#مقاله
#امان_از_این_کلمات!
قسمت اول
سال ها پیش زوج جواني براي "زوج درماني" به من مراجعه كرده بودند. طبق معمول چنين جلساتي، هر كدام ليستي از گلايه ها و نارضایتی ها را در ذهن شان داشتند كه يكي يكي ذكر مي كردند. يكي از اين موارد برايم خيلي جالب بود.
خانم جوان گفت: "چون عقايد مذهبي برايم خيلي مهم بود، قبل از ازدواج به همسرم گفتم من دوست دارم همسرم مذهبي باشد و او گفت من مذهبي ام؛ ولي بعد از ازدواج متوجه شدم كه او نماز نمي خواند!". مي دانيد مرد جوان چه جوابي داد؟ با خونسردي پاسخ داد: "نماز خواندن ربطي به مذهبي بودن ندارد! من مذهبي ام اما نماز نمي خوانم!"
نكته ي جالب چنين ماجرايي اين است كه ما آدم ها حتي بر سر بديهي ترين كلمات هم توافق نداريم! يك حكيم چيني سال ها پيش گفته است: "اگر روزي به امپراتوري برسم، دستور مي دهم يك فرهنگ لغت جامع بنويسند زيرا بيشتر مشكلات مردم از سوءتفاهم بر سر كلمات ناشي مي شود!". همين تعبير را مولانا در حكايتي شيرين آورده است: چهار دوست با يكديگر كار مي كردند و همراه هم درآمدشان را خرج مي كردند. يكي از آن ها فارس، ديگري ترك، سومي عرب و چهارمي رومي بود. يك روز درآمدي داشتند كه مي توانستند علاوه بر نان، خوراكي ديگري هم بخرند. اولي گفت من امروز هوس "انگور" كرده ام، بياييد اين پول را صرف خريد انگور كنيم. دومي گفت تو از كجا آمده اي كه همه تسليم هوس تو بشويم، بياييد "ازوم" بخريم. سومي اعتراض كرد و گفت نخير، امروز را "عنب" بخريم، نوبت بعد، آنچه شما مي خواهيد مي خريم و چهارمي هم هيچ كدام از پيشنهادات را نپذيرفت و تقاضاي خريد "استافيل" داشت. بالاخره اين قضيه موجب مشاجره بين آن ها شد. حكيمي از كنار آن ها گذشت و علت مشاجره را پرسيد و هنگامي كه حكايت را دانست خنديد و گفت دوستان بر سر چه مي جنگيد؟ انگور همان عنب است و همان ازوم است و همان استافيل! اين چهار كلمه، اسم يك ميوه هستند، همه ي شما يك چيز مي خواهيد ولي آن را به چهار گونه مي ناميد!
***
بسياري از گرفتاري هاي ما آدم ها بر سر كلمات است! تعاريف ما از كلمات با هم متفاوت هستند. گاهي يك كلمه را به كار مي بريم در حالي كه منظورهاي متفاوتي داريم و گاهي كلمات متفاوتي را به كار مي بريم در حالي كه يك چيز را مي خواهيم! دختر و پسر جواني قصد ازدواج دارند و در حال خريد عروسي و اجاره ي سالن و سفارش شام هستند. بزرگترها در مورد تك تك اين مسائل نظر مي دهند. اگر از بزرگترها بپرسيم اسم اين كار چيست؟ مي گويند: "راهنمايي"، "دلسوزي"، "محبت" ولي اگر از عروس و داماد بپرسيم، اين كار را "دخالت" مي نامند.
امروزه زياد مي شنويم كساني كه براي اختلاف زناشويي مراجعه مي كنند علت مشكلات خود را "دخالت" خانواده ها مي دانند، در حاليكه آن چه به نظر عروس خانم دخالت است، به نظر آقا داماد دلسوزي پدرانه است و آنچه از نظر آقا داماد دخالت مادر زن است، از نظر عروس خانم حمايت مادرانه است!
ما كلمات را اختراع كرده ايم تا منظورمان را به يكديگر انتقال دهيم، اما گاهي كلمات توان حمل معنا را ندارند؛ اين جاست كه بايد در مورد آن ها توضيح بيشتري بدهيم. مثلا به جاي اين كه خانم به همسرش بگويد: "تو ديگر مرا دوست نداري!" مي تواند بگويد: "اوايل ازدواجمان مرا مريم جان صدا مي زدي، چند وقتي است كه دلم براي جان گفتنت تنگ شده، وقتي مي گويي جان دلم غش مي رود، دوست دارم آن طوري صدايم كني!"
حالا همسر مريم خانم دقيقأ مي داند چه چيزي كم است كه مريم احساس كمبود مي كند؛ ديگر لازم نيست براي اثبات اينكه "تو اشتباه مي كني، من تو را خيلي دوست دارم" به مباحثه بنشينند! و همسر مريم خانم هم به جاي اينكه بگويد: "خانه بايد نظم و ترتيب داشته باشد!" مي تواند بگويد: "مريم جان! وقتي من ظرفشويي را پر از ظرف كثيف مي بينم بدنم مورمور مي شود، "چندشم" مي شود، مثل وقتي كه تو "سوسك" مي بيني، دچار چنين حالتي مي شوم!"
طبيعي است كه مريم خانمي كه آن قدر به شوهرش علاقه مند است كه اينكه او با صفت "جان" صدايش بزند، برايش آن قدر مهم است، راضي نيست چنين احساس بدي در شوهرش ايجاد شود؛ اما اگر قرار باشد بر سر "نظم و ترتيب" وارد بحث شوند، اين بحث ساعت ها طول خواهد كشيد!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#امان_از_این_کلمات!
قسمت اول
سال ها پیش زوج جواني براي "زوج درماني" به من مراجعه كرده بودند. طبق معمول چنين جلساتي، هر كدام ليستي از گلايه ها و نارضایتی ها را در ذهن شان داشتند كه يكي يكي ذكر مي كردند. يكي از اين موارد برايم خيلي جالب بود.
خانم جوان گفت: "چون عقايد مذهبي برايم خيلي مهم بود، قبل از ازدواج به همسرم گفتم من دوست دارم همسرم مذهبي باشد و او گفت من مذهبي ام؛ ولي بعد از ازدواج متوجه شدم كه او نماز نمي خواند!". مي دانيد مرد جوان چه جوابي داد؟ با خونسردي پاسخ داد: "نماز خواندن ربطي به مذهبي بودن ندارد! من مذهبي ام اما نماز نمي خوانم!"
نكته ي جالب چنين ماجرايي اين است كه ما آدم ها حتي بر سر بديهي ترين كلمات هم توافق نداريم! يك حكيم چيني سال ها پيش گفته است: "اگر روزي به امپراتوري برسم، دستور مي دهم يك فرهنگ لغت جامع بنويسند زيرا بيشتر مشكلات مردم از سوءتفاهم بر سر كلمات ناشي مي شود!". همين تعبير را مولانا در حكايتي شيرين آورده است: چهار دوست با يكديگر كار مي كردند و همراه هم درآمدشان را خرج مي كردند. يكي از آن ها فارس، ديگري ترك، سومي عرب و چهارمي رومي بود. يك روز درآمدي داشتند كه مي توانستند علاوه بر نان، خوراكي ديگري هم بخرند. اولي گفت من امروز هوس "انگور" كرده ام، بياييد اين پول را صرف خريد انگور كنيم. دومي گفت تو از كجا آمده اي كه همه تسليم هوس تو بشويم، بياييد "ازوم" بخريم. سومي اعتراض كرد و گفت نخير، امروز را "عنب" بخريم، نوبت بعد، آنچه شما مي خواهيد مي خريم و چهارمي هم هيچ كدام از پيشنهادات را نپذيرفت و تقاضاي خريد "استافيل" داشت. بالاخره اين قضيه موجب مشاجره بين آن ها شد. حكيمي از كنار آن ها گذشت و علت مشاجره را پرسيد و هنگامي كه حكايت را دانست خنديد و گفت دوستان بر سر چه مي جنگيد؟ انگور همان عنب است و همان ازوم است و همان استافيل! اين چهار كلمه، اسم يك ميوه هستند، همه ي شما يك چيز مي خواهيد ولي آن را به چهار گونه مي ناميد!
***
بسياري از گرفتاري هاي ما آدم ها بر سر كلمات است! تعاريف ما از كلمات با هم متفاوت هستند. گاهي يك كلمه را به كار مي بريم در حالي كه منظورهاي متفاوتي داريم و گاهي كلمات متفاوتي را به كار مي بريم در حالي كه يك چيز را مي خواهيم! دختر و پسر جواني قصد ازدواج دارند و در حال خريد عروسي و اجاره ي سالن و سفارش شام هستند. بزرگترها در مورد تك تك اين مسائل نظر مي دهند. اگر از بزرگترها بپرسيم اسم اين كار چيست؟ مي گويند: "راهنمايي"، "دلسوزي"، "محبت" ولي اگر از عروس و داماد بپرسيم، اين كار را "دخالت" مي نامند.
امروزه زياد مي شنويم كساني كه براي اختلاف زناشويي مراجعه مي كنند علت مشكلات خود را "دخالت" خانواده ها مي دانند، در حاليكه آن چه به نظر عروس خانم دخالت است، به نظر آقا داماد دلسوزي پدرانه است و آنچه از نظر آقا داماد دخالت مادر زن است، از نظر عروس خانم حمايت مادرانه است!
ما كلمات را اختراع كرده ايم تا منظورمان را به يكديگر انتقال دهيم، اما گاهي كلمات توان حمل معنا را ندارند؛ اين جاست كه بايد در مورد آن ها توضيح بيشتري بدهيم. مثلا به جاي اين كه خانم به همسرش بگويد: "تو ديگر مرا دوست نداري!" مي تواند بگويد: "اوايل ازدواجمان مرا مريم جان صدا مي زدي، چند وقتي است كه دلم براي جان گفتنت تنگ شده، وقتي مي گويي جان دلم غش مي رود، دوست دارم آن طوري صدايم كني!"
حالا همسر مريم خانم دقيقأ مي داند چه چيزي كم است كه مريم احساس كمبود مي كند؛ ديگر لازم نيست براي اثبات اينكه "تو اشتباه مي كني، من تو را خيلي دوست دارم" به مباحثه بنشينند! و همسر مريم خانم هم به جاي اينكه بگويد: "خانه بايد نظم و ترتيب داشته باشد!" مي تواند بگويد: "مريم جان! وقتي من ظرفشويي را پر از ظرف كثيف مي بينم بدنم مورمور مي شود، "چندشم" مي شود، مثل وقتي كه تو "سوسك" مي بيني، دچار چنين حالتي مي شوم!"
طبيعي است كه مريم خانمي كه آن قدر به شوهرش علاقه مند است كه اينكه او با صفت "جان" صدايش بزند، برايش آن قدر مهم است، راضي نيست چنين احساس بدي در شوهرش ايجاد شود؛ اما اگر قرار باشد بر سر "نظم و ترتيب" وارد بحث شوند، اين بحث ساعت ها طول خواهد كشيد!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#امان_از_این_کلمات!
قسمت دوم
مردم گاهي زيادي از كلمات كار مي كشند! مثلأ آدم هاي زيادي پيش من مي آيند و مي گويند "افسرده" شده اند. آن ها گمان مي كنند كلمه ي "افسردگي" تمام وضعيت آنها را به من انتقال مي دهد؛ در حالي كه گاهي پشت كلمه ي افسردگي نوجوان مغرور و پرتوقعي را مي بينم كه آن قدر امكانات دريافت كرده كه هيچ چيز راضي اش نمي كند و اين نارضايتي دائمي خود را "افسردگي" مي داند!
گاهي در عمق كلمه ي افسردگي، جواني را مي بينم كه موهايش را به طرز عجيبي آرايش كرده و لباس هاي خاصي پوشيده به طوري كه توجه همه را به خود جلب مي كند؛ او "ژست افسردگي" را هم مانند لباس و سربند و خالكوبي اش براي جلب توجه با خود حمل مي كند و با لحني فيلسوفانه راجع به پوچ بودن زندگي و بي ارزشي آن صحبت مي كند، در حالي كه داشتن گوشي جديد تلفن همراه آن قدر برايش مهم است كه بر سر گرفتن پول بيشتر براي خريد آن، ساعت ها با پدرش مشاجره داشته است!
حتي كساني را ديده ام كه "تنبلي" خود را افسردگي نام نهاده اند تا اهمال و بي مسؤوليتي شان را توجيه كنند! يكي از كارهاي يك روانپزشك اين است كه كشف كند منظور مراجع از كلماتي مثل "افسردگي"، "اضطراب" و "وسواس" چيست!
*
شايد اگر روزي مجبور شويم سكوت كنيم، صادقانه تر با هم ارتباط برقرار كنيم! دروغ گفتن با زبان بدن بسيار دشوار است. كسي كه دروغ مي گويد نمي تواند در چشمان ما نگاه كند! كسي كه خجالت مي كشد عرق مي كند! خشم، چهره ی ما را برافروخته مي كند و خستگي، چهره را در هم مي برد! آن قدر در بازي با كلمات غرق شده ايم كه نگاه كردن به يكديگر را فراموش كرده ايم!
تصاويري كه مي بينيم و صداهايي كه مي شنويم واقعيت هاي ناب دنيا هستند. كلمات، تعبيرات دست دوم و دستكاري شده اي هستند كه جانشين واقعيت شده اند!
*
در افسانه هاي مصر باستان آمده است كه اسطوره اي به نام "توت" كلمه را كشف كرد و آن را به نزد "آمون" برد تا در مورد آن نظر دهد. آمون كه خردمندترين الهه ها بود، چند روزي تأمل كرد و سپس نظر خود را چنين اعلام كرد:
"كلمه" هم داروست و هم زهر! هم به فهم ما كمك مي كند و هم مانع فهم ما مي گردد! با دقت و احتياط بايد آن را به كار برد!
***
مي گويند عصر ما، عصر اطلاعات است، مي گويم عصر ما، عصر "زبان بازي" و "بازي با كلمات" نيز هست! امان از اين كلمه ها!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#امان_از_این_کلمات!
قسمت دوم
مردم گاهي زيادي از كلمات كار مي كشند! مثلأ آدم هاي زيادي پيش من مي آيند و مي گويند "افسرده" شده اند. آن ها گمان مي كنند كلمه ي "افسردگي" تمام وضعيت آنها را به من انتقال مي دهد؛ در حالي كه گاهي پشت كلمه ي افسردگي نوجوان مغرور و پرتوقعي را مي بينم كه آن قدر امكانات دريافت كرده كه هيچ چيز راضي اش نمي كند و اين نارضايتي دائمي خود را "افسردگي" مي داند!
گاهي در عمق كلمه ي افسردگي، جواني را مي بينم كه موهايش را به طرز عجيبي آرايش كرده و لباس هاي خاصي پوشيده به طوري كه توجه همه را به خود جلب مي كند؛ او "ژست افسردگي" را هم مانند لباس و سربند و خالكوبي اش براي جلب توجه با خود حمل مي كند و با لحني فيلسوفانه راجع به پوچ بودن زندگي و بي ارزشي آن صحبت مي كند، در حالي كه داشتن گوشي جديد تلفن همراه آن قدر برايش مهم است كه بر سر گرفتن پول بيشتر براي خريد آن، ساعت ها با پدرش مشاجره داشته است!
حتي كساني را ديده ام كه "تنبلي" خود را افسردگي نام نهاده اند تا اهمال و بي مسؤوليتي شان را توجيه كنند! يكي از كارهاي يك روانپزشك اين است كه كشف كند منظور مراجع از كلماتي مثل "افسردگي"، "اضطراب" و "وسواس" چيست!
*
شايد اگر روزي مجبور شويم سكوت كنيم، صادقانه تر با هم ارتباط برقرار كنيم! دروغ گفتن با زبان بدن بسيار دشوار است. كسي كه دروغ مي گويد نمي تواند در چشمان ما نگاه كند! كسي كه خجالت مي كشد عرق مي كند! خشم، چهره ی ما را برافروخته مي كند و خستگي، چهره را در هم مي برد! آن قدر در بازي با كلمات غرق شده ايم كه نگاه كردن به يكديگر را فراموش كرده ايم!
تصاويري كه مي بينيم و صداهايي كه مي شنويم واقعيت هاي ناب دنيا هستند. كلمات، تعبيرات دست دوم و دستكاري شده اي هستند كه جانشين واقعيت شده اند!
*
در افسانه هاي مصر باستان آمده است كه اسطوره اي به نام "توت" كلمه را كشف كرد و آن را به نزد "آمون" برد تا در مورد آن نظر دهد. آمون كه خردمندترين الهه ها بود، چند روزي تأمل كرد و سپس نظر خود را چنين اعلام كرد:
"كلمه" هم داروست و هم زهر! هم به فهم ما كمك مي كند و هم مانع فهم ما مي گردد! با دقت و احتياط بايد آن را به كار برد!
***
مي گويند عصر ما، عصر اطلاعات است، مي گويم عصر ما، عصر "زبان بازي" و "بازي با كلمات" نيز هست! امان از اين كلمه ها!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#معرفی_کتاب
#تصرف_عدوانی
نویسنده: لنا آندرشون (Lena Andersson)
مترجم: سعید مقدم
ناشر: نشر مرکز - چاپ چهارم - ۱۳۹۵
* * *
کتاب "تصرف عدوانی" با محوریت یک رابطه عاشقانه روایت می شود، داستان زنی که در چنبره عشقی رنج آور گرفتار می شود. معشوق این زن عاشق، مردی است هنرمند، مشهور و با شعارهای دگراندیشانه که در این رابطه، به تعبیری، "با دست پس می زند و با پا پیش می کشد" و این رفتار دوگانه و متناقض، رابطه را در یک وضعیت آویزان و معلق نگه می دارد.
داستان "تصرف عدوانی" سیر دو ساله این رابطه است، از اولین آشنایی تا پایان رابطه، نویسنده در این سیر، با نگاهی روان شناسانه هم از منظر شناختی - رفتاری
و هم از منظر روان شناسی زبان پدیده عشق را واکاوی می کند. "عشق" در این کتاب بهانه ای است برای پرداختن به موضوعات وسیعی که عمدتأ فلسفی و روان شناختی هستند، از این حیث این کتاب مرا به یاد کتاب "جستارهایی در باب عشق" آلن دو باتن فیلسوف سوئیسی - بریتانیایی انداخت. در جستارهایی در باب عشق نیز آلن دو باتن یک تجربه عاشقانه را مورد واکاوی قرار داد ولی در بستر یک تحلیل عمیق زیستی - روانی - وجودی که در آن نگاه های مختلف روان کاوی، زیست شناختی و وجودی را درباره زندگی، ملال، عشق و معنای زندگی مطرح کرده است.
کتاب آلن دو باتن در باب عشق نیز کتاب فوق العاده ای است و من در این فکر بودم که کتاب آلن دو باتن را هم به خوانندگان مطالبم معرفی کنم ولی متاسفانه مترجم "جستارهایی در باب عشق" گرچه مترجمی برجسته و باتجربه است نتوانسته دیدگاه های فلسفی و روان شناختی را به شکل قابل فهم و دقیق به خواننده فارسی زبان منتقل کند چرا که انتقال آن مفاهیم نیاز به تسلط بر روان شناسی و فلسفه داشته است؛ خوشبختانه مترجم "تصرف عدوانی" (که این کتاب را به طور مستقیم از سوئدی به فارسی برگردانده است) در انتقال مفاهیم فلسفی و روان شناختی موفق تر عمل کرده است و کتاب گرچه ثقیل ولی قابل فهم است.
یکی از موضوعاتی که "لنا آندرشون" در این کتاب عمیقأ به آن پرداخته است "روان شناسی زبان" یا Psycho-Linguistics است. آندرشون می نویسد: "کلمات می توانند مثل خاکستر سبک و سوخته باشند؛ مثل خاکستر راحت و سبک پراکنده شوند، بی هدف بچرخند و هر جایی سقوط کنند. کلمات، سنگ بنای ماندگار و نقطه ثقل حقایق و معانی نیستند، آن ها می توانند فقط صداهایی باشند که مردم با آن ها سکوت را پر می کنند."
درباره سوء تفاهماتی که کلمات ایجاد می کنند در مقاله #امان_از_این_کلمات ، در فصل نخست کتاب " #حرف_هایی_برای_امروزیها و در معرفی کتاب " #سخن_ور_زی (در همین کانال) مطالبی نوشته ام که دیگر باره شما را به خواندن آن ها دعوت می کنم. دکتر عباس باطنی در کتاب "زبان و تفکر" و بهاءالدین خرمشاهی در کتاب "کژتابی های زبان" مفصل تر به این مقوله پرداخته اند.
از دیگر موضوعاتی که "لنا آندرشون" در این کتاب به موازات داستان عاشقانه آن را بسیار هوشمندانه واکاوی می کند موضوع "روشنفکری" است. استر نیلسون زنی روزنامه نگار، مقاله نویس و نقد نویس است (شخصیتی شبیه به خود لنا آندرشون) و عاشق هوگو رسک می شود که مردی مستند ساز، فعال اجتماعی و دگر اندیش است. هر دو نفر رسمأ به طبقه روشنفکران تعلق دارند ولی دو سبک نگاه به زندگی و دو شیوه تحلیل متفاوت دارند. می توان یکی را روشنفکر واقعی دانست و دیگری را شبه روشنفکر یا روشنفکر مآب. پیش از این در مقاله های #روشنفکرکیست؟ ، #روشنفکری_و_روشنفکرمآبی ، #آرکه_تایپ_روشنفکران ، " #آزادی_و_تاریخ و #آرمانشهر_و_ویرانشهر به مقوله روشنفکری نیز پرداخته ام.
نام کتاب به سوئدی
Egenmaktiget Forfarande
است که ترجمه انگلیسی آن می شود Willful disregard. این ترکیب، یک معنای حقوقی دارد که به همان معنای "تصرف عدوانی" است: "مالی را از دیگری بدون رضایت او خارج کردن، یا اختلال، دست اندازی یا حیف و میل کردن عمدی اموال دیگری". اما اگر این عبارت را ترجمه تحت اللفظی کنیم می توانیم آن را "بی توجهی عمدی" برگردان کنیم که با محتوای داستان کتاب همخوانی بیشتری دارد چرا که "استر نیلسون" در تمام طول رابطه عاشقانه رنج آور خود نشانه هایی از خودمحوری، بی اعتنایی، سطحی بودن و فریبکاری "هوگو رسک" می بیند، نشانه های واضح و قطعی که هر "فرد غیر عاشقی" را قادر می سازد بی فرجامی این رابطه را ببیند ولی عشق باعث می شود استر نیلسون به طور عمدی این نشانه ها را نادیده بگیرد. این بازی با واژه ها یکی از لطافت های کار لنا آندرشون در کتاب "تصرف عدوانی" بوده است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/tasarof.jpg
#تصرف_عدوانی
نویسنده: لنا آندرشون (Lena Andersson)
مترجم: سعید مقدم
ناشر: نشر مرکز - چاپ چهارم - ۱۳۹۵
* * *
کتاب "تصرف عدوانی" با محوریت یک رابطه عاشقانه روایت می شود، داستان زنی که در چنبره عشقی رنج آور گرفتار می شود. معشوق این زن عاشق، مردی است هنرمند، مشهور و با شعارهای دگراندیشانه که در این رابطه، به تعبیری، "با دست پس می زند و با پا پیش می کشد" و این رفتار دوگانه و متناقض، رابطه را در یک وضعیت آویزان و معلق نگه می دارد.
داستان "تصرف عدوانی" سیر دو ساله این رابطه است، از اولین آشنایی تا پایان رابطه، نویسنده در این سیر، با نگاهی روان شناسانه هم از منظر شناختی - رفتاری
و هم از منظر روان شناسی زبان پدیده عشق را واکاوی می کند. "عشق" در این کتاب بهانه ای است برای پرداختن به موضوعات وسیعی که عمدتأ فلسفی و روان شناختی هستند، از این حیث این کتاب مرا به یاد کتاب "جستارهایی در باب عشق" آلن دو باتن فیلسوف سوئیسی - بریتانیایی انداخت. در جستارهایی در باب عشق نیز آلن دو باتن یک تجربه عاشقانه را مورد واکاوی قرار داد ولی در بستر یک تحلیل عمیق زیستی - روانی - وجودی که در آن نگاه های مختلف روان کاوی، زیست شناختی و وجودی را درباره زندگی، ملال، عشق و معنای زندگی مطرح کرده است.
کتاب آلن دو باتن در باب عشق نیز کتاب فوق العاده ای است و من در این فکر بودم که کتاب آلن دو باتن را هم به خوانندگان مطالبم معرفی کنم ولی متاسفانه مترجم "جستارهایی در باب عشق" گرچه مترجمی برجسته و باتجربه است نتوانسته دیدگاه های فلسفی و روان شناختی را به شکل قابل فهم و دقیق به خواننده فارسی زبان منتقل کند چرا که انتقال آن مفاهیم نیاز به تسلط بر روان شناسی و فلسفه داشته است؛ خوشبختانه مترجم "تصرف عدوانی" (که این کتاب را به طور مستقیم از سوئدی به فارسی برگردانده است) در انتقال مفاهیم فلسفی و روان شناختی موفق تر عمل کرده است و کتاب گرچه ثقیل ولی قابل فهم است.
یکی از موضوعاتی که "لنا آندرشون" در این کتاب عمیقأ به آن پرداخته است "روان شناسی زبان" یا Psycho-Linguistics است. آندرشون می نویسد: "کلمات می توانند مثل خاکستر سبک و سوخته باشند؛ مثل خاکستر راحت و سبک پراکنده شوند، بی هدف بچرخند و هر جایی سقوط کنند. کلمات، سنگ بنای ماندگار و نقطه ثقل حقایق و معانی نیستند، آن ها می توانند فقط صداهایی باشند که مردم با آن ها سکوت را پر می کنند."
درباره سوء تفاهماتی که کلمات ایجاد می کنند در مقاله #امان_از_این_کلمات ، در فصل نخست کتاب " #حرف_هایی_برای_امروزیها و در معرفی کتاب " #سخن_ور_زی (در همین کانال) مطالبی نوشته ام که دیگر باره شما را به خواندن آن ها دعوت می کنم. دکتر عباس باطنی در کتاب "زبان و تفکر" و بهاءالدین خرمشاهی در کتاب "کژتابی های زبان" مفصل تر به این مقوله پرداخته اند.
از دیگر موضوعاتی که "لنا آندرشون" در این کتاب به موازات داستان عاشقانه آن را بسیار هوشمندانه واکاوی می کند موضوع "روشنفکری" است. استر نیلسون زنی روزنامه نگار، مقاله نویس و نقد نویس است (شخصیتی شبیه به خود لنا آندرشون) و عاشق هوگو رسک می شود که مردی مستند ساز، فعال اجتماعی و دگر اندیش است. هر دو نفر رسمأ به طبقه روشنفکران تعلق دارند ولی دو سبک نگاه به زندگی و دو شیوه تحلیل متفاوت دارند. می توان یکی را روشنفکر واقعی دانست و دیگری را شبه روشنفکر یا روشنفکر مآب. پیش از این در مقاله های #روشنفکرکیست؟ ، #روشنفکری_و_روشنفکرمآبی ، #آرکه_تایپ_روشنفکران ، " #آزادی_و_تاریخ و #آرمانشهر_و_ویرانشهر به مقوله روشنفکری نیز پرداخته ام.
نام کتاب به سوئدی
Egenmaktiget Forfarande
است که ترجمه انگلیسی آن می شود Willful disregard. این ترکیب، یک معنای حقوقی دارد که به همان معنای "تصرف عدوانی" است: "مالی را از دیگری بدون رضایت او خارج کردن، یا اختلال، دست اندازی یا حیف و میل کردن عمدی اموال دیگری". اما اگر این عبارت را ترجمه تحت اللفظی کنیم می توانیم آن را "بی توجهی عمدی" برگردان کنیم که با محتوای داستان کتاب همخوانی بیشتری دارد چرا که "استر نیلسون" در تمام طول رابطه عاشقانه رنج آور خود نشانه هایی از خودمحوری، بی اعتنایی، سطحی بودن و فریبکاری "هوگو رسک" می بیند، نشانه های واضح و قطعی که هر "فرد غیر عاشقی" را قادر می سازد بی فرجامی این رابطه را ببیند ولی عشق باعث می شود استر نیلسون به طور عمدی این نشانه ها را نادیده بگیرد. این بازی با واژه ها یکی از لطافت های کار لنا آندرشون در کتاب "تصرف عدوانی" بوده است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/tasarof.jpg
Aman az
Dariush
#آهنگ
#امان_از
خواننده: #داریوش
ترانهسرا: #شهیار_قنبری
آهنگساز: #عبدی_یمینی
Drsargolzaei.com
@drsargolzaei
#امان_از
خواننده: #داریوش
ترانهسرا: #شهیار_قنبری
آهنگساز: #عبدی_یمینی
Drsargolzaei.com
@drsargolzaei
امان از
داریوش
#آهنگ
#امان_از
خواننده: #داریوش
ترانهسرا: #شهیار_قنبری
آهنگساز: #عبدی_یمینی
#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#امان_از
خواننده: #داریوش
ترانهسرا: #شهیار_قنبری
آهنگساز: #عبدی_یمینی
#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei
@drsargolzaei