دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.3K subscribers
1.89K photos
112 videos
174 files
3.38K links
Download Telegram
#مقاله
#یونگ_و_فاشیسم

زمانی که فاشیست ها در آلمان و اتریش روی کار آمدند، #یونگ به قدرت رسیدن آن ها را یک پدیده مذهبی دانست و اسم این پدیده را #مذهب_اوباش نهاد!
فاشیست ها بر شانه های اوباش سوار می شوند:
تکنیک موفقیت آن ها این است که یک مذهب جدید خلق می کنند، مذهبی که در آن اطاعت از پیشوا تنها شرط رستگاری است!
در مذهب خلق شده توسط فاشیست ها، برخلاف اغلب مذاهب رایج عالم، نیازی به پرهیزکاری، پارسایی، درون نگری و ارتباط شخصی با الوهیت وجود ندارد. همه آئین مذهبی در مناسک جمعی و با شور و غلیان هیجانات صورت می گیرد:
مراسم رژه، گردهمایی های عظیم خیابانی، تکان دادن پرچم ها و به بازو بستن بازوبند هایی که عضویت در آئین پیشوا را نشان می دهند.
اوباش کسانی هستند که فاقد یک هویت فردی و یک نظام ارزشی درونی هستند. آن ها نه تمایل به پارسایی و انضباط دارند و نه توان درون نگری و گوشه گیری و اعتکاف. پس برای چنین کسانی که همیشه دچار احساس گناه و احساس حقارت عمیق بوده اند مذهب فاشیست ها نور امید رستگاری است: به جای سکوت شعار بدهید و فریاد بزنید، به جای تنهایی برای شما اعتکاف گروهی فراهم می کنیم و به جای ارتباط درونی با الوهیت یک ارتباط جمعی با پیشوا را به شما پیشنهاد می کنیم. فاشیست ها به اوباش اعتماد به نفس می دهند، به آن ها وعده تعمید و رستگاری می دهند و این همان چیزی است که اوباش به آن نیاز دارند.
این چنین است که فاشیست ها به راحتی لشگری از اوباش فراهم می آورند، لشگری که خشونت را عبادت می داند و همچون یک ماشین غول پیکر ارعاب و سرکوب به پیش می رود.
#هیتلر راجع به نژاد بسیار حساس است اما آموزه ی نژادی او پر از تناقض و به لحاظ علمی بی اساس است. مفهوم نژاد هرگز تعریف نمی شود. مردم، نژاد، قبیله، گونه و ملت تقریبأ به یک معنا به کار می روند! گرچه او مساله نژادی را "کلید تاریخ جهان" می داند واقعیات زیست شناسی و ژنتیک ربطی به او ندارند. نظریه او منحصرأ در خدمت تبیین و توجیه نفرت و تعصب پیروانش نسبت به "دیگران" قرار دارد. 
همچنین است یهودی ستیزی هیتلر: هیتلر همه دشمنانش را بدون استثناء یهودی می داند. دموکراسی و جامعه ملل، صلح طلبی، مارکسیسم و هنر مدرن همه از ابداعات یهودیت بین المللی هستند! به همین دلیل بین اوباش و پیشوا یک تفاهم عمیق ایجاد می شود. هیتلر علیه همه نهادهای مدرن اعلام جنگ می کند، نهادهایی که برای اوباش غیر قابل درک و ثقیلند، پس هیتلر به اوباش این پیام را می دهد: آن چه برای شما غیر قابل فهم است بد است، نابودش کنید!

#حزب_نازی در انتخابات ۱۹۳۲ پیروز شد، در ۱۰ می ۱۹۳۳ مراسم کتاب سوزان در برلین برگزار شد و در ۱۱ آوریل ۱۹۳۳ "پاکسازی" موزه ها و گالری ها آغاز شد! هیتلر در ۱۹۳۹ کشور آلمان را وارد جنگی بد سرانجام کرد. جنگی که پس از ۶ سال تخریب و کشتار با نابودی کشور و خودکشی پیشوا پایان یافت!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

پی نوشت:

منبع اطلاعات فوق کتابهای زیر هستند:

۱- اندیشه یونگ- ریچارد بیلسکر-ترجمه حسین پاینده- انتشارات آشیان
۲- هنر مدرنیسم- ساندرو بکولا- ترجمه رویین پاکباز و همکاران - انتشارات فرهنگ معاصر

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#یادداشت_هفته
#هاناآرنت_کارل_یاسپرز_ومسئوليت_سیاسی -قسمت دوم

همدستی بین تکنوکرات هایی که با الگوی "کارمند مطیع" و "پدر خانواده" به مدیریت سازمانی جنایات می پرداختند و "اوباشی که از جنایت و خشونت" لذت می بردند منجر به رویش ماشین عظیم کشتار #هیتلر و سوختن زندگی میلیون ها انسان شد. راجع به این اوباش هم در مقاله #یونگ_و_فاشیسم" مختصری نوشته ام.
در این بین، کسانی هم با سکوت در برابر جنایات نازی ها به "شرّ کهتر" تن دادند و "حسابگری شخصی" را جایگزین "مسئولیت مدنی" کردند، همان الگوی "ما نه سر پیازیم، نه ته پیاز!" که در فرهنگ ایرانی هم بسیار شایع است. 
کارل یاسپرز در مقاله اش موضوع "گناه سیاسی" را مطرح کرد:  همه اعضاء جامعه مسئول شیوه حکومت جامعه اند و هر کس که از این مسئولیت مدنی شانه خالی کند در "گناه سیاسی" حکومت شریک و مقصر است.
هانا آرنت در نهایت به کسانی پرداخت که حتی با وجود خطر مرگ، از همکاری، تسلیم و سکوت در برابر جنایات حکومت خودداری کردند. آرنت تأکید می کند که این افراد ضرورتاً تحصیلکرده نبودند یا بینش فلسفی نداشتند:
"پیش شرط این گونه داوری هوش بسیار زیاد یا تجزیه و تحلیل پیچیده مضامین و مفاهیم نیست بلکه صرفاً استعداد رویارویی بی پرده با خویش است یعنی گرایش به درگیر شدن در گفتگویی بی صدا میان من و خودم، گفتگویی که از زمان سقراط و افلاطون معمولأ آن را تفکّر می نامیم. آنان که مستعد اندیشیدن اند، اهل تردید و شک اند، در مسایل دقت و ریزبینی دارند و شخصاً تصمیم می گیرند، در چنین هنگامه هایی اخلاقی عمل می کنند.
اگر علاقمندید در این زمینه بیشتر مطالعه کنید صفحات 33 تا 53 کتاب "هانا آرنت - نوشه دیوید واتسون - ترجمه فاطمه ولیانی - انتشارات هرمس" را پیشنهاد می کنم.
نسل کشی لهستانی ها، رومانیایی ها و یهودی ها توسط نازی ها و جنایات آن ها علیه دگراندیشان و معترضان تنها فاجعه انسانی تاریخ نیست. نسل کشی سرخپوستان آمریکا توسط مهاجران سفید پوست، نسل کشی ارامنه توسط ترک های عثمانی و نسل کشی مسلمانان بوسنی توسط صرب ها از حیث شدّت و وسعت با جنایات آلمان ها در دوران نازی ها قابل مقایسه اند اما از آن جا که مردم آلمان مردمی باسواد و متمدّن و وارث کانت، شوپنهاور، نیچه، گوته، هگل و نیز باخ و بتهون و صدها فیلسوف و ادیب و هنرمند بی نظیر بودند تحلیل روان شناختی و فلسفی آنچه توسط آنان اتفاق افتاد به فهم شکل گیری استبداد، فاشیسم، توتالیتاریسم و جنایات سازمان یافته در جامعه امروزی بیشتر کمک می کند.
آگاهی به فرایندها برای مدیریت فرایندها ضروری است.

#دکترمحمدررضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#یادداشت_هفته
#فاشیسم_و_سینما

پیش از این در مقالات متعددی، گذرا به فاشیسم پرداخته بودم که از آن بین مقالات #یونگ_و_فاشیسم، #پیشگویی_داستایوسکی 
و #هاناآرنت_کارل_یاسپرز_ومسئوليت_سیاسی را می توانم نام ببرم. در این یادداشت به جنبه ی رسانه ای شکل گیری فاشیسم اشاره می کنم.

#فاشیسم #Fascism چیست؟

فاشیسم نوعی از نظام حکومتی است که در آن قدرت سیاسی به خود #هاله_ای_قدسی عطا می کند و ردای مرجعیت دینی به تن می کند. داستایوسکی در رمان #برادران_کارامازوف به یکی شدن دولت و کلیسا اشاره کرده بود و در حکایت "مفتش بزرگ" در همین کتاب بیشتر به آن پرداخته بود.
دکتر سروش هم در کتاب "بسط تجربه نبوی" مقاله ای دارد با عنوان #ولایت_سیاسی_و_ولایت_باطنی که به خطر خلط مبحث ولایت باطنی (که در ادبیات عرفانی ما موضوعی رایج و برجسته است) با ولایت سیاسی (که علی القاعده امری مشروط و قراردادی است) پرداخته است.
همان طور که در مقاله "یونگ و فاشیسم" هم نوشته ام فاشیست ها #عوام_فریب(Populist) هستند، آن ها لشگری از اوباش بسیج می کنند و با کمک آن ها "نخبگان" را سرکوب می کنند. فاشیست ها خود را «مردمی» معرفی می کنند ولی مردمی بودن نقابی بر چهره یک #الیگارشی (oligarchy) است. مردم در نظام های فاشیستی تنها برای "اطاعت از فرامین" و "ستایش پیشوا" فراخوانده می شوند!
یکی از عوام فریبی های فاشیست ها این است که "کاپیتالیست" هستند ولی شعارهای سوسیالیستی سر می دهند! رهبران حکومت های فاشیستی همواره با حمله کردن به ثروتمندان، صاحبان سرمایه و کارآفرینان خود را همدل و همدرد کارگران و طبقات فرودست نشان می دهند اما در نهایت امپراتوری  آن ها بر پایه "رانت های اقتصادی" و انحصارهای بزرگ استقرار می یابد.
نظریه پردازان سیاسی، حکومت فرانکو در اسپانیا، موسولینی در ایتالیا و هیتلر در آلمان را شاخص فاشیسم می دانند. این حکومت ها ترکیبی بودند از جایگاه پیامبر گونه پیشوا، ملّی گرایی افراطی، ضدّیت با لیبرالیسم و همزمان ضدیت با سوسیالیسم (علیرغم شعارهای سوسیالیستی) و تمایل به کشور گشایی و نظامی گری (میلیتاریسم).

#سینما/تلویزیون در خدمت فاشیسم

روی کار آمدن فاشیست ها در اروپا همزمان بود با توسعه صنعت سینما. فاشیست ها به تأثیر گذاری سینما واقف بودند و سینما را در خدمت خود گرفتند. سینما این قابلیت را دارد که "روایت" را جایگزین "واقعیت" می کند. تماشاگر سینما چنان تحت تأثیر فیلمی که می بیند قرار می گیرد که گویا خود شاهد بی واسطه صحنه های به اکران درآمده بوده است. این چنین است که فاشیسم با کمک سینما می تواند "شبه واقعیت" را به جای واقعیت بنشاند.
سینما ابزار حکومت فاشیستی می شود تا عقاید غیرمنطقی، اخبار غیر واقعی و دوستی ها و دشمنی های بدون علت را در توده ایجاد کند. برای نمونه فیلم #پیروزی_اراده ساخته Leni Riefenstahl در ۱۹۳۵ را یکی از نافذترین ابزارهای  هژمونی نازی ها می دانند. این فیلم که بر اساس مراسم کنگره ۱۹۳۴ حزب نازی تهیه شده بود تصویری ابرانسانی و پیامبر گونه از هیتلر ترسیم می کرد. چشمانی که به آسمان خیره شده اند و سپس ظهور هواپیمای پیشوا در آسمان و فرود آن، چنان با مهارت چیده شده بودند که تماشاگر بی آن که بداند چرا ارادت و خضوع نسبت به پیشوا را در درون خود کشف می کرد!
یکی از عقاید و آرمان های نازی ها برنامه "آسان سازی مرگ" بود که به معنای از میان بردن کلیه نوزادان و افراد معلول و افراد مبتلا به بیماری های لاعلاج و عقیم کردن اجباری کلیه افراد مبتلا به بیماری های ارثی بود. پیش از این که هیتلر در ابتدای سپتامبر ۱۹۳۹ این فرمان را صادر کند بستر فرهنگی این فرمان با فیلم مستند #قهرمان_گذشته (۱۹۳۷) فراهم شد و سپس تا سال ۱۹۴۱ پنجاه هزار آلمانی طبق برنامه "آسان سازی مرگ" کشته شدند. در ۱۹۴۱ Volfgang Leibnitz با ساختن فیلم سینمایی #من_متهم_میکنم دستان آلوده نظام فاشیستی را شستشو داد و در دادگاهی نمایشی حکم به برائت جنایتکاران صادر کرد!
قبلا در مقاله #ریچارد_نیکسون_الویس_پریسلی_غسل_تعمید به نقش هنرمندان خودفروخته در شستن جنایات سیاستمداران پرداخته ام.
با گسترش تلویزیون، نقشی که سینما به عهده داشت تا اندازه زیادی به دوش تلویزیون گذاشته شد. حضور تلویزیون در خانه ها همانطور که #جورج_اورول در رمان ۱۹۸۴ به تصویر کشیده است همچون نماینده ویژه #حکومت_توتالیتاریست، استقلال فکری و عاطفی شهروندان را به چالش کشید. همان طور که سینمای آلمان فاشیستی هم نقش "پیشقراول" و هم نقش "غسل دهنده" را برای فرمان "آسان سازی مرگ" هیتلر فراهم کرده بود اکنون تلویزیون این دو نقش را بازی می کند. پیش از این در دو مقاله #تلویزیون_به_جای_واقعیت: #روان_پریشی_جمعی و #دروغ_بزرگ و راهی که به ترکستان می رسد به این موضوع پرداخته ام.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#معرفی_کتاب
#مرگ_کسب_و_کار_من_است

نویسنده: روبر مرل
ترجمه: احمد شاملو
ناشر: انتشارات نگاه - چاپ نهم ۱۳۹۳

#روبرمرل نویسنده فرانسوی که خود در دوران جنگ جهانی دوم زندگی کرده و در زمان اشغال فرانسه توسط آلمان نازی مدتی در زندان آلمان ها به سر برده است در این رمان به کاوشی پدیدار شناختی درباره جلادان و دژخیمان نظام #فاشیست هیتلری پرداخته است.
شخصیت اصلی این رمان که خود راوی داستان است، طراح و فرمانده اردوگاه آشویتز بوده است، اردوگاهی که آلمان ها پس از اشغال لهستان در منطقه آشویتز لهستان بنا کردند و طرح نسل کشی یهودیان را در این اردوگاه به اجرا درآوردند.
قطارهای حامل هزاران یهودی وارد اردوگاه آشویتز می شدند و سالن های عظیمی که "حمام" نامید می شدند از این اسیران انباشته می شدند، به سرعت گاز سمی حمام ها را پر می کرد و سالن  ها به همان سرعتی که پر شده بودند خالی می شدند، جنازه ها وارد کوره های جسد سوزی می شدند و در اندک زمانی هزاران انسان "به اقتصادی ترین و تمیزترین شکل" محو می شدند!
پیش از این در یادداشتی به عنوان #کارمند_شریف_اداره_سلاخی راجع به "آدولف #آیشمن" که یکی از فرماندهان این اردوگاه های مرگ بود مختصری نوشته بودم، آیشمن نه یک جنایتکار حرفه ای بود و نه یک بیمار روانی، او "مؤمنانه" از پیشوایی اطاعت می کرد که شعار "امپراتوری مقدس" سر می داد و ملّت آلمان را ملّت برگزیده ای می دانست که رسالت ساختن جهانی بهتر را بر دوش دارند. صدها نفر مثل آیشمن مؤمنان مطیعی بودند که اطاعت بی چون و چرا از پیشوا را فریضه ای ملّی و مذهبی می دانستند و باور داشتند که شرافتی بالاتر از این اطاعت نیست!
راوی داستان "مرگ کسب و کار من است" یکی از همین مؤمنان  است. روبر مرل با ظرافتی استثنائی توانسته حالات درونی چنین کسانی را درک کند و بدون جانبداری ما را به تماشای احوالات روانی آنان ببرد. حفظ این بی طرفی پژوهشگرانه آنقدر دور از انتظار بوده است که احمد شاملو که خود این کتاب را ترجمه کرده در مقدمه کتاب بر روبرمرل خرده گرفته است و حتی او را متهم کرده که "گویی آقای مرل قصد دارد با مقصر جلوه دادن سردمداران حکومت های توتالیتر، جلادان و مأموران اجرایی را از فجایع شان تبرئه کند".
ولی من گمان نمی کنم روبر مرل قصد تبرئه جنایتکاران اردوگاه های مرگ را داشته است. به گمان من بار جنایات سازمان  یافته در نظام های توتالیتر (تمامیت خواه) بین چند گروه افراد متفاوت تقسیم می شود: یک گروه رهبران کاریزماتیک که دچار خودشیفتگی بیمارگونه و در عین حال برخوردار از نبوغ مدیریتی هستند. گروه دوم اراذل و اوباشی که از قساوت و خشونت لذت می برند و زیر پرچم پیشوا و نظام مقدس او هویّت و مرتبت اجتماعی پیدا می کنند، راجع به این گروه در یادداشتی با عنوان #یونگ_و_فاشیسم مختصری نوشته ام.
گروه سوم "کاسب مسلکانی" هستند که برای دریافت امکانات و مزایا و یا پرهیز از به خطر افتادن منافع شان با آرمان های پیشوا و کنش های ماشین جنایت او همراهی می کنند. راجع به این کاسب مسلکان نان به نرخ روزخور هم در یادداشت های #مدیریت_به_سبک_آپارتاید و #پنکه_ای_که_فقط_خودش_را_خنک_میکند مطالبی نوشته ام، و اما چهارمین پایه ماشین جنایات فاشیست ها گروهی هستند که به آرمان های پیشوا ایمان می آورند و مؤمنانه خود را فدای رسالت "مقدس" او می کنند. این افراد برخلاف گروه اوباش هیچ سابقه ای از بزهکاری و خشونت ندارند و برخلاف گروه کاسب مسلک هیچ کیسه ای نیز ندوخته اند، کارنامه آنها پر از وظیفه شناسی، انضباط، ایثار و ساده زیستی است اما تمام وظیفه شناسی، فداکاری، اخلاص و رشادت آنها در خدمت جنایت پیشه ترین نظام ها قرار می گیرد! روبر مرل در این کتاب عمیق و تکان دهنده سعی کرده است ما را به بازدید از زوایای تاریک و پنهان روان این گروه ببرد و به عقیده من موفق شده است.
شاید بتوان گفت روبر مرل در این کتاب به همان هدفی توفیق یافته است که #هانا_آرنت در کتاب "آیشمن در اورشلیم" در پی آن بوده است.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/RobertMerle.jpg
#مقاله
#یونگ_و_فاشیسم

زمانی که فاشیست ها در آلمان و اتریش روی کار آمدند، #یونگ به قدرت رسیدن آن ها را یک پدیده مذهبی دانست و اسم این پدیده را #مذهب_اوباش نهاد!
فاشیست ها بر شانه های اوباش سوار می شوند:
تکنیک موفقیت آن ها این است که یک مذهب جدید خلق می کنند، مذهبی که در آن اطاعت از پیشوا تنها شرط رستگاری است!
در مذهب خلق شده توسط فاشیست ها، برخلاف اغلب مذاهب رایج عالم، نیازی به پرهیزکاری، پارسایی، درون نگری و ارتباط شخصی با الوهیت وجود ندارد. همه آئین مذهبی در مناسک جمعی و با شور و غلیان هیجانات صورت می گیرد:
مراسم رژه، گردهمایی های عظیم خیابانی، تکان دادن پرچم ها و به بازو بستن بازوبند هایی که عضویت در آئین پیشوا را نشان می دهند.
اوباش کسانی هستند که فاقد یک هویت فردی و یک نظام ارزشی درونی هستند. آن ها نه تمایل به پارسایی و انضباط دارند و نه توان درون نگری و گوشه گیری و اعتکاف. پس برای چنین کسانی که همیشه دچار احساس گناه و احساس حقارت عمیق بوده اند مذهب فاشیست ها نور امید رستگاری است: به جای سکوت شعار بدهید و فریاد بزنید، به جای تنهایی برای شما اعتکاف گروهی فراهم می کنیم و به جای ارتباط درونی با الوهیت یک ارتباط جمعی با پیشوا را به شما پیشنهاد می کنیم. فاشیست ها به اوباش اعتماد به نفس می دهند، به آن ها وعده تعمید و رستگاری می دهند و این همان چیزی است که اوباش به آن نیاز دارند.
این چنین است که فاشیست ها به راحتی لشگری از اوباش فراهم می آورند، لشگری که خشونت را عبادت می داند و همچون یک ماشین غول پیکر ارعاب و سرکوب به پیش می رود.
#هیتلر راجع به نژاد بسیار حساس است اما آموزه ی نژادی او پر از تناقض و به لحاظ علمی بی اساس است. مفهوم نژاد هرگز تعریف نمی شود. مردم، نژاد، قبیله، گونه و ملت تقریبأ به یک معنا به کار می روند! گرچه او مساله نژادی را "کلید تاریخ جهان" می داند واقعیات زیست شناسی و ژنتیک ربطی به او ندارند. نظریه او منحصرأ در خدمت تبیین و توجیه نفرت و تعصب پیروانش نسبت به "دیگران" قرار دارد. 
همچنین است یهودی ستیزی هیتلر: هیتلر همه دشمنانش را بدون استثناء یهودی می داند. دموکراسی و جامعه ملل، صلح طلبی، مارکسیسم و هنر مدرن همه از ابداعات یهودیت بین المللی هستند! به همین دلیل بین اوباش و پیشوا یک تفاهم عمیق ایجاد می شود. هیتلر علیه همه نهادهای مدرن اعلام جنگ می کند، نهادهایی که برای اوباش غیر قابل درک و ثقیلند، پس هیتلر به اوباش این پیام را می دهد: آن چه برای شما غیر قابل فهم است بد است، نابودش کنید!

#حزب_نازی در انتخابات ۱۹۳۲ پیروز شد، در ۱۰ می ۱۹۳۳ مراسم کتاب سوزان در برلین برگزار شد و در ۱۱ آوریل ۱۹۳۳ "پاکسازی" موزه ها و گالری ها آغاز شد! هیتلر در ۱۹۳۹ کشور آلمان را وارد جنگی بد سرانجام کرد. جنگی که پس از ۶ سال تخریب و کشتار با نابودی کشور و خودکشی پیشوا پایان یافت!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

پی نوشت:

منبع اطلاعات فوق کتابهای زیر هستند:

۱- اندیشه یونگ- ریچارد بیلسکر-ترجمه حسین پاینده- انتشارات آشیان
۲- هنر مدرنیسم- ساندرو بکولا- ترجمه رویین پاکباز و همکاران - انتشارات فرهنگ معاصر

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#یادداشت_هفته
#هاناآرنت_کارل_یاسپرز_ومسئوليت_سیاسی -قسمت دوم

همدستی بین تکنوکرات هایی که با الگوی "کارمند مطیع" و "پدر خانواده" به مدیریت سازمانی جنایات می پرداختند و "اوباشی که از جنایت و خشونت" لذت می بردند منجر به رویش ماشین عظیم کشتار #هیتلر و سوختن زندگی میلیون ها انسان شد. راجع به این اوباش هم در مقاله #یونگ_و_فاشیسم" مختصری نوشته ام.
در این بین، کسانی هم با سکوت در برابر جنایات نازی ها به "شرّ کهتر" تن دادند و "حسابگری شخصی" را جایگزین "مسئولیت مدنی" کردند، همان الگوی "ما نه سر پیازیم، نه ته پیاز!" که در فرهنگ ایرانی هم بسیار شایع است. 
کارل یاسپرز در مقاله اش موضوع "گناه سیاسی" را مطرح کرد:  همه اعضاء جامعه مسئول شیوه حکومت جامعه اند و هر کس که از این مسئولیت مدنی شانه خالی کند در "گناه سیاسی" حکومت شریک و مقصر است.
هانا آرنت در نهایت به کسانی پرداخت که حتی با وجود خطر مرگ، از همکاری، تسلیم و سکوت در برابر جنایات حکومت خودداری کردند. آرنت تأکید می کند که این افراد ضرورتاً تحصیلکرده نبودند یا بینش فلسفی نداشتند:
"پیش شرط این گونه داوری هوش بسیار زیاد یا تجزیه و تحلیل پیچیده مضامین و مفاهیم نیست بلکه صرفاً استعداد رویارویی بی پرده با خویش است یعنی گرایش به درگیر شدن در گفتگویی بی صدا میان من و خودم، گفتگویی که از زمان سقراط و افلاطون معمولأ آن را تفکّر می نامیم. آنان که مستعد اندیشیدن اند، اهل تردید و شک اند، در مسایل دقت و ریزبینی دارند و شخصاً تصمیم می گیرند، در چنین هنگامه هایی اخلاقی عمل می کنند.
اگر علاقمندید در این زمینه بیشتر مطالعه کنید صفحات 33 تا 53 کتاب "هانا آرنت - نوشه دیوید واتسون - ترجمه فاطمه ولیانی - انتشارات هرمس" را پیشنهاد می کنم.
نسل کشی لهستانی ها، رومانیایی ها و یهودی ها توسط نازی ها و جنایات آن ها علیه دگراندیشان و معترضان تنها فاجعه انسانی تاریخ نیست. نسل کشی سرخپوستان آمریکا توسط مهاجران سفید پوست، نسل کشی ارامنه توسط ترک های عثمانی و نسل کشی مسلمانان بوسنی توسط صرب ها از حیث شدّت و وسعت با جنایات آلمان ها در دوران نازی ها قابل مقایسه اند اما از آن جا که مردم آلمان مردمی باسواد و متمدّن و وارث کانت، شوپنهاور، نیچه، گوته، هگل و نیز باخ و بتهون و صدها فیلسوف و ادیب و هنرمند بی نظیر بودند تحلیل روان شناختی و فلسفی آنچه توسط آنان اتفاق افتاد به فهم شکل گیری استبداد، فاشیسم، توتالیتاریسم و جنایات سازمان یافته در جامعه امروزی بیشتر کمک می کند.
آگاهی به فرایندها برای مدیریت فرایندها ضروری است.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#یادداشت_هفته
#هاناآرنت_کارل_یاسپرز_ومسئوليت_سیاسی -قسمت دوم

همدستی بین تکنوکرات هایی که با الگوی "کارمند مطیع" و "پدر خانواده" به مدیریت سازمانی جنایات می پرداختند و "اوباشی که از جنایت و خشونت" لذت می بردند منجر به رویش ماشین عظیم کشتار #هیتلر و سوختن زندگی میلیون ها انسان شد. راجع به این اوباش هم در مقاله #یونگ_و_فاشیسم" مختصری نوشته ام.
در این بین، کسانی هم با سکوت در برابر جنایات نازی ها به "شرّ کهتر" تن دادند و "حسابگری شخصی" را جایگزین "مسئولیت مدنی" کردند، همان الگوی "ما نه سر پیازیم، نه ته پیاز!" که در فرهنگ ایرانی هم بسیار شایع است. 
کارل یاسپرز در مقاله اش موضوع "گناه سیاسی" را مطرح کرد:  همه اعضاء جامعه مسئول شیوه حکومت جامعه اند و هر کس که از این مسئولیت مدنی شانه خالی کند در "گناه سیاسی" حکومت شریک و مقصر است.
هانا آرنت در نهایت به کسانی پرداخت که حتی با وجود خطر مرگ، از همکاری، تسلیم و سکوت در برابر جنایات حکومت خودداری کردند. آرنت تأکید می کند که این افراد ضرورتاً تحصیلکرده نبودند یا بینش فلسفی نداشتند:
"پیش شرط این گونه داوری هوش بسیار زیاد یا تجزیه و تحلیل پیچیده مضامین و مفاهیم نیست بلکه صرفاً استعداد رویارویی بی پرده با خویش است یعنی گرایش به درگیر شدن در گفتگویی بی صدا میان من و خودم، گفتگویی که از زمان سقراط و افلاطون معمولأ آن را تفکّر می نامیم. آنان که مستعد اندیشیدن اند، اهل تردید و شک اند، در مسایل دقت و ریزبینی دارند و شخصاً تصمیم می گیرند، در چنین هنگامه هایی اخلاقی عمل می کنند.
اگر علاقمندید در این زمینه بیشتر مطالعه کنید صفحات 33 تا 53 کتاب "هانا آرنت - نوشه دیوید واتسون - ترجمه فاطمه ولیانی - انتشارات هرمس" را پیشنهاد می کنم.
نسل کشی لهستانی ها، رومانیایی ها و یهودی ها توسط نازی ها و جنایات آن ها علیه دگراندیشان و معترضان تنها فاجعه انسانی تاریخ نیست. نسل کشی سرخپوستان آمریکا توسط مهاجران سفید پوست، نسل کشی ارامنه توسط ترک های عثمانی و نسل کشی مسلمانان بوسنی توسط صرب ها از حیث شدّت و وسعت با جنایات آلمان ها در دوران نازی ها قابل مقایسه اند اما از آن جا که مردم آلمان مردمی باسواد و متمدّن و وارث کانت، شوپنهاور، نیچه، گوته، هگل و نیز باخ و بتهون و صدها فیلسوف و ادیب و هنرمند بی نظیر بودند تحلیل روان شناختی و فلسفی آنچه توسط آنان اتفاق افتاد به فهم شکل گیری استبداد، فاشیسم، توتالیتاریسم و جنایات سازمان یافته در جامعه امروزی بیشتر کمک می کند.
آگاهی به فرایندها برای مدیریت فرایندها ضروری است.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei

@drsargolzaei
drsargolzaei.com