دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.2K subscribers
1.78K photos
97 videos
154 files
3.25K links
Download Telegram
Forwarded from آفتاب مهر
جمعه ۴ اسفند ساعت ۱۶تا۲۰
شهریه ۴۵۰۰۰تومان
ثبت نام : ۸۸۱۰۹۳۴۹
@aftabemehr
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

سلام و درود استاد سرگلزایی

بسیار سپاس گزارم از مطالب آموزنده و همه جانبه تان در کانال حضرتعالی
برای من و چند تن از دوستانم سوالی پیش آمد که متاسفانه در اینترنت هم نتوانستم جواب قابل قبولی پیدا کنم.
"تفاوت هیجان با استرس چیست؟" و "تفاوت استرس با اضطراب"
چه از لحاظ روانی و چه از بعد فیزیکی(هورمونی و بیوشیمی)

پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام
هر نوع اضافه بار و فشار اضافی که به ارگانیسم وارد شود استرس نامیده می شود. این اضافه بار ممکن است منجر به بیماری جسمانی شود یا خود را به صورت واکنش های روان شناختی (اضطراب- افسردگی- پرخاشگری- روی آوردن به مواد) نشان دهد. اوّلین واکنش جانوران به استرس واکنش اضطرابی است، بنابراین واکنش حادّ استرس از حیث فیزیولوژیک و نوروشیمی همان است که در فرد مضطرب دیده می شود، .ولی استرس مزمن ممکن است از حیث فیزیولوژیک و نوروشیمیایی واکنش متفاوتی ایجاد کند.

تندرست باشید

T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

سلام دکتر سرگلزایی گرامی
روزتون بخیر باشه

سوالی دارم که چند وقتیه ذهنم رو مشغول کرده. اخیرا در یک فایل صوتی که ترجمه‌ی مقاله‌ای علمی بود، شنیدم که تجربه‌ی عشق برای آدمی، شبیه تجربه‌ی مصرف کوکائینه؛ و مکانیزمی که طی عاشق شدن فعال میشه شبیه تجربه استعمال مواد مخدره. راستش این مسئله برای من نوعی بحران معنا بوجود آورد. چرا که این دیدگاه که علمی و evidence based هستش، داره عشق رو یه فرآیند توی مغز معرفی میکنه که چه بسا با دستکاری مغز و انتقال دهنده های عصبی، این حس کلا از بین بره. یعنی مثلا غزلیات سعدی و مولانا که سرشارن از مضامین والای عاشقانه، هیچکدوم اصالت ندارن و با تغییر اندکی توی مغز شاعرانشون، هیچ وقت سروده نمی‌شدن؟ راستش این مسئله اصالت عشق رو برام زیر سوال برده. خوشحال میشم که شما هم نظرتون رو ابراز کنید.
با مهر

پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام
احتمالاً اطلاع دارید که ارسطو بحث «علل اربعه» را مطرح کرد: علّت مادّی، علّت فاعلی، علّت صوری و علّت غائی. اگر دو پدیده (مثلاً عشق و کوکائین) تحریک مشابهی در مناطق مشابه مغز پدید آورند، معنایش این است که آن دو پدیده علّت مادّی یکسان دارند، از این یافته نمی توان نتیجه گیری کرد که آن دو پدیده، علّت غائی یکسانی هم دارند.
شبیه این سؤال را دوست دیگری دربارهٔ مقایسهٔ تجارب وحیانی و دشارژهای تشنّجی در مناطق خاص مغز پرسیده بودند و بنده جواب مشابهی به ایشان داده بودم که در بخش پرسش و پاسخ کانال قابل مطالعه است.

سبز باشید

T.me/drsargolzaei
#مقاله
#آمار_دروغ_نمیگوید

✍️#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

اعداد و ارقام زندگي را براي انسان "قابل اندازه گيري" و "قابل مديريت" مي كنند. ضرب المثلي در تفكر نقاد وجود دارد كه "آنچه قابل اندازه گيري نباشد، قابل مديريت نيست!" بنابراين آمار مبناي مديريت است.
آمار، تصويري عيني و روشن از اوضاع و احوال به دست ما مي دهد. مثلا وقتي مي گوييم احمد با ١٧٥ سانتي متر قد، ٩٥ كيلوگرم وزن دارد، هر فرد مطلعي با تقسيم كردن 95 به مجذور ١/٧٥ خواهد فهميد كه احمد فردي "تن- درست" نيست و در معرض بيماريهاي قلبي- عروقي قرار دارد.
همين طور هم وقتي مي گوييم كل فروش نفت ايران از هنگام ملي شدن صنعت نفت به اين طرف (شصت سال) برابر با يك هزار ميليارد دلار بوده، در حالي كه ژاپني ها ساليانه پنج هزار ميليارد دلار ثروت توليد مي كنند (كتاب اقتدارگرايي ايراني در عصر قاجار- مقدمه- دكتر محمود سريع القلم) هر فرد دانايي خواهد فهميد كه ژاپني ها بدون داشتن نفت و گاز، نسبت به ايراني ها كه بزرگترين مخازن نفت و گاز دنيا را در اختيار دارند، در رفاه بيشتري زندگي مي كنند. همچنين وقتي مي گوييم جمعيت ايران در سي سال گذشته دو برابر شده است، اما جمعيت زندانيان ايران در سي سال گذشته ده برابر شده است (كتاب ناگفته ها- حسن نراقي- نشر اختران)، هر فرد بي طرفي خواهد دانست كه در سي سال گذشته رشد فرهنگي ايران منفي بوده است و طبعأ اگر "اهل درد" باشد نمي تواند روزگار به خوشي سپري كند.
اما اين كه آمار و اعداد دروغ نمي گويند به اين معنا نيست كه كسي هم نمي تواند با آمار دروغ بگويد؛ اتفاقأ دروغگوهاي بزرگ اين روزها معمولا با استفاده از آمار دروغ مي گويند!
مثلأ من با گفتن اين كه بهمن بلند قامت ترين فرد قبيله ي ماست، مي توانم اين نتيجه را در ذهن مخاطب ايجاد كنم كه بهمن شايسته ترين فرد براي رهبري اين قبيله است؛ حتي گفتن اين كه قد بهمن ١٩٥ سانتي متر است سندي براي صحه گذاشتن بر بلندبالا بودن بهمن است. من مي توانم با نگفتن اين كه بهمن ٩٠ سال سن دارد و از پنج سال پيش علائم اختلال مشاعر (دمانس) در او ايجاد شده و به دليل از كار افتادگي كبد، ديسك كمر، آرتروز زانوها، و وابستگي به ترياك نيازمند به پرستاري دائمي است، تصويري غير واقعي از بهمن در ذهن شما ايجاد كنم!
در سطح كلان نيز ما مي توانيم با آمار دروغ بگوييم. مثلأ در اتحاد جماهير شوروي گفته مي شد ما زنداني سياسي نداريم، بنابراين در كشور ما آزادي بيان وجود دارد؛ در حالي كه در آن حكومت به دگرانديشان و معترضان اجتماعي برچسب "بيماري رواني" زده مي شد و آن ها را به "ندامتگاه هايي اعزام مي كردند" كه بر سر در آن ها تابلوي "آسايشگاه رواني" نصب شده بود!
وقتي به دانشجويانم مي گويم نيجريه در سال ٢٠١٠ بالاترين نرخ رشد اقتصادي را داشته است تعجب مي كنند، آن گاه برايشان راجع به "نرخ رشد اقتصادي" سخن مي گويم و تازه در مي يابند كه نرخ رشد اقتصادي ساليانه ي بزرگترين قدرت هاي اقتصادي دنيا هيچ گاه در رده هاي بالاي جدول نخواهد بود.
اين روزها كه مردم "اهل حساب و كتاب" شده اند، دنبال "دو كلمه حرف حساب" مي گردند و اعتقاد دارند كه "حساب، حساب است و كاكا برادر!"، دروغگوها هم حواسشان جمع است كه به جاي شعر، با اعداد دروغ بگويند. پس بايد بيشتر حواس مان را جمع كنيم كه به "حساب ما" به بهشت نروند!

@drsargolzaei
اسطوره شناسی
دکترسرگلزایی
از23بهمن 10 ساعت
* ردپای اسطورههای عصرهلنیزم برادیان سامی
* تاثیراسطوره های هلنیزم برنظریه های روانکاوی
* جبرگرایی وپیش نویس زندگی دراسطورههای هلنیزم
09123336716 - 88032039
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_کتاب

نام کتاب: #دربارهٔ_معنی_زندگی
نویسنده: #ویل_دورانت
ترجمه: شهاب الدین عباسی
انتشارات: کتاب پارسه
* * *
کتاب این طور شروع می شود:
پاییز سال ۱۹۳۰، "ویل دورانت" در خانه اش در لیک هیل نیویورک، سرگرم جمع کردن برگ ها بود. آب و هوا، خاصّ آن وقت از سال بود و نسیم خوش و خنکی که از شمال می وزید، حسی از نشاط و سرزندگی را در او می دمید.
"دورانت" همین طور که مشغول بود، مرد خوش پوشی نزدیکش شد و با صدایی آرام به او گفت قصد دارد خودش را بکشد مگر آن که فیلسوف بتواند دلیل معتبری برای او بیاورد که این کار را نکند. دورانت که فرصتی برای پرداخت فلسفی به این موضوع نداشت، نهایت تلاشش را کرد تا دلیلی برای ادامه زندگی به دست آن مرد بدهد. خود دورانت بعدها ماجرا را چنین به یاد می آورد:
"به او پیشنهاد کردم کاری برای خودش دست و پا کند، ولی او یکی داشت. گفتم غذای خوبی بخورد، ولی او گرسنه نبود. معلوم بود که دلیل های من تأثیری روی او نگذاشته بود. نمی دانم چه بر سرش آمد. در همان سال چندین نامهٔ اعلام خودکشی دریافت کردم؛ بعدها متوجه شدم که ۲۸۴۱۴۲ خودکشی بین سال های ۱۹۰۵ تا ۱۹۳۰ در ایالات متحده رخ داده است."
این انگیزه ای شد تا دورانت نامه ای بنویسد و آن را برای صد نفر از شخصیت های مشهور و صاحب نظر آن زمان از جمله #مهاتما_گاندی، #جورج_برنارد_شاو، #برتراند راسل، #جواهر_لعل_نهرو و حتی یک زندانی محکوم به اعدام و ... بفرستد. او از آن ها خواست که نظرشان را درباره "پرسش بنیادین معنای زندگی" (به نحو انتزاعی) جواب دهند. و همچنین مهم تر از آن بگویند خودشان (به طور عینی و خاص) در زندگی چگونه معنی، هدف و رضایتمندی یافتند:
"سرچشمه های الهام و انرژی شما چیست؟ هدف یا انگیزه نیروبخش زحمت و تلاش شما چیست؟ از کجا تسلّی خاطر و شادمانی می یابید و دست آخر، گنج تان در کجا نهفته است؟"
و در جای دیگری می گوید:
"از وقتی که ایمان دینی ام را از دست دادم در مورد این مسئله (معنای زندگی) به فکر فرو می رفتم، و زمان هایی غرق در حالتی از دلسردی می شدم، شبیه دلهره یا اضطرابی که در دوره معاصر اگزیستانسیالیست های فرانسوی و آلمانی از آن حرف زنده اند... قصد دارم مزّهٔ دهان شخصیت های سرشناس را در مورد معنی زندگی بفهمم، پاسخ های آن ها را چاپ کنم، و پاسخ خودم را هم اضافه کنم."
سپس دورانت پاسخ های رسیده را به همراه دیدگاه خود منتشر کرد که تبدیل به این کتاب ارزشمند و خواندنی شد. دورانت در تجدید نظر درباره محتوای کتاب در اواخر دهه ۱۹۷۰ (یعنی چیزی حدود ۴۰ سال پس از نگارش آن)، چنین می گوید:
"امروز که این جواب ها را مرور می کنم، می بینم که بیشتر از همه جواب های "بیرد" (شاید پرنفوذترین مورخ در تاریخ آمریکا)، "پوئیس" (شاعر) و "موروئا" (رمان نویس فرانسوی) را دوست دارم. هر چند، تاثرانگیزترین نامه از طرف محکوم شماره ۷۹۲۰۶ آمده بود...

مقدمه کتاب ویل دورانت را این طور معرفی کرده است:
"ویل دورانت" (William James Durant) (۱۹۸۱ - ۱۸۸۵) برنده جایزه پولیتزر (۱۹۶۸) و مدال آزادی (۱۹۷۷) است. او بیش از پنجاه سال از عمرش را صرف نوشتن کتاب های معروف تاریخ تمدّن کرد. او را از اوّلین کسانی می شمارند که سعی کرد فلسفه را از "برج عاج آکادمی ها" به میان زندگی روزمرّهٔ مردم ببرد.

#علی_محمدی
کارشناس ارشد روان شناسی

@drsargolzaei
Forwarded from اتچ بات
#چشم_تاریخ
#غرامت_جنگ

از نخستین روز آغاز جنگ، کورت والدهایم دبیرکل سازمان ملل متحد از طرفین خواست که تلاش خود را برای حل اختلافات به کار بگیرند. نخستین بیانیه شورای امنیت در زمینه این جنگ، فقط از دو طرف خواسته بود که از هرگونه اقدام نظامی خودداری کنند. در این بیانه حتی از عراق خواسته نشده بود که به پشت مرزهای دو کشور بازگردد. شش روز بعد و در ۶ مهرماه ۱۳۵۹ قطعنامه ۴۷۹ شورای امنیت در خصوص جنگ ایران و عراق صادر شد و باز هم بدون اشاره به تجاوز عراق به خاک ایران و فقط با ذکر عبارت «وضعیت میان ایران و عراق» از دو کشور خواسته شد که از توسل به زور خودداری کنند. عراق بلافاصله این قطعنامه را پذیرفت ولی ایران اعلام کرد تا پیش از خروج نیروهای عراق از خاک ایران، این قطعنامه را نمی‌پذیرد.
پس از آن نیز تا پیش از صدور قطعنامه ۵۹۸، شورای امنیت بیانیه‌ها و قطعنامه‌های متعددی دربارهٔ جنگ ایران و عراق صادر کرد. نخستین قطعنامه‌ای که در آن از دو کشور خواسته شده بود به پشت مرزهای خود بازگردند، قطعنامه ۵۱۴ بود که در ۲۱ تیرماه ۱۳۶۱ و اندکی پس از بازپس گیری خرمشهر از عراق صادر شد. در قطعنامه ۵۴۰ به جای واژه خلیج فارس از واژه «خلیج» استفاده شد که موجب اعتراض ایران شد. در زمستان ۱۳۶۴ و ۱۵ روز پس از حمله ایران و تصرف شبه جزیره فاو، شورای امنیت قطعنامه ۵۸۲ را صادر کرد. در قطعنامه ۵۸۸ که در مهر ۱۳۶۵ صادر شد و بر اجرای قطعنامه ۵۸۲ تأکید داشت، همچنان از عبارت «وضعیت میان ایران و عراق» استفاده شده بود. فصل مشترک همه قطعنامه‌های شورای امنیت تا پیش از قطعنامه ۵۹۸ این بود که در هیچ‌یک از آن‌ها به سه عنصر «آغازگر جنگ»، «کشور متجاوز» و «چگونگی تنبیه متجاوز» اشاره‌ای نشده بود. عراق همه قطعنامه‌های سازمان ملل را پذیرفت یا آمادگی خود را برای پذیرش آن اعلام کرد؛ ولی ایران تنها قطعنامه ۵۹۸ را پس از یک سال از صدور پذیرفت.

در سال ۱۹۹۱ خاویر پرز دکوئیار دبیرکل وقت سازمان ملل متحد رسماً بر اساس نظر گروه ناظر نظامی سازمان ملل متحد، عراق را آغازگر جنگ معرفی کرده و از خواسته ایران برای دریافت غرامت جنگی پشتیبانی کرد .. خسارات وارده به ایران در طول جنگ ۸ ساله ۹۷ میلیارد دلار برآورد شد. این میزان غرامت بسیار کمتر از غرامت در نظر گرفته شده برای خسارات وارد به کشور کویت توسط عراق در جنگ اول خلیج فارس بود. غرامتی که برای جنگ اول خلیج فارس تعیین شد ۲۴۰ میلیارد دلار برآورد شده بود. هیچ‌کدام از دولت‌های کشور ایران در دوران پس از جنگ پیگیر دریافت غرامت‌های ایران از عراق نشده‌اند. در شهریور ۱۳۸۹، کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی ایران با تهیه طرحی دولت را ملزم به پیگیری اخذ غرامت‌های جنگ کرده‌است. با این وجود نه دولت محمود احمدی‌نژاد و نه دولت حسن روحانی برای این مقصود اقدامی انجام ندادند.

@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#واکاوای_حریم‌خصوصی_به‌لحاظ_‌روانشناسی

گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش سوم

از سوپراستارها بگذریم، در زندگی‌ شخصی همه ی ما هم شما این «استاندارد دوگانه» را این گونه می‌بینید که خیلی وقت‌ها ما درباره‌ی حریم خصوصی دیگران متجاوز هستیم ولی درباره ی حریم شخصی خودمان حسّاس هستیم. شکل ساده‌اش این است که مثلاً در ترافیک و یا در پشت چراغ قرمز ، ممکن است به ساکنان ماشین بغلی‌مان زُل بزنیم و رفتارهای آنها را تماشا کنیم و فکر نمی‌کنیم این حریم خصوصی آنها است، ولی اگر یک کسی به ما زُل بزند عصبانی می‌شویم، اذیت می‌شویم یا حتی ممکن است با او درگیر بشویم. این یکی از همان تعارضات است؛ یعنی ما دو گونه استاندارد داریم، درباره‌ی خودمان به حریم خصوصی نیاز داریم ولی به حریم خصوصی دیگران احترام نمی‌گذاریم. یا انتخاب‌هایی می‌کنیم که این انتخاب‌ها مستلزم امنیت است، ولی در عین حال می‌خواهیم آزادی را هم حفظ کنیم، مثلاً تشکیل خانواده و ازدواج کردن یعنی اولویت دادن به نیاز امنیّت نسبت به نیاز آزادی. برای این که خانواده و ‌ازدواج یک ساختار است ، یک تعهّد و یک تقیّد است و آدم‌ها وقتی که تشکیل خانواده می‌دهند و ازدواج می‌کنند درواقع دارند اعلام می‌کنند که من یک چارچوب ایجاد کرده ام و خودم را جمع و جور کرده ام، این جمع‌و‌جور کردن و چارچوب ایجاد کردن را چرا آدم‌ها انتخاب می‌کنند؟ چون نیاز به امنیت دارند و نیاز دارند که زندگی‌شان ثبات پیدا کند، نیاز دارند که همیشه یک مصاحب و همدم در دسترس داشته باشند، یک شریک جنسی در دسترس و امن داشته باشند، یک شنونده‌ی باتوجه و امن داشته باشند. امنیت را انتخاب می‌کنند بعد وارد آن فضای امنیت که می‌شوند، می‌خواهند همچنان آزادی‌شان را هم حفظ کنند و مثلا ده‌ها دوست یا رابطه یا محفل یا جمعی را داشته باشند که آن جمع ها مهم‌ترین نیازی که برای شان تامین می‌کنند این است که حس کنند من آزادم، من تنوّع دارم، من تفنّن دارم و من تجربه‌های وسیعی دارم.
از آن طرف بعضی‌ها آزادی را انتخاب می‌کنند، ولی می‌خواهند همه هوای شان را داشته باشند؛ مثل کسی که تصمیم می‌گیرد یک شغل جدید را تجربه بکند و از دیگران مشورت نمی‌گیرد یا وقتی از نزدیکانش مشورت می‌گیرد آنها می‌گویند نه این به صلاح تو نیست ولی به‌خاطر اینکه می‌خواهد آزادی و حق انتخاب خودش را به خودش و دیگران ثابت کند و آزاد بودن و خلّاق بودن خودش را محقّق کند، آن انتخاب را انجام می‌دهد و بعد انتظار دارد همه از او حمایت کنند؛ یعنی وقتی که پول کم می‌آورد می‌خواهد همه بیایند حمایتش کنند، وقتی زندان می‌افتد می‌خواهد بقیه بیایند سند بگذارند و آزادش کنند. دوباره این نشان می‌دهد که این آدم اولویت‌بندی ندارد. آزادی را انتخاب کرده، ولی وقتی دچار ناامنی می‌شود می‌گوید همه بیایند و از من حمایت کنند.

ادامه ی این مصاحبه را شنبه ی آینده در همین کانال خواهید خواند.

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش

سلام آقای دکتر
از مطالب بسیار خوبی که در کانال به اشتراک می‌گذارید تشکر می‌کنم.
سوالی که یکی از همراهان کانال مطرح کرده بودند در مورد وجه مادی عشق (مقایسه با کوکائین)، من رو یاد دو سال قبل خودم انداخت که برای اولین بار با این‌ مفهوم مواجه شدم و مثل همین دوست عزیز، واکنش اولیه‌ام بهت و تعجب و اندوه و به تعبیر ایشون، بحران معنا بود. صحبت در این باره رو به شما متخصصان عزیز می‌سپارم ولی برای خودم، در این مسیر مطالعه و بررسی، یک نکته آشکارتر شد و اون این که به جای این‌که با ورود جسم مادی به حیطه‌ی مقدس عشق، ارزش عشق و عاشقی برامون زیر سوال بره، میشه که با نگاهی دیگه، ارزش ماده برامون بالاتر بره و تصور پستی و بی‌ارزشی جسم مادی رو که به بهانه‌های مختلف مذهبی و اخلاقی و سیاسی و ...در ذهن ما جای گرفته، تغییر بده. یه جور جدایی اجتناب‌ناپذیر و یگانگی و هماهنگی بیشتر و حتی تفکر بیشتر در باره‌ی مفهوم جسم و روح.
باز هم سپاسگزار زحماتتان هستم.

پاسخ #دکترسرگلزایی:

سلام و احترام
بله، کاملاً با شما موافقم.
از مشارکت تان سپاسگزارم

T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

درود فراوان جناب دکتر سرگلزایی بزرگوار
این طور به نظر میاد که مکانیسم پاداش در مغز خروجی نهایی امور لذّت بخش است امّا پرسش بنده این است که چرا بعضی از امور برای آدمی لذّت بخش است (امور واحد در آدم های مختلف ممکن رنج یا لذّت ایجاد کنند و حتّی امور کاملاً متناقض در انسان های متفاوت لذّت واحد ایجاد کند) مثلاً موسیقی چرا به انسان لذّت می دهد و انسان در حین گوش دادن منقلب شده و تطور پیدا میکند؟ (هر چند مکانیسم نهایی اش انتقال دوپامین در مسیر پاداش مغز است) یا مثلاً چرا انسان از بناهای باشکوه به وجد می آید؟ یا چرا آدمی از خواندن شعر لذّت میبرد و دوست دارد آن را با صدایی آهنگین بخواند؟
پیشاپیش از پاسخ تان سپاسگزاری میکنم

پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام
این پرسش شما را کارل گوستاو یونگ با طرح مفهوم «آرکه تایپ ها» پاسخ داده است. یونگ باور داشت که انسان ها علاوه بر غرائز زیستی که تضمین کنندهٔ حیات آنها هستند، دارای غرائز فرهنگی هستند که راهنمای حیات معنوی آنها هستند. مفاهیمی همچون زیبایی، عدالت و پرستش به دلیل وجود این غرائز برای ما مفهوم و ملموس هستند. آرکه تایپ ها را با مرور نظریهٔ «جهان مُثُل» افلاطون، «عقاید فطری» دکارت و «احکام عقلی» کانت بهتر می توانید دریابید. آرکه تایپ را به فارسی، کهن الگو، صورت مثالی، سَرنَمون و کهن نمونه ترجمه کرده اند.
گرچه آرکه تایپ ها چارچوب های کلّی ادراکی بشر را ترسیم می کنند ولی این چارچوب ها آنقدر انعطاف دارند که در هر زمانه و اقلیمی شکل و شمایل متفاوتی می یابند، و این تأثیرات زمان و مکان تفاوت فرهنگ ها را ایجاد می کند، بنابراین همهٔ انسان ها زیبایی را درک می کنند ولی مصداقی که برای زیبایی ذکر می کنند بستگی به بستر فرهنگی-تربیتی آنها دارد.

تندرست باشید

T.me/drsargolzaei
#مقاله
#عرفان_زدگی_درفرهنگ_ایرانی

✍️#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

1_ عرفان چیست؟
مذهب را مجموعه گزاره هایی تعریف می کنیم که محور آن ها رابطه ی انسان با خداست. در هر مجموعه ی معرفتی، تعدادی "بدیهیات" وجود دارند که ثابت فرض می شوند و سایر موضوعات را بر اساس آن بدیهیات اثبات یا نفی می کنند.
مذاهب برخلاف علوم و فلسفه، الوهیت را بدیهی فرض می کنند و هستی شناسی، اخلاق و حقوق را بر این اساس تعریف می نمایند.
"عرفان" یکی از خوانش های مذهبی است که در آن به جای انگاره ی خداوندی که انسان در برابر او "مکلف" است؛ "خدا انسان" را می نشاند که در مرحله ی "وحدت" و "وصال" در اوج وجد است و در مرحله ی "کثرت" و "جدایی" در رنج و عذاب. ابیات زیر به خوبی این دو حالت را بیان می کنند:

گر به اقلیم عشق روی آری
همه آفاق گلستان بینی
آنچه بینی دلت همان خواهد
آنچه خواهد دلت همان بینی
(گلشن راز_ شیخ محمود شبستری)

از نیستان چون مرا ببریده اند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
(مثنوی معنوی_ مولانا جلال الدین)

در این خوانش (قرائت) از مذهب، اذن وصال را "معشوق" می دهد و وظیفه ی "عاشق"، انتظار و صبر و امید است نه انجام تعهدات اخلاقی یا مناسک عبادی خاص. به این ابیات از حافظ شیرازی توجه نمایید:

تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
*
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی ست
آن به که کار خود به عنایت رها کنند
*
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد

برخلاف دیدگاه فقها که انجام دقیق "حق الله" را شرط رستگاری می دانند، عرفا تنها بر "اشتیاق" و "تسلیم" تاکید می ورزند. آخرین داستان طولانی مثنوی (قلعه ی هوش ربا) به صراحت بر این موضوع گواهی می دهد.
این تفاوت دیدگاه، ریشه ی اختلاف عقیده ی شدید فقها و عرفا بوده که بر دار شدن حسین بن منصور (حلاج) و شیخ اشراق سهروردی به رأی فقیهان، نمونه های تاریخی شدت این اختلاف هستند.

2_ عرفان زدگی چیست؟
عرفان زدگی به این معناست که در مناسبات اجتماعی و در موقعیت های بین فردی بخواهیم از الگوها و انگاره های عرفانی استفاده کنیم. همانطور که گفته شد انگاره های عرفانی با موضوع رابطه ی انسان و خدا مناسبت دارند و استفاده از آنها در مناسبات بین فردی نوعی "سوء استفاده" محسوب می شود.
نمونه ی سنتی این عرفان زدگی را در عبارت "به خدا واگذار کن" بارها شنیده ایم.
فیلم سینمایی "تنگسیر" نمونه ی جالبی از مقابله ی قهرمان داستان با این گزاره است. در این داستان، در حالی که سه گانه ی "زر و زور و تزویر" دست به دست هم داده اند و دسترنج قهرمان داستان را چپاول کرده اند، عرفان زدگان از "زارممد" می خواهند سرش را پایین بیاندازد و "به ابوالفضل واگذار کند"!
این داستان حدیث مکرر است. افراد زیادی را می بینیم که شانه از زیر بار مسؤولیت اجتماعی خود خالی می کنند، در مقابل ظلم و ستم زانو می زنند و آنجا که باید اعتراض کنند، سکوت می کنند و برای این رفتارها توجیهاتی عارفانه می تراشند.
گفتارهای زیبایی که جهان بیرون را آیینه ی جهان درون ما می دانند و به ما می آموزند که هر نابسامانی که در جامعه می بینیم بازتاب نابسامانی روحی ماست، اگر گسترش یابند در جامعه چه شهروندانی خواهیم داشت؟ شهروندانی که تنها واکنش شان به هر معضل اجتماعی فرو رفتن در خود و "مراقبه" است!
نمونه ی مدرن عرفان زدگی نیز در کتابها و فیلم هایی متجلی می شود که در آنها برای دستیابی به موفقیت تنها داشتن "اشتیاق" و "تصویر ذهنی روشن" کافی است!
فیلم "راز" که متأسفانه بارها با نگاه تأییدی در صدا و سیما به نمایش در آمد و کتاب آن نیز با ترجمه های مختلف به ده ها بار تجدید چاپ رسید، چنین الگویی را تجویز می کند. این همه محصولات صنعتی و پیشرفت های علمی تنها با "اشتیاق" و "تصویر ذهنی" ایجاد شده اند یا با برنامه ریزی دقیق و پشتکار مستمر؟!

3_ چه باید کرد؟
به عقیده ی نگارنده، در هم تنیدگی فرهنگ ایرانی با ادبیات عرفانی از یک سو و ورود سیل آسای عرفان های وارداتی از سوی دیگر باعث می شود که "عرفان زدگی" شیوع بالایی داشته باشد و اغلب ما بدون اینکه آگاه باشیم تحت تأثیر این پدیده قرار داریم. همه ی ما نیاز به تأمل و گفتگو راجع به این داریم که اشکال مختلف عرفان زدگی را بشناسیم و بدانیم در چه موقعیت هایی از زندگی تفکر عارفانه به ما کمک می کند و در چه مواقعی بر عکس، به ما آسیب می زند.
در پایان "دعای آرامش" را ذکر می کنم که وظیفه ی "خرد" را تفکیک این موقعیت ها می داند:

"خداوندا!
به من آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه تغییر نیافتنی است
و شهامتی، تا تغییر دهم آنچه تغییر یافتنی است
و خردی که تفاوت این دو را دریابم!"

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
با توجه به محدودیت فضای کلاس، قبلاً حضورتان را به آموزشگاه آریا اعلام فرمایید.
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_کتاب

نام کتاب: #تهوع
نویسنده: #ژان_پل‌_سارتر
ترجمه: #امیر_جلال‌الدین_اعلم
انتشارات: نیلوفر

* * *

"ژان پل سارتر" فیلسوف، نمایش‌نامه‌ نویس، روزنامه‌ نگار، فعّال سیاسی، منتقد و نویسندهٔ روشنفکر فرانسوی قرن بیستم بود که به جرأت می‌توان او را یکی از پیشگامان مکتب #اگزیستانسیالیسم دانست، امّا شاید مهم‌ترین خصیصه ای که "ژان پل سارتر" را از بسیاری روشنفکران دیگر جدا می‌کند این است که او را می توان به حق به عنوان الگوی کامل یک روشنفکر و فیلسوف "عملگرا" قلمداد کرد. چه در موارد خصوصی و شخصی زندگی وی، چه در مسائل اجتماعی و سیاسی.
هنگامی که فعالیت ها و تلاش های سارتر در مخالفت با جنگ الجزایر و نقش استعماری فرانسه در این کشور او را در معرض خطر دستگیری قرار داد، "ژنرال دوگل" در پاسخ به کسانی که خواهان دستگیری سارتر بودند، گفت: "کسی "ولتر" را بازداشت نمی کند."
مقایسه این دو با هم به جا بود زیرا که هر دو دغدغه "فلسفی، ادبی و سیاسی" داشتند. و مانند مراسم خاکسپاری ولتر در مراسم خاکسپاری سارتر نیز ده ها هزار نفر شرکت داشتند.

سارتر کتاب های مختلفی‌ در مورد دیدگاه های فلسفی خود نوشته است امّا به صورت داستان برای نخستین‌ بار آن ها را در قالب رمان "تهوّع" مورد بحث و بررسی قرار داده است که شامل‌ مفاهیم و مقولاتی مانند آزادی، خود فریبی، پدیدار شناسی، زمان و هنر و ... می شود. این رمان یادداشت‌های شخصی به‌نام "آنتوان روکانتن" است و حوادث آن در متن این یادداشت‌ها و از زوایه‌ دید او نقل می‌گردد. این خاطرات بیشتر توصیفات عینی و ابژکتیو است.
"تهوّع" بیان ملال و تشویش انسان منزوی و تنهائی است که در شهر کوچکی به قید اسارت کشیده‌ شده که خود را آنجا تنها و سرگردان می‌بیند و وجودش ناضرور است.

مشکل روکانتن یک افسردگی ساده یا یک بیماری روانی نیست، هرچند انزجار او از نیروهای وجودی و کشمکش‌های او با معنای زندگی او را به این مرز می‌رساند. آنتوان متوجه می‌شود "اشیاء بی‌جان" و "موقعیت‌های خاص" بر درک او از خود و آزادی فکری و معنویش تأثیر می‌گذارند و احساسی مانند تهوع در سراسر وجودش برمی‌انگیزند. او بعداً درمی‌یابد "موسیقی و ادبیات" این تهوع را تسکین می‌دهند و به دنبال جاودانه شدن یا به عبارتی دیگر ارزشمند ساختن موجودیت خود و زندگیش، خود را وقف نویسندگی می‌کند.
از منظر سارتر راه برون‌ رفت از تهوع، "هنر" است چرا که ما را به یک جهان غیرواقعی می‌برد و جهان غیرواقع از ضرورت‌های جهان واقع می‌گریزد. از آنجا که جهان تخیل طرح و نقشه دارد یک هنرمند طراح آن است پس غایت دارد و تهوع برانگیز نیست. روکانتن با آفرینش هنری، قادر خواهد شد موجبی برای زندگی خود بیابد و دیگران را وادار کند، همان‌گونه که او با تحسین به سازندگان آن آهنگ می‌اندیشد، به او بیاندیشند. خلق یک رمان نیز شاید سبب شود که "اندکی از روشنایی‌اش روی گذشته" او بتابد و از خلال آن بتواند زندگیش را "بدون دل‌زدگی" به‌ خاطر بیاورد.
سارتر هشت‌ سال پس از انتشار تهوع در رسالهٔ انتقادی خود موسوم به «ادبیات چیست؟» نوشت: "یکی از انگیزه‌های اصلی آفرینش هنری یقیناً نیاز ماست به اینکه خود را نسبت به جهان، مهم حس کنیم."
بنابراین نوشتن نیز همانند موسیقی برای روکانتن یک ضرورت برای رهایی از نقصان وجود و گریز از چنگال تهوع است.
شاید این داوری شتابزده ‌نباشد اگر بگوییم که رمان‌ها و داستان‌های کوتاه سارتر نظیر "تهوع" (۱۹۳۸)، "دیوار" (۱۹۳۷) و "راه‌های آزادی" اثرگذارترین و ماندنی‌ترین کتاب‌های او هستند. در یک نگاه کوتاه می‌توان گفت که در این آثار توضیحات پدیدارشناسانه از حوادث روزمره به نمایش گذاشته شده‌اند. شخصیت‌های داستانی سارتر در میدان مغناطیسی قرار دارند که یک قطب آن آزادی و مسئولیت و قطب دیگر آن محدودیت‌ها و موانع است.

#علی_محمدی
کارشناس ارشد روان‌شناسی

@drsargolzaei
Forwarded from آفتاب مهر
🔸۴ جلسه ۳ ساعتی
شنبه ها ساعت ۱۰ صبح تا ۱۳
شنبه ۲۸ بهمن -۵ و ۱۲ و ۱۹ اسفند
شهریه ۳۴۰۰۰۰تومان
پیش ثبت نام: ۸۸۱۰۹۳۴۹
Forwarded from اتچ بات
#چشم_تاریخ
#بازداشتگاه

فرشته علیزاده، فعّال دانشجویی دانشگاه الزهرا و مسؤول بُرد انجمن این دانشگاه بود که در میان درگیری‌های پس از حمله شبه‌ِ نظامیان انصار حزب‌الله و پلیس به خوابگاه دانشجویان در کوی دانشگاه تهران در وقایع ۱۸ تیر ۱۳۷۸ ناپدید شد.
سعید زینالی متولد ۱۳۵۵ دانشجوی دیگری بود که در جریان اعتراضات دانشجویی پس از حمله به کوی دانشگاه در تیر ۱۳۷۸ توسط نیروهای امنیتی در منزل بازداشت شد و تاکنون خبری از وی به دست نیامده است.
زهرا کاظمی خبرنگار کانادایی - ایرانی بود که در مسافرتی به قصد تهیهٔ گزارش از ایران، به جرم عکس‌برداری حین تجمع برخی از خانواده‌های زندانیان در مقابل زندان اوین، در تیرماه 1382 بازداشت و در 55 سالگی در زندان درگذشت.
امیدرضا میرصیافی متولد ۱۲ مرداد ۱۳۵۹ نویسنده وبلاگ «روزنامه‌نگار» و تهیه کننده مقاله در زمینهٔ موسیقی بود. وی به‌دلیل مطالبی که در وبلاگ روزنامه‌نگار منتشر ساخته بود در آبان 1387 از سوی دادگاه انقلاب به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام به شش ماه زندان، و به اتهام توهین به رهبر قبلی و فعلی جمهوری اسلامی به دو سال حبس محکوم گردید. وی در ۲۸ اسفند ۱۳۸۷ در زندان اوین و در سن ۲۸ سالگی درگذشت. «مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران» علت درگذشت وی را «فشار روانی و عدم دریافت کمک‌های پزشکی» اعلام کردند.
محسن روح‌الامینی، محمد کامرانی و امیر جوادی‌فر از جمله دستگیرشدگان تظاهرات جنبش سبز در ۱۸ تیر ۱۳۸۸ بودند که پس از بازداشت به بازداشتگاه کهریزک انتقال داده و کشته شدند. رامین قهرمانی نیز از دیگر کشته شدگان این بازداشتگاه است.
دکتر رامین پوراندرجانی پزشکی که دوران خدمت وظیفه خود را در این بازداشتگاه می‌گذرانده ‌است در ۱۹ آبان ۱۳۸۸ در بهداری بازداشتگاه درگذشت. مقامات حکومتی علت مرگ وی را مسمومیت دارویی و فرمانده پلیس خودکشی عنوان کرد، امّا مسؤولان از کالبد شکافی جسد وی جلوگیری کردند.
کیانوش آسا دانشجوی کارشناسی ارشد رشتهٔ مهندسی شیمی در دانشگاه علم و صنعت ایران، فعال محیط زیست و نوازنده بود. و در جریان تظاهرات روز دوشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ در میدان آزادی تهران ناپدید شد و روز ۳ تیر ماه ۱۳۸۸ در سردخانهٔ پزشکی قانونی توسط خانواده‌اش شناسایی شد. آسا در اثر اصابت دو گلوله کشته شده‌بود. خانوادهٔ وی می‌گویند که تا پیش از سوّم تیر بارها به آن‌ها اعلام شده‌بود که فرزندشان در زندان اوین به‌سر می‌برد.
ستّار بهشتی کارگر و وبلاگ‌نویس ایرانی بود که در تاریخ ۹ آبان ماه ۱۳۹۱ توسط پلیس فتا دستگیر شد. او به اتّهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق فعالیت در شبکهٔ اجتماعی و فیس بوک بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل شده بود. ستار بهشتی در جریان بازجویی درگذشت. بر اساس گزارش ثبت شده در روابط عمومی بهشت زهرای تهران، بهشتی در ۱۳ آبان ماه 1391 در 35 سالگی فوت کرده‌است.
سینا قنبری جوان معترض ایرانی که در جریان تظاهرات ۱۳۹۶ ایران توسط نیروی انتظامی بازداشت شده بود پس از انتقال به زندان اوین در روز ۱۷ دی‌ماه 1396 در بند قرنطینهٔ این زندان در سن 22 سالگی درگذشت.

@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#واکاوای_حریم‌خصوصی_به‌لحاظ_‌روانشناسی

گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش چهارم

· چه نسبتی میان مرزهای حریم خصوصی و فرهنگی که فرد در آن رشد پیدا کرده وجود دارد؟

در فرهنگ‌هایی که آن فرهنگ‌ها collectivist هستند، یعنی اولویت را به جمع می دهند، آدم ها مرتب دور هم جمع می‌شوند در هیئت ها، در کلوپ ها، باشگاه ها و در جاهای مختلف کارها را جمعی انجام می‌دهند، مالکیت‌های جمعی دارند و خانواده‌های گسترده وجود دارد، آن فرهنگ‌ها امنیت شان از آزادی بیشتر است و اساساً شما می‌بینید که حریم خصوصی در این فرهنگ ها آنقدر مهم نیست، مثلاً چند سال پیش من در محلّه ی هندی های بانکوک قدم می زدم، با تعجب دیدم درب تمام خانه ها باز است، همه راحت در خانه لم داده اند تلویزیون نگاه می کنند یا غذا می خورند، هرکس که از کوچه رد می شود داخل خانه ها را می بیند و آنها هم با این مسئله راحتند!
من خاطرم می‌آید وقتی بچه بودم، در اغلب محلّه‌هایی که ما زندگی می‌کردیم که معمولا محله‌های متوسط شهرستان ها بودند، بعد از ظهرهای تابستان اغلب مردم می‌آمدند در کوچه گلیم و فرش پهن می‌کردند و همه پهلوی هم می‌نشستند و راجع به همه چیز شان با هم صحبت می‌کردند و وقتی یک آدمی وارد کوچه می‌شد که به خانه‌اش برود با همه احوالپرسی می‌کرد و همه هم از سر گوچه تا ته کوچه تماشایش می‌کردند. نوجوان‌ها اندکی معذب می‌شدند چون نیاز به استقلال داشتند، می‌گفتند از سر کوچه تا اینجا مثلا ده نفر با من سلام‌علیک کردند و احوال پدر و مادرم را پرسیدند، همه هم دارند من را نگاه می‌کنند، بعد من اگر قرار باشد با دوستم به خانه بیایم و برگردم همه خبردار می‌شوند. درحالی‌که از نظر همسایگان ، این مساله‌ی حریم خصوصی مهم نبود برای این که آنها در یک فرهنگ کالکتیویست زندگی می‌کردند. اگر یک نفر هم دچار بیماری می‌شد، یکی آش می‌پخت، یکی شربت درست می‌کرد، ‌یکی دکتر می‌برد، یکی از او پرستاری می‌کرد. طبعاً همه هم از جیک و پیک هم خبر داشتند و معمولاً کسی فکر نمی‌کرد که چرا وارد حریم خصوصی من شدید. حتی من خاطرم می‌آید که مثلاً زمانی در یک محلّه یک نفر تلویزیون داشت، یک شب در هفته که تلویزیون سریال جذّابی داشت، چند خانواده جمع می‌شدند در خانه‌ی او و تلویزیون نگاه می‌کردند. نه او شاکی می‌شد که چرا به حریم خصوصی خانواده و تلویزیون ما احترام نمی‌گذارید و نه آنها تصور می‌کردند این کار تجاوز کردن است. امّا مثلا در فرهنگ غربی به خصوص فرهنگ آمریکا، یکی از مهم‌ترین فضیلت‌های آدم‌ها اتکابه‌نفس و استقلال است؛ بنابراین شما می‌بینید که در فیلم‌های سینمایی هالیوودی، همیشه قهرمان فیلم، یک آدمِ تنهاست که مسائل را به‌صورت team work حل نمی‌کند بلکه خودش به‌صورت فردی مسائل را حل می‌کند. حتی اگر تیمی هم وجود دارد در آن تیم یک نفر نخبه‌ی آن تیم است. این نخبه‌گرایی و این فردگرایی باعث می‌شود که آنجا حریم خصوصی خیلی مهم باشد و شما اگر در مترو سرت را پایین نیندازی و دیگران را نگاه کنی، اگر که توریست نباشید آنها خیلی جا می‌خورند و می‌گویند این آدم به چی دارد نگاه می‌کند؟! ولی به هر حال از توریست‌ها انتظار رفتاری که با فرهنگ آنها مغایر باشد را دارند.
حالا ما ایرانی‌ها در نقطه‌ای گیر کرده ایم که از یک طرف یک فرهنگ جمع‌گرا داریم، همان فرهنگی که همه با همدیگر می‌رفتند خواستگاری و وقتی بله‌برون بود پنجاه نفر جمع می‌شدند و به بله‌برون می‌رفتند و وقتی جهیزیه می چیدند همه را به‌ خانه‌ی نوعروس دعوت می‌کردند که جهیزیه اش را تماشا کنند و خریدهای عروسی را دسته‌جمعی می‌رفتند انجام می‌دادند و چادر نماز و لباس خواب عروس را هم به همه نشان می‌دادند که اینها خریدهای عروس هست و همه هم کف می‌زدند و نُقل می‌پاشیدند، یک طرفمان این است و هنوز هم این مراسم را حداقل در بخش زیادی از شهرستان‌ها داریم؛ از آن طرف داریم با عصر صنعتی مواجه می‌شویم و فرهنگ عصر صنعتی که یک فرهنگ individualist و تفرّدگرای غربی است که آن فرهنگ به ما می‌گوید متکی به نفس باش و حریم خصوصی و استقلال داشته باش.

@drsargolzaei
Forwarded from اتچ بات
#چشم_تاریخ
#نسل_کشی_رواندا

در آوریل ۱۹۹۴، رواندا بیش از ۷ میلیون نفر جمیعت داشت که از سه گروه قومی تشکیل می‌شد: هوتو (۸۵٪)، توتسی (۱۴٪ جمیعت) و توا (۱٪). دو گروه هوتو و توتسی در حقیقت بسیار بهم شبیه هستند. هر دو یک زبان را صحبت می‌کنند، در یک منطقه زندگی می‌کنند و آداب و رسوم مشابهی دارند.
در دوران قبل از استعمار، توتسی‌ها در ردهٔ بالاتری از اجتماع قرار داشتند و هوتوها طبقهٔ پایین‌تر اجتماع محسوب می‌شدند. پس از انتقال رواندا به عنوان مستعمره به حکومت بلژیک (پس از شکست آلمان در جنگ جهانی) در رواندا سیاستی در پیش گرفته شد که در آن اقلیت توتسی و اکثریت هوتو به اختلافات قومی و نژادی کشیده شدند. این سیاست توسط بلژیکی‌ها که سرپرستی مستعمره رواندا را بعد از جنگ جهانی اول بر عهده داشتند در رواندا بنا نهاده شد؛ شب ششم آوریل ۱۹۹۴ به هواپیمای حامل رئیس جمهوری وقت رواندا و رئیس جمهوری بوروندی که هر دو از قوم هوتو بودند شلیک شد. هواپیما سقوط کرد و همه سرنشینان آن کشته شدند. افراط گرایان هوتو جبههٔ هواداران رواندا را مسئول این حمله دانستند و بلافاصله دست به کشتار دسته جمعی زدند. جبههٔ هواداران رواندا اعلام کرد که هواپیما توسط خود هوتی‌ها منهدم شده است تا به آن‌ها بهانه‌ای برای قتل‌عام دهد. ا آغاز نسل‌کشی سازمان یافته که ۱۰۰ روز طول کشید، ۸۰۰٬۰۰۰ (آمار سازمان ملل) یا ۱٬۰۷۱٬۰۰۰ (آمار دولت رواندا) از قوم برتر توتسی و هوتوهای میانه رو که از پیروی از دستورها هوتوهای تندرو ممانعت کرده بودند کشته شدند. حزب وابسته به دولت، در آن زمان یک شاخه جوانان به نام «اینتراهاموه» داشت که تبدیل به یک نیروی شبه نظامی شد که جریان نسل‌کشی را دنبال می‌کرد. تندروهای هوتو یک ایستگاه رادیویی و روزنامه به راه انداخته بودند که نفرت پراکنی می‌کردند و مردم را با پیام‌هایی از جمله اینکه علف‌های هرز و سوسک‌ها را ریشه کن کنید به کشتن توتسی‌ها تشویق می‌کردند. اسامی آنهایی که باید کشته می‌شدند در رادیو اعلام می‌شدند. حتی راهبه ها و کشیش ها در کشتارها نقش داشتند، از جمله در کشتار مردمی که به کلیساها پناه برده بودند! نسل‌کشی با شکست هوتوها از نیروهای نظامی گردآوری شده از بین توتسی‌ها و سایر کشورهای آفریقایی متوقف شد و بعدها دادگاهی برای محاکمه سران نسل‌کشی تشکیل شد. هم اکنون هزاران نفر از توتسی‌های زنده مانده از نسل‌کشی سعی می‌کنند با ۲ میلیون هوتوی شرکت کننده در کشتار همزیستی مسالمت آمیزی داشته باشند.

@drsargolzaei
كارگاه مشترك پاياني با عنوان
بعد از سلام چه مي گوييد؟ چگونه خودتان و كسب و كارتان را اثر گذار معرفي كنيد.
سه شنبه يكم اسفند ماه (ساعت 14 تا 20، مجموعا 6 ساعت)

مبلغ: 150.000 تومان

ثبت نام تا تاریخ ١٨ بهمن با تخفیف 120.000 تومان خواهد بود.

مدرسين :
دكتر محمد رضا سرگلزايي
دكتر سيد ايمان ايرانمنش

آنچه در این دوره خواهید آموخت:

١- ديالكتيك انساني
٢-بند بازي بين كشف و خلق خود و ديگري
٣-خود ابرازي اجتماعي، فرهنگي و معنوي
٤-معرفي خود-برند (presentation skills)
٥-فنون روانشناسي در مصاحبه شغلي مؤثر

جهت کسب اطلاعات بیشتر روزهای شنبه تا چهارشنبه از ساعت ١٧ تا ١٩ با شماره 09383250979 تماس حاصل فرمایید.