#مقاله
#زندگی_کمدی_یا_تراژدی؟
همهٔ شما با نماد تئاتر آشنا هستید، دو صورتک یکی شاد و دیگری غمگین. در یونان باستان - که خاستگاه تئاتر بود- دو ژانر نمایشی وجود داشت: کمدی و تراژدی، صورتک شاد نماد کمدی بود و صورتک غمگین نماد تراژدی.
کمدی به معنای نمایش های خنده دار نبود بلکه نمایش هایی را شامل می شد که انتهایی خوش داشتند و هدف آنها دمیدن امید و خوش بینی در تماشاگران بود. معمولاً قهرمان کمدی با مشکلات و چالش های زیادی روبرو می شد و گاهی خسته ، زخمی و ناامید می شد اما در نهایت پیروز و سربلند از آزمون زندگی بیرون می آمد. برخلاف کمدی، تراژدی شاهنامه ای نبود که آخرش خوش باشد! در تراژدی، قهرمان با دشواری ها دست و پنجه نرم می کرد و نهایت توان خود را به کار می برد ولی مقهور تقدیر می شد و در نهایت محکوم به درد و رنج و شکست می شد.
ترکیب کمدی و تراژدی در تئاتر یونان باستان در پی ایجاد یک تعادل در ذهن مخاطب بود: از یک طرف کمدی این پیام را داشت که برای عاقبت خوش، تدبیر به کار ببر، تلاش و مقاومت کن و تسلیم نشو و از طرف دیگر تراژدی این پیام را داشت که نیروهای فراتر از توان تو وجود دارند که تقدیری را رقم می زنند که تمام تدبیر و هوش و قدرت تو از تغییر دادن آن عاجز است و تو چاره ای جز پذیرش آنها نداری.
بنابراین دوگانه کمدی/تراژدی در واقع دو گانه اختیار و جبر است. اگر جهان را یکسره جبرآمیز ببینیم و تسلیم این جبر گردیم وضع زندگی مان از آنچه "تقدیر" نگاشته نیز بدتر می شود و اگر جهان را یکسره تابع انتخاب و عمل و اختیار خود بیانگاریم و تقدیر یا تصادف را انکار کنیم زمانی که با شرایط غیر قابل کنترل مواجه شویم دچار سرخوردگی و ناکامی می شویم و عنان از کف می دهیم!
#مولانا در #مثنوی نیز همین دوگانه متناقض را به کار می گیرد از یک سو جانب اختیار را می گیرد و می گوید:
این که گویی این کنم یا آن کنم
خود دلیل اختیار است ای صنم
و از سوی دیگر جانب جبر را می گیرد و می سراید:
ما همه شیران ولی شیر علم
حمله مان از باد او شد دم به دم
و به ما می آموزد که به جز تسلیم در برابر تقدیر چاره ای نیست پس چرا این تسلیم را با میل و رضا انجام ندهیم:
در كف شير نر خونخواره اي
غیر تسلیم و رضا کو چاره ای؟!
سال گذشته کتابی خواندم از مرحوم دکتر ابوالقاسم تفضّلی با نام "تخته نرد، تقدیر یا تدبیر" . در این کتاب نگارنده دو بازی معروف و جهانی شطرنج و تخته نرد را با هم مقایسه می کند و به این نتیجه می رسد که تخته بازان بیش از شطرنج بازان با ذات زندگی هماهنگ می شوند زیرا که تخته باز ضمن این که میداند با رعایت هوشمندانه قواعد بازی و در نظر داشتن تاکتیک درست "شانس پیروزی" بیشتری دارد اما همواره این معنا را هم در نظر دارد که بخش بزرگی از نتیجه بازی نه در اختیار او که در اختیار "کعبتین" کور و کر و بی احساس است که بی هیچ منطق و عدالتی می چرخند و اعدادی را می نمایانند که ما ناچار از خواندن آنها هستیم!
در همین زمینه است که محمد بن محمود آملی صاحب "نفایس الفنون" سروده است:
تقدیر چو کعبتین و تدبیر چو نرد
در دست تو هست لیک در دست تو نیست!
جالب اینجاست که حکیم ابولقاسم #فردوسی که 167 بیت را در شاهنامه به تاریخ تخته نرد اختصاص داده است و ابداع کننده تخته نرد را بزرگمهر دانشمند دانسته است سرگذشت بزرگمهر را در ژانر تراژدی تصویر کرده است! بزرگمهر هم هوش و تدبیر دارد و هم صداقت و خوش نیتی اما تقدیر برای او سخت ترین فرجام را رقم زده است و او به اتهام جرم نکرده سالها در زندان و زیر شکنجهٔ زندانبان ها و مأموران "انوشیروان عادل" پیر و کور می شود ولی می گوید:
چو آرد بد و نیک "رای سپهر"
چه شاه و چه موبد چه بوذرجمهر
ز تخمی که یزدان به اختر بکشت
ببایدش بر تارک ما نبشت
کتاب #من_این_سرنوشت_را_نمیخواهم راجع به شهامت و تدبیر برای تغییر دادن زندگی است و کتاب #نامه_هایی_به_آسمان راجع به پذیرش و تاب آوردن تراژدی زندگی. این دو کتابم را انتشارات همنشین منتشر کرده و از کتابفروشی رشد قابل تهیه هستند. داستان های روان درمانی که در بخش داستان های سایت گذاشته ام نیز بیشتر به تراژدی زندگی نظر دارند. در کتاب #یادداشتهای_یک_روانپزشک (نشر قطره) مقاله ای نوشته ام تحت عنوان #مهارت_توکل و به وجه تراژیک زندگی بیشتر پرداخته ام.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#زندگی_کمدی_یا_تراژدی؟
همهٔ شما با نماد تئاتر آشنا هستید، دو صورتک یکی شاد و دیگری غمگین. در یونان باستان - که خاستگاه تئاتر بود- دو ژانر نمایشی وجود داشت: کمدی و تراژدی، صورتک شاد نماد کمدی بود و صورتک غمگین نماد تراژدی.
کمدی به معنای نمایش های خنده دار نبود بلکه نمایش هایی را شامل می شد که انتهایی خوش داشتند و هدف آنها دمیدن امید و خوش بینی در تماشاگران بود. معمولاً قهرمان کمدی با مشکلات و چالش های زیادی روبرو می شد و گاهی خسته ، زخمی و ناامید می شد اما در نهایت پیروز و سربلند از آزمون زندگی بیرون می آمد. برخلاف کمدی، تراژدی شاهنامه ای نبود که آخرش خوش باشد! در تراژدی، قهرمان با دشواری ها دست و پنجه نرم می کرد و نهایت توان خود را به کار می برد ولی مقهور تقدیر می شد و در نهایت محکوم به درد و رنج و شکست می شد.
ترکیب کمدی و تراژدی در تئاتر یونان باستان در پی ایجاد یک تعادل در ذهن مخاطب بود: از یک طرف کمدی این پیام را داشت که برای عاقبت خوش، تدبیر به کار ببر، تلاش و مقاومت کن و تسلیم نشو و از طرف دیگر تراژدی این پیام را داشت که نیروهای فراتر از توان تو وجود دارند که تقدیری را رقم می زنند که تمام تدبیر و هوش و قدرت تو از تغییر دادن آن عاجز است و تو چاره ای جز پذیرش آنها نداری.
بنابراین دوگانه کمدی/تراژدی در واقع دو گانه اختیار و جبر است. اگر جهان را یکسره جبرآمیز ببینیم و تسلیم این جبر گردیم وضع زندگی مان از آنچه "تقدیر" نگاشته نیز بدتر می شود و اگر جهان را یکسره تابع انتخاب و عمل و اختیار خود بیانگاریم و تقدیر یا تصادف را انکار کنیم زمانی که با شرایط غیر قابل کنترل مواجه شویم دچار سرخوردگی و ناکامی می شویم و عنان از کف می دهیم!
#مولانا در #مثنوی نیز همین دوگانه متناقض را به کار می گیرد از یک سو جانب اختیار را می گیرد و می گوید:
این که گویی این کنم یا آن کنم
خود دلیل اختیار است ای صنم
و از سوی دیگر جانب جبر را می گیرد و می سراید:
ما همه شیران ولی شیر علم
حمله مان از باد او شد دم به دم
و به ما می آموزد که به جز تسلیم در برابر تقدیر چاره ای نیست پس چرا این تسلیم را با میل و رضا انجام ندهیم:
در كف شير نر خونخواره اي
غیر تسلیم و رضا کو چاره ای؟!
سال گذشته کتابی خواندم از مرحوم دکتر ابوالقاسم تفضّلی با نام "تخته نرد، تقدیر یا تدبیر" . در این کتاب نگارنده دو بازی معروف و جهانی شطرنج و تخته نرد را با هم مقایسه می کند و به این نتیجه می رسد که تخته بازان بیش از شطرنج بازان با ذات زندگی هماهنگ می شوند زیرا که تخته باز ضمن این که میداند با رعایت هوشمندانه قواعد بازی و در نظر داشتن تاکتیک درست "شانس پیروزی" بیشتری دارد اما همواره این معنا را هم در نظر دارد که بخش بزرگی از نتیجه بازی نه در اختیار او که در اختیار "کعبتین" کور و کر و بی احساس است که بی هیچ منطق و عدالتی می چرخند و اعدادی را می نمایانند که ما ناچار از خواندن آنها هستیم!
در همین زمینه است که محمد بن محمود آملی صاحب "نفایس الفنون" سروده است:
تقدیر چو کعبتین و تدبیر چو نرد
در دست تو هست لیک در دست تو نیست!
جالب اینجاست که حکیم ابولقاسم #فردوسی که 167 بیت را در شاهنامه به تاریخ تخته نرد اختصاص داده است و ابداع کننده تخته نرد را بزرگمهر دانشمند دانسته است سرگذشت بزرگمهر را در ژانر تراژدی تصویر کرده است! بزرگمهر هم هوش و تدبیر دارد و هم صداقت و خوش نیتی اما تقدیر برای او سخت ترین فرجام را رقم زده است و او به اتهام جرم نکرده سالها در زندان و زیر شکنجهٔ زندانبان ها و مأموران "انوشیروان عادل" پیر و کور می شود ولی می گوید:
چو آرد بد و نیک "رای سپهر"
چه شاه و چه موبد چه بوذرجمهر
ز تخمی که یزدان به اختر بکشت
ببایدش بر تارک ما نبشت
کتاب #من_این_سرنوشت_را_نمیخواهم راجع به شهامت و تدبیر برای تغییر دادن زندگی است و کتاب #نامه_هایی_به_آسمان راجع به پذیرش و تاب آوردن تراژدی زندگی. این دو کتابم را انتشارات همنشین منتشر کرده و از کتابفروشی رشد قابل تهیه هستند. داستان های روان درمانی که در بخش داستان های سایت گذاشته ام نیز بیشتر به تراژدی زندگی نظر دارند. در کتاب #یادداشتهای_یک_روانپزشک (نشر قطره) مقاله ای نوشته ام تحت عنوان #مهارت_توکل و به وجه تراژیک زندگی بیشتر پرداخته ام.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
درود بر شما ، یک سوال دارم از شما، زندگیم کاملا پوچ و بی انگیزه شده و در کل اینو بگم به نظر شما وقتی شخصی می دونه که تا آخر عمرش از زندگی زناشوییش رضایت نخواهد داشت ولی به علت مسائل مالی و یک سری مسائل دیگه طلاق هم نتونه بگیره و در برزخی باشه که نه راه پس داره نه راه پیش چی کار باید کنه، واقعا درمانده هستم، خواهش میکنم راهنماییم کنید. پیشاپیش سپاسگزارم.
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
اوّل این که برخی مسائل که «لایَنحَلّ» به نظر می رسند در واقع حل نشدنی نیستند بلکه ما برای تغییر به اندازهٔ کافی شجاعت، خلّاقیّت و پشتکار به خرج نمی دهیم. دوّم این که در شرایطی که مُعضل یا محرومیّتی در زندگی ما واقعاً تغییر ناپذیر باشد «معنایی» که به زندگی و رنج هایش می دهیم باعث می شود رنج ما کاهش یابد یا برعکس افزون گردد. در کتاب های #من_این_سرنوشت_را_نمیخواهم (انتشارات همنشین - کتابفروشی رشد) و #یادداشتهای_یک_روانپزشک (نشر قطره - کتابفروشی جیحون) به این دو موضوع (شهامت تغییر- متانت تحمّل) پرداخته ام.
تندرست باشید
T.me/drsargolzaei
*پرسش:
درود بر شما ، یک سوال دارم از شما، زندگیم کاملا پوچ و بی انگیزه شده و در کل اینو بگم به نظر شما وقتی شخصی می دونه که تا آخر عمرش از زندگی زناشوییش رضایت نخواهد داشت ولی به علت مسائل مالی و یک سری مسائل دیگه طلاق هم نتونه بگیره و در برزخی باشه که نه راه پس داره نه راه پیش چی کار باید کنه، واقعا درمانده هستم، خواهش میکنم راهنماییم کنید. پیشاپیش سپاسگزارم.
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
اوّل این که برخی مسائل که «لایَنحَلّ» به نظر می رسند در واقع حل نشدنی نیستند بلکه ما برای تغییر به اندازهٔ کافی شجاعت، خلّاقیّت و پشتکار به خرج نمی دهیم. دوّم این که در شرایطی که مُعضل یا محرومیّتی در زندگی ما واقعاً تغییر ناپذیر باشد «معنایی» که به زندگی و رنج هایش می دهیم باعث می شود رنج ما کاهش یابد یا برعکس افزون گردد. در کتاب های #من_این_سرنوشت_را_نمیخواهم (انتشارات همنشین - کتابفروشی رشد) و #یادداشتهای_یک_روانپزشک (نشر قطره - کتابفروشی جیحون) به این دو موضوع (شهامت تغییر- متانت تحمّل) پرداخته ام.
تندرست باشید
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
سلام آقای دکتر
ابتدا تشکر از مطالب مفیدی که در کانال قرار میدین،
شخصا با توجه به وضعیت آشفته و ناسالم روانی جامعه، الآن بیشتر از قبل نیاز به مشاوره و روان درمانی رو احساس میکنم. چیزی که بر خلاف تاکید بر اهمیتش چه از طرف روان درمانگران غربی و چه از طرف اساتیدی همچون شما، تا کنون در بین اکثریت جامعه داخلی به علتهای متعدد مورد اقبال نبوده، سوالم از جنابعالی اینه که برای کسانی همچون خودم که دسترسی به مشاور عالم و مجرب نداریم یا امکان اینکه شخص نیازمند به مشاوره رو نزد روانشناس ببریم نیست چه راهنمایی و دستوری میفرمایید، مثلا آیا کتاب یا نوشته ای برای کمک گرفتن هست، حالا چه رفع اختلالت شخصیتی یا مشکلات زوجین یا روابط فرزندان و والدین
سپاس از محبت شما
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
ممنونم که نوشته هایم را می خوانید.
در این زمینه اختلاف نظر وجود دارد که آیا کتاب یا بسته های آموزشی می توانند جایگزین یک درمانگر حرفه ای شوند یا خیر.
آن گروه از نظریه پردازان که اطلاعات و آگاهی را مهم ترین عامل تغییر می دانند (همچون آلبرت الیس و آئورن بک) موافقند که در بسیاری از مواقع بسته های آموزشی می توانند جایگزین درمانگران شوند در حالی که درمانگرانی که اساس روان درمانی را برقراری یک رابطهٔ انسانی نمونه در اتاق درمان می دانند (همچون فرانتز الکساندر و کارل راجرز) حضور فیزیکی یک درمانگر در فضا-زمان درمان را برای تسهیل تغییر ضروری می دانند.
به هرحال اگر با گروه اوّل موافق باشیم کتاب های زیر نمونه ای از کتاب های مفید ارزشمند هستند:
کتاب #روانشناسی_افسردگی- نوشتهٔ دیوید برنز- ترجمه مهدی قره چه داغی- انتشارات دایره
کتاب #عشق_هرگز_کافی_نیست- نوشتهٔ آئورن تی بک- ترجمه مهدی قره چه داغی - انتشارات ذهن آویز
کتاب #راهی_برای_رهایی_از_اعتیاد- نوشتهٔ دکتر سرگلزایی- انتشارات دفتر مشاوره و جوانان آستان قدس رضوی
کتاب #من_این_سرنوشت_را_نمیخواهم- نوشتهٔ دکتر سرگلزایی- انتشارات همنشین
تندرست باشید
T.me/drsargolzaei
*پرسش:
سلام آقای دکتر
ابتدا تشکر از مطالب مفیدی که در کانال قرار میدین،
شخصا با توجه به وضعیت آشفته و ناسالم روانی جامعه، الآن بیشتر از قبل نیاز به مشاوره و روان درمانی رو احساس میکنم. چیزی که بر خلاف تاکید بر اهمیتش چه از طرف روان درمانگران غربی و چه از طرف اساتیدی همچون شما، تا کنون در بین اکثریت جامعه داخلی به علتهای متعدد مورد اقبال نبوده، سوالم از جنابعالی اینه که برای کسانی همچون خودم که دسترسی به مشاور عالم و مجرب نداریم یا امکان اینکه شخص نیازمند به مشاوره رو نزد روانشناس ببریم نیست چه راهنمایی و دستوری میفرمایید، مثلا آیا کتاب یا نوشته ای برای کمک گرفتن هست، حالا چه رفع اختلالت شخصیتی یا مشکلات زوجین یا روابط فرزندان و والدین
سپاس از محبت شما
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
ممنونم که نوشته هایم را می خوانید.
در این زمینه اختلاف نظر وجود دارد که آیا کتاب یا بسته های آموزشی می توانند جایگزین یک درمانگر حرفه ای شوند یا خیر.
آن گروه از نظریه پردازان که اطلاعات و آگاهی را مهم ترین عامل تغییر می دانند (همچون آلبرت الیس و آئورن بک) موافقند که در بسیاری از مواقع بسته های آموزشی می توانند جایگزین درمانگران شوند در حالی که درمانگرانی که اساس روان درمانی را برقراری یک رابطهٔ انسانی نمونه در اتاق درمان می دانند (همچون فرانتز الکساندر و کارل راجرز) حضور فیزیکی یک درمانگر در فضا-زمان درمان را برای تسهیل تغییر ضروری می دانند.
به هرحال اگر با گروه اوّل موافق باشیم کتاب های زیر نمونه ای از کتاب های مفید ارزشمند هستند:
کتاب #روانشناسی_افسردگی- نوشتهٔ دیوید برنز- ترجمه مهدی قره چه داغی- انتشارات دایره
کتاب #عشق_هرگز_کافی_نیست- نوشتهٔ آئورن تی بک- ترجمه مهدی قره چه داغی - انتشارات ذهن آویز
کتاب #راهی_برای_رهایی_از_اعتیاد- نوشتهٔ دکتر سرگلزایی- انتشارات دفتر مشاوره و جوانان آستان قدس رضوی
کتاب #من_این_سرنوشت_را_نمیخواهم- نوشتهٔ دکتر سرگلزایی- انتشارات همنشین
تندرست باشید
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
#مقاله
#بدترین_انتخاب!
۱- منوچهر احترامی قصه ای نوشته بود راجع به قورباغه های برکه ای که برای دفع مارها (که آرامش را از زندگی آنها ربوده بودند) دعوتنامه ای برای لک لک ها می فرستند. لک لک ها که بعنوان منجی قورباغه ها به برکه می آیند مدتی بعد که تعداد مارها کم می شود گرسنه می مانند و تصمیم به تست کردن خوراک قورباغه می گیرند. از بد روزگار این خوراک به مذاق شان خوشتر از خوراک مار می آید و قورباغه خوار می شوند! این چنین می شود که مارها دوباره شانس بقا می یابند و تکثیر می گردند و حالا قورباغه ها می مانند و دو صیاد: هم مارهای سابق، هم لک لک های لاحق! دیگر هیچکس منجی نیست. تنها دژخیم دارند این قورباغه های قربانی!
۲- ابوالقاسم پاینده هم در کتاب #مرده_کشان_جوزان قصه ای نوشته بود با نام #ماموران_دفع_ملخ و باز همین حکایت روایت شده بود.
روستایی گرفتار حمله ملخ می شود و کشتزارهایش ویران می گردند. ملخ ها دو سه روزی می مانند و کشت و زرع را می بلعند و می روند. چند ماه بعد سر و کله هفت مامور دولت پیدا می شود که آمده اند برای دفع ملخ! ماموران دولت به جای دو سه روزی که ملخ ها مقیم روستا شده بودند ماه ها در روستا ماندند که اگر ملخ ها برگشتند آنها را با سبوس سم زده قلع و قمع نمایند. سر و کله هیچ ملخی دیگر پیدا نمی شود اما ماموران مسلح دولت به اندازه چندین هجوم ملخ روستائیان را تاراج می کنند! این بار روستائیان بیچاره برخلاف قورباغه های آن برکه دعوتنامه ای هم برای این دژخیمان ارسال نکرده بودند!
* * * * * *
اصطلاح "دفع افسد به فاسد" را همه مان شنیده ایم، حکیمی گفته است انتخاب بین خیر و شر هنر نیست چرا که هر حیوانی آنچه برای زندگیش خیر است انتخاب می کند و آنچه برای زندگیش شر است دفع می کند. سپس این حکیم می افزاید هنر این است که بین دو شر آن را برگزینی که فساد کمتری دارد (همان دفع افسد به فاسد) و بین دو خیر آن را برگزینی که صالح تر است (همان انتخاب اصلح!) اما برخی از ما معکوس قاعده دفع افسد به فاسد عمل می کنیم، برای دفع مارها از لک لک ها کمک می طلبیم و برای دفع ملخ ها از ماموران دفع ملخ دعوت می کنیم. اینجاست که درد را با دردی سنگین تر یا ماندگارتر علاج می کنیم!
نمونه های این انتخاب ها در زندگی ما کم نیستند:
درمان اضطراب با الکل، درمان افسردگی با کوکائین، درمان روزمرگی و تکرار با حشیش، درمان دیر راه افتادن با رانندگی بی احتیاط و پرسرعت، انتقام گرفتن از پدر و مادر با خودزنی، لج بازی با همسر از طریق خیانت و بالاخره به قول #کارل_مارکس فرار از بی روحی جهان به افیون توده ها!
اگر قرار باشد نگاهی مقطعی
(Cross-Sectional)
به مسائل و فرایند حل مساله داشته باشیم بارها پیش می آید که افسد را جایگزین فاسد کنیم. برای دفع افسد به فاسد و نیز برای انتخاب اصلح باید نگاهی طولی
(Longitudinal)
به زندگی، مساله ها و حل مساله داشته باشیم، علاوه بر این باید بتوانیم تکانه های مغز غریزی مان را که تنها به لذت فوری و دفع آنی تنش می اندیشد مهار کنیم و استراتژیک بیاندیشیم (این موضوع در مقاله #شطرنج_تجویز_میشود! بیان شده است).
نگاه طولی به زندگی زمانی به دست می آید که تاریخ بخوانیم: تاریخ تکامل موجودات، تاریخ تکامل انسان، تاریخ معاصر جهان، تاریخ معاصر ایران و تاریخ زندگی های انسان های پشیمان (أنفس لوّامة) و انسان های شادمان (أنفس راضیةً مرضیّةً) نه آن گونه که قصه های زیبای خفته و سیندرلا می گویند بلکه آن گونه که قصه های مبتنی بر اسناد و مدارک رویت می کنند.
کتاب های زیر را از این حیث پیشنهاد می کنم که هم نگاهی به تاریخ معاصر دارند و هم روایت معتبر زندگی انسان هایی هستند که آزاده، جستجوگر، ایستاده و مقاوم زندگی کرده اند و در عین حال معصوم از خطا و اشتباه هم نبوده اند:
#زنده_ام_تا_روایت_کنم : گابریل گارسیا مارکز
#ابن_مشغله_و_ابوالمشاغل : نادر ابراهیمی
#درفاصله_دو_نقطه: ایران درودی
#از_کاخ_شاه_تا_زندان_اوین : احسان نراقی
من هم در کتاب های زیر تلاش کرده ام بخش های آموزنده زندگی مردمانی را که در کار بالینی ام ملاقات کرده ام با شما در میان بگذارم:
#راهی_برای_رهایی_از_اعتیاد: انتشارات به نشر
#ماجراهای_عاشقانه:
انتشارات مرندیز
#من_این_سرنوشت_را_نمیخواهم: انتشارات مرندیز
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#بدترین_انتخاب!
۱- منوچهر احترامی قصه ای نوشته بود راجع به قورباغه های برکه ای که برای دفع مارها (که آرامش را از زندگی آنها ربوده بودند) دعوتنامه ای برای لک لک ها می فرستند. لک لک ها که بعنوان منجی قورباغه ها به برکه می آیند مدتی بعد که تعداد مارها کم می شود گرسنه می مانند و تصمیم به تست کردن خوراک قورباغه می گیرند. از بد روزگار این خوراک به مذاق شان خوشتر از خوراک مار می آید و قورباغه خوار می شوند! این چنین می شود که مارها دوباره شانس بقا می یابند و تکثیر می گردند و حالا قورباغه ها می مانند و دو صیاد: هم مارهای سابق، هم لک لک های لاحق! دیگر هیچکس منجی نیست. تنها دژخیم دارند این قورباغه های قربانی!
۲- ابوالقاسم پاینده هم در کتاب #مرده_کشان_جوزان قصه ای نوشته بود با نام #ماموران_دفع_ملخ و باز همین حکایت روایت شده بود.
روستایی گرفتار حمله ملخ می شود و کشتزارهایش ویران می گردند. ملخ ها دو سه روزی می مانند و کشت و زرع را می بلعند و می روند. چند ماه بعد سر و کله هفت مامور دولت پیدا می شود که آمده اند برای دفع ملخ! ماموران دولت به جای دو سه روزی که ملخ ها مقیم روستا شده بودند ماه ها در روستا ماندند که اگر ملخ ها برگشتند آنها را با سبوس سم زده قلع و قمع نمایند. سر و کله هیچ ملخی دیگر پیدا نمی شود اما ماموران مسلح دولت به اندازه چندین هجوم ملخ روستائیان را تاراج می کنند! این بار روستائیان بیچاره برخلاف قورباغه های آن برکه دعوتنامه ای هم برای این دژخیمان ارسال نکرده بودند!
* * * * * *
اصطلاح "دفع افسد به فاسد" را همه مان شنیده ایم، حکیمی گفته است انتخاب بین خیر و شر هنر نیست چرا که هر حیوانی آنچه برای زندگیش خیر است انتخاب می کند و آنچه برای زندگیش شر است دفع می کند. سپس این حکیم می افزاید هنر این است که بین دو شر آن را برگزینی که فساد کمتری دارد (همان دفع افسد به فاسد) و بین دو خیر آن را برگزینی که صالح تر است (همان انتخاب اصلح!) اما برخی از ما معکوس قاعده دفع افسد به فاسد عمل می کنیم، برای دفع مارها از لک لک ها کمک می طلبیم و برای دفع ملخ ها از ماموران دفع ملخ دعوت می کنیم. اینجاست که درد را با دردی سنگین تر یا ماندگارتر علاج می کنیم!
نمونه های این انتخاب ها در زندگی ما کم نیستند:
درمان اضطراب با الکل، درمان افسردگی با کوکائین، درمان روزمرگی و تکرار با حشیش، درمان دیر راه افتادن با رانندگی بی احتیاط و پرسرعت، انتقام گرفتن از پدر و مادر با خودزنی، لج بازی با همسر از طریق خیانت و بالاخره به قول #کارل_مارکس فرار از بی روحی جهان به افیون توده ها!
اگر قرار باشد نگاهی مقطعی
(Cross-Sectional)
به مسائل و فرایند حل مساله داشته باشیم بارها پیش می آید که افسد را جایگزین فاسد کنیم. برای دفع افسد به فاسد و نیز برای انتخاب اصلح باید نگاهی طولی
(Longitudinal)
به زندگی، مساله ها و حل مساله داشته باشیم، علاوه بر این باید بتوانیم تکانه های مغز غریزی مان را که تنها به لذت فوری و دفع آنی تنش می اندیشد مهار کنیم و استراتژیک بیاندیشیم (این موضوع در مقاله #شطرنج_تجویز_میشود! بیان شده است).
نگاه طولی به زندگی زمانی به دست می آید که تاریخ بخوانیم: تاریخ تکامل موجودات، تاریخ تکامل انسان، تاریخ معاصر جهان، تاریخ معاصر ایران و تاریخ زندگی های انسان های پشیمان (أنفس لوّامة) و انسان های شادمان (أنفس راضیةً مرضیّةً) نه آن گونه که قصه های زیبای خفته و سیندرلا می گویند بلکه آن گونه که قصه های مبتنی بر اسناد و مدارک رویت می کنند.
کتاب های زیر را از این حیث پیشنهاد می کنم که هم نگاهی به تاریخ معاصر دارند و هم روایت معتبر زندگی انسان هایی هستند که آزاده، جستجوگر، ایستاده و مقاوم زندگی کرده اند و در عین حال معصوم از خطا و اشتباه هم نبوده اند:
#زنده_ام_تا_روایت_کنم : گابریل گارسیا مارکز
#ابن_مشغله_و_ابوالمشاغل : نادر ابراهیمی
#درفاصله_دو_نقطه: ایران درودی
#از_کاخ_شاه_تا_زندان_اوین : احسان نراقی
من هم در کتاب های زیر تلاش کرده ام بخش های آموزنده زندگی مردمانی را که در کار بالینی ام ملاقات کرده ام با شما در میان بگذارم:
#راهی_برای_رهایی_از_اعتیاد: انتشارات به نشر
#ماجراهای_عاشقانه:
انتشارات مرندیز
#من_این_سرنوشت_را_نمیخواهم: انتشارات مرندیز
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com