Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#جلوه_های_جنون
به آلودهترین شهرهای جهان
- از اکنون تا گذشتههای باستان -
چشم باز میکند
در گوشی اپل
جستوجو میکند
«انگشتری با مهرهی مار» را
تازه از کلاس « چهگونه قورباغه نباشیم ؟ »
بیرون پریده
تا تن حیران خویش را
تا کلاس یوگا ببرد
سر راه هم باید آجیل مشکلگشا بخرد
روغن بنفش و عنبرنسارا را نیز خریده
حالا با رضایت خاطر
در آسمان قرن بیست و یکم
پرواز میکند...
#محسن_بارانی ۳۰بهمن ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
به آلودهترین شهرهای جهان
- از اکنون تا گذشتههای باستان -
چشم باز میکند
در گوشی اپل
جستوجو میکند
«انگشتری با مهرهی مار» را
تازه از کلاس « چهگونه قورباغه نباشیم ؟ »
بیرون پریده
تا تن حیران خویش را
تا کلاس یوگا ببرد
سر راه هم باید آجیل مشکلگشا بخرد
روغن بنفش و عنبرنسارا را نیز خریده
حالا با رضایت خاطر
در آسمان قرن بیست و یکم
پرواز میکند...
#محسن_بارانی ۳۰بهمن ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#جلوه_های_جنون
طناب محکم ِ پایهی پوسیدهی دار خویش شدن
این بود سرنوشت ما
سرنوشت من
در آغوش مام مهربان وطن
گلولهی ِ تفنگ جوخهی اعدام خویشتن بودیم
- مرگی که از ما دریغ میکردند
چرا که با سنگینی بار تن خویش
در شکستن ِ گردن
، گردنی که بردهگی را فرونیارد ،
مردن
ابلیس را بیشتر به وجد میآرد -
باری گلوله ی سرد تفنگ جوخهی اعدام خویشتن بودیم
و همچون قربانیان مطیع ِ راهی آسمان
دست جلاد دلسوز خویش را
بوسیدیم
در خواب تمام خدایان
کس اینگونه نگندید که ما گندیدیم
آه ،
ما
بهاندازهی شهوت تمام موریانههای نیامده
فرسودیم و
بیصداتر از گورستانهای اساطیری
در رخوت خلود خدایان
پوسیدیم...
#محسن_بارانی اسفند ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
طناب محکم ِ پایهی پوسیدهی دار خویش شدن
این بود سرنوشت ما
سرنوشت من
در آغوش مام مهربان وطن
گلولهی ِ تفنگ جوخهی اعدام خویشتن بودیم
- مرگی که از ما دریغ میکردند
چرا که با سنگینی بار تن خویش
در شکستن ِ گردن
، گردنی که بردهگی را فرونیارد ،
مردن
ابلیس را بیشتر به وجد میآرد -
باری گلوله ی سرد تفنگ جوخهی اعدام خویشتن بودیم
و همچون قربانیان مطیع ِ راهی آسمان
دست جلاد دلسوز خویش را
بوسیدیم
در خواب تمام خدایان
کس اینگونه نگندید که ما گندیدیم
آه ،
ما
بهاندازهی شهوت تمام موریانههای نیامده
فرسودیم و
بیصداتر از گورستانهای اساطیری
در رخوت خلود خدایان
پوسیدیم...
#محسن_بارانی اسفند ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#جلوه_های_جنون
پنجرهی کدر خودرو
زیبایی خسته و به تاراج رفتهی دخترک را
در قاب میکشد.
- آقا ، از من خرید کنید
پول یک دستمال که چیزی نمیشود
برای شما آقا..
و من که بهاین زیبایی
هرگز ندیدهام
هیچ خدایی،
همین دیروز
از یکی دیگرشان دستمال مجیک خریدهام..
- نه لازم ندارم دخترکم
...و دردی میپیچد در تمام تنم
- ای وهن تمام خدایان
نفرینتان
که چون از دوزخ
افتادید در میهنم
همهجای ما
همه چیز ما
همه وقت ما
خرداد ما آبان ما اسفند ما
هی درد میکند...
دو چشم سیاه از تاریک تاریخ رنجهای مکرر
به من دوخته شده است
- آقا جوراب میخری ...
#محسن_بارانی اسفند درد ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پنجرهی کدر خودرو
زیبایی خسته و به تاراج رفتهی دخترک را
در قاب میکشد.
- آقا ، از من خرید کنید
پول یک دستمال که چیزی نمیشود
برای شما آقا..
و من که بهاین زیبایی
هرگز ندیدهام
هیچ خدایی،
همین دیروز
از یکی دیگرشان دستمال مجیک خریدهام..
- نه لازم ندارم دخترکم
...و دردی میپیچد در تمام تنم
- ای وهن تمام خدایان
نفرینتان
که چون از دوزخ
افتادید در میهنم
همهجای ما
همه چیز ما
همه وقت ما
خرداد ما آبان ما اسفند ما
هی درد میکند...
دو چشم سیاه از تاریک تاریخ رنجهای مکرر
به من دوخته شده است
- آقا جوراب میخری ...
#محسن_بارانی اسفند درد ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#جلوه_های_جنون
من از کودکی
تاب دوست نداشتم
ترس نبود
به مغز ربط نداشت
دلشوره بود یا دلهره یا دلدل ...
هرچه بود باید به دل ربط داشته باشد
و هیچوقت نفهمیدم
چیزی که مرا اینهمه بیزار میکند
چرا
لذت دیگران را
به تکرار تکرار تکرار
بسیار میکند؟!
دردسالهای فراوان گذر کرد
یک روز صبح
با صدای اذان
پیش از آنکه آفتاب برآید
یادم شکست؛
مردی
شبیه خاطرهی من
در شب برفی
طناب بر گردن
آن بالا
دارد هی تاب میخورد
هی تاب میخورد
هی تاب ...
#محسن_بارانی ....
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
من از کودکی
تاب دوست نداشتم
ترس نبود
به مغز ربط نداشت
دلشوره بود یا دلهره یا دلدل ...
هرچه بود باید به دل ربط داشته باشد
و هیچوقت نفهمیدم
چیزی که مرا اینهمه بیزار میکند
چرا
لذت دیگران را
به تکرار تکرار تکرار
بسیار میکند؟!
دردسالهای فراوان گذر کرد
یک روز صبح
با صدای اذان
پیش از آنکه آفتاب برآید
یادم شکست؛
مردی
شبیه خاطرهی من
در شب برفی
طناب بر گردن
آن بالا
دارد هی تاب میخورد
هی تاب میخورد
هی تاب ...
#محسن_بارانی ....
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#جلوه_های_جنون
آه ناصری،
زمین من چه ربطی به آسمان تو داشت
که باید سرخ میشد
تا انسان به ملکوت درآید؟
هم با خون تو
پدرم، چونان تو،
از آسمان نیامده بود
تبار از گیاه داشت
و من زمین را
سبز میخواستم
و همچون پدرم
هرجا که میرسیدم
درخت میکاشتم
تو آمدی و از آسمان گفتی
درختهای من دار شد
دارها بسیار
تا قرنها قرن
دوستان و دشمنانت
در فلسطین وجود
از شرق تا به غرب
کودکان را شبانه روز
راهی ملکوت آسمان کنند ...
#محسن_بارانی خرداد ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
آه ناصری،
زمین من چه ربطی به آسمان تو داشت
که باید سرخ میشد
تا انسان به ملکوت درآید؟
هم با خون تو
پدرم، چونان تو،
از آسمان نیامده بود
تبار از گیاه داشت
و من زمین را
سبز میخواستم
و همچون پدرم
هرجا که میرسیدم
درخت میکاشتم
تو آمدی و از آسمان گفتی
درختهای من دار شد
دارها بسیار
تا قرنها قرن
دوستان و دشمنانت
در فلسطین وجود
از شرق تا به غرب
کودکان را شبانه روز
راهی ملکوت آسمان کنند ...
#محسن_بارانی خرداد ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#جلوه_های_جنون
-به #سرگلزاییها و همهی عزیزان سفرکردهام
، پارههای تن ایرانم ،
مادربزرگ
عجیب
صداش میلرزید
وقتی که میرسید
به ؛
«رُدّ کل الغریب»
و کمی بلندتر میخواند.
نوهی دُردانهاش رفته بود شهر غریب
مادر بزرگ
هیچ وقت ندانست که
« غربت در من بود
من در من غربت میافزود
به عبارتی:
غربت
نام دیگر من بود »
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
-به #سرگلزاییها و همهی عزیزان سفرکردهام
، پارههای تن ایرانم ،
مادربزرگ
عجیب
صداش میلرزید
وقتی که میرسید
به ؛
«رُدّ کل الغریب»
و کمی بلندتر میخواند.
نوهی دُردانهاش رفته بود شهر غریب
مادر بزرگ
هیچ وقت ندانست که
« غربت در من بود
من در من غربت میافزود
به عبارتی:
غربت
نام دیگر من بود »
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#جلوه_های_جنون
- علمستیزی برای بقا
من باور دارم اصل و اساس زندهگی «بقا» است. گویا وقتی هرچیزی «هستن» را در هر سطحی میچشد، ازآن پس فقط و فقط میخواهد بماند.
نشستهاست روی صندلی، در همان سالنی که ما نشستهایم و منتظر پایان کلاسهای کودکانمان هستیم.
چهل پنجاه ساله است. روسری سیاهش را با یک حلقه تا زیرگلو محکم کرده چادرش سیاهش هم به کمک روسری آمده تا تمام و کمال خاطرش را آسوده کند.
اصرار دارد بلند حرف بزند تا بقیه هم بشنوند.این اعلان حضور در ذات همهشان هست. خودنمایی و اظهار وجود آن هم از پلهای بالاتر در خونشان تزریق شده. مخاطبش سه چهارمتری آنطرف تر نشسته. جالب اینجاست که کنار هردو صندلی خالی هم هست اما نه این میرود نزدیک او نه آن میآید سمت این. پس ما باید سخنان استوار و محکم حاج خانم را بشنویم خیلی مهارت دارد سلیس و شمرده هم حرف میزند به غریزه و نیز زیستن کنار چنین افرادی دریافته مردم ما از قطعی حرف زدن خوششان میآید. به این سبب هرگز نمیگوید: به نظر من یا ممکن است یا شاید..انسان تهی ِ در فضای تهدید و تجاوز برآمده، خواهان قطعیت است. از قاطعان خوشش میآید از تردید بیزار است. او در هرچیزی دنبال نسخهای قطعی است برایش هزینه هم میدهد حتا اگر بداند این نسخه هیچ فایدهای برایش ندارد..
- بله ما در کارمان هر روز با دویست سیصد نوجوان پر انرژی سروکارداریم باید برای هر کدامشان برنامهای داشته باشیم. ساده نیست که باید به راهشان بیاوریم. وقتی من با تک تکشان حرف میزنم خیلی خوب حرفم را میفهمند و قبول میکنند.
این بچهها در سن رشدند من درباره تغذیهشان کلی حرف میزنم براساس طبعشان البته..
اینها باید حسابی میوه بخورند اما هیچ میوهای را نباید با میوهای دیگر خورد...
زن مخاطب غرق استحکام خانم معلم شده.
- بله طب سنتی میگوید خوردن میوهها با هم ثقل معده میآورد تازه باید به مزاج بلغمی و صفراوی و.. هرکس هم توجه کرد.
- شما طب سنتی هم کارکردهاید؟
- بعععلعععع دو سه دوره رفتم و در حد لیسانس مطلب یادگرفتم. الان مدتهاست نه به پزشک مراجعه میکنم نه دارو مصرف میکنم و میبینید چقدر هم سرحالم.
مخاطب که جوان تر است و احتمالن تحصیلات دانشگاهی هم دارد بلافاصله موبایلش را در می آورد و شمارهی خانم دکتر را میگیرد
- بله عرض میکردم آخرین بار حالم بد بود. پیش هر دکتری رفتم یک نسخه میداد باور کنید در دوهفته چهارده دکتر رفتم چه دکترهایی همه مثلن متخصص از فلان دانشگاه و شاغل در فلان بیمارستان.. تمام بدنم را با سوزن سوراخ سوراخ کردند. چهارده دکتر در دو هفته اما خوب نشدم که نشدم. تا اینکه یکی از استادان طب سنتیمان گفت: کدو بخور.
خانمی که شما باشی دوبار کدو درست کردم مثل آب روی آتش. خوب شدم مثل اینکه اصلن خبری از درد نبوده. از آن به بعد تصمیم گرفتم خودم خودم را مداوا کنم. باور نمیکنید طب سنتی درمان همهی دردهاست..
هفت هشت نفر دیگر که به اجبار صدای خانم معلم دکتر همه چیز دان را میشنوند کم کم بیقرار میشوند.
و من به تلاش تمام و کمال کسانی فکر میکنم که یا تمام قدرتشان زور میزنند که بمانند. در هر حوزهای کارشان در عبارت #علم_ستیزی خلاصه میشود. علم از جنس نور است برعکس خرافه که انسان را در تیرهگی خرف میکند. خَرِف یعنی کسی که عقلش فاسد است فاسد یعنی چیزی که فساد ایجاد میکند.
باید آمادهی رفتن بشوم. در حالی که مطمئنم این طبقه خواهند ماند اما نه به این پررنگی ناشی از پررویی دلیلش ساده است. هیچ دروازهای توان بسته بودن در برابر دانش را نخواهد داشت و هیچ مقبرهای نیست که با دستان علم گشوده نشود حتا اگر مانند مقابر فراعنهی مصر باستان از سنگ ساخته شده باشند و قرنها قرن درشان بر روی نور و هوای نو بسته مانده باشد...
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- علمستیزی برای بقا
من باور دارم اصل و اساس زندهگی «بقا» است. گویا وقتی هرچیزی «هستن» را در هر سطحی میچشد، ازآن پس فقط و فقط میخواهد بماند.
نشستهاست روی صندلی، در همان سالنی که ما نشستهایم و منتظر پایان کلاسهای کودکانمان هستیم.
چهل پنجاه ساله است. روسری سیاهش را با یک حلقه تا زیرگلو محکم کرده چادرش سیاهش هم به کمک روسری آمده تا تمام و کمال خاطرش را آسوده کند.
اصرار دارد بلند حرف بزند تا بقیه هم بشنوند.این اعلان حضور در ذات همهشان هست. خودنمایی و اظهار وجود آن هم از پلهای بالاتر در خونشان تزریق شده. مخاطبش سه چهارمتری آنطرف تر نشسته. جالب اینجاست که کنار هردو صندلی خالی هم هست اما نه این میرود نزدیک او نه آن میآید سمت این. پس ما باید سخنان استوار و محکم حاج خانم را بشنویم خیلی مهارت دارد سلیس و شمرده هم حرف میزند به غریزه و نیز زیستن کنار چنین افرادی دریافته مردم ما از قطعی حرف زدن خوششان میآید. به این سبب هرگز نمیگوید: به نظر من یا ممکن است یا شاید..انسان تهی ِ در فضای تهدید و تجاوز برآمده، خواهان قطعیت است. از قاطعان خوشش میآید از تردید بیزار است. او در هرچیزی دنبال نسخهای قطعی است برایش هزینه هم میدهد حتا اگر بداند این نسخه هیچ فایدهای برایش ندارد..
- بله ما در کارمان هر روز با دویست سیصد نوجوان پر انرژی سروکارداریم باید برای هر کدامشان برنامهای داشته باشیم. ساده نیست که باید به راهشان بیاوریم. وقتی من با تک تکشان حرف میزنم خیلی خوب حرفم را میفهمند و قبول میکنند.
این بچهها در سن رشدند من درباره تغذیهشان کلی حرف میزنم براساس طبعشان البته..
اینها باید حسابی میوه بخورند اما هیچ میوهای را نباید با میوهای دیگر خورد...
زن مخاطب غرق استحکام خانم معلم شده.
- بله طب سنتی میگوید خوردن میوهها با هم ثقل معده میآورد تازه باید به مزاج بلغمی و صفراوی و.. هرکس هم توجه کرد.
- شما طب سنتی هم کارکردهاید؟
- بعععلعععع دو سه دوره رفتم و در حد لیسانس مطلب یادگرفتم. الان مدتهاست نه به پزشک مراجعه میکنم نه دارو مصرف میکنم و میبینید چقدر هم سرحالم.
مخاطب که جوان تر است و احتمالن تحصیلات دانشگاهی هم دارد بلافاصله موبایلش را در می آورد و شمارهی خانم دکتر را میگیرد
- بله عرض میکردم آخرین بار حالم بد بود. پیش هر دکتری رفتم یک نسخه میداد باور کنید در دوهفته چهارده دکتر رفتم چه دکترهایی همه مثلن متخصص از فلان دانشگاه و شاغل در فلان بیمارستان.. تمام بدنم را با سوزن سوراخ سوراخ کردند. چهارده دکتر در دو هفته اما خوب نشدم که نشدم. تا اینکه یکی از استادان طب سنتیمان گفت: کدو بخور.
خانمی که شما باشی دوبار کدو درست کردم مثل آب روی آتش. خوب شدم مثل اینکه اصلن خبری از درد نبوده. از آن به بعد تصمیم گرفتم خودم خودم را مداوا کنم. باور نمیکنید طب سنتی درمان همهی دردهاست..
هفت هشت نفر دیگر که به اجبار صدای خانم معلم دکتر همه چیز دان را میشنوند کم کم بیقرار میشوند.
و من به تلاش تمام و کمال کسانی فکر میکنم که یا تمام قدرتشان زور میزنند که بمانند. در هر حوزهای کارشان در عبارت #علم_ستیزی خلاصه میشود. علم از جنس نور است برعکس خرافه که انسان را در تیرهگی خرف میکند. خَرِف یعنی کسی که عقلش فاسد است فاسد یعنی چیزی که فساد ایجاد میکند.
باید آمادهی رفتن بشوم. در حالی که مطمئنم این طبقه خواهند ماند اما نه به این پررنگی ناشی از پررویی دلیلش ساده است. هیچ دروازهای توان بسته بودن در برابر دانش را نخواهد داشت و هیچ مقبرهای نیست که با دستان علم گشوده نشود حتا اگر مانند مقابر فراعنهی مصر باستان از سنگ ساخته شده باشند و قرنها قرن درشان بر روی نور و هوای نو بسته مانده باشد...
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹