#چشم_تاریخ
#دکتریدالله_سحابی (اسفند ۱۲۸۳- فروردین ۱۳۸۱) به همراه سید محمود #طالقانی و مهدی #بازرگان، یکی از مؤسسین نهضت آزادی ایران بود.
#سحابی در سال ۱۳۱۰ کار رسمی خود را به عنوان آموزشگر علوم طبیعی در دبیرستان، آغاز کرد. او در شهریورماه ۱۳۱۱ پس از شرکت کردن در مسابقهٔ علمی و قبولی در آن، به فرانسه اعزام شد. سحابی ۴ سال در دانشگاه لیل به فراگیری دانش پرداخت و سرانجام اولین دکترای علوم ایران را با خود به ارمغان آورد. او از اولین اساتید ایرانی علم زمینشناسی در دانشگاههای ایران بود. سحابی در اسفندماه ۱۳۱۵ به تهران بازگشت و پس از یک سال خدمت نظام وظیفه، از فروردینماه ۱۳۱۷ به آموزش زمینشناسی در دانشکده علوم دانشگاه تهران پرداخت و پس از ۵ سال از درجهٔ دانشیاری به درجه استادی رسید.
فعالیتهای سیاسی وی بلافاصله پس از بازگشت به ایران و عضویت در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران آغاز شد. در جریان جنبش #ملی_شدن_صنعت_نفت ایران، نام سحابی به عنوان یکی از یاران نزدیک دکتر محمد #مصدق مطرح شد. سحابی در سال ۱۳۳۳ به همراه یازده استاد دانشگاه تهران به علت اعتراض به قرارداد کنسرسیوم نفت با حکم وزیر فرهنگ، تا پایان نخست وزیری #زاهدی، از خدمت در دانشگاه محروم شدند.
سحابی پیش از #کودتای_۲۸مرداد معتقد به فعالیت سیاسی نبود اما پس از کودتا بود که در زمره فعالین و بنیانگذاران نهضت مقاومت ملی قرار گرفت. به دنبال بازشدن فضای سیاسی در اواخر دهه ۳۰، سحابی نیز برای پیگیری فعالیتهای سیاسی به جبهه ملی دوم پیوست، اما با گذر زمان به این نتیجه رسید که جبهه ملی خواستههای او را از مبارزه سیاسی ارضا نمیکند. فعالیتهای سیاسی سحابی صبغهای مذهبی داشت و همین موضوع او و دوست دیرینش مهندس بازرگان را بر آن داشت تا با همراهی آیت ا... طالقانی به تأسیس گروهی دیگر همت گمارند و اینچنین بود که #نهضت_آزادی_ایران متولد شد.
سحابی خود دربارهٔ انگیزه تأسیس نهضت آزادی ایران میگوید: «جبهه ملی بیشتر فعالیت سیاسی لائیک داشت و مستقل از فکر دینی بود، ولی ما معتقد بودیم که اگر فعالیت سیاسی میکنیم از روی وظیفه دینی است و بنابراین، فعالیت سیاسی را وابسته به عقاید دینی میدانستیم»
با تأسیس نهضت آزادی در سال ۱۳۴۰ فعالیتهای سیاسی سحابی گسترش بیشتری یافت و در نهایت باعث شد وی به همراه سایر یارانش در سال ۱۳۴۱ به دلیل مبارزه سیاسی علیه حکومت پهلوی روانه زندان شود. محاکمه وی و سایر سران نهضت آزادی ایران در سال ۱۳۴۲ برگزار شد و یدالله سحابی در این دادگاه به ۶ سال زندان محکوم شد که در دادگاه تجدیدنظر به خاطر ۳۷ سال خدمات فرهنگی و دانشگاهی، حکم وی به ۴ سال زندان کاهش یافت.
پس از انقلاب 57، یدالله سحابی در دولت موقت به نخستوزیری بازرگان، سمت وزیر مشاور را داشت و از اعضای شورای انقلاب بود. مهندس بازرگان، یدالله سحابی را به سمت وزیر مشاور در طرحهای انقلاب منصوب کرد و با همکاری بیش از ۲۴۰ نفر از متخصصان و کارشناسان با ۷۸۰۰ ساعت تحقیق و پژوهش، گزارش نهایی سیاستهای توسعه و تکامل جمهوری اسلامی برای مرحله زمانی کوتاه مدت (دوساله)، میان مدت (۸ تا ۱۲ ساله) و درازمدت (۱۲ تا ۱۶ ساله) را آماده و تدوین کردند. پس از آن نیز به عنوان نماینده مردم تهران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی انتخاب و به عنوان رئیس سنی اولین دوره مجلس شورای اسلامی برگزیده شد.
پس از اتمام دوره اول مجلس و به حاشیه رانده شدن اعضای نهضت آزادی و ملی- مذهبی ها از عرصه قدرت، یدالله سحابی تا آخر عمر به عنوان اپوزیسیون سیاسی به فعالیت پرداخت. سحابی به همراه مهدی بازرگان در سال ۱۳۶۵ در نامهای به رهبر جمهوری اسلامی، مخالفت خود را با ادامه جنگ ایران و عراق اعلام کرد. او مانند سایر اعضای نهضت آزادی در سالهای پس ازانقلاب از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت میشد و اجازه فعالیت سیاسی و حضور در انتخابات را نداشت. او در جریان بازداشت فعالان ملی- مذهبی در اواخر سال 79 از هیچ تلاش و کوششی برای آزادی همفکران خود دریغ نکرد و در اولین اقدام، نامه سرگشاده یی برای رئیس جمهور خاتمی نوشت وپس از آن به عنوان آخرین اقدام، در سن 96 سالگی، عصازنان به مجلس رفت و قصد تحصن در مجلس را داشت که با قول پیگیری رییس مجلس منصرف شد و به منزل بازگشت.
یدالله سحابی در روز جمعه ۲۳ فروردین ماه سال 81 در بیمارستان جم تهران درگذشت.
به انتخاب: #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/DrSahabi.jpg
#دکتریدالله_سحابی (اسفند ۱۲۸۳- فروردین ۱۳۸۱) به همراه سید محمود #طالقانی و مهدی #بازرگان، یکی از مؤسسین نهضت آزادی ایران بود.
#سحابی در سال ۱۳۱۰ کار رسمی خود را به عنوان آموزشگر علوم طبیعی در دبیرستان، آغاز کرد. او در شهریورماه ۱۳۱۱ پس از شرکت کردن در مسابقهٔ علمی و قبولی در آن، به فرانسه اعزام شد. سحابی ۴ سال در دانشگاه لیل به فراگیری دانش پرداخت و سرانجام اولین دکترای علوم ایران را با خود به ارمغان آورد. او از اولین اساتید ایرانی علم زمینشناسی در دانشگاههای ایران بود. سحابی در اسفندماه ۱۳۱۵ به تهران بازگشت و پس از یک سال خدمت نظام وظیفه، از فروردینماه ۱۳۱۷ به آموزش زمینشناسی در دانشکده علوم دانشگاه تهران پرداخت و پس از ۵ سال از درجهٔ دانشیاری به درجه استادی رسید.
فعالیتهای سیاسی وی بلافاصله پس از بازگشت به ایران و عضویت در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران آغاز شد. در جریان جنبش #ملی_شدن_صنعت_نفت ایران، نام سحابی به عنوان یکی از یاران نزدیک دکتر محمد #مصدق مطرح شد. سحابی در سال ۱۳۳۳ به همراه یازده استاد دانشگاه تهران به علت اعتراض به قرارداد کنسرسیوم نفت با حکم وزیر فرهنگ، تا پایان نخست وزیری #زاهدی، از خدمت در دانشگاه محروم شدند.
سحابی پیش از #کودتای_۲۸مرداد معتقد به فعالیت سیاسی نبود اما پس از کودتا بود که در زمره فعالین و بنیانگذاران نهضت مقاومت ملی قرار گرفت. به دنبال بازشدن فضای سیاسی در اواخر دهه ۳۰، سحابی نیز برای پیگیری فعالیتهای سیاسی به جبهه ملی دوم پیوست، اما با گذر زمان به این نتیجه رسید که جبهه ملی خواستههای او را از مبارزه سیاسی ارضا نمیکند. فعالیتهای سیاسی سحابی صبغهای مذهبی داشت و همین موضوع او و دوست دیرینش مهندس بازرگان را بر آن داشت تا با همراهی آیت ا... طالقانی به تأسیس گروهی دیگر همت گمارند و اینچنین بود که #نهضت_آزادی_ایران متولد شد.
سحابی خود دربارهٔ انگیزه تأسیس نهضت آزادی ایران میگوید: «جبهه ملی بیشتر فعالیت سیاسی لائیک داشت و مستقل از فکر دینی بود، ولی ما معتقد بودیم که اگر فعالیت سیاسی میکنیم از روی وظیفه دینی است و بنابراین، فعالیت سیاسی را وابسته به عقاید دینی میدانستیم»
با تأسیس نهضت آزادی در سال ۱۳۴۰ فعالیتهای سیاسی سحابی گسترش بیشتری یافت و در نهایت باعث شد وی به همراه سایر یارانش در سال ۱۳۴۱ به دلیل مبارزه سیاسی علیه حکومت پهلوی روانه زندان شود. محاکمه وی و سایر سران نهضت آزادی ایران در سال ۱۳۴۲ برگزار شد و یدالله سحابی در این دادگاه به ۶ سال زندان محکوم شد که در دادگاه تجدیدنظر به خاطر ۳۷ سال خدمات فرهنگی و دانشگاهی، حکم وی به ۴ سال زندان کاهش یافت.
پس از انقلاب 57، یدالله سحابی در دولت موقت به نخستوزیری بازرگان، سمت وزیر مشاور را داشت و از اعضای شورای انقلاب بود. مهندس بازرگان، یدالله سحابی را به سمت وزیر مشاور در طرحهای انقلاب منصوب کرد و با همکاری بیش از ۲۴۰ نفر از متخصصان و کارشناسان با ۷۸۰۰ ساعت تحقیق و پژوهش، گزارش نهایی سیاستهای توسعه و تکامل جمهوری اسلامی برای مرحله زمانی کوتاه مدت (دوساله)، میان مدت (۸ تا ۱۲ ساله) و درازمدت (۱۲ تا ۱۶ ساله) را آماده و تدوین کردند. پس از آن نیز به عنوان نماینده مردم تهران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی انتخاب و به عنوان رئیس سنی اولین دوره مجلس شورای اسلامی برگزیده شد.
پس از اتمام دوره اول مجلس و به حاشیه رانده شدن اعضای نهضت آزادی و ملی- مذهبی ها از عرصه قدرت، یدالله سحابی تا آخر عمر به عنوان اپوزیسیون سیاسی به فعالیت پرداخت. سحابی به همراه مهدی بازرگان در سال ۱۳۶۵ در نامهای به رهبر جمهوری اسلامی، مخالفت خود را با ادامه جنگ ایران و عراق اعلام کرد. او مانند سایر اعضای نهضت آزادی در سالهای پس ازانقلاب از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت میشد و اجازه فعالیت سیاسی و حضور در انتخابات را نداشت. او در جریان بازداشت فعالان ملی- مذهبی در اواخر سال 79 از هیچ تلاش و کوششی برای آزادی همفکران خود دریغ نکرد و در اولین اقدام، نامه سرگشاده یی برای رئیس جمهور خاتمی نوشت وپس از آن به عنوان آخرین اقدام، در سن 96 سالگی، عصازنان به مجلس رفت و قصد تحصن در مجلس را داشت که با قول پیگیری رییس مجلس منصرف شد و به منزل بازگشت.
یدالله سحابی در روز جمعه ۲۳ فروردین ماه سال 81 در بیمارستان جم تهران درگذشت.
به انتخاب: #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/DrSahabi.jpg
#چشم_تاریخ-قسمت اول
در دوران معاصر، #مهاجرت اولین گروههای ایرانی به خارج از سرزمین ایران در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم روی داد. مهاجرت این گروهها عمدتا تحت تاثیر سه عامل جنگ، آزار دینی و تجارت بینالمللی صورت گرفت. تا قبل از #جنگ_جهانی_دوم، مقصد نهایی اکثریت مهاجران از ایران به کشورهای همسایه بود. در قرن نوزدهم تعداد زیادی از تجار ثروتمند ایرانی در استانبول و ازمیر سکنا گزیدند. پس از انقلاب مشروطه در سال ۱۹۰۵، تعداد بسیاری از روشنفکران، مخالفان سیاسی، ناشران جراید و تجار خردهپا به این جمع اضافه شدند، به طوری که در اواخر قرن نوزدهم و فقط در استانبول، تعداد ایرانیان را چهار هزار خانوار تخمین میزدند.
پس از جنگ جهانی دوم و در دهه 70 میلادی (دهه 50 شمسی) دولت که هدف سیاستهای کلان خود را مدرنیزه کردن کشور قرار داده بود، با کمبود شدید متخصص در رشتههای گوناگون روبهرو بود. امکانات بسیار محدود دانشگاههای ایران مانع از تامین داخلی تحصیل کردگان مورد نیاز بود. این امر در کنار رشد بیسابقه طبقه متوسط و جذابیتهای گوناگون غرب برای بخش مرفه جامعه، موج مهمی از دانشجویان را برای ادامه تحصیل به سوی آمریکا و کشورهای اروپایی کشاند. با این وجود بخش عمدهای از ایرانیان قصد اقامت دائم در آمریکا و اروپا را نداشتند و با ویزای دانشجویی یا توریستی به آنجا مسافرت میکردند. در سال های پایانی دهه 50، با وخیم شدن تدریجی وضعیت سیاسی در ایران، تعداد مسافران به کشورهای غربی افزایش یافت. به مرور بخشی از مسافرانی که در ابتدا به دلایل تحصیلی یا تجاری راهی غرب شده بودند، هدف خود را به اقامت دائم بهویژه در آمریکا و اروپا تغییر دادند.
پس از انقلاب 1357، ابعاد گوناگون مهاجرت در ایران (تعداد، تعلقات طبقاتی، دلایل مهاجرت، گروههای سنی) با تغییرات عمیق روبرو شد.
مهاجرت ایرانیان به غرب در پس از انقلاب را میتوان به دورههای مختلف تقسیم کرد؛
به انتخاب: #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/imagesNo1388.jpg
در دوران معاصر، #مهاجرت اولین گروههای ایرانی به خارج از سرزمین ایران در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم روی داد. مهاجرت این گروهها عمدتا تحت تاثیر سه عامل جنگ، آزار دینی و تجارت بینالمللی صورت گرفت. تا قبل از #جنگ_جهانی_دوم، مقصد نهایی اکثریت مهاجران از ایران به کشورهای همسایه بود. در قرن نوزدهم تعداد زیادی از تجار ثروتمند ایرانی در استانبول و ازمیر سکنا گزیدند. پس از انقلاب مشروطه در سال ۱۹۰۵، تعداد بسیاری از روشنفکران، مخالفان سیاسی، ناشران جراید و تجار خردهپا به این جمع اضافه شدند، به طوری که در اواخر قرن نوزدهم و فقط در استانبول، تعداد ایرانیان را چهار هزار خانوار تخمین میزدند.
پس از جنگ جهانی دوم و در دهه 70 میلادی (دهه 50 شمسی) دولت که هدف سیاستهای کلان خود را مدرنیزه کردن کشور قرار داده بود، با کمبود شدید متخصص در رشتههای گوناگون روبهرو بود. امکانات بسیار محدود دانشگاههای ایران مانع از تامین داخلی تحصیل کردگان مورد نیاز بود. این امر در کنار رشد بیسابقه طبقه متوسط و جذابیتهای گوناگون غرب برای بخش مرفه جامعه، موج مهمی از دانشجویان را برای ادامه تحصیل به سوی آمریکا و کشورهای اروپایی کشاند. با این وجود بخش عمدهای از ایرانیان قصد اقامت دائم در آمریکا و اروپا را نداشتند و با ویزای دانشجویی یا توریستی به آنجا مسافرت میکردند. در سال های پایانی دهه 50، با وخیم شدن تدریجی وضعیت سیاسی در ایران، تعداد مسافران به کشورهای غربی افزایش یافت. به مرور بخشی از مسافرانی که در ابتدا به دلایل تحصیلی یا تجاری راهی غرب شده بودند، هدف خود را به اقامت دائم بهویژه در آمریکا و اروپا تغییر دادند.
پس از انقلاب 1357، ابعاد گوناگون مهاجرت در ایران (تعداد، تعلقات طبقاتی، دلایل مهاجرت، گروههای سنی) با تغییرات عمیق روبرو شد.
مهاجرت ایرانیان به غرب در پس از انقلاب را میتوان به دورههای مختلف تقسیم کرد؛
به انتخاب: #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/imagesNo1388.jpg
#چشم_تاریخ-قسمت دوم
دوره نخست از تابستان 1357 شروع شد و تا زمستان 1358 ادامه یافت. اکثر افرادی که در این دوره ایران را ترک کردند به نوعی با رژیم پهلوی ارتباط نزدیک داشتند، این افراد غالبا به همراه خانوادههای خود به آمریکا، فرانسه، آلمان و انگلستان نقل مکان کردند. کمی پس از این دوره در آغاز دهه 60، گروه عمده ای از روشنفکران و هنرمندان که در گذشته جزو مخالفان حکومت پهلوی محسوب میشدند، با شکلگیری حکومت اسلامی ایران را ترک کردند و اغلب راهی آمریکا، کانادا و فرانسه شدند. همچنین در این دوره موج مهمی از مهاجرت در میان اقلیتهای دینی شامل یهودیان، ارمنیان و آسوریها نیز رخ داد که اکثرا به آمریکا بهویژه کالیفرنیا رفتند.
با شروع جنگ میان ایران و عراق، خصوصیات مهاجر ایرانی تغییراتی چشمگیر پیدا کرد. از اواسط دهه 60 تعداد بسیاری از جوانان که به طبقه نسبتا مرفه و شهرنشین تعلق داشتند، به دلایل اجتماعی و سیاسی ایران را به مقصد آمریکا و اروپا بهویژه سوئد، دانمارک، نروژ و سپس آلمان، فرانسه و انگلستان ترک کردند.
با پایان #جنگ_ایران_و_عراق روند #مهاجرت از کشور تا چند سال کاهش یافت. با این حال از اوایل دهه 80 شمسی، نرخ مهاجرت رشد صعودی یافته است. در موج جدید مهاجرت در دهه 80 و 90 شمسی، عمده مهاجران شامل جوانان دانش آموخته لیسانس و بالاتر هستند که برای ادامه تحصیل و زندگی عازم اروپا و آمریکای شمالی می شوند. صندوق بینالمللی پول در گزارش سال ۲۰۰۹ خود اعلام کرده است، ایران به لحاظ مهاجرت نخبگان، در میان ۹۱ کشور در حال توسعه یا توسعه نیافته جهان، مقام نخست را دارد و سالانه بین ۱۵۰ تا ۱۸۰ هزار نفر از ایرانیان تحصیل کرده برای خروج از ایران اقدام میکنند. بنیاد ملی نخبگان ایران در سال 1392 اعلام کرد که ۳۰۸ نفر از دارندگان مدال های المپیاد و ۳۵۰ نفر از برترینهای آزمون سراسری از سال ۸۲ تا ۸۶ به خارج مهاجرت کردهاند. در بهمن ماه سال 95، ناصر مطیعی، مدیر کل امور دانشجویان داخل وزارت علوم گفت که سالانه حدود ۴۰ تا ۴۵ هزار نفر از دانشجویان دانشگاههای دولتی به دنبال تایید مدرک برای ترجمه و ادامه تحصیل در خارج از کشور هستند که اکثر این دانشجویان در مقاطع تحصیلی دکتری و فوق لیسانس هستند.
وی افزود: «دانشجویان دانشگاه های صنعتی شریف، صنعتی اصفهان، تهران، صنعتی امیرکبیر، علم و صنعت و فردوسی مشهد، بیشترین مراجعه به اداره کل امور دانشجویان داخل وزارت علوم را برای تایید مدارک برای ترجمه و تحصیل در خارج از کشور دارند.
در سال 1391 ، معاون امور اسناد هویتی سازمان ثبت احوال در مورد آمار ایرانیان خارج از کشور گفت: بیشترین تعداد مهاجرین ایرانی با یک میلیون و 400 هزار نفر جمعیت مربوط به کشور آمریکاست و بعد از آن امارات متحده عربی قرار دارد که 800 هزار ایرانی، انگلیس و کانادا با 410 هزار، آلمان با 210 هزار، فرانسه با 155 هزار و سوئد با 110 هزار ایرانی، کشورهایی هستند که بیشترین ایرانیان در آنجا حضور دارند.
به انتخاب: #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/imagesNo1388.jpg
دوره نخست از تابستان 1357 شروع شد و تا زمستان 1358 ادامه یافت. اکثر افرادی که در این دوره ایران را ترک کردند به نوعی با رژیم پهلوی ارتباط نزدیک داشتند، این افراد غالبا به همراه خانوادههای خود به آمریکا، فرانسه، آلمان و انگلستان نقل مکان کردند. کمی پس از این دوره در آغاز دهه 60، گروه عمده ای از روشنفکران و هنرمندان که در گذشته جزو مخالفان حکومت پهلوی محسوب میشدند، با شکلگیری حکومت اسلامی ایران را ترک کردند و اغلب راهی آمریکا، کانادا و فرانسه شدند. همچنین در این دوره موج مهمی از مهاجرت در میان اقلیتهای دینی شامل یهودیان، ارمنیان و آسوریها نیز رخ داد که اکثرا به آمریکا بهویژه کالیفرنیا رفتند.
با شروع جنگ میان ایران و عراق، خصوصیات مهاجر ایرانی تغییراتی چشمگیر پیدا کرد. از اواسط دهه 60 تعداد بسیاری از جوانان که به طبقه نسبتا مرفه و شهرنشین تعلق داشتند، به دلایل اجتماعی و سیاسی ایران را به مقصد آمریکا و اروپا بهویژه سوئد، دانمارک، نروژ و سپس آلمان، فرانسه و انگلستان ترک کردند.
با پایان #جنگ_ایران_و_عراق روند #مهاجرت از کشور تا چند سال کاهش یافت. با این حال از اوایل دهه 80 شمسی، نرخ مهاجرت رشد صعودی یافته است. در موج جدید مهاجرت در دهه 80 و 90 شمسی، عمده مهاجران شامل جوانان دانش آموخته لیسانس و بالاتر هستند که برای ادامه تحصیل و زندگی عازم اروپا و آمریکای شمالی می شوند. صندوق بینالمللی پول در گزارش سال ۲۰۰۹ خود اعلام کرده است، ایران به لحاظ مهاجرت نخبگان، در میان ۹۱ کشور در حال توسعه یا توسعه نیافته جهان، مقام نخست را دارد و سالانه بین ۱۵۰ تا ۱۸۰ هزار نفر از ایرانیان تحصیل کرده برای خروج از ایران اقدام میکنند. بنیاد ملی نخبگان ایران در سال 1392 اعلام کرد که ۳۰۸ نفر از دارندگان مدال های المپیاد و ۳۵۰ نفر از برترینهای آزمون سراسری از سال ۸۲ تا ۸۶ به خارج مهاجرت کردهاند. در بهمن ماه سال 95، ناصر مطیعی، مدیر کل امور دانشجویان داخل وزارت علوم گفت که سالانه حدود ۴۰ تا ۴۵ هزار نفر از دانشجویان دانشگاههای دولتی به دنبال تایید مدرک برای ترجمه و ادامه تحصیل در خارج از کشور هستند که اکثر این دانشجویان در مقاطع تحصیلی دکتری و فوق لیسانس هستند.
وی افزود: «دانشجویان دانشگاه های صنعتی شریف، صنعتی اصفهان، تهران، صنعتی امیرکبیر، علم و صنعت و فردوسی مشهد، بیشترین مراجعه به اداره کل امور دانشجویان داخل وزارت علوم را برای تایید مدارک برای ترجمه و تحصیل در خارج از کشور دارند.
در سال 1391 ، معاون امور اسناد هویتی سازمان ثبت احوال در مورد آمار ایرانیان خارج از کشور گفت: بیشترین تعداد مهاجرین ایرانی با یک میلیون و 400 هزار نفر جمعیت مربوط به کشور آمریکاست و بعد از آن امارات متحده عربی قرار دارد که 800 هزار ایرانی، انگلیس و کانادا با 410 هزار، آلمان با 210 هزار، فرانسه با 155 هزار و سوئد با 110 هزار ایرانی، کشورهایی هستند که بیشترین ایرانیان در آنجا حضور دارند.
به انتخاب: #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/imagesNo1388.jpg
#چشم_تاریخ
زهرا (زیبا) کاظمی خبرنگار کانادایی - ایرانی تبار بود که در مسافرتی به قصد تهیه گزارش در ایران، هنگام ناآرامیها و اعتراضات دانشجویی، به جرم عکسبرداری حین تجمع برخی از خانوادههای زندانیان در مقابل زندان اوین، بازداشت شد و در زمان بازداشت درگذشت.
#زهرا_کاظمی در سال 1327در شیراز زاده شد. وی از سال ۱۹۶۹ تا سال ۱۹۷۲ در مدرسه عالی سینما و تلویزیون در تهران تحصیل کرد. در سال ۱۹۷۴ برای تحصیل در رشته ادبیات و سینما به دانشگاه پاریس رفت. در سال ۱۹۸۵ دکترای خود را در رشته هنر و ادبیات از دانشگاه پاریس دریافت کرد. در سال ۱۹۹۳ همراه پسرش، استفان هاشمی، به کبک کانادا مهاجرت کرد. وی به عنوان خبرنگار عکاس به طور آزاد فعالیت می کرد و با نشریاتی مانند رکتو ورسو (Recto Verso)، گازت دوفم (Gazotto de femme) و گلوب اند میل (Globe and Mail) چاپ کانادا و نیز موسسه عکس انگلیسی کمراپرس
(Camera Press)
همکاری داشته است.
زهرا کاظمی درخرداد 1382 همراه با گذرنامه ایرانی و معرفینامهای از سوی مؤسسه عکس انگلیسی کمرا پرس به اداره کل مطبوعات و رسانههای خارجی وزارت ارشاد مراجعه میکند و درخواست تهیه عکس از زندگی روزانه مردم عادی در شهر تهران دانشجویان و چند دانشگاه تهران و نیز کوی دانشگاه میکند. در تاریخ ۳۱/۳/۸۲ معرفی نامهای از سوی اداره کل مذکور خطاب به نیروهای انتظامی صادر میشود. در این معرفی نامه از نیروهای انتظامی درخواست میشود تا همکاریهای لازم را طبق ضوابط و مقررات با نامبرده به عمل آورند. در جریان ناآرامیها و اعتراضات دانشجویی در خرداد ماه ۱۳۸۲ که منجر به دستگیری بسیاری از دانشجویان و ناراضیان دیگر در تهران شد، خانوادههای آنان در ۲ تیر ۱۳۸۲ تجمع اعتراض آمیزی را در مقابل زندان اوین تشکیل دادند. زهرا کاظمی در این روز برای تهیه گزارش و تصویر، در این تجمع حاضر شده و اقدام به عکسبرداری از تجمع در اطراف زندان کرد و مقابل زندان بازداشت شد.
به ادعای دادستان عمومی و انقلاب تهران، زهرا کاظمی متهم به عکس برداری از اماکن و مناطق ممنوعه و ارسال آن برای سرویسهای اطلاعاتی بیگانه بودهاست. وی در ساعت 17:40 مورخ 82/4/2 در مقابل زندان اوین بازداشت شد و در ساعت 20 دقیقه بامداد مورخ 82/4/6 از بهداری اوین به بیمارستان بقیه ا... اعزام می شود و در ساعت 13:30 همان روز با مرگ مغزی به بخش مراقبت های ویژه منتقل شد و در نهایت در تاریخ 82/4/19 در بیمارستان فوت کرد.
در پی این اتفاق دولت کانادا با دلیل این که زهرا کاظمی دارای تابعیت کانادایی بودهاست، دولت و مقامات قضایی ایران را تحت فشار قرارداد تا گزارش و تحقیقی جامع از این حادثه فراهم کنند.
محمد خاتمی رییس جمهور وقت، 4 نفر از وزیران (وزیر دادگستری، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزیر کشور و وزیر اطلاعات) را مأمور رسیدگی و بررسی این پرونده کرد و خواستار ارائه گزارشی از این ماجرا شد. این اقدام در اثر فشار دولت کانادا صورت گرفت. در نتیجه گیری گزارش هیئت ویژه رئیسجمهور آمده بود که بنا به گزارش پزشکی قانونی علت فوت خانم کاظمی «شکستگی جمجمه، خونریزی مغزی و عوارض آن در اثر اصابت جسم سخت به سر و یا برخورد سر به جسم سخت» است.
یک سال پس از آن قوه قضائیه، محمدرضا اقدم احمدی، کارمند وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی را تحت عنوان «قتل شبه عمد» زهرا کاظمی محکوم کرد اما او خود را از اتهامات مبری دانست و با اعتراض وی به رأی دادگاه و نقض حکم در مرجع تجدیدنظر، در نهایت وی به دلیل «فقدان مدرک برای اثبات اتهامات» تبرئه شد و تحقيق در باره مرگ خانم کاظمی مختومه اعلام شد.
کانادا در اعتراض به نحوه رسیدگی دستگاه قضایی ایران به پرونده زهرا کاظمی، سفیر خود را از تهران فراخواند. دولت کانادا و همچنین خانواده زهرا کاظمی خواستار انتقال پیکر وی به کانادا بودند. اما جسد او در شیراز دفن شد. دولت کانادا همچنین اعلام کرد که روابط خود را با ایران به شدت محدود خواهد کرد. از آن پس دولت کانادا به یکی از منتقدان سرسخت وضعیت #حقوق_بشر در ایران تبدیل شد، تا جایی که همیشه این کشور در کمیسیون حقوق بشر #سازمان_ملل_متحد به محکومیت ایران در زمینه نقض حقوق بشر رأی می دهد.
به انتخاب #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/ZahraKazemi.jpg
زهرا (زیبا) کاظمی خبرنگار کانادایی - ایرانی تبار بود که در مسافرتی به قصد تهیه گزارش در ایران، هنگام ناآرامیها و اعتراضات دانشجویی، به جرم عکسبرداری حین تجمع برخی از خانوادههای زندانیان در مقابل زندان اوین، بازداشت شد و در زمان بازداشت درگذشت.
#زهرا_کاظمی در سال 1327در شیراز زاده شد. وی از سال ۱۹۶۹ تا سال ۱۹۷۲ در مدرسه عالی سینما و تلویزیون در تهران تحصیل کرد. در سال ۱۹۷۴ برای تحصیل در رشته ادبیات و سینما به دانشگاه پاریس رفت. در سال ۱۹۸۵ دکترای خود را در رشته هنر و ادبیات از دانشگاه پاریس دریافت کرد. در سال ۱۹۹۳ همراه پسرش، استفان هاشمی، به کبک کانادا مهاجرت کرد. وی به عنوان خبرنگار عکاس به طور آزاد فعالیت می کرد و با نشریاتی مانند رکتو ورسو (Recto Verso)، گازت دوفم (Gazotto de femme) و گلوب اند میل (Globe and Mail) چاپ کانادا و نیز موسسه عکس انگلیسی کمراپرس
(Camera Press)
همکاری داشته است.
زهرا کاظمی درخرداد 1382 همراه با گذرنامه ایرانی و معرفینامهای از سوی مؤسسه عکس انگلیسی کمرا پرس به اداره کل مطبوعات و رسانههای خارجی وزارت ارشاد مراجعه میکند و درخواست تهیه عکس از زندگی روزانه مردم عادی در شهر تهران دانشجویان و چند دانشگاه تهران و نیز کوی دانشگاه میکند. در تاریخ ۳۱/۳/۸۲ معرفی نامهای از سوی اداره کل مذکور خطاب به نیروهای انتظامی صادر میشود. در این معرفی نامه از نیروهای انتظامی درخواست میشود تا همکاریهای لازم را طبق ضوابط و مقررات با نامبرده به عمل آورند. در جریان ناآرامیها و اعتراضات دانشجویی در خرداد ماه ۱۳۸۲ که منجر به دستگیری بسیاری از دانشجویان و ناراضیان دیگر در تهران شد، خانوادههای آنان در ۲ تیر ۱۳۸۲ تجمع اعتراض آمیزی را در مقابل زندان اوین تشکیل دادند. زهرا کاظمی در این روز برای تهیه گزارش و تصویر، در این تجمع حاضر شده و اقدام به عکسبرداری از تجمع در اطراف زندان کرد و مقابل زندان بازداشت شد.
به ادعای دادستان عمومی و انقلاب تهران، زهرا کاظمی متهم به عکس برداری از اماکن و مناطق ممنوعه و ارسال آن برای سرویسهای اطلاعاتی بیگانه بودهاست. وی در ساعت 17:40 مورخ 82/4/2 در مقابل زندان اوین بازداشت شد و در ساعت 20 دقیقه بامداد مورخ 82/4/6 از بهداری اوین به بیمارستان بقیه ا... اعزام می شود و در ساعت 13:30 همان روز با مرگ مغزی به بخش مراقبت های ویژه منتقل شد و در نهایت در تاریخ 82/4/19 در بیمارستان فوت کرد.
در پی این اتفاق دولت کانادا با دلیل این که زهرا کاظمی دارای تابعیت کانادایی بودهاست، دولت و مقامات قضایی ایران را تحت فشار قرارداد تا گزارش و تحقیقی جامع از این حادثه فراهم کنند.
محمد خاتمی رییس جمهور وقت، 4 نفر از وزیران (وزیر دادگستری، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزیر کشور و وزیر اطلاعات) را مأمور رسیدگی و بررسی این پرونده کرد و خواستار ارائه گزارشی از این ماجرا شد. این اقدام در اثر فشار دولت کانادا صورت گرفت. در نتیجه گیری گزارش هیئت ویژه رئیسجمهور آمده بود که بنا به گزارش پزشکی قانونی علت فوت خانم کاظمی «شکستگی جمجمه، خونریزی مغزی و عوارض آن در اثر اصابت جسم سخت به سر و یا برخورد سر به جسم سخت» است.
یک سال پس از آن قوه قضائیه، محمدرضا اقدم احمدی، کارمند وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی را تحت عنوان «قتل شبه عمد» زهرا کاظمی محکوم کرد اما او خود را از اتهامات مبری دانست و با اعتراض وی به رأی دادگاه و نقض حکم در مرجع تجدیدنظر، در نهایت وی به دلیل «فقدان مدرک برای اثبات اتهامات» تبرئه شد و تحقيق در باره مرگ خانم کاظمی مختومه اعلام شد.
کانادا در اعتراض به نحوه رسیدگی دستگاه قضایی ایران به پرونده زهرا کاظمی، سفیر خود را از تهران فراخواند. دولت کانادا و همچنین خانواده زهرا کاظمی خواستار انتقال پیکر وی به کانادا بودند. اما جسد او در شیراز دفن شد. دولت کانادا همچنین اعلام کرد که روابط خود را با ایران به شدت محدود خواهد کرد. از آن پس دولت کانادا به یکی از منتقدان سرسخت وضعیت #حقوق_بشر در ایران تبدیل شد، تا جایی که همیشه این کشور در کمیسیون حقوق بشر #سازمان_ملل_متحد به محکومیت ایران در زمینه نقض حقوق بشر رأی می دهد.
به انتخاب #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/ZahraKazemi.jpg
#چشم_تاریخ
#میرزاده_عشقی (۱۲۷۳ همدان - ۱۳۰۳ تهران)، شاعر، روزنامهنگار، نویسنده و نمایشنامه نویس دوران مشروطیّت و مدیر نشریه قرن بیستم بود؛ که در دوره نخست وزیری #رضاخان، به دستور رئیس اداره تأمینات نظمیه (شهربانی) وقت، ترور شد. وی از جمله مهمترین شاعران عصر #مشروطه بهشمار میرود که از عناصر هویت ملی در جهت ایجاد انگیزه و آگاهی در توده مردم بهره گرفت.
میرزاده عشقی از جمله پیشگامان شعر نو شناخته میشود و پیش از #نیما_یوشیج، اشعاری به سبک نو سرود. نخستین آثار نیما یوشیج نیز برای نخستین بار در روزنامه "قرن بیستم" میرزاده عشقی چاپ شد. با درگرفتن #جنگ_جهانی_اول در سال ۱۹۱۴ میلادی (۱۲۹۳خورشیدی) زمانی که بیست سال داشت، در همدان روزنامهای با نام «نامهٔ عشقی» را به راه انداخت. عشقی در روزنامهها و مجلات اشعار و مقالاتی منتشر میساخت که بیشتر جنبهٔ اجتماعی داشت، چندی هم شخصاً روزنامه «قرن بیستم» را با قطع بزرگ در چهار صفحه منتشر میکرد که امتیازش به خود او تعلق داشت و ۱۷ شماره از آن انتشار یافت. میرزاده عشقی همچنین از جمله روشنفکران عصر مشروطه بهشمار میرود که مدافع حقوق زنان بود و از آزادی زنان و حضور آنان در جامعه دفاع میکرد. از جمله میتوان به ارتباط عشقی با انجمن نسوان وطنخواه اشاره کرد. برای مثال، به نوشته الیز ساناساریان در کتاب جنبش حقوق زنان در ایران، انجمن نسوان وطنخواه در اردیبهشت سال ۱۳۰۳، با کمک میرزاده عشقی تئاتری با مضمون دفاع از آزادی و رهایی زنان در پارک اتابک اجرا کرد.
عشقی با بسیاری از روشنفکران، هنرمندان و ادبای زمان خود از جمله #حسین_بهزاد، نیما یوشیج و #ملک_الشعرای_بهار روابط نزدیک و صمیمانهای داشت.
میرزاده عشقی در در جریان غائله جمهوریت که از دی ماه سال ۱۳۰۲ شروع شد، به مخالفت با رضاخان و جمهوری پیشنهادی وی پرداخت و با ملک الشعرای بهار و سید حسن #مدرس (از نمایندگان فراکسیون اقلیت در مجلس چهارم) که آنان نیز از مخالفان رضاخان و جمهوری بودند، متحد شد. در آغاز زمزمهٔ جمهوریت، عشقی دوباره روزنامه «قرن بیستم» را با قطع کوچک در هشت صفحه منتشر کرد که تنها یک شماره از آن منتشر شد و به دلیل انتقاداتی که مطرح کرده بود، بلافاصله توقیف شد. در همان شماره از روزنامه «قرن بیستم» کاریکاتوری از «مظهر جمهوری» منتشر کرد که مردی مسلح و خشمگین را نشان می داد که در دست راست تفنگ داشت و در دست چپ کیسه پول. عشقی طرفداران جمهوری را به شکل حیواناتی در اطراف آن مرد مسلح آورده بود. مدت کوتاهی بعد عشقی در بامداد دوازدهم تیر ماه ۱۳۰۳ خورشیدی در خانه مسکونیاش جنب دروازه دولت هدف گلوله قرار گرفت و ترور شد و در ۳۱ سالگی، چشم از جهان فروبست. دو روز پیش از آن یکی از دوستانش (میر محسن خان) به طور اتفاقی، در اتاق محرمانه اداره تامینات، خبر «عشقی، محرمانه کشته شود» را شنیده بود. پس از ترور عشقی، ملک الشعرای بهار طی نطق پیش از دستور خود در مجلس، به شدت به دولت وقت به واسطه تعلل در دستگیری عاملان ترور عشقی حمله کرد و خواهان مجازات آنان شد. همچنین، سید حسن مدرس، رهبر فراکسیون اقلیت مجلس، تدارک مفصلی برای تشییع جنازه میرزاده عشقی داد و مجلس ختمی برای وی در مسجد سپهسالار برگزار نمود.
قاتل وی «ابوالقاسم بهمن» و از مهاجرین قفقاز بود که دو سال پس از قتل عشقی، دیوان عالی تمیز (دادگستری) رأی بر برائت او داد.
مزار میرزاده عشقی در ابن بابویه شهر ری قرار دارد. این شعر معروف بر کنار سنگ قبر وی حک شدهاست:
خاکم به سر، ز غصه به سر خاک اگر کنم
خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟
من آن نیم به مرگ طبیعی شوم هلاک
وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم
معشوق عشقی ای وطن ای مهد عشق پاک
ای آن که ذکر عشق تو شام و سحر کنم
به انتخاب : #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Mirzade.jpg
#میرزاده_عشقی (۱۲۷۳ همدان - ۱۳۰۳ تهران)، شاعر، روزنامهنگار، نویسنده و نمایشنامه نویس دوران مشروطیّت و مدیر نشریه قرن بیستم بود؛ که در دوره نخست وزیری #رضاخان، به دستور رئیس اداره تأمینات نظمیه (شهربانی) وقت، ترور شد. وی از جمله مهمترین شاعران عصر #مشروطه بهشمار میرود که از عناصر هویت ملی در جهت ایجاد انگیزه و آگاهی در توده مردم بهره گرفت.
میرزاده عشقی از جمله پیشگامان شعر نو شناخته میشود و پیش از #نیما_یوشیج، اشعاری به سبک نو سرود. نخستین آثار نیما یوشیج نیز برای نخستین بار در روزنامه "قرن بیستم" میرزاده عشقی چاپ شد. با درگرفتن #جنگ_جهانی_اول در سال ۱۹۱۴ میلادی (۱۲۹۳خورشیدی) زمانی که بیست سال داشت، در همدان روزنامهای با نام «نامهٔ عشقی» را به راه انداخت. عشقی در روزنامهها و مجلات اشعار و مقالاتی منتشر میساخت که بیشتر جنبهٔ اجتماعی داشت، چندی هم شخصاً روزنامه «قرن بیستم» را با قطع بزرگ در چهار صفحه منتشر میکرد که امتیازش به خود او تعلق داشت و ۱۷ شماره از آن انتشار یافت. میرزاده عشقی همچنین از جمله روشنفکران عصر مشروطه بهشمار میرود که مدافع حقوق زنان بود و از آزادی زنان و حضور آنان در جامعه دفاع میکرد. از جمله میتوان به ارتباط عشقی با انجمن نسوان وطنخواه اشاره کرد. برای مثال، به نوشته الیز ساناساریان در کتاب جنبش حقوق زنان در ایران، انجمن نسوان وطنخواه در اردیبهشت سال ۱۳۰۳، با کمک میرزاده عشقی تئاتری با مضمون دفاع از آزادی و رهایی زنان در پارک اتابک اجرا کرد.
عشقی با بسیاری از روشنفکران، هنرمندان و ادبای زمان خود از جمله #حسین_بهزاد، نیما یوشیج و #ملک_الشعرای_بهار روابط نزدیک و صمیمانهای داشت.
میرزاده عشقی در در جریان غائله جمهوریت که از دی ماه سال ۱۳۰۲ شروع شد، به مخالفت با رضاخان و جمهوری پیشنهادی وی پرداخت و با ملک الشعرای بهار و سید حسن #مدرس (از نمایندگان فراکسیون اقلیت در مجلس چهارم) که آنان نیز از مخالفان رضاخان و جمهوری بودند، متحد شد. در آغاز زمزمهٔ جمهوریت، عشقی دوباره روزنامه «قرن بیستم» را با قطع کوچک در هشت صفحه منتشر کرد که تنها یک شماره از آن منتشر شد و به دلیل انتقاداتی که مطرح کرده بود، بلافاصله توقیف شد. در همان شماره از روزنامه «قرن بیستم» کاریکاتوری از «مظهر جمهوری» منتشر کرد که مردی مسلح و خشمگین را نشان می داد که در دست راست تفنگ داشت و در دست چپ کیسه پول. عشقی طرفداران جمهوری را به شکل حیواناتی در اطراف آن مرد مسلح آورده بود. مدت کوتاهی بعد عشقی در بامداد دوازدهم تیر ماه ۱۳۰۳ خورشیدی در خانه مسکونیاش جنب دروازه دولت هدف گلوله قرار گرفت و ترور شد و در ۳۱ سالگی، چشم از جهان فروبست. دو روز پیش از آن یکی از دوستانش (میر محسن خان) به طور اتفاقی، در اتاق محرمانه اداره تامینات، خبر «عشقی، محرمانه کشته شود» را شنیده بود. پس از ترور عشقی، ملک الشعرای بهار طی نطق پیش از دستور خود در مجلس، به شدت به دولت وقت به واسطه تعلل در دستگیری عاملان ترور عشقی حمله کرد و خواهان مجازات آنان شد. همچنین، سید حسن مدرس، رهبر فراکسیون اقلیت مجلس، تدارک مفصلی برای تشییع جنازه میرزاده عشقی داد و مجلس ختمی برای وی در مسجد سپهسالار برگزار نمود.
قاتل وی «ابوالقاسم بهمن» و از مهاجرین قفقاز بود که دو سال پس از قتل عشقی، دیوان عالی تمیز (دادگستری) رأی بر برائت او داد.
مزار میرزاده عشقی در ابن بابویه شهر ری قرار دارد. این شعر معروف بر کنار سنگ قبر وی حک شدهاست:
خاکم به سر، ز غصه به سر خاک اگر کنم
خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟
من آن نیم به مرگ طبیعی شوم هلاک
وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم
معشوق عشقی ای وطن ای مهد عشق پاک
ای آن که ذکر عشق تو شام و سحر کنم
به انتخاب : #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Mirzade.jpg
#چشم_تاریخ
#اشغال_ایران_در_جنگ_جهانی_دوم
پس از آغاز جنگ جهانی دوم در ۹ شهریور ۱۳۱۸ (۱ سپتامبر ۱۹۳۹)، ایران بیطرفی خود را اعلام کرد، اما به دلیل گستردگی مرز ایران با اتحاد جماهیر شوروی و درگیری شوروی با آلمان این بیطرفی ناپایدار بود. در طی ماههای پیش از شهریور ۱۳۲۰ متفقین چند بار از دولت برای عبور نیروهایشان از خاک ایران درخواست اجازه کردند اما همواره این درخواست از طرف #رضا_شاه رد میشد. در ستاد ارتش، سپهبد رزمآرا مدتی پیش از حمله متفقین، عدم آمادگی ارتش برای دفاع از مرزها و کمبود نفرات و امکانات را به سرلشکر ضرغامی فرمانده ارتش گزارش میکند. اما چون رضاشاه امکان حمله متفقین را بسیار کم میدانست به همین دلیل ارتش ایران هیچ گونه آمادگی برای مقابله با حمله متفقین نداشت.
ساعت چهار بامداد سوم شهریور ۱۳۲۰ سفیر اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و وزیر مختار انگلیس در تهران به دیدار علی منصور نخست وزیر وقت رفتند وبه دولت ایران اعلام کردند که به دلیل بیتوجهی دولت ایران به درخواستهای فوری این دو کشور، ارتش دو دولت وارد خاک ایران شدهاند. در این تهاجم مراکز مهمی مانند تبریز و مشهد و شهرهای ساحلی دریای خزر تحت اشغال ارتش شوروی درآمدند. ارتش انگلیس هم از دو جهت به سمت ایران پیشروی کرد. شهرهای بیدفاع شمال و جنوب ایران در جریان حمله هماهنگ انگلیس و شوروی، شدیداً بمباران شدند و نیروی دریایی ایران در خلیج فارس و دریای خزر، بر اثر حمله شدید نیروهای مهاجم، ظرف چند ساعت به کلی نابود شد.
در روز اول حمله، رضا شاه طی تلگرافی به روزولت -رئیس جمهور آمریکا- از وی خواست مانع پیشروی انگلیس و شوروی در داخل ایران شود، اما دولت آمریکا با صراحت این درخواست را رد کرد و تأکید نمود که آمریکا، هدف انگلیس را هدف خود میداند.
غروب سوم شهریور، رضاشاه که متعاقب دریافت پاسخ دولت آمریکا، امیدی به توقف حملات انگلیس و شوروی نداشت و از جبهههای جنگ دوم جهانی نیز اخبار خوشایندی دریافت نمیکرد، سربازان احتیاط ۴ دوره -متولدین ۱۲۹۴ تا ۱۲۹۷- را به خدمت فراخواند. او در شامگاه همان روز، خبرهای مربوط به پیشروی قوای شوروی و انگلیس را به سوی تهران دریافت کرد.
در روز شش شهریور، فروغی نخست وزیر جدید با سفیران بریتانیا و شوروی راجع به ترک مخاصمه و توقف جنگ، مذاکره کرد. در همین نشست فروغی از نیت انگلیس برای برکناری و تبعید رضاشاه باخبر شد. هرچند نامهٔ ترک مخاصمه بامداد روز ششم شهریور به دو سفارتخانه فرستاده شد اما در رویارویی نظامی آنها با نیروهای ایرانی و بمباران شهرها، هیچگونه دگرگونیای پدید نیامد؛ به ویژه شوروی همچنان با همان خشونت، در روزهای بعد نیز، شهرهای ایران را بمباران کرد.
شورویها نظامیان ایرانیای که تسلیم میشدند، به اسارت، به خارج از ایران میفرستادند. ارتش سرخ به هر شهری از ایران که پا مینهاد، اداره شهر را به دست میگرفت و سران ادارهها و نمایندگان دولت، خواه نظامی یا غیرنظامی را بازداشت میکرد.
در نتیجهٔ گفتگوهای انجام شده، به ویژه نشست فروغی با سفیران بریتانیا و شوروی، در روز هفتم شهریور، رضاشاه، همه اعضای خانوادهاش -به استثنای محمدرضا پهلوی ولیعهد- را روانه اصفهان کرد و بدین سان مقدمات استعفاء و خروج خود از ایران را فراهم آورد. در این روز شهرهای شمالی ایران با شدت تمام، توسط بمبافکنهای شوروی بمباران شدند.
روز ۲۳شهریور ۱۳۲۰ سفیرهای انگلیس و روس به رضا شاه اولتیماتوم دادند که تا ۲۶ شهریور باید استعفاء دهد و اگر استعفاء ندهد، تهران اشغال خواهد شد، سلطنت از بین خواهد رفت و یک دولت اشغالی از روس و انگلیس بوجود خواهد آمد. صبح روز ۲۵ شهریور ۱۳۲۰، رضا شاه از سلطنت به نفع ولیعهد بیست و یک سالهاش محمدرضا پهلوی کنارهگیری کرد. ساعت نه و سی دقیقه، مجلس شورای ملی استعفای رضاشاه را پذیرفت. ساعت ۴ بعد از ظهر، ولیعهد محمدرضا در برابر مجلس شورا و نمایندگان به قرآن سوگند خورد و رسماً پادشاه ایران شد. تعداد زیادی غیرنظامی در بمباران هوایی شهرهای مختلف ایران جان باختند و خسارات بسیار سنگینی به تأسیسات اقتصادی کشور و زندگی مردم وارد آمد. در دوران اشغال ایران به دست متفقین، بسیاری از امکانات، زیرساختها، منابع و آذوقههای کشور به نیروهای آنها اختصاص می یافت. ازاینروی دو ماه بیشتر طول نکشید که کشور دچار کمبود مواد غذایی و گرانی شدید شد. تورم، دزدی و قحطی نمونه کوچکی از پیامدهای حمله متفقین به ایران بود؛ شمار بسیاری از مردم براثر فقر، گرسنگی و بیماری جان خود را از دست دادند.
به انتخاب : #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
http://axnegar.fahares.com/axnegar/xYupiWcZ8T6giu/6486859.jpg
#اشغال_ایران_در_جنگ_جهانی_دوم
پس از آغاز جنگ جهانی دوم در ۹ شهریور ۱۳۱۸ (۱ سپتامبر ۱۹۳۹)، ایران بیطرفی خود را اعلام کرد، اما به دلیل گستردگی مرز ایران با اتحاد جماهیر شوروی و درگیری شوروی با آلمان این بیطرفی ناپایدار بود. در طی ماههای پیش از شهریور ۱۳۲۰ متفقین چند بار از دولت برای عبور نیروهایشان از خاک ایران درخواست اجازه کردند اما همواره این درخواست از طرف #رضا_شاه رد میشد. در ستاد ارتش، سپهبد رزمآرا مدتی پیش از حمله متفقین، عدم آمادگی ارتش برای دفاع از مرزها و کمبود نفرات و امکانات را به سرلشکر ضرغامی فرمانده ارتش گزارش میکند. اما چون رضاشاه امکان حمله متفقین را بسیار کم میدانست به همین دلیل ارتش ایران هیچ گونه آمادگی برای مقابله با حمله متفقین نداشت.
ساعت چهار بامداد سوم شهریور ۱۳۲۰ سفیر اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و وزیر مختار انگلیس در تهران به دیدار علی منصور نخست وزیر وقت رفتند وبه دولت ایران اعلام کردند که به دلیل بیتوجهی دولت ایران به درخواستهای فوری این دو کشور، ارتش دو دولت وارد خاک ایران شدهاند. در این تهاجم مراکز مهمی مانند تبریز و مشهد و شهرهای ساحلی دریای خزر تحت اشغال ارتش شوروی درآمدند. ارتش انگلیس هم از دو جهت به سمت ایران پیشروی کرد. شهرهای بیدفاع شمال و جنوب ایران در جریان حمله هماهنگ انگلیس و شوروی، شدیداً بمباران شدند و نیروی دریایی ایران در خلیج فارس و دریای خزر، بر اثر حمله شدید نیروهای مهاجم، ظرف چند ساعت به کلی نابود شد.
در روز اول حمله، رضا شاه طی تلگرافی به روزولت -رئیس جمهور آمریکا- از وی خواست مانع پیشروی انگلیس و شوروی در داخل ایران شود، اما دولت آمریکا با صراحت این درخواست را رد کرد و تأکید نمود که آمریکا، هدف انگلیس را هدف خود میداند.
غروب سوم شهریور، رضاشاه که متعاقب دریافت پاسخ دولت آمریکا، امیدی به توقف حملات انگلیس و شوروی نداشت و از جبهههای جنگ دوم جهانی نیز اخبار خوشایندی دریافت نمیکرد، سربازان احتیاط ۴ دوره -متولدین ۱۲۹۴ تا ۱۲۹۷- را به خدمت فراخواند. او در شامگاه همان روز، خبرهای مربوط به پیشروی قوای شوروی و انگلیس را به سوی تهران دریافت کرد.
در روز شش شهریور، فروغی نخست وزیر جدید با سفیران بریتانیا و شوروی راجع به ترک مخاصمه و توقف جنگ، مذاکره کرد. در همین نشست فروغی از نیت انگلیس برای برکناری و تبعید رضاشاه باخبر شد. هرچند نامهٔ ترک مخاصمه بامداد روز ششم شهریور به دو سفارتخانه فرستاده شد اما در رویارویی نظامی آنها با نیروهای ایرانی و بمباران شهرها، هیچگونه دگرگونیای پدید نیامد؛ به ویژه شوروی همچنان با همان خشونت، در روزهای بعد نیز، شهرهای ایران را بمباران کرد.
شورویها نظامیان ایرانیای که تسلیم میشدند، به اسارت، به خارج از ایران میفرستادند. ارتش سرخ به هر شهری از ایران که پا مینهاد، اداره شهر را به دست میگرفت و سران ادارهها و نمایندگان دولت، خواه نظامی یا غیرنظامی را بازداشت میکرد.
در نتیجهٔ گفتگوهای انجام شده، به ویژه نشست فروغی با سفیران بریتانیا و شوروی، در روز هفتم شهریور، رضاشاه، همه اعضای خانوادهاش -به استثنای محمدرضا پهلوی ولیعهد- را روانه اصفهان کرد و بدین سان مقدمات استعفاء و خروج خود از ایران را فراهم آورد. در این روز شهرهای شمالی ایران با شدت تمام، توسط بمبافکنهای شوروی بمباران شدند.
روز ۲۳شهریور ۱۳۲۰ سفیرهای انگلیس و روس به رضا شاه اولتیماتوم دادند که تا ۲۶ شهریور باید استعفاء دهد و اگر استعفاء ندهد، تهران اشغال خواهد شد، سلطنت از بین خواهد رفت و یک دولت اشغالی از روس و انگلیس بوجود خواهد آمد. صبح روز ۲۵ شهریور ۱۳۲۰، رضا شاه از سلطنت به نفع ولیعهد بیست و یک سالهاش محمدرضا پهلوی کنارهگیری کرد. ساعت نه و سی دقیقه، مجلس شورای ملی استعفای رضاشاه را پذیرفت. ساعت ۴ بعد از ظهر، ولیعهد محمدرضا در برابر مجلس شورا و نمایندگان به قرآن سوگند خورد و رسماً پادشاه ایران شد. تعداد زیادی غیرنظامی در بمباران هوایی شهرهای مختلف ایران جان باختند و خسارات بسیار سنگینی به تأسیسات اقتصادی کشور و زندگی مردم وارد آمد. در دوران اشغال ایران به دست متفقین، بسیاری از امکانات، زیرساختها، منابع و آذوقههای کشور به نیروهای آنها اختصاص می یافت. ازاینروی دو ماه بیشتر طول نکشید که کشور دچار کمبود مواد غذایی و گرانی شدید شد. تورم، دزدی و قحطی نمونه کوچکی از پیامدهای حمله متفقین به ایران بود؛ شمار بسیاری از مردم براثر فقر، گرسنگی و بیماری جان خود را از دست دادند.
به انتخاب : #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
http://axnegar.fahares.com/axnegar/xYupiWcZ8T6giu/6486859.jpg
Forwarded from اتچ بات
#چشم_تاریخ
#شورش_نان_در_تهران
شورش نان خیزش و اعتراض مردم تهران در روز ۱۷ آذر ۱۳۲۱ نسبت به قحطی مرگباری است که یکسال پس از اشغال نظامی ایران توسط متفقین، در ایران رخ داد.
کمبود نان و مواد غذایی یکی از پيامدهاي اقتصادي اشغال ایران توسط متفقین بود. نیروهای انگلیس و شوروی به مواد غذايي براي مصارف نيروهاي خود در ايران و ساير نقاط نياز داشتند و دولت ايران را وادار می کردند تا اين منابع اقتصادي را در اختيار ايشان بگذارد. بغیراز نقش متفقین در قحطی، تورم ناشی از چاپ بی رویّه اسکناس، کمبود کلی غلّه در کشور و مشکل حمل و نقل آن و احتکار خواربار مورد نیاز مردم از سوی برخی تجار، از جمله عوامل قحطی نان بود.
صبح روز ۱۷ آذر، دانش آموزان مدارس دارالفنون وايرانشهر در صفوف منظم با شعار «ما نان مي خواهيم » به طرف صحن مجلس دربهارستان روانه شدند. خبر اجتماع دانش آموزان در ميدان بهارستان در دانشگاه و ساير مدارس انتشار يافت و دانشجويان دانشگاه و ساير محصلين نيز کلاس هاي درس را ترک کردند و در بهارستان حضور يافتند. به دنبال اين تجمع، نمايندگان مجلس تالار جلسه را ترک کردند و داخل مردم شدند ولي عده اي از آنها حتي مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. عده اي از نمايندگان داوطلب شدند به دربار بروند و موضوع را با شاه در ميان بگذارند. تدريجاً اجتماع کنندگان در مجلس دست به تظاهرات خشونت آميز زده و به تخريب و شکستن در و پنجره و تابلوهاي نقاشي پرداختند.
در بعد از ظهر همان روز، دستجاتي با چوب و چماق به داخل خيابانها و به سوي منزل احمد قوام، نخست وزير سرازير شدند و پس از تخريب وسايل داخلي مغازه ها، به خيابان کاخ وارد شده و به خانه قوام السلطنه هجوم بردند. آنها ابتدا، اشياء نفيس و قيمتي در خانه قوام را به يغما بردند و بعد خانه را دستخوش حريق و آتش سوزي کردند.
در عصر ۱۷ آذر اولتيماتومي توسط سفيران شوروي، انگلستان و آمريکا تسليم دولت ايران شد که درآن تهدید شده بود که چون دولت ايران قادر نيست نظم شهر را حفظ کند و جان اتباع خارجه در تهران در خطر است، فردا صبح قشون متفقین تهران را اشغال خواهد کرد. محمدرضا پهلوی که به شدت نگران شده بود، با برکناری فرماندار نظامی تهران، سپهبد امیراحمدی را به عنوان فرماندار نظامی منصوب کرد و از او خواست امنیت را به هر قیمتی به تهران بازگرداند. به دستور سپهبد امیراحمدی و سرتیپ اعتماد مقدم رئیس شهربانی، ماموران نظامی بر روی مردم آتش گشودند که کشته و زخمیهای زیادی بر جای گذاشت. بر اساس آمارهایی که بعدها منتشر شد در این درگیریها در مجموع ۲۰ تن کشته، ۷۰۰ نفر زخمی و ۱۵۰ نفر بازداشت شدند.
سپهبد امیراحمدی ظرف مدت ۲۴ ساعت توانست شهر تهران را آرام کند. در همان روز به دستور قوامالسلطنه روزنامهها و مجلات توقیف شدند و از انتشار آنان جلوگیری شد و به کليه چاپخانه ها با تلفن دستور داده شد از چاپ روزنامه و فوق العاده به هر عنوان خودداري کنند.
در جریان این غائله محمدرضا شاه از قوام خواست تا از نخست وزیری استعفا دهد، اما قوام نپذیرفت و گفت من اعادۀ نظم خواهم کرد و تا مجلس به من رای عدم اعتماد ندهد، استعفا نخواهم کرد. هرچند دولت قوام در آن مقطع سقوط نکرد اما بالاخره فعالیتهای شاه و دربار و دیگر مخالفان نتیجه داد و قوامالسلطنه دو ماه بعد در ۲۴ بهمن ۱۳۲۱ شمسی ناچار به استعفا شد.
به انتخاب: #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
#شورش_نان_در_تهران
شورش نان خیزش و اعتراض مردم تهران در روز ۱۷ آذر ۱۳۲۱ نسبت به قحطی مرگباری است که یکسال پس از اشغال نظامی ایران توسط متفقین، در ایران رخ داد.
کمبود نان و مواد غذایی یکی از پيامدهاي اقتصادي اشغال ایران توسط متفقین بود. نیروهای انگلیس و شوروی به مواد غذايي براي مصارف نيروهاي خود در ايران و ساير نقاط نياز داشتند و دولت ايران را وادار می کردند تا اين منابع اقتصادي را در اختيار ايشان بگذارد. بغیراز نقش متفقین در قحطی، تورم ناشی از چاپ بی رویّه اسکناس، کمبود کلی غلّه در کشور و مشکل حمل و نقل آن و احتکار خواربار مورد نیاز مردم از سوی برخی تجار، از جمله عوامل قحطی نان بود.
صبح روز ۱۷ آذر، دانش آموزان مدارس دارالفنون وايرانشهر در صفوف منظم با شعار «ما نان مي خواهيم » به طرف صحن مجلس دربهارستان روانه شدند. خبر اجتماع دانش آموزان در ميدان بهارستان در دانشگاه و ساير مدارس انتشار يافت و دانشجويان دانشگاه و ساير محصلين نيز کلاس هاي درس را ترک کردند و در بهارستان حضور يافتند. به دنبال اين تجمع، نمايندگان مجلس تالار جلسه را ترک کردند و داخل مردم شدند ولي عده اي از آنها حتي مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. عده اي از نمايندگان داوطلب شدند به دربار بروند و موضوع را با شاه در ميان بگذارند. تدريجاً اجتماع کنندگان در مجلس دست به تظاهرات خشونت آميز زده و به تخريب و شکستن در و پنجره و تابلوهاي نقاشي پرداختند.
در بعد از ظهر همان روز، دستجاتي با چوب و چماق به داخل خيابانها و به سوي منزل احمد قوام، نخست وزير سرازير شدند و پس از تخريب وسايل داخلي مغازه ها، به خيابان کاخ وارد شده و به خانه قوام السلطنه هجوم بردند. آنها ابتدا، اشياء نفيس و قيمتي در خانه قوام را به يغما بردند و بعد خانه را دستخوش حريق و آتش سوزي کردند.
در عصر ۱۷ آذر اولتيماتومي توسط سفيران شوروي، انگلستان و آمريکا تسليم دولت ايران شد که درآن تهدید شده بود که چون دولت ايران قادر نيست نظم شهر را حفظ کند و جان اتباع خارجه در تهران در خطر است، فردا صبح قشون متفقین تهران را اشغال خواهد کرد. محمدرضا پهلوی که به شدت نگران شده بود، با برکناری فرماندار نظامی تهران، سپهبد امیراحمدی را به عنوان فرماندار نظامی منصوب کرد و از او خواست امنیت را به هر قیمتی به تهران بازگرداند. به دستور سپهبد امیراحمدی و سرتیپ اعتماد مقدم رئیس شهربانی، ماموران نظامی بر روی مردم آتش گشودند که کشته و زخمیهای زیادی بر جای گذاشت. بر اساس آمارهایی که بعدها منتشر شد در این درگیریها در مجموع ۲۰ تن کشته، ۷۰۰ نفر زخمی و ۱۵۰ نفر بازداشت شدند.
سپهبد امیراحمدی ظرف مدت ۲۴ ساعت توانست شهر تهران را آرام کند. در همان روز به دستور قوامالسلطنه روزنامهها و مجلات توقیف شدند و از انتشار آنان جلوگیری شد و به کليه چاپخانه ها با تلفن دستور داده شد از چاپ روزنامه و فوق العاده به هر عنوان خودداري کنند.
در جریان این غائله محمدرضا شاه از قوام خواست تا از نخست وزیری استعفا دهد، اما قوام نپذیرفت و گفت من اعادۀ نظم خواهم کرد و تا مجلس به من رای عدم اعتماد ندهد، استعفا نخواهم کرد. هرچند دولت قوام در آن مقطع سقوط نکرد اما بالاخره فعالیتهای شاه و دربار و دیگر مخالفان نتیجه داد و قوامالسلطنه دو ماه بعد در ۲۴ بهمن ۱۳۲۱ شمسی ناچار به استعفا شد.
به انتخاب: #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
Telegram
Forwarded from اتچ بات
#چشم_تاریخ
#محمدعلی_شاه_قاجار
محمدعلیشاه قاجار (۱۲۵۱–۱۳۰۴ خورشیدی) ششمین پادشاه از سلسله قاجار و از مخالفان #مشروطه است كه به سبب به توپ بستن مجلس شوراى ملى شهرت دارد. وی از ۲۸ دی 1285 تا ۲۲ تیر ۱۲۸۸ پادشاه ايران بود.
او تحت تعلیم و تربیت آموزگار روسی خود، سرگی مارکوویچ شابشال (ملقب به ادیبالسلطان) زبان و فرهنگ روسی را آموخت. شابشال نفوذ زیادی بر محمدعلی میرزا داشت و او را علاقهمند به روسیه کرد.
محمدعلی شاه در روز تاجگذاریاش نمایندگان مجلس شورای ملی را دعوت نکرد. همچنین زمانی که حکم سلطنت مشروطه را نزدش آوردند، از امضای آن خودداری کرد. او از امضاکردن متمّم قانون اساسی مشروطه هم خودداری کرد، ولی با اعتراضات سراسری مردم بهناچار آن را امضاء کرد، هرچند دشمنیاش با مشروطیت ادامه یافت. پس از آن به ستیز با مشروطهخواهان پرداخت و پس از چندی کش و قوس سرانجام شمشیر را از رو بسته و به کمک ولادیمیر لیاخوف روس، دستور به توپبستن مجلس شورای ملی را داد. در سال ۱۲۸۷ خورشیدی (۱۳۲۶ قمری)، محمدعلیشاه قاجار پس از آن که با مشروطهخواهان و مجلس از مخالفت درآمد، مرکز فرماندهی خود را در باغشاه قرار داد، در باغشاه ملکالممتکلمین و میرزا جهانگیرخان از رهبران مشروطه را به قتل رساند و بسیاری از مشروطهخواهان را به زندان انداخت. در این دوران که به استبداد صغیر معروف است محمدعلی شاه و #شیخفضلاللهنوری به شدت در مقابل مشروطه ایستادگی کردند.
در تاریخ ۲۲ تیر ۱۲۸۸ خورشیدی محمدعلیشاه پس از فتح تهران توسط مشروطهخواهان، به سفارت روسیه در تهران پناهنده و در آنجا متحصن شد. نهایتاً توسط مجلس عالی از مقام سلطنت خلع و مجبور به ترک ایران شد. مجلس عالی پسر ۱۲سالهاش احمد (شاه ) را به سلطنت منصوب کرد و برای محمدعلی میرزا نیز مقرری برابر ۱۰۰ تومان در هر ماه در نظر گرفت. وی پس از مدتی با کمک روسها در صدد بازگشت به ایران و کسب مجدد قدرت برآمد که شکست خورد. سپس به روسیه بازگشت و مقرریاش از سوی دولت ایران نیز قطع شد.
محمدعلی شاه همچون بیشتر شاهان قاجار خود را باورمند به دین و باورهای اسلامی مینمایاند. او تعدادی از روحانیون را در دربار خود مقام داده بود و از ایشان در مقابل روحانیون مشروطه خواه استفاده میکرد و با برخی ازایشان مانند شیخ فضل ا... نوری پیوندهای نزدیکی داشت. او همچنین مردی به شدت خرافاتی بود و انجام بسیاری از کارهایش را به فال و استخاره میسپرد. استخارههای محمدعلیشاه مشهور است. او به ویژه به یکی از علمای تهران به نام میرزا ابوطالب زنجانی اعتقاد داشت و تمام تصمیمات خود از قبیل عزل و نصب وزرا و سرکوب مخالفان را بر اساس پاسخهایی میگرفت که میرزا ابوطالب پس از استخاره به وی اعلام میکرد.
به انتخاب: #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
#محمدعلی_شاه_قاجار
محمدعلیشاه قاجار (۱۲۵۱–۱۳۰۴ خورشیدی) ششمین پادشاه از سلسله قاجار و از مخالفان #مشروطه است كه به سبب به توپ بستن مجلس شوراى ملى شهرت دارد. وی از ۲۸ دی 1285 تا ۲۲ تیر ۱۲۸۸ پادشاه ايران بود.
او تحت تعلیم و تربیت آموزگار روسی خود، سرگی مارکوویچ شابشال (ملقب به ادیبالسلطان) زبان و فرهنگ روسی را آموخت. شابشال نفوذ زیادی بر محمدعلی میرزا داشت و او را علاقهمند به روسیه کرد.
محمدعلی شاه در روز تاجگذاریاش نمایندگان مجلس شورای ملی را دعوت نکرد. همچنین زمانی که حکم سلطنت مشروطه را نزدش آوردند، از امضای آن خودداری کرد. او از امضاکردن متمّم قانون اساسی مشروطه هم خودداری کرد، ولی با اعتراضات سراسری مردم بهناچار آن را امضاء کرد، هرچند دشمنیاش با مشروطیت ادامه یافت. پس از آن به ستیز با مشروطهخواهان پرداخت و پس از چندی کش و قوس سرانجام شمشیر را از رو بسته و به کمک ولادیمیر لیاخوف روس، دستور به توپبستن مجلس شورای ملی را داد. در سال ۱۲۸۷ خورشیدی (۱۳۲۶ قمری)، محمدعلیشاه قاجار پس از آن که با مشروطهخواهان و مجلس از مخالفت درآمد، مرکز فرماندهی خود را در باغشاه قرار داد، در باغشاه ملکالممتکلمین و میرزا جهانگیرخان از رهبران مشروطه را به قتل رساند و بسیاری از مشروطهخواهان را به زندان انداخت. در این دوران که به استبداد صغیر معروف است محمدعلی شاه و #شیخفضلاللهنوری به شدت در مقابل مشروطه ایستادگی کردند.
در تاریخ ۲۲ تیر ۱۲۸۸ خورشیدی محمدعلیشاه پس از فتح تهران توسط مشروطهخواهان، به سفارت روسیه در تهران پناهنده و در آنجا متحصن شد. نهایتاً توسط مجلس عالی از مقام سلطنت خلع و مجبور به ترک ایران شد. مجلس عالی پسر ۱۲سالهاش احمد (شاه ) را به سلطنت منصوب کرد و برای محمدعلی میرزا نیز مقرری برابر ۱۰۰ تومان در هر ماه در نظر گرفت. وی پس از مدتی با کمک روسها در صدد بازگشت به ایران و کسب مجدد قدرت برآمد که شکست خورد. سپس به روسیه بازگشت و مقرریاش از سوی دولت ایران نیز قطع شد.
محمدعلی شاه همچون بیشتر شاهان قاجار خود را باورمند به دین و باورهای اسلامی مینمایاند. او تعدادی از روحانیون را در دربار خود مقام داده بود و از ایشان در مقابل روحانیون مشروطه خواه استفاده میکرد و با برخی ازایشان مانند شیخ فضل ا... نوری پیوندهای نزدیکی داشت. او همچنین مردی به شدت خرافاتی بود و انجام بسیاری از کارهایش را به فال و استخاره میسپرد. استخارههای محمدعلیشاه مشهور است. او به ویژه به یکی از علمای تهران به نام میرزا ابوطالب زنجانی اعتقاد داشت و تمام تصمیمات خود از قبیل عزل و نصب وزرا و سرکوب مخالفان را بر اساس پاسخهایی میگرفت که میرزا ابوطالب پس از استخاره به وی اعلام میکرد.
به انتخاب: #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
Telegram
attach 📎
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#چشم_تاریخ
#شعبان_جعفری در میان مخالفانش مشهور به #شعبون_بی_مخ و گاهی با لقب شعبان تاجبخش، باستانی کار و زورخانهدار ایرانی بود که بیشتر به خاطر حضورش در حرکات سیاسی به خصوص در #کودتای_۲۸_مرداد سال ۱۳۳۲ شهرت یافت.
از او همواره به عنوان فردی اهل دعوا نام میبرند که به نفع اشخاص یا گروههای سیاسی با جناحهای مخالف آنها درگیری فیزیکی پیدا میکرد. خود او در خاطراتش به ویژه از «زد و خورد باتودهایها» یاد میکند. به گفته خودش به دفعات زندان افتاد، در زد و خوردها زخمی شد. جعفري از سال 1326شمسی با بر هم زدن نمايش «مردم» به كارگرداني عبدالحسين نوشين در تئاتر فردوسي، براي حاكميت محبوب شد و به جاي آنكه به جرم ايجاد آشوب و اخلال در نظم عمومی محبوس گردد با دريافت وجه دستي بنابه دستور اداره آگاهي مدتي از تهران به لاهيجان رفت. در لاهيجان زورخانه اي را اداره ميكرد و پس از يك سال به تهران بازگشت.
جعفری در خاطراتش خود را فردی مذهبی معرفی میکند و از نزدیکی به گروه فدائیان اسلام به رهبری مجتبی #نواب_صفوی یاد میکند. اما پس از مدتی از آنها فاصله گرفت. جعفری پس از آشنایی با حسین مکی، از طریق او با چند تن دیگر از جمله شمس قناتآبادی، ابوالحسن حائریزاده و مظفر بقایی آشنا میشود. و به گفته خودش با مکی به خانه #کاشانی میرفت. جعفری به حسین مکی در انتخابات مجلس شورای ملی کمک کرد. در خاطراتش می گوید: «می رفتیم مردم رو با اتوبوس جمع می کردیم رأی بدن»
در جريان 30 تير 1331 به فعاليت براي بازگرداندن #دكتر_مصدق بر مسند نخست وزيري پرداخت اما به فاصله كوتاهي از #مصدق روي برگرداند که ماجراي 9 اسفند 1331 پيش آمد. در اين روز به پيشنهاد دكتر مصدق، شاه قصد خروج از كشور را داشت كه شعبان به همراه گروهي از اراذل و اوباش خود، با تجمع در مقابل كاخ مرمر از اين امر جلوگيري كردند و با تهديد بازاريان، بازار تعطيل شد و اين گروه به مقابل خانه دكتر مصدق رفته و اقدام به شكستن درب منزل وي نمودند. اين ماجرا منجر به حبس وي تا 28 مرداد 1332 شد. در ظهر 28 مرداد 1332 به حكم زاهدي از زندان آزاد شد و جريان هدايت اوباش در کودتا علیه دکتر مصدق را به عهده گرفت. پس از كودتاي 28 مرداد به تاجبخش شهرت يافت. پس از اين خدمت، بنابه پيشنهاد #تيمسار_زاهدي با #شاه ملاقات كرد و زميني براي تأسيس باشگاه ورزشي به وي اهدا شد، در ضمن در همين ملاقات از شاه اجازه گرفت تا جمعيتي به نام «جمعيت جوانان جانباز» تشكيل دهد تا در مواقعي ضروري از آنان استفاده شود. ساخت باشگاه جعفري سه سال طول كشيد و محمدرضا پهلوي خود آن را افتتاح كرد. در اسفند 1332، #دكترفاطمي دستگير شد و شعبان جعفري كه خصومتي خاص با وي داشت با دسته خود به مقابل شهرباني رفت و زماني كه دكتر فاطمي از شهرباني خارج شد به وي حمله كرد و او را مورد ضرب و شتم قرار داد .
با آغاز انقلاب اسلامي، جعفري از کشور خارج شد و با دريافت تابعيت امريكايي، در كاليفرنيا ساکن شد.
وی در سن هشتاد و پنج سالگی و در روز ۲۸ مرداد ۱۳۸۵ (پنجاه و سومین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد) در کالیفرنیا درگذشت.
خاطرات شعبان جعفری، کتابی که حاصل مصاحبه هما سرشار با وی است، در سال 1381 درایران منتشر شد.
به انتخاب: #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/ShabanJafari.jpg
#شعبان_جعفری در میان مخالفانش مشهور به #شعبون_بی_مخ و گاهی با لقب شعبان تاجبخش، باستانی کار و زورخانهدار ایرانی بود که بیشتر به خاطر حضورش در حرکات سیاسی به خصوص در #کودتای_۲۸_مرداد سال ۱۳۳۲ شهرت یافت.
از او همواره به عنوان فردی اهل دعوا نام میبرند که به نفع اشخاص یا گروههای سیاسی با جناحهای مخالف آنها درگیری فیزیکی پیدا میکرد. خود او در خاطراتش به ویژه از «زد و خورد باتودهایها» یاد میکند. به گفته خودش به دفعات زندان افتاد، در زد و خوردها زخمی شد. جعفري از سال 1326شمسی با بر هم زدن نمايش «مردم» به كارگرداني عبدالحسين نوشين در تئاتر فردوسي، براي حاكميت محبوب شد و به جاي آنكه به جرم ايجاد آشوب و اخلال در نظم عمومی محبوس گردد با دريافت وجه دستي بنابه دستور اداره آگاهي مدتي از تهران به لاهيجان رفت. در لاهيجان زورخانه اي را اداره ميكرد و پس از يك سال به تهران بازگشت.
جعفری در خاطراتش خود را فردی مذهبی معرفی میکند و از نزدیکی به گروه فدائیان اسلام به رهبری مجتبی #نواب_صفوی یاد میکند. اما پس از مدتی از آنها فاصله گرفت. جعفری پس از آشنایی با حسین مکی، از طریق او با چند تن دیگر از جمله شمس قناتآبادی، ابوالحسن حائریزاده و مظفر بقایی آشنا میشود. و به گفته خودش با مکی به خانه #کاشانی میرفت. جعفری به حسین مکی در انتخابات مجلس شورای ملی کمک کرد. در خاطراتش می گوید: «می رفتیم مردم رو با اتوبوس جمع می کردیم رأی بدن»
در جريان 30 تير 1331 به فعاليت براي بازگرداندن #دكتر_مصدق بر مسند نخست وزيري پرداخت اما به فاصله كوتاهي از #مصدق روي برگرداند که ماجراي 9 اسفند 1331 پيش آمد. در اين روز به پيشنهاد دكتر مصدق، شاه قصد خروج از كشور را داشت كه شعبان به همراه گروهي از اراذل و اوباش خود، با تجمع در مقابل كاخ مرمر از اين امر جلوگيري كردند و با تهديد بازاريان، بازار تعطيل شد و اين گروه به مقابل خانه دكتر مصدق رفته و اقدام به شكستن درب منزل وي نمودند. اين ماجرا منجر به حبس وي تا 28 مرداد 1332 شد. در ظهر 28 مرداد 1332 به حكم زاهدي از زندان آزاد شد و جريان هدايت اوباش در کودتا علیه دکتر مصدق را به عهده گرفت. پس از كودتاي 28 مرداد به تاجبخش شهرت يافت. پس از اين خدمت، بنابه پيشنهاد #تيمسار_زاهدي با #شاه ملاقات كرد و زميني براي تأسيس باشگاه ورزشي به وي اهدا شد، در ضمن در همين ملاقات از شاه اجازه گرفت تا جمعيتي به نام «جمعيت جوانان جانباز» تشكيل دهد تا در مواقعي ضروري از آنان استفاده شود. ساخت باشگاه جعفري سه سال طول كشيد و محمدرضا پهلوي خود آن را افتتاح كرد. در اسفند 1332، #دكترفاطمي دستگير شد و شعبان جعفري كه خصومتي خاص با وي داشت با دسته خود به مقابل شهرباني رفت و زماني كه دكتر فاطمي از شهرباني خارج شد به وي حمله كرد و او را مورد ضرب و شتم قرار داد .
با آغاز انقلاب اسلامي، جعفري از کشور خارج شد و با دريافت تابعيت امريكايي، در كاليفرنيا ساکن شد.
وی در سن هشتاد و پنج سالگی و در روز ۲۸ مرداد ۱۳۸۵ (پنجاه و سومین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد) در کالیفرنیا درگذشت.
خاطرات شعبان جعفری، کتابی که حاصل مصاحبه هما سرشار با وی است، در سال 1381 درایران منتشر شد.
به انتخاب: #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/ShabanJafari.jpg
Forwarded from اتچ بات
#چشم_تاریخ
#میرزا_محمد_فرخی_یزدی
میرزا محمد فرخی یزدی (۱۲۶۸- ۱۳۱۸ خورشیدی) شاعر و روزنامهنگار آزادیخواه و دموکرات صدر مشروطیت است. وی سردبیر نشریات مختلفی از جمله روزنامه طوفان و همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود.
فرخی شاعری را از کودکی آغاز کرد. خودش معتقد بود که طبع شعرش برخاسته از مطالعه اشعار سعدی است. او علاوه بر اشعار سیاسی، در سرودن غزلیات عاشقانه نیز تبحر داشته است. وی از هواداران جدی حزب دموکرات در شهر یزد بود. در نوروز سال ۱۳۲۷ قمری، فرخی برخلاف سایر شعرای شهر که معمولاً قصیدهای در مدح حاکم و حکومت وقت میساختند شعری در قالب مسمط ساخت و در مجمع آزادیخواهان یزد خواند. در پایان این مسمط ضمن بازخوانی تاریخ ایران، خطاب به ضیغمالدوله قشقایی، حاکم یزد چنین گفت:
خود تو میدانی نی ام از شاعران چاپلوس
کز برای سیم بنمایم کسی را پای بوس
لیک گویم گر به قانون مجری قانون شوی
بهمن و کیخسرو و جمشید و افریدون شوی
به همین خاطر حاکم یزد دستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندان افتاد. تحصن مردم یزد در تلگرافخانه شهر و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور وقت از طرف مجلس شد؛ ولی وزیر کشور بهکلی منکر وقوع چنین واقعهای شد.
در اواخر سال ۱۳۲۸ قمری فرخی به تهران کوچ کرد و در آنجا مقالات و اشعار مهیجی را دربارهٔ آزادی در روزنامهها منتشر میکرد. در دوران نخستوزیری وثوقالدوله با قرارداد ۱۹۱۹ مخالفت کرد و به همین سبب مدتها در زندان شهربانی محبوس شد. با وقوع کودتای سوم اسفند، همراه با بقیه آزادیخواهان باز هم مدتی را در باغ سردار اعتماد زندانی گردید.
فرخی در سال ۱۳۰۰ شمسی در تهران روزنامه طوفان را منتشر کرد. طوفان در طول مدت انتشار بیش از پانزده مرتبه توقیف و باز منتشر شده است. گاه نیز به سبب زندانی شدن فرخی، انتشارروزنامه دچار وقفه گردیدهاست. در مواقعی که روزنامه طوفان توقیف میشد، فرخی با در دست داشتن مجوز و امتیاز سایر روزنامهها همچون پیکار، قیام، طلیعه، آیینه افکار و ستاره شرق مقالات و اشعار خود را منتشر میکرد.
در سال ۱۳۰۷ خورشیدی، فرخی یزدی به عنوان نماینده مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانونگذاری، از طرف مردم یزد انتخاب گردید و به همراه محمدرضا طلوع، تنها نمایندگان بازمانده در جناح اقلیت را تشکیل دادند. با توجه به اینکه تمامی بقیه وکلا حامی دولت رضاشاه بودند، فرخی مرتباً از سایر وکلا ناسزا میشنید و حتی یکبار در مجلس توسط حیدری، نماینده مهاباد مورد ضرب و شتم نیز قرار گرفت. از آن پس با اظهار اینکه حتی در کانون عدل و داد نیز امنیت جانی ندارد، ساکن مجلس شد و پس از چند شب، مخفیانه از تهران فرار کرد.
وی از طریق شوروی به آلمان رفت و مدتی درنشریهای به نام «پیکار» که صاحب امتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر ساخت. در ملاقاتی با عبدالحسین تیمورتاش فریب وعده او را خورد و از طریق ترکیه و بغداد به تهران بازگشت و بلافاصله تحت نظر قرار گرفت. اندکی بعد به بهانه بدهی به یک کاغذفروش، ابتدا به زندان ثبت و سپس به زندان شهربانی افتاد. همزمان پروندهای با اتهام «اسائه ادب به مقام سلطنت» برای وی تشکیل گردید. ابتدا به ۲۷ ماه و پس از تجدید نظر به سی ماه زندان محکوم شد و به زندان قصر منتقل گردید.
بنا به اظهار دادستان محاکمه عمال شهربانی، فرخی در مهرماه سال ۱۳۱۸ خورشیدی در بیمارستان زندان قصر، به وسیله تزریق آمپول هوا توسط پزشک احمدی کشته شد، اگرچه گواهی رئیس زندان حاکی از فوت فرخی بر اثر ابتلا به مالاریا و نفریت است. مدفن فرخی نامعلوم بوده، ولی احتمالاً در گورستان مسگرآباد به طور ناشناس دفن شدهاست.
در سال ۱۳۸۴ بنابر اظهارات علی اصغر مونسان، مدیر عامل شرکت توسعه فضاهای فرهنگی شهر تهران، در زمان مرمت زندان قصر به سلولی برخوردند که بر دیوارهایش اشعار فرخی یزدی نقش بسته بوده و با توجه به این موضوع، اتاق مذکور را به عنوان سلول فرخی یزدی شناسایی کرده و آن را مرمت و بازسازی کرده در معرض بازدید عموم قرار دادهاند.
به انتخاب: #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
#میرزا_محمد_فرخی_یزدی
میرزا محمد فرخی یزدی (۱۲۶۸- ۱۳۱۸ خورشیدی) شاعر و روزنامهنگار آزادیخواه و دموکرات صدر مشروطیت است. وی سردبیر نشریات مختلفی از جمله روزنامه طوفان و همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود.
فرخی شاعری را از کودکی آغاز کرد. خودش معتقد بود که طبع شعرش برخاسته از مطالعه اشعار سعدی است. او علاوه بر اشعار سیاسی، در سرودن غزلیات عاشقانه نیز تبحر داشته است. وی از هواداران جدی حزب دموکرات در شهر یزد بود. در نوروز سال ۱۳۲۷ قمری، فرخی برخلاف سایر شعرای شهر که معمولاً قصیدهای در مدح حاکم و حکومت وقت میساختند شعری در قالب مسمط ساخت و در مجمع آزادیخواهان یزد خواند. در پایان این مسمط ضمن بازخوانی تاریخ ایران، خطاب به ضیغمالدوله قشقایی، حاکم یزد چنین گفت:
خود تو میدانی نی ام از شاعران چاپلوس
کز برای سیم بنمایم کسی را پای بوس
لیک گویم گر به قانون مجری قانون شوی
بهمن و کیخسرو و جمشید و افریدون شوی
به همین خاطر حاکم یزد دستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندان افتاد. تحصن مردم یزد در تلگرافخانه شهر و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور وقت از طرف مجلس شد؛ ولی وزیر کشور بهکلی منکر وقوع چنین واقعهای شد.
در اواخر سال ۱۳۲۸ قمری فرخی به تهران کوچ کرد و در آنجا مقالات و اشعار مهیجی را دربارهٔ آزادی در روزنامهها منتشر میکرد. در دوران نخستوزیری وثوقالدوله با قرارداد ۱۹۱۹ مخالفت کرد و به همین سبب مدتها در زندان شهربانی محبوس شد. با وقوع کودتای سوم اسفند، همراه با بقیه آزادیخواهان باز هم مدتی را در باغ سردار اعتماد زندانی گردید.
فرخی در سال ۱۳۰۰ شمسی در تهران روزنامه طوفان را منتشر کرد. طوفان در طول مدت انتشار بیش از پانزده مرتبه توقیف و باز منتشر شده است. گاه نیز به سبب زندانی شدن فرخی، انتشارروزنامه دچار وقفه گردیدهاست. در مواقعی که روزنامه طوفان توقیف میشد، فرخی با در دست داشتن مجوز و امتیاز سایر روزنامهها همچون پیکار، قیام، طلیعه، آیینه افکار و ستاره شرق مقالات و اشعار خود را منتشر میکرد.
در سال ۱۳۰۷ خورشیدی، فرخی یزدی به عنوان نماینده مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانونگذاری، از طرف مردم یزد انتخاب گردید و به همراه محمدرضا طلوع، تنها نمایندگان بازمانده در جناح اقلیت را تشکیل دادند. با توجه به اینکه تمامی بقیه وکلا حامی دولت رضاشاه بودند، فرخی مرتباً از سایر وکلا ناسزا میشنید و حتی یکبار در مجلس توسط حیدری، نماینده مهاباد مورد ضرب و شتم نیز قرار گرفت. از آن پس با اظهار اینکه حتی در کانون عدل و داد نیز امنیت جانی ندارد، ساکن مجلس شد و پس از چند شب، مخفیانه از تهران فرار کرد.
وی از طریق شوروی به آلمان رفت و مدتی درنشریهای به نام «پیکار» که صاحب امتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر ساخت. در ملاقاتی با عبدالحسین تیمورتاش فریب وعده او را خورد و از طریق ترکیه و بغداد به تهران بازگشت و بلافاصله تحت نظر قرار گرفت. اندکی بعد به بهانه بدهی به یک کاغذفروش، ابتدا به زندان ثبت و سپس به زندان شهربانی افتاد. همزمان پروندهای با اتهام «اسائه ادب به مقام سلطنت» برای وی تشکیل گردید. ابتدا به ۲۷ ماه و پس از تجدید نظر به سی ماه زندان محکوم شد و به زندان قصر منتقل گردید.
بنا به اظهار دادستان محاکمه عمال شهربانی، فرخی در مهرماه سال ۱۳۱۸ خورشیدی در بیمارستان زندان قصر، به وسیله تزریق آمپول هوا توسط پزشک احمدی کشته شد، اگرچه گواهی رئیس زندان حاکی از فوت فرخی بر اثر ابتلا به مالاریا و نفریت است. مدفن فرخی نامعلوم بوده، ولی احتمالاً در گورستان مسگرآباد به طور ناشناس دفن شدهاست.
در سال ۱۳۸۴ بنابر اظهارات علی اصغر مونسان، مدیر عامل شرکت توسعه فضاهای فرهنگی شهر تهران، در زمان مرمت زندان قصر به سلولی برخوردند که بر دیوارهایش اشعار فرخی یزدی نقش بسته بوده و با توجه به این موضوع، اتاق مذکور را به عنوان سلول فرخی یزدی شناسایی کرده و آن را مرمت و بازسازی کرده در معرض بازدید عموم قرار دادهاند.
به انتخاب: #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
Telegram
attach 📎