#حافظ_مولانا_آرکه_تایپ_ها
خلاصهٔ سخنرانی #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک در همایش مهر مولانا-قسمت اول
مؤسسهٔ سروش مولانا – بیستم مهرماه 1396
به نقل از روزنامهٔ اعتماد 22 مهرماه 1396
مفهوم #آركی_تايپ Archetype# از دو بخش «آركي» يعني باستاني و «تايپ» يعني سنخ و گونه تشكيل شده است. اين مفهوم بيش و پيش از هر كس با نام #كارل_گوستاو_يونگ، روانپزشك سوييسي گره خورده است و مراد از آن اين است كه انسانها در درون خودشان تمايلات ناخودآگاهي به سمت برخي جبرها دارند، يعني انسانها گمان ميكنند بسياري از امور را انتخاب ميكنند، اما اين انتخابها در چارچوبهاي محدودي صورت ميگيرد. بنابراين مراد از نگاه آركي تايپي آن است كه گويي جبرهايي مثل ذوات در عالم وجود دارد كه انسانها تنها ميتوانند تركيبهايي از اين ذوات اصلي را داشته باشند و اين نگاه با نگاه اگزيستانسيال كه بر تقدم وجود بر ماهيت مبتني است، متفاوت است. يونگ از ١٩٣٤ تا ١٩٣٩ يعني آغاز جنگ جهاني دوم به مدت ٥ سال در سمينارهاي هفتگي كتاب #چنين_گفت_زرتشت #نيچه و خود نيچه را تحليل ميكرد و به اين بهانه روانشناسي تحليلي خود را معرفي كرد. تقريرات اين جلسات قريب به ١٥٠٠ صفحه است كه در زمان حياتش ٥٠٠ صفحه از آن انتخاب و منتشر شد و خوشبختانه اين كتاب با ترجمه دکتر سپيده حبيب توسط نشر قطره منتشر شده است. يونگ در اين كتاب به جزوهاي كوچك از نيچه با نام «بصيرت ديونيزوسي به جهان» (١٨٧٠) ارجاع ميدهد كه الان بخشي از كتاب زايش تراژدي نيچه است. نيچه در اين جزوه سراغ ربالنوعهاي يونان باستان ميرود و ميگويد زندگي تعادلي ميان نگاه آپولوني و نگاه ديونيزوسي است. نگاه آپولوني زندگي را از بيرون به مثابه يك ابژه مينگرد، مثل نگاه علمي به پديدههاي جهان در حالي كه نگاه ديونيزوسي متفاوت از آن درگير شدن با پديدهها و تجربه آنهاست، يعني مرز ميان انسان و آنچه مشاهده ميكند، برداشته ميشود و معاشقه با جهان صورت ميگيرد. نيچه در اين جزوه با ارجاع به #شوپنهاور ميگويد زندگي گويي بندبازي و تعادلي ميان نگاه آپولوني و نگاه ديونيزوسي است. نگاه آپولوني واقعنگري و مواجهه علمي با جهان را ممكن ميكند، اما نگاه ديونيزوسي تجربه و همدلي با جهان را امكانپذير ميسازد و ادراكي پديدارشناختي و دروني از جهان پديد ميآورد. در روان درماني گاهي اين بندبازي و ايجاد تعادل ميان اين دو نگاه ضروري است.
نيچه معتقد است وقتي بيش از حد به جهان آپولوني و ابژكتيو بنگريم، به نيهيلسم دچار ميشويم، زيرا در مييابيم كه جهاني آشوبناك و ناشناختني در برابر ما است كه نميتوانيم با آن ارتباط برقرار كنيم و احساس تنهايي و غربت و وانهادگي ميكنيم، مثل نياي كه از نيستان جدا شده است. به نظر نيچه در چنين شرايط نيهيليستيك آپولوني، ديونيزوس به دو شكل به كمك انسان ميآيد؛ يا به شكل خلاقيت عارفانه يا به شكل خلاقيت هنرمندانه. يعني عارف يا هنرمند با اثر هنري معنايي را بر عالم بار ميكند و ميآفريند كه انسانهاي گرسنه سير ميشوند. نيچه البته تاكيد دارد كه پيش از آن بايد آپولون وجود داشته باشد، يعني اگر انسان قواعد و اصول زيباييشناختي را نداند، بصيرت ديونيزوسي نميتواند تبديل به محصول قابل استفاده شود، بنابراين، اين هر دو نگرش ضروري است كه بايد بندبازي ميان آنها صورت گيرد. از ديد نيچه انسان آوردگاه ميان آپولو و ديونيزوس است. هراكليتوس متفكر بزرگ پيشاسقراطي ٥٠٠ سال ق. م. به اهميت اين دو آركيتايپ به عنوان پسران زئوس اشاره كرده بود. در يونان باستان البته اين دو را به عنوان خدايگان ميشناختند و معتقد بودند اين دو را بايد با هم پرستيد، اما امروز ما آنها را كششهاي رواني (trend) ميناميم. يونانيان زمانهاي مشخصي از سال (حدود ٣ ماه) را به عبادت ديونيزوس كه رب النوع شراب و سرمستي است ميپرداختند و باقي سال را به عبادت آپولون ميپرداختند. #حافظ نيز گويي از اين داستان يونان باستان خبر داشته كه ميگويد:
نگويمت همه سال مي پرستي كن
سه ماه مي خور و نه ماه پارسا ميباش
در تناظر و تبادل ميان ديونيزوس و آپولون، عرفان آركيتايپ ديونيزوسي دارد. البته اشاره خواهد شد كه انواع عرفان و آركي تايپهاي عرفاني داريم و تفاوت حافظ و #مولانا از همين جا بر ميخيزد. همچنين لازم به ذكر است كه امپدوكلوس كه همزمان با هراكليتوس بود، اين دو آركيتايپ را به صورت دو كشش رواني يعني لوگوس (مشابه آپولون) و اروس (مشابه ديونيزوس) ميديد.
@drsargolzaei
خلاصهٔ سخنرانی #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک در همایش مهر مولانا-قسمت اول
مؤسسهٔ سروش مولانا – بیستم مهرماه 1396
به نقل از روزنامهٔ اعتماد 22 مهرماه 1396
مفهوم #آركی_تايپ Archetype# از دو بخش «آركي» يعني باستاني و «تايپ» يعني سنخ و گونه تشكيل شده است. اين مفهوم بيش و پيش از هر كس با نام #كارل_گوستاو_يونگ، روانپزشك سوييسي گره خورده است و مراد از آن اين است كه انسانها در درون خودشان تمايلات ناخودآگاهي به سمت برخي جبرها دارند، يعني انسانها گمان ميكنند بسياري از امور را انتخاب ميكنند، اما اين انتخابها در چارچوبهاي محدودي صورت ميگيرد. بنابراين مراد از نگاه آركي تايپي آن است كه گويي جبرهايي مثل ذوات در عالم وجود دارد كه انسانها تنها ميتوانند تركيبهايي از اين ذوات اصلي را داشته باشند و اين نگاه با نگاه اگزيستانسيال كه بر تقدم وجود بر ماهيت مبتني است، متفاوت است. يونگ از ١٩٣٤ تا ١٩٣٩ يعني آغاز جنگ جهاني دوم به مدت ٥ سال در سمينارهاي هفتگي كتاب #چنين_گفت_زرتشت #نيچه و خود نيچه را تحليل ميكرد و به اين بهانه روانشناسي تحليلي خود را معرفي كرد. تقريرات اين جلسات قريب به ١٥٠٠ صفحه است كه در زمان حياتش ٥٠٠ صفحه از آن انتخاب و منتشر شد و خوشبختانه اين كتاب با ترجمه دکتر سپيده حبيب توسط نشر قطره منتشر شده است. يونگ در اين كتاب به جزوهاي كوچك از نيچه با نام «بصيرت ديونيزوسي به جهان» (١٨٧٠) ارجاع ميدهد كه الان بخشي از كتاب زايش تراژدي نيچه است. نيچه در اين جزوه سراغ ربالنوعهاي يونان باستان ميرود و ميگويد زندگي تعادلي ميان نگاه آپولوني و نگاه ديونيزوسي است. نگاه آپولوني زندگي را از بيرون به مثابه يك ابژه مينگرد، مثل نگاه علمي به پديدههاي جهان در حالي كه نگاه ديونيزوسي متفاوت از آن درگير شدن با پديدهها و تجربه آنهاست، يعني مرز ميان انسان و آنچه مشاهده ميكند، برداشته ميشود و معاشقه با جهان صورت ميگيرد. نيچه در اين جزوه با ارجاع به #شوپنهاور ميگويد زندگي گويي بندبازي و تعادلي ميان نگاه آپولوني و نگاه ديونيزوسي است. نگاه آپولوني واقعنگري و مواجهه علمي با جهان را ممكن ميكند، اما نگاه ديونيزوسي تجربه و همدلي با جهان را امكانپذير ميسازد و ادراكي پديدارشناختي و دروني از جهان پديد ميآورد. در روان درماني گاهي اين بندبازي و ايجاد تعادل ميان اين دو نگاه ضروري است.
نيچه معتقد است وقتي بيش از حد به جهان آپولوني و ابژكتيو بنگريم، به نيهيلسم دچار ميشويم، زيرا در مييابيم كه جهاني آشوبناك و ناشناختني در برابر ما است كه نميتوانيم با آن ارتباط برقرار كنيم و احساس تنهايي و غربت و وانهادگي ميكنيم، مثل نياي كه از نيستان جدا شده است. به نظر نيچه در چنين شرايط نيهيليستيك آپولوني، ديونيزوس به دو شكل به كمك انسان ميآيد؛ يا به شكل خلاقيت عارفانه يا به شكل خلاقيت هنرمندانه. يعني عارف يا هنرمند با اثر هنري معنايي را بر عالم بار ميكند و ميآفريند كه انسانهاي گرسنه سير ميشوند. نيچه البته تاكيد دارد كه پيش از آن بايد آپولون وجود داشته باشد، يعني اگر انسان قواعد و اصول زيباييشناختي را نداند، بصيرت ديونيزوسي نميتواند تبديل به محصول قابل استفاده شود، بنابراين، اين هر دو نگرش ضروري است كه بايد بندبازي ميان آنها صورت گيرد. از ديد نيچه انسان آوردگاه ميان آپولو و ديونيزوس است. هراكليتوس متفكر بزرگ پيشاسقراطي ٥٠٠ سال ق. م. به اهميت اين دو آركيتايپ به عنوان پسران زئوس اشاره كرده بود. در يونان باستان البته اين دو را به عنوان خدايگان ميشناختند و معتقد بودند اين دو را بايد با هم پرستيد، اما امروز ما آنها را كششهاي رواني (trend) ميناميم. يونانيان زمانهاي مشخصي از سال (حدود ٣ ماه) را به عبادت ديونيزوس كه رب النوع شراب و سرمستي است ميپرداختند و باقي سال را به عبادت آپولون ميپرداختند. #حافظ نيز گويي از اين داستان يونان باستان خبر داشته كه ميگويد:
نگويمت همه سال مي پرستي كن
سه ماه مي خور و نه ماه پارسا ميباش
در تناظر و تبادل ميان ديونيزوس و آپولون، عرفان آركيتايپ ديونيزوسي دارد. البته اشاره خواهد شد كه انواع عرفان و آركي تايپهاي عرفاني داريم و تفاوت حافظ و #مولانا از همين جا بر ميخيزد. همچنين لازم به ذكر است كه امپدوكلوس كه همزمان با هراكليتوس بود، اين دو آركيتايپ را به صورت دو كشش رواني يعني لوگوس (مشابه آپولون) و اروس (مشابه ديونيزوس) ميديد.
@drsargolzaei
#مقاله
#انسان_و_تاریخ؛ #از_هگل_تا_یونگ -قسمت دوم
بسياري از بزرگان عرصه ی روانشناسي نيز در قرن بيستم، به اين دترمينيزم تن دردادند. #زيگموند_فرويد جبرگرايي زيستي
(Biological Determinism)
را پذيرفت و رفتارگرايان، #باندورا و #مارگارت_ميد جبرگرايي اجتماعي
(Social Determinism)
را. در اين ميان تنها #اگزيستانسياليست ها (از #اريك_فروم كه در عمل اگزيستانسياليست بود تا #ژان_پل_سارتر كه سخنگوي اگزيستانسياليسم بود) حاضر به پذيرش "جبر تاريخ" نشدند و انسان را به عمل گرايي دائمي دعوت كردند، هر چند هيچ راه حل عملي براي "غلبه بر تاريخ" ارائه ندادند.
#كارل_گوستاو_يونگ روانپزشك سوئيسي گرچه در اين باره اظهار نظر مستقيمي نكرده است، پايه گذار ساختار فكري اي شد كه به شدت انديشه ها را در اين زمينه تحت تاثير قرار داد. نظرات او درباره ی #ناخودآگاه_جمعي و #آركي_تايپها، كه در بسياري از كتب او از جمله سمينار او درباره #چنين_گفت_زرتشت #نيچه آمده است، بسياري از انديشمندان جهان را به اين ايده رساند كه انسان "بالفعل" مقهور تاريخ است اما انسانٍ "بالقوه"، اگر به فعليت برسد، مي تواند بر تصرف در تاريخ موفق شود. #مايكل_تالبوت در كتاب #جهان_هولوگرافيك و "ديپك چوپرا" در كتاب
"The Shadow effect"
اعتقاد دارند كه انسان در "Ego Level " ، "مقهور شرايط" است و در "Self Level " سوار بر شرايط. از آنجا كه تعريف عملياتي ego level و self level كاري دشوار است، اين ايده همچنان از قابليت "اثبات پذيري"
(Verification)
و "ابطال پذيري"
(Falsification)
محروم است و اظهار نظر در مورد نفي و اثبات آن مقدور نيست.
به عنوان يك نظر شخصي، عمل گرايي اگزيستانسياليسم را كه بر مبناي يك تعريف قراردادي از "كرامت انساني" قرار دارد به "عمل گرايي هولوگرافيك" كه بر مبناي قبول گزاره هاي اثبات نشده قرار دارد ترجيح مي دهم. با اين حال، اگر روزي "عمل گرايي هولوگرافيك" به اثبات برسد و عملياتي و كاربردي شود، بزرگترين انقلاب در تمدن بشري به وقوع خواهد پيوست.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
پي نوشت ها:
1- #يوستين_گرودر در كتاب #دنياي_سوفي تعريفي ساده و روان از چارچوب فكري "هگل و ماركس" ارائه كرده است. "محمد قوچاني" هم در كتاب "فيلسوف ها و شومن ها" اطلاعات نابي درباره ماركس و ماركسيسم ارائه مي كند.
2 -كتاب"سمينار يونگ درباره چنين گفت زرتشت نيچه" را خانم دكتر سپيده حبيب ترجمه كرده اند و انتشارات "كاروان" آن را منتشر كرده است. كتاب "جهان هولوگرافيك" مايكل تالبوت را "داريوش مهرجويي" ترجمه كرده است.
3 -كتاب
"Shadow effect"
را
Harper one publication
منتشر كرده است. نويسنده يكي از فصل هاي آن "ديپك چوپرا" پايه گذار TM است.
"Otto Scharmer"
نيز در كتابي تحت عنوان
Theory U
به توضيح نظريه هولوگرافيك پرداخته است، اين كتاب را
Berrett-Koehler Publication
منتشر ساخته است. #اوشو هم در كتاب #خلاقيت توصيف ساده اما شيريني از اين ماجرا دارد.
4 -اعتقاد فرويد به "دترمينيزم بيولوژيك" و اعتقاد"مارگارت ميد" به "دترمينيزم اجتماعي" در "سيناپسيس روانپزشكي #كاپلان_و#سادوك (چاپ 1998) تصريح شده است.
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#انسان_و_تاریخ؛ #از_هگل_تا_یونگ -قسمت دوم
بسياري از بزرگان عرصه ی روانشناسي نيز در قرن بيستم، به اين دترمينيزم تن دردادند. #زيگموند_فرويد جبرگرايي زيستي
(Biological Determinism)
را پذيرفت و رفتارگرايان، #باندورا و #مارگارت_ميد جبرگرايي اجتماعي
(Social Determinism)
را. در اين ميان تنها #اگزيستانسياليست ها (از #اريك_فروم كه در عمل اگزيستانسياليست بود تا #ژان_پل_سارتر كه سخنگوي اگزيستانسياليسم بود) حاضر به پذيرش "جبر تاريخ" نشدند و انسان را به عمل گرايي دائمي دعوت كردند، هر چند هيچ راه حل عملي براي "غلبه بر تاريخ" ارائه ندادند.
#كارل_گوستاو_يونگ روانپزشك سوئيسي گرچه در اين باره اظهار نظر مستقيمي نكرده است، پايه گذار ساختار فكري اي شد كه به شدت انديشه ها را در اين زمينه تحت تاثير قرار داد. نظرات او درباره ی #ناخودآگاه_جمعي و #آركي_تايپها، كه در بسياري از كتب او از جمله سمينار او درباره #چنين_گفت_زرتشت #نيچه آمده است، بسياري از انديشمندان جهان را به اين ايده رساند كه انسان "بالفعل" مقهور تاريخ است اما انسانٍ "بالقوه"، اگر به فعليت برسد، مي تواند بر تصرف در تاريخ موفق شود. #مايكل_تالبوت در كتاب #جهان_هولوگرافيك و "ديپك چوپرا" در كتاب
"The Shadow effect"
اعتقاد دارند كه انسان در "Ego Level " ، "مقهور شرايط" است و در "Self Level " سوار بر شرايط. از آنجا كه تعريف عملياتي ego level و self level كاري دشوار است، اين ايده همچنان از قابليت "اثبات پذيري"
(Verification)
و "ابطال پذيري"
(Falsification)
محروم است و اظهار نظر در مورد نفي و اثبات آن مقدور نيست.
به عنوان يك نظر شخصي، عمل گرايي اگزيستانسياليسم را كه بر مبناي يك تعريف قراردادي از "كرامت انساني" قرار دارد به "عمل گرايي هولوگرافيك" كه بر مبناي قبول گزاره هاي اثبات نشده قرار دارد ترجيح مي دهم. با اين حال، اگر روزي "عمل گرايي هولوگرافيك" به اثبات برسد و عملياتي و كاربردي شود، بزرگترين انقلاب در تمدن بشري به وقوع خواهد پيوست.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
پي نوشت ها:
1- #يوستين_گرودر در كتاب #دنياي_سوفي تعريفي ساده و روان از چارچوب فكري "هگل و ماركس" ارائه كرده است. "محمد قوچاني" هم در كتاب "فيلسوف ها و شومن ها" اطلاعات نابي درباره ماركس و ماركسيسم ارائه مي كند.
2 -كتاب"سمينار يونگ درباره چنين گفت زرتشت نيچه" را خانم دكتر سپيده حبيب ترجمه كرده اند و انتشارات "كاروان" آن را منتشر كرده است. كتاب "جهان هولوگرافيك" مايكل تالبوت را "داريوش مهرجويي" ترجمه كرده است.
3 -كتاب
"Shadow effect"
را
Harper one publication
منتشر كرده است. نويسنده يكي از فصل هاي آن "ديپك چوپرا" پايه گذار TM است.
"Otto Scharmer"
نيز در كتابي تحت عنوان
Theory U
به توضيح نظريه هولوگرافيك پرداخته است، اين كتاب را
Berrett-Koehler Publication
منتشر ساخته است. #اوشو هم در كتاب #خلاقيت توصيف ساده اما شيريني از اين ماجرا دارد.
4 -اعتقاد فرويد به "دترمينيزم بيولوژيك" و اعتقاد"مارگارت ميد" به "دترمينيزم اجتماعي" در "سيناپسيس روانپزشكي #كاپلان_و#سادوك (چاپ 1998) تصريح شده است.
@drsargolzaei
drsargolzaei.com