دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.3K subscribers
1.9K photos
113 videos
176 files
3.39K links
Download Telegram
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#یادداشت_های_پریشانی

- الایام الحالیه (الخالیه)
- مختصری در هیولی و زبان و برج بابل و انتخابات

در سرزمینی پا بر زمین گذاشتم که قدمتش هم‌پای تاریخ بود. سرزمینی که مردمش تا قامت راست‌کردند و سربرآوردند و چشم گشودند بر جهان، چشمشان به آسمان بود. هرچند دوکرانه‌ی این دیار را اغلب #تیگره و #جیحون مشخص می‌کرد اما امید به آب و آفتاب، سر مردم این سرزمین را رو به آسمان نگه داشت تا با «خدا» جهانشان را معنا دهند. خدایی که در قامت انسان پا به جهان نهاده بود تا خویش و کرانه‌های بی‌کران خویش را دریابد. این است که هدف انسان ایرانی «معرفت» نام گرفت.
آن خدا روزگاری «مهر» نام گرفت روزگاری «مزدااهورا»، روزگاری «پدر عظمت» و... روزگاری «الله» که نور السموات و الارض بود..
از منظر من انسان این دیار، که خود آمیزه‌ای بود از تمام خاک‌های جهان، تلاش کرد این تهی را این خلأ را پرکند او در این تلاش بیابان را «قنات» کرد و کویر را کاریز و در همیشه‌اش دنبال معنا، و معنایش نور، چرا که هنوز هم «به‌سوی چراغ» سوگند می‌خورد و عزیزترین کسش را نوردیده‌ می‌خواند و آب را همه چیز می‌داند و به ویژه روشنایی..
این مقدمه مال گذشته بود. اما پس از سال‌ها سال که افتان و خیزان و پای‌کشان رسید به جهان نو، جهان خویش و مناسبات جهان خویش را به هیچ‌رو هم‌ساز جهان پیش‌رو نمی‌دید.
به گمانم در این رویارویی بود که شکل پیشین فرو ریخت و ما دچار فروپاشی شدیم چرا که هرکس راهی برگزید و البته راه خویش را به سبب آن ژنتیک تاریخی، حق دید تا رسیدیم به ایامی که من بارها ازش به هیولا (خائوس) تعبیر کرده‌ام.
این سال‌ها آن‌چه پیش روی من است از ایران همان هیولا است. ماده‌ی بی‌صورتی که همه‌چیز درش هست اما چون بسیار آشفته و درهم است بی شکل است و چیزی که بی شکل است طبیعتن از وجودی برتر محروم است.
این اتفاق اما از دل خود این تاریخ برآمد و کوچک و بزرگ به قدر سهم خویش، در پیدایش این بی‌شکلی هولناک سهیم بودند به‌ویژه صاحبان امکانات، از عالمان بگیر و توانگران تا صاحب منصبان و قدرت‌مندان..
اما ضربه‌ی بزرگ، آن‌زمان به آن شکل پیشین خورد که محوری ترین معنای انسان ایرانی به چالش کشیده‌شد.
باری در سرزمینی که ناتاریخ و تاریخش را به نام خدا زده بود گروهی صاحب حضور پررنگ شدند که معنای خدا را دگرگون کردند. وقتی ستاره‌ی مرکزی یک کهکشان دچار تغییر می‌شود معلوم است که کوچکترین ذرات این منظومه نیز گرفتار استحاله‌ی معنایی خواهندشد.
نگاهی به اسم‌های بی‌مسمی بیندازید که از قضا جوکش هم قدیمی است که؛ در این دیار کچل را زلفعلی می‌نامند و کور را چراغعلی و غدار را یار وفادار. هتاک را به پرده‌داری گمارده‌اند و شیطان رجیم را رحمان رحیم میدانند.
به گمان من تقریبن تمام واژه‌گان جاری و ساری در زبان/جهان ما ایرانیان بی‌شکل شده‌اند این است که حرف زدن و درست حرف زدن در این ایام به‌راستی محال می‌نماید
من تجلی اصلی آن خائوس را بیشتر از هرجا در زبان ایرانیان می‌یابم که بنا به نظرم همه چیز یک شخص یا ملت یا انسان است.
هر واژه‌ای را که دوست دارید بنویسید و به آن بیندیشید؛ مقدس، آزادی، عدالت،انتخابات، عشق، دکتر، شهید، دوست، والد، انقلابی و...
کدام واژه است که شکیل باشد و این شکل مورد پذیرش همه باشد و برسرس به وحدت رسیده‌‌باشند؟
احوال این سال‌های من همچون سازنده‌گان برج بابل است که تلاش می‌کردند به سرزمین خدایان راه‌یابند و ..‌ خدایان برای جلوگیری از این کار فقط یک کار کردند. صبح یک روز که مردمان برخاستند برای ادامه‌ی کار هرکس برای خود زبانی داشت.همه دچار بَلبَله شده بودند و چون هیچکس حرف دیگری را نمی‌فهمید بنابراین هرکس راه مسیری را پیش گرفت و آن انسجام شکیل از هم فروپاشید.
البته این سرزمین پیشتر نیز اسیر چنین حالی شده است.
اگر فردوسی و بزرگ‌مردان پیش از او تمام تلاششان برای نجات زبان گذاشتند می‌دانستند نجات زبان نجات انسان/جهان است.
شرح این حال بسیار مفصل است و شواهد را باید تشریح کرد اما در هیولی بودن این ایام مرا شکی نیست اما ایمانم به بزرگان این سرزمین بیشتر است.
کسانی که در گوشه و کنار این دیار مشغول نجات زبان/جهان انسان ایرانی هستند و سرانجام خواهند توانست از این ماده‌ی خام درهم پیکره‌ای به غایت زیبا بسازند..

#محسن_یارمحمدی ۳۰خرداد ۱۴۰۳

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹