ندامتگاه هايي اعزام مي كردند" كه بر سر در آن ها تابلوي "آسايشگاه رواني" نصب شده بود!
وقتي به دانشجويانم مي گويم نيجريه در سال ٢٠١٠ بالاترين نرخ رشد اقتصادي را داشته است تعجب مي كنند، آن گاه برايشان راجع به "نرخ رشد اقتصادي" سخن مي گويم و تازه در مي يابند كه نرخ رشد اقتصادي ساليانه ي بزرگترين قدرت هاي اقتصادي دنيا هيچ گاه در رده هاي بالاي جدول نخواهد بود.
اين روزها كه مردم "اهل حساب و كتاب" شده اند، دنبال "دو كلمه حرف حساب" مي گردند و اعتقاد دارند كه "حساب، حساب است و كاكا برادر!"، دروغگوها هم حواسشان جمع است كه به جاي شعر، با اعداد دروغ بگويند. پس بايد بيشتر حواس مان را جمع كنيم كه به "حساب ما" به بهشت نروند!
@drsargolzaei
Forwarded from مرکز تخصصی هیپنوتیزم اریکسونی، انالپی و هیپنوآنالیز
اسطوره شناسی
دکترسرگلزایی
از23بهمن 10 ساعت
* ردپای اسطورههای عصرهلنیزم برادیان سامی
* تاثیراسطوره های هلنیزم برنظریه های روانکاوی
* جبرگرایی وپیش نویس زندگی دراسطورههای هلنیزم
09123336716 - 88032039
دکترسرگلزایی
از23بهمن 10 ساعت
* ردپای اسطورههای عصرهلنیزم برادیان سامی
* تاثیراسطوره های هلنیزم برنظریه های روانکاوی
* جبرگرایی وپیش نویس زندگی دراسطورههای هلنیزم
09123336716 - 88032039
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_کتاب
نام کتاب: #دربارهٔ_معنی_زندگی
نویسنده: #ویل_دورانت
ترجمه: شهاب الدین عباسی
انتشارات: کتاب پارسه
* * *
کتاب این طور شروع می شود:
پاییز سال ۱۹۳۰، "ویل دورانت" در خانه اش در لیک هیل نیویورک، سرگرم جمع کردن برگ ها بود. آب و هوا، خاصّ آن وقت از سال بود و نسیم خوش و خنکی که از شمال می وزید، حسی از نشاط و سرزندگی را در او می دمید.
"دورانت" همین طور که مشغول بود، مرد خوش پوشی نزدیکش شد و با صدایی آرام به او گفت قصد دارد خودش را بکشد مگر آن که فیلسوف بتواند دلیل معتبری برای او بیاورد که این کار را نکند. دورانت که فرصتی برای پرداخت فلسفی به این موضوع نداشت، نهایت تلاشش را کرد تا دلیلی برای ادامه زندگی به دست آن مرد بدهد. خود دورانت بعدها ماجرا را چنین به یاد می آورد:
"به او پیشنهاد کردم کاری برای خودش دست و پا کند، ولی او یکی داشت. گفتم غذای خوبی بخورد، ولی او گرسنه نبود. معلوم بود که دلیل های من تأثیری روی او نگذاشته بود. نمی دانم چه بر سرش آمد. در همان سال چندین نامهٔ اعلام خودکشی دریافت کردم؛ بعدها متوجه شدم که ۲۸۴۱۴۲ خودکشی بین سال های ۱۹۰۵ تا ۱۹۳۰ در ایالات متحده رخ داده است."
این انگیزه ای شد تا دورانت نامه ای بنویسد و آن را برای صد نفر از شخصیت های مشهور و صاحب نظر آن زمان از جمله #مهاتما_گاندی، #جورج_برنارد_شاو، #برتراند راسل، #جواهر_لعل_نهرو و حتی یک زندانی محکوم به اعدام و ... بفرستد. او از آن ها خواست که نظرشان را درباره "پرسش بنیادین معنای زندگی" (به نحو انتزاعی) جواب دهند. و همچنین مهم تر از آن بگویند خودشان (به طور عینی و خاص) در زندگی چگونه معنی، هدف و رضایتمندی یافتند:
"سرچشمه های الهام و انرژی شما چیست؟ هدف یا انگیزه نیروبخش زحمت و تلاش شما چیست؟ از کجا تسلّی خاطر و شادمانی می یابید و دست آخر، گنج تان در کجا نهفته است؟"
و در جای دیگری می گوید:
"از وقتی که ایمان دینی ام را از دست دادم در مورد این مسئله (معنای زندگی) به فکر فرو می رفتم، و زمان هایی غرق در حالتی از دلسردی می شدم، شبیه دلهره یا اضطرابی که در دوره معاصر اگزیستانسیالیست های فرانسوی و آلمانی از آن حرف زنده اند... قصد دارم مزّهٔ دهان شخصیت های سرشناس را در مورد معنی زندگی بفهمم، پاسخ های آن ها را چاپ کنم، و پاسخ خودم را هم اضافه کنم."
سپس دورانت پاسخ های رسیده را به همراه دیدگاه خود منتشر کرد که تبدیل به این کتاب ارزشمند و خواندنی شد. دورانت در تجدید نظر درباره محتوای کتاب در اواخر دهه ۱۹۷۰ (یعنی چیزی حدود ۴۰ سال پس از نگارش آن)، چنین می گوید:
"امروز که این جواب ها را مرور می کنم، می بینم که بیشتر از همه جواب های "بیرد" (شاید پرنفوذترین مورخ در تاریخ آمریکا)، "پوئیس" (شاعر) و "موروئا" (رمان نویس فرانسوی) را دوست دارم. هر چند، تاثرانگیزترین نامه از طرف محکوم شماره ۷۹۲۰۶ آمده بود...
مقدمه کتاب ویل دورانت را این طور معرفی کرده است:
"ویل دورانت" (William James Durant) (۱۹۸۱ - ۱۸۸۵) برنده جایزه پولیتزر (۱۹۶۸) و مدال آزادی (۱۹۷۷) است. او بیش از پنجاه سال از عمرش را صرف نوشتن کتاب های معروف تاریخ تمدّن کرد. او را از اوّلین کسانی می شمارند که سعی کرد فلسفه را از "برج عاج آکادمی ها" به میان زندگی روزمرّهٔ مردم ببرد.
#علی_محمدی
کارشناس ارشد روان شناسی
@drsargolzaei
نام کتاب: #دربارهٔ_معنی_زندگی
نویسنده: #ویل_دورانت
ترجمه: شهاب الدین عباسی
انتشارات: کتاب پارسه
* * *
کتاب این طور شروع می شود:
پاییز سال ۱۹۳۰، "ویل دورانت" در خانه اش در لیک هیل نیویورک، سرگرم جمع کردن برگ ها بود. آب و هوا، خاصّ آن وقت از سال بود و نسیم خوش و خنکی که از شمال می وزید، حسی از نشاط و سرزندگی را در او می دمید.
"دورانت" همین طور که مشغول بود، مرد خوش پوشی نزدیکش شد و با صدایی آرام به او گفت قصد دارد خودش را بکشد مگر آن که فیلسوف بتواند دلیل معتبری برای او بیاورد که این کار را نکند. دورانت که فرصتی برای پرداخت فلسفی به این موضوع نداشت، نهایت تلاشش را کرد تا دلیلی برای ادامه زندگی به دست آن مرد بدهد. خود دورانت بعدها ماجرا را چنین به یاد می آورد:
"به او پیشنهاد کردم کاری برای خودش دست و پا کند، ولی او یکی داشت. گفتم غذای خوبی بخورد، ولی او گرسنه نبود. معلوم بود که دلیل های من تأثیری روی او نگذاشته بود. نمی دانم چه بر سرش آمد. در همان سال چندین نامهٔ اعلام خودکشی دریافت کردم؛ بعدها متوجه شدم که ۲۸۴۱۴۲ خودکشی بین سال های ۱۹۰۵ تا ۱۹۳۰ در ایالات متحده رخ داده است."
این انگیزه ای شد تا دورانت نامه ای بنویسد و آن را برای صد نفر از شخصیت های مشهور و صاحب نظر آن زمان از جمله #مهاتما_گاندی، #جورج_برنارد_شاو، #برتراند راسل، #جواهر_لعل_نهرو و حتی یک زندانی محکوم به اعدام و ... بفرستد. او از آن ها خواست که نظرشان را درباره "پرسش بنیادین معنای زندگی" (به نحو انتزاعی) جواب دهند. و همچنین مهم تر از آن بگویند خودشان (به طور عینی و خاص) در زندگی چگونه معنی، هدف و رضایتمندی یافتند:
"سرچشمه های الهام و انرژی شما چیست؟ هدف یا انگیزه نیروبخش زحمت و تلاش شما چیست؟ از کجا تسلّی خاطر و شادمانی می یابید و دست آخر، گنج تان در کجا نهفته است؟"
و در جای دیگری می گوید:
"از وقتی که ایمان دینی ام را از دست دادم در مورد این مسئله (معنای زندگی) به فکر فرو می رفتم، و زمان هایی غرق در حالتی از دلسردی می شدم، شبیه دلهره یا اضطرابی که در دوره معاصر اگزیستانسیالیست های فرانسوی و آلمانی از آن حرف زنده اند... قصد دارم مزّهٔ دهان شخصیت های سرشناس را در مورد معنی زندگی بفهمم، پاسخ های آن ها را چاپ کنم، و پاسخ خودم را هم اضافه کنم."
سپس دورانت پاسخ های رسیده را به همراه دیدگاه خود منتشر کرد که تبدیل به این کتاب ارزشمند و خواندنی شد. دورانت در تجدید نظر درباره محتوای کتاب در اواخر دهه ۱۹۷۰ (یعنی چیزی حدود ۴۰ سال پس از نگارش آن)، چنین می گوید:
"امروز که این جواب ها را مرور می کنم، می بینم که بیشتر از همه جواب های "بیرد" (شاید پرنفوذترین مورخ در تاریخ آمریکا)، "پوئیس" (شاعر) و "موروئا" (رمان نویس فرانسوی) را دوست دارم. هر چند، تاثرانگیزترین نامه از طرف محکوم شماره ۷۹۲۰۶ آمده بود...
مقدمه کتاب ویل دورانت را این طور معرفی کرده است:
"ویل دورانت" (William James Durant) (۱۹۸۱ - ۱۸۸۵) برنده جایزه پولیتزر (۱۹۶۸) و مدال آزادی (۱۹۷۷) است. او بیش از پنجاه سال از عمرش را صرف نوشتن کتاب های معروف تاریخ تمدّن کرد. او را از اوّلین کسانی می شمارند که سعی کرد فلسفه را از "برج عاج آکادمی ها" به میان زندگی روزمرّهٔ مردم ببرد.
#علی_محمدی
کارشناس ارشد روان شناسی
@drsargolzaei
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#چشم_تاریخ
#غرامت_جنگ
از نخستین روز آغاز جنگ، کورت والدهایم دبیرکل سازمان ملل متحد از طرفین خواست که تلاش خود را برای حل اختلافات به کار بگیرند. نخستین بیانیه شورای امنیت در زمینه این جنگ، فقط از دو طرف خواسته بود که از هرگونه اقدام نظامی خودداری کنند. در این بیانه حتی از عراق خواسته نشده بود که به پشت مرزهای دو کشور بازگردد. شش روز بعد و در ۶ مهرماه ۱۳۵۹ قطعنامه ۴۷۹ شورای امنیت در خصوص جنگ ایران و عراق صادر شد و باز هم بدون اشاره به تجاوز عراق به خاک ایران و فقط با ذکر عبارت «وضعیت میان ایران و عراق» از دو کشور خواسته شد که از توسل به زور خودداری کنند. عراق بلافاصله این قطعنامه را پذیرفت ولی ایران اعلام کرد تا پیش از خروج نیروهای عراق از خاک ایران، این قطعنامه را نمیپذیرد.
پس از آن نیز تا پیش از صدور قطعنامه ۵۹۸، شورای امنیت بیانیهها و قطعنامههای متعددی دربارهٔ جنگ ایران و عراق صادر کرد. نخستین قطعنامهای که در آن از دو کشور خواسته شده بود به پشت مرزهای خود بازگردند، قطعنامه ۵۱۴ بود که در ۲۱ تیرماه ۱۳۶۱ و اندکی پس از بازپس گیری خرمشهر از عراق صادر شد. در قطعنامه ۵۴۰ به جای واژه خلیج فارس از واژه «خلیج» استفاده شد که موجب اعتراض ایران شد. در زمستان ۱۳۶۴ و ۱۵ روز پس از حمله ایران و تصرف شبه جزیره فاو، شورای امنیت قطعنامه ۵۸۲ را صادر کرد. در قطعنامه ۵۸۸ که در مهر ۱۳۶۵ صادر شد و بر اجرای قطعنامه ۵۸۲ تأکید داشت، همچنان از عبارت «وضعیت میان ایران و عراق» استفاده شده بود. فصل مشترک همه قطعنامههای شورای امنیت تا پیش از قطعنامه ۵۹۸ این بود که در هیچیک از آنها به سه عنصر «آغازگر جنگ»، «کشور متجاوز» و «چگونگی تنبیه متجاوز» اشارهای نشده بود. عراق همه قطعنامههای سازمان ملل را پذیرفت یا آمادگی خود را برای پذیرش آن اعلام کرد؛ ولی ایران تنها قطعنامه ۵۹۸ را پس از یک سال از صدور پذیرفت.
در سال ۱۹۹۱ خاویر پرز دکوئیار دبیرکل وقت سازمان ملل متحد رسماً بر اساس نظر گروه ناظر نظامی سازمان ملل متحد، عراق را آغازگر جنگ معرفی کرده و از خواسته ایران برای دریافت غرامت جنگی پشتیبانی کرد .. خسارات وارده به ایران در طول جنگ ۸ ساله ۹۷ میلیارد دلار برآورد شد. این میزان غرامت بسیار کمتر از غرامت در نظر گرفته شده برای خسارات وارد به کشور کویت توسط عراق در جنگ اول خلیج فارس بود. غرامتی که برای جنگ اول خلیج فارس تعیین شد ۲۴۰ میلیارد دلار برآورد شده بود. هیچکدام از دولتهای کشور ایران در دوران پس از جنگ پیگیر دریافت غرامتهای ایران از عراق نشدهاند. در شهریور ۱۳۸۹، کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی ایران با تهیه طرحی دولت را ملزم به پیگیری اخذ غرامتهای جنگ کردهاست. با این وجود نه دولت محمود احمدینژاد و نه دولت حسن روحانی برای این مقصود اقدامی انجام ندادند.
@drsargolzaei
#غرامت_جنگ
از نخستین روز آغاز جنگ، کورت والدهایم دبیرکل سازمان ملل متحد از طرفین خواست که تلاش خود را برای حل اختلافات به کار بگیرند. نخستین بیانیه شورای امنیت در زمینه این جنگ، فقط از دو طرف خواسته بود که از هرگونه اقدام نظامی خودداری کنند. در این بیانه حتی از عراق خواسته نشده بود که به پشت مرزهای دو کشور بازگردد. شش روز بعد و در ۶ مهرماه ۱۳۵۹ قطعنامه ۴۷۹ شورای امنیت در خصوص جنگ ایران و عراق صادر شد و باز هم بدون اشاره به تجاوز عراق به خاک ایران و فقط با ذکر عبارت «وضعیت میان ایران و عراق» از دو کشور خواسته شد که از توسل به زور خودداری کنند. عراق بلافاصله این قطعنامه را پذیرفت ولی ایران اعلام کرد تا پیش از خروج نیروهای عراق از خاک ایران، این قطعنامه را نمیپذیرد.
پس از آن نیز تا پیش از صدور قطعنامه ۵۹۸، شورای امنیت بیانیهها و قطعنامههای متعددی دربارهٔ جنگ ایران و عراق صادر کرد. نخستین قطعنامهای که در آن از دو کشور خواسته شده بود به پشت مرزهای خود بازگردند، قطعنامه ۵۱۴ بود که در ۲۱ تیرماه ۱۳۶۱ و اندکی پس از بازپس گیری خرمشهر از عراق صادر شد. در قطعنامه ۵۴۰ به جای واژه خلیج فارس از واژه «خلیج» استفاده شد که موجب اعتراض ایران شد. در زمستان ۱۳۶۴ و ۱۵ روز پس از حمله ایران و تصرف شبه جزیره فاو، شورای امنیت قطعنامه ۵۸۲ را صادر کرد. در قطعنامه ۵۸۸ که در مهر ۱۳۶۵ صادر شد و بر اجرای قطعنامه ۵۸۲ تأکید داشت، همچنان از عبارت «وضعیت میان ایران و عراق» استفاده شده بود. فصل مشترک همه قطعنامههای شورای امنیت تا پیش از قطعنامه ۵۹۸ این بود که در هیچیک از آنها به سه عنصر «آغازگر جنگ»، «کشور متجاوز» و «چگونگی تنبیه متجاوز» اشارهای نشده بود. عراق همه قطعنامههای سازمان ملل را پذیرفت یا آمادگی خود را برای پذیرش آن اعلام کرد؛ ولی ایران تنها قطعنامه ۵۹۸ را پس از یک سال از صدور پذیرفت.
در سال ۱۹۹۱ خاویر پرز دکوئیار دبیرکل وقت سازمان ملل متحد رسماً بر اساس نظر گروه ناظر نظامی سازمان ملل متحد، عراق را آغازگر جنگ معرفی کرده و از خواسته ایران برای دریافت غرامت جنگی پشتیبانی کرد .. خسارات وارده به ایران در طول جنگ ۸ ساله ۹۷ میلیارد دلار برآورد شد. این میزان غرامت بسیار کمتر از غرامت در نظر گرفته شده برای خسارات وارد به کشور کویت توسط عراق در جنگ اول خلیج فارس بود. غرامتی که برای جنگ اول خلیج فارس تعیین شد ۲۴۰ میلیارد دلار برآورد شده بود. هیچکدام از دولتهای کشور ایران در دوران پس از جنگ پیگیر دریافت غرامتهای ایران از عراق نشدهاند. در شهریور ۱۳۸۹، کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی ایران با تهیه طرحی دولت را ملزم به پیگیری اخذ غرامتهای جنگ کردهاست. با این وجود نه دولت محمود احمدینژاد و نه دولت حسن روحانی برای این مقصود اقدامی انجام ندادند.
@drsargolzaei
Telegram
attach 📎
Audio
#آهنگ
#نجوا
خواننده: #فرهاد_مهراد
ترانه سرا: #شهیار_قنبری
آهنگسازان: #اسفندیار_منفردزاده، #فرهاد
@drsargolzaei
#نجوا
خواننده: #فرهاد_مهراد
ترانه سرا: #شهیار_قنبری
آهنگسازان: #اسفندیار_منفردزاده، #فرهاد
@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش سوم
از سوپراستارها بگذریم، در زندگی شخصی همه ی ما هم شما این «استاندارد دوگانه» را این گونه میبینید که خیلی وقتها ما دربارهی حریم خصوصی دیگران متجاوز هستیم ولی درباره ی حریم شخصی خودمان حسّاس هستیم. شکل سادهاش این است که مثلاً در ترافیک و یا در پشت چراغ قرمز ، ممکن است به ساکنان ماشین بغلیمان زُل بزنیم و رفتارهای آنها را تماشا کنیم و فکر نمیکنیم این حریم خصوصی آنها است، ولی اگر یک کسی به ما زُل بزند عصبانی میشویم، اذیت میشویم یا حتی ممکن است با او درگیر بشویم. این یکی از همان تعارضات است؛ یعنی ما دو گونه استاندارد داریم، دربارهی خودمان به حریم خصوصی نیاز داریم ولی به حریم خصوصی دیگران احترام نمیگذاریم. یا انتخابهایی میکنیم که این انتخابها مستلزم امنیت است، ولی در عین حال میخواهیم آزادی را هم حفظ کنیم، مثلاً تشکیل خانواده و ازدواج کردن یعنی اولویت دادن به نیاز امنیّت نسبت به نیاز آزادی. برای این که خانواده و ازدواج یک ساختار است ، یک تعهّد و یک تقیّد است و آدمها وقتی که تشکیل خانواده میدهند و ازدواج میکنند درواقع دارند اعلام میکنند که من یک چارچوب ایجاد کرده ام و خودم را جمع و جور کرده ام، این جمعوجور کردن و چارچوب ایجاد کردن را چرا آدمها انتخاب میکنند؟ چون نیاز به امنیت دارند و نیاز دارند که زندگیشان ثبات پیدا کند، نیاز دارند که همیشه یک مصاحب و همدم در دسترس داشته باشند، یک شریک جنسی در دسترس و امن داشته باشند، یک شنوندهی باتوجه و امن داشته باشند. امنیت را انتخاب میکنند بعد وارد آن فضای امنیت که میشوند، میخواهند همچنان آزادیشان را هم حفظ کنند و مثلا دهها دوست یا رابطه یا محفل یا جمعی را داشته باشند که آن جمع ها مهمترین نیازی که برای شان تامین میکنند این است که حس کنند من آزادم، من تنوّع دارم، من تفنّن دارم و من تجربههای وسیعی دارم.
از آن طرف بعضیها آزادی را انتخاب میکنند، ولی میخواهند همه هوای شان را داشته باشند؛ مثل کسی که تصمیم میگیرد یک شغل جدید را تجربه بکند و از دیگران مشورت نمیگیرد یا وقتی از نزدیکانش مشورت میگیرد آنها میگویند نه این به صلاح تو نیست ولی بهخاطر اینکه میخواهد آزادی و حق انتخاب خودش را به خودش و دیگران ثابت کند و آزاد بودن و خلّاق بودن خودش را محقّق کند، آن انتخاب را انجام میدهد و بعد انتظار دارد همه از او حمایت کنند؛ یعنی وقتی که پول کم میآورد میخواهد همه بیایند حمایتش کنند، وقتی زندان میافتد میخواهد بقیه بیایند سند بگذارند و آزادش کنند. دوباره این نشان میدهد که این آدم اولویتبندی ندارد. آزادی را انتخاب کرده، ولی وقتی دچار ناامنی میشود میگوید همه بیایند و از من حمایت کنند.
ادامه ی این مصاحبه را شنبه ی آینده در همین کانال خواهید خواند.
@drsargolzaei
#واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش سوم
از سوپراستارها بگذریم، در زندگی شخصی همه ی ما هم شما این «استاندارد دوگانه» را این گونه میبینید که خیلی وقتها ما دربارهی حریم خصوصی دیگران متجاوز هستیم ولی درباره ی حریم شخصی خودمان حسّاس هستیم. شکل سادهاش این است که مثلاً در ترافیک و یا در پشت چراغ قرمز ، ممکن است به ساکنان ماشین بغلیمان زُل بزنیم و رفتارهای آنها را تماشا کنیم و فکر نمیکنیم این حریم خصوصی آنها است، ولی اگر یک کسی به ما زُل بزند عصبانی میشویم، اذیت میشویم یا حتی ممکن است با او درگیر بشویم. این یکی از همان تعارضات است؛ یعنی ما دو گونه استاندارد داریم، دربارهی خودمان به حریم خصوصی نیاز داریم ولی به حریم خصوصی دیگران احترام نمیگذاریم. یا انتخابهایی میکنیم که این انتخابها مستلزم امنیت است، ولی در عین حال میخواهیم آزادی را هم حفظ کنیم، مثلاً تشکیل خانواده و ازدواج کردن یعنی اولویت دادن به نیاز امنیّت نسبت به نیاز آزادی. برای این که خانواده و ازدواج یک ساختار است ، یک تعهّد و یک تقیّد است و آدمها وقتی که تشکیل خانواده میدهند و ازدواج میکنند درواقع دارند اعلام میکنند که من یک چارچوب ایجاد کرده ام و خودم را جمع و جور کرده ام، این جمعوجور کردن و چارچوب ایجاد کردن را چرا آدمها انتخاب میکنند؟ چون نیاز به امنیت دارند و نیاز دارند که زندگیشان ثبات پیدا کند، نیاز دارند که همیشه یک مصاحب و همدم در دسترس داشته باشند، یک شریک جنسی در دسترس و امن داشته باشند، یک شنوندهی باتوجه و امن داشته باشند. امنیت را انتخاب میکنند بعد وارد آن فضای امنیت که میشوند، میخواهند همچنان آزادیشان را هم حفظ کنند و مثلا دهها دوست یا رابطه یا محفل یا جمعی را داشته باشند که آن جمع ها مهمترین نیازی که برای شان تامین میکنند این است که حس کنند من آزادم، من تنوّع دارم، من تفنّن دارم و من تجربههای وسیعی دارم.
از آن طرف بعضیها آزادی را انتخاب میکنند، ولی میخواهند همه هوای شان را داشته باشند؛ مثل کسی که تصمیم میگیرد یک شغل جدید را تجربه بکند و از دیگران مشورت نمیگیرد یا وقتی از نزدیکانش مشورت میگیرد آنها میگویند نه این به صلاح تو نیست ولی بهخاطر اینکه میخواهد آزادی و حق انتخاب خودش را به خودش و دیگران ثابت کند و آزاد بودن و خلّاق بودن خودش را محقّق کند، آن انتخاب را انجام میدهد و بعد انتظار دارد همه از او حمایت کنند؛ یعنی وقتی که پول کم میآورد میخواهد همه بیایند حمایتش کنند، وقتی زندان میافتد میخواهد بقیه بیایند سند بگذارند و آزادش کنند. دوباره این نشان میدهد که این آدم اولویتبندی ندارد. آزادی را انتخاب کرده، ولی وقتی دچار ناامنی میشود میگوید همه بیایند و از من حمایت کنند.
ادامه ی این مصاحبه را شنبه ی آینده در همین کانال خواهید خواند.
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
❓پرسش
سلام آقای دکتر
از مطالب بسیار خوبی که در کانال به اشتراک میگذارید تشکر میکنم.
سوالی که یکی از همراهان کانال مطرح کرده بودند در مورد وجه مادی عشق (مقایسه با کوکائین)، من رو یاد دو سال قبل خودم انداخت که برای اولین بار با این مفهوم مواجه شدم و مثل همین دوست عزیز، واکنش اولیهام بهت و تعجب و اندوه و به تعبیر ایشون، بحران معنا بود. صحبت در این باره رو به شما متخصصان عزیز میسپارم ولی برای خودم، در این مسیر مطالعه و بررسی، یک نکته آشکارتر شد و اون این که به جای اینکه با ورود جسم مادی به حیطهی مقدس عشق، ارزش عشق و عاشقی برامون زیر سوال بره، میشه که با نگاهی دیگه، ارزش ماده برامون بالاتر بره و تصور پستی و بیارزشی جسم مادی رو که به بهانههای مختلف مذهبی و اخلاقی و سیاسی و ...در ذهن ما جای گرفته، تغییر بده. یه جور جدایی اجتنابناپذیر و یگانگی و هماهنگی بیشتر و حتی تفکر بیشتر در بارهی مفهوم جسم و روح.
باز هم سپاسگزار زحماتتان هستم.
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
سلام و احترام
بله، کاملاً با شما موافقم.
از مشارکت تان سپاسگزارم
T.me/drsargolzaei
❓پرسش
سلام آقای دکتر
از مطالب بسیار خوبی که در کانال به اشتراک میگذارید تشکر میکنم.
سوالی که یکی از همراهان کانال مطرح کرده بودند در مورد وجه مادی عشق (مقایسه با کوکائین)، من رو یاد دو سال قبل خودم انداخت که برای اولین بار با این مفهوم مواجه شدم و مثل همین دوست عزیز، واکنش اولیهام بهت و تعجب و اندوه و به تعبیر ایشون، بحران معنا بود. صحبت در این باره رو به شما متخصصان عزیز میسپارم ولی برای خودم، در این مسیر مطالعه و بررسی، یک نکته آشکارتر شد و اون این که به جای اینکه با ورود جسم مادی به حیطهی مقدس عشق، ارزش عشق و عاشقی برامون زیر سوال بره، میشه که با نگاهی دیگه، ارزش ماده برامون بالاتر بره و تصور پستی و بیارزشی جسم مادی رو که به بهانههای مختلف مذهبی و اخلاقی و سیاسی و ...در ذهن ما جای گرفته، تغییر بده. یه جور جدایی اجتنابناپذیر و یگانگی و هماهنگی بیشتر و حتی تفکر بیشتر در بارهی مفهوم جسم و روح.
باز هم سپاسگزار زحماتتان هستم.
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
سلام و احترام
بله، کاملاً با شما موافقم.
از مشارکت تان سپاسگزارم
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
❓پرسش:
درود فراوان جناب دکتر سرگلزایی بزرگوار
این طور به نظر میاد که مکانیسم پاداش در مغز خروجی نهایی امور لذّت بخش است امّا پرسش بنده این است که چرا بعضی از امور برای آدمی لذّت بخش است (امور واحد در آدم های مختلف ممکن رنج یا لذّت ایجاد کنند و حتّی امور کاملاً متناقض در انسان های متفاوت لذّت واحد ایجاد کند) مثلاً موسیقی چرا به انسان لذّت می دهد و انسان در حین گوش دادن منقلب شده و تطور پیدا میکند؟ (هر چند مکانیسم نهایی اش انتقال دوپامین در مسیر پاداش مغز است) یا مثلاً چرا انسان از بناهای باشکوه به وجد می آید؟ یا چرا آدمی از خواندن شعر لذّت میبرد و دوست دارد آن را با صدایی آهنگین بخواند؟
پیشاپیش از پاسخ تان سپاسگزاری میکنم
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
این پرسش شما را کارل گوستاو یونگ با طرح مفهوم «آرکه تایپ ها» پاسخ داده است. یونگ باور داشت که انسان ها علاوه بر غرائز زیستی که تضمین کنندهٔ حیات آنها هستند، دارای غرائز فرهنگی هستند که راهنمای حیات معنوی آنها هستند. مفاهیمی همچون زیبایی، عدالت و پرستش به دلیل وجود این غرائز برای ما مفهوم و ملموس هستند. آرکه تایپ ها را با مرور نظریهٔ «جهان مُثُل» افلاطون، «عقاید فطری» دکارت و «احکام عقلی» کانت بهتر می توانید دریابید. آرکه تایپ را به فارسی، کهن الگو، صورت مثالی، سَرنَمون و کهن نمونه ترجمه کرده اند.
گرچه آرکه تایپ ها چارچوب های کلّی ادراکی بشر را ترسیم می کنند ولی این چارچوب ها آنقدر انعطاف دارند که در هر زمانه و اقلیمی شکل و شمایل متفاوتی می یابند، و این تأثیرات زمان و مکان تفاوت فرهنگ ها را ایجاد می کند، بنابراین همهٔ انسان ها زیبایی را درک می کنند ولی مصداقی که برای زیبایی ذکر می کنند بستگی به بستر فرهنگی-تربیتی آنها دارد.
تندرست باشید
T.me/drsargolzaei
❓پرسش:
درود فراوان جناب دکتر سرگلزایی بزرگوار
این طور به نظر میاد که مکانیسم پاداش در مغز خروجی نهایی امور لذّت بخش است امّا پرسش بنده این است که چرا بعضی از امور برای آدمی لذّت بخش است (امور واحد در آدم های مختلف ممکن رنج یا لذّت ایجاد کنند و حتّی امور کاملاً متناقض در انسان های متفاوت لذّت واحد ایجاد کند) مثلاً موسیقی چرا به انسان لذّت می دهد و انسان در حین گوش دادن منقلب شده و تطور پیدا میکند؟ (هر چند مکانیسم نهایی اش انتقال دوپامین در مسیر پاداش مغز است) یا مثلاً چرا انسان از بناهای باشکوه به وجد می آید؟ یا چرا آدمی از خواندن شعر لذّت میبرد و دوست دارد آن را با صدایی آهنگین بخواند؟
پیشاپیش از پاسخ تان سپاسگزاری میکنم
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
این پرسش شما را کارل گوستاو یونگ با طرح مفهوم «آرکه تایپ ها» پاسخ داده است. یونگ باور داشت که انسان ها علاوه بر غرائز زیستی که تضمین کنندهٔ حیات آنها هستند، دارای غرائز فرهنگی هستند که راهنمای حیات معنوی آنها هستند. مفاهیمی همچون زیبایی، عدالت و پرستش به دلیل وجود این غرائز برای ما مفهوم و ملموس هستند. آرکه تایپ ها را با مرور نظریهٔ «جهان مُثُل» افلاطون، «عقاید فطری» دکارت و «احکام عقلی» کانت بهتر می توانید دریابید. آرکه تایپ را به فارسی، کهن الگو، صورت مثالی، سَرنَمون و کهن نمونه ترجمه کرده اند.
گرچه آرکه تایپ ها چارچوب های کلّی ادراکی بشر را ترسیم می کنند ولی این چارچوب ها آنقدر انعطاف دارند که در هر زمانه و اقلیمی شکل و شمایل متفاوتی می یابند، و این تأثیرات زمان و مکان تفاوت فرهنگ ها را ایجاد می کند، بنابراین همهٔ انسان ها زیبایی را درک می کنند ولی مصداقی که برای زیبایی ذکر می کنند بستگی به بستر فرهنگی-تربیتی آنها دارد.
تندرست باشید
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei