#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
درود فروان جناب دکتر سرگلزایی عزیز
ممنون از مطالب بسیار مفید و پر باری که به اشتراک میگذارید.
تو داستان #بالاتر_از_تئاتر_شهر، یه جایی به دغدغه انسان بودن اشاره میشه و در بعضی موارد انتخاب های مخالف غریزه به انسان بودن ما نسبت داده میشه.....
من هم مثل بسیاری از نسل دهه 50 (من متولد 55 هستم) اول زندگی مذهبی بودم و بعد تو دانشگاه کم کم با کتاب های دکتر سروش لرزیدن پایه های اعتقادیم شروع شد تا جایی که به دروغ بودن خیلی باور ها ایمان آوردم و الان در بودن یا نبودن خود خدا هم شک دارم. ....
سؤالم اینه که حالا برای اینکه بتونم در انتخاب هام پا رو غرایزم بذارم چطور باید خودمو راضی کنم چون میدونم آخرش هیچی نیست، چه اشکالی داره که غرایز حیوانی م رو (البته اونایی که به دیگران ضرری نمیرسونه) رو در حد اعلا ارضا کنم و دنبال کمال نرم!
انسان بودن چه فایده ای داره وقتی آخرش هیچی نیست. .....من همینقدر که به کسی آسیب نرسونم حالا هر چقدر از زندگی لذت ببرم (هرچند این لذت ها عمرم رو کوتاه کنه) چه ایرادی داره؟
از طرفی یه چیزی تو درونم میگه این هم درست نیست و تو باید با انضباط و مطالعه فراوان روح و روانت رو بالا بکشی ولی دنبال یه دلیل قانع کنند هستم که خودمو برای چشم پوشی از لذات آنی راضی کنم. ....واقعاً چرا ما باید به دنبال انسان بودن بریم؟
ممنون از اینکه پاسخ میدید
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
اوّل این که اگر راجع به اخلاق صحبت می کنم به هیچ وجه منظورم اخلاق دینی نیست بلکه منظورم اخلاق سکولار و شهروندی است که خط قرمز آن آنجاست که انسان دیگری آسیب ببیند. این که غرض از آسیب چیست و تا چه حد از آسیب دیدن دیگری ممنوع است را نه گزاره های وَحیانی بلکه آنطور که #ژان_ژاک_روسو می گوید «قرارداد اجتماعی» تعیین می کند. طبیعی است که کسانی که متدیّنانه اخلاق مدار هستند پس از فروپاشی باورهای دینی شان دچار تزلزل در اخلاق مداری شوند. افراد زیادی در جامعهٔ ما در این فصل گذار بین اخلاق دینی و اخلاق سکولار قرار دارند. من هم مانند شما این دوران را تجربه کرده ام و اتّفاقاً بخشی از داستان های روان درمانی ام روایت همین دغدغه و همین فصل از زندگیم هستند، در داستان #محاکمه_ابدی کُلّاً به همین موضوع پرداخته ام.
دوّم این که انسان به دلیل جهش ژنتیکی که بخش اُربیتوفرونتال را به مغز او افزود «دچار» دغدغهٔ خودنگری و ارزیابی خویشتن است. این پدیده، ذاتی انسان است و اگر این بخش مغز فعّال باشد ما نمی توانیم از «دغدغهٔ وظیفه و معنا» شانه خالی کنیم. البته این بخش جدید تکاملی مغز ما یک بالقوّه است، اگر فرد در محیط مناسب قرار نگیرد بالفعل نمی شود، بنابراین افراد نارسیسیتیک-آنتی سوشیال (همچون سلاطین متفرعن و اوباش هوادار آنها) فاقد چنین دغدغه ای هستند، یا به دلایل ژنتیک، یا به دلایل تربیتی و یا به هر دو دلیل.
سوّم این که راجع به ضرورت معرفتی و ضرورت روان شناختی اخلاق می توانید فصل اوّل و دوّم کتاب #اخلاق_و_آزادی بنده را بخوانید. این کتاب در هیچ دورانی نتوانست از وزارت ارشاد مجوّز انتشار بگیرد بنابراین آن را بخش بخش در سایت و کانال تلگرام منتشر کردم. برای سهولت دسترسی شما کلّ کتاب را در #فایل_pdf پس از همین پرسش و پاسخ در کانال خواهیم گذاشت.
سبز باشید
@drsargolzaei
*پرسش:
درود فروان جناب دکتر سرگلزایی عزیز
ممنون از مطالب بسیار مفید و پر باری که به اشتراک میگذارید.
تو داستان #بالاتر_از_تئاتر_شهر، یه جایی به دغدغه انسان بودن اشاره میشه و در بعضی موارد انتخاب های مخالف غریزه به انسان بودن ما نسبت داده میشه.....
من هم مثل بسیاری از نسل دهه 50 (من متولد 55 هستم) اول زندگی مذهبی بودم و بعد تو دانشگاه کم کم با کتاب های دکتر سروش لرزیدن پایه های اعتقادیم شروع شد تا جایی که به دروغ بودن خیلی باور ها ایمان آوردم و الان در بودن یا نبودن خود خدا هم شک دارم. ....
سؤالم اینه که حالا برای اینکه بتونم در انتخاب هام پا رو غرایزم بذارم چطور باید خودمو راضی کنم چون میدونم آخرش هیچی نیست، چه اشکالی داره که غرایز حیوانی م رو (البته اونایی که به دیگران ضرری نمیرسونه) رو در حد اعلا ارضا کنم و دنبال کمال نرم!
انسان بودن چه فایده ای داره وقتی آخرش هیچی نیست. .....من همینقدر که به کسی آسیب نرسونم حالا هر چقدر از زندگی لذت ببرم (هرچند این لذت ها عمرم رو کوتاه کنه) چه ایرادی داره؟
از طرفی یه چیزی تو درونم میگه این هم درست نیست و تو باید با انضباط و مطالعه فراوان روح و روانت رو بالا بکشی ولی دنبال یه دلیل قانع کنند هستم که خودمو برای چشم پوشی از لذات آنی راضی کنم. ....واقعاً چرا ما باید به دنبال انسان بودن بریم؟
ممنون از اینکه پاسخ میدید
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
اوّل این که اگر راجع به اخلاق صحبت می کنم به هیچ وجه منظورم اخلاق دینی نیست بلکه منظورم اخلاق سکولار و شهروندی است که خط قرمز آن آنجاست که انسان دیگری آسیب ببیند. این که غرض از آسیب چیست و تا چه حد از آسیب دیدن دیگری ممنوع است را نه گزاره های وَحیانی بلکه آنطور که #ژان_ژاک_روسو می گوید «قرارداد اجتماعی» تعیین می کند. طبیعی است که کسانی که متدیّنانه اخلاق مدار هستند پس از فروپاشی باورهای دینی شان دچار تزلزل در اخلاق مداری شوند. افراد زیادی در جامعهٔ ما در این فصل گذار بین اخلاق دینی و اخلاق سکولار قرار دارند. من هم مانند شما این دوران را تجربه کرده ام و اتّفاقاً بخشی از داستان های روان درمانی ام روایت همین دغدغه و همین فصل از زندگیم هستند، در داستان #محاکمه_ابدی کُلّاً به همین موضوع پرداخته ام.
دوّم این که انسان به دلیل جهش ژنتیکی که بخش اُربیتوفرونتال را به مغز او افزود «دچار» دغدغهٔ خودنگری و ارزیابی خویشتن است. این پدیده، ذاتی انسان است و اگر این بخش مغز فعّال باشد ما نمی توانیم از «دغدغهٔ وظیفه و معنا» شانه خالی کنیم. البته این بخش جدید تکاملی مغز ما یک بالقوّه است، اگر فرد در محیط مناسب قرار نگیرد بالفعل نمی شود، بنابراین افراد نارسیسیتیک-آنتی سوشیال (همچون سلاطین متفرعن و اوباش هوادار آنها) فاقد چنین دغدغه ای هستند، یا به دلایل ژنتیک، یا به دلایل تربیتی و یا به هر دو دلیل.
سوّم این که راجع به ضرورت معرفتی و ضرورت روان شناختی اخلاق می توانید فصل اوّل و دوّم کتاب #اخلاق_و_آزادی بنده را بخوانید. این کتاب در هیچ دورانی نتوانست از وزارت ارشاد مجوّز انتشار بگیرد بنابراین آن را بخش بخش در سایت و کانال تلگرام منتشر کردم. برای سهولت دسترسی شما کلّ کتاب را در #فایل_pdf پس از همین پرسش و پاسخ در کانال خواهیم گذاشت.
سبز باشید
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
❓پرسش:
درود فروان جناب دکتر سرگلزایی عزیز
ممنون از مطالب بسیار مفید و پر باری که به اشتراک میگذارید.
تو داستان #بالاتر_از_تئاتر_شهر، یه جایی به دغدغه انسان بودن اشاره میشه و در بعضی موارد انتخاب های مخالف غریزه به انسان بودن ما نسبت داده میشه.....
من هم مثل بسیاری از نسل دهه 50 (من متولد 55 هستم) اول زندگی مذهبی بودم و بعد تو دانشگاه کم کم با کتاب های دکتر سروش لرزیدن پایه های اعتقادیم شروع شد تا جایی که به دروغ بودن خیلی باور ها ایمان آوردم و الان در بودن یا نبودن خود خدا هم شک دارم. ....
سؤالم اینه که حالا برای اینکه بتونم در انتخاب هام پا رو غرایزم بذارم چطور باید خودمو راضی کنم چون میدونم آخرش هیچی نیست، چه اشکالی داره که غرایز حیوانی م رو (البته اونایی که به دیگران ضرری نمیرسونه) رو در حد اعلا ارضا کنم و دنبال کمال نرم!
انسان بودن چه فایده ای داره وقتی آخرش هیچی نیست. .....من همینقدر که به کسی آسیب نرسونم حالا هر چقدر از زندگی لذت ببرم (هرچند این لذت ها عمرم رو کوتاه کنه) چه ایرادی داره؟
از طرفی یه چیزی تو درونم میگه این هم درست نیست و تو باید با انضباط و مطالعه فراوان روح و روانت رو بالا بکشی ولی دنبال یه دلیل قانع کنند هستم که خودمو برای چشم پوشی از لذات آنی راضی کنم. ....واقعاً چرا ما باید به دنبال انسان بودن بریم؟
ممنون از اینکه پاسخ میدید
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
اوّل این که اگر راجع به اخلاق صحبت می کنم به هیچ وجه منظورم اخلاق دینی نیست بلکه منظورم اخلاق سکولار و شهروندی است که خط قرمز آن آنجاست که انسان دیگری آسیب ببیند. این که غرض از آسیب چیست و تا چه حد از آسیب دیدن دیگری ممنوع است را نه گزاره های وَحیانی بلکه آنطور که #ژان_ژاک_روسو می گوید «قرارداد اجتماعی» تعیین می کند. طبیعی است که کسانی که متدیّنانه اخلاق مدار هستند پس از فروپاشی باورهای دینی شان دچار تزلزل در اخلاق مداری شوند. افراد زیادی در جامعهٔ ما در این فصل گذار بین اخلاق دینی و اخلاق سکولار قرار دارند. من هم مانند شما این دوران را تجربه کرده ام و اتّفاقاً بخشی از داستان های روان درمانی ام روایت همین دغدغه و همین فصل از زندگیم هستند، در داستان #محاکمه_ابدی کُلّاً به همین موضوع پرداخته ام.
دوّم این که انسان به دلیل جهش ژنتیکی که بخش اُربیتوفرونتال را به مغز او افزود «دچار» دغدغهٔ خودنگری و ارزیابی خویشتن است. این پدیده، ذاتی انسان است و اگر این بخش مغز فعّال باشد ما نمی توانیم از «دغدغهٔ وظیفه و معنا» شانه خالی کنیم. البته این بخش جدید تکاملی مغز ما یک بالقوّه است، اگر فرد در محیط مناسب قرار نگیرد بالفعل نمی شود، بنابراین افراد نارسیسیتیک-آنتی سوشیال (همچون سلاطین متفرعن و اوباش هوادار آنها) فاقد چنین دغدغه ای هستند، یا به دلایل ژنتیک، یا به دلایل تربیتی و یا به هر دو دلیل.
سوّم این که راجع به ضرورت معرفتی و ضرورت روان شناختی اخلاق می توانید فصل اوّل و دوّم کتاب #اخلاق_و_آزادی بنده را بخوانید. این کتاب در هیچ دورانی نتوانست از وزارت ارشاد مجوّز انتشار بگیرد بنابراین آن را بخش بخش در سایت و کانال تلگرام منتشر کردم. برای سهولت دسترسی شما کلّ کتاب را در #فایل_pdf پس از همین پرسش و پاسخ در کانال خواهیم گذاشت.
سبز باشید
اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei
وب سایت:
http://drsargolzaei.com
❓پرسش:
درود فروان جناب دکتر سرگلزایی عزیز
ممنون از مطالب بسیار مفید و پر باری که به اشتراک میگذارید.
تو داستان #بالاتر_از_تئاتر_شهر، یه جایی به دغدغه انسان بودن اشاره میشه و در بعضی موارد انتخاب های مخالف غریزه به انسان بودن ما نسبت داده میشه.....
من هم مثل بسیاری از نسل دهه 50 (من متولد 55 هستم) اول زندگی مذهبی بودم و بعد تو دانشگاه کم کم با کتاب های دکتر سروش لرزیدن پایه های اعتقادیم شروع شد تا جایی که به دروغ بودن خیلی باور ها ایمان آوردم و الان در بودن یا نبودن خود خدا هم شک دارم. ....
سؤالم اینه که حالا برای اینکه بتونم در انتخاب هام پا رو غرایزم بذارم چطور باید خودمو راضی کنم چون میدونم آخرش هیچی نیست، چه اشکالی داره که غرایز حیوانی م رو (البته اونایی که به دیگران ضرری نمیرسونه) رو در حد اعلا ارضا کنم و دنبال کمال نرم!
انسان بودن چه فایده ای داره وقتی آخرش هیچی نیست. .....من همینقدر که به کسی آسیب نرسونم حالا هر چقدر از زندگی لذت ببرم (هرچند این لذت ها عمرم رو کوتاه کنه) چه ایرادی داره؟
از طرفی یه چیزی تو درونم میگه این هم درست نیست و تو باید با انضباط و مطالعه فراوان روح و روانت رو بالا بکشی ولی دنبال یه دلیل قانع کنند هستم که خودمو برای چشم پوشی از لذات آنی راضی کنم. ....واقعاً چرا ما باید به دنبال انسان بودن بریم؟
ممنون از اینکه پاسخ میدید
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
اوّل این که اگر راجع به اخلاق صحبت می کنم به هیچ وجه منظورم اخلاق دینی نیست بلکه منظورم اخلاق سکولار و شهروندی است که خط قرمز آن آنجاست که انسان دیگری آسیب ببیند. این که غرض از آسیب چیست و تا چه حد از آسیب دیدن دیگری ممنوع است را نه گزاره های وَحیانی بلکه آنطور که #ژان_ژاک_روسو می گوید «قرارداد اجتماعی» تعیین می کند. طبیعی است که کسانی که متدیّنانه اخلاق مدار هستند پس از فروپاشی باورهای دینی شان دچار تزلزل در اخلاق مداری شوند. افراد زیادی در جامعهٔ ما در این فصل گذار بین اخلاق دینی و اخلاق سکولار قرار دارند. من هم مانند شما این دوران را تجربه کرده ام و اتّفاقاً بخشی از داستان های روان درمانی ام روایت همین دغدغه و همین فصل از زندگیم هستند، در داستان #محاکمه_ابدی کُلّاً به همین موضوع پرداخته ام.
دوّم این که انسان به دلیل جهش ژنتیکی که بخش اُربیتوفرونتال را به مغز او افزود «دچار» دغدغهٔ خودنگری و ارزیابی خویشتن است. این پدیده، ذاتی انسان است و اگر این بخش مغز فعّال باشد ما نمی توانیم از «دغدغهٔ وظیفه و معنا» شانه خالی کنیم. البته این بخش جدید تکاملی مغز ما یک بالقوّه است، اگر فرد در محیط مناسب قرار نگیرد بالفعل نمی شود، بنابراین افراد نارسیسیتیک-آنتی سوشیال (همچون سلاطین متفرعن و اوباش هوادار آنها) فاقد چنین دغدغه ای هستند، یا به دلایل ژنتیک، یا به دلایل تربیتی و یا به هر دو دلیل.
سوّم این که راجع به ضرورت معرفتی و ضرورت روان شناختی اخلاق می توانید فصل اوّل و دوّم کتاب #اخلاق_و_آزادی بنده را بخوانید. این کتاب در هیچ دورانی نتوانست از وزارت ارشاد مجوّز انتشار بگیرد بنابراین آن را بخش بخش در سایت و کانال تلگرام منتشر کردم. برای سهولت دسترسی شما کلّ کتاب را در #فایل_pdf پس از همین پرسش و پاسخ در کانال خواهیم گذاشت.
سبز باشید
اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei
وب سایت:
http://drsargolzaei.com