#یادداشت_هفته
#مصاحبه
"جامعهی ایران در حال فرار به سمت بحثهای فلسفی و وجودی است."
بخشی از گفتگوی دکتر محمّدرضا سرگلزایی (روانپزشک)
و دکتر هدایت علوی تبار (استاد فلسفه)
در دفتر ماهنامه «سپیده دانایی» درباره ی
#روانشناسی_اگزیستانسیال و #فلسفه_اگزیستانسیال
متن کامل این گفتگو را در شماره ی اسفندماه «سپیده دانایی» مطالعه فرمایید.
بخش اول
دکتر سرگلزایی: گاهی انسان از دغدغه های وجودی به مسائل روزمره فرار می کند یعنی به جای این که با ترس از مرگ و با ترس از بیمعنایی زندگی مواجه شود فرار می کند به این که چرا همسرم مرا درک نمیکند یا چرا شغل مناسب پیدا نمیکنم؛ برعکسش هم وجود دارد یعنی ممکن است یک آدمی از ناشایستگیهای اجتماعی و ارتباطی خود به مسائل وجودی فرار کند. بسیاری از آدمها هستند که کمکاری میکنند، به خودشان سختی نمیدهند، تعهّد اجتماعیشان کم است؛ اما وقتی اینها به جلسه مشاوره میروند شروع میکنند به طرح کردن سؤالات وجودی ، یعنی جلسه مشاوره را تبدیل به جلسه بحث فلسفی راجع به مسائل وجودی میکند. درحالیکه وقتی خوب میبینیم، میبینیم مسئله این آدم مسئله وجودی نیست ولی یاد گرفته وقتی راجع به این چیزها حرف بزند او را جدیتر میگیرند تا اینکه بگوید من با مادرم نمیتوانم مسئلهام را حل کنم. به جای اینکه بگوید من که 37 ساله هستم هنوز با مادرم مشکل دارم میآید مسائل وجودی را مطرح میکند.
سپیده دانایی : مثلاً چه مسائلی را مطرح میکنند؟
دکتر سرگلزایی: مثلاً به درمانگرش میگوید شما معنای زندگی را پیدا کردید یا خیر؟ چرا من باید سر کار بروم وقتی که اصلاً نمیدانیم چرا هستیم؟! یعنی گریز به مسائل وجودی میزند برای اینکه به این نپردازد که در سن 37 سالگی از مادرش پول میگیرد و همچنان هم ناراضی و متوقع است و بیشتر میخواهد بگیرد. وقتی ما در فضای نظریهپردازی هستیم تکلیف ما روشن است اما وقتی در فضای بالینی قرار میگیریم آنوقت همانطور که ممکن است یک آدم برای فرار از مسائل وجودی به مسائل ارتباطی و بین فردی پناه ببرد خیلی وقتها هم برعکس آدمها دارند از مسائل بین فردی به مسائل وجودی پناه میبرند و این آن چالشی است که رواندرمانگر باید خیلی حواسش را جمع کند. اگر یک رواندرمانگر خودش را روان شناس وجودی معرفی کند خیلی راحت در تله مراجعی میافتد که بحث را از جایی که مشکل رشدی شخصی اوست به حوزه مسائل بشری ببرد که توپ در زمین دیگری بیفتد.
خیلی وقتها زمانی که رسیدگی به یک مسئله ملموس دشوار است و ما را اذیت میکند ترجیح میدهیم به سراغ ماجرای انتزاعیتر برویم و راجع به آن صحبت کنیم. جامعه ایران اساساً الآن دارد به بحثهای فلسفی و وجودی فرار میکند. مسائل اساسی روانی-اجتماعی که در جامعه ایران داریم مسائلی نیستند که مسئله وجودی و مسئله انسان در برابر هستی باشد. ما ایرانی ها هنوز درباره ی مسائل شهروندی سر در گم هستیم. درباره مسئله من در مقابل همسایهام ، مسئله من در مقابل حکومت، درباره ی حقوق اجتماعی، شهروندی، مدنی ؛ همه این حوزه ها مسئلهدار است و ما نمیدانیم چه کار کنیم. در نتیجه ما ترجیح میدهیم به مسئلهای فرار کنیم که صحبت کردن از آن بیخطر است، چون اگر بخواهم درباره مسئله من در مقابل نهادهای قدرت صحبت کنم خطر دارد. اگر درباره ی من در مقابل همسایهام صحبت کنم یک مسئولیتی دارم باید مهارت این را داشته باشم که این مسئله را با همسایهام مطرح کنم، مذاکره کنم ، یا من کنار بیایم و یا او را را متقاعد کنم، اینها همه هزینه دارند ولی وقتی درباره مسئله معنا صحبت میکنم نه کسی مرا تهدید میکند نه من کسی را تهدید میکنم نه هیچ مسئولیتی به عهده من است. به نظرم میآید جامعه ایرانی بهعنوان یک جامعه ی گریزپای غیرعمل گرا دارد از مسائلی که باید بابت آن ها هزینه بپردازد به موضوعات وجودی فرار میکند. هر چه نظریات کلیتر و مبهمتر باشند و مسئولیتهای اجتماعی کمتری برای ما ایجاد کنند بیشتر به سوی آن ها فرار میکنیم. به نظرم امروزه یکی از دلایل مد شدن روان شناسی وجودی این است.
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/IMG_20190330_124748_856.jpg
#مصاحبه
"جامعهی ایران در حال فرار به سمت بحثهای فلسفی و وجودی است."
بخشی از گفتگوی دکتر محمّدرضا سرگلزایی (روانپزشک)
و دکتر هدایت علوی تبار (استاد فلسفه)
در دفتر ماهنامه «سپیده دانایی» درباره ی
#روانشناسی_اگزیستانسیال و #فلسفه_اگزیستانسیال
متن کامل این گفتگو را در شماره ی اسفندماه «سپیده دانایی» مطالعه فرمایید.
بخش اول
دکتر سرگلزایی: گاهی انسان از دغدغه های وجودی به مسائل روزمره فرار می کند یعنی به جای این که با ترس از مرگ و با ترس از بیمعنایی زندگی مواجه شود فرار می کند به این که چرا همسرم مرا درک نمیکند یا چرا شغل مناسب پیدا نمیکنم؛ برعکسش هم وجود دارد یعنی ممکن است یک آدمی از ناشایستگیهای اجتماعی و ارتباطی خود به مسائل وجودی فرار کند. بسیاری از آدمها هستند که کمکاری میکنند، به خودشان سختی نمیدهند، تعهّد اجتماعیشان کم است؛ اما وقتی اینها به جلسه مشاوره میروند شروع میکنند به طرح کردن سؤالات وجودی ، یعنی جلسه مشاوره را تبدیل به جلسه بحث فلسفی راجع به مسائل وجودی میکند. درحالیکه وقتی خوب میبینیم، میبینیم مسئله این آدم مسئله وجودی نیست ولی یاد گرفته وقتی راجع به این چیزها حرف بزند او را جدیتر میگیرند تا اینکه بگوید من با مادرم نمیتوانم مسئلهام را حل کنم. به جای اینکه بگوید من که 37 ساله هستم هنوز با مادرم مشکل دارم میآید مسائل وجودی را مطرح میکند.
سپیده دانایی : مثلاً چه مسائلی را مطرح میکنند؟
دکتر سرگلزایی: مثلاً به درمانگرش میگوید شما معنای زندگی را پیدا کردید یا خیر؟ چرا من باید سر کار بروم وقتی که اصلاً نمیدانیم چرا هستیم؟! یعنی گریز به مسائل وجودی میزند برای اینکه به این نپردازد که در سن 37 سالگی از مادرش پول میگیرد و همچنان هم ناراضی و متوقع است و بیشتر میخواهد بگیرد. وقتی ما در فضای نظریهپردازی هستیم تکلیف ما روشن است اما وقتی در فضای بالینی قرار میگیریم آنوقت همانطور که ممکن است یک آدم برای فرار از مسائل وجودی به مسائل ارتباطی و بین فردی پناه ببرد خیلی وقتها هم برعکس آدمها دارند از مسائل بین فردی به مسائل وجودی پناه میبرند و این آن چالشی است که رواندرمانگر باید خیلی حواسش را جمع کند. اگر یک رواندرمانگر خودش را روان شناس وجودی معرفی کند خیلی راحت در تله مراجعی میافتد که بحث را از جایی که مشکل رشدی شخصی اوست به حوزه مسائل بشری ببرد که توپ در زمین دیگری بیفتد.
خیلی وقتها زمانی که رسیدگی به یک مسئله ملموس دشوار است و ما را اذیت میکند ترجیح میدهیم به سراغ ماجرای انتزاعیتر برویم و راجع به آن صحبت کنیم. جامعه ایران اساساً الآن دارد به بحثهای فلسفی و وجودی فرار میکند. مسائل اساسی روانی-اجتماعی که در جامعه ایران داریم مسائلی نیستند که مسئله وجودی و مسئله انسان در برابر هستی باشد. ما ایرانی ها هنوز درباره ی مسائل شهروندی سر در گم هستیم. درباره مسئله من در مقابل همسایهام ، مسئله من در مقابل حکومت، درباره ی حقوق اجتماعی، شهروندی، مدنی ؛ همه این حوزه ها مسئلهدار است و ما نمیدانیم چه کار کنیم. در نتیجه ما ترجیح میدهیم به مسئلهای فرار کنیم که صحبت کردن از آن بیخطر است، چون اگر بخواهم درباره مسئله من در مقابل نهادهای قدرت صحبت کنم خطر دارد. اگر درباره ی من در مقابل همسایهام صحبت کنم یک مسئولیتی دارم باید مهارت این را داشته باشم که این مسئله را با همسایهام مطرح کنم، مذاکره کنم ، یا من کنار بیایم و یا او را را متقاعد کنم، اینها همه هزینه دارند ولی وقتی درباره مسئله معنا صحبت میکنم نه کسی مرا تهدید میکند نه من کسی را تهدید میکنم نه هیچ مسئولیتی به عهده من است. به نظرم میآید جامعه ایرانی بهعنوان یک جامعه ی گریزپای غیرعمل گرا دارد از مسائلی که باید بابت آن ها هزینه بپردازد به موضوعات وجودی فرار میکند. هر چه نظریات کلیتر و مبهمتر باشند و مسئولیتهای اجتماعی کمتری برای ما ایجاد کنند بیشتر به سوی آن ها فرار میکنیم. به نظرم امروزه یکی از دلایل مد شدن روان شناسی وجودی این است.
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/IMG_20190330_124748_856.jpg
#یادداشت_هفته
#مصاحبه
"جامعهی ایران در حال فرار به سمت بحثهای فلسفی و وجودی است."
بخشی از گفتگوی دکتر محمّدرضا سرگلزایی (روانپزشک)
و دکتر هدایت علوی تبار (استاد فلسفه)
در دفتر ماهنامه «سپیده دانایی» درباره ی
#روانشناسی_اگزیستانسیال و #فلسفه_اگزیستانسیال
متن کامل این گفتگو را در شماره ی اسفندماه «سپیده دانایی» مطالعه فرمایید.
بخش دوم
در فضای بالینی هم همین مشکل وجود دارد، وقتی یک روانشناس بگوید من روانشناس وجودی هستم در واقع دارد به واژههای مبهمی مثل اصالت و معنا تکیه میکند و میتواند از حسابرسی شانه خالی کند، چون وقتی یک روانشناسی میگوید من روانشناس رفتاری هستم باید تکنیک بدهد، باید بیمارش را رصد کند، باید آزمون بگیرد و نشان دهد که تکنیکش مؤثر است. وقتی روانشناسی میگوید دارم شناختی کار میکنم باید خطاهای شناختی را درس بدهد، به مراجع برنامه و تکلیف بدهد، باید از مراجع خود تکلیف بخواهد، تکلیفش را ببیند و تصحیح کند. ولی روانشناس وجودی آنهم یک روانشناس وجودی که نه فلسفه وجودی میداند نه تاریخ روانشناسی وجودی میداند و صرفاً اروین یالوم میخواند و میگوید من وجودی هستم و میگوید «من در اینجا و اکنونِ ارتباطِ درمانی با اصیل ترین وجه خودم حضور پیدا می کنم» خب این عبارات مبهم و سنجش ناپذیر خیلی تکلیف یک روانشناس و بار مسئولیت او را کم میکنند. هر کسی از او بپرسد چرا بیمارت را در آغوش گرفتی، میگوید اصالت وجودیام در آن لحظه به من گفت این اصیلترین رابطه با مخاطب است.
سپیده دانایی : یعنی روانشناسی وجودی متدلوژی و روش معرفتشناسی ندارد، حتی در نگاه یالوم؟
دکتر سرگلزایی: دقیقاً در نگاه یالوم چیزی که جالب است اینکه هر وقت میبینید یالوم دارد با حسابوکتاب حرف میزند دارد از نظریات روانکاوی استفاده میکند. در کتابهای یالوم مکرراً میبینید از مراجعین رؤیاهایشان را میگیرد تحلیلشان میکند، دفاعهای روانیشان را میشکند؛ یعنی از آن دورهای که دوره روانکاوی گذرانده دارد استفاده میکند. اروین یالوم یک روانپزشک است که اول مثل همه روانپزشکها نوروساینس و سایکوفارماکولوژی یاد گرفته و سالها هم دارو تجویز کرده است؛ بعد روانکاوی را یاد گرفته، دورههای روانکاوی را گذرانده است و وقتی کتابهایش را بخوانید میبینید بارها و بارها دارد از چارچوبهای روانکاوی برای درمان استفاده میکند، ولی با گفتن اینکه من یک روانشناس اگزیستانسیال هستم برای خودش یک حیاط خلوتی باز میکند که اگر خواستم حرفی بزنم که هیچ تکیهگاهی به جز احساس، ادراک و تجربه من ندارد بگویم من اگزیستانسیال هستم و بر مبنای اصالت انسانی خودم دارم عمل میکنم؛ بنابراین برای یک روانشناس تازهکار و کمتجربه راحتترین کار این است بگوید من یک روانشناس وجودی هستم، یالومی کار میکنم و دیگر به هیچکس پاسخگو نباشد به جز اصالت وجودی خویش! بنابراین من مُد شدن روانشناسی وجودی را در جامعه ایرانی، گریز از مسئولیتهای کاملاً عینی شهروندیاش میبینم و مُد شدن روانشناسی وجودی را در بین شانه خالی کردن از زیر بار چارچوب، مهارت و دانش. بنابراین این ماجرا را برای جامعه ایرانی فرصت، رشد و ارتقاء نمیبینم بلکه الگوی تکراری «شاعرانه سخن گفتن و رندانه زندگی کردن» میدانم.
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/IMG_20190330_124748_856.jpg
#مصاحبه
"جامعهی ایران در حال فرار به سمت بحثهای فلسفی و وجودی است."
بخشی از گفتگوی دکتر محمّدرضا سرگلزایی (روانپزشک)
و دکتر هدایت علوی تبار (استاد فلسفه)
در دفتر ماهنامه «سپیده دانایی» درباره ی
#روانشناسی_اگزیستانسیال و #فلسفه_اگزیستانسیال
متن کامل این گفتگو را در شماره ی اسفندماه «سپیده دانایی» مطالعه فرمایید.
بخش دوم
در فضای بالینی هم همین مشکل وجود دارد، وقتی یک روانشناس بگوید من روانشناس وجودی هستم در واقع دارد به واژههای مبهمی مثل اصالت و معنا تکیه میکند و میتواند از حسابرسی شانه خالی کند، چون وقتی یک روانشناسی میگوید من روانشناس رفتاری هستم باید تکنیک بدهد، باید بیمارش را رصد کند، باید آزمون بگیرد و نشان دهد که تکنیکش مؤثر است. وقتی روانشناسی میگوید دارم شناختی کار میکنم باید خطاهای شناختی را درس بدهد، به مراجع برنامه و تکلیف بدهد، باید از مراجع خود تکلیف بخواهد، تکلیفش را ببیند و تصحیح کند. ولی روانشناس وجودی آنهم یک روانشناس وجودی که نه فلسفه وجودی میداند نه تاریخ روانشناسی وجودی میداند و صرفاً اروین یالوم میخواند و میگوید من وجودی هستم و میگوید «من در اینجا و اکنونِ ارتباطِ درمانی با اصیل ترین وجه خودم حضور پیدا می کنم» خب این عبارات مبهم و سنجش ناپذیر خیلی تکلیف یک روانشناس و بار مسئولیت او را کم میکنند. هر کسی از او بپرسد چرا بیمارت را در آغوش گرفتی، میگوید اصالت وجودیام در آن لحظه به من گفت این اصیلترین رابطه با مخاطب است.
سپیده دانایی : یعنی روانشناسی وجودی متدلوژی و روش معرفتشناسی ندارد، حتی در نگاه یالوم؟
دکتر سرگلزایی: دقیقاً در نگاه یالوم چیزی که جالب است اینکه هر وقت میبینید یالوم دارد با حسابوکتاب حرف میزند دارد از نظریات روانکاوی استفاده میکند. در کتابهای یالوم مکرراً میبینید از مراجعین رؤیاهایشان را میگیرد تحلیلشان میکند، دفاعهای روانیشان را میشکند؛ یعنی از آن دورهای که دوره روانکاوی گذرانده دارد استفاده میکند. اروین یالوم یک روانپزشک است که اول مثل همه روانپزشکها نوروساینس و سایکوفارماکولوژی یاد گرفته و سالها هم دارو تجویز کرده است؛ بعد روانکاوی را یاد گرفته، دورههای روانکاوی را گذرانده است و وقتی کتابهایش را بخوانید میبینید بارها و بارها دارد از چارچوبهای روانکاوی برای درمان استفاده میکند، ولی با گفتن اینکه من یک روانشناس اگزیستانسیال هستم برای خودش یک حیاط خلوتی باز میکند که اگر خواستم حرفی بزنم که هیچ تکیهگاهی به جز احساس، ادراک و تجربه من ندارد بگویم من اگزیستانسیال هستم و بر مبنای اصالت انسانی خودم دارم عمل میکنم؛ بنابراین برای یک روانشناس تازهکار و کمتجربه راحتترین کار این است بگوید من یک روانشناس وجودی هستم، یالومی کار میکنم و دیگر به هیچکس پاسخگو نباشد به جز اصالت وجودی خویش! بنابراین من مُد شدن روانشناسی وجودی را در جامعه ایرانی، گریز از مسئولیتهای کاملاً عینی شهروندیاش میبینم و مُد شدن روانشناسی وجودی را در بین شانه خالی کردن از زیر بار چارچوب، مهارت و دانش. بنابراین این ماجرا را برای جامعه ایرانی فرصت، رشد و ارتقاء نمیبینم بلکه الگوی تکراری «شاعرانه سخن گفتن و رندانه زندگی کردن» میدانم.
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/IMG_20190330_124748_856.jpg