#چشم_تاریخ
#میرزا_کوچک_خان
یونس استادسرایی مشهور به میرزا کوچک خان، انقلابی ایرانی و از اهالی رشت بود. او جزئی از نیروهای انقلابی بود که در جریان نهضت مشروطیت موفق به فتح تهران شدند. سپس او به گیلان بازگشت و رهبری گروهی را بر عهده گرفت که قصدشان آزادسازی این ایالت ایران از اشغال روسیه بود، نهضتی که به نهضت جنگل مشهور شد. کوچک خان گروههای مختلفی از نیروهای سیاسی و طبقات ناراضی را گرد خود جمع کرد. او موفق شد انقلاب را از مشروطهخواهی ضداجنبی به جمهوریخواهی سوسیالیستی سوق دهد و در ۱۹۲۰ یک جمهوری شورایی در گیلان به پا کرد. کمبود منابع مالی، اختلافات درونی و حمله نظامی نیروهای دولت به رهبری رضاخان سردار سپه و انگلستان منجر به سقوط این حکومت شد، کوچک خان در ۱۱ آذر ۱۳۰۰ (۴۳ سالگی) در حال عقبنشینی بر اثر یخزدگی در کوههای تالش درگذشت.
#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#میرزا_کوچک_خان
یونس استادسرایی مشهور به میرزا کوچک خان، انقلابی ایرانی و از اهالی رشت بود. او جزئی از نیروهای انقلابی بود که در جریان نهضت مشروطیت موفق به فتح تهران شدند. سپس او به گیلان بازگشت و رهبری گروهی را بر عهده گرفت که قصدشان آزادسازی این ایالت ایران از اشغال روسیه بود، نهضتی که به نهضت جنگل مشهور شد. کوچک خان گروههای مختلفی از نیروهای سیاسی و طبقات ناراضی را گرد خود جمع کرد. او موفق شد انقلاب را از مشروطهخواهی ضداجنبی به جمهوریخواهی سوسیالیستی سوق دهد و در ۱۹۲۰ یک جمهوری شورایی در گیلان به پا کرد. کمبود منابع مالی، اختلافات درونی و حمله نظامی نیروهای دولت به رهبری رضاخان سردار سپه و انگلستان منجر به سقوط این حکومت شد، کوچک خان در ۱۱ آذر ۱۳۰۰ (۴۳ سالگی) در حال عقبنشینی بر اثر یخزدگی در کوههای تالش درگذشت.
#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#چشم_تاریخ
#بایکوت_تلویزیون_لهستان
«جنبش همبستگی لهستان» در آگوست ۱۹۸۰ با «اعتصاب کارگران کشتیسازی» در «گدانسک» لهستان ظهورکرد و رژیم دیکتاتوری را که از پایان جنگ جهانی دوم بر لهستان حکومت میکرد، بهوحشت انداخت.
در ۱۳ دسامبر ۱۹۸۱ مقامات حزب حاکم تانکها را به خیابان آوردند تا جنبش همبستگی را یکبار و برای همیشه سرکوبکنند. صدها نفر بازداشت و دهها نفر کشتهشدند.
بهرغم حضور تانکها در خیابان و بازداشتهای متعدد، لهستانیها اعتراضاتی را علیه ممنوعیت جنبش همبستگی سازماندهی کردند. از جمله این اعتراضات، «بایکوتکردن» اخبار فرمایشی تلویزیون دولتی بود.
بایکوتکردن خبر تلویزیون بهتنهایی نمیتوانست برای دولت اسباب شرمساری شود. برای اینکه کسی نمیتوانست میزان استقبال مردم از این بایکوت را نشاندهد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:
از اینجا کلیک کنید
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#بایکوت_تلویزیون_لهستان
«جنبش همبستگی لهستان» در آگوست ۱۹۸۰ با «اعتصاب کارگران کشتیسازی» در «گدانسک» لهستان ظهورکرد و رژیم دیکتاتوری را که از پایان جنگ جهانی دوم بر لهستان حکومت میکرد، بهوحشت انداخت.
در ۱۳ دسامبر ۱۹۸۱ مقامات حزب حاکم تانکها را به خیابان آوردند تا جنبش همبستگی را یکبار و برای همیشه سرکوبکنند. صدها نفر بازداشت و دهها نفر کشتهشدند.
بهرغم حضور تانکها در خیابان و بازداشتهای متعدد، لهستانیها اعتراضاتی را علیه ممنوعیت جنبش همبستگی سازماندهی کردند. از جمله این اعتراضات، «بایکوتکردن» اخبار فرمایشی تلویزیون دولتی بود.
بایکوتکردن خبر تلویزیون بهتنهایی نمیتوانست برای دولت اسباب شرمساری شود. برای اینکه کسی نمیتوانست میزان استقبال مردم از این بایکوت را نشاندهد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:
از اینجا کلیک کنید
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#چشم_تاریخ
#حادثه_رانا_پلازا
در آوریل سال ۲۰۱۳ بیش از ۱۱۰۰ کارگر نساجی در داکای بنگلادش در حین کار بر اثر فروپاشی ساختمان کارخانه رانا پلازا به قتل رسیدند. ساختمان به عنوان مکانی پرخطر شناسایی شده بود اما کارفرمایان با فشار به اخراج آنان را مجبور به کار کردند.
در صبح روز سرنوشتساز فروپاشی رانا پلازا، کارگران تمایلی به رفتن به درون ساختمان نداشتند. شکافهای بزرگی روی دیوارهای کارخانه دیده میشد و بازرسان اعلام کرده بودند که ساختمان در خطر است. اما مدیریت آنان را مجبور به شروع کار کرد.
دو سال پس از حادثه، دیدهبان حقوق بشر مطالعهای دقیق روی اعمال صنعتی در بنگلادش انجام داد. مشخص شد که حملات شدیدی از سوی صنایع علیه سازمانهای کارگری صورت گرفته است، سازمانهایی که محافظی موثر در برابر شرایط کاری پرخطر و دستمزد پایین بودند.
به منظور جلوگیری از فعالیتهای اتحادیه، صاحبان کارخانه کارزارهای ارعاب و مقابله به مثل علیه کارگران ایجاد کردند. تلاش کارگران برای پیشبرد سازماندهی نهتنها به از دست دادن شغلشان، بلکه به قرار گرفتن در فهرست سیاه منجر میشد.
علی محمدی
برگرفته از کتاب "الفبای سوسیالیسم"
@drsargolzaei
#حادثه_رانا_پلازا
در آوریل سال ۲۰۱۳ بیش از ۱۱۰۰ کارگر نساجی در داکای بنگلادش در حین کار بر اثر فروپاشی ساختمان کارخانه رانا پلازا به قتل رسیدند. ساختمان به عنوان مکانی پرخطر شناسایی شده بود اما کارفرمایان با فشار به اخراج آنان را مجبور به کار کردند.
در صبح روز سرنوشتساز فروپاشی رانا پلازا، کارگران تمایلی به رفتن به درون ساختمان نداشتند. شکافهای بزرگی روی دیوارهای کارخانه دیده میشد و بازرسان اعلام کرده بودند که ساختمان در خطر است. اما مدیریت آنان را مجبور به شروع کار کرد.
دو سال پس از حادثه، دیدهبان حقوق بشر مطالعهای دقیق روی اعمال صنعتی در بنگلادش انجام داد. مشخص شد که حملات شدیدی از سوی صنایع علیه سازمانهای کارگری صورت گرفته است، سازمانهایی که محافظی موثر در برابر شرایط کاری پرخطر و دستمزد پایین بودند.
به منظور جلوگیری از فعالیتهای اتحادیه، صاحبان کارخانه کارزارهای ارعاب و مقابله به مثل علیه کارگران ایجاد کردند. تلاش کارگران برای پیشبرد سازماندهی نهتنها به از دست دادن شغلشان، بلکه به قرار گرفتن در فهرست سیاه منجر میشد.
علی محمدی
برگرفته از کتاب "الفبای سوسیالیسم"
@drsargolzaei
#چشم_تاریخ
#صوراسرافیل
صور اسرافیل از نشریات معروف، مهم و مؤثر صدر #مشروطیت بود. شماره نخست این نشریه هشتم خرداد ماه ۱۲۸۶خورشیدی منتشر شد. جهانگیرخان شیرازی و قاسم خان تبریزی با همکاری میرزا علی اکبر خان قزوینی (دهخدا) صور اسرافیل رامنتشر میکردند. این نشریه بصورت هفتگی چاپ و تکثیر میشد. جذابترین بخش آن هفتهنامه را ستون فکاهی آن دانستهاند که به عنوان #چرند_و_پرند به قلم علی اکبر خان قزوینی (دهخدا) و با امضای «دخو» (مخفّف دهخدا) نوشته میشد. علامه #دهخدا (صاحب لغتنامهٔ دهخدا) مطالب انتقادی و سیاسی را با روش فکاهی منتشر میکرد، سبک نگارش ایشان در ادبیات فارسی بیسابقه بود و مکتب نوینی را در روزنامه نگاری ایران و نثر معاصر پدید آورد. دهخدا با برگزیدن زبان محاوره در نوشتههایش از سبک نگارش پیچیده و رایج زمان خود اجتناب کرد و با به کار بردن اصطلاحات روزمره مردمی زبان نوشتاری قدرتمندی پایهگذاری کرد. اگرچه نثر او برپایه استفاده از اصطلاحات و لغات روزمره کوچه و بازار شکل گرفتهاست، اما نثری فصیح و به دور از هرگونه بددهانی است. جملات او کوتاه، ساده، از نظر دستوری صحیح و بسیار موفق در انتقال پیام نویسنده هستند. برخی نوشتههای دهخدا موجب اعتراض های شدید سنّت گرایان متعصب و طرفداران استبداد شد تا جایی که حتی حکم به تکفیر او دادند. مجلس چند بار راجع به نوشتههای او به بحث و گفتگو پرداخت. در جلسه بیستم شعبان ۱۳۲۵ اسدالله میرزا به شکایت انجمن اتحادیه طلاب اشاره کرد. پس از یکی دو گفتار دیگر، صوراسرافیل بهطور موقت توقیف شد. در این میان دهخدا نیز به مجلس احضار شد و توانست با منطق و استدلال مخالفان را مجاب کند. البته دهخدا را از در پشتی مجلس خارج کردند زیرا برخی متعصّبان مسلّح با سلاح گرم، آمادهٔ حمله به او بودند.
در سر مقاله صور اسرافیل، مرام روزنامه چنین اعلام شده بود: «از تهدید و هلاکت بیم و خوفی نداریم و به زندگی بدون حُریّت و مساوات و شَرَف وَقعی نمیگذاریم ... تملّق از کسی نمیگوییم و به رشوه گول نمیخوریم و اغراض نفسانی به کار نمیبریم، بد را بد و خوب را خوب می نویسیم.»
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#صوراسرافیل
صور اسرافیل از نشریات معروف، مهم و مؤثر صدر #مشروطیت بود. شماره نخست این نشریه هشتم خرداد ماه ۱۲۸۶خورشیدی منتشر شد. جهانگیرخان شیرازی و قاسم خان تبریزی با همکاری میرزا علی اکبر خان قزوینی (دهخدا) صور اسرافیل رامنتشر میکردند. این نشریه بصورت هفتگی چاپ و تکثیر میشد. جذابترین بخش آن هفتهنامه را ستون فکاهی آن دانستهاند که به عنوان #چرند_و_پرند به قلم علی اکبر خان قزوینی (دهخدا) و با امضای «دخو» (مخفّف دهخدا) نوشته میشد. علامه #دهخدا (صاحب لغتنامهٔ دهخدا) مطالب انتقادی و سیاسی را با روش فکاهی منتشر میکرد، سبک نگارش ایشان در ادبیات فارسی بیسابقه بود و مکتب نوینی را در روزنامه نگاری ایران و نثر معاصر پدید آورد. دهخدا با برگزیدن زبان محاوره در نوشتههایش از سبک نگارش پیچیده و رایج زمان خود اجتناب کرد و با به کار بردن اصطلاحات روزمره مردمی زبان نوشتاری قدرتمندی پایهگذاری کرد. اگرچه نثر او برپایه استفاده از اصطلاحات و لغات روزمره کوچه و بازار شکل گرفتهاست، اما نثری فصیح و به دور از هرگونه بددهانی است. جملات او کوتاه، ساده، از نظر دستوری صحیح و بسیار موفق در انتقال پیام نویسنده هستند. برخی نوشتههای دهخدا موجب اعتراض های شدید سنّت گرایان متعصب و طرفداران استبداد شد تا جایی که حتی حکم به تکفیر او دادند. مجلس چند بار راجع به نوشتههای او به بحث و گفتگو پرداخت. در جلسه بیستم شعبان ۱۳۲۵ اسدالله میرزا به شکایت انجمن اتحادیه طلاب اشاره کرد. پس از یکی دو گفتار دیگر، صوراسرافیل بهطور موقت توقیف شد. در این میان دهخدا نیز به مجلس احضار شد و توانست با منطق و استدلال مخالفان را مجاب کند. البته دهخدا را از در پشتی مجلس خارج کردند زیرا برخی متعصّبان مسلّح با سلاح گرم، آمادهٔ حمله به او بودند.
در سر مقاله صور اسرافیل، مرام روزنامه چنین اعلام شده بود: «از تهدید و هلاکت بیم و خوفی نداریم و به زندگی بدون حُریّت و مساوات و شَرَف وَقعی نمیگذاریم ... تملّق از کسی نمیگوییم و به رشوه گول نمیخوریم و اغراض نفسانی به کار نمیبریم، بد را بد و خوب را خوب می نویسیم.»
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#چشم_تاریخ
در سال ۱۹۸۴ در شهر آكسفورد و بقيه شهرهای دانشگاهی، دانشجويان بر
روی دستگاههای خودپرداز بانك باركليز، با اسپری، كلمهی «سياهان» را روی
يك دستگاه و كلمهی «فقط سفيدپوستان» را روی دستگاهی ديگر مینوشتند.
اين نوشتههای غيرعادی البته هيچچيز را در واقع تغيير نمیداد. سياهپوستان
میتوانستند از خودپرداز سفيدها و سفيدها از خودپرداز سياهان استفاده كنند.
اين برچسبهای سفيد و سياه بر دستگاههای خودپرداز برای بسياری از
مشتريان باعث ناراحتی شد. اتفاقاً خواستهی كسانی كه اين عمل را انجام داده بودند، ناراحت شدن آن مشتريان و فكر كردن دربارهی آن بود. كسانی كه در
صف خودپردازها ايستاده بودند، نسبت به بانك باركليز و همكاریهايش با
آفريقایجنوبی و رژيم آپارتايد احساس خوبی نداشتند. كشوری كه تابلوهای
«فقط سفيدپوستان» و «سياهان» دستور روز آن بود. تعداد كمی از فارغالتحصيلان برای استخدام به باركليز مراجعه میكردند، زيرا نمیخواستند در
صفبندی تبعيضآميز سياه و سفيد كه باركليز نمايندهی آن بود، باشند.
ميزان سود باركليز از حسابهای بانكی دانشجويان در انگلستان از ۲۷
درصد به ۱۵ درصد سقوط كرد. در سال ۱۹۸۶، باركليز شكست را در برابر
اسپریكنندگان و همپيمانان آنها پذيرفت. خروج باركليز از آفريقایجنوبی از جمله پر سروصداترين تحريمها عليه آفريقایجنوبی بود كه رژيم آپارتايد بر
اثر آن متحمل خسارات زيادی شد.
نلسون ماندلا كه برای مخالفت با سياستهای نژادپرستانهی آفريقایجنوبیحبس ابد گرفته بود، در سال ۱۹۹۰ پس از ۲۷ سال آزاد شد. در سال ۱۹۹۴ انتخابات آزاد برگزار شد. رنگنوشتههای عليه باركليز از خودپردازها پاك شد و
اين بانك در سال ۲۰۰۵ مجدداً به آفريقایجنوبی بازگشت.
برگرفته از کتاب "کنشهای کوچک ایستادگی"
گردآورنده: علی محمدی
#drsargolzaei
@drsargolzaei
در سال ۱۹۸۴ در شهر آكسفورد و بقيه شهرهای دانشگاهی، دانشجويان بر
روی دستگاههای خودپرداز بانك باركليز، با اسپری، كلمهی «سياهان» را روی
يك دستگاه و كلمهی «فقط سفيدپوستان» را روی دستگاهی ديگر مینوشتند.
اين نوشتههای غيرعادی البته هيچچيز را در واقع تغيير نمیداد. سياهپوستان
میتوانستند از خودپرداز سفيدها و سفيدها از خودپرداز سياهان استفاده كنند.
اين برچسبهای سفيد و سياه بر دستگاههای خودپرداز برای بسياری از
مشتريان باعث ناراحتی شد. اتفاقاً خواستهی كسانی كه اين عمل را انجام داده بودند، ناراحت شدن آن مشتريان و فكر كردن دربارهی آن بود. كسانی كه در
صف خودپردازها ايستاده بودند، نسبت به بانك باركليز و همكاریهايش با
آفريقایجنوبی و رژيم آپارتايد احساس خوبی نداشتند. كشوری كه تابلوهای
«فقط سفيدپوستان» و «سياهان» دستور روز آن بود. تعداد كمی از فارغالتحصيلان برای استخدام به باركليز مراجعه میكردند، زيرا نمیخواستند در
صفبندی تبعيضآميز سياه و سفيد كه باركليز نمايندهی آن بود، باشند.
ميزان سود باركليز از حسابهای بانكی دانشجويان در انگلستان از ۲۷
درصد به ۱۵ درصد سقوط كرد. در سال ۱۹۸۶، باركليز شكست را در برابر
اسپریكنندگان و همپيمانان آنها پذيرفت. خروج باركليز از آفريقایجنوبی از جمله پر سروصداترين تحريمها عليه آفريقایجنوبی بود كه رژيم آپارتايد بر
اثر آن متحمل خسارات زيادی شد.
نلسون ماندلا كه برای مخالفت با سياستهای نژادپرستانهی آفريقایجنوبیحبس ابد گرفته بود، در سال ۱۹۹۰ پس از ۲۷ سال آزاد شد. در سال ۱۹۹۴ انتخابات آزاد برگزار شد. رنگنوشتههای عليه باركليز از خودپردازها پاك شد و
اين بانك در سال ۲۰۰۵ مجدداً به آفريقایجنوبی بازگشت.
برگرفته از کتاب "کنشهای کوچک ایستادگی"
گردآورنده: علی محمدی
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#چشم_تاریخ
#صلح_يك_مبارز
«هيچ ويتكنگی مرا كاكا سياه خطاب نمیكند.»
جملهی كوتاهی كه محمدعلی كلی در سال ۱۹۶۶ به زبان آورد و به خوبی در چهارچوب قابليتهای او به عنوان يك قهرمان میگنجد:
به سرعت درك میشود؛ دقتی به برندگی تيغ دارد؛ گفتنش شهامت میخواهد و قدرت ضربهی آن سهمگين است.
با اينكه آمريكا درگير جنگی طولانی در كشوری دور دست يعنی ويتنام
بود، معترضان هم در داخل درگير مبارزهی بیخشونتی بودند كه هدف آن
ويران كردن بنيادهای تبعيض نژادی بود كه نوعی آپارتايد آمريكایی محسوب
میشد. تكجمله علی، تناقض جنگيدن برای آزادی در خارج از مرزها، و
سركوب و ضرب و جرح كسانی كه به دنبال حقوق اوليهی خود در داخل
كشور بودند را به نمايش گذاشت.
علی ۲۵ ساله، قهرمان سنگينوزن بوكس جهان، شخصيتی بسيار جنجالی
بود. سخنرانی قوی بود و میدانست كه حرفش به گوش دنيا میرسد، چرا كه
از خبرسازترين مردان جهان بود. وی در اوج زندگی حرفهایی خود دست به
فداكاری جالب توجهی زد؛ در بهار ۱۹۶۷ برای خدمت به نظام وظيفه احضار
شد؛ او میتوانست با شركت در مسابقات نمايشی، دورهی خود را به پايان
رساند و در عمليات نظامی شركت نكند. اما او مردی پايبند به اصول بود. وی
با اشاره به زادگاهش «لوئيزويل كنتاكی» پرسيد: چرا آنها بايد از من بخواهند
كه يونيفورم بپوشم و ده هزار مايل دورتر از وطن بر سر ويتنامیها بمب بريزم يا آنها را به رگبار ببندم، در حالی كه با سياهپوستان لوئيزويل مانند سگان رفتار میشود و آنها را از حقوق اوليهی انسانی خود محروم كردهاند؟ نه، من ده هزار مايل دور از وطن نمیروم كه به كشتار و سوزاندن ملت فقير ديگری كمك كنم تا تسلط بردهداران سفيد، بر ديگر رنگينپوستان دنيا ادامه پيدا كند.
در ۲۸ آوريل ۱۹۶۷ وقتی نام علی را در مركز مقدماتی ارتش خواندند، از
انجام دادن مراحل اوليهی پذيرش امتناع كرد. او میدانست ممكن است به
زندان بيفتد و آيندهی حرفهايش نيز در خطر قرار بگيرد، ولی در عين حال
میخواست الگويی برای ديگران باشد.
علی بازداشت شد. عنوان قهرمان جهان
را از او پس گرفتند و از شركت در مسابقات بوكس نيز محروم شد. او برای
امتناع از خدمت سربازی، به حداكثر مدت حبس، يعنی پنج سال ـ كه البته
دادگاه تجديدنظر آن را نقض كرد ـ و پرداخت ده هزار دلار جريمه محكوم
شد. مدت محروميت او از بوكس، سه سال طول كشيد؛ زمانی كه میتوانست
بهترين دوران زندگی حرفهای او باشد.
تصوری كه اكنون از علی داريم در گذر زمان دستخوش تغيير شده است.
اما قدرت شخصيت و بيانيههای تحريكآميز و نيز تصميمگيریهای بحثانگيز او، جامعهی آمريكا را به چالش كشيد.
ريچارد هريس هنرپيشهی معروف سينما، مقايسهی سادهای دارد. هر بوكسوری در دنيا حاضر است روحش را بفروشد تا قهرمان سنگينوزن جهان شود؛ علی چه كرد؟ او با رها كردن عنوان قهرمانی جهان، روحش را مجدداً به دست آورد.
برگرفته از کتاب کنشهای کوچک ایستادگی
علی محمدی
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#صلح_يك_مبارز
«هيچ ويتكنگی مرا كاكا سياه خطاب نمیكند.»
جملهی كوتاهی كه محمدعلی كلی در سال ۱۹۶۶ به زبان آورد و به خوبی در چهارچوب قابليتهای او به عنوان يك قهرمان میگنجد:
به سرعت درك میشود؛ دقتی به برندگی تيغ دارد؛ گفتنش شهامت میخواهد و قدرت ضربهی آن سهمگين است.
با اينكه آمريكا درگير جنگی طولانی در كشوری دور دست يعنی ويتنام
بود، معترضان هم در داخل درگير مبارزهی بیخشونتی بودند كه هدف آن
ويران كردن بنيادهای تبعيض نژادی بود كه نوعی آپارتايد آمريكایی محسوب
میشد. تكجمله علی، تناقض جنگيدن برای آزادی در خارج از مرزها، و
سركوب و ضرب و جرح كسانی كه به دنبال حقوق اوليهی خود در داخل
كشور بودند را به نمايش گذاشت.
علی ۲۵ ساله، قهرمان سنگينوزن بوكس جهان، شخصيتی بسيار جنجالی
بود. سخنرانی قوی بود و میدانست كه حرفش به گوش دنيا میرسد، چرا كه
از خبرسازترين مردان جهان بود. وی در اوج زندگی حرفهایی خود دست به
فداكاری جالب توجهی زد؛ در بهار ۱۹۶۷ برای خدمت به نظام وظيفه احضار
شد؛ او میتوانست با شركت در مسابقات نمايشی، دورهی خود را به پايان
رساند و در عمليات نظامی شركت نكند. اما او مردی پايبند به اصول بود. وی
با اشاره به زادگاهش «لوئيزويل كنتاكی» پرسيد: چرا آنها بايد از من بخواهند
كه يونيفورم بپوشم و ده هزار مايل دورتر از وطن بر سر ويتنامیها بمب بريزم يا آنها را به رگبار ببندم، در حالی كه با سياهپوستان لوئيزويل مانند سگان رفتار میشود و آنها را از حقوق اوليهی انسانی خود محروم كردهاند؟ نه، من ده هزار مايل دور از وطن نمیروم كه به كشتار و سوزاندن ملت فقير ديگری كمك كنم تا تسلط بردهداران سفيد، بر ديگر رنگينپوستان دنيا ادامه پيدا كند.
در ۲۸ آوريل ۱۹۶۷ وقتی نام علی را در مركز مقدماتی ارتش خواندند، از
انجام دادن مراحل اوليهی پذيرش امتناع كرد. او میدانست ممكن است به
زندان بيفتد و آيندهی حرفهايش نيز در خطر قرار بگيرد، ولی در عين حال
میخواست الگويی برای ديگران باشد.
علی بازداشت شد. عنوان قهرمان جهان
را از او پس گرفتند و از شركت در مسابقات بوكس نيز محروم شد. او برای
امتناع از خدمت سربازی، به حداكثر مدت حبس، يعنی پنج سال ـ كه البته
دادگاه تجديدنظر آن را نقض كرد ـ و پرداخت ده هزار دلار جريمه محكوم
شد. مدت محروميت او از بوكس، سه سال طول كشيد؛ زمانی كه میتوانست
بهترين دوران زندگی حرفهای او باشد.
تصوری كه اكنون از علی داريم در گذر زمان دستخوش تغيير شده است.
اما قدرت شخصيت و بيانيههای تحريكآميز و نيز تصميمگيریهای بحثانگيز او، جامعهی آمريكا را به چالش كشيد.
ريچارد هريس هنرپيشهی معروف سينما، مقايسهی سادهای دارد. هر بوكسوری در دنيا حاضر است روحش را بفروشد تا قهرمان سنگينوزن جهان شود؛ علی چه كرد؟ او با رها كردن عنوان قهرمانی جهان، روحش را مجدداً به دست آورد.
برگرفته از کتاب کنشهای کوچک ایستادگی
علی محمدی
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#چشم_تاریخ
#هشتم_مارچ_روز_جهانی_زن
«کلارا زتکین» (۱۹۳۳-۱۸۵۷)، مبارز کمونیست و سوسیالیست حقوق زنان، از رهبران «جنبش بینالمللی زنان» بود. «زتکین» از اعضای هیأت رییسه حزب سوسیال دموکرات آلمان بود. او از رفقای قدیمی «رزا لوکزامبورگ» از زنان لیدر جنبش سوسیال دموکرات در لهستان و آلمان بود و در تشکیل فراکسیون اسپارتاکیستها و حزب کمونیست آلمان ۱۹۱۸، کمکهای بسیاری به او کرد. «کلارا زتکین» مسئله زنان را با دیدگاه فمینیسم مارکسیستی نگریسته و مانند «فردریش انگلس» و «آگوست ببل» رهایی زنان را در مشارکت زنان در امر تولید، و در گرو سرنگونی نظام سرمایهداری عنوان میکند. زتکین یکی از بنیانگذاران «هشت مارچ» به عنوان «روز جهانی زن» است.
اولین مراسم هشتم مارچ، در سال ۱۹۰۹ به عنوان یک رویداد سیاسی سوسیالیستی و به نام «روزِ بینالمللی زنان کارگر» برگزار شد. این روز در سال ۱۹۱۷ در «اتحاد جماهیر شوروی» یک مناسبت ملی اعلام شد. سازمان ملل هم از سال ۱۹۷۷ این روز را بهعنوان «روز حقوق زنان و صلح بینالمللی» بهرسمیت میشناسد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
#هشتم_مارچ #هشت_مارچ #روز_جهانی_زن
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#هشتم_مارچ_روز_جهانی_زن
«کلارا زتکین» (۱۹۳۳-۱۸۵۷)، مبارز کمونیست و سوسیالیست حقوق زنان، از رهبران «جنبش بینالمللی زنان» بود. «زتکین» از اعضای هیأت رییسه حزب سوسیال دموکرات آلمان بود. او از رفقای قدیمی «رزا لوکزامبورگ» از زنان لیدر جنبش سوسیال دموکرات در لهستان و آلمان بود و در تشکیل فراکسیون اسپارتاکیستها و حزب کمونیست آلمان ۱۹۱۸، کمکهای بسیاری به او کرد. «کلارا زتکین» مسئله زنان را با دیدگاه فمینیسم مارکسیستی نگریسته و مانند «فردریش انگلس» و «آگوست ببل» رهایی زنان را در مشارکت زنان در امر تولید، و در گرو سرنگونی نظام سرمایهداری عنوان میکند. زتکین یکی از بنیانگذاران «هشت مارچ» به عنوان «روز جهانی زن» است.
اولین مراسم هشتم مارچ، در سال ۱۹۰۹ به عنوان یک رویداد سیاسی سوسیالیستی و به نام «روزِ بینالمللی زنان کارگر» برگزار شد. این روز در سال ۱۹۱۷ در «اتحاد جماهیر شوروی» یک مناسبت ملی اعلام شد. سازمان ملل هم از سال ۱۹۷۷ این روز را بهعنوان «روز حقوق زنان و صلح بینالمللی» بهرسمیت میشناسد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
#هشتم_مارچ #هشت_مارچ #روز_جهانی_زن
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#چشم_تاریخ
#ماهی_سیاه_کوچولو
یکی از داستانهای کودکان، نوشتهی صمد بهرنگی نویسندهٔ ایرانی است. او این داستان را در زمستان سال ۱۳۴۶ نوشت و انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را در سال ۱۳۴۷ با تصویرگری فرشید مثقالی منتشر کرد.
قصه ماهی سیاه کوچولو در مورد ماهی کوچکی است که به عشق دیدن دریا خطر میکند و سفری دور و دراز را آغاز میکند. ماهی سیاه کوچولو در راه رسیدن به هدف خود شجاعت و شهامت به خرج میدهد و در این راه فداکاری میکند. کتاب ماهی سیاه کوچولو کتاب برگزیده کودک در سال ۱۳۴۷ شد. همچنین جایزه ششمین نمایشگاه کتاب کودک در بلون ایتالیا و جایزهٔ بیینال براتیسلاوای چکاسلواکی را در سال ۱۹۶۹ دریافت کردهاست. این کتاب به بسیاری از زبانهای جهان ترجمه شدهاست.
برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:
از اینجا کلیک کنید
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#ماهی_سیاه_کوچولو
یکی از داستانهای کودکان، نوشتهی صمد بهرنگی نویسندهٔ ایرانی است. او این داستان را در زمستان سال ۱۳۴۶ نوشت و انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را در سال ۱۳۴۷ با تصویرگری فرشید مثقالی منتشر کرد.
قصه ماهی سیاه کوچولو در مورد ماهی کوچکی است که به عشق دیدن دریا خطر میکند و سفری دور و دراز را آغاز میکند. ماهی سیاه کوچولو در راه رسیدن به هدف خود شجاعت و شهامت به خرج میدهد و در این راه فداکاری میکند. کتاب ماهی سیاه کوچولو کتاب برگزیده کودک در سال ۱۳۴۷ شد. همچنین جایزه ششمین نمایشگاه کتاب کودک در بلون ایتالیا و جایزهٔ بیینال براتیسلاوای چکاسلواکی را در سال ۱۹۶۹ دریافت کردهاست. این کتاب به بسیاری از زبانهای جهان ترجمه شدهاست.
برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:
از اینجا کلیک کنید
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#چشم_تاریخ
#شاملو_در_برابر_سانسور
احمد شاملو اغلب مجبور میشد كه عنوان سـرودههـايش را، بـه خاطر جو و فضای خفقان عوض كند. شاعری كه بسياری از سرودههايش، شرح و توصيف مردان مبارزی است كه ترور يا اعدام شدهاند. اهميت اين شعرهای سياسی و اجتماعی در ايناسـت كـه هرچنـد بـه مناسبت واقعهٔ خاصی سروده شدهاند امّا قدرت تعميم در زمانها و مكانهای ديگر را هم دارند. نمونههای زيادی از اين خودسانسوری در مجموعه شعرهای او هست و خود او برخی از اين مـوارد را شـرح داده است. در شرحی كه در باب شعر «مرگ نازلی» نوشته، توضيح داده است كه جهت گريز از سانسور به جای «وارتان» از اسم «نـازلی» اسـتفاده كـرده اسـت. شـعر، نخست مرگ نازلی نام گرفت تا از سدّ سانسور بگذرد امّا اين عنوان شعر را به تمام وارتان ها تعميم داد و از صورت حماسهٔ يك مبارز بهخصوص درآورد.
برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#شاملو_در_برابر_سانسور
احمد شاملو اغلب مجبور میشد كه عنوان سـرودههـايش را، بـه خاطر جو و فضای خفقان عوض كند. شاعری كه بسياری از سرودههايش، شرح و توصيف مردان مبارزی است كه ترور يا اعدام شدهاند. اهميت اين شعرهای سياسی و اجتماعی در ايناسـت كـه هرچنـد بـه مناسبت واقعهٔ خاصی سروده شدهاند امّا قدرت تعميم در زمانها و مكانهای ديگر را هم دارند. نمونههای زيادی از اين خودسانسوری در مجموعه شعرهای او هست و خود او برخی از اين مـوارد را شـرح داده است. در شرحی كه در باب شعر «مرگ نازلی» نوشته، توضيح داده است كه جهت گريز از سانسور به جای «وارتان» از اسم «نـازلی» اسـتفاده كـرده اسـت. شـعر، نخست مرگ نازلی نام گرفت تا از سدّ سانسور بگذرد امّا اين عنوان شعر را به تمام وارتان ها تعميم داد و از صورت حماسهٔ يك مبارز بهخصوص درآورد.
برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
#drsargolzaei
@drsargolzaei
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
شاملو در برابر سانسور
چشم تاریخ شاملو در برابر سانسور «احمد شاملو» اغلب مجبور میشد که عنوان سـرودههـایش را، بـه خاطر جو و فضای خفقان عوض کند. شاعری که بسیاری از سرودههایش، شرح و توصیف مردان مبارزی است که ترور یا اعدام شده اند. اهمیت این شعرهای سیاسی و اجتماعی…
#چشم_تاریخ
#ماهی_سیاه_کوچولو
یکی از داستانهای کودکان، نوشتهی صمد بهرنگی نویسندهٔ ایرانی است. او این داستان را در زمستان سال ۱۳۴۶ نوشت و انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را در سال ۱۳۴۷ با تصویرگری فرشید مثقالی منتشر کرد.
قصه ماهی سیاه کوچولو در مورد ماهی کوچکی است که به عشق دیدن دریا خطر میکند و سفری دور و دراز را آغاز میکند. ماهی سیاه کوچولو در راه رسیدن به هدف خود شجاعت و شهامت به خرج میدهد و در این راه فداکاری میکند. کتاب ماهی سیاه کوچولو کتاب برگزیده کودک در سال ۱۳۴۷ شد. همچنین جایزه ششمین نمایشگاه کتاب کودک در بلون ایتالیا و جایزهٔ بیینال براتیسلاوای چکاسلواکی را در سال ۱۹۶۹ دریافت کردهاست. این کتاب به بسیاری از زبانهای جهان ترجمه شدهاست.
برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:
از اینجا کلیک کنید
@drsargolzaei
#ماهی_سیاه_کوچولو
یکی از داستانهای کودکان، نوشتهی صمد بهرنگی نویسندهٔ ایرانی است. او این داستان را در زمستان سال ۱۳۴۶ نوشت و انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را در سال ۱۳۴۷ با تصویرگری فرشید مثقالی منتشر کرد.
قصه ماهی سیاه کوچولو در مورد ماهی کوچکی است که به عشق دیدن دریا خطر میکند و سفری دور و دراز را آغاز میکند. ماهی سیاه کوچولو در راه رسیدن به هدف خود شجاعت و شهامت به خرج میدهد و در این راه فداکاری میکند. کتاب ماهی سیاه کوچولو کتاب برگزیده کودک در سال ۱۳۴۷ شد. همچنین جایزه ششمین نمایشگاه کتاب کودک در بلون ایتالیا و جایزهٔ بیینال براتیسلاوای چکاسلواکی را در سال ۱۹۶۹ دریافت کردهاست. این کتاب به بسیاری از زبانهای جهان ترجمه شدهاست.
برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:
از اینجا کلیک کنید
@drsargolzaei
#چشم_تاریخ
#پیام_آلنده
در ۱۱ سپتامبر سال ۱۹۷۰، سالوادور آلنده، پزشک کودکان و نامزد سوسیالیست انتخابات ریاست جمهوری شیلی به صورت دموکراتیک در انتخابات برنده شد و به رییس جمهوری رسید، ولی در یازدهم سپتامبر ۱۹۷۳ با کودتای نظامیان تحت حمایت سازمان سیا به سرکردگی ژنرال پینوشه کشته شد. وی در آخرین پیام رادیویی خود خطاب به مردم شیلی چنین گفت:
هموطنان! بیگمان این آخرین باری خواهد بود که من با شما سخن میگویم… تنها میتوانم یک چیز به کارگران بگویم: «من تسلیم نخواهم شد!»
در مواجهه با تصمیمی تاریخی، در این برزخ، بهخاطر وفاداری به خلق، زندگی خودم را فدا میکنم، و با اطمینان به شما میگویم که یقین دارم دانههایی که به دست ما در وُجدان های شریف هزاران هزار شیلیائی کاشته شدهاند هیچگاه از میوهدادن باز نخواهند ماند.
نظامیها نیرومند هستند، آنها قادرند مردم را بهاسارتِ خود درآورند اما رَوندِ تکامل اجتماع را نمیتوان با زور و جنایت متوقف کرد.
@drsargolzaei
#پیام_آلنده
در ۱۱ سپتامبر سال ۱۹۷۰، سالوادور آلنده، پزشک کودکان و نامزد سوسیالیست انتخابات ریاست جمهوری شیلی به صورت دموکراتیک در انتخابات برنده شد و به رییس جمهوری رسید، ولی در یازدهم سپتامبر ۱۹۷۳ با کودتای نظامیان تحت حمایت سازمان سیا به سرکردگی ژنرال پینوشه کشته شد. وی در آخرین پیام رادیویی خود خطاب به مردم شیلی چنین گفت:
هموطنان! بیگمان این آخرین باری خواهد بود که من با شما سخن میگویم… تنها میتوانم یک چیز به کارگران بگویم: «من تسلیم نخواهم شد!»
در مواجهه با تصمیمی تاریخی، در این برزخ، بهخاطر وفاداری به خلق، زندگی خودم را فدا میکنم، و با اطمینان به شما میگویم که یقین دارم دانههایی که به دست ما در وُجدان های شریف هزاران هزار شیلیائی کاشته شدهاند هیچگاه از میوهدادن باز نخواهند ماند.
نظامیها نیرومند هستند، آنها قادرند مردم را بهاسارتِ خود درآورند اما رَوندِ تکامل اجتماع را نمیتوان با زور و جنایت متوقف کرد.
@drsargolzaei
#چشم_تاریخ
#پیام_آلنده
در ۱۱ سپتامبر سال ۱۹۷۰، سالوادور آلنده، پزشک کودکان و نامزد سوسیالیست انتخابات ریاست جمهوری شیلی به صورت دموکراتیک در انتخابات برنده شد و به رییس جمهوری رسید، ولی در یازدهم سپتامبر ۱۹۷۳ با کودتای نظامیان تحت حمایت سازمان سیا به سرکردگی ژنرال پینوشه کشته شد. وی در آخرین پیام رادیویی خود خطاب به مردم شیلی چنین گفت:
هموطنان! بیگمان این آخرین باری خواهد بود که من با شما سخن میگویم… تنها میتوانم یک چیز به کارگران بگویم: «من تسلیم نخواهم شد!»
در مواجهه با تصمیمی تاریخی، در این برزخ، بهخاطر وفاداری به خلق، زندگی خودم را فدا میکنم، و با اطمینان به شما میگویم که یقین دارم دانههایی که به دست ما در وُجدان های شریف هزاران هزار شیلیائی کاشته شدهاند هیچگاه از میوهدادن باز نخواهند ماند.
نظامیها نیرومند هستند، آنها قادرند مردم را بهاسارتِ خود درآورند اما رَوندِ تکامل اجتماع را نمیتوان با زور و جنایت متوقف کرد.
@drsargolzaei
#پیام_آلنده
در ۱۱ سپتامبر سال ۱۹۷۰، سالوادور آلنده، پزشک کودکان و نامزد سوسیالیست انتخابات ریاست جمهوری شیلی به صورت دموکراتیک در انتخابات برنده شد و به رییس جمهوری رسید، ولی در یازدهم سپتامبر ۱۹۷۳ با کودتای نظامیان تحت حمایت سازمان سیا به سرکردگی ژنرال پینوشه کشته شد. وی در آخرین پیام رادیویی خود خطاب به مردم شیلی چنین گفت:
هموطنان! بیگمان این آخرین باری خواهد بود که من با شما سخن میگویم… تنها میتوانم یک چیز به کارگران بگویم: «من تسلیم نخواهم شد!»
در مواجهه با تصمیمی تاریخی، در این برزخ، بهخاطر وفاداری به خلق، زندگی خودم را فدا میکنم، و با اطمینان به شما میگویم که یقین دارم دانههایی که به دست ما در وُجدان های شریف هزاران هزار شیلیائی کاشته شدهاند هیچگاه از میوهدادن باز نخواهند ماند.
نظامیها نیرومند هستند، آنها قادرند مردم را بهاسارتِ خود درآورند اما رَوندِ تکامل اجتماع را نمیتوان با زور و جنایت متوقف کرد.
@drsargolzaei
Forwarded from اتچ بات
#چشم_تاریخ
آفریقای جنوبی از معدود کشورهای آفریقایی است که در آن انتخابات منظم در طول یک سده اخیر در آن برگزار شدهاست. با این حال اکثریت سیاهپوستان تا سال ۱۹۹۴ دارای حق رأی نبود. در سال ۱۹۴۸ حزب ملی آفریقای جنوبی از طریق رأیگیری به قدرت رسید و آغاز به انجام یک رشته قوانین مبنی بر جداسازی نژادی کرد که به نام #آپارتاید شناخته میشود. آپارتاید از نظر لغوی به معنای مجزا و جدا نگهداشتن است. آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی شامل جدا نگه داشتن افراد متعلق به نژادهای غیرسفید، مجبور کردن آنها به اقامت در محلات و استانهای خاص و محروم کردن آنها از کلیه حقوق مدنی و سیاسی بود. در مناطقی که سیاهپوستان مجبور به اقامت در آن میشدند و حق خروج از آن را نداشتند حداقل امکانات زندگی نیز موجود نبود. این تبعیض در مورد ثروت به دست آمده از صنعتی سازی سریع دهههای ۵۰، ۶۰ و ۷۰ میلادی نیز به کار رفت. در حالی که اقلیت سفیدپوستان از بالاترین استاندارد زندگی قاره آفریقا، که برابر سطح زندگی در کشورهای غربی جهان اول بود، برخوردار گشته بودند، اکثریت سیاهپوستان از لحاظ هرگونه استانداردی همچون درآمد، تحصیل و حتی ورود به ادارات دولتی مورد تبعیض قرار داشتند. کنگرهٔ ملی آفریقا با درخواست ایجاد جامعهٔ آزاد چندقومی، جنگی علیه نظام آپارتاید به راه انداخت. طرفداران لغو آپارتاید، تظاهرات آرامی در شپرویل و تسوتو به راه انداختند، که با مقاومت حکومت آپارتاید روبرو شد. راهپیمایان سیاهپوست شلاق زده شدند، و حتی در مارس ۱۹۷۰، بیش از ۷۰ آفریقایی کشته شدند.
مخالفت داخلی و خارجی با آپارتاید به تدریج افزایش یافت و به تحریمهای خارجی رژیم آپارتاید توسط کشورهای غربی و گسترش شورش داخلی انجامید. شورش شامل مقاومت مدنی، اعتصاب، راهپیمایی، اعتراض و عملیات چریکی بود. در سال ۱۹۹۰ دولت آپارتاید نخستین گام را برای مذاکره و کنارهگیری از قدرت با لغو ممنوعیت کنگره ملی آفریقا و دیگر نهادهای سیاسی چپگرا برداشت و #نلسون_ماندلا را بعد از ۲۷ سال زندان آزاد کرد. قوانین آپارتاید به تدریج از کتابهای قانون حذف شدند و اولین انتخابات چند نژادی در سال ۱۹۹۴ برگزار شد.
در دهه ۷۰ میلادی دولت آپارتاید برنامهٔ تولید سلاحهای هستهای خود را آغاز کرد ولی با کناره گیری رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی برنامه هستهای خود را کنار گذاشته و پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای را امضاء کرد و زرادخانه کوچک خود را نابود نمود. این کشور تنها کشور آفریقایی است که توانسته سلاح اتمی تولید کند و تا امروز تنها کشوری در دنیاست که داوطلبانه زرادخانه جنگافزار هستهای خود را نابود نمودهاست.
تابلویی که می بینید مربوط به دوران آپارتاید است و مبنی بر «اختصاص ساحل دریا به افراد عضو نژاد سفید» می باشد (به زبانهای انگلیسی، آفریکانس و زولو)
@drsargolzaei
آفریقای جنوبی از معدود کشورهای آفریقایی است که در آن انتخابات منظم در طول یک سده اخیر در آن برگزار شدهاست. با این حال اکثریت سیاهپوستان تا سال ۱۹۹۴ دارای حق رأی نبود. در سال ۱۹۴۸ حزب ملی آفریقای جنوبی از طریق رأیگیری به قدرت رسید و آغاز به انجام یک رشته قوانین مبنی بر جداسازی نژادی کرد که به نام #آپارتاید شناخته میشود. آپارتاید از نظر لغوی به معنای مجزا و جدا نگهداشتن است. آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی شامل جدا نگه داشتن افراد متعلق به نژادهای غیرسفید، مجبور کردن آنها به اقامت در محلات و استانهای خاص و محروم کردن آنها از کلیه حقوق مدنی و سیاسی بود. در مناطقی که سیاهپوستان مجبور به اقامت در آن میشدند و حق خروج از آن را نداشتند حداقل امکانات زندگی نیز موجود نبود. این تبعیض در مورد ثروت به دست آمده از صنعتی سازی سریع دهههای ۵۰، ۶۰ و ۷۰ میلادی نیز به کار رفت. در حالی که اقلیت سفیدپوستان از بالاترین استاندارد زندگی قاره آفریقا، که برابر سطح زندگی در کشورهای غربی جهان اول بود، برخوردار گشته بودند، اکثریت سیاهپوستان از لحاظ هرگونه استانداردی همچون درآمد، تحصیل و حتی ورود به ادارات دولتی مورد تبعیض قرار داشتند. کنگرهٔ ملی آفریقا با درخواست ایجاد جامعهٔ آزاد چندقومی، جنگی علیه نظام آپارتاید به راه انداخت. طرفداران لغو آپارتاید، تظاهرات آرامی در شپرویل و تسوتو به راه انداختند، که با مقاومت حکومت آپارتاید روبرو شد. راهپیمایان سیاهپوست شلاق زده شدند، و حتی در مارس ۱۹۷۰، بیش از ۷۰ آفریقایی کشته شدند.
مخالفت داخلی و خارجی با آپارتاید به تدریج افزایش یافت و به تحریمهای خارجی رژیم آپارتاید توسط کشورهای غربی و گسترش شورش داخلی انجامید. شورش شامل مقاومت مدنی، اعتصاب، راهپیمایی، اعتراض و عملیات چریکی بود. در سال ۱۹۹۰ دولت آپارتاید نخستین گام را برای مذاکره و کنارهگیری از قدرت با لغو ممنوعیت کنگره ملی آفریقا و دیگر نهادهای سیاسی چپگرا برداشت و #نلسون_ماندلا را بعد از ۲۷ سال زندان آزاد کرد. قوانین آپارتاید به تدریج از کتابهای قانون حذف شدند و اولین انتخابات چند نژادی در سال ۱۹۹۴ برگزار شد.
در دهه ۷۰ میلادی دولت آپارتاید برنامهٔ تولید سلاحهای هستهای خود را آغاز کرد ولی با کناره گیری رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی برنامه هستهای خود را کنار گذاشته و پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای را امضاء کرد و زرادخانه کوچک خود را نابود نمود. این کشور تنها کشور آفریقایی است که توانسته سلاح اتمی تولید کند و تا امروز تنها کشوری در دنیاست که داوطلبانه زرادخانه جنگافزار هستهای خود را نابود نمودهاست.
تابلویی که می بینید مربوط به دوران آپارتاید است و مبنی بر «اختصاص ساحل دریا به افراد عضو نژاد سفید» می باشد (به زبانهای انگلیسی، آفریکانس و زولو)
@drsargolzaei
Telegram
attach 📎
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#چشم_تاریخ
#شیرین_عبادی در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکده حقوق شد. پس از اخذ مدرک لیسانس و قبولی در کنکور دادگستری و شش ماه کارآموزی قضاوت، در اسفند ۱۳۴۸ به عنوان قاضی رسماً کار خود را شروع کرد. او جزو نخستین قاضیان زن در ایران بود. عبادی به موازات قضاوت در دادگاه به ادامهٔ تحصیل پرداخت و در رشتهٔ حقوق خصوصی در سال ۱۳۵۰ از دانشگاه تهران با درجهٔ ممتاز به مدرک فوق لیسانس دست پیدا کرد. پس از کار در سطوح مختلف دادگستری، در سال ۱۳۵۴ به ریاست شعبه ۲۴۴ دادگاه شهرستان نائل آمد. شیرین عبادی اولین زن در تاریخ دادگستری ایران است که به ریاست دادگاه برگزیده شده و در بین سال های ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ میلادی در این سمت فعالیت داشته است. پس از انقلاب ۱۳۵۷ عبادی و دیگر زنان قاضی را از مقام قضاوت برکنار کردند و آنها را به کارهای اداری گماشتند. پس از آن، شیرین عبادی منشی دادگاهی شد که پیشتر رئیس آن بود. بعد از اعتراض زنان قاضی به این وضع، آنها را به عنوان کارشناس در دادگستری به خدمت گماردند. به گفتهٔ عبادی: «ادامهٔ این وضع برای من غیرقابل تحمل بود بنابراین تقاضای بازنشستگی قبل از موعود کردم و با آن موافقت شد». چون کانون وکلای دادگستری مدت ها پس از انقلاب بازگشایی نشده بود و بوسیله قوه قضائیه اداره میشد بنابراین با درخواست وکالت عبادی هم موافقت نمیشد و او عملاً چندین سال خانه نشین شد. در این مدت به تألیف چند کتاب و انتشار مقالات متعددی در نشریات ایران پرداخت تا این که در سال ۱۳۷۱ موفق به اخذ پروانهٔ وکالت شد و دفتر وکالت خود را تأسیس نمود. شیرین عبادی پس از اخذ پروانهٔ وکالت، دفاع از پروندههای بسیاری از جمله تعدادی پروندههای ملی را پذیرفت، مانند وکالت خانوادهٔ مقتولین قتلهای زنجیرهای (فروهرها)، عزتالله ابراهیم نژاد که در حمله به کوی دانشگاه کشته شد و زهرا کاظمی عکاس تبعه کانادا که در ایران به قتل رسید. عبادی وکیل تعدادی از چهرههای سرشناس فرهنگی و مطبوعاتی بوده است، از جمله دکتر حبیبالله پیمان، عباس معروفی، سردبیر ماهنامهٔ گردون و فرج سرکوهی (سردبیر ماهنامهٔ آدینه). وی تعداد کثیری از پروندههای اجتماعی نظیر موارد کودکآزاری را هم بر عهده گرفته است، مانند آرین گلشنی، کودکی که بر اثر حضانت جدا از مادرش زندگی میکرد و بر اثر شکنجه در خانه نامادریش به قتل رسیده بود. او در بحث پرونده بینالمللی ایران نیز فعال است.
در سال ۲۰۰۳ کمیتهٔ جایزه نوبل در نروژ به شیرین عبادی #جایزه_صلح_نوبل را اعطا کرد. کمیتهٔ جایزه نوبل اعلام کرد که این جایزه به دلیل فعالیتهای خانم عبادی در زمینه حقوق بشر و ترویج مردمسالاری در ایران به ویژه در مورد حقوق زنان و کودکان، به وی اعطا میشود. در بخشی از بیانیهٔ کمیتهٔ اعطای جایزه گفته شد: «شیرین عبادی به عنوان یک وکیل، قاضی، نویسنده و فعال حقوق بشر در ایران و در خارج از مرزهای این کشور همواره با صراحت صحبت کرده است». این کمیته همچنین اظهار امیدواری کرد که دادن جایزه صلح به یک زن مسلمان ممکن است در زمانی که منطقه خاورمیانه با تحولات فاحشی روبروست جنبش اصلاحات را در ایران احیا کند. او تنها ایرانی است که جایزه صلح نوبل را دریافت کرده است. مأموران جمهوری اسلامی در تاریخ ۵ آذر ۱۳۸۸ مدال نوبل صلح شیرین عبادی را از صندوق امانات بانکی او در ایران برداشته و مصادره کردند. این برای اولین بار در تاریخ ۱۰۸ سالهٔ جایزه صلح نوبل بود که مدال نوبل توقیف شد. در تاریخ ۱۶ مارس ۲۰۱۱ میلادی، یکی از خیابان های شهر پواتیه در فرانسه تغییر نام یافت و به نام «شیرین عبادی»، فعال حقوق بشر ایرانی و برنده جایزه صلح نوبل نامگذاری شد. شهر پواتیه در نزدیکی پاریس واقع شده است و دومین شهر با اهمیت دانشگاهی در این کشور محسوب میشود.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/ShirinEbadi.jpg
#شیرین_عبادی در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکده حقوق شد. پس از اخذ مدرک لیسانس و قبولی در کنکور دادگستری و شش ماه کارآموزی قضاوت، در اسفند ۱۳۴۸ به عنوان قاضی رسماً کار خود را شروع کرد. او جزو نخستین قاضیان زن در ایران بود. عبادی به موازات قضاوت در دادگاه به ادامهٔ تحصیل پرداخت و در رشتهٔ حقوق خصوصی در سال ۱۳۵۰ از دانشگاه تهران با درجهٔ ممتاز به مدرک فوق لیسانس دست پیدا کرد. پس از کار در سطوح مختلف دادگستری، در سال ۱۳۵۴ به ریاست شعبه ۲۴۴ دادگاه شهرستان نائل آمد. شیرین عبادی اولین زن در تاریخ دادگستری ایران است که به ریاست دادگاه برگزیده شده و در بین سال های ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ میلادی در این سمت فعالیت داشته است. پس از انقلاب ۱۳۵۷ عبادی و دیگر زنان قاضی را از مقام قضاوت برکنار کردند و آنها را به کارهای اداری گماشتند. پس از آن، شیرین عبادی منشی دادگاهی شد که پیشتر رئیس آن بود. بعد از اعتراض زنان قاضی به این وضع، آنها را به عنوان کارشناس در دادگستری به خدمت گماردند. به گفتهٔ عبادی: «ادامهٔ این وضع برای من غیرقابل تحمل بود بنابراین تقاضای بازنشستگی قبل از موعود کردم و با آن موافقت شد». چون کانون وکلای دادگستری مدت ها پس از انقلاب بازگشایی نشده بود و بوسیله قوه قضائیه اداره میشد بنابراین با درخواست وکالت عبادی هم موافقت نمیشد و او عملاً چندین سال خانه نشین شد. در این مدت به تألیف چند کتاب و انتشار مقالات متعددی در نشریات ایران پرداخت تا این که در سال ۱۳۷۱ موفق به اخذ پروانهٔ وکالت شد و دفتر وکالت خود را تأسیس نمود. شیرین عبادی پس از اخذ پروانهٔ وکالت، دفاع از پروندههای بسیاری از جمله تعدادی پروندههای ملی را پذیرفت، مانند وکالت خانوادهٔ مقتولین قتلهای زنجیرهای (فروهرها)، عزتالله ابراهیم نژاد که در حمله به کوی دانشگاه کشته شد و زهرا کاظمی عکاس تبعه کانادا که در ایران به قتل رسید. عبادی وکیل تعدادی از چهرههای سرشناس فرهنگی و مطبوعاتی بوده است، از جمله دکتر حبیبالله پیمان، عباس معروفی، سردبیر ماهنامهٔ گردون و فرج سرکوهی (سردبیر ماهنامهٔ آدینه). وی تعداد کثیری از پروندههای اجتماعی نظیر موارد کودکآزاری را هم بر عهده گرفته است، مانند آرین گلشنی، کودکی که بر اثر حضانت جدا از مادرش زندگی میکرد و بر اثر شکنجه در خانه نامادریش به قتل رسیده بود. او در بحث پرونده بینالمللی ایران نیز فعال است.
در سال ۲۰۰۳ کمیتهٔ جایزه نوبل در نروژ به شیرین عبادی #جایزه_صلح_نوبل را اعطا کرد. کمیتهٔ جایزه نوبل اعلام کرد که این جایزه به دلیل فعالیتهای خانم عبادی در زمینه حقوق بشر و ترویج مردمسالاری در ایران به ویژه در مورد حقوق زنان و کودکان، به وی اعطا میشود. در بخشی از بیانیهٔ کمیتهٔ اعطای جایزه گفته شد: «شیرین عبادی به عنوان یک وکیل، قاضی، نویسنده و فعال حقوق بشر در ایران و در خارج از مرزهای این کشور همواره با صراحت صحبت کرده است». این کمیته همچنین اظهار امیدواری کرد که دادن جایزه صلح به یک زن مسلمان ممکن است در زمانی که منطقه خاورمیانه با تحولات فاحشی روبروست جنبش اصلاحات را در ایران احیا کند. او تنها ایرانی است که جایزه صلح نوبل را دریافت کرده است. مأموران جمهوری اسلامی در تاریخ ۵ آذر ۱۳۸۸ مدال نوبل صلح شیرین عبادی را از صندوق امانات بانکی او در ایران برداشته و مصادره کردند. این برای اولین بار در تاریخ ۱۰۸ سالهٔ جایزه صلح نوبل بود که مدال نوبل توقیف شد. در تاریخ ۱۶ مارس ۲۰۱۱ میلادی، یکی از خیابان های شهر پواتیه در فرانسه تغییر نام یافت و به نام «شیرین عبادی»، فعال حقوق بشر ایرانی و برنده جایزه صلح نوبل نامگذاری شد. شهر پواتیه در نزدیکی پاریس واقع شده است و دومین شهر با اهمیت دانشگاهی در این کشور محسوب میشود.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/ShirinEbadi.jpg
#چشم_تاریخ
#ریچارد_نیکسون_الویس_پریسلی_و_غسل_تعمید
همهی شما نام «ریچارد نیکسون» رئیسجمهور آمریکا را شنیدهاید. نیکسون به دو دلیل جزو رئیسجمهورهای بدنام آمریکاست.
یکی از دلایل بدنامی نیکسون این است که دی در جنایاتی که در ویتنام اتفاق افتاد مسئول است. دومین دلیل بدنامی نیکسون تخلفات تیم او در انتخابات ریاستجمهوری بود. دومین بار که نیکسون رئیسجمهور شد رسوایی «واترگیت» ایجاد شد و خبرنگاران با افشاگری علیه نیکسون نشان دادند که نیکسون در انتخابات، مداخلههای غیر قانونی انجام دادهاست و نیکسون مجبور به استعفا شد. وقتی سیاستمدارانی همچون ریچارد نیکسون با «الویس پریسلی» سلطان موسیقی وقت آمریکا عکس یادگاری میگیرد من نام این عکس را «غسل تعمید» میگذارم (شاید غسل جنابت جنایت هم نام بدی نباشد!)
نیکسون تنها سیاستمداری نبود که دستان آلودهی خود را در حوضچهی شهرت سوپراستارها شستشو داد. این یک سنت سیاسی است: سیاستمدارها روی هنرمندان و ورزشکاران سرمایهگذاری میکنند، «اَبَرقهرمان» و «سوپر استار» خلق میکنند و در زمان مناسب از سود سرمایهگذاری شان استفاده میکنند.
یکی از مهمترین مباحث در «فلسفه سیاسی» موضوع «حق حکومت»، «مشروعیت سیاسی» یا «Legitimacy» است. برای مشروعیت سیاسی مکانیزمهای مختلفی وجود دارد:
در نظامهای «اشرافیتسالار» (آریستوکرات) اعتقاد بر این است که برخی افراد به لحاظ «خونی» و «ژنی» برای رهبری توده مردم شایستگی دارند. در این نظامها هر کس فرزند شاه باشد شایسته بهدست آوردن تاجوتخت است. نظامهای پادشاهی در سراسر جهان الگوی «آریستوکراسیک» داشتهاند.
در نظامهای «مذهبسالار» (تئوکراسیک) اعتقاد بر این است که نمایندگان خدا در زمین حق حکومت دارند. در این نظامها همان کسانی که متولی دین مردم هستند، حق حکمراندن بر امور معیشتی مردم را نیز به دست میآورند.
در نظامهای «جنگ سالار» (میلیتاریستی) هر کس اسلحه بهدست دارد حق حکومت هم دارد!
در طول تاریخ در بسیاری از جوامع، برخی خانوادههای مافیایی با تکیهزدن بر هر سه «حوزه اشرافیت نژادی، تصرف حوزه دین و در دستداشتن قدرت نظامی»، حکومت را در انحصار خود نگه میدارند (نظامهای اُلیگارشی). اما اکنون که در همهجای جهان، نظامهای حکومتی مبتنی بر سهگانه «اشرافیت خونی، ادعای نمایندگی خدا و پوتین و سرنیزه» آبروی خود را از دستمیدهند و نظامهای مبتنی بر سهگانه «تفکیک قوا، صندوق رای و آزادی مطبوعات» جایگزین آنها میشوند قدرتطلبان هم روشهای خود را تغییر میدهند. اینجاست که عکس یادگاری گرفتن با ستارههای موسیقی و سینما و ورزش عکس یادگاری گرفتن یکی از کارتهای مهم بازی تصاحب قدرت میشود و غسلی برای پاک کردن ردپای جنایت:
آبها از آسیاب افتادهاست،
دارها برچیده، خونها شستهاند!
و حکایت همچنان باقیست....
#ریچارد_نیکسون_الویس_پریسلی_و_غسل_تعمید
همهی شما نام «ریچارد نیکسون» رئیسجمهور آمریکا را شنیدهاید. نیکسون به دو دلیل جزو رئیسجمهورهای بدنام آمریکاست.
یکی از دلایل بدنامی نیکسون این است که دی در جنایاتی که در ویتنام اتفاق افتاد مسئول است. دومین دلیل بدنامی نیکسون تخلفات تیم او در انتخابات ریاستجمهوری بود. دومین بار که نیکسون رئیسجمهور شد رسوایی «واترگیت» ایجاد شد و خبرنگاران با افشاگری علیه نیکسون نشان دادند که نیکسون در انتخابات، مداخلههای غیر قانونی انجام دادهاست و نیکسون مجبور به استعفا شد. وقتی سیاستمدارانی همچون ریچارد نیکسون با «الویس پریسلی» سلطان موسیقی وقت آمریکا عکس یادگاری میگیرد من نام این عکس را «غسل تعمید» میگذارم (شاید غسل جنابت جنایت هم نام بدی نباشد!)
نیکسون تنها سیاستمداری نبود که دستان آلودهی خود را در حوضچهی شهرت سوپراستارها شستشو داد. این یک سنت سیاسی است: سیاستمدارها روی هنرمندان و ورزشکاران سرمایهگذاری میکنند، «اَبَرقهرمان» و «سوپر استار» خلق میکنند و در زمان مناسب از سود سرمایهگذاری شان استفاده میکنند.
یکی از مهمترین مباحث در «فلسفه سیاسی» موضوع «حق حکومت»، «مشروعیت سیاسی» یا «Legitimacy» است. برای مشروعیت سیاسی مکانیزمهای مختلفی وجود دارد:
در نظامهای «اشرافیتسالار» (آریستوکرات) اعتقاد بر این است که برخی افراد به لحاظ «خونی» و «ژنی» برای رهبری توده مردم شایستگی دارند. در این نظامها هر کس فرزند شاه باشد شایسته بهدست آوردن تاجوتخت است. نظامهای پادشاهی در سراسر جهان الگوی «آریستوکراسیک» داشتهاند.
در نظامهای «مذهبسالار» (تئوکراسیک) اعتقاد بر این است که نمایندگان خدا در زمین حق حکومت دارند. در این نظامها همان کسانی که متولی دین مردم هستند، حق حکمراندن بر امور معیشتی مردم را نیز به دست میآورند.
در نظامهای «جنگ سالار» (میلیتاریستی) هر کس اسلحه بهدست دارد حق حکومت هم دارد!
در طول تاریخ در بسیاری از جوامع، برخی خانوادههای مافیایی با تکیهزدن بر هر سه «حوزه اشرافیت نژادی، تصرف حوزه دین و در دستداشتن قدرت نظامی»، حکومت را در انحصار خود نگه میدارند (نظامهای اُلیگارشی). اما اکنون که در همهجای جهان، نظامهای حکومتی مبتنی بر سهگانه «اشرافیت خونی، ادعای نمایندگی خدا و پوتین و سرنیزه» آبروی خود را از دستمیدهند و نظامهای مبتنی بر سهگانه «تفکیک قوا، صندوق رای و آزادی مطبوعات» جایگزین آنها میشوند قدرتطلبان هم روشهای خود را تغییر میدهند. اینجاست که عکس یادگاری گرفتن با ستارههای موسیقی و سینما و ورزش عکس یادگاری گرفتن یکی از کارتهای مهم بازی تصاحب قدرت میشود و غسلی برای پاک کردن ردپای جنایت:
آبها از آسیاب افتادهاست،
دارها برچیده، خونها شستهاند!
و حکایت همچنان باقیست....
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#یادداشت_هفته:
#هاناآرنت_کارل_یاسپرز_ومسئوليت_سیاسی -قسمت اول
#هاناآرنت در سال ۱۹۰۶ در یک خانواده یهودی آلمانی متولد شد و از سال ۱۹۲۴ به تحصیل در رشته فلسفه در دانشگاه های ماربورگ، فرایبورگ و هایدلبرگ پرداخت و شاگرد مارتین #هایدگر، ادموند هوسرل و کارل #یاسپرز بود که هر کدام نقش برجسته ای در اگزیستانسیالیسم آلمانی و پدیدارشناسی داشتند. رساله دکتری فلسفه هانا آرنت "مفهوم عشق در دیدگاه سنت آگوستین" بود که زیر نظر کارل یاسپرز روانپزشک-فیلسوف آلمانی انجام گرفته بود.
کارل یاسپرز هم در سال ۱۸۸۳ در آلمان متولد شده بود و در ۱۹۰۸ تحصیلات طب خود را در دانشگاه هایدلبرگ تمام کرده بود و در همان سال وارد تحصیلات روانپزشکی در همان دانشگاه شد. یاسپرز در ۱۹۱۳ کتاب "آسیب شناسی روانی عمومی" را نوشت که نگاهی پدیدار شناسانه به تجربه بیماری روانی است. پس از آن یاسپرز به فلسفه علاقمند شد. ابتدا به تدریس روان شناسی در دانشکده فلسفه هادلبرگ پرداخت و از سال ۱۹۲۱ کار بالینی را رها کرد و وارد حوزه فلسفه شد.
در سال ۱۹۳۳ #نازی ها در #آلمان روی کار آمدند و سیاست یهودی ستیزی را آغاز کردند. "گونتر اشترن" همسر هانا آرنت همان سال به پاریس گریخت اما هانا آرنت تصمیم گرفت که در برلین بماند و به مبارزه با نازی ها بپردازد. دستگیری وی توسط "گشتاپو" (پلیس سیاسی نازی ها) و بازجویی یک هفته ای اش او را به این نتیجه رساند که نمی تواند در درون آلمان به مبارزه با نازی ها ادامه دهد بنابراین پس از آزادی از زندان ابتدا به پراگ، سپس به ژنو و در نهایت به پاریس گریخت و در آن جا در کنار فعالیت های پژوهشی خود به مبارزه فکری و اجتماعی علیه نازی ها ادامه داد. وقتی آلمان هیتلری فرانسه را اشغال کرد هانا آرنت به لیسبون و سپس به نیویورک گریخت.
مارتین هایدگر که زمانی استاد راهنمای هانا آرنت بود و دوره ای نیز روابط عاشقانه با آرنت داشت مسیر دیگری را طی کرد. او به نازی ها پیوست و رئیس دانشگاه فرایبورگ شد و قوانینی را که حکومت نازی بر ضد استادان یهودی وضع کرده بود به اجرا گذاشت و از جمله استاد خودش ادموند هوسرل را از دانشگاه اخراج کرد.
کارل یاسپرز یهودی نبود ولی از آن جا که با "گرترود مایر" یهودی ازدواج کرده بود نازی ها او را دارای "تمایلات یهودی" تشخیص دادند و در سال ۱۹۳۷ از دانشگاه اخراج کردند و انتشار نوشته های او را هم ممنوع کردند. یاسپرز اما علیرغم تهدید به اعزام به اردوگاه های کار اجباری تا پایان جنگ و سقوط نازی ها در آلمان ماند و پس از جنگ در ۱۹۴۸ به بازل (سوییس) مهاجرت کرد و به تدریس فلسفه ادامه داد.
هم هانا آرنت و هم کارل یاسپرز پس از جنگ به بحث فلسفی و روان شناسی جنایات نازی ها پرداختند. آن ها سعی کردند به این سؤال پاسخ دهند که چگونه مردم در مقابل نظام ها فاشیستی و توتالیتاریست تسلیم می شوند و به آن ها اجازه می دهند دست به جنایات سازمان یافته بزنند. آرنت در این زمینه دو مقاله نوشت: "گناه سازمان یافته و مسئولیت جهانی" (۱۹۴۵) و "مسئولیت فردی در یک نظام دیکتاتوری" (۱۹۶۴). یاسپرز هم مقاله ای نوشت تحت عنوان "جستاری در گناه آلمان ها" (۱۹۴۷).
هانا آرنت چند الگوی شایع در بین جنایتکاران نازی پیدا کرد. یکی از آن ها الگوی "مهره یک سازمان" (cog-theory) بود، الگوی کسانی که خود را پیچ و مهره یک سازمان می دانستند و مطیع اوامر مافوق بودند. آن ها اعتقاد داشتند شغلی به آن ها محوّل شده و آن ها به وظایف شغلی شان عمل می کنند و اگر آن ها به این وظیفه عمل نکنند فرد دیگری آن مأموریت را انجام خواهد داد و فرقی در نتیجه ایجاد نخواهد شد! این الگوی جنایت های "آدولف #آیشمن" بود که قبلا در یادداشت دیگری تحت عنوان #کارمند_شریف_اداره_سلاخی به این الگو پرداخته ام. الگوی دیگر جنایتکاران نازی، الگوی #هاینریش_هیملر فرمانده اس اس (سپاه سیاسی-نظامی #هیتلر) بود که قبلأ در #چشم_تاریخ او را معرفی کرده ام. الگوی هیملر الگوی یک "مرد خانواده" بود: "چنین مردی به خاطر حقوق ماهانه، تأمین زندگی خود و امنیت و آرامش زن و فرزندانش حاضر بود اعتقادات، شرف و شأن انسانی خود را زیر پا بگذارد، حاکم شدن امر خصوصی بر امر عمومی به او اجازه می داد که از قید مسئولیت اعمال خود یکسره آزاد باشد." چنین الگویی امروزه در جامعه ما نیز به وفور به چشم می خورد: من فقط مسئول خانواده خودم هستم!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#هاناآرنت_کارل_یاسپرز_ومسئوليت_سیاسی -قسمت اول
#هاناآرنت در سال ۱۹۰۶ در یک خانواده یهودی آلمانی متولد شد و از سال ۱۹۲۴ به تحصیل در رشته فلسفه در دانشگاه های ماربورگ، فرایبورگ و هایدلبرگ پرداخت و شاگرد مارتین #هایدگر، ادموند هوسرل و کارل #یاسپرز بود که هر کدام نقش برجسته ای در اگزیستانسیالیسم آلمانی و پدیدارشناسی داشتند. رساله دکتری فلسفه هانا آرنت "مفهوم عشق در دیدگاه سنت آگوستین" بود که زیر نظر کارل یاسپرز روانپزشک-فیلسوف آلمانی انجام گرفته بود.
کارل یاسپرز هم در سال ۱۸۸۳ در آلمان متولد شده بود و در ۱۹۰۸ تحصیلات طب خود را در دانشگاه هایدلبرگ تمام کرده بود و در همان سال وارد تحصیلات روانپزشکی در همان دانشگاه شد. یاسپرز در ۱۹۱۳ کتاب "آسیب شناسی روانی عمومی" را نوشت که نگاهی پدیدار شناسانه به تجربه بیماری روانی است. پس از آن یاسپرز به فلسفه علاقمند شد. ابتدا به تدریس روان شناسی در دانشکده فلسفه هادلبرگ پرداخت و از سال ۱۹۲۱ کار بالینی را رها کرد و وارد حوزه فلسفه شد.
در سال ۱۹۳۳ #نازی ها در #آلمان روی کار آمدند و سیاست یهودی ستیزی را آغاز کردند. "گونتر اشترن" همسر هانا آرنت همان سال به پاریس گریخت اما هانا آرنت تصمیم گرفت که در برلین بماند و به مبارزه با نازی ها بپردازد. دستگیری وی توسط "گشتاپو" (پلیس سیاسی نازی ها) و بازجویی یک هفته ای اش او را به این نتیجه رساند که نمی تواند در درون آلمان به مبارزه با نازی ها ادامه دهد بنابراین پس از آزادی از زندان ابتدا به پراگ، سپس به ژنو و در نهایت به پاریس گریخت و در آن جا در کنار فعالیت های پژوهشی خود به مبارزه فکری و اجتماعی علیه نازی ها ادامه داد. وقتی آلمان هیتلری فرانسه را اشغال کرد هانا آرنت به لیسبون و سپس به نیویورک گریخت.
مارتین هایدگر که زمانی استاد راهنمای هانا آرنت بود و دوره ای نیز روابط عاشقانه با آرنت داشت مسیر دیگری را طی کرد. او به نازی ها پیوست و رئیس دانشگاه فرایبورگ شد و قوانینی را که حکومت نازی بر ضد استادان یهودی وضع کرده بود به اجرا گذاشت و از جمله استاد خودش ادموند هوسرل را از دانشگاه اخراج کرد.
کارل یاسپرز یهودی نبود ولی از آن جا که با "گرترود مایر" یهودی ازدواج کرده بود نازی ها او را دارای "تمایلات یهودی" تشخیص دادند و در سال ۱۹۳۷ از دانشگاه اخراج کردند و انتشار نوشته های او را هم ممنوع کردند. یاسپرز اما علیرغم تهدید به اعزام به اردوگاه های کار اجباری تا پایان جنگ و سقوط نازی ها در آلمان ماند و پس از جنگ در ۱۹۴۸ به بازل (سوییس) مهاجرت کرد و به تدریس فلسفه ادامه داد.
هم هانا آرنت و هم کارل یاسپرز پس از جنگ به بحث فلسفی و روان شناسی جنایات نازی ها پرداختند. آن ها سعی کردند به این سؤال پاسخ دهند که چگونه مردم در مقابل نظام ها فاشیستی و توتالیتاریست تسلیم می شوند و به آن ها اجازه می دهند دست به جنایات سازمان یافته بزنند. آرنت در این زمینه دو مقاله نوشت: "گناه سازمان یافته و مسئولیت جهانی" (۱۹۴۵) و "مسئولیت فردی در یک نظام دیکتاتوری" (۱۹۶۴). یاسپرز هم مقاله ای نوشت تحت عنوان "جستاری در گناه آلمان ها" (۱۹۴۷).
هانا آرنت چند الگوی شایع در بین جنایتکاران نازی پیدا کرد. یکی از آن ها الگوی "مهره یک سازمان" (cog-theory) بود، الگوی کسانی که خود را پیچ و مهره یک سازمان می دانستند و مطیع اوامر مافوق بودند. آن ها اعتقاد داشتند شغلی به آن ها محوّل شده و آن ها به وظایف شغلی شان عمل می کنند و اگر آن ها به این وظیفه عمل نکنند فرد دیگری آن مأموریت را انجام خواهد داد و فرقی در نتیجه ایجاد نخواهد شد! این الگوی جنایت های "آدولف #آیشمن" بود که قبلا در یادداشت دیگری تحت عنوان #کارمند_شریف_اداره_سلاخی به این الگو پرداخته ام. الگوی دیگر جنایتکاران نازی، الگوی #هاینریش_هیملر فرمانده اس اس (سپاه سیاسی-نظامی #هیتلر) بود که قبلأ در #چشم_تاریخ او را معرفی کرده ام. الگوی هیملر الگوی یک "مرد خانواده" بود: "چنین مردی به خاطر حقوق ماهانه، تأمین زندگی خود و امنیت و آرامش زن و فرزندانش حاضر بود اعتقادات، شرف و شأن انسانی خود را زیر پا بگذارد، حاکم شدن امر خصوصی بر امر عمومی به او اجازه می داد که از قید مسئولیت اعمال خود یکسره آزاد باشد." چنین الگویی امروزه در جامعه ما نیز به وفور به چشم می خورد: من فقط مسئول خانواده خودم هستم!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei
@drsargolzaei
drsargolzaei.com