دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.3K subscribers
1.88K photos
112 videos
174 files
3.37K links
Download Telegram
#مقاله
#مثلث_کارپمن_ایرانیان

استفان #کارپمن روانپزشک آمریکایی و شاگرد #اریک_برن مثلثی را در تحلیل رفتار متقابل توصیف کرد که به توصیه اریک برن #مثلث_کارپمن نامیده شد.
مثلث کارپمن توصیفی است از وضعیت کسانی که نقش قربانی را پذیرفته اند و نه تنها از این نقش بیرون نمی روند بلکه آن را تقویت می کنند.
مثلث کارپمن سه ضلع دارد:
1- قربانی: محور اصلی مثلث کارپمن کسی است که خود را قربانی می داند. زندگی با او بی رحم بوده و انسان ها مانع از شادکامی او شده اند. قربانی همیشه زخم خورده و آسیب دیده است و بقچه ای از خاطرات بد و سبدی از آه و ناله را با خود یدک می کشد!
2- زجر دهنده: آسیب رسان یا زجر دهنده فرد یا گروهی هستند که بر "قربانی" بی رحمی و بی انصافی روا داشته اند: پدر و مادر بی کفایت، خانواده حسود، جامعه بی فرهنگ، همسر بی وفا و ... در زندگی قربانی همیشه یک "دشمن" وجود دارد، کسی که مانع از رسیدن قربانی به جایگاه شایسته اش بوده است!
3- نجات دهنده: قربانی های حرفه ای هیچگاه خود برای برون رفت از مسأله تکانی به خود نمی دهند. آنها منتظر یک ناجی افسانه ای هستند که سوار بر اسب سپید بیاید و لب های این "زیبای خفته" را ببوسد و این "سیندرلای قربانی" را از خانه نامادری بدجنس نجات دهد. این ناجی افسانه ای بر خلاف زجر دهنده که تبلوری از بدی هاست، تبلور همه صفات خوب و شایسته است!
با این مقدمه به "قرائت تاریخی ایرانیان" نگاهی بیاندازیم:
در هر دوره تاریخی، کسی یا کسانی آمده اند و سرنوشت ملت ایران را تغییر داده اند!
#ضحاک (اژی دهاک) افسانه ای هر روز مغز سر دو جوان ایرانی را غذای مارهای روئیده بر شانه هایش می کرد و ملّتی هر روز دو جوان را خاموش و ساکت تقدیم آشپزخانه حکومت می کرد و تا زمانی که #کاوه دلاور بیرق چرمین قیام را برنداشته و #فریدون افسانه ای از آن سوی کوه ها ظهور نکرده است یک ملّت کاری جز بوسیدن دست ضحاک انجام نداده است!
از این افسانه #شاهنامه بگذریم و به آنچه تاریخ خوانده می شود بپردازیم. اسکندر مقدونی از یونان راه می افتد، این سپاهیان هزاران فرسنگ راه را می پیمایند، از دریا عبور می کنند، از دیواره سهمگین زاگرس عبور می کنند، سپاه آریو برزن را تار و مار می کنند، تمام ایران را با شمشیر (نه سلاح هسته ای!) می گیرند، با پای پیاده و اسب (نه ناو هواپیمابر و موشک بالستیک!) تمام عرض فلات ایران را می پیمایند و فتح می کنند و به سوی هند و چین می روند و پس از عبور هم حکومت بیگانه سلوکوس (سلوکیان) نه یک سال و نه ده سال بلکه صدها سال بر مردم "ایران" حکومت می کند تا زمانی که اختلافات داخلی بین سرداران یونانی الاصل آنها را ضعیف می کند و سپاه پارت ها نیز بر آنها می تازد و حکومت به "ایرانیان" برمی گردد!
این داستان بارها تکرار می شود: سعد ابی وقاص از قادسیه می آید و با اسب و شتر بخش بزرگی از ایران را می گیرد، فرزند چنگیز از شرق می آید و تمام ایران را شخم می زند و به آسیای صغیر می رود.
این افسانه های تاریخی به کنار، در تاریخ مستند نیز انگلیسی ها شاهی را می آورند و بعد از چند سال آن شاه را می برند! راستی ملّت ایران در این میانه کجاست؟ گویی در میدانگاهی اهریمن و اهورا جدال می کنند و ملّت ایران تماشاگرانی هستند دور آن میدان!
(فاذهب أنت و ربّک فقاتلا، إنّا ههنا قاعدون/مائده/24).
یا "ناجی افسانه ای" ظهور می کند و ملّت در رکابش جان فدا می کنند، یا "دشمن مکّار طرّار" غلبه می کند و ملت نه یک سال نه دو سال که دهه ها و بلکه سده ها "منتظر" می ماند!
مگر ضحّاک و اسکندر و سعد و هولاکو چند نفر با خود داشتند که بتوانند یک ملت را در شعاع چند هزار کیلومتری و در زمان چند صد ساله به زنجیر بکشند؟!
وقتی انگلیسی ها رضاخان را آوردند و بردند "ملّت ایران" کجا بودند؟!
آیا اساسأ تاکنون چیزی به نام "ملّت ایران" محقق شده است یا "هویت جمعی ما" همان نجات دهنده افسانه ای است که قرار است همچون فریدون و ابومسلم و سوشیانت بیاید و ما را نجات دهد؟!
چرا این ملّت ده ها سال صبر می کند تا فریدون و اشک و ابومسلم ظهور کنند و بیگانگان را بیرون کنند؟!
اگر سربداران باشتین توانستند مغولان را فراری دهند چرا ده ها سال باشتیان مال و ناموس خود را به مغولان دادند و صبوری کردند؟!
من در پس تمام این سؤال ها یک پاسخ می بینم: مثلث کارپمن! "قرائت تاریخی ما شباهت غریبی با مثلث کارپمن دارد، قربانی بودن انتخاب جمعی ناخودآگاه ماست!
دشمن بهانه است!
قُلِ الْحَقَّ وَ إِنْ كَانَ مُرّاً !

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
drsargolzaei.com