دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.2K subscribers
1.75K photos
97 videos
152 files
3.24K links
Download Telegram
#مقاله
#ریشه_های_هلنی_اسطوره_های_کتاب_مقدس
قسمت دوم

با اولین نگاه به داستان های فوق که از نظر تاریخی پیش از #تورات و #انجیل روایت شده اند بذر داستان ذبح حضرت اسماعیل به دست حضرت ابراهیم، داستان طوفان نوح، داستان بارداری حضرت مریم و داستان به صندوق گذاشتن حضرت موسی توسط مادرش را پیدا می کنیم. 
بدین سان در می یابیم که سرچشمه اغلب داستان های کتب مقدس آئین های تک خدایی، روایات آئین های چند خدایی هستند و جریان تاریخی تفکر دینی، جریان گسسته ای نیست، آئین های چند خدایی و آئین های تک خدایی مربوط به دو ساحت جداگانه نیستند، بلکه آئین های چند خدایی ریشه و نیای آئین های پرستش خدای واحد هستند.
همانطور که در جریان تکامل تدریجی، مغز بشر از تکثر و پراکندگی (اسکیزوفرنی تکاملی) به انسجام و هماهنگی بیشتر رسیده است داستان هایی نیز که برای فهم جهان ناشناختنی ناایمن می ساخته از افسانه های چند خدایی به سوی افسانه های تک خدایی میل کرده اند، به جای خدایان متکثر، خدای واحدی نشسته است و سایر خدایان، تبدیل به مأمورین این خدای واحد شده اند، (امشاسپندان در آئین زرتشت و ملائکه در آئین های ابراهیمی).
اسطوره ها، محصول تقابل تمنای بشر برای شناخت جهان هستند با آن خلاء عمیق، تاریکی مطلق و ابهام غیر قابل حل که #آلبرکامو در "اسطوره سیزیف" آن را "امر بسیط غیر عقلانی" می نامد و "حسین پناهی" در وصف آن می سراید: "پشت این پنجره جز هیچ بزرگی هیچی نیست!" 
اسطوره ها، "فرافکنی" تمناهای بشر بر این "هیچ بزرگ" هستند و سیر افسانه ها و اسطوره ها در "متون مقدس" بیش از آن که ارزش هستی شناسانه (ontologic) داشته باشد ابزاری ارزشمند است برای شناخت ذهن بشر یا همان "شناخت شناسی" (epistemology). 

پی نوشت ها :

۱- اسطوره های عصر هلنیسم را در این یادداشت بر مبنای دو کتاب زیر آورده ام:
*نماد های اسطوره ای و روانشناسی مردان نوشته #شینودابولن - ترجمه مینو پرنیانی - انتشارات آشیان - فصل پدران و پسران.
*حکایت های فلسفی: اسطوره های یونان باستان نوشته میشل پیکمال - ترجمه مهدی ضرغامیان - نشر آفرینگان - فصول دوکالیون و پرسه.
۲ - برای مطالعه راجع به سیر تکامل ذهن بشر کتاب جایگاه آگاهی در فروپاشی ذهن دوجایگاهی نوشته جولین جیمز - ترجمه دکتر خسرو پارسا و همکاران - نشر آگه را بخوانید.
۳ - راجع به واکنش ذهن بشر به خلاء معنایی موجود در جهان، بخصوص بر اساس نظرات آلبر کامو و #داستایفسکی دو فصل اول کتاب روشنفکران رذل و مفتش بزرگ نوشته داریوش مهرجویی - انتشارات هرمس را بخوانید.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
Forwarded from آفتاب مهر
🔹۵جلسه ۳ساعته
جمعه ۵ و۱۲ آبان -۳ و ۱۰ و۲۴ آذر
ساعت ۱۰ صبح تا ۱۳
شهریه ۳۸۰۰۰۰ تومان
ثبت نام : ۸۸۱۰۹۳۴۹
@aftabemehr
دوره کارورزی تفسیر آزمون کلید واژه
تفسیرگر دکتر سرگلزایی
روزهای 4، 11، 18 و 25 مهر96 طی 8 ساعت
ثبت نام تلفنی👇
09123336716
ثبت نام تلگرامی👇
https://t.me/joinchat/BJoObj-9TGJYPeKZi3XTGg

توضیحات بیشتر👇
📗📗📗دوره کارورزی تفسیر آزمون کلید واژه (watchword test)
خودتان را بهتر بشناسید.

از 4 مهر ماه 1396 به مدت 8 ساعت
روزهای سه شنبه 4، 11،18 و 25 مهر 1396 از ساعت 16تا18

تفسیر و تحلیل از دکتر محمد رضا سرگلزایی

توضیحات:
آزمون کلید واژه یکی از آزمونهایی است که زوایای پنهان شخصیت را به خوبی نشان می دهد.
مایکل دانیلز این آزمون را بر اساس آزمون تداعی کلمات یونگ ابداع کرد که در دوره های عملی روانکاوی یونگی به آن می پردازیم. ولی همیشه ضعف در تفسیر این آزمون در بین دانش آموختگان این دوره ها مشهود بوده است.

پیش نیاز:
1- آگاهی از نحوه اجرای آزمون.
خودشناسی به روش یونگ نوشته مایکل دانیلز ترجمه اسماعیل فصیح نشر فاخته**

2- آشنایی با تفسیر آزمون.
الف- نمادهای اسطوره ای و روانشناسی مردان نوشته شینودا بولن ترجمه مینو پرنیانی انتشارات آشیان
ب- نمادهای اسطوره ای و روانشناسی زنان نوشته شینودا بولن ترجمه مینو پرنیانی انتشارات آشیان
ج- زندگی برازنده من نوشته کارول پیرسون و هاگ مار ترجمه سیمین موحد انتشارات فرهنگ و زندگی

**توجه: شیوه تفسیر آزمون مبتنی بر بار معنایی واژه ها و قصه ایست که از واژه ها ساخته می شود. و جایگاه جغرافیایی واژه ها در تفسیر لحاظ نمی شود لذا مطالعه کتاب خود شناسی به روش یونگ تا آنجایی که نحوه اجرای آزمون را توضیح داده است کافیست و تفسیری که در این کتاب آمده مورد استفاده قرار نمی گیرد.

ثبت نام تلفنی👇
09123336716 - 88032039
ثبت نام تلگرامی👇
https://t.me/joinchat/BJoObj-9TGJYPeKZi3XTGg

#پرسش_و_پاسخ


*پرسش:

سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار و تشکر بابت مطالب آموزنده ی شما

مسئله ی #جبر_و_اختیار اخیرا ذهن من را بسیار مشغول خود ساخته، می دانیم تنها اعمالی از انسان اختیاری است که با تفکر و سپس تصمیم گیری همراه باشند. ما از بدو تولد تنها اسیر جبریم و طبق غریزه و در واکنش به محیط رفتار می کنیم تا زمانی که قدرت تفکر در ما رشد کند و توانایی تصمیم گیری داشته باشیم. امّا چه مسائلی باعث می شوند ما تصمیمی بگیریم و راهی را نسبت به راه دیگر ترجیح دهیم؟ با بررسی عوامل تعیین کننده نهایتا به نقش تجربیات گذشته و ژنتیک بر تصمیم گیری می رسیم که این دو نیز از اختیار ما خارج اند. ما اغلب چون جبر و اختیار را فقط در واکنش انسان به محیط و اجتماع و یا به نقش کودکی و تربیت در شخصیت وی و توانایی تغییر شرایط بررسی می کنیم، به حالتی بین جبر و اختیار معتقد می شویم، این در حالی است که با این نحوه تفکر نقش محیط و وراثت را بر "خود" فرد که حال تسلیم عوامل محیطی نمی شود و حالتی بین جبر و اختیار را پدید می آورد بی توجهیم.

از طرفی به گفته بسیاری از فلاسفه وجود قدرت اختیار با قانون علیت متناقض است، چرا که عاملی به نام اختیار که تحت تاثیر عوامل دیگر نباشد و عاملی جهت انتخاب راه های مختلف باشد در زنجیره علّی پدیده ها نمی گنجد.

با اعتقاد به این مسائل جبرگرایانه احساسات بدی از جمله قربانی جبر حاکم بودن به انسان دست می دهد و به علاوه چارچوب های قضاوت در وی از بین می روند.

ناتاناییل براندن در کتاب "روانشناسی حرمت نفس" به بررسی این اعتقاد می پردازد و اشکالاتی را در این اعتقاد بیان می کند که اغلب قابل پذیرش نیستند.

به نظر شما آیا اعتقاد به اینچنین جبری منطبق بر واقعیت است؟ و اگر اینطور است تاثیرات این اعتقاد بر انسان را چگونه می دانید؟
با تشکر


*پاسخ #دکترسرگلزایی :

با سلام و احترام
روان شناسی امتداد فلسفه است. بنابراین نظریه پردازانی همچون زیگموند #فروید (پایه گذار روانکاوی) و کارل گوستاو #یونگ (پایه گذار روان شناسی تحلیلی) که تحت تأثیر فیلسوفان جبرگرا همچون آرتور #شوپنهاور و گئورگ ویلهلم #هگل قرار داشته اند به جبرگرایی نزدیک بوده اند در حالی که روانپزشکانی همچون #ویکتور_فرانکل ، #ویلیام_گلسر و #اروین_یالوم که تحت تأثیر #اگزیستانسیالیسم قرن بیستم قرار دارند به اختیارگرایی نزدیک تر هستند. من با فیلسوفان و روان شناسان جبرگرا نزدیکی فکری بیشتری دارم و باورم این است که قاعده بر جبر است، اختیار، استثنای جبر است و در هنگامه های نادری در میان جبرهای بی شمار جا باز می کند؛ با این حال ویلیام جیمز فیلسوف، پزشک و روان شناس پراگماتیک آمریکایی باور دارد که کسانی که اختیارمحور هستند رضایت بیشتری از زندگی دارند. 

این مباحث را در مجموعه سمینارهای «بنیان های فلسفی روان شناسی» به تفصیل بحث می کنم. سمینار بعدی با این موضوع از آبان ماه در مؤسسهٔ آفتاب مهر (تهران-یوسف آباد) کلید خواهد خورد.

سبز باشید

T.me/drsargolzaei
#معرفی_کتاب
#خودشناسی_با_روش_یونگ (تکنیک رمز واژه)
نویسنده: مایکل دانیلز
ترجمه: اسماعیل فصیح
انتشارات: فاخته - ۱۳۷۲
                       

خود شناسی با روش #یونگ یا تکنیک رمز واژه  کتابی است در مورد تکنیک خاصی که یک نوع  بازی "تداعی واژه ها" با روش ها و قوانین خاص خود است.  ریشهٔ این تست بر اساس ساختار افکار "کارل گوستاو یونگ" روانپزشک و روانکاو سوئیسی می باشد. هر چند که به گفته نویسنده کتاب، موضوعات دیگری هم برای نخستین بار در این کتاب مطرح می شوند که مربوط به تمام مکاتب و سیستم های درمانی می باشد.

در واقع #تست_رمز_واژه (Watch Word) یک تست فرافکن است که معمولا برای پی بردن به آن قسمت  از شخصیت و روان انسان که در آزمون های روان شناختی عینی دست یابی به آن ها دشوار است بکار می رود. این تست شاید راهی باشد برای کشف بهتر قسمت های اغلب پنهان وجود خودمان که در روانکاوی به آن ناخودآگاه می گوییم. فهم وجه ناخودآگاه دید کلی تری از شخصیت مان به ما می دهد که به انسجام شخصیت ما کمک می کند. به قول "مایکل دانیلز" : «آزمون های روان شناختی عینی Objective ممکن است درخت های مختلف (اجزای مختلف شخصیت) را به ما نشان دهند، ولی آیا نباید "کلّ جنگل" را هم بتوانیم ببینیم؟» در میان این مجموعه پیچیده از "نشان های" گوناگون، "من" کجا هستم؟

یکی دیگر از مزایای تست "رمز واژه" (Watch Word) که نویسنده کتاب بر آن تاکید می ورزد، آشنا شدن فرد با "داستان زندگیش" پس از انجام این آزمون است. یا به بیان بهتر کشف کردن داستان زندگی و خلق دوباره آن و مهم تر از همه یافتن "الگوی قابل فهمی" در زندگی خود است. بدین ترتیب روایت شخصی هر یک از ما علاوه بر این که می تواند حس جهت یابی و راهنمایی مثبت برای آینده داشته باشد، همچنین می تواند توضیح و تفسیری نیز برای وقایع گذشته و حال باشد.

در پایان باید توجه کرد که به این تست به چشم ابزاری در کنار دیگر ابزار ها و روش های روان شناختی و خود شناسی نگاه کرد و به هیچ وجه نباید انتظار بیش از حد از آن داشت.  شاید "رمز واژه" می تواند یک شروع خوب برای شناخت بهتر خود باشد.

با توجه به این که این کتاب چند دهه است تجدید چاپ نشده است، #فایل_pdf کتاب در کانال گذاشته می شود.

#علی_محمدی
کارشناس ارشد روان شناسی

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Jung3.jpg
کلاس کاپلان خوانی - آخرین جلسه بررسی فصل رواندرمانی ها
هفتمین همایش مهر مولانا
"آئینه های هستی"
با سخنرانی: مقصود فراستخواه، محمدرضا سرگلزایی و محمد استعلامی.
مکان: پژوهشکده فرهنگ، هنر و معماری جهاد دانشگاهی.
زمان: نوزدهم مهرماه/ 17:30.

@souroshmolana
هفتمین همایش "مهر مولانا"
"آیینه‌های هستی"

مهر مولانا" نام همایشی است که از مهرماه سال 1390، هر سال همزمان با روز تولد مولانا جلال الدین توسط "موسسه فرهنگی-هنری سروش مولانا" برگزار می شود. این همایش در طی مسیر شش ساله خود فراز و فرودهای زیادی طی کرده و مخاطبان بسیاری یافته است. زمانی به مهر در نظام اندیشگانی مولانا پرداخته، مدتی به نظام اخلاقی این عارف بزرگ و در آخرین برنامه هم به نسبت ما با مولانا پرداخته شد. هفتمین همایش مهر مولانا که " آیینه‌های هستی" نام دارد، به قیاسِ بسترهای شکل گیری اندیشه مولانا و حافظ می¬پردازد. با وجود این که فاصله زمانی چندانی مابین دو قله اندیشه و ادبیات فارسی نیست، اما جهان بینی، ساختار ادبی و هستی شناسی تقریبا متفاوتی را در نظام اندیشگانی این دو بزرگ می بینیم. از این رو هفتیمن همایش مهر مولانا به واکاوی زمینه های که منجر به این تفاوت شده اند خواهد پرداخت. در این همایش دکتر مقصود فراستخواه (جامعه شناس) به مقایسه جامعه شناختی دو تیپ متفاوت شعر عرفانی حافظ و مولوی و دکتر محمدرضا سرگلزایی (روانپزشک) به مقایسه آرکی تایپ‌ها (کهن الگوها) عرفان این دو بزرگ می‌پردازند. همچنین دکتر محمد استعلامی (مولوی¬پژوه) در رابطه با درستی و نادرستی روایت¬هایی که پیرامون عرفای ما و بویژه حافظ و مولانا وجود دارد سخنانی ارائه خواهد داد.

همایش آیینه های هستی روز نوزدهم مهرماه، تالار فرهنگ، هنر واقع در خیابان انقلاب نبش برادران مظفر جنوبی پلاک 1076 و در ساعت 17.30 برگزار خواهد شد.

@souroshmolana
#چشم_تاریخ

#مجلس_شورای_ملی در جریان جنبش #مشروطه و بر پایه اولین #قانون_اساسی ایران تشکیل شد.
از صدور فرمان مشروطیت در سال ۱۲۸۵ خورشیدی تا #انقلاب_اسلامی در سال ۱۳۵۷، کلاً ۲۴ دوره مجلس شورای ملی تشکیل شد که البته در میان برخی از این دوره‌ها ایام فترت پیش می‌آمد و کشور بدون مجلس می‌ماند.
پس از امضای فرمان مشروطیت توسط #مظفرالدین_شاه در مرداد ۱۲۸۵ خورشیدی، یک مجلس موقت (که از آن با عنوان اولین مجلس مؤسسان نیز نام برده شده است) برای تدوین نظامنامه انتخابات مجلس ملی در تهران گشایش یافت. نمایندگان آن عمدتاً تجار، روحانیون، و رؤسای اصناف بازار تهران بودند. بر اساس این قانون انتخاب‌شدگان به شش طبقه تقسیم می‌شدند: شاهزادگان و قاجارها، روحانیون و طلاب، اعیان و اشراف، تجار دارای تجارتخانه معیّن، مالکان با حداقل هزار تومان دارایی و صنعتگران و پیشه‌وران از صنوف شناخته شده و دارای مغازه‌ای با شرایط مشخص.
انتخاب‌شوندگان شامل ۱۵۶ نماینده بودند که از این تعداد ۶۰ کرسی به تهران و ۹۶ کرسی به دیگر ایالات اختصاص داده شده بود. نامزدهای پارلمانی می‌بایست خواندن، نوشتن و تکلم به زبان فارسی را قادر باشند..
نخستین جلسه دوره اول مجلس شورای ملی در ۱۸ شعبان ۱۳۲۴ برابر با ۱۴ مهر ۱۲۸۵ ‏ و ۷ اکتبر ۱۹۰۶ در کاخ گلستان و در حضور مظفرالدین شاه قاجار گشایش یافت و پس از آن خانه‌ای واقع در میدان #بهارستان (جنب مسجد و مدرسه سپهسالار) به تشکیل جلسات مجلس شورای ملی اختصاص یافت که تا انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ بیشتر جلسات در همان‌جا تشکیل می‌شد. عمده ترکیب مجلس اول به این شکل بود: ۲۶٪ نمایندگان روسای اصناف، ۲۰٪ روحانیون و ۱۵٪ از تجار بودند.
نخستین وظیفه مجلس تنظیم سندی بود که بعداً به قانون اساسی شهرت یافت. مظفرالدین شاه قانون اساسی را در ۹ دی، پنج روز قبل از مرگش، امضا کرد. پس از آن، نمایندگان تلاش خود را مصروف تدوین و تنظیم سند نهایی موسوم به متمم قانون اساسی نمودند. شاه جدید، #محمدعلی_شاه، ابتدا از تأیید متمم قانون اساس امتناع کرد، اما چون با اعتراض مردم در شهرهای عمده به خصوص تهران، تبریز، اصفهان، شیراز مواجه شد، عقب نشست؛ در مجلس ملی حضور یافت، عهد کرد به قانون اساسی احترام گذارد و مهر سلطنتی رابه متمم قانون اساس زد.
مجلس اول پس از حمله قوای قزاق به مجلس در تیرماه ۱۲۸۷ تعطیل شد. این تعطیلی تا زمان فتح تهران و تشکیل مجلس عالی ادامه یافت. در ساعت ۶ صبح ۲ تیر ۱۲۸۷، ۲۰ نفر از افراد بریگاد قزاق از سوی محمد علی شاه برای دستگیری سران جنبش مشروطه فرستاده ‌شدند، اما با مقاومت و شلیک مشروطه خواهان مواجه شدند. دستور تیراندازی را آیت الله سید عبدالله #بهبهانی صادرکرده بود. در آن سو، نیروهای قزاق مسجد سپهسالار و مجلس را محاصره کردند. چندی بعد نیروی کمکی بریگاد قزاق به همراه افسران روسی خود وارد عمل شدند. پس از فرار مشروطه‌ خواهان به ساختمان مجلس، قزاق ها ساختمان مجلس را به توپ می‌بندند و مشروطه‌ خواهان را شکست می‌دهند. پس از شکست، عده‌ای از مشروطه ‌خواهان به پارک امین‌الدوله در شمال میدان بهارستان فرارمی‌کنند اما سرانجام، ۳۹ نفر از آنان دستگیر شده و به باغ شاه منتقل می‌شوند که 3 نفر از آنان شامل شیخ احمد #روح‌القدس، روزنامه‌نگار ،میرزا نصرالله #ملک‌المتکلمین، نماینده مجلس وجهانگیرخان #صوراسرافیل، نماینده مجلس به دستور ولادیمیر #لیاخوف، هفتمین فرمانده روسی بریگاد قزاق درایران، اعدام شدند.

به انتخاب: #سروش_سرگلزایی

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/parliament.jpg
#مقاله
#یونگ_و_فاشیسم

زمانی که فاشیست ها در آلمان و اتریش روی کار آمدند، #یونگ به قدرت رسیدن آن ها را یک پدیده مذهبی دانست و اسم این پدیده را #مذهب_اوباش نهاد!
فاشیست ها بر شانه های اوباش سوار می شوند:
تکنیک موفقیت آن ها این است که یک مذهب جدید خلق می کنند، مذهبی که در آن اطاعت از پیشوا تنها شرط رستگاری است!
در مذهب خلق شده توسط فاشیست ها، برخلاف اغلب مذاهب رایج عالم، نیازی به پرهیزکاری، پارسایی، درون نگری و ارتباط شخصی با الوهیت وجود ندارد. همه آئین مذهبی در مناسک جمعی و با شور و غلیان هیجانات صورت می گیرد:
مراسم رژه، گردهمایی های عظیم خیابانی، تکان دادن پرچم ها و به بازو بستن بازوبند هایی که عضویت در آئین پیشوا را نشان می دهند.
اوباش کسانی هستند که فاقد یک هویت فردی و یک نظام ارزشی درونی هستند. آن ها نه تمایل به پارسایی و انضباط دارند و نه توان درون نگری و گوشه گیری و اعتکاف. پس برای چنین کسانی که همیشه دچار احساس گناه و احساس حقارت عمیق بوده اند مذهب فاشیست ها نور امید رستگاری است: به جای سکوت شعار بدهید و فریاد بزنید، به جای تنهایی برای شما اعتکاف گروهی فراهم می کنیم و به جای ارتباط درونی با الوهیت یک ارتباط جمعی با پیشوا را به شما پیشنهاد می کنیم. فاشیست ها به اوباش اعتماد به نفس می دهند، به آن ها وعده تعمید و رستگاری می دهند و این همان چیزی است که اوباش به آن نیاز دارند.
این چنین است که فاشیست ها به راحتی لشگری از اوباش فراهم می آورند، لشگری که خشونت را عبادت می داند و همچون یک ماشین غول پیکر ارعاب و سرکوب به پیش می رود.
#هیتلر راجع به نژاد بسیار حساس است اما آموزه ی نژادی او پر از تناقض و به لحاظ علمی بی اساس است. مفهوم نژاد هرگز تعریف نمی شود. مردم، نژاد، قبیله، گونه و ملت تقریبأ به یک معنا به کار می روند! گرچه او مساله نژادی را "کلید تاریخ جهان" می داند واقعیات زیست شناسی و ژنتیک ربطی به او ندارند. نظریه او منحصرأ در خدمت تبیین و توجیه نفرت و تعصب پیروانش نسبت به "دیگران" قرار دارد. 
همچنین است یهودی ستیزی هیتلر: هیتلر همه دشمنانش را بدون استثناء یهودی می داند. دموکراسی و جامعه ملل، صلح طلبی، مارکسیسم و هنر مدرن همه از ابداعات یهودیت بین المللی هستند! به همین دلیل بین اوباش و پیشوا یک تفاهم عمیق ایجاد می شود. هیتلر علیه همه نهادهای مدرن اعلام جنگ می کند، نهادهایی که برای اوباش غیر قابل درک و ثقیلند، پس هیتلر به اوباش این پیام را می دهد: آن چه برای شما غیر قابل فهم است بد است، نابودش کنید!

#حزب_نازی در انتخابات ۱۹۳۲ پیروز شد، در ۱۰ می ۱۹۳۳ مراسم کتاب سوزان در برلین برگزار شد و در ۱۱ آوریل ۱۹۳۳ "پاکسازی" موزه ها و گالری ها آغاز شد! هیتلر در ۱۹۳۹ کشور آلمان را وارد جنگی بد سرانجام کرد. جنگی که پس از ۶ سال تخریب و کشتار با نابودی کشور و خودکشی پیشوا پایان یافت!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

پی نوشت:

منبع اطلاعات فوق کتابهای زیر هستند:

۱- اندیشه یونگ- ریچارد بیلسکر-ترجمه حسین پاینده- انتشارات آشیان
۲- هنر مدرنیسم- ساندرو بکولا- ترجمه رویین پاکباز و همکاران - انتشارات فرهنگ معاصر

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#دین_واخلاق-قسمت اول

۱- حدود پانزده سال پیش گزارشگری از یک نشریه مذهبی به من تلفن زد و خواستار وقتی برای مصاحبه شد. آن روزها به ندرت به اصحاب رسانه "نه" می گفتم ولی وقتی موضوع مصاحبه را پرسیدم به این یکی "نه" گفتم. قرار بود من راجع به "گریه" از دیدگاه روانپزشکی نظر بدهم! با توجه به این که این نشریه را یک نهاد مذهبی منتشر می کند، حدس زدم که قرار است از من حرف هایی بیرون بکشند به نفع گریه کردن! به همین دلیل حاضر به مصاحبه نشدم. اما گویا گردانندگان ماهنامه ی مذکور اصرار بر این مصاحبه داشتند، بنابراین کسی را که حق استادی به گردن من داشت پیدا کردند و او را واسطه کردند و من به ناچار پای این مصاحبه نشستم. همان طور که حدس زده بودم گزارشگر این مجله مأموریت داشت از من "اعتراف بگیرد" که گریه برای سلامت روان مفید است و خنده برای سلامت روان مضر! از آن جا که قبلأ خودم را برای چنین موضوعی آماده کرده بودم در مقابل تلاش های او جاخالی های هوشمندانه ای دادم و او به هدف خود نرسید. ولی وقتی ماهنامه مذکور از زیر چاپ درآمد ونسخه ای از آن به دست من رسید از تعجب و البته خشم یخ کردم! کل مقاله تحریف شده بود! آن چه می خواستند من بگویم و نگفته بودم را با پر رویی تمام از قول من نقل کرده بودند! از همه فاجعه بارتر این عبارات بود که با تیتر بزرگ چاپ شده بود : 
دکتر سرگلزایی (روانپزشک) می گوید گریه باعث افزایش نور چشم می گردد! گردانندگان مجله مذکور  با زیر پا گذاشتن تمام اصول اخلاق حرفه ای، اخلاق مدنی و حتی اخلاق دینی خودشان، برای رسیدن به هدفشان حیثیت علمی مرا خرج کرده بودند.
۲- در هواپیما نشسته ام. روزنامه را ورق می زنم از جلسه شورای شهر تهران راجع به لایحه هزینه کردن پنج میلیارد تومان برای مراسم اربعین گزارشی چاپ شده است. یکی از اعضای شورای شهر می گوید: "برخی پیمانکاران شهرداری شش ماه است پول خود را دریافت نکرده اند و تزریق یک تا دو میلیارد تومان تأثیر زیادی در زندگی کارگران آن ها دارد."
عضو دیگر شورای شهر گفته است: "پنج میلیارد تومان مبلغ ناچیزی برای مراسم اربعین است."

شاید به نظر بیاید این دو رویداد ربطی به هم ندارند ولی من ارتباط مهمی بین این دو پیدا می کنم: "دین و اخلاق". 
برخی صاحب نظران گفته اند هر دین سه بخش دارد: 
عقاید دینی، مناسک دینی و اخلاق دینی.
عقاید دینی شامل باورهای هسته ای یک دین است مثلا اعتقاد به یک خدا یا اعتقاد به چند خدایی، باور به بهشت و جهنم یا باور به تناسخ.
مناسک دینی شامل رفتارهای آئینی یک دین است مثل آئین های تیرگان و مهرگان برای زرتشتیان، عید پاک و کریسمس برای مسیحیان و اعیاد فطر و قربان برای مسلمانان و رفتارهای آئینی که در هر کدام از ادیان در این مناسبت ها صورت می گیرند.
اخلاق دینی شامل چهارچوب های درست و غلط و امر و نهی مربوط به آن هاست. مثلأ در بعضی ادیان قربانی کردن حیوانات حرام است و در ادیان دیگر مباح و حتی در مواقعی واجب است، یا در بعضی از ادیان چند همسری ممنوع است در حالی که در ادیان دیگر مجاز است.
یک بحث مهم در فلسفه ی دین این است که کدام یک از این سه وجه، مهم ترین بخش یک دین است. درست است که این وجوه دین با همدیگر در تعامل و تبادل هستند اما اگر در شرایطی قرار باشد دو تا از این وجوه در تقابل با هم قرار بگیرند وظیفه دینی متدینین چیست؟ 
در دو مثالی که در ابتدای این یادداشت آوردم شما با دینداری مناسک محور مواجه هستید. گزارشگر یا سردبیری که مصاحبه تحریف شده ای از مرا به خورد خوانندگانش داده بود متدینی بود که فضیلت های اخلاقی (صداقت و امانت داری) را فدای ترویج یک آئین (عزاداری و گریستن) کرده بود.
کسی نیز که رأی می دهد پنج میلیارد تومان از حساب شهرداری صرف انجام یک آئین مذهبی (مراسم اربعین) شود در حالی که اداء دین (پرداخت بدهی) معطل مانده، متدینی است که مناسک دینی را مقدم بر اخلاق دینی دانسته است.
حدیثی از امام ششم شیعیان (امام جعفر صادق) نقل شده است که به نفع اولویت اخلاق بر مناسک است: 
"لا تنظروا الی طول رکوع الرجل و سجوده، فان ذلک شئ اعتاده فلو ترکه استوحشه لذلک و لکن انظرو الی صدق حدیثه و اداء امانته"
(اصول کافی-کتاب الایمان و الکفر)
ترجمه:
[برای شناخت درستکاری کسی] به رکوع و سجود طولانی او نگاه نکنید زیرا چه بسا این رکوع و سجده طولانی، چیزی است که شخص به آن اعتیاد پیدا کرده. در این صورت اگر آن را ترک نماید [به دلیل ترک عادت] وحشت زده [و پریشان حال] گردد. [برای شناخت نیکی و درستکاری] به راستگویی و رعایت حقوق دیگران و ادای امانتش نگاه کنید [و آن را ملاک و معیار قرار دهید.]

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#دین_واخلاق-قسمت دوم

حتمأ متدینینی هم که مناسک دینی را مقدم بر اخلاق دینی می دانند متکی بر احادیث دیگری هستند بنابراین من این حدیث را از این بابت ذکر نکردم که بخواهم از گزاره های درون دینی به نفع اولویت اخلاق دینی بر مناسک دینی بهره ببرم بلکه ذکر این حدیث برای شفاف کردن این بود که از این دین می توان قرائت "اخلاق محور" نیز داشت ، چنان که از پیامبر اسلام هم نقل شده است که:
"انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق"  (مکارم الاخلاق)
"براستی که من برای کامل کردن فضیلت های اخلاقی مبعوث شده ام"
من به این "دلایل برون دینی" ، دین اخلاق محور را بهتر از دین مناسک محور می دانم:
۱- پذیرش و انجام مناسک دینی مبتنی بر پذیرش عقاید دینی است، در حالی که پذیرش اغلب فضیلت های اخلاق دینی همچون صداقت - امانتداری - خوشرویی و انصاف بر مبنای یک عقلانیت دورنگر (تفکر استراتژیک) نیز ممکن است و تردید های فلسفی در باب عقاید دینی منجر به تعلیق آن ها نمی شود، همان طور که از امام علی نقل شده است که:
"لوکنا لانرجوا جنه و لا نخشی نارا و لاثوابا و لا عقابا لکان ینبغی لنا ان نطلب مکارم الاخلاق فانها مما تدل علی سبیل النجاح"
(مستدرک الوسایل -ج11)
"اگر هم به بهشت امید و از دوزخ هراس نداشتیم و پاداش و کیفری در میان نبود باز هم طلب مکارم اخلاق را برمی گزیدم زیرا که تحصیل مکارم اخلاق راه پیروزی است"
۲- عقاید و مناسک دینی وجه اختلاف ادیان است در حالی که اخلاق دینی وجه توافق ادیان است. گرچه من از نگاه فرهنگی و روانشناسی، تنوع و تکثر (به قول ژان پیاژه
Diversity and Richness)
را برای تکامل فرهنگ بشری ضرورت می دانم اما تکیه زیاد و محور قرار دادن عقاید و مناسک دینی مانع صلح و هم کوشی جهانی است در حالی که دین اخلاق محور به صلح و هم کوشی جهانی و گفتگو و تعامل بین ادیان کمک می کند.
به باور من "نقد دین" اصولأ باید از منظر برون دینی صورت پذیرد در غیر این صورت ما با "نقدی جدی" مواجه نخواهیم بود بلکه با "شبه نقد" مواجه خواهیم بود. بنابراین، من دین اخلاق محور را عقلانی تر و مفیدتر از دین مناسک محور می دانم.

پی نوشت:
گزارش گفتگوهای شورای شهر تهران راجع به هزینه کردن برای مراسم اربعین را از صفحه 26 روزنامه همشهری دوشنبه 25 آبان ماه خوانده ام.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#یادداشت_هفته
#هگل_مارکس_روح_تاریخ_یا_ماتریالیسم_تاریخی؟

"گئورگ ویلهلم #هگل" فیلسوف نام آور آلمانی جهان را بازنمایی تکامل یک روح بزرگ می دانست که در حال حرکتی دائمی است. هدف این حرکت دائمی رسیدن این روح بزرگ به آگاهی مطلق درباره خویشتن است. اگر انسان نسبت به سایر حیوانات خودآگاه تر است، و انسان امروزی نسبت به انسان هزاران سال پیش بیشتر به تأمل در نفس و اکتشاف در خویشتن می پردازد، بازنمایی تکاملی است که آن "ایده" یا روح پیدا کرده است.  هگل اصطلاحی دارد با عنوان "روح تاریخ" و آن همان مرحله رشدی ایده یا روح جهان است. از منظر هگلی عقلانیت یعنی همگام بودن با این ایده مطلق یا روح کل.

سال ۱۸۳۶ که #کارل_مارکس به دانشگاه برلین رفت مشرب فلسفی غالب در آن دانشگاه مانند هر دانشگاه دیگر آلمان در آن زمان هگلی بود بنابراین مارکس به موضوع پایان نامه دکترایش که راجع به "مقایسه دیدگاه های دموکریتوس و اپیکوروس" بود با حال و هوایی هگلی پرداخت. اما خواندن کتاب "تزهایی مقدماتی درباره اصلاح فلسفه" نوشته لودویگ #فوئرباخ باعث شد که مارکس به این نتیجه برسد که باید اصلاحی در دیدگاه هگلی خود ایجاد کند.
خلاصه نقد فوئرباخ نسبت به آرای هگل را می توانیم در این عبارت آیزایا برلین ببینیم:

"این روح فلان عصر چیست جز اسمی اختصاری برای کل پدیده هایی که آن عصر یا فرهنگ را تشکیل می دهند؟! این که هر عصری الگویی دارد که آن را از سایر عصرها متمایز می کند نمی تواند مبنایی برای فرض یک الگوی سبب ساز برای تاریخ باشد. الگوها نمی توانند موجب رویدادها بشوند. الگو نوعی صورت یا قالب است، خصوصیت و صفت رویدادهاست و رویدادها خود می توانند فقط معلول رویدادهای دیگر باشند. اصطلاحاتی چون نبوغ یونانی، خصلت رومی، روح رنسانس یا روح انقلاب فرانسه چه هستند جز برچسب های انتزاعی که آدم ها برای سهولت کار جعل کرده اند و به مجموعه معینی از کیفیات و رویدادهای تاریخی الصاق می کنند؟! ایدهٔ هگلی صرفأ اسم مستعاری است برای خدای انسان ریخت (آنتروپومورفیک) مسیحیت و لذا موضوع را به خارج از محدوده های بحث عقلی منتقل می کند."

مارکس که پس از خواندن آرای فوئرباخ با نگاهی نقاد به آرای هگل نگریست به نظرش این طور رسید که هگل عمارت زیبایی از جنس کلمات برپا کرده است و وظیفه مارکس و هم نسلان اوست که این عمارت را با نمادهایی دال بر چیزهایی واقعی که زمان و مکان دارند و روابط تجربی قابل مشاهده ای نیز با یکدیگر دارند تعویض کنند. این چنین شد که مارکس بنیانگذار نوعی "ماتریالیسم تاریخی" شد. در این قالب بندی فکری، مارکس همچون هگل نوعی "جبر تاریخی" را پذیرفت ولی شالوده این جبر تاریخی را به امری انتزاعی به نام "جریان خودآگاهی ایده مطلق" نسبت نداد بلکه به "تنازع بقا" و "ضرورت های اقتصادی" ارجاع داد و به این نحو قاعده عمارت هگلی را از آسمان به زمین منتقل کرد.
از نظر مارکس اقتصاد زیربنای فرهنگ است به این معنا که ضروریت های اقتصادی باعث ایجاد قراردادهای اجتماعی می شوند و گذر زمان، این قراردادها را تبدیل به سنّت های فرهنگی می کند. در کتاب #حرف_هایی_برای_امروزیها (انتشارات بهار سبز) به این موضوع پرداخته ام که در  عصرهای گذشته که ضرورت های اقتصادی با امروزه متفاوت بوده اند، چارچوب های فرهنگی متناسب با آن ضرورت های اقتصادی مورد اجماع و توافق عمومی قرار گرفته اند. پس از گذشت قرن ها، این "قراردادهای اجتماعی" تبدیل به سنت های فرهنگی شده اند. اکنون، که ضرورت های اقتصادی تغییر پیدا کرده اند، حفظ سرسختانه (ارتودکس) این سنت های فرهنگی برای ما ناکارآمد است.

پنجاه سال پیش هفتاد درصد ایرانیان در روستا سکونت داشتند و سی درصد آنها شهرنشین بودند. اقتصاد ایران اقتصاد دامپروری - کشاورزی بود. اکنون این نسبت معکوس شده است، هفتاد درصد ایرانیان شهرنشین هستند و قرار است اقتصاد ما اقتصاد صنعتی باشد. حفظ سنّت های "روستا محور" برای ما هزینه ای بیش از فایده دارد.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

پی نوشت: اوّل - کتاب «کارل مارکس: زندگی و محیط» نوشتهٔ آیزیا برلین با ترجمهٔ رضا رضایی توسط نشر ماهی به فارسی منشر شده است.
دوّم - لطفا مقالهٔ #فوکو_مارکس_فرهنگ_اقتصاد را هم  در کانال یا سایت drsargolzaei.com بخوانید.

@drsargolzaei
#مقاله
#فوکو_مارکس_فرهنگ_اقتصاد

#میشل_فوکو فیلسوف فرانسوی در سه کتاب مهم، چارچوب فلسفه پسامدرن را تبیین می کند: تاریخ درمانگاه - تاریخ جنون و تاریخ سکسوآلیتی (رفتار جنسی). در این سه کتاب "فوکو" به سه حوزه بسیار مهم زندگی انسان می پردازد: سلامت جسمی، سلامت روانی و سلامت جنسی.
فوکو با مرور تاریخی به این نتیجه می رسد که هر "زمانه ای" یک گفتمان غالب یا کلان-روایت دارد که چارچوب تفکر مردمان آن زمانه را شکل می دهد و تعریف سلامت-بیماری، عقل-بی عقلی و اخلاقی-غیر اخلاقی نیز از چارچوب کلان روایت آن زمانه خارج نیست.
این کلان-روایت ها از کجا می آیند؟

با قرائت هگلی، تاریخ جریان رشد عقل است و "روح تاریخ" در مسیر بلوغ خود از ایستگاه های مختلفی عبور می کند. هر کدام از این ایستگاه ها ضرورت ها و اقتضاهایی دارند که همان کلان روایت ها هستند.
اما با قرائت مارکسی، کلان روایت ها محصول ضرورت های اقتصادی هستند مثلا جامعه ای که جریان اقتصادی اش وابسته به صنعت توریسم است "نمی تواند" دچار نژادپرستی و ملی گرایی افراطی باشد در حالی که جامعه ای که جریان اقتصادی اش وابسته به نفت است به هر فرد خارجی به چشم سارقی می نگرد که قصد چپاول دارایی خدادادی اش را دارد! جامعه ای که بازار توریسم آن با توریسم مذهبی (زیارت) می چرخد بدون این که "انتخاب آگاهانه ای" داشته باشد مذهبی تر می شود در حالی که جامعه ای که بازار توریسم آن با توریسم طبیعت (اکوتوریسم) می گردد به حفظ طبیعت اهمیت بیشتری می دهد.
با چنین نگاهی تغییرات کلان فرهنگی زمانی اتفاق می افتد که تغییرات کلان اقتصادی اتفاق بیفتند، چیزی که در مقاله ای با عنوان "ماشین بخار و برده داری" به آن پرداخته بودم. اما از آن سو تغییرات کلان اقتصادی نیز مدیون تغییر در "فرهنگ کار" هستند برای مثال جامعه ای که بر مبنای وابستگی اقتصادی اش به توریسم مذهبی دچار تعصب و تحجر مذهبی شده است دیگر توان دیدن فرصت های اقتصادی دیگر مثل توریسم طبیعت یا توریسم سلامت را ندارد بنابراین گرفتار یک سیکل بسته یا یک "چرخه معیوب" می شود.
نتیجه این که آنان که دغدغه توسعه فرهنگی دارند باید نگاه کلان اقتصادی هم داشته باشند و آنان که دغدغه توسعه اقتصادی دارند نیز ضروری است که نگاه فرهنگی داشته باشند. ویل دورانت تمدن را محصول اوقات فراغت می داند و اوقات فراغت نتیجه ارزش افزوده اقتصادی است.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

پی نوشت:

"نیچه" در "تبار شناسی اخلاق"، "فروید" در "توتم و تابو" و "راسل" در "زناشویی و اخلاق" همچون "فوکو" به تحلیل تاریخی فرهنگ پرداخته اند.

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#تفکرنقاد_و_اخبارتاریخی

وظیفه تفکر نقّاد این است که ما را در مقابل دروغ و فریب حفظ نماید. در دنیایی که اخبار چون باران بر سر ما فرو می بارند بهره مندی از تفکر نقّاد به ما کمک می کند که دارای "هویت" ، "استقلال فکری" و "حق رأی" باشیم، در غیر این صورت هویّت ما را روزنامه ای که در دست داریم تعیین می کند و حق رأی ما را سریالی که تماشا می کنیم غصب می نماید!
یکی از ابزارهای نقد این است که تضاد و تعارض را در اخباری که به ما می رسد کشف کنیم. مثلا اگر در اخباری به ما گفته می شود که فلان کس دزدی بزرگی کرده است و در همان حال هیچ پرونده قضایی برای او تشکیل نمی شود ما حق داریم این خبر را در فهرست اخباری قرار دهیم که باید مورد تشکیک و تدقیق بیشتر قرار گیرند.
در اخبار تاریخی نیز ما با گزاره های متضاد زیادی سر و کار داریم. از آنجا که بسیاری از اخبار تاریخی مستند به عکس، صدا و فیلم نیستند اگر دارای تفکر نقّاد نباشیم به راحتی فریب می خوریم. همیشه هم آن کسی که اخبار دروغ تاریخی را به خورد ما می دهد فردی دروغگو یا فریبکار نیست بلکه ممکن است او دارد با نهایت صداقت دروغ می گوید! زیرا او تفکر نقّاد ضعیفی داشته و خبر دروغی را باور کرده است و دارد باور خودش را با کمال صداقت به اشتراک می گذارد!
 در این مقاله می خواهم با عینک نقد به یک خبر تاریخی نگاه کنم.
اغلب در کتاب های درسی فرزندان مان و نیز در کتبی که راجع به عظمت تمدن اسلام سخن می گویند فتح آندلس (جنوب اسپانیا) توسط مسلمانان را به عنوان یکی از مفاخر و افتخارات اقتدار اسلام مثال می زنند.
اما این افتخار برای اسلام در چه زمانی به دست آمده است؟ طارق بن زیاد سردار بربر که جنوب اسپانیا (شبه جزیره اریبا) را به تصرف خود در آورد از افسران موسی بن نصیر فرمانروای اموی شمال آفریقا بود. این سردار مسلمان با فرمان خلیفه اموی وقت یعنی ولید ابن عبدالملک در سال 710 میلادی به اروپا حمله کرد. ولید ابن عبدالملک همان کسی است که امام سجاد (امام چهارم شیعیان) را با زهر مسموم کرد و به شهادت رساند! اگر این امویان غاصب خلافت و مردمانی عیاش و غیرمتدین و ظالم بودند آیا کشور گشایی که با فرمان خلیفه اموی غاصب جائر صورت گرفته جای افتخار دارد؟! و آیا اساسأ خلیفه ای که خود غاصب است و حکومت او فاقد مشروعیت است می تواند حکم جهاد صادر کند و برای ترویج و گسترش اسلام جنگ به راه بیاندازد؟! 
تفکر نقّاد می گوید یا گزاره بد بودن و غاصب بودن و جائر بودن امویان را حذف کنید یا به کشورگشایی امویان افتخار نکنید!
نکته جالب دیگر در خصوص این ولید ابن عبدالملک این است که مسجد جامع اموی دمشق به دستور او ساخته شده است. زمانی که سوریه صحنه زورآزمایی قدرت های خارجی نشده بود و زائران ایرانی برای زیارت مرقد حضرت زینب به دمشق برده می شدند یکی از اماکن زیارتی آنها "مقام رأس الحسین" بود. مقام رأس الحسین گوشه ای از مسجد اموی بود که ادعا می شد سر امام حسین در آن جا دفن شده است. از آن جا که ساخت مسجد اموی حدود ده سال بعد از واقعه ی عاشورا آغاز شده است چگونه می توان باور کرد که یک خلیفه اموی دستور ساخت بزرگترین مسجد دنیای اسلام را در جایی بدهد که "سند جنایت امویان" در آن جا دفن شده است و همان خلیفه دستور قتل فرزند امام حسین را صادر کند؟!
جالب این جاست که حتی این که حضرت زینب هم در زینبیه دمشق دفن شده باشد محل تردید است. دکتر عطاءالله مهاجرانی در کتاب پیام آور عاشورا می نویسد که درباره محل دفن حضرت زینب سه روایت تاریخی وجود دارد: مصر، سوریه و مدینه که از بین آن ها معتبرترین اخبار به نفع این هستند که مصر مدفن حضرت زینب است.
برای من جالب است که ده ها هزار زائر ایرانی در طی ده ها سال به سوریه سفر می کردند بدون این که این سوالات ذهن آن ها را درگیر کند!
گرچه این اخبار تاریخی مربوط به قرن ها پیش هستند اما بی گمان در شکل گیری "طرحواره های ما" تأثیر عمیقی دارند.
تصمیم گیری های "این جا و اکنون" ما بر اساس "طرحواره هایمان" شکل می گیرند، طرحواره هایی که روایات و اخبار تاریخی چارچوب های جمعی آن را می سازند. بسیاری از دوستی ها و دشمنی های جمعی ما بر اساس همین اخبار تاریخی صورت گرفته اند و ما برای این دوستی ها و دشمنی ها هزینه های هنگفتی می پردازیم!
                     

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
باز به نام خدا
خون کسي شد روا
باز به نام خدا
خون خدا شد روا
کوچه پر از هاي و هو است
شهر پر از ماجرا
باز به فتوای تیغ
خون کسی شد دریغ
فتنه بسی پیش روست
کشته بسی در قفا
قحط وفا قحط جود
خشکی آواز رود
گریه یاس کبود
مرگ سپیدارها
آنچه فراوانی است
وحشت و ویرانی است
این چه مسلمانی است
وای به دیندارها
««شب با گلوی خونین خوانده است دیرگاه
دریا نشسته سرد،
یک شاخه در سیاهی جنگل به سوی نور فریاد می کشد»»
جنگ چرا ، بس کنید
چند خدا ، ، بس کنید
چند دروغ و دریغ
گوش به فتوای تیغ
مظلمه خون کیست این همه کشتارها
چیستی ای ملک ری
فتنه گری تا به کی
این همه مفتی و شیخ
این همه قاضی شریح
چند برادر کشی
لذت کافرکشی
بغض قلم را شکست
آتش باور کشی
کیست که عبرت برد زین همه تکرارها
باز به نام خدا
خون کسی شد روا
باز به نام خدا
خون خدا شد روا
کوچه پر از های و هوست
شهر پر از ماجرا
سکه به نامت زدند
سنگ تمامت زدند
نام تو را می برند بر سر بازارها

"سید شهاب الدین موسوی"

@drsargolzaei
#مقاله
#برگی_از_تاریخ

پس از جریان حکمیتی که در جنگ صفین اتفاق افتاد بنی امیه بر تخت جانشینی پیامبر اسلام نشستند و به سرعت درباری شاهانه برای خود ساختند. اشرافیت ستیزی و ساده زیستی که از نخستین شعارهای اجتماعی دین اسلام بود به سرعت برافتاد و عرب سالاری و امپراطوری اموی با همان تبعیض طبقاتی امپراطوری های #ایران و روم بر بخش بزرگی از غرب آسیا، شمال آفریقا و حتی جنوب غرب اروپا (اندلس) سایه افکند.
#ایرانیان که به سقوط "ایدئوکراسی" ساسانی دل خوش کرده بودند به سرعت دریافتند که از چاله در آمده اند و به چاه افتاده اند. چنین شد که #ابومسلم_خراسانی لشگری از ایرانیان دلاور گردآورد و با جامه و پرچمی سیاه که هم پرهیبت بود و هم نشانی از خونخواهی نوه پیامبر را در خود داشت جنگی ساز کرد که نتیجه آن سرنگونی امویان بود. خاندان بنی عباس که عموزادگان پیامبر اسلام بودند به کمک ابومسلم خراسانی بر تخت خلافت پیامبر تکیه زدند و ابومسلم به مرو (خراسان بزرگ) بازگشت.
چیزی نگذشت که ابومسلم دریافت مرتکب خطای بزرگی شده است و عباسیان نیز روش و منشی جز امویان ندارند و سگ زرد برادر شغال است. ابومسلم از خطبه خواندن به نام خلیفه عباسی امتناع کرد و بدینوسیله اعلام خروج نمود اما بلافاصله به دست مأموران مخفی خلیفه عباسی ترور شد و به این سان دوباره تبعیض نژادی و طبقاتی بر زندگی ایرانیانی که امید عدالت اجتماعی داشتند سایه افکند.
ایرانیان از پای ننشستند و به قیام های پی در پی علیه خلافت غاصب دست زدند ولی دیگر نتوانستند ارتش متحدی تشکیل دهند.
یعقوب لیث صفاری از سیستان، بابک خرمدین از آذربایجان و حسن صباح از الموت قیام هایی را سازماندهی کردند که سال ها آرامش خلفای عباسی را گرفتند ولی پراکندگی و تفرقه ایرانیان از یک سو و اتحاد بین خلفای عباسی و سرداران ترک آسیای میانه از سوی دیگر باعث شد که این قیام ها نتوانند ایرانیان را از یوغ حکومتی که خود آن را به قدرت رسانده بودند رها سازند.
ده ها سال ابرهای سیاه بر فراز ایران سایه افکندند و پرچم و جامه سیاه که حالا لباس رسمی ارتش و دربار بنی عباس شده بود بر فراز ایران در اهتزاز بودند و ترکان غزنوی و سلجوقی و خوارزمشاهی به نیابت خلفای عباسی حکومت تبعیض و نژادپرستی ایدئوکراسی را در ایران ادامه دادند تا این که مغولان طومار حکومت عباسی را در هم پیچیدند. ترکان خوارزمشاهی که سلطنت بخش بزرگی از ایران را در اختیار داشتند دچار نخوت شده بودند و بازرگانان مغول را به قتل رساندند و کاروان آنان را غارت کردند.
سلطان محمد خوارزمشاهی بیابانگردان شرق ایران را دست کم گرفت همان طور که یزدگرد ساسانی بیابانگردان غرب ایران را.  سلطان خوارزمشاهی قاصدان چنگیز را به قتل رساند و ریش سوزاند همانطور که خسرو پرویز ساسانی نامه پیامبر اسلام را درید و چنین شد که بار دیگر مردم ایران هزینه نخوت سلطان غاصب را پرداختند. مغولان به ایران حمله کردند و کشتند و تجاوز کردند و ویران نموندند تا سلطان خوارزمشاهی را ادب کنند و خلیفه عباسی را فروافکنند و در این میانه مردم متفرّق، منفعل و "صلاح مملکت به خسروان سپرده" تاوان حماقت خسروان را پرداختند.

گفته اند که ملّتی که تاریخش را نداند محکوم به تکرار تاریخ است.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
drsargolzaei.com