دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.3K subscribers
1.89K photos
112 videos
174 files
3.38K links
Download Telegram
#یادداشت_هفته
#بتهای_خودفروش_و_بت_پرستان_خیانتکار

بخش اعظم ستاره های #سینما و #تلویزیون دچار ویژگی های «نارسیسیستیک - هیستریونیک» هستند. من نمی دانم این افراد این ویژگی های شخصیتی را پیش از ستاره شدن هم داشته اند یا این ویژگی ها محصول ومعلول شهرت هستند. افراد هیستریونیک نارسیسیست به شدّت نیاز به توجه و ستایش دارند، آن ها از خود تصویری درخشان و با شکوه به دیگران ارائه می دهند و همان طور که دیگران سناریوی آن ها را باور می کنند خودشان هم کم کم بازیچهٔ بازی خودشان می شوند، هویت اصیل و مستقل خود را از دست می دهند و تبدیل به یک کاراکتر نمایشی می شوند چنان که انگار در تمام زندگی جلوی دوربین فیلمبرداری هستند!
مردمی هم که درگیری ذهنی با ستاره های تلویزیون و سینما و فوتبال دارند ویژگی های وابسته و منفعل دارند. آنها نیاز به پیشوایانی دارند که گلّه ی گوسفند مانند آنان را هدایت کنند و نیاز به بت هایی برای ستایش و پرستش دارند. در عصر سینما، این ستاره های زیبا و شیک پوش و قوی و ثروتمند بت های چنین مردمی می شوند. در واقع بت پرستانِ بُت از دست داده در روزگار غیبت خدایان، حاکمان مستبد و هنرپیشه های مشهور را می پرستند و با این پرستش از آن ها طلب می کنند که «لطفاً مثل خدایان زندگی کنید!» این پرستندگانِ ستایشگر آرام آرام از حاکمان و ستارگانشان می خواهند که نقص های بشری شان را پنهان کنند تا توهّم و تخیّل بت پرستانه ی پرستندگان پاره نشود!
می بینید که این بازی متقابل «سیکل معیوبی» را ایجاد می کند که مرتب «خود اَفزاست» و نتیجه ی آن برای هر دو طرف مخرّب و ویرانگر است.
با چنین داستانی وقتی نواقص بشری ستاره ها از پرده بیرون می افتد پرستندگان به گونه ای رفتار می کنند که انگار به آنان خیانت شده و یک نا-خدا خود را به عنوان خدا جا زده است! آن ها دچار خشمی منفعلانه می شوند و با ترویج نقص برون افتاده و اشاعه ی راز های شخصی ستاره ها از آنان انتقام می گیرند!
ستاره های خودشیفتهٔ نمایشگر هم که به شدّت نیازمند تأیید و ستایش هستند از این که اکنون ستایشگران به اشاعهٔ ضعف ها و شکست های آن ها پرداخته اند شاکی و شگفت زده می شوند و  چون هویت شان به تصویر وهم آلودی که در ذهن تماشاگران القا می کردند وابسته بوده دچار فروپاشی و سر در گمی هویتی می شوند.

اما سود این بازی بیمارگونه بین ستاره ها و شیفتگانشان به جیب رسانه های کم عمق و زرد می رود که سوژه ای داغ برای سرتیترشان پیدا کرده اند و یک روز توهّم می فروشند و روز دیگر ضدّ توهّم! برای «#الیگارشی حاکم» هم چیزی بهتر از این نیست که عوام مشغول نشخوار زندگی خصوصی بت های بازاری باشند و تأمّل و تدبیری راجع به موضوعات عمیق همچون مشروعیّت سیاسی حاکمان، عدالت اجتماعی و کیفیّت مدیریت کلان جامعه نداشته باشند. 

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com

 
#پرسش_و_پاسخ

*جناب آقای #دکترسرگلزایی

با احترام من در کانال تلگرا م شما مطالب مرتبط با بحران معنا را خواندم . از آنجائی که این مسئله دغدغه من برای پسر 25 ساله و خودم 55 ساله می باشد. لطفا در این رابطه در دوره جوانی و علائم ماندن در آن بدون پشت سر  گذاشتن موفقیت آمیز آن و بحران هویت در دوره میانسالی بیشتر توضیح بدهید. یا منابع مطالعاتی  که تخصصی  هم نباشد اعلام نمایید با تشکر از دلسوزی شما نسبت به هموطنانتان.


*با سلام و احترام

در کانال تلگرام بنده دو #فایل_صوتی وجود دارد که یکی مربوط به #تحلیل_فیلم #هشت_ونیم فدریکو فللینی است و دیگری #تحلیل_فیلم #آینه آندره تارکوفسکی، در این دو جلسه به طور مفصّل راجع به بحران معنا، علائم و عوارض آن و چگونگی مدیریت آن صحبت کرده ام. در کتاب #انسان_فلسفه_عرفان هم به این موضوع پرداخته ام. این کتاب را انتشارات بهار سبز منتشر کرده است.

تندرست باشید

@drsargolzaei
#مقاله
#اگر_ماشین_بخار_اختراع_نشده_بود

ماشین بخار ابزاری است که انرژی گرمایی را تبدیل به انرژی مکانیکی می کند. گرچه انسان ها هزاران سال از چوب و زغال سنگ برای تولید گرما استفاده کرده بودند اما برای حرکت دادن اشیا و حمل بار تنها از انرژی مکانیکی حاصل از عضلات انسان و حیوانات استفاده می شد، بنابراین از مزرعه گرفته تا کارخانه، تعداد کارگران تعیین کننده ی میزان تولید بود. بالطبع در چنین فضایی به نفع صاحبان قدرت است که به جای "خرید کالا" به "خرید نیروی کار" فکر کنند. چنین فرایندی موجب شکل گیری "برده داری" شد. در برده داری، برده یکی از ابزارهای تولید است و برده دار صاحب اختیار و اراده ي برده است همان طور که صاحب اختیار و اراده بیل و داس و اسب و گاو آهن خود است.
چنین بود که هزاران سال انسان ها خرید و فروش می شدند. چه کودکی که از پدر و مادرش خریده شده بود، چه اسیری که در جنگ به اسارت گرفته شده بود جزو مایملک صاحبش محسوب می شد و ارباب درباره ي  همه ي ابعاد زندگی او تصمیم می گرفت. طبیعی است که ارباب ها با همان نظام تربیتی که برای رام کردن حیوانات داشتند رفتار برده ها را نیز کنترل می کردند؛ نظام پاداش و کیفر یا همان سیاست هویج و چماق! مذاهب طرفدار نظام طبقاتی (کاست ها) هم در بخش بزرگی از جهان ترویج می کردند که اگر کسی در خانواده برده متولد شده است خواست خدایان بوده که برده باشد و هر نوع عصیان و اعتراض او به ارباب، عصیان و اعتراض به کل نظام آفرینش و در نتیجه کفر است و کیفر الهی را در پی خواهد داشت! این چنین بود که قرن ها سه گانه زر و زور و تزویر یا پاداش و کیفر و فریب باعث تداوم برده داری بود. 
طبیعی است که همیشه هم بردگان مقهور نظام سرکوب روانی و فیزیکی اربابان نمی شدند و گاهی دست به قیام های بزرگی می زدند همچون قیام #اسپارتاکوس. اسپارتاکوس برده و برده زاده ای بود که به عنوان گلادیاتور به اربابان سادیستی که از تماشای جنگ تن به تن بردگان لذت می بردند خدمت می کرد. قیام اسپارتاکوس در سال 73 پیش از میلاد آغاز شد و هزاران برده به او پیوستند اما علیرغم پیروزی بردگان در چند جنگ پی در پی، در نهایت بعد از دو سال سپاه بردگان شکست خورد و هزاران برده خاطی به صلیب کشیده شدند.
بنابراین نظام برده داری همچنان به قوت خود باقی مانده بود زیرا در نهایت برده داران قدرت و ثروت بیشتری داشتند و جالب این جاست که مأموریت سرکوب بردگان را نیز خود بردگان به عهده داشتند! کافی بود به گروهی از بردگان امتیازات بیشتری بدهند تا آن ها برای حفظ آن امتیازات سایر بردگان را به قتل برسانند یا شکنجه کنند، سیاستی که همچنان در بخش هایی از جهان ادامه دارد! به گمان من، برده داری هیچ وقت عملأأ لغو نمی شد اگر ماشین بخار اختراع نشده بود! 
اولین ماشین بخار در ۱۶۹۸ اختراع شد ولی سرانجام جیمز وات اسکاتلندی در ۱۷۸۱ موفق به تولید ماشین بخاری با راندمان بالا شد. علیرغم قرن ها اعتراض به برده داری، واردات برده از ۱۸۰۷ در انگلستان و از ۱۸۰۸ در آمریکا ممنوع شد و در نهایت نیز دو دهه بعد برده داری در بریتانیا در کل ممنوع شد که به تدریج این سیاست به سایر کشورها نیز سرایت کرد. در واقع، پیش از این که برده داری به لحاظ قانونی ممنوع شود ماشین بخار ثابت کرده بود که می تواند جای برده ها را در مزرعه ها و کارخانه ها پر کند و مقرون به صرفه تر از برده ها هم باشد! این جاست که گاهی از اوقات اختراع یک ماشین کاری را از پیش می برد که قیام هزاران برده نتوانسته بود! این جاست که من به احترام جیمز وات از جا بر می خیزم  و او را به قدر #آبراهام_لینکلن در لغو برده داری موثر می دانم. ضمنأ جالب است بدانید علیرغم لغو کامل برده داری در #انگلستان از ۱۸۲۷ و در #آمریکا از ۱۸۶۵ در ایران تا سال ۱۹۲۸ میلادی برده داری آزاد بود و #ایران پس از #افغانستان (۱۹۲۳) و عراق (۱۹۲۴) برده داری را لغو کرد! 
در روز ۱۸ بهمن ۱۳۰۷ لایحه دو فوریتی زیر در مجلس شورای ملی به تصویب رسید:
" ماده واحده- در مملکت ایران هیچکس به عنوان برده شناخته نشده و هر برده ای به مجرد ورود به خاک یا آب های ساحلی ایران آزاد خواهد بود. هر کس انسانی را به عنوان برده خرید و فروش کند یا رفتار مالکانه دیگری نسبت به انسانی بنماید یا واسطه دیگری در حمل و نقل برده بشود محکوم به یک تا سه سال حبس تادیبی خواهد بود."
نمی دانم هیچوقت تبیینی قانونی از "رفتار مالکانه" در ایران به عمل آمده یا نه!
گرچه بردگی به معنای "انسان به عنوان اموال" در بخش بزرگی از دنیا وجود ندارد ولی تا زمانی که نظام های مبتنی بر "زر-زور-تزویر" انسان را به مثابه حیوان "رام" می کنند و بزرگسالان را همچون کودکان با پاداش - کیفر - فریب مخاطب قرار می دهند نمی توان برده داری را لغو شده دانست.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei

www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/SteamEngine.jpg
#چشم_تاریخ

آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی بلافاصله پس از #کودتای28مرداد طی تلگرافی بازگشت شاه به قدرت را به وی تبریک گفت. وی کمتر از ۳ هفته پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنگونی دولت محمد #مصدق در گفتگو با روزنامه مصری اخبار الیوم دیدگاه های خود را درباره دولت مصدق و کودتای ۲۸ مرداد تشریح کرد.  او اشتباه بزرگ مصدق را تلاش برای برقراری جمهوریت شمرد و گفت: «مصدق برای برقراری جمهوریت می‌کوشید. او شاه را مجبور کرد ایران را ترک کند؛ اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد برگشت. ملت شاه را دوست دارد.»
کاشانی در جواب روزنامهٔ مصری که پرسیده بود آیا عقیده دارید مصدق مستحق همین سرنوشتی بود که به او رسید؟ گفت:«خداوند عادل است و آن چه امروز بر مصدق گذشته‌است نتیجهٔ عدل خداوندی است.» او هم‌چنین در این مصاحبه مصدق را به مرگ محکوم کرد: «این مصدق راه را گم کرده و مستحق چنین عاقبتی بوده‌است. تمام هم و غم او این شده بود که مردم فریاد بزنند زنده باد مصدق. مصدق به من و کشورش خیانت کرد. طبق شرع شریف اسلامی مجازات کسی که در فرماندهی و نمایندگی کشورش خیانت کند مرگ است.»
#آیت_الله_کاشانی در ادامه این گفت و گو، محمد مصدق را به داشتن جنون متهم کرد: «مصدق برای کشور کاری نکرد. نه یک خرابی را تعمیر کرد نه خیابانی را افتتاح کرد نه خزانه را نجات داد و نه ملت را متحد ساخت. حتی در مورد نفت که او ادعا داشت صاحب فکر ملی ساختن می‌باشد اگر این اتحادی که من در صفوف ملت بوجود آوردم نبود هرگز ملی نمی‌شد. او خیانت کرد. به من و کشور خیانت کرد. قبل از این که من با مصدق مخالفت کنم، ملت با او بود ولی پس از این که من با او مخالفت کردم ملت از دور او پراکنده شدند. مقام و کرسی صدارت مصدق را مسحور کرده بود. او دستخوش نوعی جنون شده بود.»

جالب این جاست که با وجود طرفداری آیت الله کاشانی از پادشاهی پهلوی و کودتای «آمریکایی» 28 مرداد، بزرگراهی به نام او در تهران وجود دارد ولی هیچ کوچه ای به نام دکتر مصدّق وجود ندارد!

@drsargolzaei

www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/mosadegh.jpg
#مقاله
#بازیهای_کامپیوتری_و_کودکان_ما

بچه ها «تبلت» در دست مشغول بازی کامپیوتری هستند و من با دقت به بازی هاشان نگاه می کنم. قهرمان بازی- که بچه ها مسئول هدایتش هستند- باید به سرعت حرکت کند و حواسش به موانعی که هرلحظه با سرعت به او نزدیک می شوند باشد. در این شرایط در مغز بچه ها چه اتفاقاتی می افتد؟
1-من انسان را «حیوان تئاتریکال» تعریف می کنم. یعنی حیوانی که به شدت در نقش هایش فرو می رود و نقش ها نه تنها عملکرد ارادی که حتی عملکردهای فیزیولوژیک اتونوم او را نیز تحت تاثیر قرار می دهند. در وضعیت «انگار که» (as if) که در صحنه نمایش، هنگام تماشای فیلم و در حین بازی پیش می آید، فیزیولوژی ما نمی تواند خطر واقعی را از خطر مجازی تفکیک نماید و چنان واکنش نشان می دهد که گویا واقعأ در میدان جنگ یا در شرایط بحرانی و اورژانسی دیگر قرار دارد. بنابراین در حین این قبیل بازی های کامپیوتری، مقدار زیادی اپی نفرین در جریان خون بچه ها و مقدار زیادی نوراپی نفرین در شکاف سیناپس های مغز آن ها آزاد می گردند.
2-از نقطه نظر شناختی، این حیوانات کوچک تئاتریکال، در وضعیت آماده باش قرار دارند چون قرار است هر لحظه با خطری مواجه شوند و به آن واکنش نشان دهند. این وضعیت «آماده باش» را از نظر عملکرد مغزی Hyper Vigilance می نامیم که «ترّصد مفرط» ترجمه شده است. مغز در حالت اماده باشی دچار توجه میدانی می شود. در شرایط «توّجه میدانی» مغز به جای تمرکز بر یک نقطه، بر نقاط زیادی تمرکز می کند و در عوض مدت و عمق توجه اش به هر نقطه کاهش می یابد، یعنی به همه جا اندک زمانی توجه می کند و سپس آن را رها می کند. تکرار دراز مدت این وضعیت که به علّت  اعتیاد به بازی های کامپیوتری رخ می دهد (در بند بعد توضیح می دهم) باعث می شود مغز این وضعیت خطر را دائمی ارزیابی کند  و وضعیت معمول خود را با این حالت تطبیق دهد. این وضعیت شبیه همان حالتی است که در مغز کودکان دچار
(Attention Defecit Disorder) ADD
رخ می دهد! مغز کودکان ADD (بیش فعال / کم توجه) دچار توجه میدانی است. آن ها مدت کوتاهی روی یک محرک تمرکز می کنند و به سرعت به نقطه دیگر می پرند. از آنجا که تمرکز (Concentration) را، توانایی حفظ توجه (Attention) تعریف می کنيم این کودکان را فاقد توانایی تمرکز می دانیم. توانایی نشستن در کلاس درس، توجه طولانی به درس دادن معلم و سپس توانایی تمرکز طولانی روی انجام تکالیف درسی برای این کودکان ممکن نیست. از دیدگاه تئوری، انجام دراز مدت این قبیل بازی های کامپیوتری باعث می شود مغز کودکان شبیه به مغز کودکان ADD گردد!
3-تنش روانی زیاد موقع انجام این قبیل بازی های کامپیوتری و سپس پایان ناگهانی تنش موقع اتمام هر مرحله از بازی، مغز را در وضعیت
Tension-Relaxation
قرار می گیرد و رفع آنی تنش منجر به آزاد شدن مقدار زیادی دوپامین در «هسته آکومبنس» مغز می گردد که مرکز پاداش مغز و در ضمن «کانون اعتیاد مغز» است با این مکانیزم، این قبیل بازی های کامپیوتری اعتیاد آورند.

بنابراین ملاحظه می فرمائید که این قبیل بازی های کامپیوتری در نهایت، چه از نظر تغییرات شناختی که در مغز ایجاد می کنند و چه از نظر اعتیادزایی و وقتی که صرف خود می کنند مخل فعالیت درسی و تحصیلی کودکان هستند. اگر استفاده از این نوع بازی ها محدود نشود جمعّیت زیادی از کودکان محصل را باید با تشخیص «بیش فعالی/کمبود توجه» تحت درمان قرار دهیم!
در پایان ذکر این نکته ضروری است که همه بازی های کامپیوتری دارای این ویژگی ها نیستند حتی به تازگی نرم افزارهای درمانگری تولید شده اند که می توانند در درمان کودکان ADD کمک کننده باشند. فهرست و کارکرد این نوع بازی ها را روانشناسان و روانپزشکانی که در قلمرو درمان های تکنولوژیک کار می کنند به شما معرفی خواهند کرد.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#معرفی_کتاب

#بفرمائید_نوبت_شماست!

نویسنده:#دکترمحمدرضاسرگلزایی
انتشارات: بهار سبز - ۱۳۹۴
* * *
این کتاب، آموزش مهارت های زندگی اجتماعی به زبان ساده است و مخاطب آن نوجوانان هستند. نوجوانی دوره "استقلال یابی" است. در این دوره نوجوان از زیر چتر مراقبت والدین بیرون می آید و شروع به تمرین زندگی اجتماعی می کند. پیش از این دوران پدر و مادر در تمام موارد به جای فرزندانشان تصمیم می گرفتند اما نوجوان میل به کنترل بر زندگی خود دارد، او در مقابل تصمیمات والدین مقاومت می کند و این مقاومت گاهی تبدیل به مقابله، عصیان و سرکشی می گردد.
در این دوران، نوجوان به گفته ها و سلیقه های دوستانش بیش از عقیده ها و چارچوب های والدینش اهمیت می دهد و به شکلی افراطی احساس توانمندی و هوشمندی می کند. همه این ها خبرهای خوبی هستند چرا که نشان می دهند این نوجوان پتانسیل به دوش گرفتن مسئولیت زندگی خود و ورود به جامعه را دارد اما اگر این نوجوان مورد آموزش لازم قرار نگیرد این خبرهای خوب به سرعت تبدیل به خبرهای بد می شوند!
آموزش دادن نوجوانان درباره تهدیدها و چالش های زندگی بیرون از خانواده، ظرافت خاصی را می طلبد. اگر این آموزش چیزی شبیه به صفحه حوادث روزنامه ها باشد محصول آن تربیت نوجوانی بدبین، عبوس، افسرده و منزوی خواهد بود.
در کتاب "بفرمائید، نوبت شماست" تلاش کرده ام این ظرافت را رعایت کنم و از ایجاد فضای ترس و گفتمان "بچه ها مواظب باشید!" پرهیز نمایم.
این کتاب چند ویژگی خاص دیگر نیز دارد:
یکی این که در پایان هر مبحث نمونه هایی از کار گروهی و موضوع بحث و گفتگو پیشنهاد کرده ام. بنابراین این کتاب را می توان به عنوان یک "کتاب کار" در کلاس های درس مهارت های زندگی مورد استفاده قرار داد.
دیگر این که با در نظر داشتن کم حوصلگی نوجوانان در زمانه بازی های رایانه ای و شبکه های اجتماعی مجازی، این کتاب را در حداقل حجم ممکن و در نهایت اختصار نوشته ام و به این منظور تلاش کرده ام ضروری ترین و فوری ترین مهارت ها را در کتاب بگنجانم و اولویت های بعدی را برای فرصت های بعدی بگذارم.

تلفکس انتشارات بهار سبز ۳-۲۲۶۲۲۹۰۱ است و ایمیل آن info@baharesabz.ir
می باشد.

سبز و بهاری باشید

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/book/nobat.jpg
Faseleh
Siavash Ghomayshi/[ Ghomayshi.blogsky.com ]
#آهنگ
#فاصله
ﺧﻮاﻧﻨﺪه : ﺳﻴﺎوش قمیشی
ﺗﺮاﻧﻪ ﺳﺮا : ﻳﻐﻤﺎ گلروئی
آﻫﻨﮕﺴﺎز : ﺳﻴﺎوش قمیشی
@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#صداقت_دروغ_سیاست

گرچه از منظر "اخلاق مطلق گرا" (که #امانوئل_کانت سخنگوی آن است) دروغ گفتن به طور مطلق یک رذیلت است و هیچ شرایط و منافعی توجیه کننده دروغ نیست، از دیدگاه روانی-اجتماعی می توانیم دروغ ها را به دو دسته تقسیم کنیم:

گروه اول دروغ هایی هستند که ناشی از رانشگر (Driver) "دیگران را راضی کن" (Please others) هستند. از دیدگاه تحلیل رفتار متقابل (Transactional Analysis)  هر کدام از ما در جریان تربیت "اوامر و مناهی" خاصی را از محیط دریافت می کنیم. این "امر و نهی ها" در سراسر زندگی ، تعیین کنندهٔ تصمیمات ما هستند. هنگامی که خانواده، آموزش و پرورش و رسانه دستور "دیگران را راضی کن" را در پیش نویس زندگی ما نوشته باشند ما در سراسر عمر تلاش می کنیم "به هر قیمتی" دیگران را خوشنود کنیم. در نتیجه، هنگامی که حدس می زنیم گفتنِ حقیقت باعث رنجش خاطر دیگران شود دروغ را جایگزین حقیقت می کنیم.
بارها پیش آمده است که در پاسخ سؤالات "این لباس به من میاد؟" ، "این رنگ مو به من میاد؟" ، "از غذا راضی بودین؟ نمکش خوب بود؟ خوب جا افتاده بود؟" پاسخ داده ایم: "بله، کاملاً، خیلی!" در حالی که نه آن رنگ لباس و رنگ مو به دوستمان می آمده و نه این غذا طعم رضایت بخشی داشته است. خیلی اوقات خودِ سؤال کننده هم به جای شنیدن حقیقت تلخ، توقع دارد دروغ شیرین را بشنود! انگار که او از شما می خواهد که "لطفاً به من دروغ بگویید، خواهش می کنم!". گرچه او در سطح خودآگاه و آشکار (Explicit) از شما تقاضای دروغ نمی کند اما در سطح ناخودآگاه و تلویحی (implicit) از شما تمنّای دروغ می کند و زبان بدن (Body Language) و لحن کلام (Prosody) او پر از این التماس است: "عزیزم، مرا با دروغ شیرین نوازش کن".
کسانی که با گفتن چنین دروغ های شیرینی مخاطب خود را خوشنود می کنند دچار دستورالعمل روانی "همه را خشنود کن" هستند. آن ها از این که دیگران را برنجانند وحشت دارند. این نوع دروغ گفتن نه با طرّاحی قبلی صورت می گیرد و نه با قصد سوء استفاده از مخاطب، تنها تصمیمی است ناشی از آموزه های غلط تربیتی و ترس از رنجاندن دیگران.

اما در مقابل چنین دروغ هایی دسته دوّمی از دروغ ها وجود دارند. دروغ هایی که طرّاحی شده اند و گویندهٔ آن ها ، نه به قصد نوازش کردن مخاطب بلکه به منظور فریب دادن و سوء استفاده از او این دروغ های نظام مند را طراحی کرده است.

در کتاب #1984 ، #جورج_اورول جامعه ای را ترسیم می کند که در آن وزارت خانه ای وجود دارد به نام "وزارت حقیقت" که بر خلاف نامش، وظیفه اش پنهان کردن حقیقت و انتشار دروغ است، دروغ هایی که باعث فریب ملت و اقتدار و ثبات حکومت شوند. چنین دروغ هایی ریشه در "کیش قدرت" دارند، مذهبی که محور آن حفظ قدرت است. جورج اورول در همان کتاب به "مرام نامه" سازمانی که دروغ های نهادینه و سازمان مند تولید می کند می پردازد: "حفظ قدرت به هر بهایی!". هنگامی که در جامعه ای نهاد های قدرت دچار چنین مذهبی شوند، گفتن حقیقت و پرده برداری از دروغ تبدیل به یک "عمل سیاسی" می شود و شما  با "نه گفتن" به دروغ های بزرگ و "کلان روایت ها" یک "اپوزیسیون" محسوب می شوید!

#هاناآرنت فیلسوف آلمانی در مقاله "حقیقت و سیاست" می نویسد:

"هنگامی که جامعه ای به دروغ گویی سازمان یافته روی آورد و دروغ گفتن تبدیل به اصل کلّی شود و به دروغ گفتن در موارد استثنایی و جزئی اکتفا نکند، صداقت به خودی خود تبدیل به یک عمل سیاسی می شود و گوینده ی حقیقت حتی اگر به دنبال کسب قدرت یا هیچ منفعتی دیگر هم نباشد یک کنشگر سیاسی محسوب می شود!"
در چنین شرایطی شما نمی توانید از سیاست کناره بگیرید و راه خود را بروید، شما ناچارید یکی از این دو راه را انتخاب کنید: یا به وزارت دروغ می پیوندید، یا یک مخالف سیاسی محسوب می شوید!

پی نوشت:

۱ - درباره موضوع "تقریر حقیقت و تقلیل مرارت" در فصل اول کتاب "راهی به رهایی" استاد مصطفی ملکیان بحث مفصلی با دیدگاه "فلسفه اخلاق" آمده است. این کتاب را انتشارات نگاه معاصر منتشر کرده است. 

۲ - کتاب 1984 جورج اورول با ترجمه صالح حسینی توسط انتشارات نیلوفر منتشر شده است. بنده نیز یادداشتی تحت عنوان:
#جورج_اورول_فروید_و_توتالیتاریسم نوشته ام که مبتنی بر ماجرای این کتاب است.

۳ - درباره هانا آرنت مقاله ای با عنوان #هاناآرنت_کارل_یاسپرز_ومسئوليت_سیاسی نوشته ام. برای مطالعه درباره آرای آرنت می توانید کتاب "هانا آرنت - نوشته دیوید واتسن" را با ترجمه فاطمه ولیانی از انتشارات هرمس بخوانید.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
 
#چشم_تاریخ

#هیروهیتو یا امپراتور شووا (1989-1901) یکصد وبیست وچهارمین امپراتور #ژاپن بود که پس از مرگ پدرش به مقام امپراتوری نایل گردید، وی بین سال های ۱۹۲۶ تا ۱۹۸۹ امپراتور این کشور بود. تا قبل از پایان #جنگ_جهانی_دوم وی را پسر آسمان می‌خواندند. طبق قوانین ژاپن در آن موقع امپراتور را پسر آسمان می‌نامیدند و بجز افراد خاص کسی حق چشم دوختن به او را نداشت. هیروهیتو خود را شکست ناپذیر فرض می کرد!
در زمان حکومت وی ارتش ژاپن منچوری را اشغال کرد. او با آدولف #هیتلر و بنیتو #موسولینی پیمان اتحاد بست و با آغاز جنگ جهانی دوم دستور حمله به مستعمرات #انگلستان و #فرانسه در جنوب شرقی آسیا را صادر کرد. امپراطور ژاپن پیش از جنگ جهانی شبه جزیره ی کره را نیز تصرّف کرده بود! هیروهیتو همچنین در سال ۱۹۴۱ فرمان بمباران بندر #پرل_هاربر #آمریکا را داد و به این شکل جنگ با آمریکا را آغاز کرد .در روز 13 دسامبر سال 1937 میلادی سربازان ارتش ژاپن پس از 3 روز بمباران بی وقفه شهر نانجینگ یا نانکینگ در مرکز چین وارد این شهر می شوند. ورود سربازان ژاپنی به شهر نانجینگ برای اهالی فاجعه بار بود.
ژاپنی ها بلافاصله پس از تصرف شهر دست به قتل عام های گسترده و بی رحمانه می زنند. در نهایت بعد از کشته شدن حدود 10 میلیون چینی و با اعلام شکست #آلمان در بهار ۱۹۴۵ هیروهیتو برای حفظ تاج و تخت خود دستور عقب نشینی ارتش ژاپن از شرق و جنوب شرقی آسیا را صادر کرد. ایالات متحده آمریکا بارها از ژاپن خواست تسلیم شود ولی هیروهیتو و مقامات نظامی ژاپن نپذیرفتند. سرانجام آمریکا دو بمب اتم در شهرهای #هیروشیما و #ناگازاکی ژاپن پرتاب کرد. این اقدام آمریکا ضربهٔ سختی بر پیکرهٔ امپراطوری ژاپن وارد آورد، هیروهیتو با مشاهدهٔ این اوضاع به فکر تسلیم شدن افتاد. عده‌ای از نظامیان خواستند علیه وی کودتا کنند اما موفق نشدند و سرانجام هیروهیتو در ماه اوت ۱۹۴۵ شرایط ایالات متحدهٔ آمریکا را پذیرفت و ژاپن بی قید و شرط تسلیم شد. چند روز بعد هیروهیتو طی نطق رادیویی از مردم ژاپن خواست تا این شکست را بپذیرند و در راه ترمیم و پیشرفت کشورشان قدم بردارند همچنین اعلام کرد که از امروز دیگر پسر آسمان نیست و از هیچ قداستی نیز بر خوردار نمی‌باشد و از این پس همه می‌توانند به او نگاه کنند. این گونه بود که افسانه ی آسمانی بودن و شکست ناپذیری پیشوا، ژاپن را گرفتار شرمساری تاریخی و خسارتی عظیم کرد. دولتمردان ژاپنی بارها از عملکرد جنگ افروزانه و اشغالگرانه ی ژاپن در دوران جنگ دوّم جهانی عذرخواهی کردند.

@drsargolzaei

 http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/HeavenEmperor1.jpg
#مقاله
#روشنفکرکیست؟

الف- #امانوئل_کانت اعتقاد دارد اگر در جامعه ای گزاره غالب این باشد که "فکر نکنید اطاعت کنید" آن جامعه در دوران تاریکی به سر می برد و اگر در فردی هم این گزاره غالب باشد آن فرد در دوران کودکی به سر می برد. گزاره ای که یک جامعه را به دوران روشنایی می برد و یک فرد را به بلوغ روانی می رساند این است که "جرات و شهامت آزاد اندیشی داشته باش".
بنابراین از نظر کانت روشنفکر بودن دو ویژگی دارد: اول علم و آگاهی و دوم شجاعت و شهامت.

ب- #کارل_مانهایم اعتقاد دارد که تمام شناخت ها به ساختارهای اجتماعی وابسته هستند. از نظر او این منافع طبقات و گروه های اجتماعی است که نحوه ی اندیشیدن آن ها را تعیین می کند بنابراین کشیش ها شبیه هم فکر می کنند، نظامیان شبیه هم و پزشکان شبیه هم. تنها افکار روشنفکران است که وابسته به شرایط و ساختارهای اجتماعی نیست. مانهایم روشنفکران را افرادی بی طبقه می دانست که اندیشه هایشان تحت تاثیر منافع طبقاتی نیست.

ج- #ادواردسعید روشنفکر را کسی می داند که به نقد "قدرت" و "سنت" می پردازد. #روشنفکر این نقد را در انظار عموم انجام می دهد بنابراین همه هستی اش را موکول به یک تشخیص انتقادی می کند. پس می توان برای روشنفکران دو ویژگی قائل شد: اول این که تفکر نقاد در آن ها فعال است. پس گرفتار تفکر عاطفی- عادتی، جوزدگی و تقلید نیستند، دوم این که این نقد ها را با شهامت مطرح می کنند و از نگرانی در مورد حاصل عملی کار خویش فاصله گرفته اند.
پس ملاحظه می فرمایید که هر فرد دانشمند و تحصیلکرده ای روشنفکر (Intellectual) محسوب نمی شود و هر جامعه ای هم که دانشگاه و دانشجو زیاد داشته باشد از دوران تاریکی به عصر خرد نقل مکان نکرده است.

انتشارات کویر در سال ۱۳۹۳ کتاب ارزشمندی منتشر کرده است به نام "گونه شناسی روشنفکران ایرانی" این کتاب نوشته "دکتر نظام بهرامی کمیل" است. مطالب این یادداشت برداشتی از اولین فصل این کتاب ارزشمندند.

مناسب می بینم این یادداشت را با شعری گویا و زیبا از احمد #شاملو به پایان برسانم:

من بی نوا بندگکی سر به راه نبودم
و راه بهشت مینوی من بز روی طوع و خاکساری نبود،
مرا دیگر گونه خدایی می بایست،
شایسته آفرینه ای
که نواله ناگزیر را گردن کج نمی کند،
و خدایی دیگرگونه آفریدم!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ

*با سلام و احترام جناب #دکترسرگلزایی
من تمامی مقالات شما رو در تلگرام مطالعه می کنم و واقعأ لذت میبرم.
اکنون سؤالی که برای بنده پیش آمده این است که آیا همه انسان ها (بجز نوابغ وکندذهن ها) تقریبأ از #هوش و استعداد یکسانی در همه زمینه ها ی فکری و هنری برخوردارند یا هر انسانی در زمینه یا زمینه های خاصی از هوش بیشتری  نسبت به دیگران برخوردار است؟؟ یعنی ژنتیک نقش مهمی  در هوش و استعداد های ما دارد!
از طرفی آیا علاقه و عشق به کاری خاص در واقع باعث تجلی و تبلور استعدادهای ما در آن کار  میشود؟ از پاسختان پیشاپیش سپاسگزارم 


*سلام عرض می کنم و از همراهی تان سپاسگزارم

اوّل این که ژنتیک نقش بسیار مهمی در هوش ما دارد. پس از وراثت، سلامت دوران جنینی و نوزادی و سپس تغذیه و توجه و نوازش گرفتن در دو سال اوّل زندگی مهم ترین عوامل در تعیین سطح هوش ما هستند.
دوّم این که هوش انواعی دارد و یک فرد باهوش هم در همه ی زمینه ها به یک اندازه باهوش نیست. برخی صاحب نظران 9 نوع مختلف هوش را شناسایی کرده اند که شامل هوش ریاضی/منطقی، هوش زبانی (Linguistic)، هوش حرکتی/بدنی، هوش موسیقایی، هوش بین فردی، هوش وجودی، هوش درون فردی، هوش فضایی (Spatial) و هوش ارتباط با طبیعت (Naturalist) هستند. سنجش استعداد تحصیلی بر مبنای همین تفاوت در زمینه های هوشی صورت می گیرد.
سوّم این که بخشی از عشق و علاقه ی ما ناشی از استعداد ژنتیک ماست و بخشی از آن هم تحت تأثیر محیط و یادگیری و همانند سازی قرار دارد.
شاد و سربلند باشید

@drsargolzaei
#معرفی_کتاب

#سخن_ور_زی
نویسنده: مارگارت ادسن
(Margaret Edson)
مترجم: فهیمه زاهدی
انتشارات: ایران بان - ۱۳۸۷
* * *
نمایش نامه "Wit" راجع به یک استاد ادبیات است که در بخش سرطان بیمارستان بستری شده و روزهای آخر زندگیش را می گذراند. Wit به معنای طنزی است که از بازی با کلمات ایجاد می شود، به کار بردن کلماتی که دو پهلو هستند (ایهام) ذهن ما را بین فهم های گوناگون از کلام سردرگم می کند و این سردرگمی فضایی بازیگوشانه ایجاد می کند.
فرض کنید که از کسی می پرسید: "ساعت چنده؟" و او در پاسخ می گوید: "فروشی نیست!" شما لحظه ای جا می خورید و سپس لبخندی بر لب شما می نشیند، این همان Wit است.
در نمایش نامه Wit مارگارت ادسن برخورد شاعران قرن هفدهم بریتانیا بخصوص "جان دان" با مسئله بحران وجودی را به چالش می کشد. این شاعران، مسائل بغرنج وجودی همچون مرگ (میرایی)، تنهایی، بی معنایی و مسئولیت بشری را چنان در هزار توی زبان چرخاندند که در نهایت زبان از نقش خود (دلالت) خارج شد و خود، تبدیل به موضوع خود شد. نکته جالب این است که #ژاک_لکان روانپزشک و روانکاو فرانسوی، موضوع روانکاوی را همین می داند:
رو کردن دست زبان، آنگاه که به جای این که دلالت گر (دال Signifier) باشد تبدیل به مدلول (Signified) شده است.
"لودویگ #ویتگنشتاین" (فیلسوف و ریاضی دان اتریشی) نیز وظیفه فلسفه را "افسون زدایی" از زبان می داند و "ژاک #دریدا" فیلسوف فرانسوی نیز زبان را به چالش می کشاند.
استاد ادبیاتی که در این نمایش نامه از مراحل پیشرفته سرطان رنج می کشد "ویویان بیرینگ" نام دارد. نویسنده در همین نامگذاری واژه ها را به استهزا می گیرد، چرا که Vivian به معنای "زنده" است و Bearing به معنای "بار و میوه دهنده" است در حالی که ویویان بیرینگ در حال مردن است و سرطان او در تخمدانش شکل گرفته است یعنی همان عضو بدن او که کار زایش را به عهده داشته و با تخمک هایش آغازگر زندگی بوده، حامل و باربر مرگ شده است!
"ویویان بیرینگ" در بیمارستان با پدیده جالبی مواجه می شود: زبان تخصصی پزشکان همان نقشی را به عهده می گیرد که زبان پیچیده و مغلق شاعران قرن هفدهم!
کادر پزشکی اصطلاحاتی فنی را به کار می گیرند که حامل بار احساسی نباشند، آن ها معادل هایی پیچیده را به جای درد و رنج و مرگ بیماران قرار می دهند، معادل هایی همچون "موربیدیتی و مورتالیتی". این چنین دیگر تبادل اطلاعات برای ما رنج ایجاد نمی کند و ما می توانیم راجع به چیزی گفتگو کنیم که با آن چه در عالم واقع رخ می دهد متفاوت است، ما به جای گفتگویی انسانی راجع به امری انسانی، به گفتگویی رایانه ای راجع به امری سلولی می پردازیم!
* * *
نمایش نامه Wit در سال ۱۳۸۳ نیز با نام "زیرکی" و با ترجمه رحیم قاسمیان توسط انتشارات نیلا منتشر شده است. این نمایش نامه نگاهی دوباره است به مسائل وجودی انسان و به کارکرد زبان.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei

www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/speech4.jpg
#چشم_تاریخ

احمد قوام (زاده ۱۲۵۲ تهران - درگذشته ۱۳۳۴ تهران) ملقب به #قوام‌السلطنه، سیاستمدار ایرانیِ پایان دوران #قاجار و روزگار پهلوی بود که پنج بارنخست‌وزیر ایران شد (دو بار در پایان دوران قاجار و سه بار در زمان حکومت محمدرضا پهلوی). از جمله فعالیت‌های مهم قوام السلطنه نگارش فرمان #مشروطیت در زمان مظفرالدین شاه و نقش او در جریان شکست فرقه دموکرات آذربایجان و خروج نیروهای #شوروی از ایران در ۱۳۲۵ و نیز قیام سی تیر در سال ۱۳۳۱ بود. پس از پایان #جنگ_جهانی_دوم، #انگلیس و #آمریکا به پیمان خود وفا کرده و در ۱۳۲۴ بی هیچ تعهد الزام آوری از #ایران خارج شدند؛ ولی شوروی به بهانه‌های گوناگون نیروهای خود را در شمال غرب ایران نگه داشت. در واقع شوروی در جریان جنگ جهانی دوم از هیچ نقطه‌ای عقب‌نشینی نکرد، مگر این که در آن جا یک دولت کمونیستی هم پیمان با خود تأسیس کند. در این شرایط قوام برای بار چهارم در ۲۹ بهمن ۱۳۲۴ به نخست وزیری منصوب شد. در جریان سفر قوام به مسکو او استالین را چنین فریب داد که در ازای خروج نیروهای ارتش سرخ از آذربایجان، قوام امتیاز نفت شمال را برای شوروی خواهد گرفت. ارتش سرخ از آذربایجان خارج شد ولی شوروی امتیاز نفت شمال را به دست نیاورد! امّا دوره پنجم نخست وزیری قوام برای وی سرافکندگی به بار آورد: 
با تشدید اختلافات میان محمدرضاشاه و #مصدق برای انتخاب وزیر جنگ در سال ۱۳۳۱، مصدق استعفاء کرده و شاه با پذیرش استعفای او دست دوستی به سوی قوام دراز کرد. قوام نیز پس از پذیرش نخست وزیری، با دادن اعلامیه‌ای تند که با مصرع «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» مشهور شد، هواداران #نهضت_ملی_نفت را به خشم آورد. همه نیروهای جامعه از فداییان اسلام و بازار و اصناف و روحانیونی چون #آیت_الله_کاشانی تا جبهه ملی و حزب توده و حزب پان ایرانیست به مخالفت با او پرداختند و به تظاهراتی بزرگ دست زدند. با رفتار خشونت‌آمیز شهربانی در تهران و کشته شدن تظاهر کنندگان در روز سی تیر، قوام مجبور به استعفاء شد و شاه مجبور شد با پذیرش درخواست مصدق در خصوص وزارت جنگ نخست وزیری او را بپذیرد. مجلس هفدهم پس از این حادثه قوام را مهدورالدم دانسته و حکم مصادره اموالش را به نفع شهدای سی تیر صادر کرد. او در واقع از این تاریخ با خاطره‌ای بسیار بد از صحنه سیاسی ایران حذف شد.

@drsargolzaei

www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/AhmadQavam.jpg
#آهنگ
#بیابان_را_سراسر_مه_گرفته
#محسن_نامجو

اين ترانه يکي از اشعار احمد #شاملو است که در دهه 1340 و در اعتراض به خفقان اجتماعي– سياسي سروده شده است.
@drsargolzaei