دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.1K subscribers
1.79K photos
97 videos
155 files
3.26K links
Download Telegram
#یادداشت_هفته
#اسطوره_شناسی_و_امر_سیاسی
قسمت اول

بر اساس تعریف رابین رابرتسون در کتاب "روان شناسی یونگی برای مبتدیان"، آرکه‌تایپ ها یا کهن الگو ها قصه‌هایی هستند که مرتب در زندگی ما تکرار می‌شوند. قرن‌ها و هزاره‌ها می‌گذرد اما بعضی قصه‌ها گویی ثابت و تکرار شونده هستند. تقریبا همین تعریف را اسطوره شناسان برای اسطوره ارایه می دهند. Myth یا اسطوره بن مایه‌ی مشترک قصه‌هاست. با اینکه قصه‌های بسیاری در ملل و فرهنگ‌های مختلف وجود دارند که به ظاهر از هم متفاوتند ولی با بررسی آنها پی می‌بریم که تعداد محدودی بن مایه یا موتیف تکرار شونده در این قصه‌های متکثر، مشترک هستند. اگر از دیدگاه اسطوره شناسی (Mythology) و روان شناسی کهن الگویی (Archetypal Psychology) به زندگی نگاه کنیم اگرچه هر موقعیت زندگی منحصر به فرد و تکرار نشدنی است اما می توانیم همین موقعیت‌های متفاوت را در چارچوب مشخصی قرار بدهیم که زندگی را برای ما قابل فهم کند.

موضوعی که در این یادداشت می‌خواهم به آن بپردازم "اسطوره شناسی امر سیاسی" است. حکومت یا نهادهای قدرت در همه‌ی جوامع وجود دارند. دیدگاه اسطوره شناسی و کهن الگویی ممکن است این باور را در ما تقویت کند که زندگی جبری و تاریخ در حال تکرار شدن است. در مقابل می‌توان گفت که آری زندگی پر از جبر است اما آگاهی به جبرها به ما اختیار و حق انتخاب  می‌دهد.  اسطوره ضمن اینکه تنگناهای یک موقعیت را به ما نشان می‌دهد، خروجی های آن موقعیت و برون رفت‌های آن بحران را نیز به ما نشان می‌دهد. 

چگونه اسطوره در مورد امر سیاسی نظر می‌دهد؟
قصه‌های بسیاری درباره سلاطین، قدرت، سرکوب و اسارت انسان ها وجود دارند. با مرور این قصه‌ها متوجه می‌شویم که یک الگوی واحد یا pattern در این قصه‌ها در حال تکرار شدن است. گاهی این قصه‌ها بسیار کوتاه هستند، مثل قصه‌ی اینیاتسیو سیلونه در دو کتاب #نان_و_شراب و #دانه‌ی_زیربرف که سه جمله بیشتر نیست:

"چون روباه می آید، چون شیر حکومت می کند، چون سگ می رود."

سیلونه این قصه را از انجیل نقل قول می‌کند. اگر در تاریخ تأمل کنیم در می‌یابیم که آغاز و انجام بسیاری از حکومت‌های سلطه‌گر چنین بوده است و با این قصه همخوانی دارد.
در میان اسطوره‌های ایرانی در شاهنامه‌ی #فردوسی، #ضحاک نخستین مستبد است و اتفاقا نام ضحاک هم نخستین نام عربی است که در شاهنامه آمده است (به جز مقدمه‌ی کتاب که حمد و ثنای پیامبر و خلفای راشدین است). نام پارسی ضحاک اژدهاک بوده است. فردوسی با لطافت و حکمت در زمان سلطه‌ی زبان عربی چه پیامی را می‌خواسته است بیان کند؟ اول اینکه دیکتاتور، فردی است با زبان بیگانه. دوم اینکه اسم اژدهاک از اژدها می‌آید چون روی شانه‌های ضحاک در اثر بوسه‌ی ابلیس (شیطان) مار روییده بود و این اژدها باید هر روز مغز سر دو جوان را می‌خورد تا آرام بگیرد. اژدهاک وقتی تبدیل به ضحاک می‌شود بلافاصله معنایش تغییر می کند. ضحاک به معنی "مرد خندان" است. در حالی‌که اژدهاک یعنی یک فرد دژم و عبوس، کسی که آدم ها از او وحشت دارند. بنابراین فردوسی نزدیک به هزار سال پیش در بخش اساطیری شاهنامه، به "اسارت زبانی" اشاره می‌کند. یک نظام سلطه برای اینکه بتواند آدم‌ها را کنترل کند از آنها می‌خواهد به زبانی که نظام سلطه تجویز می‌کند، صحبت کنند. اسارت زبانی از گذشته تا حال وجود داشته است و دارد. زبان سلطه زبان تحریف واقعیت‌هاست. اسم‌های زیبا گذاشتن بر روی تجربه‌های نازیباست. اسم‌های انحرافی گذاشتن بر روی اتفاقاتی است که اگر آن اسم ها نباشند ما به گونه‌ای دیگر آنها را می‌بینیم و درک می‌کنیم. به جای اینکه به دست و پای آدم‌ها زنجیر  و به چشم‌هایشان چشم بند ببندند ، با خلق یک زبان جدید که زبان سلطه است، آدم‌ها را به بند می‌کشند. به گونه‌ای که آدم‌ها به فرار هم فکر نکنند. اساساً تفاوت استبداد با تمامیت خواهی (توتالیتاریسم) همین است. یک آدم گردن کلفت با چوبی که در دست دارد، سر کوچه‌ی ما می‌ایستد و کوچه را قُرُق می کند، چهار شانه و قدبلند است. ما به او پول می‌دهیم که کاری به کار ما نداشته باشد و ما را کتک نزند. اما همچنان در فکر  این هستیم که به وقت مناسب تلافی کنیم و به او ضربه بزنیم.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com