Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#یادداشت_روز
-آذرماه و زخم های همیشه تازه
... با هر نگاهی و با هر پیش زمینه ی زیسته و تجربه ای بنگری، بزرگترین حربه ی اهریمن سیاهی برای تدوام بودن ، ابهام است.
نمی گویم سیاهی یا ایجاد و پراکندن تاریکی جهل بلکه آمیخته گی تاریکی با رگه هایی از وضوح... یک صفحه ی سیاه که جای جای اش نقاط کم رنگ و خطوط محو نور وجود دارد کشنده نه تباه ترین حالت روحی و روانی را برای انسانهای تیز بین پدید می آورد. آنها که فقط تاریکی ها را می بینند یا نقاط روشن را راحت اند عذاب الیم ویژه ی اهل دقت است.
اشتباه نکنید این به معنای تطهیر سیاهی در حد همان چند نقطه/خط روشن و نیمه روشن نیست، این شرح درد شگفتی است که عمدا یا سهوا اردوی تاریکی برای اهالی نظر ایجاد می کند.
فرض کنید در تاریکی بسیاری قرار دارید و می دانید ماری گرزه، فش فش می کند و بر هوا لیسه می کشد در پرتو یک درخشش سر مار می بینید و می دانید کجاست بعد سر ما محو می شود خشکیده می ایستید و بعد در تابش نور کم رنگی باز سر مار را می بینید در موقعیتی دیگر ... شک ویرانگر شروع شده!؟ آیا این، همان سر پیشین است یا این اژدها هفت سر است؟ و همینطور در فواصل زمانی و مکانی گوناگون سری/سرهایی می بینی و... تیغ برنده ای هم به دست داشته باشی و گه گاه سری را به تیغ بیفکنی چند لحظه بعد سری خواهی دید که نمی دانی همان سر است یا سری دیگر ...کم کم دچار حالتی شگفت خواهی شد که اصلا اینها واقعیت دارد یا تو در عالم وهم مشغول نبردی و ...؟!
اکنون و در میانسالی رو به پایان،، تجربه ی زیسته ی من همین #وضع است. تمام تاریخ سی چهل ساله ای که درش زیسته ام همین #خانه_ی_سیاه است با همان بارقه ها و کورسوها و...
هیچ اتفاق کوچک و بزرگی طی این سالها تماما ابعادش روشن نشده، نه که تاریک باشد؟ نه که ندانی همه ی این اتفاقات محصول چیست؟ نه سخن سر این است که تو نمی توانی بگویی: آخیش به تمامی ماجرا را دانستم.
طبعا نمی دانم وضع دیگر جوامع انسانی در گوشه و کنار این خانه ی بزرگ،زمین ، چه گونه است اما سالها است علیرغم تمام دانسته ها، من نمی دانم چه خواهد شد پیکر سوخته ی آدمهای #سینما_رکس آبادان، نمی دانم دقیقا ماجرای مردم هیجان زده ای که در هفت هشت ساله گی ام جلوی چشمم می ریختند در خیابان ها چه بود؟ یا عکسی که در ماه بود و بعد از جلسه ی قرآن همه می دیدنش الا من و پدرم که وقتی منکر شد سیل توهین ها بود و نزدیک بود کار به زدن و ...برسد.
یا ماجرای جنگی که چندین تن از دوستان و چندین میلیون از انسانهای همچون من را به مسیری غیرعادی برد یا چند ماه از پایان قطعنامه ای همان جنگ نگذشته بود،چهارم یا پنج آذر ماه، که معلم دبیرستان مان حالش بد بود و بسیار بد..وقتی پرسیدم: آقا اتفاقی افتاده که؟
او که دغدغه ها و حال و هوا و...مرا میدانست گفت: چه میشود که کسانی جمجمه ی یک انسان را کاردآجین می کنند؟ کاری که دهسال بعد با چند تن دیگر نیز کردند. آخر مگر می شود پنجاه شصت بار چاقو بالا ببری و پایین بیاری؟!
این وضع در تمام جوانب زندگی این سر زمین وجود دارد. جریان شهلا و آن فوتبالیست چه بود یا همین آرمان و غزاله یا ارزها و دکل ها و روسای بانک ها و ... و ده ها و صدها اتفاق مهیب دیگر.
همه ی اینها هست و مرا فقطبه یک چیز مطئن می کند هر آنچه اتفاق از این دست بی شک اهریمنی است چون ویژه گی خدا نور است او از جنس فلق است و فالق الاصباح و ایجاد کننده گان تاریکی ظلم و ابهام بی شک از تبار شیطان انند می ماند یک وعده که..
چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم ؛
ألیس الصبح بقریب...
۴آذر ماه ۱۴۰۰ #محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
-آذرماه و زخم های همیشه تازه
... با هر نگاهی و با هر پیش زمینه ی زیسته و تجربه ای بنگری، بزرگترین حربه ی اهریمن سیاهی برای تدوام بودن ، ابهام است.
نمی گویم سیاهی یا ایجاد و پراکندن تاریکی جهل بلکه آمیخته گی تاریکی با رگه هایی از وضوح... یک صفحه ی سیاه که جای جای اش نقاط کم رنگ و خطوط محو نور وجود دارد کشنده نه تباه ترین حالت روحی و روانی را برای انسانهای تیز بین پدید می آورد. آنها که فقط تاریکی ها را می بینند یا نقاط روشن را راحت اند عذاب الیم ویژه ی اهل دقت است.
اشتباه نکنید این به معنای تطهیر سیاهی در حد همان چند نقطه/خط روشن و نیمه روشن نیست، این شرح درد شگفتی است که عمدا یا سهوا اردوی تاریکی برای اهالی نظر ایجاد می کند.
فرض کنید در تاریکی بسیاری قرار دارید و می دانید ماری گرزه، فش فش می کند و بر هوا لیسه می کشد در پرتو یک درخشش سر مار می بینید و می دانید کجاست بعد سر ما محو می شود خشکیده می ایستید و بعد در تابش نور کم رنگی باز سر مار را می بینید در موقعیتی دیگر ... شک ویرانگر شروع شده!؟ آیا این، همان سر پیشین است یا این اژدها هفت سر است؟ و همینطور در فواصل زمانی و مکانی گوناگون سری/سرهایی می بینی و... تیغ برنده ای هم به دست داشته باشی و گه گاه سری را به تیغ بیفکنی چند لحظه بعد سری خواهی دید که نمی دانی همان سر است یا سری دیگر ...کم کم دچار حالتی شگفت خواهی شد که اصلا اینها واقعیت دارد یا تو در عالم وهم مشغول نبردی و ...؟!
اکنون و در میانسالی رو به پایان،، تجربه ی زیسته ی من همین #وضع است. تمام تاریخ سی چهل ساله ای که درش زیسته ام همین #خانه_ی_سیاه است با همان بارقه ها و کورسوها و...
هیچ اتفاق کوچک و بزرگی طی این سالها تماما ابعادش روشن نشده، نه که تاریک باشد؟ نه که ندانی همه ی این اتفاقات محصول چیست؟ نه سخن سر این است که تو نمی توانی بگویی: آخیش به تمامی ماجرا را دانستم.
طبعا نمی دانم وضع دیگر جوامع انسانی در گوشه و کنار این خانه ی بزرگ،زمین ، چه گونه است اما سالها است علیرغم تمام دانسته ها، من نمی دانم چه خواهد شد پیکر سوخته ی آدمهای #سینما_رکس آبادان، نمی دانم دقیقا ماجرای مردم هیجان زده ای که در هفت هشت ساله گی ام جلوی چشمم می ریختند در خیابان ها چه بود؟ یا عکسی که در ماه بود و بعد از جلسه ی قرآن همه می دیدنش الا من و پدرم که وقتی منکر شد سیل توهین ها بود و نزدیک بود کار به زدن و ...برسد.
یا ماجرای جنگی که چندین تن از دوستان و چندین میلیون از انسانهای همچون من را به مسیری غیرعادی برد یا چند ماه از پایان قطعنامه ای همان جنگ نگذشته بود،چهارم یا پنج آذر ماه، که معلم دبیرستان مان حالش بد بود و بسیار بد..وقتی پرسیدم: آقا اتفاقی افتاده که؟
او که دغدغه ها و حال و هوا و...مرا میدانست گفت: چه میشود که کسانی جمجمه ی یک انسان را کاردآجین می کنند؟ کاری که دهسال بعد با چند تن دیگر نیز کردند. آخر مگر می شود پنجاه شصت بار چاقو بالا ببری و پایین بیاری؟!
این وضع در تمام جوانب زندگی این سر زمین وجود دارد. جریان شهلا و آن فوتبالیست چه بود یا همین آرمان و غزاله یا ارزها و دکل ها و روسای بانک ها و ... و ده ها و صدها اتفاق مهیب دیگر.
همه ی اینها هست و مرا فقطبه یک چیز مطئن می کند هر آنچه اتفاق از این دست بی شک اهریمنی است چون ویژه گی خدا نور است او از جنس فلق است و فالق الاصباح و ایجاد کننده گان تاریکی ظلم و ابهام بی شک از تبار شیطان انند می ماند یک وعده که..
چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم ؛
ألیس الصبح بقریب...
۴آذر ماه ۱۴۰۰ #محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹