دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.2K subscribers
1.89K photos
112 videos
175 files
3.38K links
Download Telegram
#مقاله
#رویا_و_اسطوره

 اگر پيش فرض های #روانکاوی را نپذيريم، روياها (تصاويري که در حين خواب دچارشان هستيم) چيزي نيستند جز "مرور" سريع حوادث روز گذشته همراه با افکار، احساسات و خاطراتي که آن حوادث براي ما تداعی کرده اند. به طور قطع بخش زيادی از روياهای ما چنين هستند: ترکيبي تصادفي و بي نظم از تصاويری که صرفأ بر اساس "تداعی" به هم متصل شده اند. مغز، هنگامی که ما در خواب هستيم، فارغ از انبوه داده های حسی است، شروع به "انبار گردانی" و مرتب کردن داده های روز قبل مي کند و هر حادثه ای را در کشويی مي چيند که به نوعی با خاطرات و تصاوير آن کشو تشابه معنايی دارد. اين گونه است که ممکن است روزی که به دليل ايستادن روي "خط عابر پياده" توسط افسر راهنمايي و رانندگی "جريمه" شده ايم، شب در خواب ببينيم که در حال نوشتن "جريمه هايي" هستيم که معلم کلاس چهارم ابتدايي مان بابت "بدخطي" به ما داده بود و صبح که از خواب برمی خيزيم حيرت زده باشيم که چگونه و چرا اين خاطره پس از چهل سال برای ما زنده شده است!
اما پيچيده ترين روياها، آن دسته از روياها هستند که "ساختار داستاني" دارند و حاوی صرفأ تصاويری از خاطرات دور و نزديک ما نيستند، بلکه داراي بستر داستان (exposition)، پي رنگ (plot)، نقطه اوج (culmination) و نتيجه گيری (solution) هستند، گويي يک نمايشنامه نويس برجسته به همراه يک تيم "دراماتورژ" ، طراح صحنه، طراح لباس و کارگردان سعی در انتقال يک پيام به ما دارد!
براي مثال يکي از مراجعان دکتر کارل گوستاو #يونگ که از کشوری ديگر برای روانکاوی به وي مراجعه کرده بود چنين خوابی مي بيند:
خواب ديدم در حال عبور از مرز سوئيس هستم (exposition)،
مأمور گمرک تصميم به بازرسی ساک دستی من گرفت (plot)،
من اظهار کردم چيز مهمی در ساک ندارم (culmination)،
ولی وقتي ساک را باز کرد يک تختخواب تاشو از درون آن بيرون آورد (solution)!

ببينيد چقدر اين خواب هوشمندانه طراحي شده است. گويي فرد خردمندی که از گذشته اين فرد باخبر است (اقرب اليک من حبل الوريد!) دارد به او چنين می گويد:
"تو داري براي روانکاوی به نزد اين روانپزشک سوئيسی مي روی (exposition) و او براي درمان مي خواهد کوله بار سفر زندگيت را مرور کند (plot) اما تو در عين حال که براي درمان نزد او می روی سعی مي کنی اطلاعات مهمی را از او پنهان نگه داری (culmination) و آن چيزي که دوست نداری او بفهمد اين است که يک رابطه جنسي ممنوعه داری (solution)!"
گويا خردمند رويا پرداز پيش از مراجعه فرد به يونگ دارد به او راجع به آنچه در روانکاوی های گذشته انجام داده و احتمالأ در روانکاوی بعدی نيز انجام خواهد داد تذکر می دهد و به نوعی به او می گويد علت اين که روانکاوی های گذشته ات مثمر ثمر نبوده اند اين بوده که بخش مهمی از زندگيت را از روانکاو پنهان مي کردی و اگر با اين سوئيسی هم قرار باشد همين کار را بکنی به نتيجه ای نخواهي رسيد!
اين جاست که "آلفرد #آدلر" روانکاو ويني برخلاف #فرويد اعتقاد دارد که رويا جهت گيری رو به آينده دارد، درست است که گذشته را مرور می کند ولي به گونه ای مرور می کند که براي آينده و تصميمات آن تذکراتی بدهد. يونگ اعتقاد دارد که هر چه فردی مسئوليت جمع بزرگتری را به عهده داشته باشد روياهايش "جمعي تر" مي شوند، چنين کسی روياهايش راجع به زندگی شخصی اش نيست بلکه راجع به زندگی "قبيله اش" خواب می بيند! يونگ چنين روياهايي را "روياهاي بزرگ" مي نامد.
وقتی روياها جمعي تر باشند نمادهای مندرج در آن هم غير شخصی تر و جمعی ترند. مثلأ وقتي يک نفر در رويا گربه مي بيند روانکاو مي پرسد: "گربه برای شما چه تجاربی را تداعي مي کند؟ چه خاطراتی را زنده می سازد؟" ولی برای تعبير يک "روياي بزرگ" اين سوال درستی نيست. "معبر" بايد بپرسد براي "قبيله شما" گربه نماد چه چيزي است.
#اسطوره نام ديگر "رويای بزرگ" است و "اسطوره شناس" همان "معبر" رويای جمعي است.
"اسطوره" بازنمايی زندگی جمعی ما در "ذهن الهی" است، پيامی راز آلود از "عمق زندگی" ! رويايی براي بيدار کردن ما خوابگردها!

#دکترمحمدرضاسرگلزايی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#یادداشت_هفته
#رویا_و_اسطوره

 اگر پيش فرض هاي روانکاوي را نپذيريم، روياها (تصاويري که در حين خواب دچارشان هستيم) چيزي نيستند جز "مرور" سريع حوادث روز گذشته همراه با افکار، احساسات و خاطراتي که آن حوادث براي ما تداعي کرده اند. به طور قطع بخش زيادي از روياهاي ما چنين هستند: ترکيبي تصادفي و بي نظم از تصاويري که صرفا بر اساس "تداعي" به هم متصل شده اند. مغز، هنگامي که ما در خواب هستيم، فارغ از انبوه داده هاي حسي است، شروع به "انبارگرداني" و مرتب کردن داده هاي روز قبل مي کند و هر حادثه اي را در کشويي مي چيند که به نوعي با خاطرات و تصاوير آن کشو تشابه معنايي دارد. اين گونه است که ممکن است روزي که به دليل ايستادن روي "خط عابر پياده" توسط افسر راهنمايي و رانندگي"جريمه" شده ايم، شب در خواب ببينيم که در حال نوشتن "جريمه هايي" هستيم که معلم کلاس چهارم ابتدايي مان بابت "بدخطي" به ما داده بود و صبح که از خواب برمي خيزيم حيرتزده باشيم که چگونه و چرا اين خاطره پس از چهل سال براي ما زنده شده است!
اما پيچيده ترين روياها، آن دسته از روياها هستند که "ساختار داستاني" دارند و حاوي صرفأ تصاويري از خاطرات دور و نزديک ما نيستند، بلکه داراي بستر داستان (exposition)، پي رنگ (plot)، نقطه اوج (culmination) و نتيجه گيري (solution) هستند، گويي يک نمايشنامه نويس برجسته به همراه يک تيم "دراماتورژ" ، طراح صحنه، طراح لباس و کارگردان سعي در انتقال يک پيام به ما دارد!
براي مثال يکي از مراجعان دکتر کارل گوستاو يونگ که از کشوري ديگر براي روانکاوي به وي مراجعه کرده بود چنين خوابي مي بيند:
خواب ديدم در حال عبور از مرز سوئيس هستم (exposition)،
مامور گمرک تصميم به بازرسي ساک دستي من گرفت (plot)،
من اظهار کردم چيز مهمي در ساک ندارم (culmination)،
ولي وقتي ساک را باز کرد يک تختخواب تاشو از درون آن بيرون آورد (solution)!

ببينيد چقدر اين خواب هوشمندانه طراحي شده است. گويي فرد خردمندي که از گذشته اين فرد باخبر است (اقرب اليک من حبل الوريد!) دارد به او چنين مي گويد:
"تو داري براي روانکاوي به نزد اين روانپزشک سوئيسي مي روي (exposition) و او براي درمان مي خواهد کوله بار سفر زندگيت را مرور کند (plot) اما تو در عين حال که براي درمان نزد او مي روي سعي مي کني اطلاعات مهمي را از او پنهان نگه داري (culmination) و آن چيزي که دوست نداري او بفهمد اين است که يک رابطه جنسي ممنوعه داري (solution)!"
گويا خردمند رويا پرداز پيش از مراجعه فرد به يونگ دارد به او راجع به آنچه در روانکاوي هاي گذشته انجام داده و احتمالا در روانکاوي بعدي نيز انجام خواهد داد تذکر مي دهد و به نوعي به او مي گويد علت اين که روانکاوي هاي گذشته ات مثمر ثمر نبوده اند اين بوده که بخش مهمي از زندگيت را از روانکاو پنهان مي کردي و اگر با اين سوئيسي هم قرار باشد همين کار را بکني به نتيجه اي نخواهي رسيد!
اينجاست که "آلفرد آدلر" روانکاو ويني برخلاف فرويد اعتقاد دارد که رويا جهت گيري رو به آينده دارد، درست است که گذشته را مرور مي کند ولي به گونه اي مرور مي کند که براي آينده و تصميمات آن تذکراتي بدهد. يونگ اعتقاد دارد که هر چه فردي مسئوليت جمع بزرگتري را به عهده داشته باشد روياهايش "جمعي تر" مي شوند، چنين کسي روياهايش راجع به زندگي شخصي اش نيست بلکه راجع به زندگي "قبيله اش" خواب مي بيند! يونگ چنين روياهايي را "روياهاي بزرگ" مي نامد.
وقتي روياها جمعي تر باشند نمادهاي مندرج در آن هم غير شخصي تر و جمعي ترند. مثلا وقتي يک نفر در رويا گربه مي بيند روانکاو مي پرسد: "گربه براي شما چه تجاربي را تداعي مي کند؟ چه خاطراتي را زنده مي سازد؟" ولي براي تعبير يک "روياي بزرگ" اين سوال درستي نيست. "معبر" بايد بپرسد براي "قبيله شما" گربه نماد چه چيزي است.
"اسطوره" نام ديگر "روياي بزرگ" است و "اسطوره شناس" همان "معبر" روياي جمعي است.
"اسطوره" بازنمايي زندگي جمعي ما در "ذهن الهي" است، پيامي راز آلود از "عمق زندگي" ! رويايي براي بيدار کردن ما خوابگردها!

#دکتر‌محمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

t.me/drsargolzaei