دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.2K subscribers
1.78K photos
97 videos
154 files
3.25K links
Download Telegram
#یادداشت_هفته
#نظام_تفاخر

#کارن_هورنای (۱۹۵۲-۱۸۸۵) یکی از اولین زنان روانکاو است. هورنای آلمانی است ولی بیشتر عمر کاری اش را در ایالات متحده گذرانده است. روی کار آمدن فاشیست ها (حزب نازی) باعث شد که انبوهی از نخبه ها و نوابغ از آلمان و اتریش بگریزند. معمولا پدیده "فرار مغزها" یا "کوچ نخبگان" یکی از پیامدهای روی کار آمدن نظام های فاشیست و توتالیتاریست است. نخبه ها اهل اندیشه اند ولی فاشیست ها و توتالیتارها با آزاد اندیشی مخالفند و می گویند تو آزادی بیاندیشی مشروط به این که نتیجه اندیشه تو چیزی خارج از چارچوب "قرائت رسمی" یا "اندیشه پیشوا" نباشد!
طبیعی است که در چنین نظامی بیان آزاد اندیشه ها جرم است و نخبه ها تحمل چنین فضایی را ندارند. به این دلیل پس از روی کار آمدن حزب نازی نوابغی همچون زیگموند #فروید، کارن هورنای، اریک فروم، فریتز پرلز، آلبرت #انیشتین، ژاکوب مورنو، #هاناآرنت و آنا فروید آلمان و اتریش را ترک کردند و آنها که ماندند (همچون کارل یاسپرز و ویکتور فرانکل) متحمل فشارهای سنگین شدند. پیش از این به تفصیل راجع به نظام های #فاشیست و توتالیتاریست و نیز راجع به آرنت و یاسپرز نوشته ام و اکنون می خواهم به بخشی از اندیشه های هورنای بپردازم.
هورنای باور دارد که هر جامعه ای دارای یک نظام تفاخر (Pride System) است. نظام تفاخر تصویر ایده آلی است که محصول تاریخ، فرهنگ و نظام سیاسی است و افراد تلاش می کنند به آن تصویر ایده آل نزدیک شوند تا بتوانند به دیگران فخرفروشی کنند و به خود افتخار نمایند. شاید بتوان "نظام تفاخر" هورنای را شبیه به "هژمونی فرهنگی" آنتونی گرامشی دانست که پیش از این در مقاله #گرامشی_هژمونی_فرودستان_پرستشگر به آن پرداخته ام.
کارن هورنای می گوید نظام تفاخر اجتماعی ما را از خویشتن اصیل مان بیگانه می کند و باعث می شود ما به جای حرکت به سوی خویشتن واقعی (Real Self) به سوی آن خویشتن ایده آل بازاری (Idealized Self) حرکت کنیم. چرا نام این خویشتن ایده آل را بازاری نهادم؟ زیرا این نقش اجتماعی بازار و خریدار دارد و شما با نزدیک شدن به آن "سرمایه اجتماعی" (Social Capital) و در نتیجه سرمایه اقتصادی (Economic Capital) خود را افزایش می دهید و امکانات و فرصت های بیشتری برای کسب قدرت، شهرت، ثروت و محبوبیت به دست می آورید. ولی هورنای باور دارد که اگر در راستای کشف و تحقق خویشتن واقعی خود حرکت نکنیم اکتساب این قدرت و ثروت و شهرت نمی تواند ما را به "رضایت" برساند و ما در بالاترین پله های نردبان پیروزی اجتماعی نیز ناراضی، تنیده و افسرده خواهیم بود. 
این که آیا هورنای درست می گوید یا نه بستگی دارد به این که شما با "روان شناسی انسانگرا و وجودی" (اومانیستی و اگزیستانسیال) موافق باشید یا نه.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#یادداشت_هفته
#استقلالی_هستی_یا_پرسپولیسی؟

هر بار که شهرآورد پایتخت یا مسابقه دو تیم استقلال و پرسپولیس برگزار می شود گروه زیادی از طرفداران این دو تیم به شور می افتند، از رجز خوانی های پیش از مسابقه گرفته تا سوت زدن ها و هو کردن های حین فوتبال و بالاخره جشن و پایکوبی هواداران تیم برنده پس از مسابقه با شکل و شمایلی کلیشه ای در هر بار داربی پایتخت تکرار می شود، بسته به این که کدام تیم برده باشد، پس از مسابقه گروهی با شال های آبی یا قرمز به خیابان ها می ریزند، بوق می زنند و شلوغ می کنند. بخش زیادی از این پایکوبان خیابانی نه به شکل حرفه ای فوتبالیست هستند و نه حتی به شکل منظم ورزشکارند بسیاری از آن ها هم جوانانی هستند که در حوزه های شغلی، اقتصادی و حتی عاطفی دچار مشکلات عدیده ای هستند که پیروزی هیچ کدام از این تیم ها هیچ کمکی به حل مشکلات آن ها و بهبود کیفیت زندگی شان نمی کند پس این همه شور و شعف چه دلیلی دارد؟

اول - "آکسل هونت"
(Axel Honneth)
فیلسوف آلمانی و استاد دانشگاه فرانکفورت می گوید یکی از دلایل هر رابطه اجتماعی تلاش برای "بازشناسی هویت" است، انسان با عضویت در گروه های اجتماعی علاوه بر این که در جستجوی دریافت حمایت است در جستجوی "کسب هویت" (Recognition) نیز هست. برای کسی که نتوانسته است از طریق کار موثر، هویت اجتماعی خود را به اثبات برساند استقلالی یا پرسپولیسی بودن تلاشی است برای اثبات وجود و هویتش به خودش و دیگران. در یادداشت دیگری با عنوان #خالکوبی_خودزنی_هویت ، به شیوه دیگری از کسب هویت از طریق حکاکی نمادها بر بدن پرداخته ام.

دوم - #کارن_هورنای روانکاو آلمانی اعتقاد دارد که "نظام تفاخر اجتماعی" یک تصویر ایده آل  ایجاد می کند که مردم آن جامعه تلاش می کنند به آن نزدیک شوند، این تصویر که توسط رسانه ها ترویج می شود نمونه ای از قدرت، ثروت و شهرت است. پوشش خبری مستمر راجع به جزئیات زندگی ستاره های فوتبال و سینما و بزرگ نمایی جایگاه مقامات سیاسی باعث می شود که ما برای شبیه شدن به آن ها تلاش کنیم و نسبت به آن ها ترکیبی از احساسات ستایش و حسادت را داشته باشیم. از آنجا که رسیدن به این جایگاه برای اغلب مردم ناممکن است، این مردم تبدیل به پرستش کنندگان پرتعارض سوپر استارهای موسیقی، سینما، ورزش و سیاست می شوند. این پرستش گران از طرفی دچار از "خود بیگانگی" می شوند و ارتباط شان با توانایی ها، استعدادها، ضعف ها و شرایط واقعی زندگی شان کمرنگ می شود و از سویی با راه افتادن به دنبال این بت های بازاری، احساس "تقرب و تشبه" به آن ها می کنند. چنین مردمی برای پیروزی بت های رسانه ای چنان دست افشان و پای کوبان می شوند که گویی سهمی از آن پیروزی به این ها خواهد رسید. در واقع این هواداران زندگی ایده آل خود را از طریق وکلایشان انجام می دهند و از قدرت و درخشش و شکوه سوپر استارهایی که به وکالت این ها افسانه ای زندگی می کنند لذت می برند: وصف العیش، نصف العیش!
پیش از این در یادداشت #نظام_تفاخر راجع به نظریه کارن هورنای نوشته ام و در یادداشت #بتهای_خودفروش_و_بت_پرستان_خیانتکار نیز راجع به احساسات متعارض هواداران سوپر استارها به تفصیل نوشته ام. 
در فیلم سینمایی
"Fifteen Million Merits"
از مجموعه آینه سیاه، ساخته "چارلی بروکر" به شکلی نمادین تصویری از این بت سازی رسانه ای و نظام تفاخر نمایش داده شده است.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
یادداشت هفته

#یادداشت_هفته
#نظام_تفاخر

“کارن هورنای” (۱۹۵۲-۱۸۸۵) یکی از اولین زنان روانکاو است. هورنای آلمانی است ولی بیشتر عمر کاری اش را در ایالات متحده گذرانده است. روی کار آمدن فاشیست ها (حزب نازی) باعث شد که انبوهی از نخبه ها و نوابغ از آلمان و اتریش بگریزند. معمولا پدیده “فرار مغزها” یا “کوچ نخبگان” یکی از پیامدهای روی کار آمدن نظام های فاشیست و توتالیتاریست است. نخبه ها اهل اندیشه اند ولی فاشیست ها و توتالیتارها با آزاد اندیشی مخالفند و می گویند تو آزادی بیاندیشی مشروط به این که نتیجه اندیشه تو چیزی خارج از چارچوب “قرائت رسمی” یا “اندیشه پیشوا” نباشد!
طبیعی است که در چنین نظامی بیان آزاد اندیشه ها جرم است و نخبه ها تحمل چنین فضایی را ندارند. به این دلیل پس از روی کار آمدن حزب نازی نوابغی همچون زیگموند فروید، کارن هورنای، اریک فروم، فریتز پرلز، آلبرت انیشتین، ژاکوب مورنو، هانا آرنت و آنا فروید آلمان و اتریش را ترک کردند و آنها که ماندند (همچون کارل یاسپرز و ویکتور فرانکل) متحمل فشارهای سنگین شدند. پیش از این به تفصیل راجع به نظام های فاشیست و توتالیتاریست و نیز راجع به آرنت و یاسپرز نوشته ام و اکنون می خواهم به بخشی از اندیشه های هورنای بپردازم.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

برای مطالعه متن‌ کامل‌ مطلب لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:

ادامه مطلب‌ را بخوانید