#معرفی_کتاب
نام کتاب: #سوفیا_پتروونا
نویسنده: لیدیا چوکوفسکایا (1996 - 1907)
مترجم: خشایار دیهیمی
ناشر: نشر ماهی - 1394
* * *
رمان سوفیا پتروونا در زمستان 1940 - 1939 در شهر لنینگراد (سن پترزبورگ) نوشته شده است ولی اولین بار در 1962 چاپ شده است. این که بیش از بیست سال بین نوشته شدن و چاپ شدن این داستان فاصله افتاده است به این دلیل بوده که داستان راجع به چگونگی به قدرت رسیدن "ژوزف #استالین" رهبر مستبد و تمامیت خواه اتحاد جماهیر #شوروی است و طبعا در دورانی که استالین بر سر قدرت بود امکان چاپ این کتاب فراهم نبوده است.
پس از مرگ استالین جانشین او #خروشچف در کنگره بیستم حزب کمونیست به افشای جنایات استالین پرداخت.
افشاگری خروشچف باعث شد مدت کوتاهی فضای باز سیاسی در اتحاد جماهیر شوروی ایجاد شود و چاپ این کتاب در آن دوره صورت گرفت.
هنگامی که ولادیمیر #لنین رهبر بالشویک ها (که با زیرکی انقلاب 1917 روسیه را تصاحب کرد) دچار سکته مغزی شد ژوزف استالین که همچون سلف خود لنین در تصاحب قدرت هوشمندی خاصی داشت در تبانی با "بریا" رئیس سازمان امنیتی شوروی طرح ویژه ای برای از میان بردن رقبا و مخالفانش طراحی کرد.
ابتدا یکی از رقبای استالین توسط سازمان امنیت شوروی ترور می شد، بلافاصله این ترور به توطئه خرابکاران و براندازان نسبت داده می شد، سپس چندتن دیگر از رقبای استالین توسط سازمان امنیت دستگیر می شدند و زیر فشار و شکنجه اعتراف می کردند که آنها طرح ترور "رفیق شهید" را طراحی و اجرا کرده اند و علاوه بر آن آنها در مرحله بعدی طرح ترور "رفیق استالین" را نیز چیده بودند که دستگیری اجازه اجرای آن را نداده است!
به این ترتیب استالین یکی از رقبای اصلی را با ترور و چندتن دیگر را با دستگیری، شکنجه و سپس اعدام به جرم ترور و براندازی از صحنه خارج می کرد و خود نیز در افکار عمومی محبوبیت بیشتری پیدا می کرد چرا که قرار بر این بوده که او هم به "رفیق شهید" بپیوندد اما هوشیاری سازمان امنیت، ملت را از این فقدان بزرگ نجات داده است!
مرحله بعدی طرح استالین، موج دستگیری نخبگان بود. هر کس بیم آن می رفت که راجع به طرح تصاحب قدرت استالین افشاگری نماید پیشاپیش دستگیر می شد. کماکان همه دستگیرشدگان به عضویت در شبکه خرابکاری و براندازی اعتراف می کردند و به سیبری تبعید می شدند. اغلب این تبعید شدگان در شرایط سخت اردوگاههای کار اجباری جان می سپردند. حتی خانواده دستگیرشدگان نیز مشمول کوچ اجباری و تبعید می شدند تا خاطره دستگیرشدگان نیز از ذهن ها پاک شود!
کتاب سوفیا پتروونا داستانی است راجع به همین دوران اختناق اتحاد جماهیر شوروی سابق. اگر تمایل دارید خارج از قالب داستانی به مرور تاریخی این دوران شوروی بپردازید کتاب "از لنین تا پوتین" نوشته شادروان محمود طلوعی خبرنگار ایرانی را بخوانید.
جنون قدرت ژوزف استالین باعث شد هزاران نفر از مردم شوروی گرفتار اعدام، شکنجه، زندان و تبعید شوند، علاوه بر آن که میلیون ها نفر از مردم شوروی روز به روز گرسنه تر و فقیرتر می شدند تا ماشین عظیم تسلیحاتی شوروی فربه تر شود و شوروی تبدیل به یک ابرقدرت نظامی شود. اتحاد استالین با #هیتلر برای تقسیم کشور لهستان بین آلمان #نازی و اتحاد جماهیر شوروی باعث شعله ور شدن جنون توسعه طلبی هیتلر شد و آتش جنگ جهانی دوم را افروخت، آتشی که چند سال بعد دامان مردم اتحاد جماهیر شوروی را هم گرفت.
این چنین شد که نبوغ جنون آمیز استالین و البته همکاری تیمی از نوابغ خود فروخته با او، باعث چند دهه زجر و درد و رنج میلیون ها انسان شد. علاوه بر این، استالین آرمان #سوسیالیسم را نیز بدنام و لکه دار کرد و باعث شد نام سوسیالیسم یادآور استالینیزم، توتالیتاریسم، کا.گ.ب و سرانجام فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی باشد. بر این اساس می توان گفت استالین، برخلاف ادعایش بزرگ ترین کمک را به اردوگاه فاشیسم (فرانکو - هیتلر - موسولینی) ارائه داد و پس از آن نیز بزرگترین حیثیت را برای اردوگاه #کاپیتالیسم (سرمایه سالاری) فراهم آورد.
کتاب سوفیا پتروونا ما را با رنج و درد مردم عادی در دوران استبداد استالین آشنا می کند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
نام کتاب: #سوفیا_پتروونا
نویسنده: لیدیا چوکوفسکایا (1996 - 1907)
مترجم: خشایار دیهیمی
ناشر: نشر ماهی - 1394
* * *
رمان سوفیا پتروونا در زمستان 1940 - 1939 در شهر لنینگراد (سن پترزبورگ) نوشته شده است ولی اولین بار در 1962 چاپ شده است. این که بیش از بیست سال بین نوشته شدن و چاپ شدن این داستان فاصله افتاده است به این دلیل بوده که داستان راجع به چگونگی به قدرت رسیدن "ژوزف #استالین" رهبر مستبد و تمامیت خواه اتحاد جماهیر #شوروی است و طبعا در دورانی که استالین بر سر قدرت بود امکان چاپ این کتاب فراهم نبوده است.
پس از مرگ استالین جانشین او #خروشچف در کنگره بیستم حزب کمونیست به افشای جنایات استالین پرداخت.
افشاگری خروشچف باعث شد مدت کوتاهی فضای باز سیاسی در اتحاد جماهیر شوروی ایجاد شود و چاپ این کتاب در آن دوره صورت گرفت.
هنگامی که ولادیمیر #لنین رهبر بالشویک ها (که با زیرکی انقلاب 1917 روسیه را تصاحب کرد) دچار سکته مغزی شد ژوزف استالین که همچون سلف خود لنین در تصاحب قدرت هوشمندی خاصی داشت در تبانی با "بریا" رئیس سازمان امنیتی شوروی طرح ویژه ای برای از میان بردن رقبا و مخالفانش طراحی کرد.
ابتدا یکی از رقبای استالین توسط سازمان امنیت شوروی ترور می شد، بلافاصله این ترور به توطئه خرابکاران و براندازان نسبت داده می شد، سپس چندتن دیگر از رقبای استالین توسط سازمان امنیت دستگیر می شدند و زیر فشار و شکنجه اعتراف می کردند که آنها طرح ترور "رفیق شهید" را طراحی و اجرا کرده اند و علاوه بر آن آنها در مرحله بعدی طرح ترور "رفیق استالین" را نیز چیده بودند که دستگیری اجازه اجرای آن را نداده است!
به این ترتیب استالین یکی از رقبای اصلی را با ترور و چندتن دیگر را با دستگیری، شکنجه و سپس اعدام به جرم ترور و براندازی از صحنه خارج می کرد و خود نیز در افکار عمومی محبوبیت بیشتری پیدا می کرد چرا که قرار بر این بوده که او هم به "رفیق شهید" بپیوندد اما هوشیاری سازمان امنیت، ملت را از این فقدان بزرگ نجات داده است!
مرحله بعدی طرح استالین، موج دستگیری نخبگان بود. هر کس بیم آن می رفت که راجع به طرح تصاحب قدرت استالین افشاگری نماید پیشاپیش دستگیر می شد. کماکان همه دستگیرشدگان به عضویت در شبکه خرابکاری و براندازی اعتراف می کردند و به سیبری تبعید می شدند. اغلب این تبعید شدگان در شرایط سخت اردوگاههای کار اجباری جان می سپردند. حتی خانواده دستگیرشدگان نیز مشمول کوچ اجباری و تبعید می شدند تا خاطره دستگیرشدگان نیز از ذهن ها پاک شود!
کتاب سوفیا پتروونا داستانی است راجع به همین دوران اختناق اتحاد جماهیر شوروی سابق. اگر تمایل دارید خارج از قالب داستانی به مرور تاریخی این دوران شوروی بپردازید کتاب "از لنین تا پوتین" نوشته شادروان محمود طلوعی خبرنگار ایرانی را بخوانید.
جنون قدرت ژوزف استالین باعث شد هزاران نفر از مردم شوروی گرفتار اعدام، شکنجه، زندان و تبعید شوند، علاوه بر آن که میلیون ها نفر از مردم شوروی روز به روز گرسنه تر و فقیرتر می شدند تا ماشین عظیم تسلیحاتی شوروی فربه تر شود و شوروی تبدیل به یک ابرقدرت نظامی شود. اتحاد استالین با #هیتلر برای تقسیم کشور لهستان بین آلمان #نازی و اتحاد جماهیر شوروی باعث شعله ور شدن جنون توسعه طلبی هیتلر شد و آتش جنگ جهانی دوم را افروخت، آتشی که چند سال بعد دامان مردم اتحاد جماهیر شوروی را هم گرفت.
این چنین شد که نبوغ جنون آمیز استالین و البته همکاری تیمی از نوابغ خود فروخته با او، باعث چند دهه زجر و درد و رنج میلیون ها انسان شد. علاوه بر این، استالین آرمان #سوسیالیسم را نیز بدنام و لکه دار کرد و باعث شد نام سوسیالیسم یادآور استالینیزم، توتالیتاریسم، کا.گ.ب و سرانجام فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی باشد. بر این اساس می توان گفت استالین، برخلاف ادعایش بزرگ ترین کمک را به اردوگاه فاشیسم (فرانکو - هیتلر - موسولینی) ارائه داد و پس از آن نیز بزرگترین حیثیت را برای اردوگاه #کاپیتالیسم (سرمایه سالاری) فراهم آورد.
کتاب سوفیا پتروونا ما را با رنج و درد مردم عادی در دوران استبداد استالین آشنا می کند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
#مقاله
#دیستوپیای_سرمایه_داری
در تابستان 1989 مقاله ای با عنوان "پایان تاریخ؟" در نشریه "نشنال اینترست" به چاپ رسید. نویسنده آن "فرانسیس فوکویاما" اعلام کرد که #لیبرالیسم ، #کمونیسم را شکست داده است و دوران جدیدی آغاز شده است که با محوریت _حقوق_بشر ، نظام سیاسی #لیبرال_دموکراسی و نظام اقتصادی #کاپیتالیسم تعریف میشود.
یک سال بعد، زمانی که کتاب "پایان تاریخ و آخرین انسان" از همین نویسنده به چاپ رسید علامت سئوال از عنوان آن حذف شده بود! فوکویاما (دکترای افتصاد سیاسی و آمریکایی ژاپنی تبار) با اشاره به نظریه #هگل ، در این کتاب کوشید تا آن چه را که پس از فروپاشی دیوار برلین رخ میداد به مثابه فرا رسیدن پایان تاریخ توصیف کند.
دیدگاه فرانسیس فوکویاما که مورد استقبال "نومحافظه کاران" قرار گرفت سخن از "پایان ایدئولوژی" می گفت، ایدئولوژی هایی که به دنبال ساختن یک "آرمان شهر" و خلق یک "انسان نو" هستند.
دیدگاه فوکویاما این بود که همین جامعه موجود لیبرال دموکراسی (فرهنگ و تمدن سرمایه داری غربی) همان آرمان شهری است که در انتظار آن بودیم و این انسان، آخرین انسان است و هر حرکتی از این نقطه ما را نه به سوی آرمان شهر (اتوپیا)، بلکه به سوی جهنم زمینی (دیس توپیا) خواهد برد!
یک دهه پس از کتاب فوکویاما، "توماس پیکتی" اقتصاد دان فرانسوی، کتاب "سرمایه در قرن بیست و یکم" را نوشت. #پیکتی با ارائه آماری از تبعیض و نابرابری در جهان نشان داد که جهانی که "کاپیتالیسم" با شعار "لیبرال دموکراسی" خلق کرده است همان "دیس توپیایی" است که ما را از آن ترسانده اند!
"پیکتی" که برخی او را #مارکس دوم نامیده اند ثابت کرده است که افزایش این شکاف طبقاتی موجودیت نهادهای دموکراتیک را به شدت به مخاطره می افکند و همان طور که سال های سال مارکسیست ها می گفتند "لیبرال دموکراسی" یک پارادوکس است، یعنی در لیبرالیسم سرمایه داری امکان تحقق دموکراسی وجود ندارد.
از دیدگاه "توماس پیکتی" هرگاه نرخ سود سرمایه از رشد اقتصادی کشوری بالاتر برود نابرابری افزایش می یابد و این افزایش نابرابری باعث افزایش بی ثباتی، ناامنی، جنگ و تزلزل #دموکراسی خواهد شد. "پیکتی" دو راهکار برای پیشگیری و درمان این خطر پیشنهاد میکند: اولی وضع "مالیات بر ثروت" و دومی وضع "مالیات بین المللی" برای جلوگیری از فرارهای مالیاتی شرکت های عظیم چند ملیتی است.
به عقیده من، در کشور ما که نابرابری به شدت در حال افزایش است توجه به هشدارهای "توماس پیکتی" ضروری است.
کتاب "سرمایه در قرن بیست و یکم" با ترجمه علی صباغی و محمدرضا فرهادی پور توسط "نشر آمه" منتشر شده است. انتشارات" نقد فرهنگ" هم همین کتاب را با ترجمه "اصلان قودجانی" منتشر نموده است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#دیستوپیای_سرمایه_داری
در تابستان 1989 مقاله ای با عنوان "پایان تاریخ؟" در نشریه "نشنال اینترست" به چاپ رسید. نویسنده آن "فرانسیس فوکویاما" اعلام کرد که #لیبرالیسم ، #کمونیسم را شکست داده است و دوران جدیدی آغاز شده است که با محوریت _حقوق_بشر ، نظام سیاسی #لیبرال_دموکراسی و نظام اقتصادی #کاپیتالیسم تعریف میشود.
یک سال بعد، زمانی که کتاب "پایان تاریخ و آخرین انسان" از همین نویسنده به چاپ رسید علامت سئوال از عنوان آن حذف شده بود! فوکویاما (دکترای افتصاد سیاسی و آمریکایی ژاپنی تبار) با اشاره به نظریه #هگل ، در این کتاب کوشید تا آن چه را که پس از فروپاشی دیوار برلین رخ میداد به مثابه فرا رسیدن پایان تاریخ توصیف کند.
دیدگاه فرانسیس فوکویاما که مورد استقبال "نومحافظه کاران" قرار گرفت سخن از "پایان ایدئولوژی" می گفت، ایدئولوژی هایی که به دنبال ساختن یک "آرمان شهر" و خلق یک "انسان نو" هستند.
دیدگاه فوکویاما این بود که همین جامعه موجود لیبرال دموکراسی (فرهنگ و تمدن سرمایه داری غربی) همان آرمان شهری است که در انتظار آن بودیم و این انسان، آخرین انسان است و هر حرکتی از این نقطه ما را نه به سوی آرمان شهر (اتوپیا)، بلکه به سوی جهنم زمینی (دیس توپیا) خواهد برد!
یک دهه پس از کتاب فوکویاما، "توماس پیکتی" اقتصاد دان فرانسوی، کتاب "سرمایه در قرن بیست و یکم" را نوشت. #پیکتی با ارائه آماری از تبعیض و نابرابری در جهان نشان داد که جهانی که "کاپیتالیسم" با شعار "لیبرال دموکراسی" خلق کرده است همان "دیس توپیایی" است که ما را از آن ترسانده اند!
"پیکتی" که برخی او را #مارکس دوم نامیده اند ثابت کرده است که افزایش این شکاف طبقاتی موجودیت نهادهای دموکراتیک را به شدت به مخاطره می افکند و همان طور که سال های سال مارکسیست ها می گفتند "لیبرال دموکراسی" یک پارادوکس است، یعنی در لیبرالیسم سرمایه داری امکان تحقق دموکراسی وجود ندارد.
از دیدگاه "توماس پیکتی" هرگاه نرخ سود سرمایه از رشد اقتصادی کشوری بالاتر برود نابرابری افزایش می یابد و این افزایش نابرابری باعث افزایش بی ثباتی، ناامنی، جنگ و تزلزل #دموکراسی خواهد شد. "پیکتی" دو راهکار برای پیشگیری و درمان این خطر پیشنهاد میکند: اولی وضع "مالیات بر ثروت" و دومی وضع "مالیات بین المللی" برای جلوگیری از فرارهای مالیاتی شرکت های عظیم چند ملیتی است.
به عقیده من، در کشور ما که نابرابری به شدت در حال افزایش است توجه به هشدارهای "توماس پیکتی" ضروری است.
کتاب "سرمایه در قرن بیست و یکم" با ترجمه علی صباغی و محمدرضا فرهادی پور توسط "نشر آمه" منتشر شده است. انتشارات" نقد فرهنگ" هم همین کتاب را با ترجمه "اصلان قودجانی" منتشر نموده است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
#مقاله
#من_امیدوارم
۱- اگر همچون #توماس_هابز فیلسوف قرن هفدهم بریتانیایی بپذیریم که انسان ها ذاتا خشن، خودخواه و حریص هستند آنگاه وضعیت موجود در جامعه بشری اجتناب ناپذیر و غیر قابل اصلاح به نظر می رسد. هابز در کتاب #هیولا (Leviathan) که در سال ۱۶۵۱ نوشت ادعا کرد که "انسان، گرگ انسان است" (Homo homini lupus) پس اساسا قرار است انسان ها به دست انسان های قوی تر خورده شوند، پس این که نود درصد ثروت و امکانات جهان در اختیار ده درصد از مردمان است امری است"طبیعی" .
۲- اگر همچون #هربرت_اسپنسر پژوهشگر قرن نوزدهم بریتانیایی معتقد به #داروینیسم_اجتماعی باشیم آنگاه وضعیت تبعیض آمیز و فاجعه بار جهان نه تنها طبیعی است که حتی "مطلوب" است؛ زیرا که از نظر اسپنسر، انسان ها در جامعه مانند سایر حیوانات در محیط طبیعی شان برای بقا تقلا می کنند و فقط قوی ترین، سالم ترین و باهوش ترین آنها زنده می مانند؛ پس اگر بگذاریم #تنازع_بقا به شکل کاملا آزاد عمل کند، انسان ها به کمال نزدیک خواهند شد؛ یعنی آینده جامعه انسانی شهروندانی سالم تر، قوی تر و باهوش تر خواهد داشت، مشروط بر این که "آئین هایی" همچون دموکراسی، عدالت اجتماعی و حقوق بشر دست و پای "تنازع بقا" را نبندند!
۳- شرایط واقعی جهان نشان می دهد که #کاپیتالیسم که بنیان فلسفی خود را بر "طبیعی بودن" و "مطلوب بودن" تبعیض استوار ساخته است نه تنها چشم انداز کمال برای جامعه انسانی را به همراه نیاورده است که آینده بقای حیات در کره زمین را با خطر مواجه ساخته است. آلاینده های محیط زیست، گرم شدن کره زمین و سایه سنگین سلاح های هسته ای انباشته شده در جهان حتی چشم انداز بقا را مخدوش کرده اند چه رسد به چشم انداز کمال!
نظام حکومتی کشورهایی که عظیم ترین سازمان های کاپیتالیستی جهان را دارند، همچون چین و آمریکا، مهم ترین سهم را در فرایند گرمایش زمین دارند و بیشترین خطر را برای آینده حیات ایجاد می کنند.
۴- ریچارد #ویلکینسون و کیت #پیکت در کتاب #تاوان_نابرابری با محاسبات دقیق آماری نشان داده اند که کاپیتالیسم نه تنها آینده حیات را در معرض خطر قرار می دهد بلکه کیفیت زندگی امروز تک تک ما را نیز پایین می آورد. این کتاب با ترجمه سارا افراز توسط نشر میم منتشر شده است.
۵- پیش از این نیز در مقالات #دیستوپیای_سرمایه_داری، #فتیشیسم_سرمایه_سالاری و #آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است؟ شرح داده ام که چرا #سوسیال_دموکراسی را نظام مطلوب اجتماعی می دانم (این مقالات در سایت من موجودند) اما کتاب "تاوان نابرابری" با داده های دقیق میدانی و تحلیل دقیق آماری ادعای مرا به اثبات رسانده است. در مقاله #آزادی_و_تاریخ نیز به ساز و کارهای حرکت به سوی "سوسیال دموکراسی" چه در سطح ملی و چه در سطح بین المللی پرداخته ام.
۶- قبول دارم که آرمان #سوسیالیسم مبتنی بر یک امید است: امید به این که انسان جانب خیر را خواهد گرفت! من به انسان امیدوارم!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#من_امیدوارم
۱- اگر همچون #توماس_هابز فیلسوف قرن هفدهم بریتانیایی بپذیریم که انسان ها ذاتا خشن، خودخواه و حریص هستند آنگاه وضعیت موجود در جامعه بشری اجتناب ناپذیر و غیر قابل اصلاح به نظر می رسد. هابز در کتاب #هیولا (Leviathan) که در سال ۱۶۵۱ نوشت ادعا کرد که "انسان، گرگ انسان است" (Homo homini lupus) پس اساسا قرار است انسان ها به دست انسان های قوی تر خورده شوند، پس این که نود درصد ثروت و امکانات جهان در اختیار ده درصد از مردمان است امری است"طبیعی" .
۲- اگر همچون #هربرت_اسپنسر پژوهشگر قرن نوزدهم بریتانیایی معتقد به #داروینیسم_اجتماعی باشیم آنگاه وضعیت تبعیض آمیز و فاجعه بار جهان نه تنها طبیعی است که حتی "مطلوب" است؛ زیرا که از نظر اسپنسر، انسان ها در جامعه مانند سایر حیوانات در محیط طبیعی شان برای بقا تقلا می کنند و فقط قوی ترین، سالم ترین و باهوش ترین آنها زنده می مانند؛ پس اگر بگذاریم #تنازع_بقا به شکل کاملا آزاد عمل کند، انسان ها به کمال نزدیک خواهند شد؛ یعنی آینده جامعه انسانی شهروندانی سالم تر، قوی تر و باهوش تر خواهد داشت، مشروط بر این که "آئین هایی" همچون دموکراسی، عدالت اجتماعی و حقوق بشر دست و پای "تنازع بقا" را نبندند!
۳- شرایط واقعی جهان نشان می دهد که #کاپیتالیسم که بنیان فلسفی خود را بر "طبیعی بودن" و "مطلوب بودن" تبعیض استوار ساخته است نه تنها چشم انداز کمال برای جامعه انسانی را به همراه نیاورده است که آینده بقای حیات در کره زمین را با خطر مواجه ساخته است. آلاینده های محیط زیست، گرم شدن کره زمین و سایه سنگین سلاح های هسته ای انباشته شده در جهان حتی چشم انداز بقا را مخدوش کرده اند چه رسد به چشم انداز کمال!
نظام حکومتی کشورهایی که عظیم ترین سازمان های کاپیتالیستی جهان را دارند، همچون چین و آمریکا، مهم ترین سهم را در فرایند گرمایش زمین دارند و بیشترین خطر را برای آینده حیات ایجاد می کنند.
۴- ریچارد #ویلکینسون و کیت #پیکت در کتاب #تاوان_نابرابری با محاسبات دقیق آماری نشان داده اند که کاپیتالیسم نه تنها آینده حیات را در معرض خطر قرار می دهد بلکه کیفیت زندگی امروز تک تک ما را نیز پایین می آورد. این کتاب با ترجمه سارا افراز توسط نشر میم منتشر شده است.
۵- پیش از این نیز در مقالات #دیستوپیای_سرمایه_داری، #فتیشیسم_سرمایه_سالاری و #آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است؟ شرح داده ام که چرا #سوسیال_دموکراسی را نظام مطلوب اجتماعی می دانم (این مقالات در سایت من موجودند) اما کتاب "تاوان نابرابری" با داده های دقیق میدانی و تحلیل دقیق آماری ادعای مرا به اثبات رسانده است. در مقاله #آزادی_و_تاریخ نیز به ساز و کارهای حرکت به سوی "سوسیال دموکراسی" چه در سطح ملی و چه در سطح بین المللی پرداخته ام.
۶- قبول دارم که آرمان #سوسیالیسم مبتنی بر یک امید است: امید به این که انسان جانب خیر را خواهد گرفت! من به انسان امیدوارم!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#دیستوپیای_سرمایهداری
✍#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
در تابستان 1989 مقاله ای با عنوان "پایان تاریخ؟" در نشریه "نشنال اینترست" به چاپ رسید. نویسنده آن "فرانسیس فوکویاما" اعلام کرد که #لیبرالیسم، #کمونیسم را شکست داده است و دوران جدیدی آغاز شده است که با محوریت "حقوق بشر" ، نظام سیاسی "لیبرال دموکراسی" و نظام اقتصادی #کاپیتالیسم تعریف می شود.
یک سال بعد، زمانی که کتاب "پایان تاریخ و آخرین انسان" از همین نویسنده به چاپ رسید علامت سئوال از عنوان آن حذف شده بود! فوکویاما (دکترای افتصاد سیاسی و آمریکایی ژاپنی تبار) با اشاره به نظریه #هگل، در این کتاب کوشید تا آنچه را که پس از فروپاشی دیوار برلین رخ میداد به مثابه فرارسیدن پایان تاریخ توصیف کند.
دیدگاه فرانسیس فوکویاما که مورد استقبال "نومحافظه کاران" قرار گرفت سخن از "پایان ایدئولوژی" می گفت، ایدئولوژی هایی که به دنبال ساختن یک "آرمانشهر" و خلق یک "انسان نو" هستند.
دیدگاه فوکویاما این بود که همین جامعه موجود لیبرال دموکراسی (فرهنگ و تمدن سرمایه داری غربی) همان آرمانشهری است که در انتظار آن بودیم و این انسان، آخرین انسان است و هر حرکتی از این نقطه ما را نه به سوی آرمانشهر (اتوپیا) ، بلکه به سوی جهنم زمینی (دیس توپیا) خواهد برد!
یک دهه پس از کتاب فوکویاما، "توماس پیکتی" اقتصاددان فرانسوی، کتاب "سرمایه در قرن بیست و یکم" را نوشت. "پیکتی" با ارائه آماری از تبعیض و نابرابری در جهان نشان داد که جهانی که "کاپیتالیسم" با شعار "لیبرال دموکراسی" خلق کرده است همان "دیس توپیایی" است که ما را از آن ترسانده اند!
"پیکتی" که برخی او را مارکس دوم نامیده اند ثابت کرده است که افزایش این شکاف طبقاتی موجودیت نهادهای دموکراتیک را به شدت به مخاطره می افکند و همانطور که سالهای سال مارکسیست ها می گفتند "لیبرال دموکراسی" یک پارادوکس است، یعنی در لیبرالیسم سرمایه داری امکان تحقق دموکراسی وجود ندارد.
از دیدگاه "توماس پیکتی" هرگاه نرخ سود سرمایه از رشد اقتصادی کشوری بالاتر برود نابرابری افزایش می یابد و این افزایش نابرابری باعث افزایش بی ثباتی، ناامنی، جنگ و تزلزل دموکراسی خواهد شد. "پیکتی" دو راهکار برای پیشگیری و درمان این خطر پیشنهاد میکند: اولی وضع "مالیات بر ثروت" و دومی وضع "مالیات بین المللی" برای جلوگیری از فرارهای مالیاتی شرکت های عظیم چند ملیتی است.
به عقیده من، در کشور ما که نابرابری به شدت در حال افزایش است توجه به هشدارهای "توماس پیکتی" ضروری است.
کتاب "سرمایه در قرن بیست و یکم" با ترجمه علی صباغی و محمدرضا فرهادی پور توسط "نشر آمه" منتشر شده است. انتشارات" نقد فرهنگ" هم همین کتاب را با ترجمه "اصلان قودجانی" منتشر نموده است.
@drsargolzaei
#دیستوپیای_سرمایهداری
✍#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
در تابستان 1989 مقاله ای با عنوان "پایان تاریخ؟" در نشریه "نشنال اینترست" به چاپ رسید. نویسنده آن "فرانسیس فوکویاما" اعلام کرد که #لیبرالیسم، #کمونیسم را شکست داده است و دوران جدیدی آغاز شده است که با محوریت "حقوق بشر" ، نظام سیاسی "لیبرال دموکراسی" و نظام اقتصادی #کاپیتالیسم تعریف می شود.
یک سال بعد، زمانی که کتاب "پایان تاریخ و آخرین انسان" از همین نویسنده به چاپ رسید علامت سئوال از عنوان آن حذف شده بود! فوکویاما (دکترای افتصاد سیاسی و آمریکایی ژاپنی تبار) با اشاره به نظریه #هگل، در این کتاب کوشید تا آنچه را که پس از فروپاشی دیوار برلین رخ میداد به مثابه فرارسیدن پایان تاریخ توصیف کند.
دیدگاه فرانسیس فوکویاما که مورد استقبال "نومحافظه کاران" قرار گرفت سخن از "پایان ایدئولوژی" می گفت، ایدئولوژی هایی که به دنبال ساختن یک "آرمانشهر" و خلق یک "انسان نو" هستند.
دیدگاه فوکویاما این بود که همین جامعه موجود لیبرال دموکراسی (فرهنگ و تمدن سرمایه داری غربی) همان آرمانشهری است که در انتظار آن بودیم و این انسان، آخرین انسان است و هر حرکتی از این نقطه ما را نه به سوی آرمانشهر (اتوپیا) ، بلکه به سوی جهنم زمینی (دیس توپیا) خواهد برد!
یک دهه پس از کتاب فوکویاما، "توماس پیکتی" اقتصاددان فرانسوی، کتاب "سرمایه در قرن بیست و یکم" را نوشت. "پیکتی" با ارائه آماری از تبعیض و نابرابری در جهان نشان داد که جهانی که "کاپیتالیسم" با شعار "لیبرال دموکراسی" خلق کرده است همان "دیس توپیایی" است که ما را از آن ترسانده اند!
"پیکتی" که برخی او را مارکس دوم نامیده اند ثابت کرده است که افزایش این شکاف طبقاتی موجودیت نهادهای دموکراتیک را به شدت به مخاطره می افکند و همانطور که سالهای سال مارکسیست ها می گفتند "لیبرال دموکراسی" یک پارادوکس است، یعنی در لیبرالیسم سرمایه داری امکان تحقق دموکراسی وجود ندارد.
از دیدگاه "توماس پیکتی" هرگاه نرخ سود سرمایه از رشد اقتصادی کشوری بالاتر برود نابرابری افزایش می یابد و این افزایش نابرابری باعث افزایش بی ثباتی، ناامنی، جنگ و تزلزل دموکراسی خواهد شد. "پیکتی" دو راهکار برای پیشگیری و درمان این خطر پیشنهاد میکند: اولی وضع "مالیات بر ثروت" و دومی وضع "مالیات بین المللی" برای جلوگیری از فرارهای مالیاتی شرکت های عظیم چند ملیتی است.
به عقیده من، در کشور ما که نابرابری به شدت در حال افزایش است توجه به هشدارهای "توماس پیکتی" ضروری است.
کتاب "سرمایه در قرن بیست و یکم" با ترجمه علی صباغی و محمدرضا فرهادی پور توسط "نشر آمه" منتشر شده است. انتشارات" نقد فرهنگ" هم همین کتاب را با ترجمه "اصلان قودجانی" منتشر نموده است.
@drsargolzaei