#معرفی_کتاب
#جزء_از_کل
(A Fraction of the whole)
نویسنده: استیو تولتز
(Steve Toltz)
مترجم: پیمان خاکسار
ناشر: نشر چشمه - چاپ یازدهم - ۱۳۹۵
"جزء از کل" روایتی خلاق، شجاعانه و عمیق از زندگی است، جستجویی است در پی کشف راز و رمز زندگی و کورمال کورمالی است در هزار توی تاریک روان ناشناخته بشر.
جزء از کل اولین رمان استیو تولتز نویسنده استرالیایی است که در سال ۲۰۰۸ به انتشار رسید و همان سال نامزد دریافت جایزه بوکر شد. ترجمه فارسی این رمان جذاب هم ظرف دو سال به چاپ یازدهم رسیده است و با توجه به حجم بالای این کتاب (۶۵۶ صفحه) می توان فهمید که این کتاب جاذبه ای جادویی دارد که این تعداد خواننده را در زمانه ای که مردم به خواندن مطالب "فوق کوتاه" عادت دارند به خود جذب کرده است.
همچون رمان های کلاسیک #برادران_کارامازوف و #خانواده_تیبو (که قبلا در همین کانال معرفی شان کرده ام)، داستان "جزء از کل" ، داستان یک خانواده است، داستان یک کل که گرچه از اجزاء متفاوتی تشکیل شده است اما تشکیل دهنده یک "گشتالت" است که دارای پویایی مشترکی است.
راوی قصه (جسپر) پسر جوانی است که به موازات روایت زندگی اش از کودکی تا به حال به روایت زندگی اجداد و بستگانش نیز می پردازد اما این روایت همان قدر که طنز آمیز و شیرین است، عمیق و پیچیده نیز هست و ما را درگیر پرسش های فلسفی و تأملات روان شناختی می کند.
نویسنده این رمان به خوبی با نظریات #داروین، #فروید و #یونگ آشنا بوده و جا به جا با عینک این نظریه پردازان بزرگ قصه اش را جهت داده است. این ماجرا برای من هیجان انگیز است که در حوزه ادبیات داستانی امروزه قصه نویس هایی داریم که با فلسفه، روانکاوی، دانش زیست شناختی و فضای پیچیده "ذهن رسانه زده" مأنوس هستند.
رمان های #برفک ، #پروژه_رزی و "جزء از کل" که شیرین ترین ساعات سال ۱۳۹۵ را برایم آفریدند مرا با نسل جدیدی از قصه گوها آشنا کردند که به قول ایزاک نیوتن "بر شانه های غول ایستاده اند" و محصول صدها سال تأملات فلسفی و ده ها سال کوشش علمی را در قاب قصه می گذارند. داستان جزء از کل چکیده ایست از "فلسفه هگل" و "روان شناسی یونگ" ، داستان برآمدن جوانه نحیف "خودآگاهی" از جنگل ستبر "ناخودآگاهی".
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
#جزء_از_کل
(A Fraction of the whole)
نویسنده: استیو تولتز
(Steve Toltz)
مترجم: پیمان خاکسار
ناشر: نشر چشمه - چاپ یازدهم - ۱۳۹۵
"جزء از کل" روایتی خلاق، شجاعانه و عمیق از زندگی است، جستجویی است در پی کشف راز و رمز زندگی و کورمال کورمالی است در هزار توی تاریک روان ناشناخته بشر.
جزء از کل اولین رمان استیو تولتز نویسنده استرالیایی است که در سال ۲۰۰۸ به انتشار رسید و همان سال نامزد دریافت جایزه بوکر شد. ترجمه فارسی این رمان جذاب هم ظرف دو سال به چاپ یازدهم رسیده است و با توجه به حجم بالای این کتاب (۶۵۶ صفحه) می توان فهمید که این کتاب جاذبه ای جادویی دارد که این تعداد خواننده را در زمانه ای که مردم به خواندن مطالب "فوق کوتاه" عادت دارند به خود جذب کرده است.
همچون رمان های کلاسیک #برادران_کارامازوف و #خانواده_تیبو (که قبلا در همین کانال معرفی شان کرده ام)، داستان "جزء از کل" ، داستان یک خانواده است، داستان یک کل که گرچه از اجزاء متفاوتی تشکیل شده است اما تشکیل دهنده یک "گشتالت" است که دارای پویایی مشترکی است.
راوی قصه (جسپر) پسر جوانی است که به موازات روایت زندگی اش از کودکی تا به حال به روایت زندگی اجداد و بستگانش نیز می پردازد اما این روایت همان قدر که طنز آمیز و شیرین است، عمیق و پیچیده نیز هست و ما را درگیر پرسش های فلسفی و تأملات روان شناختی می کند.
نویسنده این رمان به خوبی با نظریات #داروین، #فروید و #یونگ آشنا بوده و جا به جا با عینک این نظریه پردازان بزرگ قصه اش را جهت داده است. این ماجرا برای من هیجان انگیز است که در حوزه ادبیات داستانی امروزه قصه نویس هایی داریم که با فلسفه، روانکاوی، دانش زیست شناختی و فضای پیچیده "ذهن رسانه زده" مأنوس هستند.
رمان های #برفک ، #پروژه_رزی و "جزء از کل" که شیرین ترین ساعات سال ۱۳۹۵ را برایم آفریدند مرا با نسل جدیدی از قصه گوها آشنا کردند که به قول ایزاک نیوتن "بر شانه های غول ایستاده اند" و محصول صدها سال تأملات فلسفی و ده ها سال کوشش علمی را در قاب قصه می گذارند. داستان جزء از کل چکیده ایست از "فلسفه هگل" و "روان شناسی یونگ" ، داستان برآمدن جوانه نحیف "خودآگاهی" از جنگل ستبر "ناخودآگاهی".
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
#چشم_تاریخ
#ژرژ_سورل : Georges Sorel ۱۸۴۷ – ۱۹۲۲ فیلسوف فرانسوی و نظریهپرداز سندیکالیسم انقلابی بود. سورل به جامعهٔ آرمانی یا اتوپیا باور نداشت و اعتقاد داشت که "موانعی در ذات زندگی" مانع از تحقّق یک جهان آرمانی است. این اعتقاد، سورل را از مارکسیست هایی که به تحقّق جامعهٔ آرمانی سوسیالیستی باور داشتند متمایز می کرد. با وجود این ژرژ سورل به انقلاب سوسیالیستی باور داشت زیرا انقلاب را راهی برای پیشرفت اخلاقی می دانست؛ سورل می گوید: «تنها زمانی که برای تکان دادن جهان مبارزه میکنیم به پیشرفت اخلاقی نائل میآییم و همین هم کافی است. در شرایط فعلی مبارزه علیه بورژوازی به رشد احساسات و اخلاقیاتی کمک میکند که هم بالنده است و هم در بورژوازی غایب است. به این ترتیب مبارزه علیه بورژوازی پیشاپیش و قبل از هر چیز دیگری یک مسألهٔ اخلاقی است. جنگی که پرولتاریا باید علیه اربابانش برپا کند برای پرورش احساسات متعالی درونی مناسب است.»
در رُمان برجستهٔ #خانواده_تیبو که قبلاً در بخش معرفی کتاب کانال معرفی کرده ام ژاک (فرزند کوچک خانوادهٔ تیبو) به این معنا با انقلابی گری به رشد اخلاقی می رسد.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/GeorgesSorel.jpg
#ژرژ_سورل : Georges Sorel ۱۸۴۷ – ۱۹۲۲ فیلسوف فرانسوی و نظریهپرداز سندیکالیسم انقلابی بود. سورل به جامعهٔ آرمانی یا اتوپیا باور نداشت و اعتقاد داشت که "موانعی در ذات زندگی" مانع از تحقّق یک جهان آرمانی است. این اعتقاد، سورل را از مارکسیست هایی که به تحقّق جامعهٔ آرمانی سوسیالیستی باور داشتند متمایز می کرد. با وجود این ژرژ سورل به انقلاب سوسیالیستی باور داشت زیرا انقلاب را راهی برای پیشرفت اخلاقی می دانست؛ سورل می گوید: «تنها زمانی که برای تکان دادن جهان مبارزه میکنیم به پیشرفت اخلاقی نائل میآییم و همین هم کافی است. در شرایط فعلی مبارزه علیه بورژوازی به رشد احساسات و اخلاقیاتی کمک میکند که هم بالنده است و هم در بورژوازی غایب است. به این ترتیب مبارزه علیه بورژوازی پیشاپیش و قبل از هر چیز دیگری یک مسألهٔ اخلاقی است. جنگی که پرولتاریا باید علیه اربابانش برپا کند برای پرورش احساسات متعالی درونی مناسب است.»
در رُمان برجستهٔ #خانواده_تیبو که قبلاً در بخش معرفی کتاب کانال معرفی کرده ام ژاک (فرزند کوچک خانوادهٔ تیبو) به این معنا با انقلابی گری به رشد اخلاقی می رسد.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/GeorgesSorel.jpg
#مقاله
#روز_جهانی_کارگر (اول ماه می)
انتخاب اوّل ماه مِی به عنوان روز کارگر به این لحاظ بوده است که در چهارم ماه مه سال ۱۸۸۶، و در چهارمین روز اعتصاب و تجمع کارگران آمریکایی در شهر شیکاگو، پلیس به روی آنان آتش گشود که شماری کشته، عدهای مجروح و بعداً چهارتن نیز اعدام شدند. کارگران اعتصابی خواستار تعدیل شرایط کار و کاهش ساعات روزانه کار از ده ساعت به هشت ساعت بودند. قرار بود که اوّل ماه می ۱۸۸۶ در آمریکا کاهش ساعات کار به هشت ساعت در روز، به اجرا درآید که چنین نشد و در نتیجه، کارگران در گوشه و کنار این کشور دست به تظاهرات زدند و در یکهزار و دویست کارخانه و کارگاه، اعتصاب صورت گرفت.
این اعتراضات نتیجهٔ فوری دریافت نکردند، اما بعدها در سطح وسیع مؤثر واقع شدند. پس از آن، هشت ساعت کار در روز عُرف بسیاری از کشورها در سراسر جهان شد. از این رو این روز به عنوان روز تظاهرات، راهپیمایی، و سخنرانی انتخاب شد. در هند این روز همچنین روز معترضان سیاسی نیز هست.
در سال ۱۹۵۵ در کلیسای کاتولیک رومی، ۱ می به عنوان روز «قدیس یوسف کارگر»، نامزد مریم مقدس نامگذاری شد.
به مناسبت این روز مهم می خواهم به بحث « ارزش افزوده ، فاصلهٔ طبقاتی و جنگ های ملّی-مذهبی » بپردازم.
طبقه کارگر (یا پرولتاریا) شامل کسانی است که از طریق کار کردن ارتزاق می کنند، در مقابل، طبقه سرمایه دار (یا بورژوا) کسانی هستند که سرمایه شان درآمد ایجاد می کند و مجبور نیستند برای ارتزاق کار کنند.
تولید، هم نیاز به سرمایه دارد، هم نیاز به کار. وجود منابع ثروت (همچون زمین کشاورزی، نفت، معدن، باغ و ...) و ابزار تولید (همچون تراکتور، دکل، ژنراتور و...) برای تولید ضروری اند اما منابع ثروت و ابزار تولید بدون نیروی کار نمی توانند منجر به تولید محصول شوند. وقتی نیروی کار (چه کار بدنی- چه کار فکری) خودش صاحب منابع ثروت و ابزار تولید نباشد و برای کسی کار کند که صاحب منابع ثروت و ابزار تولید است طبقه پرولتاریا محسوب می شود.
تولید کالا منجر به ایجاد ارزش افزوده می شود. مثلا خاک تبدیل به آجر می شود و ارزش آن چند برابر می گردد، یا نفت خام تبدیل به بنزین می شود و ارزش آن چند برابر می شود. اگر نیروی کار و صاحب سرمایه از ارزش افزوده (سود) سهم برابری داشته باشند به تدریج نیروی کار تبدیل به سهامدار می شود و فاصله طبقاتی کمتر می شود. اما اگر صاحب سرمایه، صاحب سود باشد و صرفا ساعت کاری نیروی کار را به حداقل بها خریداری نماید نه تنها نیروی کار هیچگاه سهامدار نخواهد شد که فاصله طبقاتی روز به روز بیشتر خواهد شد. افزایش شکاف طبقاتی باعث ایجاد احساس تبعیض و حقارت در طبقه فرودست می شود و طبقه فرودست انباشته از خصم و خصومت نسبت به طبقه فرادست می گردد. نتیجه این که طبقه فرادست روی یک بمب ساعتی زندگی می کند که هر روز ممکن است منفجر شود. در این حالت طبقه سرمایه دار مجبور است بخش بزرگی از سود خود را صرف ایجاد و حفظ سیستم های امنیتی و پلیسی کند تا جلوی انفجار اجتناب ناپذیر را بگیرد که در این صورت نفعی از سهمی که از کارگران دریغ کرده است نبرده است، یا طبقه فرادست با تعریف یک "دشمن ساختگی" و ایجاد جنگ های ملی و مذهبی سعی می کند انرژی و خشم و کینه فرودست را به دوردست ترین جای ممکن هدایت کند!
فصل "تابستان ۱۹۱۴" از کتاب #خانواده_تیبو نوشته روژه مارتین دوگار و فیلم های سینمایی Hunger Game و In Time با چیره دستی این فرایند دردناک را به تصویر کشیده اند.
وقتی "سرمایه داری" را نقد می کنم برخی دوستان به اشتباه تصوَر می کنند علیه "سرمایه داران ثروت آفرین و کارآفرین" صحبت می کنم، در حالی که سرمایه داری یک "طبقه" است که در جوامع صنعتی شده شکل گرفته است و در جوامع پیش صنعتی همچون کشور ما هنوز چنین "طبقه" ای شکل نگرفته است؛ چنین نیست که هرجا گروهی سرمایه دار دور هم جمع شوند "طبقه" شکل بگیرد، طبقه آگاهی مشترک, تحلیل مشترک و هویت مشترک دارد. در جامعه ای که اقتصاد دولتی و رانتی دارد نقد سرمایه داری، نقد نهادهای سیاسی است که مسئول تولید و تکثیر تبعیض در کشور ما هستند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#روز_جهانی_کارگر (اول ماه می)
انتخاب اوّل ماه مِی به عنوان روز کارگر به این لحاظ بوده است که در چهارم ماه مه سال ۱۸۸۶، و در چهارمین روز اعتصاب و تجمع کارگران آمریکایی در شهر شیکاگو، پلیس به روی آنان آتش گشود که شماری کشته، عدهای مجروح و بعداً چهارتن نیز اعدام شدند. کارگران اعتصابی خواستار تعدیل شرایط کار و کاهش ساعات روزانه کار از ده ساعت به هشت ساعت بودند. قرار بود که اوّل ماه می ۱۸۸۶ در آمریکا کاهش ساعات کار به هشت ساعت در روز، به اجرا درآید که چنین نشد و در نتیجه، کارگران در گوشه و کنار این کشور دست به تظاهرات زدند و در یکهزار و دویست کارخانه و کارگاه، اعتصاب صورت گرفت.
این اعتراضات نتیجهٔ فوری دریافت نکردند، اما بعدها در سطح وسیع مؤثر واقع شدند. پس از آن، هشت ساعت کار در روز عُرف بسیاری از کشورها در سراسر جهان شد. از این رو این روز به عنوان روز تظاهرات، راهپیمایی، و سخنرانی انتخاب شد. در هند این روز همچنین روز معترضان سیاسی نیز هست.
در سال ۱۹۵۵ در کلیسای کاتولیک رومی، ۱ می به عنوان روز «قدیس یوسف کارگر»، نامزد مریم مقدس نامگذاری شد.
به مناسبت این روز مهم می خواهم به بحث « ارزش افزوده ، فاصلهٔ طبقاتی و جنگ های ملّی-مذهبی » بپردازم.
طبقه کارگر (یا پرولتاریا) شامل کسانی است که از طریق کار کردن ارتزاق می کنند، در مقابل، طبقه سرمایه دار (یا بورژوا) کسانی هستند که سرمایه شان درآمد ایجاد می کند و مجبور نیستند برای ارتزاق کار کنند.
تولید، هم نیاز به سرمایه دارد، هم نیاز به کار. وجود منابع ثروت (همچون زمین کشاورزی، نفت، معدن، باغ و ...) و ابزار تولید (همچون تراکتور، دکل، ژنراتور و...) برای تولید ضروری اند اما منابع ثروت و ابزار تولید بدون نیروی کار نمی توانند منجر به تولید محصول شوند. وقتی نیروی کار (چه کار بدنی- چه کار فکری) خودش صاحب منابع ثروت و ابزار تولید نباشد و برای کسی کار کند که صاحب منابع ثروت و ابزار تولید است طبقه پرولتاریا محسوب می شود.
تولید کالا منجر به ایجاد ارزش افزوده می شود. مثلا خاک تبدیل به آجر می شود و ارزش آن چند برابر می گردد، یا نفت خام تبدیل به بنزین می شود و ارزش آن چند برابر می شود. اگر نیروی کار و صاحب سرمایه از ارزش افزوده (سود) سهم برابری داشته باشند به تدریج نیروی کار تبدیل به سهامدار می شود و فاصله طبقاتی کمتر می شود. اما اگر صاحب سرمایه، صاحب سود باشد و صرفا ساعت کاری نیروی کار را به حداقل بها خریداری نماید نه تنها نیروی کار هیچگاه سهامدار نخواهد شد که فاصله طبقاتی روز به روز بیشتر خواهد شد. افزایش شکاف طبقاتی باعث ایجاد احساس تبعیض و حقارت در طبقه فرودست می شود و طبقه فرودست انباشته از خصم و خصومت نسبت به طبقه فرادست می گردد. نتیجه این که طبقه فرادست روی یک بمب ساعتی زندگی می کند که هر روز ممکن است منفجر شود. در این حالت طبقه سرمایه دار مجبور است بخش بزرگی از سود خود را صرف ایجاد و حفظ سیستم های امنیتی و پلیسی کند تا جلوی انفجار اجتناب ناپذیر را بگیرد که در این صورت نفعی از سهمی که از کارگران دریغ کرده است نبرده است، یا طبقه فرادست با تعریف یک "دشمن ساختگی" و ایجاد جنگ های ملی و مذهبی سعی می کند انرژی و خشم و کینه فرودست را به دوردست ترین جای ممکن هدایت کند!
فصل "تابستان ۱۹۱۴" از کتاب #خانواده_تیبو نوشته روژه مارتین دوگار و فیلم های سینمایی Hunger Game و In Time با چیره دستی این فرایند دردناک را به تصویر کشیده اند.
وقتی "سرمایه داری" را نقد می کنم برخی دوستان به اشتباه تصوَر می کنند علیه "سرمایه داران ثروت آفرین و کارآفرین" صحبت می کنم، در حالی که سرمایه داری یک "طبقه" است که در جوامع صنعتی شده شکل گرفته است و در جوامع پیش صنعتی همچون کشور ما هنوز چنین "طبقه" ای شکل نگرفته است؛ چنین نیست که هرجا گروهی سرمایه دار دور هم جمع شوند "طبقه" شکل بگیرد، طبقه آگاهی مشترک, تحلیل مشترک و هویت مشترک دارد. در جامعه ای که اقتصاد دولتی و رانتی دارد نقد سرمایه داری، نقد نهادهای سیاسی است که مسئول تولید و تکثیر تبعیض در کشور ما هستند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#چشم_تاریخ
#ژان_ژورس سیاستمدار سوسیالیست، استاد فلسفه، منتقد ادبی، و خبرنگار اهل فرانسه بود. او از بنیانگذاران حزب سوسیالیست فرانسه و نیز پایهگذار روزنامهٔ اومانیته بود که اکنون ارگان حزب کمونیست فرانسه است. ژورس همچنین از واضعان قانون جدایی دولت از کلیسا در سال ۱۹۰۵ میلادی و از مخالفان برجستهٔ درگرفتن جنگ جهانی اوّل به شمار میرفت. وی که صلحطلب بود و انترناسیونالیست، روز قبل از آغاز جنگ اوّل جهانی به دست یک ناسیونالیست فرانسوی ترور و کشته شد. دربارهٔ کشته شدن ژورس و تأثیر این ترور در شروع جنگ در رمان #خانواده_تیبو شرح مفصّلی آمده است. این رُمان را در همین کانال معرفی کرده ایم.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/JeanJaures.jpg
#ژان_ژورس سیاستمدار سوسیالیست، استاد فلسفه، منتقد ادبی، و خبرنگار اهل فرانسه بود. او از بنیانگذاران حزب سوسیالیست فرانسه و نیز پایهگذار روزنامهٔ اومانیته بود که اکنون ارگان حزب کمونیست فرانسه است. ژورس همچنین از واضعان قانون جدایی دولت از کلیسا در سال ۱۹۰۵ میلادی و از مخالفان برجستهٔ درگرفتن جنگ جهانی اوّل به شمار میرفت. وی که صلحطلب بود و انترناسیونالیست، روز قبل از آغاز جنگ اوّل جهانی به دست یک ناسیونالیست فرانسوی ترور و کشته شد. دربارهٔ کشته شدن ژورس و تأثیر این ترور در شروع جنگ در رمان #خانواده_تیبو شرح مفصّلی آمده است. این رُمان را در همین کانال معرفی کرده ایم.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/JeanJaures.jpg
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#مقاله
#روز_جهانی_کارگر (اول ماه می)
انتخاب اوّل ماه مِی به عنوان روز کارگر به این لحاظ بوده است که در چهارم ماه مه سال ۱۸۸۶، و در چهارمین روز اعتصاب و تجمع کارگران آمریکایی در شهر شیکاگو، پلیس به روی آنان آتش گشود که شماری کشته، عدهای مجروح و بعداً چهارتن نیز اعدام شدند. کارگران اعتصابی خواستار تعدیل شرایط کار و کاهش ساعات روزانه کار از ده ساعت به هشت ساعت بودند. قرار بود که اوّل ماه می ۱۸۸۶ در آمریکا کاهش ساعات کار به هشت ساعت در روز، به اجرا درآید که چنین نشد و در نتیجه، کارگران در گوشه و کنار این کشور دست به تظاهرات زدند و در یکهزار و دویست کارخانه و کارگاه، اعتصاب صورت گرفت.
این اعتراضات نتیجهٔ فوری دریافت نکردند، اما بعدها در سطح وسیع مؤثر واقع شدند. پس از آن، هشت ساعت کار در روز عُرف بسیاری از کشورها در سراسر جهان شد. از این رو این روز به عنوان روز تظاهرات، راهپیمایی، و سخنرانی انتخاب شد. در هند این روز همچنین روز معترضان سیاسی نیز هست.
در سال ۱۹۵۵ در کلیسای کاتولیک رومی، ۱ می به عنوان روز «قدیس یوسف کارگر»، نامزد مریم مقدس نامگذاری شد.
به مناسبت این روز مهم می خواهم به بحث « ارزش افزوده ، فاصلهٔ طبقاتی و جنگ های ملّی-مذهبی » بپردازم.
طبقه کارگر (یا پرولتاریا) شامل کسانی است که از طریق کار کردن ارتزاق می کنند، در مقابل، طبقه سرمایه دار (یا بورژوا) کسانی هستند که سرمایه شان درآمد ایجاد می کند و مجبور نیستند برای ارتزاق کار کنند.
تولید، هم نیاز به سرمایه دارد، هم نیاز به کار. وجود منابع ثروت (همچون زمین کشاورزی، نفت، معدن، باغ و ...) و ابزار تولید (همچون تراکتور، دکل، ژنراتور و...) برای تولید ضروری اند اما منابع ثروت و ابزار تولید بدون نیروی کار نمی توانند منجر به تولید محصول شوند. وقتی نیروی کار (چه کار بدنی- چه کار فکری) خودش صاحب منابع ثروت و ابزار تولید نباشد و برای کسی کار کند که صاحب منابع ثروت و ابزار تولید است طبقه پرولتاریا محسوب می شود.
تولید کالا منجر به ایجاد ارزش افزوده می شود. مثلا خاک تبدیل به آجر می شود و ارزش آن چند برابر می گردد، یا نفت خام تبدیل به بنزین می شود و ارزش آن چند برابر می شود. اگر نیروی کار و صاحب سرمایه از ارزش افزوده (سود) سهم برابری داشته باشند به تدریج نیروی کار تبدیل به سهامدار می شود و فاصله طبقاتی کمتر می شود. اما اگر صاحب سرمایه، صاحب سود باشد و صرفا ساعت کاری نیروی کار را به حداقل بها خریداری نماید نه تنها نیروی کار هیچگاه سهامدار نخواهد شد که فاصله طبقاتی روز به روز بیشتر خواهد شد. افزایش شکاف طبقاتی باعث ایجاد احساس تبعیض و حقارت در طبقه فرودست می شود و طبقه فرودست انباشته از خصم و خصومت نسبت به طبقه فرادست می گردد. نتیجه این که طبقه فرادست روی یک بمب ساعتی زندگی می کند که هر روز ممکن است منفجر شود. در این حالت طبقه سرمایه دار مجبور است بخش بزرگی از سود خود را صرف ایجاد و حفظ سیستم های امنیتی و پلیسی کند تا جلوی انفجار اجتناب ناپذیر را بگیرد که در این صورت نفعی از سهمی که از کارگران دریغ کرده است نبرده است، یا طبقه فرادست با تعریف یک "دشمن ساختگی" و ایجاد جنگ های ملی و مذهبی سعی می کند انرژی و خشم و کینه فرودست را به دوردست ترین جای ممکن هدایت کند!
فصل "تابستان ۱۹۱۴" از کتاب #خانواده_تیبو نوشته روژه مارتین دوگار و فیلم های سینمایی Hunger Game و In Time با چیره دستی این فرایند دردناک را به تصویر کشیده اند.
وقتی "سرمایه داری" را نقد می کنم برخی دوستان به اشتباه تصوَر می کنند علیه "سرمایه داران ثروت آفرین و کارآفرین" صحبت می کنم، در حالی که سرمایه داری یک "طبقه" است که در جوامع صنعتی شده شکل گرفته است و در جوامع پیش صنعتی همچون کشور ما هنوز چنین "طبقه" ای شکل نگرفته است؛ چنین نیست که هرجا گروهی سرمایه دار دور هم جمع شوند "طبقه" شکل بگیرد، طبقه آگاهی مشترک, تحلیل مشترک و هویت مشترک دارد. در جامعه ای که اقتصاد دولتی و رانتی دارد نقد سرمایه داری، نقد نهادهای سیاسی است که مسئول تولید و تکثیر تبعیض در کشور ما هستند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#روز_جهانی_کارگر (اول ماه می)
انتخاب اوّل ماه مِی به عنوان روز کارگر به این لحاظ بوده است که در چهارم ماه مه سال ۱۸۸۶، و در چهارمین روز اعتصاب و تجمع کارگران آمریکایی در شهر شیکاگو، پلیس به روی آنان آتش گشود که شماری کشته، عدهای مجروح و بعداً چهارتن نیز اعدام شدند. کارگران اعتصابی خواستار تعدیل شرایط کار و کاهش ساعات روزانه کار از ده ساعت به هشت ساعت بودند. قرار بود که اوّل ماه می ۱۸۸۶ در آمریکا کاهش ساعات کار به هشت ساعت در روز، به اجرا درآید که چنین نشد و در نتیجه، کارگران در گوشه و کنار این کشور دست به تظاهرات زدند و در یکهزار و دویست کارخانه و کارگاه، اعتصاب صورت گرفت.
این اعتراضات نتیجهٔ فوری دریافت نکردند، اما بعدها در سطح وسیع مؤثر واقع شدند. پس از آن، هشت ساعت کار در روز عُرف بسیاری از کشورها در سراسر جهان شد. از این رو این روز به عنوان روز تظاهرات، راهپیمایی، و سخنرانی انتخاب شد. در هند این روز همچنین روز معترضان سیاسی نیز هست.
در سال ۱۹۵۵ در کلیسای کاتولیک رومی، ۱ می به عنوان روز «قدیس یوسف کارگر»، نامزد مریم مقدس نامگذاری شد.
به مناسبت این روز مهم می خواهم به بحث « ارزش افزوده ، فاصلهٔ طبقاتی و جنگ های ملّی-مذهبی » بپردازم.
طبقه کارگر (یا پرولتاریا) شامل کسانی است که از طریق کار کردن ارتزاق می کنند، در مقابل، طبقه سرمایه دار (یا بورژوا) کسانی هستند که سرمایه شان درآمد ایجاد می کند و مجبور نیستند برای ارتزاق کار کنند.
تولید، هم نیاز به سرمایه دارد، هم نیاز به کار. وجود منابع ثروت (همچون زمین کشاورزی، نفت، معدن، باغ و ...) و ابزار تولید (همچون تراکتور، دکل، ژنراتور و...) برای تولید ضروری اند اما منابع ثروت و ابزار تولید بدون نیروی کار نمی توانند منجر به تولید محصول شوند. وقتی نیروی کار (چه کار بدنی- چه کار فکری) خودش صاحب منابع ثروت و ابزار تولید نباشد و برای کسی کار کند که صاحب منابع ثروت و ابزار تولید است طبقه پرولتاریا محسوب می شود.
تولید کالا منجر به ایجاد ارزش افزوده می شود. مثلا خاک تبدیل به آجر می شود و ارزش آن چند برابر می گردد، یا نفت خام تبدیل به بنزین می شود و ارزش آن چند برابر می شود. اگر نیروی کار و صاحب سرمایه از ارزش افزوده (سود) سهم برابری داشته باشند به تدریج نیروی کار تبدیل به سهامدار می شود و فاصله طبقاتی کمتر می شود. اما اگر صاحب سرمایه، صاحب سود باشد و صرفا ساعت کاری نیروی کار را به حداقل بها خریداری نماید نه تنها نیروی کار هیچگاه سهامدار نخواهد شد که فاصله طبقاتی روز به روز بیشتر خواهد شد. افزایش شکاف طبقاتی باعث ایجاد احساس تبعیض و حقارت در طبقه فرودست می شود و طبقه فرودست انباشته از خصم و خصومت نسبت به طبقه فرادست می گردد. نتیجه این که طبقه فرادست روی یک بمب ساعتی زندگی می کند که هر روز ممکن است منفجر شود. در این حالت طبقه سرمایه دار مجبور است بخش بزرگی از سود خود را صرف ایجاد و حفظ سیستم های امنیتی و پلیسی کند تا جلوی انفجار اجتناب ناپذیر را بگیرد که در این صورت نفعی از سهمی که از کارگران دریغ کرده است نبرده است، یا طبقه فرادست با تعریف یک "دشمن ساختگی" و ایجاد جنگ های ملی و مذهبی سعی می کند انرژی و خشم و کینه فرودست را به دوردست ترین جای ممکن هدایت کند!
فصل "تابستان ۱۹۱۴" از کتاب #خانواده_تیبو نوشته روژه مارتین دوگار و فیلم های سینمایی Hunger Game و In Time با چیره دستی این فرایند دردناک را به تصویر کشیده اند.
وقتی "سرمایه داری" را نقد می کنم برخی دوستان به اشتباه تصوَر می کنند علیه "سرمایه داران ثروت آفرین و کارآفرین" صحبت می کنم، در حالی که سرمایه داری یک "طبقه" است که در جوامع صنعتی شده شکل گرفته است و در جوامع پیش صنعتی همچون کشور ما هنوز چنین "طبقه" ای شکل نگرفته است؛ چنین نیست که هرجا گروهی سرمایه دار دور هم جمع شوند "طبقه" شکل بگیرد، طبقه آگاهی مشترک, تحلیل مشترک و هویت مشترک دارد. در جامعه ای که اقتصاد دولتی و رانتی دارد نقد سرمایه داری، نقد نهادهای سیاسی است که مسئول تولید و تکثیر تبعیض در کشور ما هستند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#مقاله
#روز_جهانی_کارگر (اول ماه می)
انتخاب اوّل ماه مِی به عنوان روز کارگر به این لحاظ بوده است که در چهارم ماه مه سال ۱۸۸۶، و در چهارمین روز اعتصاب و تجمع کارگران آمریکایی در شهر شیکاگو، پلیس به روی آنان آتش گشود که شماری کشته، عدهای مجروح و بعداً چهارتن نیز اعدام شدند. کارگران اعتصابی خواستار تعدیل شرایط کار و کاهش ساعات روزانه کار از ده ساعت به هشت ساعت بودند. قرار بود که اوّل ماه می ۱۸۸۶ در آمریکا کاهش ساعات کار به هشت ساعت در روز، به اجرا درآید که چنین نشد و در نتیجه، کارگران در گوشه و کنار این کشور دست به تظاهرات زدند و در یکهزار و دویست کارخانه و کارگاه، اعتصاب صورت گرفت.
این اعتراضات نتیجهٔ فوری دریافت نکردند، اما بعدها در سطح وسیع مؤثر واقع شدند. پس از آن، هشت ساعت کار در روز عُرف بسیاری از کشورها در سراسر جهان شد. از این رو این روز به عنوان روز تظاهرات، راهپیمایی، و سخنرانی انتخاب شد. در هند این روز همچنین روز معترضان سیاسی نیز هست.
در سال ۱۹۵۵ در کلیسای کاتولیک رومی، ۱ می به عنوان روز «قدیس یوسف کارگر»، نامزد مریم مقدس نامگذاری شد.
به مناسبت این روز مهم می خواهم به بحث « ارزش افزوده ، فاصلهٔ طبقاتی و جنگ های ملّی-مذهبی » بپردازم.
طبقه کارگر (یا پرولتاریا) شامل کسانی است که از طریق کار کردن ارتزاق می کنند، در مقابل، طبقه سرمایه دار (یا بورژوا) کسانی هستند که سرمایه شان درآمد ایجاد می کند و مجبور نیستند برای ارتزاق کار کنند.
تولید، هم نیاز به سرمایه دارد، هم نیاز به کار. وجود منابع ثروت (همچون زمین کشاورزی، نفت، معدن، باغ و ...) و ابزار تولید (همچون تراکتور، دکل، ژنراتور و...) برای تولید ضروری اند اما منابع ثروت و ابزار تولید بدون نیروی کار نمی توانند منجر به تولید محصول شوند. وقتی نیروی کار (چه کار بدنی- چه کار فکری) خودش صاحب منابع ثروت و ابزار تولید نباشد و برای کسی کار کند که صاحب منابع ثروت و ابزار تولید است طبقه پرولتاریا محسوب می شود.
تولید کالا منجر به ایجاد ارزش افزوده می شود. مثلا خاک تبدیل به آجر می شود و ارزش آن چند برابر می گردد، یا نفت خام تبدیل به بنزین می شود و ارزش آن چند برابر می شود. اگر نیروی کار و صاحب سرمایه از ارزش افزوده (سود) سهم برابری داشته باشند به تدریج نیروی کار تبدیل به سهامدار می شود و فاصله طبقاتی کمتر می شود. اما اگر صاحب سرمایه، صاحب سود باشد و صرفا ساعت کاری نیروی کار را به حداقل بها خریداری نماید نه تنها نیروی کار هیچگاه سهامدار نخواهد شد که فاصله طبقاتی روز به روز بیشتر خواهد شد. افزایش شکاف طبقاتی باعث ایجاد احساس تبعیض و حقارت در طبقه فرودست می شود و طبقه فرودست انباشته از خصم و خصومت نسبت به طبقه فرادست می گردد. نتیجه این که طبقه فرادست روی یک بمب ساعتی زندگی می کند که هر روز ممکن است منفجر شود. در این حالت طبقه سرمایه دار مجبور است بخش بزرگی از سود خود را صرف ایجاد و حفظ سیستم های امنیتی و پلیسی کند تا جلوی انفجار اجتناب ناپذیر را بگیرد که در این صورت نفعی از سهمی که از کارگران دریغ کرده است نبرده است، یا طبقه فرادست با تعریف یک "دشمن ساختگی" و ایجاد جنگ های ملی و مذهبی سعی می کند انرژی و خشم و کینه فرودست را به دوردست ترین جای ممکن هدایت کند!
فصل "تابستان ۱۹۱۴" از کتاب #خانواده_تیبو نوشته روژه مارتین دوگار و فیلم های سینمایی Hunger Game و In Time با چیره دستی این فرایند دردناک را به تصویر کشیده اند.
وقتی "سرمایه داری" را نقد می کنم برخی دوستان به اشتباه تصوَر می کنند علیه "سرمایه داران ثروت آفرین و کارآفرین" صحبت می کنم، در حالی که سرمایه داری یک "طبقه" است که در جوامع صنعتی شده شکل گرفته است و در جوامع پیش صنعتی همچون کشور ما هنوز چنین "طبقه" ای شکل نگرفته است؛ چنین نیست که هرجا گروهی سرمایه دار دور هم جمع شوند "طبقه" شکل بگیرد، طبقه آگاهی مشترک, تحلیل مشترک و هویت مشترک دارد. در جامعه ای که اقتصاد دولتی و رانتی دارد نقد سرمایه داری، نقد نهادهای سیاسی است که مسئول تولید و تکثیر تبعیض در کشور ما هستند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei
وب سایت:
http://drsargolzaei.com
#روز_جهانی_کارگر (اول ماه می)
انتخاب اوّل ماه مِی به عنوان روز کارگر به این لحاظ بوده است که در چهارم ماه مه سال ۱۸۸۶، و در چهارمین روز اعتصاب و تجمع کارگران آمریکایی در شهر شیکاگو، پلیس به روی آنان آتش گشود که شماری کشته، عدهای مجروح و بعداً چهارتن نیز اعدام شدند. کارگران اعتصابی خواستار تعدیل شرایط کار و کاهش ساعات روزانه کار از ده ساعت به هشت ساعت بودند. قرار بود که اوّل ماه می ۱۸۸۶ در آمریکا کاهش ساعات کار به هشت ساعت در روز، به اجرا درآید که چنین نشد و در نتیجه، کارگران در گوشه و کنار این کشور دست به تظاهرات زدند و در یکهزار و دویست کارخانه و کارگاه، اعتصاب صورت گرفت.
این اعتراضات نتیجهٔ فوری دریافت نکردند، اما بعدها در سطح وسیع مؤثر واقع شدند. پس از آن، هشت ساعت کار در روز عُرف بسیاری از کشورها در سراسر جهان شد. از این رو این روز به عنوان روز تظاهرات، راهپیمایی، و سخنرانی انتخاب شد. در هند این روز همچنین روز معترضان سیاسی نیز هست.
در سال ۱۹۵۵ در کلیسای کاتولیک رومی، ۱ می به عنوان روز «قدیس یوسف کارگر»، نامزد مریم مقدس نامگذاری شد.
به مناسبت این روز مهم می خواهم به بحث « ارزش افزوده ، فاصلهٔ طبقاتی و جنگ های ملّی-مذهبی » بپردازم.
طبقه کارگر (یا پرولتاریا) شامل کسانی است که از طریق کار کردن ارتزاق می کنند، در مقابل، طبقه سرمایه دار (یا بورژوا) کسانی هستند که سرمایه شان درآمد ایجاد می کند و مجبور نیستند برای ارتزاق کار کنند.
تولید، هم نیاز به سرمایه دارد، هم نیاز به کار. وجود منابع ثروت (همچون زمین کشاورزی، نفت، معدن، باغ و ...) و ابزار تولید (همچون تراکتور، دکل، ژنراتور و...) برای تولید ضروری اند اما منابع ثروت و ابزار تولید بدون نیروی کار نمی توانند منجر به تولید محصول شوند. وقتی نیروی کار (چه کار بدنی- چه کار فکری) خودش صاحب منابع ثروت و ابزار تولید نباشد و برای کسی کار کند که صاحب منابع ثروت و ابزار تولید است طبقه پرولتاریا محسوب می شود.
تولید کالا منجر به ایجاد ارزش افزوده می شود. مثلا خاک تبدیل به آجر می شود و ارزش آن چند برابر می گردد، یا نفت خام تبدیل به بنزین می شود و ارزش آن چند برابر می شود. اگر نیروی کار و صاحب سرمایه از ارزش افزوده (سود) سهم برابری داشته باشند به تدریج نیروی کار تبدیل به سهامدار می شود و فاصله طبقاتی کمتر می شود. اما اگر صاحب سرمایه، صاحب سود باشد و صرفا ساعت کاری نیروی کار را به حداقل بها خریداری نماید نه تنها نیروی کار هیچگاه سهامدار نخواهد شد که فاصله طبقاتی روز به روز بیشتر خواهد شد. افزایش شکاف طبقاتی باعث ایجاد احساس تبعیض و حقارت در طبقه فرودست می شود و طبقه فرودست انباشته از خصم و خصومت نسبت به طبقه فرادست می گردد. نتیجه این که طبقه فرادست روی یک بمب ساعتی زندگی می کند که هر روز ممکن است منفجر شود. در این حالت طبقه سرمایه دار مجبور است بخش بزرگی از سود خود را صرف ایجاد و حفظ سیستم های امنیتی و پلیسی کند تا جلوی انفجار اجتناب ناپذیر را بگیرد که در این صورت نفعی از سهمی که از کارگران دریغ کرده است نبرده است، یا طبقه فرادست با تعریف یک "دشمن ساختگی" و ایجاد جنگ های ملی و مذهبی سعی می کند انرژی و خشم و کینه فرودست را به دوردست ترین جای ممکن هدایت کند!
فصل "تابستان ۱۹۱۴" از کتاب #خانواده_تیبو نوشته روژه مارتین دوگار و فیلم های سینمایی Hunger Game و In Time با چیره دستی این فرایند دردناک را به تصویر کشیده اند.
وقتی "سرمایه داری" را نقد می کنم برخی دوستان به اشتباه تصوَر می کنند علیه "سرمایه داران ثروت آفرین و کارآفرین" صحبت می کنم، در حالی که سرمایه داری یک "طبقه" است که در جوامع صنعتی شده شکل گرفته است و در جوامع پیش صنعتی همچون کشور ما هنوز چنین "طبقه" ای شکل نگرفته است؛ چنین نیست که هرجا گروهی سرمایه دار دور هم جمع شوند "طبقه" شکل بگیرد، طبقه آگاهی مشترک, تحلیل مشترک و هویت مشترک دارد. در جامعه ای که اقتصاد دولتی و رانتی دارد نقد سرمایه داری، نقد نهادهای سیاسی است که مسئول تولید و تکثیر تبعیض در کشور ما هستند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei
وب سایت:
http://drsargolzaei.com
معرفی کتاب
#معرفی_کتاب
نام کتاب: #خانواده_تیبو
نویسنده: #روژه_مارتین_دوگار
مترجم: ابولحسن نجفی
ناشر: نیلوفر
رمان بزرگ «خانواده تیبو» مشتمل بر هشت کتاب است که ترجمه فارسی آن در چهار مجلد چاپ شدهاست.
نویسنده فرانسوی کتاب «روژه مارتین دوگار»، که خود در دوران دو جنگ بزرگ جهانی در اروپا زندگیکردهاست در این رمان با زیرکی بهکاوش روانشناختی و جامعهشناختی جنگ پرداختهاست.
رمان از درون یک خانواده شروع میشود و ابتدای رمان هم از یک اتفاق کوچک آغاز میشود. «ژاک» پسر کوچک آقای تیبو در یک «دفترچه خاکستری» اشعار عاشقانهاش را مینویسد و این دفترچه شعر در مدرسه غوغا بهپامیکند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل معرفی کتاب، لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا بخوانید
#معرفی_کتاب
نام کتاب: #خانواده_تیبو
نویسنده: #روژه_مارتین_دوگار
مترجم: ابولحسن نجفی
ناشر: نیلوفر
رمان بزرگ «خانواده تیبو» مشتمل بر هشت کتاب است که ترجمه فارسی آن در چهار مجلد چاپ شدهاست.
نویسنده فرانسوی کتاب «روژه مارتین دوگار»، که خود در دوران دو جنگ بزرگ جهانی در اروپا زندگیکردهاست در این رمان با زیرکی بهکاوش روانشناختی و جامعهشناختی جنگ پرداختهاست.
رمان از درون یک خانواده شروع میشود و ابتدای رمان هم از یک اتفاق کوچک آغاز میشود. «ژاک» پسر کوچک آقای تیبو در یک «دفترچه خاکستری» اشعار عاشقانهاش را مینویسد و این دفترچه شعر در مدرسه غوغا بهپامیکند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل معرفی کتاب، لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا بخوانید
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
خانواده تیبو
خانواده تیبو - رمان بزرگ «خانواده تیبو» مشتمل بر هشت کتاب است که ترجمه فارسی آن در چهار مجلد چاپ شدهاست.نویسنده فرانسوی کتاب «روژه مارتین دوگار»،
معرفی کتاب
#معرفی_کتاب
نام کتاب: #خانواده_تیبو
نویسنده: #روژه_مارتین_دوگار
مترجم: ابولحسن نجفی
ناشر: نیلوفر
رمان بزرگ «خانواده تیبو» مشتمل بر هشت کتاب است که ترجمه فارسی آن در چهار مجلد چاپ شدهاست.
نویسنده فرانسوی کتاب «روژه مارتین دوگار»، که خود در دوران دو جنگ بزرگ جهانی در اروپا زندگیکردهاست در این رمان با زیرکی بهکاوش روانشناختی و جامعهشناختی جنگ پرداختهاست.
رمان از درون یک خانواده شروع میشود و ابتدای رمان هم از یک اتفاق کوچک آغاز میشود. «ژاک» پسر کوچک آقای تیبو در یک «دفترچه خاکستری» اشعار عاشقانهاش را مینویسد و این دفترچه شعر در مدرسه غوغا بهپامیکند.
آقای تیبو فردی سرشناس، ثروتمند و مذهبی است و ژاک نیز در یک مدرسه مذهبی درس میخواند، مدرسهای که دفترچهای با اشعار عاشقانه «قرائت پادگانی» آن را مخدوش میکند. آقای تیبو برای مهار فرزند«سرکش» که اقدام به شکستن «قرائت غالب» کردهاست تصمیمات مستبدانهای میگیرد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل معرفی کتاب، لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا بخوانید
#معرفی_کتاب
نام کتاب: #خانواده_تیبو
نویسنده: #روژه_مارتین_دوگار
مترجم: ابولحسن نجفی
ناشر: نیلوفر
رمان بزرگ «خانواده تیبو» مشتمل بر هشت کتاب است که ترجمه فارسی آن در چهار مجلد چاپ شدهاست.
نویسنده فرانسوی کتاب «روژه مارتین دوگار»، که خود در دوران دو جنگ بزرگ جهانی در اروپا زندگیکردهاست در این رمان با زیرکی بهکاوش روانشناختی و جامعهشناختی جنگ پرداختهاست.
رمان از درون یک خانواده شروع میشود و ابتدای رمان هم از یک اتفاق کوچک آغاز میشود. «ژاک» پسر کوچک آقای تیبو در یک «دفترچه خاکستری» اشعار عاشقانهاش را مینویسد و این دفترچه شعر در مدرسه غوغا بهپامیکند.
آقای تیبو فردی سرشناس، ثروتمند و مذهبی است و ژاک نیز در یک مدرسه مذهبی درس میخواند، مدرسهای که دفترچهای با اشعار عاشقانه «قرائت پادگانی» آن را مخدوش میکند. آقای تیبو برای مهار فرزند«سرکش» که اقدام به شکستن «قرائت غالب» کردهاست تصمیمات مستبدانهای میگیرد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل معرفی کتاب، لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا بخوانید
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
خانواده تیبو
خانواده تیبو - رمان بزرگ «خانواده تیبو» مشتمل بر هشت کتاب است که ترجمه فارسی آن در چهار مجلد چاپ شدهاست.نویسنده فرانسوی کتاب «روژه مارتین دوگار»،
#معرفی_کتاب
نام کتاب: #خانواده_تیبو
نویسنده: #روژه_مارتین_دوگار
مترجم: ابولحسن نجفی
ناشر: نیلوفر
رمان بزرگ «خانواده تیبو» مشتمل بر هشت کتاب است که ترجمه فارسی آن در چهار مجلد چاپ شدهاست.
نویسنده فرانسوی کتاب «روژه مارتین دوگار»، که خود در دوران دو جنگ بزرگ جهانی در اروپا زندگیکردهاست در این رمان با زیرکی بهکاوش روانشناختی و جامعهشناختی جنگ پرداختهاست.
رمان از درون یک خانواده شروع میشود و ابتدای رمان هم از یک اتفاق کوچک آغاز میشود. «ژاک» پسر کوچک آقای تیبو در یک «دفترچه خاکستری» اشعار عاشقانهاش را مینویسد و این دفترچه شعر در مدرسه غوغا بهپامیکند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل معرفی کتاب، لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا بخوانید
نام کتاب: #خانواده_تیبو
نویسنده: #روژه_مارتین_دوگار
مترجم: ابولحسن نجفی
ناشر: نیلوفر
رمان بزرگ «خانواده تیبو» مشتمل بر هشت کتاب است که ترجمه فارسی آن در چهار مجلد چاپ شدهاست.
نویسنده فرانسوی کتاب «روژه مارتین دوگار»، که خود در دوران دو جنگ بزرگ جهانی در اروپا زندگیکردهاست در این رمان با زیرکی بهکاوش روانشناختی و جامعهشناختی جنگ پرداختهاست.
رمان از درون یک خانواده شروع میشود و ابتدای رمان هم از یک اتفاق کوچک آغاز میشود. «ژاک» پسر کوچک آقای تیبو در یک «دفترچه خاکستری» اشعار عاشقانهاش را مینویسد و این دفترچه شعر در مدرسه غوغا بهپامیکند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل معرفی کتاب، لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا بخوانید