دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.4K subscribers
1.86K photos
103 videos
174 files
3.34K links
Download Telegram
#افسردگی_یک_کلمه_چند_معنا
قسمت پنجم


گذشته از اين، آموزش اين «‌قانون هستي» به مراجع كه «‌پايان شب سيه سپيد است» ‌و «‌هر چه از دست مي دهيم مقدمه اي است براي بدست آوردن چيزي بهتر» ‌كار آساني نيست چرا كه «‌سخني كز دل برآيد لاجرم بردل نشيند» بنابراين درمانگري كه خود يك فرايند سوگ را با موفقيت پشت سر گذاشته و اين باور را نه بعنوان يك «‌شعار»‌ كه بعنوان يك «شعور» دريافته است مي تواند چنين باوري را در مراجعش ايجاد نمايد. #ويكتور_فرانكل دركتاب #‌انسان_درجستجوی_معنی‌ اين مفهوم را بيان مي كند كه اگر نتوانيم براي رنج هاي زندگي معنايي بيابيم، خوشي هاي زندگي هم پوچ و بي معنا خواهند بود،‌ يا تمام اين بازي معنا دارد، كه در آن صورت فراز و نشيبش داراي معناست و يا اين بازي فاقد معناست كه در آن صورت خوشي هاي زندگي نيز مسخره خواهند بود. «‌دكتر ترور گريفيت»‌ در كتاب «‌از دست رفته و بازيافته»‌
(The lost and then found)
به مراحل سوگواري به تفصيل اشاره مي كند و همچون «اليزابت كابلرراس»‌ به اين نقطه نظر مي رسد كه حل و فصل سوگ زماني با موفقيت انجام مي شود كه ابتدا فرد از بازگرداندن جهان به آنچه پيش از اين بود كاملاً‌ نااميد و مأيوس شود (Despair) و جهان را با مختصات جديد بپذيرد (acceptance).
خطري كه در اين مرحله از حل و فصل سوگ وجود دارد اين است كه فرد «‌معنويت»
‌(spirituality)
را جايگزين شي از دست رفته «مجموعه هويتي»‌ خود نمايد، فرايندي كه «‌آماس معنويت» مي ناميم! ‌معنويت جايگزين هيچ يك از اجزاي زندگي نيست، معنويت «‌معناي مجموعه»‌ است. 

3- افسردگي بعنوان مزاج 

گروهي از افراد بطور مداوم دچار نوسانات خلقي هستند به گونه اي كه اين نوسانات تغييرات محسوسي را در رفتار آنها ايجاد مي كند. چند روزي اين افراد سرحال، پرانرژي و پر نشاط هستند، بدون هيچ دليل مشخص چند روزي كسل و بي حوصله هستند. «‌شدت» ‌و «‌مدت»‌ اين تغييرات آنقدر نيست كه اين فرايند در تعريف «‌بيماري»‌ بگنجد و از سوي ديگر اين فرايند، همچون يك بيماري بر فرد «‌عارض» نمي شود بلكه «‌طبيعت»‌ و «‌مزاج» فرد بدينگونه است و از ابتداي زندگي اين تغييرات بطور طبيعي وجود داشته اند . 
اين گروه افراد بسته به واكنشي كه در برابر تغييرات هيجاني خود دارند، «‌سرنوشت»‌ متفاوتي دارند. گروهي از آنها بدليل اين بي ثباتي «‌از اين شاخه به آن شاخه پريدن» ‌و «‌بوالهوسي»‌ زندگي بي ثباتي دارند در حاليكه  اين بي ثباتي در گروهي ديگر از افراد خود يك «‌فرصت» ‌است!‌
افراد گروه اول، آدم هاي moody ناميده مي شوند، غير قابل پيش بيني اند و هيچ راهي را به مقصد نمي رسانند اما افراد گروه دوم از يك ویژگی خاص برخوردارند که Self-directiveness نامیده میشود یعنی خود بر تغییرات «‌جوّي» ‌خود آگاهند و آن را «‌مديريت» ‌مي كنند همچون خلباني كه بسته به تغييرات وضع هوا، تنظيم سيستم هاي ناوبري هواپيماي خود را تغيير مي دهد. اين گروه از افراد Enlighted ناميده مي شوند. آنها بدليل اينكه در تغييرات هيجاني خود، زندگي را از نگاه هاي مختلف و بلكه متضاد نگاه مي كنند، ديدگاه وسيع تري در قبال زندگي دارند. تحقيقات برخي از پژوهشگران نشان داده است كه بسياري از افراد برجسته و خلاق جهان دچار بي ثباتي هيجاني بوده اند بطوري كه اين پژوهشگران «‌همبستگي»‌ معني داري بين «‌خلاقيت»‌ و «‌بي ثباتي هيجاني»‌ به اثبات رسانده اند. آنها اعتقاد دارند كه اين افراد برجسته در دوره هاي «‌هيجان پايين» ‌ديد منفي و نقادي را نسبت به كارهاي قبلي و سَبكِ كار خود پيدا مي كنند بنابراين در دوره هاي «‌هيجان مثبت»‌ كه مولد و فعال مي شوند به جاي تكرار آثار قبل، سبك و سياق جديدي به فعاليت هاشان مي دهند. از جمله اين افراد ميتوان به «#لئوناردو_داوينچي‌ و #وينستون_چرچيل اشاره كرد. 

ژاپني ها به تازگي تحقيقات وسيعي را در زمينه تغييرات هيجاني انجام داده اند. آنها به اين نتيجه رسيده اند كه همانطور كه حالات مختلف ماه، گردش زمين به دور خورشيد و تغييرات فصول «‌ريتم»‌ و «‌ضرباهنگ»‌ مشخصي دارد، ‌تغييرات هيجاني هر انسان هم «‌ضرباهنگ»‌ خاصي دارند. اگر فرد به اين ضرباهنگ آگاهي پيدا كند و برنامه هاي روزانه اش را براساس پيش بيني آنها تنظيم كند، «‌هماهنگي درون و بيرون» اتفاق مي افتد ولي اگر فرد به اين ضرباهنگ ناآگاه باشد و بطور غير منتظره با آن مواجه شود وضع زندگي نامنظم و نا هماهنگي پيدا مي كند: زماني كه نياز به تحرك و پويايي دارد كسل است و زماني ديگر، ‌بدون هيچ ضرورتي، پر هيجان و پرجنب و جوش است!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com