دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.3K subscribers
1.89K photos
112 videos
174 files
3.38K links
Download Telegram
#مقاله
#چه_کسی_نمره_انضباط_بیست_میخواهد؟

ﺳﺎلﻫﺎ ﭘﻴﺶ، آن زﻣﺎن‌ﻛﻪ ﻣﻦ ﺷﺎﮔﺮد ﻣﺪرﺳﻪ ﺑﻮدم، اول ﻫﺮ ﺳﺎﻋﺖ درسی، ﭘﻴﺶ از آﻣﺪنِ ﻣﻌﻠﻢ، ﻣﺒﺼﺮِ ﻛﻼس وﺳﻂ ﺗﺨﺘﻪ‌ﺳﻴﺎه خطی میﻛﺸﻴﺪ و یک‌ﻃﺮف آن میﻧﻮﺷﺖ: «ﺧﻮبﻫﺎ» و ﻃﺮف دﻳﮕﺮ آن میﻧﻮﺷﺖ: «ﺑﺪﻫﺎ».
ﺑﻌﺪ از ﻧﻮﺷﺘﻦ اﻳﻦ دو ﺳﺮﻓﺼﻞ، ﻛﺎر ﻣﺒﺼﺮ اﻳﻦ ﺑﻮد ﻛﻪ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﻜﻼﺳﺎنش ﺑﺪوزد و «ﺧﻮب» را از «ﺑﺪ» ﺗﻤﻴﺰ دﻫﺪ و دو ﺳﺘﻮنِ روی ﺗﺨﺘﻪﺳﻴﺎه را ﭘﺮﻛﻨﺪ.
ﺗﻤﻴﺰدادن ﺧﻮبﻫﺎ از ﺑﺪﻫﺎ ﻛﺎر آﺳﺎنی ﺑﻮد: ﻫﺮﻛﺲ دﻫﺎن میﮔﺸﻮد و ﺣﺮف می‌زد ﺑﺪ ﺑﻮد و ﻫﺮﻛﺲ دﻫﺎن میﺑﺴﺖ و ﺧﺎﻣﻮش ﺑﻮد ﺧﻮب ﺑﻮد، ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺎدگی!
اﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮا، ﺑﺎ ﻫﻤﻪی ﺳﺎدگی‌اش، ﻧﻤﻮﻧﻪای ﺑﻮد از ﻃﺮز ﻓﻜﺮهای ﻛﻼن در ﺟﺎﻣﻌﻪی آن‌روز. ﺳﻜﻮت در ﺟﺎﻣﻌﻪ، ﺧﻮب تلقی میﺷﺪ و ﮔﻔﺖوﮔﻮ، ﻫﻤ‌‌ﻬﻤﻪ و ﺳﺮوﺻﺪا، ﺑﺪ تلقی میﺷﺪ.
ﺷﻬﺮوﻧﺪ ﺧﻮب، ﺷﻬﺮوﻧﺪ ﻣﻄﻴﻊ و آرام و ﺳﺮﺑﻪزﻳﺮ ﺑﻮد ﻛﻪ ﺳﺮش ﺑﻪ ﻛﺎر ﺧﻮدش ﮔﺮم اﺳﺖ و ﭘﺎ از ﮔﻠﻴﻢ ﺧﻮﻳﺶ ﺑﻴﺮون نمیﻛﺸﻴﺪ و اﮔﺮ کسی اﻳﻦ اﻟﮕﻮ را رﻋﺎﻳﺖ نمیﻛﺮد و ﻛﻨﺠﻜﺎوی میﻛﺮد، ﺳﺆال میﭘﺮﺳﻴﺪ و ﭼﺎﻟﺶهای فکری اﻳﺠﺎد می‌کرد، آدم ﻣﺎﺟﺮاﺟﻮ و دردﺳﺮسازی تلقی می‌شد.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وب‌سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله
#تفکر_صفر_یا_صد_در_مواجهه_با_یک_فرهنگ

کتاب «عطر سنبل-عطر کاج» خاطرات خانم «فیروزه جزایری» است، زنی خوزستانی که در هفت سالگی همراه خانواده به آمریکا مهاجرت کرده و در این کتاب از تقابل فرهنگ ایرانی با فرهنگ آمریکایی سخن گفته است.
گرچه خاطرات این کتاب مربوط به یک فرد، یک خانواده یا حداکثر یک نسل از ایرانیان مهاجر است، اما به اعتقاد من این کتاب منبع ارزشمندی است از نحوه مواجهه ایرانیان با غرب به‌طور عام و با ایالات متحده آمریکا به‌طور خاص؛ بنابراین از این حیث مخزن اطلاعات ارزشمندی است در باب روان‌شناسی اجتماعی ایرانیان.
در این کتاب می‌بینیم که خانوادهٔ فیروزه مواجهه‌ای «صفر-صدی» با فرهنگ آمریکایی دارند: از یک سو هر هفته به «دیسنی لند» می‌روند و از سوی دیگر لب به «هات داگ» نمی‌زنند زیرا ترجمه تحت اللفظی آن برایشان مفهوم «سگ داغ» را تداعی می‌کند، از سویی همه کنسروهای غذایی را امتحان می‌کنند و از طرف دیگر برای تسلط به زبان انگلیسی تلاش نمی‌کنند!
این طرز مواجهه خانوادهٔ فیروزه، یادآور مواجههٔ «صفر-صدی» ایرانیان با غرب است که از طیفی بین «غرب‌زدگی» تا «غرب‌ستیزی» نوسان می‌کند.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وب‌سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله
#بیسوادی_فضیلت_نیست

در راهروی هواپیما پیش می‌روم تا به صندلی‌ام برسم. جلوی من یک خانم عرب دنبال صندلی‌اش می‌گردد. مهمان‌دار صندلی‌اش را به او نشان می‌دهد و می‌گوید: «اجلس!» به مهمان‌دار هواپیما می‌گویم که ایشان خانم هستند و به جای اجلس باید بگوید «اجلسی»، مهمان‌دار با بی‌اعتنایی می‌گوید: «خوب! اجلسی!» که یعنی « چه فرقی می‌کند حالا؟!»
من با خودم فکر می‌کنم وقتی بیشترین مسافران خارجی پروازهای مشهد عرب هستند نباید این شرکت‌های هواپیمایی حداقل سی کلمه اولیه و ضروری را به مهمان‌داران‌شان بیاموزند؟!
روی صندلی‌ام که می‌نشینم مسافر بغلی‌ام از مهمان‌دار دیگری می‌پرسد: «چرا این‌‌قدر تأخیر داشت این پرواز؟»، مهمان‌دار جواب می‌دهد: «از مقصد تأخیر داشت»، منظورش از «مقصد» همان «مبدأ» است! می‌فهمم که مشکل بلد نبودن زبان خارجی‌ها نیست، زبان رایج خودمان هم مهجور است!
از یک آژانس هواپیمایی بلیط می‌خرم، بلیط را برایم ایمیل می‌کنند، عنوان فارسی ایمیل غلط املایی دارد، از دو کلمه عنوان یکیش غلط است! متن بلیط به‌زبان انگلیسی است و در اولین نگاه من سه غلط املایی دارد! به صادرکننده بلیط تلفن می‌زنم و می‌گویم متن بلیط غلط دارد، می‌گوید:

«ما این متن را از روی متن فلان شرکت هواپیمایی ترکیه‌ای برداشته‌ایم» .

می‌گویم: «سرکار خانم، مرجع درستی واژه‌های انگلیسی که شرکت‌های ترک نیستند، شما متن را در نرم افزار word هم که بزنید غلط‌ها را به شما نشان می‌دهد!»، با عصبانیت پاسخ می‌دهد: «شما چه کار به غلط‌های متن بلیط دارید، اسم شما و تاریخ و ساعت پروازتان که درست است!»

دوستی دارم که مهندس مکانیک است و بسیار باهوش و دقیق اما هروقت برایم پیامک می‌زد (با حروف فارسی) در هر پیامکش حداقل یک غلط املایی داشت! بررسی کردم دیدم دچار «خوانش پریشی» (dyslexia) است و خودش خبر ندارد! چطور می‌شود یک نفر تا مدرک کارشناسی پیش برود و «خوانش‌پریشی»اش کشف نشده باشد؟! وقتی غلط‌گویی و غلط نویسی برای‌مان عادی شود طبیعی است که درجات خفیف و حتی متوسط خوانش‌پریشی را تشخیص ندهیم!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله
#پیش‌_شرط_گفتگوی_تمدنها

نزدیک به ۲۰ سال پیش، زمانی که پروژه «گفتگوی تمدن‌ها» در ایران راه‌اندازی شده‌بود و سازمان‌ها و ستادها و بودجه‌هایی نیز برای این پروژه اختصاص یافته‌بودند.

من در چند سخنرانی این مساله را مطرح کردم که ورود به گفتگوی تمدن‌ها مقدماتی دارد که ما هنوز آن مقدمات را طی نکرده‌ایم. چگونه ممکن است ما با یک استاد ژاپنی «ذن بودیسم» یا یک مربی نپالی «ویپاسانا» به گفتگو بنشینیم در حالی‌که هنوز در رساله‌های عملیه فقهی ما «کافر» در کنار «بول» و «غائط» در فهرست نجاسات قراردارد!! در آن‌زمان می‌گفتم پیش از آن‌که ما به جهانیان اعلام‌کنیم که برای گفتگو با شما آماده‌ایم باید به‌یک «گفتگوی درونی» بپردازیم و تکلیف خودمان را با مباحثی چون «دین اقلی و دین اکثری»؛ «ذاتی و عرضی در دین» و «دین اخلاق‌محور و دین مناسک‌محور» روشن‌کنیم.

پیش از این‌هم در مقاله‌ای با عنوان دین و اخلاق به این موضوع پرداخته‌بودم که گفتگوی تمدن‌ها تنها در یک «گفتمان برون‌دینی» مقدوراست زیرا اگر قرارباشد هر یک از گفتگوکنندگان در «موضع ایمان» قرار داشته‌باشد، هر نقد و پرسشی می‌تواند «وضعیت امن» این مومن را ناامن کند و نتیجه ناامنی هم به‌طور طبیعی ترس و خشم است، بنابراین تعجبی ندارد که فرد مومن در برابر فرد پرسش‌گر دچار واکنش «گریز – ستیز» گردد. دیگر این‌که گفتگوی حقیقی زمانی به‌وقوع می‌پیوندد که شما در «جایگاه دانندگی» نباشید بلکه پژوهش‌گر و جستجوگر و طالب دانایی باشید.

هنگامی‌که دو طرف گفتگو خود را در موضع «حق» می‌دانند و در مقام وعظ و پند و درس قراردارند ما به‌جای «دیالوگ»، دو «منولوگ موازی» را داریم که تا بی‌نهایت پیش می‌روند و هرگز به‌هم نمی‌رسند.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وب‌سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله
#نقصهای_فردی_و_مسئولیت_اجتماعی

همه ما انسان‌ها نقص هایی داریم. برخی از این نقص‌ها جسمانی هستند، برخی روانی و برخی اخلاقی.
لازم است هر فردی این «پاشنه آشیل» یا «چشم اسفندیار» خود را بشناسد تا از آن سوراخ بارها گزیده نشود اما بعضی افراد آگاهی به این پاشنه آشیل در خودشان یا دیگران را تبدیل به مانعی می‌کنند در برابر کنش اجتماعی. گویا این افراد اعتقاد دارند که تنها افراد کامل و بی‌نقص دارای مسئولیت اصلاح و ارتقاء اجتماع هستند! اما من باور دارم که رشد روانی و مشارکت اجتماعی جدایی‌ناپذیر و در‌هم‌تنیده‌اند. معتکف صومعه سکوت شدن با این توجیه که من تا خود را تزکیه نکرده‌ام حق ندارم به دیگران اعتراض کنم همان‌قدر آسیب‌رسان است که غرق شدن در رودخانه پرتلاطم فعالیت سیاسی و اجتماعی با این توجیه که در این شرایط فرصتی برای خودسازی معنوی و درمان روان‌شناختی نیست.
«اینیاتسیو سیلونه» نویسنده مبارز ایتالیایی در کتاب «نان و شراب» (با ترجمه محمد قاضی) دو فرد را در مقابل هم می‌نشاند که هر کدام در یکی از این دو آسیب فرو غلطیده است...

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روان‌پزشک

برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#مسئولیت #مسئولیت_اجتماعی‌
#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
#معرفی_کتاب
#نا_ناخودآگاه_آقای_روانپزشک

نام کتاب: نا ناخودآگاه آقای روانپزشک
نویسنده: دکتر محمدرضا سرگلزایی
انتشارات: طرحواره
تلفن مرکز پخش: ۰۲۵۳۷۷۳۷۷۸۸
واتساپ: ۰۰۹۸۹۱۲۶۵۱۶۹۳۲

دوستی پیامک می‌زند و از من می‌خواهد تأثیرگذارترین کتاب زندگی‌ام را برایش نام ببرم. این سؤال مرا به فکر فرو می‌برد، «تأثیر‌گذارترین کتاب زندگی» عبارت سنگینی است و پاسخ دادن به این سؤال دشوار است، نیاز به یک سفر درونی دارد، پس به سفر می‌روم!
کلاس سوّم دبستان بودم، کتابی برایم خریدند به اسم «کودک قهرمان» که نوشتۀ «علی وافی» بود. داستان کودکی مصری به نام سعید بود که نویسنده ادعا کرده بود شهر «پورت سعید» مصر به افتخار او نامگذاری شده است. ماجرای کتاب برمی‌گشت به قضیه ملّی شدن کانال سوئز به فرمان جمال عبدالناصر و هجوم نیروهای بیگانه به مصر. در داستان این کتاب، سعید (که هم سن و سال من در هنگام خواندن قصه بود!) در عملیاتی خطرناک جان خود را به خطر می‌انداخت تا تأسیسات نظامی نیروهای متجاوز را منهدم کند. آن زمان این کتاب بخشی از سرنوشت مرا ساخت و شجاعت را تبدیل به یکی از ارزش‌های متعالی و معنابخش زندگی من کرد!
کلاس چهارم دبستان «بینوایان» ویکتور هوگو را خواندم، سال بعدش «یک هلو، هزار هلو»، «بیست و چهار ساعت میان خواب و بیداری» و «افسانۀ محبت» صمد بهرنگی را خواندم. این قصه‌ها ذهن من را به موضوع فقر و تبعیض حساس کردند و آرمان عدالت را تبدیل به آن امر متعالی کردند که باید برای آن شجاعانه جنگید.
حدود یک دهه بعد، در هفده-هجده سالگی، کتاب‌های «ابوذر، سوسیالیست خداپرست» «عبدالحمید جوده السّحار» که توسط «دکتر شریعتی» ترجمه و حاشیه خورده بود و کتاب‌های «نان و شراب» و «دانۀ زیر برف» اینیاتسیو سیلونه (عارف مبارز سوسیالیست ایتالیایی) تأثیر آن کتاب‌های کودکانه را در من ماندگار و پایدار کردند...

برای مطالعه متن کامل مطلب‌ بالا لطفا به لینک زیر در و‌ب‌سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:

از اینجا کلیک‌ کنید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
#معرفی_کتاب
#نا_ناخودآگاه_آقای_روانپزشک

نام کتاب: نا ناخودآگاه آقای روانپزشک
نویسنده: دکتر محمدرضا سرگلزایی
انتشارات: طرحواره
تلفن مرکز پخش: ۰۲۵۳۷۷۳۷۷۸۸
واتساپ: ۰۰۹۸۹۱۲۶۵۱۶۹۳۲

دوستی پیامک می‌زند و از من می‌خواهد تأثیرگذارترین کتاب زندگی‌ام را برایش نام ببرم. این سؤال مرا به فکر فرو می‌برد، «تأثیر‌گذارترین کتاب زندگی» عبارت سنگینی است و پاسخ دادن به این سؤال دشوار است، نیاز به یک سفر درونی دارد، پس به سفر می‌روم!
کلاس سوّم دبستان بودم، کتابی برایم خریدند به اسم «کودک قهرمان» که نوشتۀ «علی وافی» بود. داستان کودکی مصری به نام سعید بود که نویسنده ادعا کرده بود شهر «پورت سعید» مصر به افتخار او نامگذاری شده است. ماجرای کتاب برمی‌گشت به قضیه ملّی شدن کانال سوئز به فرمان جمال عبدالناصر و هجوم نیروهای بیگانه به مصر. در داستان این کتاب، سعید (که هم سن و سال من در هنگام خواندن قصه بود!) در عملیاتی خطرناک جان خود را به خطر می‌انداخت تا تأسیسات نظامی نیروهای متجاوز را منهدم کند. آن زمان این کتاب بخشی از سرنوشت مرا ساخت و شجاعت را تبدیل به یکی از ارزش‌های متعالی و معنابخش زندگی من کرد!
کلاس چهارم دبستان «بینوایان» ویکتور هوگو را خواندم، سال بعدش «یک هلو، هزار هلو»، «بیست و چهار ساعت میان خواب و بیداری» و «افسانۀ محبت» صمد بهرنگی را خواندم. این قصه‌ها ذهن من را به موضوع فقر و تبعیض حساس کردند و آرمان عدالت را تبدیل به آن امر متعالی کردند که باید برای آن شجاعانه جنگید.
حدود یک دهه بعد، در هفده-هجده سالگی، کتاب‌های «ابوذر، سوسیالیست خداپرست» «عبدالحمید جوده السّحار» که توسط «دکتر شریعتی» ترجمه و حاشیه خورده بود و کتاب‌های «نان و شراب» و «دانۀ زیر برف» اینیاتسیو سیلونه (عارف مبارز سوسیالیست ایتالیایی) تأثیر آن کتاب‌های کودکانه را در من ماندگار و پایدار کردند...

برای مطالعه متن کامل مطلب‌ بالا لطفا به لینک زیر در و‌ب‌سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:

از اینجا کلیک‌ کنید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
Forwarded from كانون نگرش نو (Mojgan Nasiri)
فایل صوتی جلسه
«چند روایت از معنویت»
همراه استاد عزیز مان دکتر سرگلزایی- روان پزشک
جهت خریداری موجود میباشد.
تلفن تماس:
001-416-879-7357
@kanoonnegareshno
#دکتر_سرگلزایی_روان_پزشک
گفتگو کنیم...

فاطمه علمدار


ما تا ابد وقت نداریم برای گفتگو.فاصله هامان از حدی که بیشتر شود،دیگر نمی‌توانیم به خودم بگوییم "ما".تبدیل می‌شویم به "آنها" و "آنطرفیها" برای همدیگر و دیگر همه چیز را از پشت عینک چیزهایی که باور کرده ایم می‌توانیم ببینیم.آدمها وقتی چیزی را باور کنند و برایش بتوانند در ذهنشان توجیه منطقی بسازند، دیگر نمی‌شود به این راحتی‌ها قانعشان کرد که باورشان ممکن است همه حقیقت نباشد و توجیهشان ممکن است با توجیهاتی از زاویه نگاه دیگر،زیر سوال برود.روانشناسان اجتماعی به این حالت می‌گویند "پایداری باور" و راه کم کردن خطراتش را هم این می‌دانند که روانمان را عادت بدهیم به این ورزش ذهنی که هروقت خواستیم برای باوری،توجیهی بسازیم، خلاقیتمان را به کار ببریم برای ساختن توجیه ضدباورمان.
مثلا اگر فکر میکنیم سقط جنین نباید آزاد شود چون عین قتل است، یا فکر می‌کنیم اعدام مجازات منصفانه ای است برای تنبیه کسانیکه امنیت جامعه را به خطر می‌اندازند، اگر فکر می‌کنیم خشونت پرهیزی مفهومی است که فقط روشنفکرانی که در امنیت کتابخانه هایشان نشسته اند می‌توانند برای آدمهای توی خیابان تجویز کنند؛ سعی خودمان را بکنیم که برویم در میان کسانیکه سقط جنین را حق انسانی می‌دانند و از تجربیات واقعی‌شان بشنویم و توجیهشان را بفهمیم، برویم میان آنهایی که مخالف اعدامند و بفهمیم باورشان را چطور توجیه می‌کنند و بگردیم انقلابیونِ هزینه داده ای را پیدا کنیم که از پشت میله های زندان و با تجربه شکنجه و رنج از دست دادن یارانشان، دم از مبارزه خشونت پرهیز می‌زنند و سعی کنیم بفهمیم حرفشان چیست.
اگر فکر می‌کنیم دیگری سیاه است و برایش توجیه داریم،عضلات ذهنمان را به زحمت بیندازیم برای تمرین اینکه بفهمیم او چه توجیهی برای سیاه نبودن خودش و حتی سفید بودنش،دارد.
اینطوری همه مان خاکستری می‌شویم چون همه حقیقت نزد هیچ کدام ما نیست.پخش شده است میانمان و کسانیکه زحمت به حاشیه راندن پیش فرضهایشان و گفتگو با دیگران را به خودشان میدهند،همانها که حواسشان هست فاصله شان از دیگری آنقدر زیاد نشود که دیگر نفهمند چه می‌گوید و چه منطقی دارد؛ کمتر احتمال دارد جوگیر شوند و خودشان را گم کنند و به خودشان اجازه دهند بدون فکر،رفتارهای بی بازگشتی مثل قتل،عملیات انتحاری،قتل مجازی دیگری و...را انجام دهند.
آدمهایی که حتی وقتی اطرافشان پر شده از کسانیکه مطمئنِ مطمئنند که درست می‌گویند و فقط هم خودشان درست می‌گویند_کسانیکه آنقدر از "آنطرفیها" فاصله گرفته اند که دیگر هیچ امکان گفتگویی میانشان وجود ندارد و محبوس شده اند در دنیای کوچکِ حق به جانبیِ خودشان_سعی می‌کنند حواسشان به خودشان و فاصله هاشان باشد.
#دکتر_سرگلزایی(https://t.me/drsargolzaei ) یک سالی هست که در کانالش سعی می‌کند در قالب موضوع "گفتگو کنیم" بستری فراهم کند برای آنهایی که هنوز فاصله شان آنقدر با هم زیاد نشده که دیگر نتوانند هم کلام شوند و از خودشان و منطق ذهنی شان به هم بگویند.در این یکسال،خیلی‌ها آمدند برایش از دنیای آدمهای آنطرف حرف زدند و از نگاه‌های مختلف به سقط جنین.الان هم دارند در مورد خشونت پرهیزی صحبت می‌کنند...
امیدی اگر هست به همین تلاش‌ها برای فهمیدن و به زحمت انداختن خود برای کم کردن هزینه هاست.امید به اینکه دوباره سبز شویم...
پر شکسته
محسن نامجو
#آهنگ
#پرشکسته

کلام: #هوشنگ_ابتهاج
خواننده: #محسن_نامجو
ملودی: بر اساس قطعه‌ی محلی شمال خراسان (شاره جان)

چه درد است این؟ چه درد است این؟ چه درد است؟
که در گلزار ما این فتنه کردست؟

چرا در هر نسیمی بوی خون است؟
چرا زلف بنفشه سرنگون است؟

چرا سر برده نرگس در گریبان؟
چرا بنشسته قمری چون غریبان؟

چرا پروانگان را پر شکسته‌ست؟
چرا هر گوشه گرد غم نشسته‌ست؟

چرا مطرب نمی‌خواند سرودی؟
چرا ساقی نمی‌گوید درودی؟

چه آفت راه این هامون گرفته‌ست؟
چه دشت است این که خاکش خون گرفته‌ست؟

چه افتاد این گلستان را، چه افتاد؟
که آیین بهاران رفتش از یاد

#دکتر_سرگلزایی

#drsargolzaei

@drsargolzaei