* مستندات علمی طب سوزنی
* اعتقاد و تجربهی سردی/گرمی غذاها
* توهم توطئه و مافیای پزشکی/دارویی
* دلایل اعتقاد برخی پزشکان به طب سنتی
دکتر محمدرضا سرگلزایی
و دکتر کیارش آرامش (متخصص پزشکی اجتماعی و اخلاق پزشکی)
جمعه ۱۳ بهمن ۱۴۰۲
۲ فوریه ۲۰۲۴
ساعت ۲۲:۰۰ به وقت تهران
ساعت ۱۰:۳۰ صبح به وقت ونکوور
✔️صفحهی باشگاه پریفرونتال در اینستاگرام میزبان این گفتوگو خواهد بود.
#زیستسیاست
#زیست_سیاست
#طبـسنتی
#شبهـعلم
#روانشناسیـسیاسی
@drsargolzaei
@kiaaramesh
@prefrontalclub
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔹 ایمیل رسیده:
🔹 خانم منیره:
جهان عجیبی است
متولد که شدم در گوشم نجوای اذان دادند
زمزمهی اذان را شنیدم و مسلمان شدم
۹ ساله بودم که چادر گلدار سرم انداختند و مرا مکلف کردند
مکلف به پوشیدن، ننوشیدن، نرقصیدن، نخندیدن، نبوسیدن
۱۸ساله بودم که عاشق شدم
و پر از نبایدهای خانوادهام
آنقدر نبایدها بزرگ بود که عشقم نفهمید و رفت
۲۵سال بودم که تور عروس بر سرم انداختند
همسر مردی شدم که بر اساس و بنیاد جدول خانوادگی انتخاب شد
امروز ۳۹ ساله ام پر از خشم کودکی
تاکنون
من هیچ جای زندگیم را انتخاب نکردم
چون زنی بودم
در حصر اجتماعی و خانوادگی
شانس همراهم بود و بر اساس جدول اجتماعی، فرد موفقی شدم
مرد بدی نصیبم نشد
اما پر از خشم و حسرت بایدهایی که نباید شد
ای کاش زمزمه های اذان را در گوش من نجوا نکرده بودند
که همان اذان، اذنی بود برای به دار آویختن همکیشانم و محروم کردن زنان و دختران وطنم
اذان پر بود از گرفتن های بی امان
گرفتن آزادی، لذت، جان
اذان بوی خون میدهد.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
#گفتگو_کنیم
@drsargolzaei
🔹 خانم منیره:
جهان عجیبی است
متولد که شدم در گوشم نجوای اذان دادند
زمزمهی اذان را شنیدم و مسلمان شدم
۹ ساله بودم که چادر گلدار سرم انداختند و مرا مکلف کردند
مکلف به پوشیدن، ننوشیدن، نرقصیدن، نخندیدن، نبوسیدن
۱۸ساله بودم که عاشق شدم
و پر از نبایدهای خانوادهام
آنقدر نبایدها بزرگ بود که عشقم نفهمید و رفت
۲۵سال بودم که تور عروس بر سرم انداختند
همسر مردی شدم که بر اساس و بنیاد جدول خانوادگی انتخاب شد
امروز ۳۹ ساله ام پر از خشم کودکی
تاکنون
من هیچ جای زندگیم را انتخاب نکردم
چون زنی بودم
در حصر اجتماعی و خانوادگی
شانس همراهم بود و بر اساس جدول اجتماعی، فرد موفقی شدم
مرد بدی نصیبم نشد
اما پر از خشم و حسرت بایدهایی که نباید شد
ای کاش زمزمه های اذان را در گوش من نجوا نکرده بودند
که همان اذان، اذنی بود برای به دار آویختن همکیشانم و محروم کردن زنان و دختران وطنم
اذان پر بود از گرفتن های بی امان
گرفتن آزادی، لذت، جان
اذان بوی خون میدهد.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
#گفتگو_کنیم
@drsargolzaei
Audio
تحلیل فیلم “خواهران مگدالین”
دکتر حسن محدثی- دکترای جامعه شناسی
دکتر حسین محمودی - دکترای فلسفه دین
دکتر سرگلزایی- روان پزشک
برگزار شده در کانون نگرش نو
@kanoonnegareshno
تاریخ:
شنبه 27 ژانویه 2024
https://www.instagram.com/p/C1atKCBRanT/?igsh=eGhvanpheGxjMHM5
دکتر حسن محدثی- دکترای جامعه شناسی
دکتر حسین محمودی - دکترای فلسفه دین
دکتر سرگلزایی- روان پزشک
برگزار شده در کانون نگرش نو
@kanoonnegareshno
تاریخ:
شنبه 27 ژانویه 2024
https://www.instagram.com/p/C1atKCBRanT/?igsh=eGhvanpheGxjMHM5
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#گفتوگو_کنیم #گفتگو_کنیم 🔹 موضوع: کودکان ما و آموزش مذهبی: 🔹 وقتتون بخیر جناب دکتر سرگلزایی عزیز؛ من پسر ۷ سالهای دارم که کلاس اول هست. تا این سن تمام سعیم رو کردم که از مسائل مذهبی و چیزی به نام خالق هستی یا خدا دور نگه دارم. ساکن تهران هستم و برای…
#گفتگو_کنیم
#گفتوگو_کنیم
🔹 موضوع گفتگو:
کودکان ما و آموزش مذهبی
🔹 خانم هانیه:
دفتر جدیدش با طرح گروه BTS رو با خوشحالی آورد نشونم داد و اسم تکتک خوانندههاشو برام گفت، بعدش با کلی ذوق گذاشتش توی کیفش و تو آخرین برگههای دفتر BLACK PINK مشقاشو نوشت. چند روزیه حسابی سرگرم کتاب پرسشهای دخترانه شده و هر جایی میخوایم بریم با خودش میاره تا برای دخترای فامیل و دوستاش بخونه؛ حتی با خودش مدرسه هم میبره تا زنگ تفریح با دوستاش بخونن. به قول خودش ما دغدغمون همش شده پیروئید (منظورش همون پریوده). هر چی رو تو کتاب میخونه میاد برا من و پدرش توضیح میده. اینکه برای موهای زائدش باید چیکار کنه یا چه سوتینی ببنده یا اینکه اگه تو کیفش پد داشته باشه از پیروئید شدن تو مدرسه نمیترسه و .... حتی وظیفهی خودش میدونه که به مادربزرگهاش هم دغدغههاشو اعلام کنه و من وقتی به چهرهی معذب و متعجب اونا نگاه میکنم خندم میگیره.
چند وقت پیش دغدغهی جشن تکلیف مدرسه رو داشت که میخواست کنار دوستاش باشه. مادرها تو گروه عکس چادرهای سفید و صورتی رو میفرستادند و در مورد طرح چادرا باهم صحبت میکردند. سه چهار نفری هم گفتن که نمیخوان شرکت کنن. بعضیها هم میگفتن باید بچهها تجربه کنن و خودشون انتخاب کنن: تجربه و انتخاب !!!! از خیلی ها اینو شنیده بودم این مدت. مگه چندتا گزینه روبرومون هست که بخواهیم تجربه کنیم و از بینشون انتخاب کنیم. برای دخترم فقط وقت گذروندن با دوستاش مهم بود. خیلی هم مهم بود! بهش گفتم: "میفهممت که چقدر برات مهمه که اون روز کنار دوستات باشی. از طرفی میدونم که چقدر آزادیت برات مهمه و همیشه دوس داری حرفت رو راحت بزنی و آزاد باشی. همیشه دوست داری فکراتو راحت به زبون بیاری و از دغدغههات بگی. اما جشنی که میخواهی شرکت کنی مثل شهربازی قصه پینوکیو میمونه. قراره به خاطر خوشحالی چند ساعته توی اون جشن به تفکری که زن رو مال مرد میدونه بله بگی و همینطور که بزرگتر میشی متوجه میشی چه کلاهی با یه جشن سرت گذاشتن."
- "اونایی که جشن میرن و میگن برامون مهم نیست چی؟"
- "اگه این دنیا بازار باشه تو دنبال چی هستی؟ آزادیت؟ حق و حقوقت؟ استقلال فکریت؟ آزادی بیانت؟ قدرتت؟ حق تفریحت به عنوان یه شهروند؟ ( ما در مورد این کلمات خیلی باهم صحبت میکنیم و نگران گیج شدنش نبودم)؛ یادته هفت سالت بود تو پیست اسکیت گفتن باید یه چیزی ببندی موهات معلوم نشه؟ روزای گرم که توی مدرسه مانتو و مقنعه کلافت میکنه و همیشه شکایت میکنی خاطرت هست؟ "
- "آره معلومه که یادمه، هنوزم مقنعم حواسمو پرت میکنه، هی کج و کوله میشه رو سرم"
- "خب الان تصمیت چیه؟ میخوای چیکار کنی؟"
- "مامان زن زندگی آزادی دیگه! من تو جشن شرکت نمیکنم. آزادیام رو نمیفروشم؛ اونوقت سخت میتونم دوباره بخرمش و به دستش بیارم، به دوستامم میگم. حالا بیا بریم مغازه بازی، خیلی وقته مشتریم نشدی ازم جنس نخریدیا" 😊
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
ایمیل دکتر سرگلزایی برای به اشتراک گذاشتن تجربهها:
isssp@yahoo.com
@drsargolzaei
#گفتوگو_کنیم
🔹 موضوع گفتگو:
کودکان ما و آموزش مذهبی
🔹 خانم هانیه:
دفتر جدیدش با طرح گروه BTS رو با خوشحالی آورد نشونم داد و اسم تکتک خوانندههاشو برام گفت، بعدش با کلی ذوق گذاشتش توی کیفش و تو آخرین برگههای دفتر BLACK PINK مشقاشو نوشت. چند روزیه حسابی سرگرم کتاب پرسشهای دخترانه شده و هر جایی میخوایم بریم با خودش میاره تا برای دخترای فامیل و دوستاش بخونه؛ حتی با خودش مدرسه هم میبره تا زنگ تفریح با دوستاش بخونن. به قول خودش ما دغدغمون همش شده پیروئید (منظورش همون پریوده). هر چی رو تو کتاب میخونه میاد برا من و پدرش توضیح میده. اینکه برای موهای زائدش باید چیکار کنه یا چه سوتینی ببنده یا اینکه اگه تو کیفش پد داشته باشه از پیروئید شدن تو مدرسه نمیترسه و .... حتی وظیفهی خودش میدونه که به مادربزرگهاش هم دغدغههاشو اعلام کنه و من وقتی به چهرهی معذب و متعجب اونا نگاه میکنم خندم میگیره.
چند وقت پیش دغدغهی جشن تکلیف مدرسه رو داشت که میخواست کنار دوستاش باشه. مادرها تو گروه عکس چادرهای سفید و صورتی رو میفرستادند و در مورد طرح چادرا باهم صحبت میکردند. سه چهار نفری هم گفتن که نمیخوان شرکت کنن. بعضیها هم میگفتن باید بچهها تجربه کنن و خودشون انتخاب کنن: تجربه و انتخاب !!!! از خیلی ها اینو شنیده بودم این مدت. مگه چندتا گزینه روبرومون هست که بخواهیم تجربه کنیم و از بینشون انتخاب کنیم. برای دخترم فقط وقت گذروندن با دوستاش مهم بود. خیلی هم مهم بود! بهش گفتم: "میفهممت که چقدر برات مهمه که اون روز کنار دوستات باشی. از طرفی میدونم که چقدر آزادیت برات مهمه و همیشه دوس داری حرفت رو راحت بزنی و آزاد باشی. همیشه دوست داری فکراتو راحت به زبون بیاری و از دغدغههات بگی. اما جشنی که میخواهی شرکت کنی مثل شهربازی قصه پینوکیو میمونه. قراره به خاطر خوشحالی چند ساعته توی اون جشن به تفکری که زن رو مال مرد میدونه بله بگی و همینطور که بزرگتر میشی متوجه میشی چه کلاهی با یه جشن سرت گذاشتن."
- "اونایی که جشن میرن و میگن برامون مهم نیست چی؟"
- "اگه این دنیا بازار باشه تو دنبال چی هستی؟ آزادیت؟ حق و حقوقت؟ استقلال فکریت؟ آزادی بیانت؟ قدرتت؟ حق تفریحت به عنوان یه شهروند؟ ( ما در مورد این کلمات خیلی باهم صحبت میکنیم و نگران گیج شدنش نبودم)؛ یادته هفت سالت بود تو پیست اسکیت گفتن باید یه چیزی ببندی موهات معلوم نشه؟ روزای گرم که توی مدرسه مانتو و مقنعه کلافت میکنه و همیشه شکایت میکنی خاطرت هست؟ "
- "آره معلومه که یادمه، هنوزم مقنعم حواسمو پرت میکنه، هی کج و کوله میشه رو سرم"
- "خب الان تصمیت چیه؟ میخوای چیکار کنی؟"
- "مامان زن زندگی آزادی دیگه! من تو جشن شرکت نمیکنم. آزادیام رو نمیفروشم؛ اونوقت سخت میتونم دوباره بخرمش و به دستش بیارم، به دوستامم میگم. حالا بیا بریم مغازه بازی، خیلی وقته مشتریم نشدی ازم جنس نخریدیا" 😊
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
ایمیل دکتر سرگلزایی برای به اشتراک گذاشتن تجربهها:
isssp@yahoo.com
@drsargolzaei
Forwarded from Cafe sz
هوا ابری و تیره بود. آلودگی و ابر را نمیشد از هم تشخیص داد. «او» خیابان کارگر را به سمت انقلاب قدم میزد. ماشینها پشت سر هم بوق میزدند، رانندههای خطی مقصدشان را فریاد میکشیدند و اگزوز موتورها صدای پرندهها را خفه میکرد. «او» سعی میکرد مسیرش را در کوچهها ادامه بدهد تا کمی از صداها فاصله بگیرد. هیچ جایی در سرش برای هیچ صدای اضافهای نمانده بود؛ برای همین هم هنوز کلاس تمام نشده، از کلاس بیرون زده بود. دیگر یک دقیقه هم نمیتوانست آنجا را تحمل کند. سحر و استاد داشتند بر سر اینکه آیا سقط جنین قتل است یا نه بحث میکردند و «او» از پنجره کوهها را در دوردست تماشا میکرد. استاد هفتهی قبلترش گفته بود یک داستان کوتاه با موضوع قتل بنویسند و سحر داستانی نوشته بود دربارهی سقط جنین. استاد میگفت که این موضوع کلاس نبوده و سحر تأکید میکرد که سقط هم نوعی قتل است. «او» نگاهش را از کوهها برداشت و از انتهای کلاس به شور و هیجان سحر نگاه کرد وقتی که آن کلمه را پشت سرهم تکرار میکرد؛ قتل.
صدای یک موتور برش گرداند به کوچهها. کیفش را محکمتر گرفت. موتور سوار در حالیکه از کنار او میگذشت بوسهای فرستاد و خندید. از روبهروی پارک لاله که میگذشت وارد بازارچه شد، یک چای آلبالو گرفت، روی سکوی سنگیای در بازارچه نشست و درحالیکه چایش را مزهمزه میکرد خیره شد به بازی پسربچهی سه یا چهار سالهای با یک گربهی حنایی رنگ. موهای پسربچه شبیه موهای گربه روشن و لخت بود. مدام با کنجکاوی و هیجان به گربه نزدیک میشد و دستش را نزدیک گربه میبرد تا نوازشش کند. گربه هم کنجکاوانه به بچه نگاه میکرد و گاهی تکانی به خودش میداد. با هر تکان گربه، بچه دستش را ناگهان به عقب میکشید و غش غش میخندید. «او» لبخند میزد.
ساعتش را نگاه کرد. نگران شد که دیرش بشود. چای را یکسره هورت کشید و به خیابان برگشت. هنوز از در بازارچه خیلی دور نشده بود که بچهی دستفروشی جلویش را گرفت.
-«خاله... خاله... یه جوراب میخری.»
سعی کرد توجهی نکند و رد بشود. بچه آستین مانتویش را چنگ زد.
-«یه سمبوسه میخری؟ هیچی از صبح نخوردم.»
دستهای کوچکش کبود بود. روی پوست دست کوچکش چنان ترک برداشته بود که «او» را یاد زمین بیابانها انداخت. رگههایی از خون خشک شده از میان ترکها دیده میشد و زیر ناخنهایش به سیاهی واکس بود. «او» سعی کرد لرزش دستش را کنترل کند؛ از کیفش یک اسکناس ده هزار تومنی درآورد و گرفت طرف بچه.
-«فقط همین رو دارم.»
به جلوی تئاتر شهر که رسید غلغله بود. هرچقدر درمیان جمعیت سرک میکشید نمیتوانست سارا را پیدا کند. دست آخر سارا را توی صف دستشویی پیدا کرد.
صندلیشان ردیف آخر بود. سارا خوشحال بود که توانسته بود در همان ردیف آخر هم که شده جایی پیدا کنند. نمایش چندبار تا به حال تمدید شده بود و سارا هربار نتوانسته بود به موقع بلیت بگیرد. سالن از ازدیاد جمعیت دم کرده بود و مردم به یکدیگر تنه میزدند تا زودتر داخل شوند. مردی که روی صندلی کنار دست «او» نشسته بود بوی تند عرق میداد.
چراغهای سالن خاموش شد و نور، روی صحنه را روشن کرد. بازیگر زنی به یک تیر بسته شده بود و مردی شبیه به بازجوها روبهروی زن قدم میزد. بازجو شلاقی را در مشتش گرفته و با آن بازی میکرد. وقتی صدای سالن و تماشاچیها کامل قطع شد، بازجو شروع کرد.
-«چرا کشتیش؟»
زن بازیگر تقلا میکرد که خودش را از تیرک چوبی آزاد کند:«من کسی رو نکشتم.»
-«دروغ میگی...»
-«من بیگناهم.»
بازجو شلاقش را محکم برزمین کوبید:«اعتراف کن.»
-«من کسی رو نکشتم.»
بازجو فریاد زد:«اعتراف کن. فاحشه...»
زن به التماس و لابه افتاده بود:«من کسی رو نکشتم.»
مرد بازجو کمی روی صحنه از زن دور شد و پس از چند ثانیه گفت:«جناب قاضی میخواهم شاهدها را احضار کنم.»
نور صحنه کمسو و قرمز شد. صدای کودکی در سالن پخش شد که:«مامان؟ مامان؟ چرا من رو کشتی؟»
«او» سعی کرد لرزش دستش را کنترل کند. سارا دستش را گرفت. مرد بازجو و مرد تماشاچی کنار دست او لبخند میزدند. «او» با حالت تهوع از سالن خارج شد. پیش از آنکه وارد مترو بشود از دستفروشی یک چای با نبات گرفت. بچههای دستفروش و زبالهگرد مثل گربهها توی هم میلولیدند؛ دعوا میکردند، از عابرها تقاضای پول و غذا میکردند، گونیهای بزرگ زباله را از دوششان پایین میآوردند و گونیها را از بازماندهی زندگیهای دیگر پر میکردند. «او» چایش را هورت میکشید و نگاه میکرد.
به خانه که برگشت پدر هنوز نیامده بود.
مادر گفت:«دانشگاه چطور بود؟»
او گفت:«مثل همیشه...»
مادر گفت:«تئاتر خوب بود...»
او گفت:«بد نبود.»
مادر گفت:«سارا چطوره؟»
او گفت:«خوبه.»
به اتاقش رفت. لباسهایش را درآورد و توی کمد گذاشت. در آینه به پیکر نحیف و برهنهاش نگاه کرد. دستش را آرام روی شکمش کشید. احساس کرد چیزی دارد از دلش بالا میآید. نفسش را حبس کرد.
صدای یک موتور برش گرداند به کوچهها. کیفش را محکمتر گرفت. موتور سوار در حالیکه از کنار او میگذشت بوسهای فرستاد و خندید. از روبهروی پارک لاله که میگذشت وارد بازارچه شد، یک چای آلبالو گرفت، روی سکوی سنگیای در بازارچه نشست و درحالیکه چایش را مزهمزه میکرد خیره شد به بازی پسربچهی سه یا چهار سالهای با یک گربهی حنایی رنگ. موهای پسربچه شبیه موهای گربه روشن و لخت بود. مدام با کنجکاوی و هیجان به گربه نزدیک میشد و دستش را نزدیک گربه میبرد تا نوازشش کند. گربه هم کنجکاوانه به بچه نگاه میکرد و گاهی تکانی به خودش میداد. با هر تکان گربه، بچه دستش را ناگهان به عقب میکشید و غش غش میخندید. «او» لبخند میزد.
ساعتش را نگاه کرد. نگران شد که دیرش بشود. چای را یکسره هورت کشید و به خیابان برگشت. هنوز از در بازارچه خیلی دور نشده بود که بچهی دستفروشی جلویش را گرفت.
-«خاله... خاله... یه جوراب میخری.»
سعی کرد توجهی نکند و رد بشود. بچه آستین مانتویش را چنگ زد.
-«یه سمبوسه میخری؟ هیچی از صبح نخوردم.»
دستهای کوچکش کبود بود. روی پوست دست کوچکش چنان ترک برداشته بود که «او» را یاد زمین بیابانها انداخت. رگههایی از خون خشک شده از میان ترکها دیده میشد و زیر ناخنهایش به سیاهی واکس بود. «او» سعی کرد لرزش دستش را کنترل کند؛ از کیفش یک اسکناس ده هزار تومنی درآورد و گرفت طرف بچه.
-«فقط همین رو دارم.»
به جلوی تئاتر شهر که رسید غلغله بود. هرچقدر درمیان جمعیت سرک میکشید نمیتوانست سارا را پیدا کند. دست آخر سارا را توی صف دستشویی پیدا کرد.
صندلیشان ردیف آخر بود. سارا خوشحال بود که توانسته بود در همان ردیف آخر هم که شده جایی پیدا کنند. نمایش چندبار تا به حال تمدید شده بود و سارا هربار نتوانسته بود به موقع بلیت بگیرد. سالن از ازدیاد جمعیت دم کرده بود و مردم به یکدیگر تنه میزدند تا زودتر داخل شوند. مردی که روی صندلی کنار دست «او» نشسته بود بوی تند عرق میداد.
چراغهای سالن خاموش شد و نور، روی صحنه را روشن کرد. بازیگر زنی به یک تیر بسته شده بود و مردی شبیه به بازجوها روبهروی زن قدم میزد. بازجو شلاقی را در مشتش گرفته و با آن بازی میکرد. وقتی صدای سالن و تماشاچیها کامل قطع شد، بازجو شروع کرد.
-«چرا کشتیش؟»
زن بازیگر تقلا میکرد که خودش را از تیرک چوبی آزاد کند:«من کسی رو نکشتم.»
-«دروغ میگی...»
-«من بیگناهم.»
بازجو شلاقش را محکم برزمین کوبید:«اعتراف کن.»
-«من کسی رو نکشتم.»
بازجو فریاد زد:«اعتراف کن. فاحشه...»
زن به التماس و لابه افتاده بود:«من کسی رو نکشتم.»
مرد بازجو کمی روی صحنه از زن دور شد و پس از چند ثانیه گفت:«جناب قاضی میخواهم شاهدها را احضار کنم.»
نور صحنه کمسو و قرمز شد. صدای کودکی در سالن پخش شد که:«مامان؟ مامان؟ چرا من رو کشتی؟»
«او» سعی کرد لرزش دستش را کنترل کند. سارا دستش را گرفت. مرد بازجو و مرد تماشاچی کنار دست او لبخند میزدند. «او» با حالت تهوع از سالن خارج شد. پیش از آنکه وارد مترو بشود از دستفروشی یک چای با نبات گرفت. بچههای دستفروش و زبالهگرد مثل گربهها توی هم میلولیدند؛ دعوا میکردند، از عابرها تقاضای پول و غذا میکردند، گونیهای بزرگ زباله را از دوششان پایین میآوردند و گونیها را از بازماندهی زندگیهای دیگر پر میکردند. «او» چایش را هورت میکشید و نگاه میکرد.
به خانه که برگشت پدر هنوز نیامده بود.
مادر گفت:«دانشگاه چطور بود؟»
او گفت:«مثل همیشه...»
مادر گفت:«تئاتر خوب بود...»
او گفت:«بد نبود.»
مادر گفت:«سارا چطوره؟»
او گفت:«خوبه.»
به اتاقش رفت. لباسهایش را درآورد و توی کمد گذاشت. در آینه به پیکر نحیف و برهنهاش نگاه کرد. دستش را آرام روی شکمش کشید. احساس کرد چیزی دارد از دلش بالا میآید. نفسش را حبس کرد.
Telegram
Cafe sz
این خاک مال ماست :عکسها و سفرنامه های سهیل و دوربینش ، موسیقی و ادبیات🌿☮️
instagram: soheil.sz
ارتباط با من:
@soheil_sargolzayi
instagram: soheil.sz
ارتباط با من:
@soheil_sargolzayi
Forwarded from Cafe sz
تا جایی که میتوانست نفسش را نگه داشت و با سرفه بیرون داد.
📝📸سهیل سرگلزایی
@szcafe
https://t.me/joinchat/AAAAADu0ycAlNL-9TnwPxA
📝📸سهیل سرگلزایی
@szcafe
https://t.me/joinchat/AAAAADu0ycAlNL-9TnwPxA
Telegram
Cafe sz
این خاک مال ماست :عکسها و سفرنامه های سهیل و دوربینش ، موسیقی و ادبیات🌿☮️
instagram: soheil.sz
ارتباط با من:
@soheil_sargolzayi
instagram: soheil.sz
ارتباط با من:
@soheil_sargolzayi
Forwarded from رادیو تصور
ثبت نام دوره جدید آموزش ارتباط بدون خشونت بهمراه تمرین فردی و کاربردی ( زمستان ۱۴۰۲ )
-
شروع دوره: جمعه ۱۳ بهمن ماه ۱۴۰۲
تعداد جلسات: ۵ جلسه آنلاین در پنج هفته
مدت هر جلسه: ۱۲۰ دقیقه
تعداد شرکت کنندگان در هر کلاس: بین ۴ تا ۶ نفر
قیمت دوره: ۱/۸۰۰/۰۰۰ تومان
-
بهمراه یک جلسه تمرین و مشاوره خصوصی برای هر شرکت کننده بمدت ۶۰ دقیقه
-
تمامی دورهها و جلسات درمان و مشاوره بهصورت آنلاین و در برنامه اسکایپ برگزار میشوند.
-
جهت هماهنگی و ثبت نام، در واتساپ به شماره تلفن ۰۹۱۲۳۲۴۲۷۰۸ پیام بدهید.
-
شروع دوره: جمعه ۱۳ بهمن ماه ۱۴۰۲
تعداد جلسات: ۵ جلسه آنلاین در پنج هفته
مدت هر جلسه: ۱۲۰ دقیقه
تعداد شرکت کنندگان در هر کلاس: بین ۴ تا ۶ نفر
قیمت دوره: ۱/۸۰۰/۰۰۰ تومان
-
بهمراه یک جلسه تمرین و مشاوره خصوصی برای هر شرکت کننده بمدت ۶۰ دقیقه
-
تمامی دورهها و جلسات درمان و مشاوره بهصورت آنلاین و در برنامه اسکایپ برگزار میشوند.
-
جهت هماهنگی و ثبت نام، در واتساپ به شماره تلفن ۰۹۱۲۳۲۴۲۷۰۸ پیام بدهید.
⭕️ برنامههای آموزشی دکتر سرگلزایی
در نیمهٔ اول فوریهٔ ۲۰۲۴
🔹 جمعه دوم فوریه
ساعت ۹ صبح ونکوور
ساعت ۱۸ پاریس
برابر با ۱۳ بهمن ساعت ۲۰:۳۰ تهران
لایو اینستاگرامی تحلیل فیلم سینمایی ملانکولیا (لارس فن تریر- ۲۰۱۱)
همراه با جناب شهرام علیدی (سینماگر)
در صفحهی اینستاگرام شهرام علیدی به آدرس:
https://instagram.com/shahramalidi?igshid=NGVhN2U2NjQ0Yg==
🔹 جمعه دوم فوریه (همان روز)
ساعت ۱۰:۳۰ صبح ونکوور
ساعت ۱۳:۳۰ پیتزبورگ
برابر با ۱۳ بهمن ساعت ۲۲ تهران
لایو اینستاگرامی ادامهی پروندهی زیستسیاست با موضوع دلایل و روشهای ترویج طب سنتی توسط رژیم حاکم بر ایران
همراه با جناب دکتر کیارش آرامش (دکترای پزشکی اجتماعی و اخلاق در مراقبتهای بهداشتی درمانی)
در صفحهی اینستاگرام باشگاه پریفرونتال به آدرس:
https://instagram.com/prefrontal.club?igshid=NGVhN2U2NjQ0Yg==
🔹 شنبه سوم فوریه و یکشنبه چهارم فوریه
ساعت ۸ صبح ونکوور، ساعت ۱۱ صبح تورنتو و ساعت ۱۷ اروپای مرکزی
شروع دورهی جدید همسفران آگاهی در کانون نگرش نو با موضوع مرگ-آگاهی (چگونه به مرگ میاندیشم و اندیشیدن به مرگ چگونه زندگی مرا تغییر میدهد؟)
ثبتنام از طریق تماس با واتساپ کانون نگرش نو:
+14168797357
🔹 لطفا به اشتراک بگذارید.
@drsargolzaei
@Eyeswise
@prefrontalclub
@kiaaramesh
@kanoonnegareshno
@drsargolzaeipodcast
در نیمهٔ اول فوریهٔ ۲۰۲۴
🔹 جمعه دوم فوریه
ساعت ۹ صبح ونکوور
ساعت ۱۸ پاریس
برابر با ۱۳ بهمن ساعت ۲۰:۳۰ تهران
لایو اینستاگرامی تحلیل فیلم سینمایی ملانکولیا (لارس فن تریر- ۲۰۱۱)
همراه با جناب شهرام علیدی (سینماگر)
در صفحهی اینستاگرام شهرام علیدی به آدرس:
https://instagram.com/shahramalidi?igshid=NGVhN2U2NjQ0Yg==
🔹 جمعه دوم فوریه (همان روز)
ساعت ۱۰:۳۰ صبح ونکوور
ساعت ۱۳:۳۰ پیتزبورگ
برابر با ۱۳ بهمن ساعت ۲۲ تهران
لایو اینستاگرامی ادامهی پروندهی زیستسیاست با موضوع دلایل و روشهای ترویج طب سنتی توسط رژیم حاکم بر ایران
همراه با جناب دکتر کیارش آرامش (دکترای پزشکی اجتماعی و اخلاق در مراقبتهای بهداشتی درمانی)
در صفحهی اینستاگرام باشگاه پریفرونتال به آدرس:
https://instagram.com/prefrontal.club?igshid=NGVhN2U2NjQ0Yg==
🔹 شنبه سوم فوریه و یکشنبه چهارم فوریه
ساعت ۸ صبح ونکوور، ساعت ۱۱ صبح تورنتو و ساعت ۱۷ اروپای مرکزی
شروع دورهی جدید همسفران آگاهی در کانون نگرش نو با موضوع مرگ-آگاهی (چگونه به مرگ میاندیشم و اندیشیدن به مرگ چگونه زندگی مرا تغییر میدهد؟)
ثبتنام از طریق تماس با واتساپ کانون نگرش نو:
+14168797357
🔹 لطفا به اشتراک بگذارید.
@drsargolzaei
@Eyeswise
@prefrontalclub
@kiaaramesh
@kanoonnegareshno
@drsargolzaeipodcast
🔹 ایمیل رسیده
🔹 آقای حسن:
من از تيغ و خنجر هراسي ندارم
از اين شام آخر هراسي ندارم
تو از كشتنم خسته خواهي شد اما
من از مرگ، ديگر هراسي ندارم
از اين جنگِ خونين مشت و گلوله
اگر نابرابر، هراسي ندارم
خداي تو را نسل من سر بريده
ز الله اكبر هراسي ندارم
از اين قصهي برزخ و دوزخ تو
ز صحراي محشر هراسي ندارم
از اين پير ضحاك از اين مار زنگي
بقول تو رهبر، هراسي ندارم
گر آتش بر عمامه اندازم اين بار
گر آتش به منبر هراسي ندارم
🔹 cartoonist: Touka Neyestani
@drsargolzaei
🔹 آقای حسن:
من از تيغ و خنجر هراسي ندارم
از اين شام آخر هراسي ندارم
تو از كشتنم خسته خواهي شد اما
من از مرگ، ديگر هراسي ندارم
از اين جنگِ خونين مشت و گلوله
اگر نابرابر، هراسي ندارم
خداي تو را نسل من سر بريده
ز الله اكبر هراسي ندارم
از اين قصهي برزخ و دوزخ تو
ز صحراي محشر هراسي ندارم
از اين پير ضحاك از اين مار زنگي
بقول تو رهبر، هراسي ندارم
گر آتش بر عمامه اندازم اين بار
گر آتش به منبر هراسي ندارم
🔹 cartoonist: Touka Neyestani
@drsargolzaei
🌀 لایو اینستاگرامی تحلیل فیلم سینمایی ملانکولیا محصول ۲۰۱۱ دانمارک
ساختهٔ لارس فن تریر
🔹 جمعه دوم فوریه ۲۰۲۴ =
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
ساعت ۹ صبح به وقت ونکوور
ساعت ۱۸ به وقت پاریس
ساعت ۲۰:۳۰ به وقت تهران
گفتگوی دکتر محمدرضا سرگلزایی (روانپزشک)
و جناب شهرام علیدی (سینماگر)
🔴 تحلیل روانشناختی محتوا:
* ناتورالیسم ادبی و روانکاوی
در آثار لارس فن تریر
* مرگآگاهی و تبعات آن در فیلم ملانکولیا
🔴 تحلیل سینمایی:
* آنالیز ساختار روایی سناریو و میزانس، تجزیهٔ کاراکترها، تجزیهٔ عناصر بصری و درآمیختگی با گرامر سینمایی روایی
رابطهٔ دکوپاز و ریتم در فیلم ملانکولیا و نور و لوکیشن
* آنالیز صدا در روایت فیلم
لایو اینستاگرامی به میزبانی صفحهی اینستاگرام شهرام علیدی به آدرس:
https://instagram.com/shahramalidi?igshid=NGVhN2U2NjQ0Yg==
لینک دانلود فیلم:
https://t.me/Eyeswise/1646
@drsargolzaei
@drsargolzaeipodcast
@Eyeswise
ساختهٔ لارس فن تریر
🔹 جمعه دوم فوریه ۲۰۲۴ =
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
ساعت ۹ صبح به وقت ونکوور
ساعت ۱۸ به وقت پاریس
ساعت ۲۰:۳۰ به وقت تهران
گفتگوی دکتر محمدرضا سرگلزایی (روانپزشک)
و جناب شهرام علیدی (سینماگر)
🔴 تحلیل روانشناختی محتوا:
* ناتورالیسم ادبی و روانکاوی
در آثار لارس فن تریر
* مرگآگاهی و تبعات آن در فیلم ملانکولیا
🔴 تحلیل سینمایی:
* آنالیز ساختار روایی سناریو و میزانس، تجزیهٔ کاراکترها، تجزیهٔ عناصر بصری و درآمیختگی با گرامر سینمایی روایی
رابطهٔ دکوپاز و ریتم در فیلم ملانکولیا و نور و لوکیشن
* آنالیز صدا در روایت فیلم
لایو اینستاگرامی به میزبانی صفحهی اینستاگرام شهرام علیدی به آدرس:
https://instagram.com/shahramalidi?igshid=NGVhN2U2NjQ0Yg==
لینک دانلود فیلم:
https://t.me/Eyeswise/1646
@drsargolzaei
@drsargolzaeipodcast
@Eyeswise
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
* مستندات علمی طب سوزنی
* اعتقاد و تجربهی سردی/گرمی غذاها
* توهم توطئه و مافیای پزشکی/دارویی
* دلایل اعتقاد برخی پزشکان به طب سنتی
دکتر محمدرضا سرگلزایی
و دکتر کیارش آرامش (متخصص پزشکی اجتماعی و اخلاق پزشکی)
جمعه ۱۳ بهمن ۱۴۰۲
۲ فوریه ۲۰۲۴
ساعت ۲۲:۰۰ به وقت تهران
ساعت ۱۰:۳۰ صبح به وقت ونکوور
✔️صفحهی باشگاه پریفرونتال در اینستاگرام میزبان این گفتوگو خواهد بود.
#زیستسیاست
#زیست_سیاست
#طبـسنتی
#شبهـعلم
#روانشناسیـسیاسی
@drsargolzaei
@kiaaramesh
@prefrontalclub
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from كانون نگرش نو
شروع دوره ی جدید
🟢 با موضوع:
مرگ آگاهی
«وقتی زنگها به صدا درمیآیند نپرس زنگها برای که به صدا درمیآیند، زنگها برای تو به صدا درمیآیند! »
(ارنست همینگوی)
⚪️چگونه از مرگ آگاه شدم؟
⚪️آگاهی از مرگ چگونه بر من تأثیر گذاشت؟
⚪️چگونه برای عزیزانم سوگواری کردم؟
🟡گروه شنبه سوم فوریه
یازده صبح تورنتو
60% Sold Out🔴
🟡گروه یکشنبه چهارم
فوریه
یازده صبح تورنتو
90% Sold Out🔴
@kanoonnegareshno
+1 416 879 7357
ادرس اینستاگرام
https://www.instagram.com/p/C2QjXeuRUB8/?igsh=Mms5eTAzMjh1dDF5
🟢 با موضوع:
مرگ آگاهی
«وقتی زنگها به صدا درمیآیند نپرس زنگها برای که به صدا درمیآیند، زنگها برای تو به صدا درمیآیند! »
(ارنست همینگوی)
⚪️چگونه از مرگ آگاه شدم؟
⚪️آگاهی از مرگ چگونه بر من تأثیر گذاشت؟
⚪️چگونه برای عزیزانم سوگواری کردم؟
🟡گروه شنبه سوم فوریه
یازده صبح تورنتو
60% Sold Out🔴
🟡گروه یکشنبه چهارم
فوریه
یازده صبح تورنتو
90% Sold Out🔴
@kanoonnegareshno
+1 416 879 7357
ادرس اینستاگرام
https://www.instagram.com/p/C2QjXeuRUB8/?igsh=Mms5eTAzMjh1dDF5
#گفتگو_کنیم
#گفتوگو_کنیم
🔹 موضوع گفتگو:
شیوع ویروس HPV در ایران
🔹 خانم الف:
سلام استاد
به پیشنهاد کوچم و البته خواست خودم این ایمیل و داستانم رو براتون میفرستم.
زنان زیادی مثل من آلوده به ویروس HPV شدهاند و از شرم و ترس سکوت کردهاند. بسیاری حتی توان انجام چکاپها و پیگیری درمان را ندارند، در حالیکه مقصر اصلی سیستمی است که نه در نوجوانی واکسن همگانی رایگان ارائه میکند، نه حتی آگاهیرسانی بهداشت جنسی، نه بیمه و سیستم درمان حمایتگر دارد؛ در کنار اشاعهی تفکرات پوسیده و زنستیز!
من در ۳۴ سالگی با مدرک دکتری و موقعیت اجتماعی خوب، هنوز ازدواج نکرده بودم. فشار اجتماعی زیادی روی روانم بود. اینطور که پیرمردهای زندار بهم پیشنهاد صیغه میدادند! حتی دوستان خودم سرزنشم میکردند و فکر میکردند عجیبم! خودم هم فوبیای تجاوز داشتم و این فشارها و ترسها و شرم از اینکه علیرغم داشتن همه چی ازدواج نکرده بودم باعث شد تصمیمی بگیرم.
میخواستم تجربه کنم و مثل بقیهی آدمها باشم. حتی شاگردانم تجربهی بیشتری از من داشتند!
با آقایی آشنا شدم که از خودم چندسالی کوچکتر بود و ادعا میکرد تاحالا رابطهای نداشته. من از مردهای همسن خودم که تعداد روابط جنسیشون یادشون نبود میترسیدم.
با این آقا وارد رابطه شدم و چند سالی ادامه داشت. به نظر صادق میآمد و با طولانی شدن رابطه بهش اعتماد کردم. علیرغم ترسم از برخورد بد پزشکان زنان، چکاپهای سالیانه را هم انجام میدادم به هزینه خودم و بدون استفاده از بیمه. خانمها میدانند که وقتی ازدواج رسمی نداشته باشی ترجیح میدی از بیمه استفاده نکنی.
بعد از چند سال جدا شدیم و من در اولین چکاپ بعدی متوجه شدم مبتلا به HPV شدهام. از تجربهی تروما و شوک و رنجش هرچه بگویم کم است. در کنار این شوک، حس شرم و سرزنش اینکه چرا خواستی مثل بقیه زندگی رو تجربه کنی؟
حالا من چند سالی است در مسیر درمان روح و جسمم هستم. هیچ چیزی شفاف نیست، زندگی جسمی من با ابهام و نگرانی چکاپ بعدی می گذرد.
من قبلا وقتی در مورد این بیماریها میشنیدم میگفتند: "رفتار پر خطر!" از نظر خودم من رفتار پرخطری نداشتم فقط به یک نفر اعتماد کردم و متعهد بودم!
در این مدت از خانم بالای ۶۰ سالی شنیدم که با داشتن داماد و عروس و یک عمر وفاداری به همسرش مبتلا شده است. از دختر جوانی شنیدم که در اولین تجربهاش به نوع سختش مبتلا شده و رحماش را برداشتهاند. از زنان زیادی شنیدم که توان پرداخت هزینه چکاپ را ندارند. یا از ترس خانواده اقدام به چکاپ هم نمیکنند. زنان زیادی که هزینه جراحی و درمان رو ندارند؛ زنانی که چه متاهل چه مجرد علاوه بر درد، باید شرم از جامعه را هم تجربه کنند! در کنارش شرایط سخت اقتصادی هم هست. هزینهی اولین آزمایش این روزها حدود ۲ میلیون تومان است، چکاپ شش ماهه با دارو نزدیک به ۸ تا ۱۰ میلیون تومان و سادهترین جراحی ۳۰ میلیون و عمل برداشت رحم بالای ۱۰۰ میلیون تومان است! واکسن هر دوز ۳ تا ۱۱ میلیون (۳ دوز لازم است). اینها را اضافه بر درد و رنج روح و روان کنیم میبینیم که در شرایط فعلی کشور نمیصرفد تجربهی عشق رومانتیک! واقعا الآن به نظرم خیلی مسخره است! من در تمام عمرم عاشق یک نفر شدم و بهش اعتماد کردم و این هم نتیجهاش!
من این را نوشتم تا شاید زنان دیگری بتوانند به صورت ناشناس داستانشان را بگویند، شاید کمک کنیم که زن دیگری مراقب خودش باشد. سکوت نکنیم.
ممنون میشوم اگه صلاح دانستید این گفتگو را مطرح کنید. امیدوارم کمک کند به زنان در این جامعهای که برایمان مثل زندان است.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
🔹 ایمیل دکتر سرگلزایی برای به اشتراک گذاشتن تجربهها و شرکت در گفتوگوها:
isssp@yahoo.com
@drsargolzaei
#گفتوگو_کنیم
🔹 موضوع گفتگو:
شیوع ویروس HPV در ایران
🔹 خانم الف:
سلام استاد
به پیشنهاد کوچم و البته خواست خودم این ایمیل و داستانم رو براتون میفرستم.
زنان زیادی مثل من آلوده به ویروس HPV شدهاند و از شرم و ترس سکوت کردهاند. بسیاری حتی توان انجام چکاپها و پیگیری درمان را ندارند، در حالیکه مقصر اصلی سیستمی است که نه در نوجوانی واکسن همگانی رایگان ارائه میکند، نه حتی آگاهیرسانی بهداشت جنسی، نه بیمه و سیستم درمان حمایتگر دارد؛ در کنار اشاعهی تفکرات پوسیده و زنستیز!
من در ۳۴ سالگی با مدرک دکتری و موقعیت اجتماعی خوب، هنوز ازدواج نکرده بودم. فشار اجتماعی زیادی روی روانم بود. اینطور که پیرمردهای زندار بهم پیشنهاد صیغه میدادند! حتی دوستان خودم سرزنشم میکردند و فکر میکردند عجیبم! خودم هم فوبیای تجاوز داشتم و این فشارها و ترسها و شرم از اینکه علیرغم داشتن همه چی ازدواج نکرده بودم باعث شد تصمیمی بگیرم.
میخواستم تجربه کنم و مثل بقیهی آدمها باشم. حتی شاگردانم تجربهی بیشتری از من داشتند!
با آقایی آشنا شدم که از خودم چندسالی کوچکتر بود و ادعا میکرد تاحالا رابطهای نداشته. من از مردهای همسن خودم که تعداد روابط جنسیشون یادشون نبود میترسیدم.
با این آقا وارد رابطه شدم و چند سالی ادامه داشت. به نظر صادق میآمد و با طولانی شدن رابطه بهش اعتماد کردم. علیرغم ترسم از برخورد بد پزشکان زنان، چکاپهای سالیانه را هم انجام میدادم به هزینه خودم و بدون استفاده از بیمه. خانمها میدانند که وقتی ازدواج رسمی نداشته باشی ترجیح میدی از بیمه استفاده نکنی.
بعد از چند سال جدا شدیم و من در اولین چکاپ بعدی متوجه شدم مبتلا به HPV شدهام. از تجربهی تروما و شوک و رنجش هرچه بگویم کم است. در کنار این شوک، حس شرم و سرزنش اینکه چرا خواستی مثل بقیه زندگی رو تجربه کنی؟
حالا من چند سالی است در مسیر درمان روح و جسمم هستم. هیچ چیزی شفاف نیست، زندگی جسمی من با ابهام و نگرانی چکاپ بعدی می گذرد.
من قبلا وقتی در مورد این بیماریها میشنیدم میگفتند: "رفتار پر خطر!" از نظر خودم من رفتار پرخطری نداشتم فقط به یک نفر اعتماد کردم و متعهد بودم!
در این مدت از خانم بالای ۶۰ سالی شنیدم که با داشتن داماد و عروس و یک عمر وفاداری به همسرش مبتلا شده است. از دختر جوانی شنیدم که در اولین تجربهاش به نوع سختش مبتلا شده و رحماش را برداشتهاند. از زنان زیادی شنیدم که توان پرداخت هزینه چکاپ را ندارند. یا از ترس خانواده اقدام به چکاپ هم نمیکنند. زنان زیادی که هزینه جراحی و درمان رو ندارند؛ زنانی که چه متاهل چه مجرد علاوه بر درد، باید شرم از جامعه را هم تجربه کنند! در کنارش شرایط سخت اقتصادی هم هست. هزینهی اولین آزمایش این روزها حدود ۲ میلیون تومان است، چکاپ شش ماهه با دارو نزدیک به ۸ تا ۱۰ میلیون تومان و سادهترین جراحی ۳۰ میلیون و عمل برداشت رحم بالای ۱۰۰ میلیون تومان است! واکسن هر دوز ۳ تا ۱۱ میلیون (۳ دوز لازم است). اینها را اضافه بر درد و رنج روح و روان کنیم میبینیم که در شرایط فعلی کشور نمیصرفد تجربهی عشق رومانتیک! واقعا الآن به نظرم خیلی مسخره است! من در تمام عمرم عاشق یک نفر شدم و بهش اعتماد کردم و این هم نتیجهاش!
من این را نوشتم تا شاید زنان دیگری بتوانند به صورت ناشناس داستانشان را بگویند، شاید کمک کنیم که زن دیگری مراقب خودش باشد. سکوت نکنیم.
ممنون میشوم اگه صلاح دانستید این گفتگو را مطرح کنید. امیدوارم کمک کند به زنان در این جامعهای که برایمان مثل زندان است.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
🔹 ایمیل دکتر سرگلزایی برای به اشتراک گذاشتن تجربهها و شرکت در گفتوگوها:
isssp@yahoo.com
@drsargolzaei
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#گفتگو_کنیم #گفتوگو_کنیم 🔹 موضوع گفتگو: شیوع ویروس HPV در ایران 🔹 خانم الف: سلام استاد به پیشنهاد کوچم و البته خواست خودم این ایمیل و داستانم رو براتون میفرستم. زنان زیادی مثل من آلوده به ویروس HPV شدهاند و از شرم و ترس سکوت کردهاند. بسیاری حتی توان…
#گفتگو_کنیم
#گفتوگو_کنیم
🔹 موضوع:
شیوع آلودگی به HPV (ویروس پاپیلومای انسانی/ عامل زگیل تناسلی) در ایران
🔹 خانم سین:
درود آقای دکتر
چه موضوع مهمی رو برای گفت و گو انتخاب کردین، سپاسگزارم.
من آنقدر از این ویروس خوف دارم که اصلا به رابطه جنسی فکر نمیکنم. البته من ۱۹ سالگی تجربهی شش ماه دوران عقد رو داشتم که معاشقه رو تجربه کردم. پارسال از یه فوق تخصص بیماریهای عفونی پرسوجو کردم گفت علامتی هم تا الآن داشتی گفتم نه. گفت تا ۴۵ سالگی وقت داری واکسن بزنی.
همش پشت گوش انداختم. ولی الآن این پیام آخر رو که خوندم حقیقتا تو فکر رفتم که اطلاعاتم رو فارغ از زندگی خالی جنسیم کامل کنم و حتی چکآپ برم و واکسن رو به طور جدی بهش فکر کنم.
به نظرم پزشک متخصص زنان که جهانبینی مدرنی داشته باشه و بدون قضاوت بخواد با مخاطب برخورد کنه نصف بار روانی این داستان رو کاهش میده... من و خواهرانم همگی بعد از اینکه مادرمون مشکوک به سرطان رحم شد و رحمشون رو درآوردن، پیش دکتر ایشون برای چکآپ رفتیم... دکتر حاذقی هستند اما تم مذهبی دارن... جالبه که رویکرد مثبتی به واکسن نداشت!!! به ویژه بعد از عوارض واکسن کرونا...کلا داشت واکسن رو زیر سوال میبرد...
من الان این مسئله برام واقعا دغدغه است، بهویژه که تعاملاتم گسترده تر شده و با خودم فکر میکنم اگر در حالت مستی یه نفر بوسهای ناجور بزنه چقدر احتمال ابتلا وجود داره؟ قشنگ خوف از بیماریها و بارداری دو تا بازدارندهی جدی من از هر گونه رابطهٔ جنسی است و اگر باکره هم از دنیا برم اصلا این قضیه اذیتم نمیکنه و هر چه بیشتر هم میگذره اتفاقا تنهایی رو بیشتر ترجیح میدم... اینم شاید به خاطر اینه که من تا حدی ازدواج رو تجربه کردم و فهمیدم چیز خاصی نیست و خوشحالم که فشار روانی عقب افتادگی از قافلهی ازدواج رو ندارم؛ شکست ها میتونن، توشه راه آدم باشن...
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
ایمیل دکتر سرگلزایی برای به اشتراک گذاشتن تجربهها:
isssp@yahoo.com
⭕️ سرگلزایی:
با سپاس از همراهیتان در گفتگوها، به دلیل اهمیت افزایش آگاهی عمومی و اصلاح باورهای غیرعلمی، به زودی نظر علمی و غیرایدئولوژیک یک پزشک متخصص را در این زمینه منتشر خواهم کرد.
@drsargolzaei
#گفتوگو_کنیم
🔹 موضوع:
شیوع آلودگی به HPV (ویروس پاپیلومای انسانی/ عامل زگیل تناسلی) در ایران
🔹 خانم سین:
درود آقای دکتر
چه موضوع مهمی رو برای گفت و گو انتخاب کردین، سپاسگزارم.
من آنقدر از این ویروس خوف دارم که اصلا به رابطه جنسی فکر نمیکنم. البته من ۱۹ سالگی تجربهی شش ماه دوران عقد رو داشتم که معاشقه رو تجربه کردم. پارسال از یه فوق تخصص بیماریهای عفونی پرسوجو کردم گفت علامتی هم تا الآن داشتی گفتم نه. گفت تا ۴۵ سالگی وقت داری واکسن بزنی.
همش پشت گوش انداختم. ولی الآن این پیام آخر رو که خوندم حقیقتا تو فکر رفتم که اطلاعاتم رو فارغ از زندگی خالی جنسیم کامل کنم و حتی چکآپ برم و واکسن رو به طور جدی بهش فکر کنم.
به نظرم پزشک متخصص زنان که جهانبینی مدرنی داشته باشه و بدون قضاوت بخواد با مخاطب برخورد کنه نصف بار روانی این داستان رو کاهش میده... من و خواهرانم همگی بعد از اینکه مادرمون مشکوک به سرطان رحم شد و رحمشون رو درآوردن، پیش دکتر ایشون برای چکآپ رفتیم... دکتر حاذقی هستند اما تم مذهبی دارن... جالبه که رویکرد مثبتی به واکسن نداشت!!! به ویژه بعد از عوارض واکسن کرونا...کلا داشت واکسن رو زیر سوال میبرد...
من الان این مسئله برام واقعا دغدغه است، بهویژه که تعاملاتم گسترده تر شده و با خودم فکر میکنم اگر در حالت مستی یه نفر بوسهای ناجور بزنه چقدر احتمال ابتلا وجود داره؟ قشنگ خوف از بیماریها و بارداری دو تا بازدارندهی جدی من از هر گونه رابطهٔ جنسی است و اگر باکره هم از دنیا برم اصلا این قضیه اذیتم نمیکنه و هر چه بیشتر هم میگذره اتفاقا تنهایی رو بیشتر ترجیح میدم... اینم شاید به خاطر اینه که من تا حدی ازدواج رو تجربه کردم و فهمیدم چیز خاصی نیست و خوشحالم که فشار روانی عقب افتادگی از قافلهی ازدواج رو ندارم؛ شکست ها میتونن، توشه راه آدم باشن...
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
ایمیل دکتر سرگلزایی برای به اشتراک گذاشتن تجربهها:
isssp@yahoo.com
⭕️ سرگلزایی:
با سپاس از همراهیتان در گفتگوها، به دلیل اهمیت افزایش آگاهی عمومی و اصلاح باورهای غیرعلمی، به زودی نظر علمی و غیرایدئولوژیک یک پزشک متخصص را در این زمینه منتشر خواهم کرد.
@drsargolzaei
Forwarded from حلقه دیدگاه نو
روایتهای نادرست از روانشناسی یونگ
با حضور:
دکتر محمدرضا سرگلزایی
Feb 10, 02:00 PM EDT
شنبه ۲۱ بهمن ماه، ساعت ۲۲:۳۰
https://www.clubhouse.com/invite/VGWIDkl9jYNe5LADrvopk5XXV16wFG3dBXo:dwjBd0GL8q5x70YkTOBSt7eGFclpmKQGoMFaPs5Y4B8 hey - you should join us Feb 10, 2:00 pm for روایت های نادرست از روانشناسی یونگ/دکتر محمد رضا سرگلزایی.
@didgahenochannel
با حضور:
دکتر محمدرضا سرگلزایی
Feb 10, 02:00 PM EDT
شنبه ۲۱ بهمن ماه، ساعت ۲۲:۳۰
https://www.clubhouse.com/invite/VGWIDkl9jYNe5LADrvopk5XXV16wFG3dBXo:dwjBd0GL8q5x70YkTOBSt7eGFclpmKQGoMFaPs5Y4B8 hey - you should join us Feb 10, 2:00 pm for روایت های نادرست از روانشناسی یونگ/دکتر محمد رضا سرگلزایی.
@didgahenochannel
🔴 فایل صوتی تحليل فيلم ملانکولیا Melancholia محصول ۲۰۱۱ دانمارک در كانال پادکست دکتر سرگلزایی قرار گرفت. لینک:
https://t.me/drsargolzaeipodcast/1106
🔹 جمعه دوم فوریه ۲۰۲۴، ۱۳ بهمن ۱۴۰۲
گفتگوی دکتر محمدرضا سرگلزایی (روانپزشک)
و جناب شهرام علیدی (سینماگر)
🔴 تحلیل روانشناختی محتوا:
* ناتورالیسم ادبی و روانکاوی
در آثار لارس فن تریر
* مرگآگاهی و تبعات آن در فیلم ملانکولیا
🔴 تحلیل سینمایی:
* آنالیز ساختار روایی سناریو و میزانس، تجزیهٔ کاراکترها، تجزیهٔ عناصر بصری و درآمیختگی با گرامر سینمایی روایی
رابطهٔ دکوپاز و ریتم در فیلم ملانکولیا و نور و لوکیشن
* آنالیز صدا در روایت فیلم
لایو اینستاگرامی به میزبانی صفحهی اینستاگرام شهرام علیدی به آدرس:
https://www.instagram.com/reel/C22tX3hqVwA/?utm_source=ig_web_copy_link&igsh=MzRlODBiNWFlZA==
#تحلیلـفیلم
#فایلـصوتی
@drsargolzaei
@drsargolzaeipodcast
@Eyeswise
https://t.me/drsargolzaeipodcast/1106
🔹 جمعه دوم فوریه ۲۰۲۴، ۱۳ بهمن ۱۴۰۲
گفتگوی دکتر محمدرضا سرگلزایی (روانپزشک)
و جناب شهرام علیدی (سینماگر)
🔴 تحلیل روانشناختی محتوا:
* ناتورالیسم ادبی و روانکاوی
در آثار لارس فن تریر
* مرگآگاهی و تبعات آن در فیلم ملانکولیا
🔴 تحلیل سینمایی:
* آنالیز ساختار روایی سناریو و میزانس، تجزیهٔ کاراکترها، تجزیهٔ عناصر بصری و درآمیختگی با گرامر سینمایی روایی
رابطهٔ دکوپاز و ریتم در فیلم ملانکولیا و نور و لوکیشن
* آنالیز صدا در روایت فیلم
لایو اینستاگرامی به میزبانی صفحهی اینستاگرام شهرام علیدی به آدرس:
https://www.instagram.com/reel/C22tX3hqVwA/?utm_source=ig_web_copy_link&igsh=MzRlODBiNWFlZA==
#تحلیلـفیلم
#فایلـصوتی
@drsargolzaei
@drsargolzaeipodcast
@Eyeswise
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#گفتگو_کنیم #گفتوگو_کنیم 🔹 موضوع: شیوع آلودگی به HPV (ویروس پاپیلومای انسانی/ عامل زگیل تناسلی) در ایران 🔹 خانم سین: درود آقای دکتر چه موضوع مهمی رو برای گفت و گو انتخاب کردین، سپاسگزارم. من آنقدر از این ویروس خوف دارم که اصلا به رابطه جنسی فکر نمیکنم.…
#گفتگو_کنیم
#گفتوگو_کنیم
🔹 موضوع گفتگو:
شیوع آلودگی با HPV (ویروس پاپیلومای انسانی عامل زگیل تناسلی) در ایران
🔹 خانم الف:
درود بر شما استاد
سپاسگزارم که این گفتگو رو شروع کردید
و ممنون که قراره نظر متخصص رو هم منتشر کنید. خوب میشه دربارهٔ انواع واکسن موجود در ایران و آمار هم اطلاعاتی بدن.
چیزی که من از چند پزشک شنیدم این بود که آمار ایران هم ۸ از ۱۰ مورد هست، البته خب این آمار برای کسانی هست که تست میدن.
اما تو اخبار، خبر بهروزی ندیدم و یک ۸٪ در جایی ذکر شده بود که مثل بقیهی آمارهای رسمی نتونستم باور کنم.
تو تجربهی من یکی از اشتباهات رایج اینه که افراد فکر میکنن این ویروس الزاما با نشانهی زگیل تناسلی خواهد بود، در حالیکه خیلیها این نشانه رو هیچوقت ندارن. حتی من به اون آقا (که در پست اول این گفتگو ذکر شده) گفتم که بره تست بده که بقیه رو آلوده نکنه نپذیرفت و همین فکر رو کرد.
وحشت خانمی که پیام دوم رو دادن کاملا بجاست به نظرم، حداقل ازشون محافظت میکرده تو این اوضاع، با توجه به سطح ناآگاهیهای عمومی زنان و مردان از این ویروس و اینکه روشهای پیشگیری الزاما مانعاش نمیشن(من اینطوری شنیدم).
امیدوارم با صحبتهای متخصصین که منتشر خواهید کرد این ترسها به مراقبت منطقی منجر بشه.
توصیهی من طبق تجربهی شخصیم اینه که سعی کنیم در این مسیر حتما از رواندرمانگران مطلع و آگاه هم کمک بگیریم. کوچ و درمانگر من هر دو آگاهی داشتن و فمنیست هستن؛ این به من خیلی کمک کرد.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
@drsargolzaei
#گفتوگو_کنیم
🔹 موضوع گفتگو:
شیوع آلودگی با HPV (ویروس پاپیلومای انسانی عامل زگیل تناسلی) در ایران
🔹 خانم الف:
درود بر شما استاد
سپاسگزارم که این گفتگو رو شروع کردید
و ممنون که قراره نظر متخصص رو هم منتشر کنید. خوب میشه دربارهٔ انواع واکسن موجود در ایران و آمار هم اطلاعاتی بدن.
چیزی که من از چند پزشک شنیدم این بود که آمار ایران هم ۸ از ۱۰ مورد هست، البته خب این آمار برای کسانی هست که تست میدن.
اما تو اخبار، خبر بهروزی ندیدم و یک ۸٪ در جایی ذکر شده بود که مثل بقیهی آمارهای رسمی نتونستم باور کنم.
تو تجربهی من یکی از اشتباهات رایج اینه که افراد فکر میکنن این ویروس الزاما با نشانهی زگیل تناسلی خواهد بود، در حالیکه خیلیها این نشانه رو هیچوقت ندارن. حتی من به اون آقا (که در پست اول این گفتگو ذکر شده) گفتم که بره تست بده که بقیه رو آلوده نکنه نپذیرفت و همین فکر رو کرد.
وحشت خانمی که پیام دوم رو دادن کاملا بجاست به نظرم، حداقل ازشون محافظت میکرده تو این اوضاع، با توجه به سطح ناآگاهیهای عمومی زنان و مردان از این ویروس و اینکه روشهای پیشگیری الزاما مانعاش نمیشن(من اینطوری شنیدم).
امیدوارم با صحبتهای متخصصین که منتشر خواهید کرد این ترسها به مراقبت منطقی منجر بشه.
توصیهی من طبق تجربهی شخصیم اینه که سعی کنیم در این مسیر حتما از رواندرمانگران مطلع و آگاه هم کمک بگیریم. کوچ و درمانگر من هر دو آگاهی داشتن و فمنیست هستن؛ این به من خیلی کمک کرد.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
@drsargolzaei
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#گفتگو_کنیم #گفتوگو_کنیم 🔹 موضوع گفتگو: شیوع آلودگی با HPV (ویروس پاپیلومای انسانی عامل زگیل تناسلی) در ایران 🔹 خانم الف: درود بر شما استاد سپاسگزارم که این گفتگو رو شروع کردید و ممنون که قراره نظر متخصص رو هم منتشر کنید. خوب میشه دربارهٔ انواع واکسن…
#گفتگو_کنیم
#گفتوگو_کنیم
🔹 موضوع گفتگو:
شیوع آلودگی با ویروس HPV در ایران
🔹 خانم میم:
سلام واحترام فراوان خدمت جناب دکتر سرگلزایی
همانگونه که در خبر BBC هم آمده با واکسن HPV از ۹۰ درصد کانسرهای دهانهی رحم میتوان جلوگیری کرد. واکسن از سن ۱۱سالگی باید تزریق شود و باید واکسن HPV
در برنامهی واکسیناسیون کشوری قرار گیرد و اجباری شود، اگرچه اکنون بسیار دیر است و در سالهای آینده هزینههای درمان بخاطر ابتلا به این ویروس و عوارض خطرناک ناشی از آن بسیار زیاد خواهد بود.
۴۵ سال است به جای بهداشت و پیشگیری و عمران و آبادی مملکت، جاهای دیگری هزینه شده که جز خسارت چیزی برای مردم به ارمغان نیاورده .
کاش بهجای فکر کردن به عمق استراتژیک کمی به عمق پیشگیری از بیماریها فکر میکردیم.
لینک خبر: https://bbc.in/3w2QpBj
⭕️ سرگلزایی:
با سپاس از همراهیتان در گفتگوها، به دلیل اهمیت افزایش آگاهی عمومی و اصلاح باورهای غیرعلمی، به زودی نظر علمی و غیرایدئولوژیک یک پزشک متخصص را در این زمینه منتشر خواهم کرد.
🔹 گفتوگو کنیم.
@drsargolzaei
#گفتوگو_کنیم
🔹 موضوع گفتگو:
شیوع آلودگی با ویروس HPV در ایران
🔹 خانم میم:
سلام واحترام فراوان خدمت جناب دکتر سرگلزایی
همانگونه که در خبر BBC هم آمده با واکسن HPV از ۹۰ درصد کانسرهای دهانهی رحم میتوان جلوگیری کرد. واکسن از سن ۱۱سالگی باید تزریق شود و باید واکسن HPV
در برنامهی واکسیناسیون کشوری قرار گیرد و اجباری شود، اگرچه اکنون بسیار دیر است و در سالهای آینده هزینههای درمان بخاطر ابتلا به این ویروس و عوارض خطرناک ناشی از آن بسیار زیاد خواهد بود.
۴۵ سال است به جای بهداشت و پیشگیری و عمران و آبادی مملکت، جاهای دیگری هزینه شده که جز خسارت چیزی برای مردم به ارمغان نیاورده .
کاش بهجای فکر کردن به عمق استراتژیک کمی به عمق پیشگیری از بیماریها فکر میکردیم.
لینک خبر: https://bbc.in/3w2QpBj
⭕️ سرگلزایی:
با سپاس از همراهیتان در گفتگوها، به دلیل اهمیت افزایش آگاهی عمومی و اصلاح باورهای غیرعلمی، به زودی نظر علمی و غیرایدئولوژیک یک پزشک متخصص را در این زمینه منتشر خواهم کرد.
🔹 گفتوگو کنیم.
@drsargolzaei